ماهان شبکه ایرانیان

گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌ها از خسرو احتشامی

گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌هاخون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌هاآب پشتِ تپه‌ها می‌شست زخم دشت را از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه‌هاآسمان آرام در شطِ شقایق می‌نشستارغوان می‌ریخت در جام وضوی خیمه‌هاشهریار عشق در گرم بیابان خفته بوداسب با زینِ‌ تهی می‌رفت سوی خیمه‌هاگرد را سر تا به پا آغوش استقبال کردآفتابی شعله‌پوش از رو‌به‌روی خیمه‌هاشیهه‌ای خونی ...

گیسوی خورشید می‌لغزید روی خیمه‌ها
خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها
آب پشتِ تپه‌ها می‌شست زخم دشت را
از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه‌ها
آسمان آرام در شطِ شقایق می‌نشست
ارغوان می‌ریخت در جام وضوی خیمه‌ها
شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود
اسب با زینِ‌ تهی می‌رفت سوی خیمه‌ها
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد
آفتابی شعله‌پوش از رو‌به‌روی خیمه‌ها
شیهه‌ای خونین کشید و از حرم بیرون دوید
شوق را عرشی غزالِ آیه بوی خیمه‌ها
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه
خاک شد با گامِ رجعت آرزوی خیمه‌ها
ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند
بال می‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ها


منبع : خسرو احتشامی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان