می دانیم که امر به معروف و نهی از منکر که به عنوان یک تکلیف عام در رساله های علمیه ذکر شده و گویندگان احکام در مجالس آموزش می دهند، شرایط و مراتبی دارد و با توجه به شرایط و مراتب این سؤال مطرح می شود که اقدامی که سیدالشهداء علیه السلام انجام دادند، چگونه امر به معروفی بود؛ این کار با امر به معروفی که ما می شناسیم مطابقت نمی کند. بنا بر آنچه در رسائل علمیه گفته شده، اگر امر به معروف موجب ضرر و حتی در مورد خوف ضرر باشد، تکلیف ساقط می شود؛ اما در مورد سیدالشهداء علیه السلام در حالی که ضرر یقینی بود ایشان اقدام به این کار کرد، این چگونه امر به معروفی است؟ برای این که مفهوم امر به معروف و نهی از منکر و کاربرد آن را در روایات بیش تر مورد دقت قرار دهیم، باید توجه داشت که امر به معروف یعنی وادار کردن دیگران به انجام کارهای خوب، اگر انجام آن کار خوب واجب باشد، امر به آن هم واجب است، اگر مستحب باشد، امر به آن هم مستحب است؛ اما امر به معروف به عنوان یک «واجب» شرعی، فقط در مورد «تکالیف واجب» است، یعنی وادار کردن دیگران به این که تکالیف واجب خود را انجام دهند، و این وادرا کردن مراتبی دارد. اگر بخواهید کسی را به انجام کاری وادار کنید، باید این کار را طی مراحل مختلف انجام دهید. اولین موردی که ممکن است با آن مواجه شوید، نوجوانان هستند، کسانی که تازه به تکلیف رسیده اند. شما می خواهید به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به کسی که تازه به تکلیف رسیده و هنوز درست نمازخواندن را نیاموخته است، نماز را یاد دهید، این نوعی امر به معروف است که به آن تعلیم جاهل می گویند. اما اگر بعد از این که یاد گرفت، گاهی سستی و تنبلی می کند، بعضی اوقات نمازش قضا می شود، صبح دیر از خواب بلند می شود، و شما او را تشویق کنید که نماز را به موقع بخواند، این هم نوع دیگری از امر به معروف است.
پس امر به معروف دو مصداق روشن دارد، اول این که کسی علم نداشته باشد و شما باید به او یاد بدهید، تفاوتی نمی کند که در مورردی حکم را نداند یا موضع آن را، نماز خواندن بلند نیست، یا نمی داند که نماز واجب است، البته نماز مثال خوبی نیست و همه می دانند که واجب است، اما بعضی از تکالیف هست که همه از وجوب آن آگاه نیستند. آموزش احکام و مسائل نوعی امر به معروف است. اما اصطلاح امر به معروف به خودی خود شامل تعلیم جاهل نمی شود و اگر به تعلیم جاهل توسعه داده می شود، با توجه به وسعت ملاک آن است؛ یعنی ملاکی که خدای متعال به خاطر آن امر به معروف را واجب کرده شامل کسی هم که علم ندارد می شود و باید به او یاد داد؛ البته مفهوم اصلی امر به معروف این نیست.
از طرف دیگر کسی که می داند باید نماز خواند، با مسائل آن هم به خوب آشناست؛ گاهی در فضا و شرایطی است که نماز از ارزش اجتماعی بالایی برخوردار بوده و ترک آن گناهی بزرگ و ضد ارزش به شمار می رود؛ لذا، اگر به کسی بگویند بی نماز، برای او از هر ناسزایی بدتر است؛ من به خاطر دارم زمانی که کوچک بودم، یکی از فحش هایی که در جامعه آن روز گفته می شد این بود که می گفتند فلانی تارک الصلاه است، باور کنید این از هر فحشی که در مورد جنایات و اعمال شنیع گفته می شد بدتر بود؛ یک وقت جو جامعه این گونه است، اگر به کسی بگویید، نماز نخوانده است، سرش را پایین می اندازد و پیشانی در هم می کشد که چرا فهمیده اند نمازم ترک شده است و از این کار خجالت می کشد. اگر به او چنین گفتید او عذر خواهی می کند و می گوید ببخشید، فراموش کردم یا عذری داشتم، بالاخره گفته ی شما در او تأثیر می کند و برای او موعظه و پندی می شود، او هم متعظ می شود. در روایات آمده است که «انما یؤمر بالمعروف و ینهی عن المنکر مؤمن فیتعظ أو جاهل فیتعلم، » (1) گاهی مؤمنی امر به معروف و نهی از منکر می شود و او متعظ شده، قبول می کند، و گاهی جاهل است و نمی داند، اگر به او گفته شود، یاد می گیرد.
اما گاه شرایطی پیش می آید که فضای فرهنگی حاکم بر جامعه، اسلامی نیست، امر واجبی را که می خواهید به آن امر کنید اصلاً ارزش تلقی نمی شود، ترک آن هم ضد ارزش نیست، شرایط به گونه ای شده است، که اگر به کسی بگویی چرا فلان کار را انجام می دهی، فوری با گردن فرازی می گوید دلم نمی خواهد! به توچه! مگر فضولی ! به او می گویی این احکام خلاف شرع است، انقلاب شده است برای این که احکام شرع پیاده شود، مردم به خاطر اجرا شدن احکام اسلام صدها هزار شهید دادند؛ جواب می دهد بی خود شهید دادند! من دلم نمی خواهد! کمی اصرار کنید، علناً به اسلام هم بد می گوید. خیلی ها گفته اند که اگر ما اسلام را نخواسته باشیم، باید چه کسی را ببینیم! دائم می گویید جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی را تو سر ما می زنید! حالا اگر اسلامش را نخواستیم باید چه کسی را ببینم! جو فرهنگی طوری می شود که تظاهر به مخالفت با اسلام دیگر زشت نیست، آشکار است، دیگر کسی شرم نمی کند، یا لااقل بعضی ها شرم نمی کنند که بگویند ما مخالفت اسلام هستیم؛ بالاتر از این هم هست که گاهی اشاره کرده ام و دوست ندارم تکرار کنم. خوب، در این جا چه باید کرد؟
شرایط حاکم بر جامعه در زمان سیدالشهداء علیه السلام چنین شرایطی بود؛ احکام قطعی اسلام ترک می شد؛ حدود الهی تعطیل شده بود، کسی که کاندیدای خلافت بود معروف به شرب خمر بود، معاویه می خواست فرزندش یزید را به عنوان خلیفه ی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کند، یعنی در جامعه ی اسلامی شخصیت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله باشد؛ و این کسی بود که مردم می دانستند شارب الخمر است، صحبت از یک بار و دو بار و چند بار نبود، بلکه عادت به شرب خمر داشت، و این مسأله ای علنی بود، برای مردم مخفی نبود ، و سایر احکام اسلامی یکی پس از دیگری مورد تردید و انکار قرار می گرفت و علنا مطرود می شد؛ ریختن خون مسلمان ها خیلی ساده شده بود، اگر کسی مخالف حکومت بود، به راحتی او را می شکتند؛ و بسیاری از فسادهای دیگر که در جامعه آن روز رخ داده بود. با این شرایط، اگر سیدالشهداء علیه السلام بین مردم می آمدند و می گفتند مردم خمس بدهید، زکات بدهید، حدود الهی را رعایت بکنید، شرب خمر نکنید، این موعظه ها برای کسی که معروف به شرب خمر است چه فایده ای داشت؟ مردم آگاهانه و دانسته با یزیدی که شارب الخمر است بیعت کردند. فقط شرب خمر نبود، موارد دیگری هم بود؛ کارهای دیگری که امروز هم در جامعه ی اسلامی ما در حال مد شدن است، میمون بازی! سگ بازی! یزید چنین شخصی بود؛ این شخصیت می خواهد به جای پیامبر صلی الله علیه و آله بنشیند، دستوراتش مثل دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله واجب الاطاعه و احکامش احکام خدا باشد! این گونه بود که حضرت علیه السلام فرمود «فعلی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید »، (2) اگر مردم به کسی مانند یزید مبتلا شوند، دیگر فاتحه ی اسلام را باید خواند، دیگر چیزی برای اسلام باقی نخواهد ماند.
البته در اواخر زمان معاویه هم جز ظواهر محدودی از اسلام باقی نمانده بود، اما به هر حال به گونه ای نبود که اشخاص به راحتی تظاهر به فسق کنند و مردم آن را پسندند. ولی اگر بنا شد کسی که خودش «شارب الخمر» است «خلیفه ی مسلمین» بشود، آیا او بر شارب الخمر حد جاری خواهد کرد؟ حال، اگر در این جا کسی بخواهد امر به معروف کند، باید چه کند؟ آیا باید بگوییم امر به معروف در این شرایط تعطیل شود و اصلاً تکلیفی در چنین مورد ی نیست؟ اگر فعل حرام در جامعه واقع می شود، همه ی مردم مسؤولند؛ چون امر به معروف واجب کفایی است، اگر ده نفر دیدند گناهی انجام می شود، هر ده نفر مکلفند و اگر یک نفر به معروف امر کند، از بقیه ساقط می شود. اما اگر هیچ کدام این کار را انجام ندادند، هر ده نفر مسؤولند. معنای این مسأله این است که اگر گناه کبیره ای به صورت علنی، در جامعه انجام می گیرد تمام کسانی که اطلاع پیدا کنند مکلف به امر به معروف هستند، و اگر این کار را نکنند همه به جهنم می روند. البته این قدر متیقن مسأله است، حکم امر به معروف در مورد گناه مخفی، بماند.
نمونه ای دیگر از سرانجام ترک امر به معروف
در جلسه ی گذشته این روایت را خواندم، که چهل هزار نفر از قوم شعیب معصیت کار بودند، خدا صد هزار نفر را عذاب کرد که عذاب شصت هزار نفر از ایشان به واسطه ترک امر به معروف بود. نظیر این واقعه درباره ی اقوام دیگر نیز هست. درباره ی اصحاب سبت نیز هست که احتمالاً شنیده اید؛ در شریعت حضرت موسی علیه السلام صید در روز شنبه حرام بود، البته تکالیف سخت تری هم داشتند. الآن هم یهودی های پای بند به یهودیت روز شنبه پختنی درست نمی کنند، آتش روشن نمی کنند. ذبح نمی کنند و صید نمی کنند. یهودیان سنت گرا الآن هم مقید هستند. تکالیف شاق دیگری هم داشتند، از جمله این که روز شنبه برایشان صید حرام بود. خدا این ها را امتحان کرد: «اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تأتیهم، »، (3) گروهی از یهود کنار دریا یا رودخانه ای زندگی می کردند، روزشنبه ماهی ها به کنار ساحل می آمدند و صید آن ها به راحتی ممکن بود، در حال که روزهای دیگر این گونه نبود؛ از آن طرف، روز شنبه هم صید کردن حرام بود. سرانجام بعضی از ایشان طاقت نیاورده، به این صورت حیله ای زدند که کنار ساحل حوضچه هایی کندند؛ روز شنبه راه حوضچه ها را باز می کردند، زمانی که آب رودخانه همراه با ماهی ها داخل حوضچه ها می شد جلوی آب را می بستند. روز یکشنبه ماهی ها را صید می کردند. خدا به سبب این کار، آن ها را مسخ کرد، اگر آیه ی قرآن به صراحت نگفته بود، از راه روایات به این راحتی قابل باور نبود، «فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین» (4) خدا ایشان را مسخ نموده به میمون تبدیل کرد؛ همه ی این افراد کسانی نبودند که روز شنبه برخلاف نهی خداوند ماهی صید می کردند. گروهی نیز از کسانی که صید نمی کردند به عذاب گرفتار آمدند و مسخ شدند. این قوم سه دسته بودند: دسته اول روز شنبه صید می کردند، دسته دیگر صید نمی کردند ولی دسته ی اول را نیز نهی نکرده، و متعرض آن ها نمی شدند. دسته سوم نه تنها خودشان صید نمی کردند، بلکه دیگران را از این کار نهی می کردند و می گفتند چرا صید می کنید، این کار گناه است. دسته ی دوم که صید نمی کردند و متعرض گروه اول هم نمی شدند، به آمرین به معروف می گفتند، چه فایده ای دارد که آن ها را از صید نهی می کنید؟ متوجه عرض بنده هستید؟ یعنی این تلقی که چون امر به معروف فایده ندارد، انجام نمی دهیم. به کسانی که علیرغم علم به مؤثر نبودن امر به معروف، نسبت به این کار اقدام می کردند، می گفتند چه فایده ای دارد که دائم با آن ها بحث می کنید، آن ها را به حال خود رها کنید، «و اذ قالت أمه منهم لم تعظون قوماً الله مهلکهم أو معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون» (5) خدا بنا است ایشان را هلاک کند، پس برای چه آن ها را موعظه می کنید؟ «قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون» اول این که ما نزد خدا عذری داشته باشیم، دیگر این که قطع نداریم که به طور کلی حرف ما مؤثر نباشد، شاید در بین این گروه بعضی تحت تأثیر قرار بگیرند. به هر حال، از بین این قوم که سه گروه بودند، دسته ای که ـ علی رغم این که چندان اثری نداشت ـ از منکر نهی می کردند، نجات یافتند، دو دسته ی دیگر به عذاب مبتلا و به بوزینه تبدیل شدند. (6)
پی نوشت :
1. بحارالانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روایت 3.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 326، باب 37، روایت 2.
3. اعراف، 163.
4. اعراف، 166.
5. اعراف، 164.
6. بحارالانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روایت 34
منبع : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا /س