عصر ایران؛ محمد نصیری کلیان- هنوز در بخشهای مرکزی کشورمان و در روستاها مردم وقتی به هم میرسند، به جای چه خبر؟ میگویند: تازه چه داری؟ تازگی (new) و خبر (news) با هم نسبت دارند [به نقل از استاد علی اکبر قاضی زاده.]
ب ه همان میزان که در تازگیِ سخن و خبر جذابیت و طراوت وجود دارد، در کهنگیِ آن ملال است. از همین روست که مولانا میگوید:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارَهد از حد جهان بیحد و اندازه شود
از ظواهر برمی آید سهراب سپهری در شعر «آب را گل نکنیم» از باخبری و آگاهی «مردمِ ده» از غنچه شکفته، که تیتر این یادداشت هم هست، مُتعجب و در حسرت «مردمِ ده»، غبطه می خورد چنانکه در ادامه می گوید: « چه دهی باید باشد!»
تجربۀ زیستۀ نگارنده چهار دهه قبل در روستا، این حسرت را تایید می کند. جایی که «مردمِ ده»، بعد از فراغت از کار روزانه، عصرگاهان در مکان مرکزی جمع می شدند و در گروه های هم سن و سال، گفت و گو را آغاز می کردند و خبر محیط و وسعتی را که در آن به کار پرداخته اند در قالب تازه ها برای دیگران بازگو می کردند و این گونه خبردار می شدی که: در کجای دشت قارچی روییده، غنچه ای شگفته، خرگوشی لانه کرده و پرنده ای در لانه تخم کرده و چه و چه و چه.
این صورت ظاهر آگاهی از خبرهای مورد اشارۀ شاعر، باطنی هم دارد، چرا که هیچ ظاهری بدون باطن نیست، غنچۀ شگفته تجلّی (شَأْنٍ)جدیدی است و در تجلی خداوندی تکرار نیست، بنا به گفته دکتر دینانی « ...در لحظه های زندگی تکرار نیست و هر لحظه ای که فرا می رسد جدید و تازه است. خداوند سبحان که ثابت و ازلی و ابدی است از ازل تا ابد دو تجلی یکسان ندارد. تجلیات الهی غیر متناهی است و همیشه بدیع و تازه است «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ( الرحمن/29 )» [ انسان، با اندیشه انسان است. ص360]
امیر بیان علی (ع) نیز در خطبه 108 نهج البلاغه می فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ...»« سپاس خدای را که با آفرینش خود بر آفریدگان تجلّی کرد،.» همان که صفای اصفهانی گفت:
تجلیگهِ خود کرد خدا دیدۀ ما را
درین دیده درآیید و ببینید خدا را
حال با این اوصاف از تجلی و جلوه خبریِ نگار در نگارستان عالم، سهراب حق داشت به حال «مردمِ ده» و خبر و نمودی که از تجلی غنچۀ نو رسیده، شنفته می شود غبطه بخورد یا نه؟ چرا امروز به این نوع خبرها بیشتر نیازمندیم؟