ماهان شبکه ایرانیان

ترامپ، هراکلیتوس و کالیکس

شماره روزنامه: ۶۰۷۰ تاریخ چاپ: ۱۴۰۳/۰۵/۱۴ ...

اما این امیدواری چندان بجا نیست؛ چرا که هراکلیتوس معتقد است «لوگوس» به معنای «قانون حاکم بر جهان» تنها چیز ثابت در این جهان است؛ رودخانه هر لحظه در حال تغییر است، اما قانون حاکم بر رودخانه همواره ثابت خواهد ماند. اگرچه لوگوس از منظر هراکلیتوس امری جوهری است و در سیاست بین‌الملل آنچه حاکم است از جنس قواعد برساختی است و نه قوانین جوهری؛ اما به هر روی بر رفتار سیاست خارجی ایالات‌متحده لوگوسی حاکم است که می‌‌‌توان مبتنی بر آن روندهایی را پیش‌بینی کرد. با این وصف اگر کاخ‌سفید مجددا میزبان ترامپ باشد، جهان سیاست بین‌الملل و در ذیل آن جمهوری اسلامی ایران احتمالا چه پدیده‌‌‌هایی را تجربه خواهند کرد؟

- در کلان‌ترین سطح تحلیل، حضور مجدد ترامپ با نقطه عطف مرحله ‌گذار نظام بین‌الملل از نظمی هژمونیک به نظمی جدید -الگویی که آن را نظم دو-چندقطبی نام گذاشته‌‌‌ام- همزمان شده است. افول اراده هژمونیک ایالات‌متحده که کمابیش از دهه 70 سده قبل آغاز شده، اکنون به اوج خود رسیده است. اراده هژمونیک به معنای پذیرش مسوولیت و هزینه سازوکارها و رژیم‌‌‌های همکاری بین‌المللی و تولید کالای عمومی جهانی است که در بستر آن، همکاری برای سایر بازیگران مزیت یافته و دولت‌‌‌های دارای حاکمیت به‌رغم ماهیت آنارشیک نظام، دستاوردهای مطلق یا بازی‌‌‌های برد-برد را به دستاوردهای نسبی یا بازی‌‌‌های باخت-برد ترجیح می‌دهند.

به زبان ساده‌‌‌تر، وقتی یک بازیگر سطح غیرقابل رقابتی از قدرت، چندجانبه‌‌‌گرایی و همکاری را برای خود مزیت ارزیابی کند، هزینه‌‌‌های تامین کالاهای عمومی پایه از جمله امنیت و زیرساخت‌‌‌های بازار را بی‌‌‌توجه به سواری مجانی دیگران پرداخت می‌‌‌کند تا همکاری امکان‌پذیر شود؛ یعنی نقشی شبیه به دولت جهانی می‌‌‌پذیرد. این نقش که نسبتی پارادوکسیکال با نقش ملی‌‌‌اش دارد، تنها تا زمانی تداوم می‌‌‌یابد که نظم هژمونیک بتواند موقعیت بی‌‌‌رقیب آن را حفظ کند، اما به‌تدریج وقتی که سایرین با بهره‌‌‌مندی از تسهیلات همکاری قدرتمندتر شده که عنقریب به رقبای بالقوه دولت هژمون بدل شوند، اراده هژمونیک کارکرد خود را از دست می‌دهد.

این روندی است که از مدت‌‌‌ها پیش آغاز شده و اتفاقا جمهوری‌خواهان راستگرا مهم‌ترین حامیان آن هستند. آنها همواره بر اولویت منافع آمریکا تاکید داشته‌‌‌اند -شعار نخست آمریکا- و از پذیرش مسوولیت هژمونیک عمدتا توسط دموکرات‌‌‌ها انتقاد کرده‌‌‌اند. بر گلوبالیست‌‌‌ها که سیاست اقتصادی‌شان به فقیرتر شدن کارگران یقه‌‌‌آبی آمریکایی در مقایسه با کارگران کشورهای درحال توسعه انجامیده تاخته‌‌‌اند و از تعرفه‌‌‌گرایی برای حمایت از اقتصاد آمریکاییان در مقابل شعارهای طرفداران بازار آزاد جهانی پرهیز نداشته‌‌‌اند.

انتخاب جی‌دی ونس به‌عنوان معاون نامزد جمهوری‌خواهان نشان از این دیدگاه نزد ترامپ دارد؛ چرا که ونس مواضعی ضدجهانی‌‌‌سازی و ضد شرکت‌های بزرگ دارد و طرفدار حقوق کارگران یقه‌آبی آمریکایی و تعرفه‌‌‌گرایی است. ترامپ و همفکرانش آشکارا و بارها صراحتا اعلام کرده‌‌‌اند که آمریکا دیگر نباید هزینه دیگران را بی‌حساب و کتاب بپردازد؛ چه در ناتو، چه در سازمان ملل و چه در هر جای دیگر. بولتون زمانی صراحتا اعلام کرد که آمریکا نباید 25‌درصد هزینه‌‌‌های سازمان مللی را بپردازد که در آن تصمیماتی علیه منافع آمریکا گرفته می‌شود و بعدها جانشینش نیکی هیلی نیز اذعان کرد که از این پس حمایت‌‌‌های آمریکا تنها شامل دولت‌‌‌هایی خواهد شد که از مواضع آمریکا در این سازمان حمایت کنند. ترامپ بدون لکنت و ملاحظه گفت که اعضای ناتو در اروپا باید صورت‌حسابشان را پرداخت کنند؛ وگرنه آمریکا هیچ تعهدی به پشتیبانی از آنها در قبال تهدیدهای روسیه نخواهد داشت.

روند خروج آمریکا از پیمان‌‌‌ها و معاهدات بین‌المللی در زمان ترامپ تسریع شد و احتمالا پس از توقف کوتاه در دوره بایدن مجددا اوج خواهد گرفت. تقابل دیدگاه دموکرات‌‌‌ها و جمهوری‌خواهان در خصوص سیاست بین‌الملل به نوعی بازنمود تقابل دو رویکرد نظری مهم در روابط بین‌الملل است؛ دموکرات‌‌‌ها کمابیش دیدگاه‌‌‌های لیبرال‌‌‌ها و نهادگرایان را نمایندگی می‌کنند و جمهوری‌خواهان آشکارا جهان را همان‌گونه می‌‌‌بینند که رئالیست‌‌‌ها تصویر می‌کنند. مواضع ترامپ در خصوص هزینه‌‌‌های سازوکارهای همکاری و مشخصا ناتو و گفته‌‌‌های بولتون در خصوص سازمان‌های بین‌المللی را به‌طور صریح می‌‌‌توان در نظریه‌‌‌ها و تحلیل‌‌‌های نظریه‌‌‌پردازان بزرگی مثل استفن کراسنر، استفن والت و جان مرشایمر ملاحظه کرد.

پس در مجموع یک‌جانبه‌‌‌گرایی آمریکا در حضور مجدد ترامپ تقویت خواهد شد؛ یعنی آمریکا اگر توانست منافع خود را از طریق سازوکارهای مشروع پی بگیرد که چه بهتر، اما اگر نه آمریکا برای پیشبرد منافع خود نیازی به چندجانبه‌‌‌گرایی و مشروعیت بین‌المللی نخواهد دید؛ این لزوما به معنای تهاجمی‌‌‌تر شدن نیست، بلکه متضمن قاطعانه‌‌‌تر رفتار کردن است. جمهوری‌خواهان راست، معتقدان راستین به این تعبیر کالیکس، سوفسط بزرگ هستند که «قانون، ابزار ضعفا برای استثمار اقویاست» و ترامپ و همفکرانش اجازه نخواهند داد که آمریکا به استثمار دیگران درآید.

- در سطح تحلیل میانی، تفاوت نگاه دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در چگونگی ساماندهی به کنش سیاست خارجی انعکاس می‌‌‌یابد. دموکرات‌‌‌ها که بنیادهای فکری‌‌‌شان در لیبرالیسم ریشه دارد، ارزش‌‌‌های لیبرالی حقوق بشر و آزادی را جهان‌‌‌شمول می‌‌‌دانند و بر این باورند که این ارزش‌‌‌ها در هر دو محیط داخل و خارج به یک اندازه حاکم است. در مقابل جمهوری‌خواهان متاثر از باورهای رئالیستی، داخل را عرصه قرارداد اجتماعی و حاکمیت ارزش‌‌‌هایی همچون آزادی و حقوق بشر می‌‌‌دانند، اما محیط بین‌المللی را آنارشیک و با اقتضائاتی پیشاقرارداد اجتماعی فرض می‌‌‌گیرند. باور به گروه‌‌‌گرایی که در عصر مدرن در ناسیونالیسم نمود یافته است، به آنها رهنمود می‌دهد که منافع ملی همواره مهم‌تر از مصالح بشری یا ارزش‌‌‌های جهانی است.

