آمار کشتگان جمل در تاریخ به طور دقیق ضبط نشده است واختلاف زیادی در نقل آن به چشم می خورد. شیخ مفید می نویسد: برخی آمار کشته شدگان را بیست وپنج هزارنفر نوشته اند در حالی که عبد الله بن زبیر (آتش افروز معرکه) این تعداد را پانزده هزار می داند. سپس شیخ مفید قول دوم را ترجیح می دهد می گوید مشهور این است که مجموع کشته ها چهارده هزار نفر بوده است. (1)
طبری در تاریخ خود آمار کشتگان را ده هزار نفر نقل کرده است ونیمی از آنان را مربوط به هواداران عایشه ونیم دیگر را از یاران امام علیه السلام می داند.سپس نظر دیگری را نقل می کند که نتیجه آن با آنچه که از عبد الله بن زبیر نقل کردیم یکی است. (2)
تدفین کشتگان
واقعه جمل در روز پنجشنبه دهم جمادی الثانی از سال سی وششم هجری قمری رخ داد وهنوز آفتاب غروب نکرده بود (3) که آتش نبرد با افتادن جمل عایشه وسرنگون شدن کجاوه او به پایان رسید، وبه جهت فقدان یک انگیزه صحیح، ناکثان غالبا پا به فرار نهادند. مروان بن حکم به خانواده ای از قبیله «عنزه » پناهنده شد واز سخنان علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده می شود که حسنین علیهما السلام برای او از امام علیه السلام امان گرفتند. اما جالب آنکه وقتی فرزندان امام علیه السلام به او یادآور شدند که مروان بیعت خواهد کرد، امام فرمود:
«او لم یبایعنی بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لی فی بیعته انها کف یهودیة لو بایعنی بکفه لغدر بسبته.اما ان له امرة کلعقة الکلب انفه. و هو ابو الاکبش الاربعة و ستلقی الامة منه و من ولده یوما احمر». (4)
مگر او پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ نیازی به بیعت او ندارم، که دست او دست یهودی است; اگر با دستش بیعت کند با پشت خود آن را می شکند.برای او حکومت کوتاهی است به اندازه ای که سگ با زبان بینی خود را پاک کند. او پدر قوچهای چهارگانه است که امت اسلام از او و پسرانش روز خونینی خواهد داشت.
عبد الله بن زبیر به خانه یکی از «ازدیان » پناه برد وعایشه را از جایگاه خود آگاه ساخت. او برادر خود محمد بن ابی بکر را، که به امر امام علیه السلام حفاظت عایشه را برعهده داشت، به جایگاه عبد الله فرستاد تا او را به خانه عبد الله بن خلف، که عایشه به آنجا انتقال یافته بود، منتقل کند.سرانجام عبد الله بن زبیر ومروان نیز به آنجا انتقال یافتند. (5)
سپس امام علیه السلام باقیمانده روز را در میدان نبرد به سر برد ومردم بصره را دعوت کرد که کشتگان خود را به خاک بسپارند. به نقل طبری، امام برکشتگان ناکثان از بصره وکوفه نماز گزارد وبر یاران خود که جام شهادت نوشیده بودند نیز نماز گزارد وهمگان را در قبر بزرگی به خاک سپرد.سپس دستور داد که تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند بجز اسلحه ای که در آنها علامت حکومت باشد وفرمود:
«لا یحل لمسلم من المسلم المتوفی شی ء». (6)
از مال مسلمان مرده، چیزی برای دیگران حلال نمی شود.
گروهی از یاران امام اصرار می ورزیدند که با ناکثان معامله نبرد با مشرکان گردد، یعنی دستگیرشدگانشان برده شوند واموالشان قسمت گردد. امام علیه السلام در این مورد فرمود:«ایکم یاخذ ام المؤمنین فی سهمه » (7) یعنی:کدام یک از شما حاضر است عایشه را بابت سهم خود بپذیرد؟
امام صادق علیه السلام در حدیثی حکم این گروه را که تحت عنوان «باغی » در فقه اسلامی مطرح شده اند چنین بیان کرده است:
«ان علیا - علیه السلام - قتل اهل البصرة و ترک اموالهم فقال ان دار الشرک یحل ما فیها وان دار الاسلام لا یحل ما فیها. ان علیا انما من علیهم کما من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی اهل مکة ». (8)
علی علیه السلام مردم بصره را به سبب یاغیگری وافساد آنان کشت ولی دست به اموال آنان نزد، زیرا حکم مشرک با حکم مسلمان باغی متفاوت است; ارتش اسلام در محیط کفر وشرک بر هر چه دست یابد بر او حلال است ولی آنچه در محیط اسلام است هرگز حلال نمی شود. همانا علی بر آنان منت گذاشت چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر اهل مکه منت نهاد.
گفتگوی علی (ع) با کشتگان
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر اجساد قریش را در چاهی فرو ریخت وسپس با آنان به گفتگو پرداخت. وقتی به حضرتش گفتند که مگر مردگان سخنان زندگان را می شنوند، فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید. (9)
امیر مؤمنان علیه السلام از میان کشتگان جمل می گذشت که جسد عبد الله بن خلف خزاعی را، که لباسی زیبا بر تن داشت، مشاهده کرد.مردم گفتند که او رئیس گروه ناکثان بود، امام علیه السلام فرمود: چنین نبود، بلکه که او انسانی شریف وبلند طبع بود. سپس جسد عبد الرحمان بن عتاب بن اسید را دید. فرمود: این مرد ستون گروه ورئیس آنان بود.سپس به گردش خود ادامه داد تا اجساد گروهی از قریشیان را مشاهده کرد. فرمود: به خدا سوگند، وضع شما برای ما ناراحت کننده است، ولی من حجت را بر شما تمام کردم ولی شما جوانانی کم تجربه بودید واز نتایج کار خود آگاه نبودید.
سپس چشمش به جسد قاضی بصره کعب بن سور افتاد که قرآن بر گردن داشت. دستور داد که قرآن وی را به نقطه تمیزی انتقال دهند، سپس فرمود: ای کعب، آنچه را که خدای من به من وعده کرده درست واستوار یافتم، آیا تو هم آنچه را که پروردگارت وعده کرده درست واستوار یافتی؟سپس فرمود:
«لقد کان لک علم لو نفعک، و لکن الشیطان اضلک فازلک فعجلک الی النار». (10)
تو دانشی داشتی; ای کاش (آن دانش) تو را سود می بخشید. ولی شیطان تو را گمراه کرد ولغزانید وبه سوی آتش کشانید.
چون جسد طلحه را دید، فرمود: برای تو سابقه ای در اسلام بود که می توانست تو را سود بخشد، ولی شیطان تو را گمراه کرد ولغزانید وبه سوی آتش شتافتی. (11)
در این بخش از تاریخ جز اینکه امام علیه السلام شورشیان را محکوم کرد وهمه اهل آتش را معرفی نمود، از چیز دیگری سخن به میان نیامده است، ولی فرقه معتزله مدعی است که برخی از این افراد پیش از مرگ از کرده خود پشیمان شدند وراه توبه در پیش گرفتند.ابن ابی الحدید، که از سخت ترین مدافعان مکتب اعتزال است، می نویسد:مشایخ روایت می کنند که علی فرمود طلحه را بنشانند وآن گاه به او گفت:
«یعز علی یا ابا محمد ان اراک معفرا تحت نجوم السماء وفی بطن هذا الوادی. ابعد جهادک فی الله و ذبک عن رسول الله؟».
برای من ناگوار است که تو را در زیر آسمان ودر دل این بیابان خاک آلوده ببینم. آیا سزاوار بود که پس از جهاد در راه خدا ودفاع از پیامبر خدا دست به چنین کار بزنی؟
در این هنگام شخصی به حضور امام رسید وگفت:من در کنار طلحه بودم. وقتی وی با تیر ناشناسی از پای در آمد از من استمداد جست وپرسید: تو کیستی؟ گفتم: از یاران امیر مؤمنان. گفت: دستت را بده تا من به وسیله تو با امیر مؤمنان بیعت کنم. سپس با من دست داد وبیعت کرد. امام در این موقع فرمود: خدا خواست که طلحه را در حالی که با من بیعت کرده است، به بهشت ببرد. (12)
این بخش از تاریخ جز افسانه چیز دیگری نیست. مگر طلحه عارف به مقام امام علیه السلام وشخصیت وحقانیت او نبود؟ این نوع توبه از آن کسی است که مدتی در جهالت بسر برد وسپس پرده جهالت را بدرد وسیمای حقیقت را مشاهده کند، در حالی که طلحه از روز نخست حق وباطل را از هم باز می شناخت. به علاوه، بر فرض صحت این داستان، توبه طلحه، به حکم قرآن کریم، بی فایده است:
و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون وهم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما .(النساء:16)
توبه کسانی که کارهای زشت انجام می دهند وسپس به هنگام مرگ می گویند توبه کردم، پذیرفته نیست وچنین است توبه کسانی که می میرند در حالی که کافرند; برای آنان عذاب دردناک آماده کرده ایم.
گذشته از این، مگر تنها بیعت با امام علیه السلام می توانست گناهان او را شستشو دهد؟ وی، با همکاری زبیر وام المؤمنین، سبب ریخته شدن خونهای زیادی در بصره ودر میدان نبرد شدند وحتی گروهی به فرمان آنها همچون گوسفند ذبح شدند. این نوع تلاشهای بی مایه نتیجه پیشداوری در باره صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که می خواهند همه را عادل معرفی کنند.
سقوط بصره، ارسال نامه ها و اعزام عایشه به مدینه
احتمال برخورد نظامی میان سپاهیان امام علیه السلام وپیمان شکنان بصره، به وسیله کاروانهای بازرگانی که پیوسته در بیابانهای عراق وحجاز وشام در رفت وآمد بودند، در سرزمینهای اسلامی منتشر شد ومسلمانان واقلیتی از هواداران عثمان در انتظار خبر وقایع بودند وهر نوع گزارش از شکست وپیروزی برای هر یک از طرفین سرنوشت ساز بود. از این جهت، امام علیه السلام پس از صدور دستور تدفین کشتگان وگردش در میدان نبرد وامر به انتقال برخی از اسیران، به خیمه خود بازگشت ودبیر خود عبد الله بن ابی رافع را به حضور طلبید ونامه هایی را املاء کرد ودبیر امام نیز همه را به رشته تحریر در آورد. طرف خطاب نامه ها مردم مدینه وکوفه، دو منطقه حساس از جهان اسلام در آن روز بود. در ضمن، نامه ای نیز به خواهر خود ام هانی دختر ابوطالب نوشت. امام علیه السلام با نگارش این نامه ها دوستان را خوشحال وفرصت طلبان را از اندیشه مخالفت نومید ساخت. شیخ مفید متن همه نامه ها را در کتاب خود (13) به صورت کامل آورده، ولی طبری از میان نامه ها فقط متن بسیار کوتاهی از نامه امام علیه السلام به مردم کوفه را در تاریخ خود منعکس کرده است وچون وی در این بخش از کتاب خود به نوشته های سیف بن عمر اعتماد کرده غالبا حق مطلب را ادا ننموده از کنار مطالب حساس به سادگی گذشته است.
در نامه ای که امام (طبق نقل طبری) به مردم کوفه نوشته روز برخورد نظامی را نیمه جمادی الآخر سال سی وشش هجری ومحل درگیری را نقطه ای به نام «خریبه » ذکر کرده است.
باری، سرانجام امام علیه السلام در روز دوشنبه خریبه را به عزم بصره ترک گفت ووقتی به مسجد بصره رسید، در آنجا دو رکعت نماز گزارد وسپس یکسره به سوی خانه عبد الله بن خلف خزاعی، که بزرگترین خانه در بصره بود واز عایشه در آنجا حراست می شد، رفت. عبد الله در عصر خلافت عمر کاتب دیوان بصره بود وچنان که گذشت، او وبرادرش عثمان در نبرد جمل کشته شدند. برخی می گویند وی عهد رسالت را درک کرده ورسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را دیده بوده است. (14) هرچند این مطلب ثابت نیست.
وقتی علی علیه السلام وارد خانه عبد الله شد، زن او صفیه دختر حارث بن طلحة بن ابی طلحه مشغول گریه و زاری بود. همسر عبد الله به امام علیه السلام اهانت کرد واو را «قاتل الاحبه » و«مفرق الجمع » نامید، ولی امام پاسخی به او نگفت.سپس به اتاق عایشه وارد شد وبر او سلام کرد ودر کنار او نشست واهانت صفیه را یاد آور شد. حتی به هنگام خروج امام از خانه نیز، صفیه اهانت خود را تکرار کرد که در آن هنگام یاران امام علیه السلام تحمل خود را از دست دادند وهمسر عبد الله را تهدید کردند. امام آنان را از هر نوع تعرض بازداشت وگفت: هرگز از تعرض به زنان خبری به من نرسد.
سخنرانی امام (ع) در بصره
امام علیه السلام، پس از خروج از خانه عبد الله، به نقطه مرکزی شهر رفت ومردم بصره با پرچمهای گوناگون خود با وی تجدید بیعت کردند. حتی مجروحان وکسانی که به نوعی به آنان امان داده شده بود بار دیگر با آن حضرت بیعت کردند. (15) بر امام علیه السلام لازم بود که مردم بصره را از عمق جنایت وزشتی کارشان آگاه سازد. از این رو، در حالی که هاله ای از عظمت ونورانیت او را احاطه کرده بود ومردم بصره سراپا گوش بودند، سخنان خود را چنین آغاز کرد:
شما سپاهیان آن زن وپیروان آن شتر بودید.چون صدا کرد او را پاسخ گفتید ووقتی پی شد فرار کردید. اخلاق شما پست وپیمان شما غدر ودین شما نفاق وآب شما شور است. وآن کس که در شهر شما اقامت گزیند در دام گناهانتان گرفتار شود وآن کس که از شما دوری گزیند رحمت حق را دریابد. گویا می بینم که عذاب خدا از آسمان وزمین بر شما فرود می آید وبه گمانم همگی غرق شده اید وتنها قله مسجدتان، همچون سینه کشتی، بر روی آب نمایان است. (16)
آنگاه افزود:
سرزمین شما به آب نزدیک واز آسمان دور است. خردهای شما سبک وافکار شما سفیهانه است. شما (به سبب سستی اراده) هدف تیر اندازان ولقمه چربی برای مفت خواران وشکاری برای درندگان هستید. (17)
سپس فرمود: اکنون، ای اهل بصره، در باره من چه گمان دارید؟
در این موقع مردی برخاست وگفت: جز خیر ونیکی در باره تو نسبت به خود، گمان نمی بریم. اگر ما را مجازات کنی جا دارد زیرا ما گناهکاریم، واگر ما را ببخشی، عفو برای خدا محبوبتر است.
امام علیه السلام فرمود: همه را عفو کردم. از فتنه جویی دوری گزینید. شما نخستین کسانی هستید که بیعت را شکستید وعصای امت را دو نیم کردید، از گناه باز گردید وخالصانه توبه کنید. (18)
نیت نیک جانشین عمل است
در این هنگام یکی از یاران امام علیه السلام گفت: دوست داشتم برادرم در اینجا بود تا پیروزیهای تو را بر دشمنانت مشاهده می کرد ودر فضیلت وثواب جهاد شریک می شد. امام از او پرسید: آیا قلب وفکر برادرت با ما بوده است؟در پاسخ عرض کرد: بلی. امام علیه السلام فرمود:
«فقدشهدنا و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا اقوام فی اصلاب الرجال و ارحام النساء سیرعف بهم الزمان و یقوی بهم الایمان ». (19)
همانا برادرت نیز در این معرکه با ما بود(وهمچون دیگر مجاهدان شریک اجر وپاداش آن است). نه تنها او، بلکه آنان که هنوز در صلب پدران ورحم مادران هستند وزمان به زودی آنان را آشکار می کند وایمان به وسیله آنان نیرومند می شود نیز در فضیلت این جهاد شریکند.
