ماهان شبکه ایرانیان

شکایت دل از علی ناظمی

شام یعنی انتهای خستگی

شهر آزار خدای خستگی

شام یعنی گوشه ویرانه‌ها

مدفن شمع و گل و پروانه‌ها

شام تسکین دل شیطان بود

زینت سر نیزه‌اش قرآن بود

شام یعنی وادی دشنامها

سنگ باران سری از بامها

سنگ در دستان نامردان شام

بوسه می‌زد بر سر زخم امام

شام تفسیر نگاهی مضطراست

شهر داغ لاله‌های حیدر است

شام هم مانند کوفه بی‌وفاست

صفحه‌ای از دفتر کرب و بلاست

بی‌وفایی‌ مانده از این طایفه

شام دارد مردم بی‌عاطفه

شام یعنی محملی از داغ و درد

موسم پژمردن گلهای زرد

پای محمل رقص و کف آزاد شد

کوچه‌هایش هلهله‌آباد شد

شام شهر بازی چوب و لب است

نیشتر بر زخم بغض زینب است

بر دل زهرائیان آتش زدند

هرکه را می‌سوخت از آهش زدند

یک زن شامی چو دید اشک رباب

اشک او را داد با خنده جواب

در میان ازدحامی از نگاه

می‌کشید از دل عقیله آه آه

اشک شد آنجا نقاب روی او

شد پریشان قلب او چون موی او

یک نفر شرمی نکرد از معجرش

ریخت خاکستر یهودی بر سرش


منبع : علی ناظمی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان