چکیده
این مقاله با طرح علل مختلفی از دیدگاه چند عالم شیعی پیرامون حماسهی حسینی شروع میشود. دیدگاه علمای ادعیه شناس و ادعیه نویس امثال سید جلیل القدر سید بن طاووس، دیدگاه محدثین بزرگی همچون مرحوم علامه مجلسی و برخی تاریخ نگاران، متفکرین و معاصرین همچون علامه طباطبائی و علامه مغنیه. سپس در ارائهی هر نظریه ای به تبین و احیاناً نقد آنها پرداخته میشود؛ و در آخر یک علت به عنوان علت اصلی که غالب علل قبلی را در خود جای میدهد مطرح میشود.
کلید واژهها: اهداف قیام، تاریخ، امام حسین، شهادت، افشا گرائی و نفاق زدایی
مقدمه
در طول تاریخ علمای امامیه و عالم تشیّع اهداف و علتهای مختلفی برای شروع نهضت امام و سفر حضرت از مدینه به مکه و از مکه به عراق و کربلا و نهایتاً واقعهی عاشورا نگاشته و قلم زدهاند که برخی از این دیدگاهها متأسفانه با شئون امامت و ولایت کلیه الهیهی امام حسین سازگار نیست. این نظرات در میان نویسنگان معاصر به چشم خورده میشود که در ردّ آن بسیاری از علماء و اندیشمندان من جمله متفکر شهید استاد مطهری مطالبی دارند، این مقال بر آن است که نظرات صحیح و ارزندهی علمای راستین و به حق حسینی و ولایتی را نقل کرده و از میان آنها یک وجه اشتراک به عنوان هدف نهائی امام حسین از نهضت عاشورا ارائه دهد.
هدف اول، شهادت:
علمای متقدم شیعی در سده های سوم و چهارم در موضوعات مختلف، حتّی گاهی در صدور فتوی و نوشتن آرای فقهی خود سعی میکردند تا ممکن است خود چیزی ننویسند و تنها به روایت کردن اخبار و احادیث بسنده کنند و البته این رسم و سیره پس از آن نیز قرنها در میان طیف بزرگی از علمای راستین ادامه داشت که صورت افراطی آن با ظهور اخباریون دنبال شد و سپس افول کرد که خود بحثی مجزّا است. غرض اینکه اگر از دانشمندان پیشین اظهار نظر صریحی در حکمت و فلسفهی قیام عاشورا دیده نشده یکی از دلائل حتمی آن همین سیره و سنّت پنهان و نهفته است. اخبار و احادیث دربارة شهادت امام حسین فراوان و به انواع گوناگون در منابع متقدمی چون کتاب شریف «کامل الزیارات» از ابن قولویه قمّی و آثار پر بار شیخ صدوق به ویژه امالی صدوق و متون دیگر روایت شده است (1). البته این تعداد کثیر روایت منحصر به منابع روائی شیعه نیست چون در منابع اهل سنت نیز فراوان دیده میشود (2). معلوم میشود که به اعتقاد محدثان امام حسین به جزء جزء وقایعی که در طول مسیر و در صحرای نینوا و پس از شهادت و اسارت اهلبیت و ... اتفاق میافتد آگاهی کامل داشتهاند. این باور با تمسک به آیهی «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» به شدت زیر سؤال رفت که اگر امام از شهادت خویش و این همه بلا خبر داشت پس طبق این آیه با این قیام «خود کشی» نموده است. جواب سید مرتضی علم الهدی نیز بیشتر از آنکه مطابق با موازین و اعتقادات صددرصدی تشیّع باشد بیشتر متکلّمانه و به صورت جدال احسن بود و گاهی منجر به این میشد که گفته شود پس امام فریب کوفیان را خورد. امّا اگرکسی جواب سید مرتضی را به دقت مطالعه کند خواهد فهمید که مخاطب ایشان اهل سنت بودهاند یعنی قیام امام را با توجه به آیه تهلکه میخواسته جواب بدهد و درست بکند امّا بر طبق نظریات و اعتقادات کلامی اهل تسنّن صحبت کرده، لذاست که مجبور شده بحث فریب خوردن امام را در جواب از آیهی تهلکه و ردّ خودکشی امام حسین مطرح کند، پس یعنی برهانی و به شکل عقائد شیعی جواب نداده پس اعتقاد خود ایشان هم چنین چیزهائی یقیناً نبوده است. ریشهی این شکل جوابگوئی سید مرتضی را بایستی با حکومت پر آشوب چهار تن از خلفای بنی عباس که هم عصر و زمان ایشان بودند پیدا کرد یعنی جواب ایشان در آن شرایط خفقان چیزی جز تقیه و مصلحت اندیشی های سیاسی نبوده است. به ویژه اینکه شریف مرتضی توانست در حکومت این حکام جبار نفوذ کند و سمت هائی همچون نقیب السادات و امیر الحاج از طرف حکومت به او داده شد. مسیر ایشان همان راهی است که مرحوم علامه مجلسی در دربار صفویه طی کرد که هر دو بزرگوار توانستند بین حکومت و علمای شیعه توازن قوا ایجاد کرده و از این کار به نفع شیعیان و محبان اهلبیت استفاده کنند خصوصاً زمان سید مرتضی که شیعه در انزوای کامل بود و جان و مال و ناموس آنها هر لحظه ممکن بود به تاراج حاکمان عبّاسی برود لذا سید مرتضی آن همه سختی و ترس و تقیهی پر خطر را برای خدا به جان خرید. رضوان خدا بر او باد. امّا در این میان برخی دیگر از علماء جواب از آیهی تهلکه دادند که اشکال فریب خوردن امام را هم بر طرف کرد. در اینجا نظر برخی از این بزرگان آورده میشود که از این نظر به «شهادت آگاهانه» میتوان تعبیر نمود.
سید بن طاووس:
ایشان در مقده ی کتاب «لهوف» مینویسد: آنچه که ما تحقیق کردهایم اینست که امام حسین به نهایت حال خویش عالم و آگاه بود و به تکلیف خود که آنرا وظیفه احیاگرانه ی دین اسلام میدانست عمل کرد (3).وی در ادامه جواب از آیهی «تهلکه» را چنین میدهد: شاید بعضی از اهل تسنّن حقایق سعادتی را که در تشرف به شهادت است نمیشناسند و به همین خاطر میگویند به کشتن دادن امام حسین نمیتواند عبادت و تقرب به خداوند باشد. جواب آنها اینست که قرآن کریم میفرماید: قومی با کشتن خودشان، خدا را عبادت کردند. «و خدا را با شهادت عبادت کردن از بالاترین درجات سعادت است». پس کشته شدن امام حسین خود کشی نبوده است و در آخر روایاتی را که دلالت میکند بر آگاهی امام از شهادت خویش برای تأیید ایدهی «شهادت آگاهانه» بیان میکند (4)
علامه مجلسی:
مرحوم ملامحمد باقر مجلسی معروف به مجلسی دوم و صاحب کتاب شریف بحارالانوار با اینکه هیچ یک از قرائت هائی را که تا آن زمان علمای شیعه درباره عاشورا ارائه کرده بودند، ردّ نمیکند امّا بیشترین بها را به «شهادت» میدهد و قیام امام را «مرگی انتخابی و در عین حال افشاگرانه» میداند. وی با بیان احادیثی امام را آگاه و مطلع بر اسرار قضا و قدر الهی معرفی میکند امّا میفرماید: امام در امور ظاهری مثل مردم عمل میکرد و به حسب ظاهر مکلف بود که اگر یاور و یاوری داشته باشد، با منافقان و کفار جهاد کند مثل بسیاری از پیامبران، تا اینکه پرده از تزویر بنی امیه بردارد و حساب اسلام محمّدی را از اسلام اموی جدا کند (5).
محمد بن سلیمان تنکابنی صاحب اکلیل المصائب:
وی در چند جا از کتابش که در مقتل امام حسین نگاشته به این رأی تصریح کرده و چنین نتیجه گرفته است: اگر حضرت سیدالشهداء نیز مانند امام حسن مجتبی صلح میکرد و جهاد نمینمود مردم بر این باور میشدند که دین شیعه همهاش باطل و عاطل است. لکن آن حضرت به امر رسول خدا دامن بر کمر همّت زده، از جان و مال و اهل و عیال گذشت و با شهادت خود حقیقت مذهب شیعه را پایدار و ثابت نمود (6)
شیخ جعفر شوشتری:
ایشان در کتاب گرانقدر خصائص الحسینیه تکلیف امام حسین را دو نوع میداند: تکلیف واقعی و تکلیف ظاهری.
تکلیف واقعی: یعنی امام از طرف خدا مکلف بود که برای احیای دین خدا و افشای چهره منافقان آگاهانه و از روی اختیار خود و خاندان و اصحابش را به مسلخ شهادت برساند.
تکلیف ظاهری: یعنی امام مانند هر مسلمان دیگری مکلف بود که با یزید بیعت نکند و به نامهها و درخواستهای مردم کوفه جواب مثبت دهد و در این مسیر تا آنجا که امکان دارد در حفظ جان خود و خاندان و یارانش بکوشد، همانگونه که حضرت در جای جای قیامش چنین رفتار کرد. از مدینه و سپس از مکه خارج شد تا کشته نشود و حریم کعبه شکسته نشود و برای اطمینان از کوفیان، اول نماینه خود مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد (7)
علامه محمد جواد مغنیه:
متفکر معاصر عالم تشیّع که به انصاف تمامی آثارش به سبکی متمایز و جدید نگاشته شده و همگی پر است از اندیشه های ژرف و تحول گرایانه او در حوزهی معارف دینی. ایشان نیز در یکی از نگاشته های خویش چنین میگوید: همانطوری که امام حسین با شهادتش از جایگاه حقّی که داشت فراتر رفت یزید نیز با جنایتش از جایگاه پستی که داشت فروتر رفت. یزید امام را برای «دشمنی با حق» به شهادت رساند. این همان بود که حسین میخواست آن را برای همه افشا سازد و نسلهای بعدی را از آن آگاه کند. برای همین میپرسید مرا برای چه میخواهید بکشید؟ آیا ضرر مالی به شما زدهام؟ کسی را از شما کشتهام که در پی قصاص آن به جنگ من آمده باشید؟ بله آنها او را برای بیشتر از اینها میخواستند بکشند. به خاطر آنچه نمرود، ابراهیم خلیل را، فرعون موسای کلیم را و ابوسفیان محمد حبیب خدا را و معاویه علی مرتضی را میخواست بکشد آنها میخواستند در روی زمین چیزی که بتوان به آن «دین»، «ایمان»، «عدالت»، «انسانیت» گفت وجود نداشته باشد و امام حسین نمیگذاشت و جز «دین خدا» چیزی نمیخواست چون برای امام چیزی بزرگتر از دین نبود. دین خدا از پیامبران و جانشینان آنها بزرگتر است لذاست که پیامبر و ائمه و امام حسین برای حفظ دین «جان خود» را فدا کرد و به شهادت رسید 8. مانند اینکه مردم تظاهراتی بر ضد حاکمی به پا میکنند، آنها بی گمان میدانند که صدها تن از ایشان در این راه کشته میشوند امّا با این همه اعتنائی به مرگ نمیکنند چرا که هدف آنها اینست که این حاکم را رسوا و منکوب کنند بلکه همه اهل دنیا مقاصد و اهداف آن حاکم ظالم را بدانند و افشاگری بشود تا حکومت او متزلزل شود پس خونهای ریخته شده در حقیقت بهای آزادی از زنجیرهای بسته شده است (9).
علامه سید محمد حسین طباطبائی:
صاحب تفسیر المیزان میفرماید: شهادت سیدالشهداء با آن وضع دلخراش، حقّانیت حضرت و اهلبیت را یقینی و مسجّل ساخت، تا جائی که همان خانه ای که در زمان حیات آن حضرت کسی درب آنرا نمیشناخت، با مختصر آرامشی که در زمان امام محمد باقر بوجود آمد، شیعه از اطراف و اکناف، مانند سیل به در همان خانه ریختند و روز به روز به آمار شیعیان اهلبیت افزوده شد و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و کنار جهان به تابش و تلألؤ پرداخت 10 مرحوم علامه برای دفع توهّمی که احتمال داشت برای برخی بوجود آید در ادامه مینویسد: البته مراد از اینکه می گوئیم: هدف امام از قیام، شهادت بود و خدا میخواست که امام شهید بشود، این نیست که خدا از او خواسته بود روی دست گذاشته و به یزیدیان اطلاع دهد که با یزید بیعت نمیکنم که نهایتاً بیائید مرا بکشید و اسم اینرا هم «قیام» و انجام وظیفه الهی گذاشت، نه این نیست، بلکه وظیفه امام این بود که علیه خلافت شوم و نامشروع یزید قیام کرد و بیعت نکردن با او را که به شهادت منتهی خواهد شد از هر راه ممکن به پایان رساند (11).
شهید مطهّری:
منطق ابن عباس منطق سیاست و بازی سیاسی بود. منطق رعایت مصالح نفس خود بود. روی همین جهت عقلی هم به امام میگفت: من بیم آن دارم که تو در این سفر کشته شوی چون مردم کوفه، مردمی خیانت پیشه هستند؛ لذا صبر کن ببین که اگر اهل عراق حاکمشان را بیرون کردند تو بدانجا برو و حکومت تشکیل بده و اگر اهل عراق حاکم خود را بیرون نکردند تو هم آنها را رها به حال خود کن و برو در یمن زندگی کن. این تفکّر، منطق معامله است نه منطق امام که منطق ایثار و عقیده و شهادت در راه عقیده بود. بنابراین در جواب ابن عباس چنین مضمون و معنائی را فرمود: بله این مقدمات و نتایجی که تو می گوئی برای کسی که بخواهد از این مسیر فکری برود و اهل معامله باشد درست است ولی راه من این راه نیست و منطق من، درد عقیده داشتن و خیرخواهی داشتن است، درد طبیبی است که از غم مریضها رنج میبرد. پس منطق شهید منطق دیگری است غیر از منطق عقل عملی سود جویانه. بلکه چنین معنا میدهد که خدا از تو روح شهادت را میخواهد همانگونه که در خوابی که امام حسین دید، پیامبر در خواب به ایشان فرمودند: خدا میخواهد که تو را کشته ببیند و نیز فرمود: ای حسین خدا برای تو درجه و مقامی در نظر گرفته که تو فقط با شهادت خود میتوانی بدان مقام برسی. ( 12)
سید عبدالحسین شرف الدین عاملی:
امام حسین نه تنها به یقین میدانست که چه آثار ارزشمندی بر کشته شدنش، تاراج دارائیش، سر بریدن کودکانش و اسارت خانوادهاش مترتب است بلکه برای ارشاد و راهنمائی مردم بسوی پیشوایان شایسته، همچنین برای رهائی دین از پیشوایان منافق و غیر مردمی جز این راهی نمییافت که بر آن همه مصیبتها تن در دهد و بردبار باشد؛ و او قبل از آن که بسوی کربلا برود این بلای بزرگ را پذیرفته بود و آن عهد و پیمانی بود که آنرا با برادرش، پدرش، جدش رسول اکرم و خدای عزیز و جلیل بسته بود و پس از واقعهی کربلا مردم بینش جدیدی پیدا کردند گوئی به دوران تازه ای رسیدند در این هنگام بود که معنویت اسلام درخشیدن گرفت و نور اهلبیت پس از آنکه مدتی پشت ابرهای تیرة ستمکاران پوشانده مانده بود متجلی شد و مردم ازخواب غفلت بیدار شدند، روی بسوی قرآن و سنّت اهلبیت آوردند (13) در خاتمهی دیدگاه اول (شهادت) پیرامون هدف امام حسین (ع) ذکر دو نکته مفید میباشد:
1. همة قائلین به این قول، اعم از محدثان و پیشینیان و متأخرین و معاصرین بر این نظر هستند که امام از آغاز قیام به عاقبت کار خویش آگاه بود و میخواست شهید شود تا بنی امیه رسوای خاص و عام شوند، منتها پیشینیان مثل شیخ صدوق و شیخ مفید با استناد به ظاهر اخبار و احادیث، رأی خود را ابراز کردهاند و دیگر به تحلیل و تفسیر احادیث نپرداختهاند امّا معاصران، همین رأی را با مراجعه به متون تاریخی و سخنان بجامانده از امام حسین و تحلیل وقایع و شرایط آن روزهای سیاه آوردهاند.
2. مقصود از شهادت که به عنوان هدف امام نام برده شد، نتایج و فوائد ناشی شهادت است که امام به آشکار شدن و ظهور آن فوائد و حیات مستمر آنها در اذهان و اندیشهها بلکه در ایمان و عقائد مسلمانان اطمینان داشت. سیدالشهداء از آثار و نتایج شهادت خود در طول قیامش، از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا بارها و بارها سخن گفت و حتّی از همان اول شهادت خود و اصحابش را فتح و پیروزی خواند آنجا که فرمود: هر کس از شما به من پیوست با من شهید خواهد شد و هر کس تخلّف کرد روی پیروزی را نخواهد دید والسلام (14).
هدف دوم، امر به معروف ونهی از منکر:
برخی از پژوهشگران عامل اصلی قیام امام را امر به معروف و نهی از منکر میدانند و برای این نظر به برخی از سخنان حضرت استناد میکنند مانند آنکه فرمودند: من از مدینه خارج شدم برای اصلاح کردن و تغییر ایجاد کردن در انحرافاتی که در دین جدم رسول خدا بوجود آمده و امر به معروف ونهی از منکر کنم (15). از میان محققان معاصر هم استاد شهید مرتضی مطهری بیش از همه به این عنصر و هدف در قیام عاشورا توجه داشتهاند. شاید نتوان این هدف ارزشمند را هدف اصلی و نهائی حضرت در قیام خویش خواند چرا که امام غیر از تشکیل حکومت دادن در کوفه و یا شهادت تکاندهنده و بیداری بخش خود از راهای دیگری هم امکان و تصوّر امر به معروف و نهی از منکر را داشت علاوه بر اینکه امام چگونه با شهید شدن خود توانست مستقیماً اصلاح در امت جدش ایجاد کند؟ پس این نیز میتواند یک احتمال باشد که این هدف مقدس هم مقدمه ای باشد برای هدفی دیگر که آن هدف عامل اصلی قیام کربلا باشد و هدف نهی از منکری امام از آثار و برکات آن علت اصلی قیام باشد که درانتهای مطالب درباره آن سخن گفته خواهد شد یعنی امام دنبال چیزی بالاتر از اینها بود که همهی این اهداف را نیز شامل میشد.
هدف سوم، عزت نفس و غیرت دینی:
تصویری که تاریخ از سیدالشهداء نشان میدهد او را مردی غیور و شجاع، کریم و بزرگوار، دارای عزت نفس، متدین و مدافع دین، عاشق عبادت با خدا و احکام اسلام، بالاخره مرد میدان جهاد و مبارزه معرفی میکند. از طرف مقابل یزید بن معاویه را مردی عیاش و هوس ران و حقیر نشان میدهد که برای چند روز خوش گذرانی دنیا همه چیز حتی اصول اسلامی و انسانی را به بازی گرفته که صد البته چنین هم بود. پس طبیعی بود که این دو شخصیت متضاد که یکی نمایندهی کرامت و مردانگی آل هاشم و دیگری وارث شرارت و لا ابالی گری آل امیه بود هرگز نمیتوانست قابل جمع باشد. بالاخره این تضاد به تقابل و جنگ کشیده شد و عاشورا دلیلش انفجار چنین تضّادی بود. امّا در این نگاه باز جای آن پرسش وجود دارد که امام چگونه میتوانست با یزیدی که بر هر شکل ممکن در صدد گرفتن بیعت از امام بود، بیعت نکند؟ و تن به ذلّت هم ندهد؟ از آن سو هم رجال و بزرگان آن عصر پیش بینی میکردند که کوفیان امام را تنها خواهند گذاشت؟ و خود امام همه این معنا را میدانست. پس امام با بی وفائی کوفیان چگونه میخواست از این نزاع بین نور و ظلمت سربلند پیروز شود و عزتمند باشد؟ از طرفی در این قرائت قضیه بیشتر صورت یک نزاع و دعوای شخصی و قبیله ای به خود میگیرد و ارزش کار امام را پائین میآورد. یکی از اندیشمندان معاصر به نقد و بررسی این دیدگاه پرداخت و معتقد است این نظر، هرگز نمیتواند تفسیر کامل و جامعی برای حرکت حسین باشد و در نتیجه این تفسیر نمی تواتند نظریهی این انقلاب را ترسیم کند و برای تفاصیل این حرکت و همهی ابعادش تفسیر کاملی باشد (16).
هدف چهارم، کفاره گناهان:
چنان که درمیان برخی از روضه خوانان و نوحه خوانان شایع است گفته میشود امام حسین به استقبال شهادت رفت و خود را به مسلخ شهادت برد که فقط فقط مردم برای او گریه و عزاداری کنند و با این کار گناهانشان آمرزیده شود. خلاصه اینکه شهادت امام را کفارهی گناهان امّت مرحومهی اسلام میدانند. ریشه و منشأ این تفکر مجموعه روایاتی است که اغلب در کتاب شریف کامل الزیارات از ابن قولویه قمّی و کتاب گرانقدر بحارالانوار مرحوم مجلسی و اخیراً در خصائص الحسینیه مرحوم شیخ جعفر شوشتری و کتاب البکاء للحسین از علامه میر جهانی (اعلی الله مقامهم الشریف) موجود میباشد که متضمن چنین معانی میباشد که هر کس بر امام گریه کند، یا روضه خوانی کند، یا حداقل خودش را محزون و غم انگیز به خاطر ایام عزای عاشورائی نشان بدهد خداوند همهی گناهان او را ولو اینکه به اندازهی ریگهای دریا باشد میآمرزد (17). بله عالمان دین و اولیای الهی این روایات شریف و نورانی را کاملاً قبول میدارد امّا این روایات را بایستی کنار روایات و آیات دیگری قرار داد که حساب حق الناس و ظلم به مردم، بدهی به مردم و امثال این مظالم را جدا کرده و فرمودهاند بایستی این حق الناس را جبران کرد و این روایات اشک و بکاء را اگر کنار آیات و روایات حق الناس و جبران کردن نماز و روزه خوانده نشده و مانند اینها قرار دهیم نتیجه این میشود: گریهی بر حضرت حسین قدرت و توان این را دارد که خداوند به برکت آن صاحب اشک که خود امام باشد از حق اللهی که انسان آنرا ضایع کرده و درصدد جبران آن است و حق النفس بگذرد. پس دیدگاه اول در این فصل افراطی و هیجانی است و باعث تجرّی بر گناه انسان میشود که یک نفر میتواند ربا خواری کند، انواع ظلمها را بکند، از هر جنایت و شهوترانی هم فرو گزار نکند و نماز نخواند و روزه هم نگیرد و بعد برود چند قطرهی اشک بر امام حسین بریزد و دیگر کار تمام بشود و خدا همهی گناهان او را هم بیامرزد. اینکه مخالف و معارض با عدالت پروردگار است پس دیدگاه دوم را چه بسا بشود نظر اعتدال و میانه روی دانست. البته آن تصّور غلط اول از آنجا ناشی میشود که برخی مردم تصوّر صحیحی از موضوع شفاعت ندارند و تصویری که از آن در اذهان خود دارند به پارتی بازیهای این دنیا میماند و هرگز شباهتی به شفاعتی که در متون معتبر شیعی آمده و همهی شیعیان بدان معتقد هستند ندارد. این انحراف اعتقادی آن چنان که برخی دانشمندان معاصرمی فرمایند از عالم مسیحیت به عالم عوام شیعه رسوخ کرده و انحرافی است که از تحریف تعالیم عیسی بن مریم توسط ارباب کلیسا سرچشمه میگیرد که میگویند عیسی به صلیب کشیده شد تا مسیحیان همگی به بهشت بروند که این نظر کاملاً کذب و دروغ و انحرافی است و هرگز نمیتواند جایگاهی در تفسیر عاشورا و قیام امام حسین داشته باشد (18). لکن از صحّت و درستی روایاتی که پیشتر به برخی از آنها اشاره شد که بحث کفاره گناهان را در اثر اشک بر امام حسین مطرح میکنند هرگز نباستی گذشت منتها کلام در اینست که این روایات ناظر به بحث حق الناس و مظلمه های بر مردم ندارد و این روایات شرط و شروطهائی دارد نه اینکه به صرف چند قطره بر حضرت سیدالشهداء و بدون رعایت موارد دیگر اسلامی و بدون ترک گناه و انجام واجبات شش دانگ بهشت را به کسی بدهند.
هدف پنجم، بیعت نکردن با یزید:
برخی نیز امتناع امام از بیعت را دلیل و هدف قیام حضرت دانستهاند لکن این رأی دو اشکال دارد:
1. همانطوری که ابن عباس و دیگران نیز کم و بیش در سخنان خود بدان اشاره و پیشنهاد میکردند امام میتوانست به یمن یا مناطق دور دست برود تا دست یزید به ایشان نرسیده و بیعت هم نکند و جان خود و خاندان و اصحابش را نیز حفظ کند. امّا از اینکه امام به چنین پیشنهادی اصلاً بها نداد معلوم میشود که هدف ایشان تنها بیعت نکردن نبوده و امام در مقابله با یزید هرگز به این مقدار مخالفت بسنده نمیکرد.
2. باز این پرسش مطرح میشود که بالاخره امام با امتناع خود چه هدف یا اهدافی را دنبال میکرد و چرا نمیخواست بیعت کند. اینجاست که کم کم معلوم میشود این امتناع از بیعت مقدمه است برای هدف عالی و برتری که امام در نظر داشتند لذا اینکه هدف اصلی امام را به تنهائی از بیعت بدانیم مخدوش است. شاید بتوان هدف بزرگ و نهائی امام را «افشاگری و نفاق زدائی» از حاکمین و مردمی که کورکورانه طبق مذاق آنها رفتار میکردند، دانست که نتیجهی آن نجات اسلام و قرآن و مسلمانان بود. فشرده بیان این دیدگاه اینکه: تاریخ گواه است که پس از تسلط مروان بر عثمان حکومت اسلام، توسط جبههی نفاق اشغال شد و به دست بنی امیه افتاد و سپس با شهادت امام علی و مظلومیت امام مجتبی معاویه یکه تاز میدان شد و هدف او نابود کردن اسم «محمّد» و فنای محتوای دین بود. کما اینکه تاریخ با ذکر داستانها و همچنین تحلیل هائی به این هدف شوم معاویه اذعان دارد (19).حال علاوه بر اینکه مردم معاویه و یزید را فاسق و فاجر نمیدانستند بلکه کار به جائی رسیده بود که به آنها لقب خلیفه الله، امیرالمؤمنین، و ... نیز میدادند و اگر امام حسین علیه اینان قیام نمیکرد امروزه ما و همهی مسلمانان دیگر معاویه و یزید را خلیفه خدا در روی زمین میپنداشتیم و قرآن و سنّت پیامبر عظیم الشأن را با رسم و رسوم آنها تطبیق داده و تفسیر میکردیم (20).
مراحل قیام امام در راستای هدف عالیة الهی او:
اولین گام بیعت نکردن بود و تا آخر هم امتناع کرد تا شهید شد.
گام دوم اعلام اعتراض حضرت به مردم بود، که امام با خروج از مدینه و توقف چند ماهه در مکه به صورت گسترده و به حدّ کافی این اعلام را انجام داد و پیام خود را در ایندو شهر مهم به همه ابلاغ نمود. پس از ایندو شهر کوفه مناسبترین و مهمترین شهری بود که مردمان دینداری به ویژه شیعیان در آنجا سکونت داشتند و بهتر از همه میتوانستند حرف و رأی امام را بفهمند و گذشت زمان نشان داد که مردم عراق همراه با تأسف و سوگمندانه گر چه دیر امّا زودتر از همهی شهرهای دیگر پیام حضرت را فهمیدند. قیام توابین و مختار ثقفی و بعدها قیام قیام زید بن علی بن الحسین و ... همه گواه این بیداری است. گام بعدی امام ابلاغ پیام خود حتی به مردم بادیه نشین و عشایر در مسیر مدینه به عراق بود که خطری که اسلام را از سوی یزید و بنی امیه تهدید میکرد با سخنرانیهای مستدل و رسای خود توضیح داد و بالاخره امام در کربلا آخرین و بلندترین قدم را در رسوا سازی حزب نفاق برداشت که در این گام بیشترین سهم را در همرامی امام حسین پس از بنی هاشم کوفیان داشتند زیرا بیشترین شهدای کربلا غیر از بنی هاشم از میان مردم عراق و کوفه بودند.
نتیجه
اندیشمندان و علمای تشیع اهداف مختلفی را درباره علّت قیام امام حسین ارائه دادهاند که از بارزترین آن اهداف: شهادت و امر به معروف و نهی از منکر اصلاح طلبی امام حسین میباشد. همهی این اهدافی که بیان شد را میتوان در طول و در راستای هدف غائی و نهائی امام دانست یعنی هدف افشاگری و نفاق زدائی از چهره بنی امیه که دشمن درجه اول اسلام بود و درصدد قطع اصل و ریشه اسلام عزیز بود که امام آنها را رسوا کرد. امام قبل از آنجا که به خود بیندیشد به اسلام و آیندهی آن میاندیشد و قبل از آنجا که کشته شدن خود فکر کند به مردن اسلام فکر میکرد. او میدید که به اسلام پوستین وارونه پوشاندهاند و هر ظلم و جنایتی را با نام اسلام میکنند و از اسلام میدانند و هر بلائی را سر اسلام و انسانها میآوردند و آنگاه با قرائت مزوانه و ریاکارانهی آیات قرآن آنرا به شکل مغالطه آمیزی به قضا و قدر نسبت داده حتی پاره تن رسول خدا حضرت سیدالشهدا را برای دفاع از دین و حفظ اسلام به مسلخ شهادت مینشانند.
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
تو در اول، سر و جان باختی اندر ره عشق تا بدانند خلائق که فنا شرط بقاست
نویسنده : مجید ملکی خوزانی
پی نوشت ها :
1. کامل الزیارات از باب 23 تا 61 - بحارالانوار ج 44 - امالی شیخ صدوق ص 189،191، 196
2. تاریخ دمشق ابن عساکر نزدیک به چهل حدیث – ملحقات الاحقاق آیت الله مرعشی نجفی به نقل از منابع اهل سنت ج 27 ص 230 به بعد
3. مقدمه اللهوف ص 83-82
4. اللهوف ص 102، 126، 128 ریال 129، 131 و ...
5. بحارالانوار ج 45 ص 99- 98
6. با اندی تصرف اکلیل المصائب ص 113، 248
7. الخصائص الحسینیه ص 86- 82
8. الحسین و بطله کربلا ص 18- 17
9. همان ص 68- 67
10. علامه طباطبائی: بحثی کوتاه درباره علم امام ص 52
11. علامه طباطبائی: بحثی کوتاه درباره علم امام ص 56- 55 با اندکی تصرّف
12. مجموعه آثار شهید مطهری ج 17 ص 517- 516 با اندکی تصرف
13. مقدمهی المجالس الفاخره ص 45، ص 51
14. کامل الزیارات ص 75 (من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلّف لم یبلغ الفتح والسلام)
15. مقتل خوارزمی ج 1 ص 196
16. ثوره الحسین سید محمد باقر حکیم ص 32
17. به عنوان مثال کامل الزیارات ص 108، باب 36
18. با اندکی تصرف مجموعه آثار شهید مطهری ج 17 ص 559
19. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 176، مروج الذهب مسعودی ج 3 ص 454، الغدیر علامه امینی ج 10 ص 11
20. عقائد الامامیه علامه محمد رضا مظفر ص 388
منابع
1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، محمد ابوالفضل ابر اهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیّه، چاپ دوم، 1385 ق.
2.ابن عساکر شافعی، تاریخ مدینه دمشق (ترجمه الامام حسین (ع))، محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی، چاپ اول، 1398 ق.
3.ابن قولویه، کامل الزیارات، به تحقیق و تصحیح علامه امینی، نجف، المطبعه المرتضویه، چاپ اول، 1356 ق.
4.امینی تبریزی، عبدالحسین، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیّه، قم، چاپ اول، 1416 ق.
5.تنکابنی، محمد بن سلیمان، اکلیل المصائب، محمود رضا افتخار زاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، چاپ دوم، 1376 ق.
6.حکیم، سید محمد باقر، ثوره الحسین، قم، مؤسسه الامام حسین، چاپ اول، 1417 ق.
7.خوارزمی، ابوالمؤید موفّق ابن احمد، مقتل الحسین، محمد سماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا.
8.سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، چاپ نجف، 1385 ق.
9.شرف الدین عاملی، سید عبدالحسین، مقدمه المجالس الفاخره فی ماتم العتره الطاهره، نور الدین میلانی، مکتبه السید الشهداء الحسین العامّه، کربلا، چاپ اول، 1378 ق.
10.شوشتری، جعفر، الخصائص الحسینیّه، سید جعفر حسینی، قم، دارالاعتصام، بی تا.
11.طباطبایی، سید محمد حسین، بحثی کوتاه درباره علم امام، مقدمة قاضی طباطبایی، تبریز، چاپ اول، 1355 ش.
12.مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تصحیح محمد باقر بهبودی، مکتبه السلامیه، تهران، چاپ سوم، 1398 ق.
13.مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، قم، منشورات دارالهجرء، چاپ دوم، 1404 ق.
14.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1382- 1368 ش.
15.مظفر، محمد رضا، عقائد الامامیه، به تحقیق محمد جواد طریحی، قم، مؤسسه امام علی، 1370 ش.
16.مغنیه، محمد جواد، الحسین و بطله کربلا، انتشارات الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1375 ش.