این کلام امام علیه السلام اشاره به یک اصل تربیتی وپرورشی است وآن اینکه نیت خوب وبد، از نظر پاداش وکیفر، جانشین خود عمل نیز می گردد. در جاهایی دیگر از نهج البلاغه نیز به این اصل اشاره شده است. از جمله آنجا که می فرماید:
«ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا». (20)
ای مردم، افراد را خشنودی از یک عمل یا خشم از آن به زیر یک پرچم گرد می آورد. ناقه ثمود را یک نفر پی کرد ولی عذاب همگی را فرا گرفت، زیرا رضای به عمل آن فرد فراگیر بود.
تقسیم بیت المال
سپاهیان امام علیه السلام در این نبرد چیزی را مالک نشدند ودر حقیقت، رزم آنان یک رزم صد در صد الهی بود. زیرا امام علیه السلام جز سلاح دشمن همه چیز را به خود آنان واگذار کرد. ازاین جهت، باید بیت المال را میان آنان تقسیم می کرد. وقتی دیدگان امام علیه السلام به آن افتاد دستها را بر هم زد وگفت: «غری غیری ». (یعنی برو دیگری را بفریب.) موجودی بیت المال ششصد هزار درهم بود که همه را در میان سپاهیان تقسیم کرد وبه هریک پانصد درهم رسید، در پایان تقسیم، پانصد درهم باقی ماند که آن را برای خود اختصاص داد. ناگهان فردی در رسید ومدعی شد که در این نبرد شرکت داشته ولی نام او از قلم افتاده است. امام علیه السلام آن پانصد درهم را نیز به او داد وفرمود:
سپاس خدا را که از این مال چیزی به خود اختصاص ندادم. (21)
اعزام عایشه به مدینه
عایشه به جهت انتساب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از احترام خاصی برخوردار بود. امام علیه السلام مقدمات سفر او را، از مرکب وتوشه راه، فراهم ساخت وبه محمد بن ابی بکر دستور داد که در معیت خواهر خود باشد واو را به مدینه برساند وبه همه یاران مدنی خود، که علاقه مند بودند به مدینه باز گردند، اجازه داد که عایشه را تا مدینه همراهی نمایند وبه این نیز اکتفا نکرد وچهل تن از زنان با شخصیت بصره را همراه او روانه مدینه کرد.
روز شنبه، نخستین روز از ماه رجب سال سی وشش، روز حرکت تعیین شد. در هنگام حرکت گروهی از مردم او را مشایعت کردند ومراسم تودیع را انجام دادند. عایشه در برابر محبتهای امام علیه السلام بی اختیار منقلب شد وبه مردم گفت: فرزندانم، برخی از ما بر برخی دیگر پرخاش می کند، ولی این کار سبب تعدی نگردد. به خدا سوگند، میان من وعلی، جز آنچه میان زن وبستگان او رخ می دهد، چیز دیگری نبود. او،گرچه مورد خشم من قرار گرفت، از اخیار ونیکان است. امام علیه السلام از سخنان عایشه تشکر کرد وخود افزود:مردم، وی همسر پیامبر شماست. آن گاه او را چند میل مشایعت کرد.
شیخ مفید می نویسد:
چهل زن که به فرمان امام علیه السلام در معیت عایشه قرار گرفتند به ظاهر لباس مردان پوشیدند تا بیگانگان آنان را مرد بینگارند وافکار ناروا به ذهن احدی در باره آنان وهمسر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطور نکند. عایشه نیز تصور می کرد که علی علیه السلام ماموران مرد را بر حفاظت او گمارده است وپیوسته از این کار گله می کرد. وقتی به مدینه رسید وآنان را زنانی دید که لباس مردان پوشیده اند از اعتراض خود پوزش طلبید وگفت: خدا فرزند ابوطالب را پاداش نیک دهد که حرمت رسول خدا را در مورد من رعایت کرد. (22
نصب استانداران
در دوران خلافت عثمان امور استان مصر به دست عبد الله بن سعد بن ابی سرح اداره می شد ویکی از عوامل شورش مصریان بر خلیفه اعمال زشت وننگین او بود، تا آنجا که به اخراج او از مصر انجامید. در آن زمان محمد بن ابی حذیفه در مصر بود وپیوسته از والی مصر وخلیفه انتقاد می کرد. وقتی مصریان، به عزم مدینه ومحاکمه خلیفه، وطن خود را ترک گفتند، اداره امور مصر را به محمد بن حذیفه واگذار کردند واو در این منصب باقی بود تا اینکه امام علیه السلام قیس بن سعد بن عباده را برای اداره استان مصر نصب کرد.
طبری اعزام قیس را در سال واقعه جمل می داند، ولی برخی از مورخان، مانند ابن اثیر (23) ، تاریخ اعزام قیس را به مصر، ماه صفر می داند. اگر مقصود صفر سال سی وششم باشد، طبعا پیش از واقعه جمل بوده است واگر صفر سال سی وهفتم باشد، در این صورت شش ماه واندی پس از آن صورت گرفته بوده; در حالی که طبری تاریخ اعزام را سال سی وشش هجری که سال واقعه جمل است ضبط کرده است.
باری، امام علیه السلام خلید بن قره یربوعی را استاندار خراسان وابن عباس را استاندار بصره قرار داد وتصمیم گرفت که خاک بصره را به عزم کوفه ترک گوید. پیش از ترک بصره، جریر بن عبد الله بجلی را روانه شام ساخت که با معاویه گفتگو کند تا پیروی خود را از حکومت مرکزی، که در راس آن امام بود، اعلام دارد. (24)
به سبب اهمیتی که بصره داشت وشیطان در آنجا تخم ریزی کرده بود، امام -علیه السلام ابن عباس را استاندار وزیاد بن ابیه را مامور خراج وابو الاسود دوئلی را معاون آن دو قرار داد. (25) به هنگام معرفی ابن عباس به مردم، امام علیه السلام سخنرانی بسیار لطیف وشیرینی کرد که شیخ مفید آن را در کتاب «الجمل » نقل کرده است. (26)
طبری می گوید:امام به ابن عباس گفت:«اضرب بمن اطاعک من عصاک، و ترک امرک » (27) یعنی: با مطیعان عاصیان را وآنان را که امر تو را تبعیت نمی کنند بکوب.
وقتی امام علیه السلام سرزمین بصره را ترک می گفت با خدای خود چنین مناجات کرد:
«الحمد لله الذی اخرجنی من اخبث البلاد»: سپاس خدا را که مرا از ناپاکترین شهرها بیرون برد.
بدین طریق، نخستین غائله در حکومت امام علیه السلام پایان یافت وآن حضرت رهسپار کوفه شد تا نقشه تعقیب معاویه را بریزد وسرزمین پهناور اسلامی را از عناصر فاسد وخود کامه پاک سازد.
پی نوشتها:
1- الجمل، ص 223.
2- تاریخ طبری، ج 3، ص 543.
3- ابن ابی الحدید مدت نبرد را دو روز می داند. به ج 1، ص 262 مراجعه شود.
4- نهج البلاغه، خطبه 71.
5- امام در این سخن از چند موضوع غیبی خبر داده است.
6- تاریخ طبری، ج 2،ص 543.
7- وسائل الشیعه، ج 11، باب 25 از ابواب جهاد.
8- همان. ابن ابی الحدید نظر دیگری در این مورد دارد. وی می گوید:امام آچه در میدان جنگ بود همه را گرفت ومیان سپاه خود تقسیم کرد.
9- سیره ابن هشام، ج 1، ص 639.
10- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 348.
11و21- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 348.
13- الجمل، ص 211و213.
41- اسد الغابه، ج 2، ص 152.
15- تاریخ طبری، ج 3، ص 545.
16- نهج البلاغه، خطبه 130.
17- همان، خطبه 514.
18- الجمل، ص 218.
19- نهج البلاغه، خطبه 12.
20- همان، خطبه 196 طبع عبده.
21- تاریخ طبری، ج 3، ص 547.
22- الجمل، ص 221.
23- تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 268.
24- همان، ج 3، صص 560-546.
25و26- تاریخ جمل، ص 324.
27- تاریخ طبری، ج 3، ص 546.