پس دموکرات‌‌‌ها در سیاست خارجی برای مداخله امنیتی همواره مرددند و مماشات را به موازنه سخت ترجیح می‌دهند. اما در مقابل جمهوری‌خواهان منع اخلاقی و ارزشی در پیگیری موازنه با هدف حفظ وضع موجود و سرکوب دولت‌‌‌های تجدیدنظرطلب ندارند. به عبارت بهتر دموکرات‌‌‌ها اغلب در سیاست خارجی بلاتکلیف هستند و همراهی با دیگران یا حتی سواری مجانی از آنها را به ورود تهاجمی و پیشگیرانه یا پیش‌دستانه در مسائل سیاست بین‌المللی ترجیح می‌دهند. اما جمهوری‌خواهان از اقدام یک‌جانبه و سخت در مورد پدیده‌‌‌هایی که منافع و امنیت ملی آنها را تهدید می‌کند، ابایی ندارند. آمریکای ترامپ اگرچه اراده هژمونیک را ترک خواهد گفت، اما همچنان از نظر حوزه، دامنه، وزن، ظرفیت پرداخت هزینه و برد قدرت به معنای واقعی کلمه یک بیش‌‌‌قدرت (hyper Power) خواهد بود و از این برتری در موازنه ابرقدرت‌‌‌ها استفاده خواهد کرد.

- سخنان ترامپ در آخرین کنوانسیون حزب جمهوری‌خواه نشان داد که او و حزبش از کارآمدی سیاست فشار حداکثری علیه ایران راضی هستند و آن را در مقایسه با سیاست مماشات‌‌‌گرایانه بایدن موفق ارزیابی می‌کنند. او اظهار کرد که در دوران ریاست‌جمهوری‌اش فشار حداکثری، جمهوری اسلامی را در آستانه ورشکستگی قرار داده و فعالیت‌‌‌های منطقه‌‌‌ای‌‌‌اش را تضعیف کرده بود؛ در حالی که سیاست بایدن به افزایش توانایی ایران منجر شده و آن را در آستانه تبدیل به قدرت اتمی قرار داده است؛ این یعنی حضور مجدد ترامپ به معنای بازگشت به همان سیاست با دُز بیشتر است و باید منتظر تحریم‌‌‌های سخت‌‌‌تری باشیم، در حالی که این بار احتمالا همراهی بیشتری از طرف قدرت‌‌‌های بزرگ اروپایی با خود خواهد داشت و شمارش معکوس برای راه‌‌‌اندازی مکانیزم ماشه آغاز شده است. ترامپ در سخنانش آشکار کرد که اقدامات تنبیهی دولتش و مشخصا سیاست تعرفه‌‌‌گرایی در مقابل چین باعث شد حمایت عملی چین از جمهوری اسلامی تضعیف شود؛ پس در صورت بازگشت ترامپ، با توجه به بالا رفتن هزینه‌‌‌های همکاری با جمهوری اسلامی، احتمالا دور زدن تحریم‌‌‌ها برای ایران دشوارتر خواهد شد.

کاهش اراده هژمونیک به شکل اجتناب‌ناپذیری به تمرکز منابع روی بحران‌های کانونی و کلیدی برای آمریکا منجر خواهد شد که در شرایط کنونی در درجه اول اوج‌‌‌گیری چین و در درجه دوم رفتار تجدیدنظرطلبانه پوتین مهم‌ترین بحران‌ها محسوب می‌‌‌شوند. ایالات‌متحده در مرحله ‌گذار هژمونیک، انقباضی ناگزیر خواهد داشت و دغدغه‌‌‌مند هزینه‌‌‌هایش خواهد بود و تنها جایی مداخله و اقدام را در دستور کار قرار خواهد داد که آشکارا منافع ملی آمریکاییان را در تهدید ببیند. بر این اساس امنیت خاورمیانه نباید در اولویت سیاست خارجی آمریکا باشد؛ چرا که سهم سبد انرژی آمریکا از خاورمیانه به زیر 5درصد رسیده است، در حالی که این سهم برای چین بالای 40درصد است و منطقا آمریکا نباید هزینه‌‌‌های امنیت رقیبش را پرداخت کند. اما امنیت اسرائیل در این میان یک معضل آشکار است.

به قول مرشایمر، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را لابی قدرتمند یهود به گروگان گرفته است. پس آمریکا برای اینکه بتواند تمرکزش را روی مسائل حیاتی‌‌‌اش قرار دهد، باید نخست معضل امنیت اسرائیل را حل کند. اما امنیت اسرائیل را چه چیزی تهدید می‌کند: سیاست منطقه‌‌‌ای جمهوری اسلامی ایران. تا رفتار سیاست منطقه‌‌‌ای ایران تغییر نکند، اسرائیل به امنیت نخواهد رسید، اما رفتار سیاست خارجی ایران با مذاکره قابل تغییر نخواهد بود؛ به دو دلیل. یکی اینکه اسرائیل‌ستیزی به نقش و هویت بین‌المللی جمهوری اسلامی گره خورده و در راستای آن ساختار قدرت داخلی در آن شکل گرفته است. دموکرات‌‌‌ها همواره بر ضرورت و امکان دیپلماسی به‌عنوان تنها راهکار برای تغییر رفتار ایران تاکید داشته‌‌‌اند. آنها بر این باور بوده‌‌‌اند که جمهوری اسلامی تنها در اخم سردار سلیمانی خلاصه نمی‌شود، بلکه لبخند ظریف هم بخشی از آن است. پس باید با تقویت نیروهای میانه‌رو به تغییر رفتار جمهوری اسلامی امید بست.

اما در مقابل جمهوری‌خواهان که متاثر از رویکرد رئالیستی بر یکپارچه دیدن دولت تاکید دارند، کارگزاران جمهوری اسلامی را مثل هم می‌‌‌دانند و ترجیح می‌دهند کلیت آن را «محور شرارت» بنامند؛ همان‌طور که اصول‌گرایان در داخل ترجیح می‌دهند بی‌‌‌توجه به تفاوت‌‌‌های درونی جامعه سیاسی آمریکا آن را «شیطانی بزرگ» بشناسند که در زیر دستکش مخملی همواره دستی چدنی پنهان کرده است؛ این یعنی برای جمهوری‌خواهان تفاوت چندانی نمی‌‌‌کند که رئیس‌جمهور ایران مسعود پزشکیانی باشد که از حمایت همه‌‌‌جانبه ظریف برخوردار است یا یک اصول‌گرا که دشمن قسم‌‌‌خورده آمریکاست. شاید این از بد روزگار باشد که در زمان تصدی دموکرات‌‌‌ها در ایران یک دولت اصول‌گرا بر سر کار بود و در دوران احتمالی ترامپ یک دولت میانه‌‌‌رو. اما دلیل دوم روسیه و چین هستند.

آنها بیش از همه از حضور آمریکا در خاورمیانه منتفع می‌‌‌شوند؛ چرا که هر چه آمریکا در باتلاق خاورمیانه بیشتر اسیر باشد، تمرکزش نسبت به موازنه آنها کمتر خواهد بود. آنها از نفوذی که بر سیاست ایران دارند نهایت استفاده را خواهند کرد تا مانع تغییر رفتار سیاست منطقه‌‌‌ای جمهوری اسلامی شوند. این خبر خوبی نیست و می‌‌‌تواند به معنای این باشد که چه‌بسا آمریکا برای حل مساله امنیت اسرائیل ناگزیر است به فشاری بیش از حداکثری و از جنس اقداماتی متفاوت متوسل شود.

راه ساده‌‌‌تر که البته شخصیتی مثل ترامپ می‌‌‌تواند از پس اجرای آن برآید، رسیدن به توافقی همه‌‌‌جانبه با روسیه و چین بر سر مسائل کلیدی است؛ توافقی که برخلاف رویکرد دموکرات‌‌‌ها به قدرت یک‌جانبه آمریکا متکی بوده و حداقل برای کوتاه‌‌‌مدت قواعد بازی میان رقبای استراتژیک را تعریف کند؛ قواعدی که حدود را در اروپای شرقی، دریای جنوبی چین و البته خاورمیانه مشخص خواهد کرد. آمریکای ترامپ احتمالا ترجیح خواهد داد هزینه تغییر رفتار منطقه‌‌‌ای جمهوری اسلامی را به گردن چین و روسیه بیندازد. در آن صورت سیاست بین‌الملل، آن روی کثیف خود را نمایان خواهد ساخت تا برای ما آشکار کند که چرا سیاست «موازنه مثبت» به گواهی تاریخ همواره بهترین گزینه برای ایران بوده و وابستگی یک‌جانبه همواره با خطر وجه‌‌‌المصالحه شدن در بازی بزرگان همراه بوده است.

* عضو هیات‌علمی دانشگاه

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان