داستان بدرفتاری ابولهب

به نام خدای رحمان و رحیم.بریده باد دو دست ابی لهب(مرگ بر او باد)(۱).

ترجمه آیات 1 - 5

به نام خدای رحمان و رحیم.بریده باد دو دست ابی لهب(مرگ بر او باد)(1).

مال وی و آنچه را به دست آورده دردی را از او دوا نکرد(2).

به زودی وارد آتشی شعله ور شود(3).

با زنش که بارکش هیزم است(4).

و طنابی تابیده(از لیف خرما)به گردن دارد(5).

بیان آیات

این سوره تهدید شدیدی است به ابو لهب، تهدیدی است به هلاکت خودش و عملش،تهدیدی است به آتش جهنم برای خودش و همسرش، و این سوره در مکه نازل شده است.

"تبت یدا ابی لهب و تب""تب"و"تباب"بنابر آنچه جوهری معنی کرده به معنای خسران و هلاکت است (1).

و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده (2).بعضی (3) هم گفته اند به معنای خیبت و نومیدی است.بعضی (4) دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانسته اند.ولی - به طوری که دیگران هم (5) گفته اند - همه این معانی نزدیک به همند، و بنا بر این کلمه" ید"در آیه نیز به معنای لغویش نیست، بلکه کنایه است از قدرت آدمی، چون دست در انسان عضوی است که مقاصدش به وسیله آن انجام می شود، و بیشتر کارهای آدمی را به دست او نسبت می دهند، وتباب و خاسر شدن دست به معنای بی نتیجه شدن اعمال آدمی، و بلکه نتیجه معکوس دادن آن است، و یا به عبارت دیگر به معنای باطل شدن اعمال او و به نتیجه نرسیدن آن است، به طوری که زحماتش هدر رود و مورد استفاده اش قرار نگیرد، این معنای تباب دست انسان بود.

و معنای تباب خود آدمی، خسران او در نفس و حاق ذاتش است، به طوری که از سعادت دائمیش محروم شود، و این همان هلاکت دائمی او است.

پس اینکه فرمود: "تبت یدا ابی لهب و تب"، معنایش در حقیقت"تب ابو لهب"است، و این نفرینی به او به هلاکت خودش و بطلان و بی اثر گشتن توطئه هایی است که به منظور خاموش کردن نور نبوت می کرد، و یا قضایی است از خدای تعالی به این هلاکت وبطلان توطئه ها.

و این ابو لهب که مورد نفرین و یا قضای حق تعالی قرار گرفته، فرزند عبد المطلب وعموی رسول خدا(ص)است، که سخت با رسول خدا(ص)

دشمنی می کرد و در تکذیب گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذیتش اصرارمی ورزید، و در این راه از هیچ گفته و عملی فروگذار نمی کرد، و او همان کسی بود که وقتی رسول خدا(ص)او و سایر عشیره اقربین خود را برای اولین بار دعوت کرد، با کمال بی شرمی در پاسخش گفت"تبا لک - خسران و هلاکت بر تو باد"و این سوره نازل شد و گفتار او را به خودش رد کرد که خسران و هلاکت بر او باد.

بعضی (6) ها گفته اند: نام او همین ابو لهب بوده، هر چند که به شکل کنیه است.

بعضی (7) دیگر گفته اند کلمه"ابو لهب"کنیه او بوده و نامش عبد العزی بوده.بعضی دیگرگفته اند عبد مناف بوده.و از همه اقوالی که در پاسخ این سؤال(چرا اسم او را نیاورد)گفته

صفحه : 665

شده، این قول (8) است که خواسته است او را به آتش نسبت دهد، چون ابو لهب، اشعاری به انتساب به آتش دارد، وقتی می گویند فلانی ابو الخیر است، معنایش این است که: با خیررابطه ای دارد، و همچنین ابو الفضل و ابو الشر، و چون در آیات بعد می فرماید: "سیصلی ناراذات لهب - به زودی در آتشی زبانه دار می سوزد"از آن فهمیده می شود که معنای"تبت یداابی لهب"هم این است که: از کار افتاده باد دو دست مردی جهنمی، که همیشه ملازم باشعله و زبانه آن است.

بعضی (9) دیگر گفته اند: نام او عبد العزی بوده، و اگر قرآن کریم نامش را نبرده، بدین جهت بود که کلمه"عبد العزی"به معنای بنده عزی است، و"عزی"نام یکی از بت هااست، خدای تعالی کراهت داشته که بر حسب لفظ نام عبدی را ببرد که عبد او نباشد، بلکه عبد غیر او باشد، و خلاصه با اینکه در حقیقت عبد الله است، عبد العزی اش بخواند، اگر چه دراسم اشخاص معنا مورد نظر نیست، ولی همانطور که گفتیم قرآن کریم خواست از چنین نسبتی حتی بر حسب لفظ خود داری کرده باشد.

"ما اغنی عنه ماله و ما کسب"در این آیه کلمه"ما"دو بار آمده، اولی نافیه است، و دومی می تواند موصوله باشد، ومعنای"ما کسب"، "آنچه با اعمالش به دست آورده"بوده باشد، و می تواند مصدریه باشد، ومعنایش کسب کردن به دست خود باشد، و کسب کردن به ست خود، همان عمل او است،و معنای آیه به فرض دوم این است که: عمل او دردی از او دوا نکرد.

و معنای آیه به هر حال این است که مال ابو لهب و عملش و یا اثر عملش دردی از اودوا نکرد و به نفرین خدا و یا قضای او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش.

"سیصلی نارا ذات لهب"یعنی به زودی داخل آتشی زبانه دار خواهد شد.و منظور از این آتش، آتش دوزخ است که جاودانی است، و اگر کلمه"نار"را نکره و بدون الف و لام آورد، برای این بود که عظمت و هولناکی آن را برساند.

"و امراته حمالة الحطب"این آیه عطف است بر ضمیر فاعلی که در جمله"سیصلی" مستتر است، و تقدیرکلام"سیصلی ابو لهب و سیصلی امراته"است، یعنی بزودی ابو لهب داخل آتشی زبانه دار می شود، و به زودی همسرش نیز داخل آن خواهد شد، و کلمه"حمالة" - به فتحه آخر - درجمله"حمالة الحطب"از این جهت فتحه به خود گرفته که به اصطلاح وصفی است که به منظور مذمت موصوف آن از وصفیت افتاده و در اینجا به عنوان نام آن زن آمده، و در نتیجه چنین معنا می دهد: من مذمت می کنم حمالة الحطب را.

ولی بعضی (10) گفته اند منصوب شدن"حمالة"بخاطر آن است که حال از کلمه"امراة"است، و این معنای لطیفی می دهد که به زودی می آید.

"فی جیدها حبل من مسد"کلمه"مسد"به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده باشد، و این جمله بنا بر اینکه کلمه"حمالة"حال باشد، حال دوم از کلمه"امراة"است.

و ظاهرا مراد از این دو آیه این باشد که همسر ابو لهب به زودی در آتش دوزخ در روزقیامت به همان هیئتی ممثل می گردد که در دنیا به خود گرفته بود، در دنیا شاخه های خاربن و بته هایی دیگر را با طناب می پیچید و حمل می کرد، و شبانه آنها را بر سر راه رسول خدا(ص)می ریخت تا به این وسیله آن جناب را آزار دهد، در آتش هم باهمین حال، یعنی طناب به گردن و هیزم به پشت ممثل گشته عذاب می شود.

در مجمع البیان می گوید: اگر کسی سؤال کند بعد از این نفرین که خدا در حق ابو لهب کرده، آیا جهنمی بودن او جبری نیست، و آیا او باز هم می توانسته ایمان بیاورد، و آیااگر ایمان می آورد نفرین خدا تکذیب نمی شد؟

در پاسخ می گوییم: باز هم ایمان آوردن، تکلیف ابو لهب بوده، چون نفرین، تکلیف ثابت را بر نمی دارد، و نفرین خدای تعالی بر او در حقیقت تهدید او است، خواسته است بفرماید اگر ایمان نیاوری چنین و چنانت می کنم (11).

مؤلف: اشکال مذکور ناشی از غفلت است، غفلت از این حقیقت که تعلق قضای حتمی الهی به فعلی از افعال اختیاری انسان، باعث بطلان اختیار انسان نمی شود، چون فرض این است که اراده الهی - و همچنین فعل خدای تعالی - تعلق گرفته به فعل اختیاری انسان،بدان جهت که فعل انسان است، یعنی اختیاری است، و اگر فعل انسان و به عبارتی فعل ابو لهب به اختیار خود او صادر نشود، باعث می شود که اراده خدا از مرادش تخلف کند و این محال است، و وقتی فعلی که متعلق قضاء موجب است، اختیاری شد، ترکش هم اختیاری خواهد بود، هر چند که آن ترک واقع نمی شود، دقت بفرمایید)و ما در چند مورد از مباحث گذشته این کتاب در این باره بحث کردیم.

پس روشن شد که ابو لهب می توانسته ایمان بیاورد و از آتش نجات پیدا کند، آتشی که در صورت کافر مردن وی حتمی بوده، و قضایش رانده شده بود.

و از این باب است همه آیاتی که در باره کفار قریش نازل شده و خبر می دهد به اینکه اینان ایمان نخواهند آورد، نظیر آیات زیر که می فرماید: "ان الذین کفروا سواء علیهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون" (12) ، و نیز می فرماید: "لقد حق القول علی اکثرهم فهم لایؤمنون" (13) ، و نیز از همین باب است آیاتی که سخن از مهر زدن بر دلها دارد، هیچ یک از آن آیات و این آیات مستلزم جبر نیست.

بحث روایتی

در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه"و انذر عشیرتک الاقربین"از ابن عباس روایت آورده که گفت: وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا(ص)بر بالای صفارفت و با بلندترین صوتش فریاد زد یک خبر مهم، و قریش بدون درنگ دورش جمع شدند،پرسیدند چه شده است مگر؟فرمود: به نظر شما اگر خبری بدهم که فردا صبح و یا امروز عصردشمنی بر سر شما می تازد از من می پذیرید یا نه؟همه گفتند: بلی(برای اینکه ما از تو دروغی نشنیده ایم).فرمود: هم اکنون شما را انذار و هشدار می دهم از عذابی سخت که در انتظار شمااست، ابو لهب گفت: "تبا لک - مرگت باد"، برای این همه ما را صدا زدی و اینجا جمع کردی؟خدای عز و جل در پاسخ وی این سوره را نازل کرد (14).

مؤلف: این روایت را در تفسیر این سوره نیز از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده، ولی در آن نیامده که دعوت بر بالای صفا هنگام نزول آیه"و انذر عشیرتک..."بوده (15).

و نیز در مجمع البیان از طارق محاربی روایت کرده که گفت: روزی در هنگامی که من در بازار ذی المجاز بودم، ناگهان به جوانی برخوردم که صدا می زد هان ای مردم!بگویید:

"لا اله الا الله"تا رستگار شوید، و ناگهان به مردی برخوردم که در عقب سر او می آمد و به طرف او سنگ می انداخت، و دیدم که ساق پا و پشت پاشنه او را خون انداخته بود و صدامی زد هان ای مردم او کذاب است، گوش به سخنش ندهید.من از اشخاص پرسیدم این مردکیست؟گفتند این محمد است که مدعی نبوت است، و آن ابو لهب عموی او است که معتقداست وی دروغ می گوید (16).

و در قرب الاسناد به سند خود از موسی بن جعفر(ع)روایت کرده که درحدیثی طولانی که معجزات رسول خدا(ص)را بر می شمارد، فرموده یکی از آنها داستان ام جمیل همسر ابو لهب است که وقتی سوره"تبت یدا ابی لهب"نازل شد، نزد رسول خدا(ص)آمد در حالی که ابو بکر پسر ابو قحافه نیز درحضور آن جناب بود، عرضه داشت یا رسول الله، ام جمیل است که با خشم می آید، و چه خشمی!گویا قصد اذیت تو را دارد، چون سنگی به دست گرفته می خواهد آن را به طرف توپرتاب کند.رسول خدا(ص)فرمود: او مرا نمی بیند. ابو بکر اضافه می کند ام جمیل نزدیک آمد و از من پرسید رفیقت کجا است؟گفتم آنجایی که خدا خواسته است.گفت: من به سر وقت او آمده ام اگر او را ببینم این سنگ را به سویش می افکنم، چون او مرا هجو کرده، به لات و عزی سوگند که من زنی شاعر هستم، (و می دانم چگونه هجوش کنم، این را گفت و رفت)، ابو بکر از رسول خدا(ص)پرسید: راستی اوتو را ندید؟فرمود: نه، خدای تعالی حجابی بین من و او انداخت، و مانع دیدنش شد (17).

مؤلف: قریب به این معنا از چند طریق از طرق اهل سنت روایت شده (18).

و در تفسیر قمی در ذیل آیه"و امراته حمالة الحطب"روایت کرده که امام فرمود:

ام جمیل دختر صخر بود، و علیه رسول خدا(ص)سخن چینی می کرد واحادیث و سخنان رسول خدا(ص)را برای کفار می برد (19).

پی نوشت ها:

1) صحاح اللغة، ماده"تب".

2) مفردات راغب، ماده"تب".

3 و 4 و 5) روح المعانی، ج 30، ص 260.

6 و 7) مجمع البیان، ج 10، ص 556.

8) روح المعانی، ج 30، ص 261.

9) مجمع البیان، ج 10، ص 559.

10) روح المعانی، ج 30، ص 263.

11) مجمع البیان، ج 10، ص 560.

12) همانا کسانی که کفر ورزیده اند چه انذارشان کنی و چه نکنی فرقی به حالشان ندارد وایمان نخواهند آورد.سوره بقره، آیه 6.

13) البته وعده عذاب ما بر اکثر آنان چون ایمان نمی آورند حتمی و لازم گردید. سوره یس، آیه 7.

14) مجمع البیان، ج 7، ص 206.

15) مجمع البیان، ج 10، ص 559.

16) مجمع البیان، ج 10، ص 559.

17) قرب الاسناد، ص 140.

18) روح المعانی، ج 30، ص 264.

19) تفسیر قمی، ج 2، ص 448.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر