حکایت توبه و ندامت انسان، یک قدمت تاریخى طولانى از آغاز ظهور آدم و حوّا علیهما السلام بر عرصه گیتى دارد. او و همسرش به خاطر یک خطاى غفلت آمیز که از سوى ابلیس به آنان وسوسه شد به حسرت و محرومیّت از بهشت و بهره هاى معنوى گرفتار شدند و پشیمانى عجیبى وجودشان را فرا گرفت.
حضرت على علیه السلام حقیقت ماجرا را چنین شرح مى فرماید:
ثُمَّ اسْکَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً ارْغَدَ فیها عیشَتَهُ وَ آمَنَ فیها مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ ابْلیسَ وَ عَداوَتَهُ. فَاعْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً عَلَیْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَةِ الْأَبْرارِ فَباعَ الْیَقینَ بِشَکِّهِ، وَ الْعَزیمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالْإغتِرارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فى تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاةُ کَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ الى جَنَّتِهِ فَاهْبَطَهُ الى دارِ الْبَلِیَّةِ وَ تَناسُلِ الذُّرِّیَّةِ. «1»
آن گاه آدم را در سرایى که عیشش بى زحمت در اختیار بود ساکن کرد، و جایگاهش را به امنیّت آراست، و او را از ابلیس و دشمنى او ترساند. اما دشمنش به جایگاه زیباى او و همنشینى اش با نیکان رشک برد و او را بفریفت. آدم (به وسوسه دشمن) یقین را به تردید، و عزم محکم را به دو دلى، و شادى را به ترس جابجا کرد، و ندامت را به خاطر فریب خوردن به جان خرید. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رویش گشود و کلمه رحمت را به او تلقین کرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد، سپس او را به این دنیا که محلّ آزمایش و ازدیاد نسل است فرود آورد.
از مسائل مهمّى که در برنامه تربیتى انسان پدید مى آید؛ احساس گناه و نافرمانى بر اثر اندیشه و کردار خلاف و ناپسند گذشته است. به ویژه اگر گناه سنگین و بزرگ باشد، که تأثیر آن در ذهن انسان به عذاب وجدانى تبدیل مى شود. و روح را بسیار آزار و رنج مى دهد.
آدم اگر بخواهد مسیر خود را در دنیا به سوى پاکى و پرهیزکارى دگرگون سازد و به راه حق بازگردد، باید مسئولیّت سنگینى را به عهده گیرد و از گذشته خود برهد.
این تفکّر مانند کابوسى ترسناک بر روح او سایه مى افکند و بر سر دو راهى انتخاب قرار مى گیرد. گاهى در این لحظه حسّاس ناگهان عنایت غیبى و لطف خدایى حال او را فرا مى گیرد و نورى در قلب او مى افکند و دگرگونى اساسى در وجودش پدید مى آورد. این بازگشت به فطرت توحیدى را توبه یا انابه نامیده اند و برخى از علماى فرزانه، توبه را ترک گناه و پشیمانى ازآن و بازگشت به سوى خدا و انابه را دست کشیدن از غیر خداوند و بازگشت با تمام وجود و حقیقت به سوى حق تعالى مى دانند و چنانچه با استغفار و تنبّه واقعى همراه گردد از توبه برتر است.
توبه نصوح
از این مراد و مطالبى که گذشت در قرآن مجید به توبه نصوح تعبیر شده است که خداوند به مؤمنان در این باره مى فرماید:
یأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُکَفّرَ عَنکُمْ سَیَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ یَوْمَ لَایُخْزِى اللَّهُ النَّبِىَّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمنِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَآ إِنَّکَ عَلَى کُلّ شَىْ ءٍ قَدِیرٌ» «2»
اى مؤمنان! به پیشگاه خدا توبه کنید، توبه اى خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایى که از زیرِ [درختانِ ] آن نهرها جارى است، درآورد، در آن روزى که خدا پیامبر و کسانى که با او ایمان آورده اند، خوار نمى کند، نورشان پیشاپیش آنان و از سوى راستشان شتابان حرکت مى کند، مى گویند: پروردگارا! نور ما را براى ما کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر کارى توانایى.
دانشمندان بر پایه معانى گوناگون نصوح؛ تفاسیر بسیارى براى این لغت بیان کرده اند. از مجموعه دیدگاه ها به دست مى آید که:
توبه نصوح توبه اى است که باید خالص و حقیقى و محکم بوده و به تعبیر روایات معصومین علیهم السلام بدون بازگشت به گناه باشد و باطن انسان از ظاهر او بهتر گردد.
توفیق دستیابى به چنین بازگشتى در دنیا، نصیب برخى از گناهکاران شده است.
آنان که در یک لحظه سرنوشت ساز متحوّل شده و به راه حق بازگشته اند.
حکایت توبه فضیل بن عیّاض، بهلول نبّاش، معاذ بن جبل، ثعلبة بن عبدالرحمن، بشر حافى، شعوانه و ... و بسیارى دیگر که نامشان در تاریخ از زمره عرفا و اولیاى الهى ثبت گردیده است.
و گاهى چه بسا او را از تغییر برنامه زندگى و گرایش به هدایت و پاکى باز مى دارد و ندایى از درون به او مى گوید: توبه چه سودى دارد به کارت ادامه بده.
زنجیر اعمال آلوده به گناه همچو دامى بر سر راه قرار مى گیرد و دست و پا را چنان مى بندد که اندیشه بازگشت را تیره مى سازد و رنگ سیاه گناه بر دل مى نشیند.
گروهى از آدمیان ساعت ها بر سر دو راهى ها ماندند و به تفکّر در سرانجام کار پرداختند، اما در اثر وسوسه ها و آرزوهاى خیالى و پوچ شیطانى، بدون مشورت و راهنمایى از خیراندیشان به هلاکت رسیدند، از این دسته: مشرکان و کافران و ستمگران و منافقان و جاهلانى هستند که در راه انتخاب دنیا و آخرت؛ لذّت هاى زودگذر دنیا را برگزیدند و انسان هاى زیادى را هم گمراه کردند.
نمونه بارز این حالت، ماجراى عمر بن سعد در کربلا است. وقتى پیشنهاد سرلشگرى از سوى عبیدالله بن زیاد به او داده شد بر سر دوراهى عزّت و ذلّت درماند و یک شبانه روز در اندیشه فرو رفت و سرانجام با این توجیه نفسانى که امام حسین علیه السلام را مى کشم و بعد توبه مى کنم به سرزمین کربلا روانه شد و آن فاجعه بزرگ را پدید آورد ولى هرگز به آرزوها و توفیق توبه دست نیافت و با حسرت و خسارت دنیایى و آخرتى به جهنّم رفت.
بنابراین؛ هر انسانى در دنیا موفّق به توبه و انابه نمى شود؛ زیرا باید پایه و شالوده انقلاب درونى او، به طور حقیقى فراهم شود تا توفیق بازگشت را بیابد.
توبه و نماز غفیله
در تاریخ آورده اند که: روزى یزید بن معاویه به امام سجّاد علیه السلام گفت: اى على بن الحسین علیه السلام! اگر من توبه کنم توبه من پذیرفته مى شود؟
حضرت فرمود: اگر در پس نماز مغرب نافله غفیله را بخوانى بخشیده مى شوى!
حضرت زینب علیها السلام در آن مجلس عرض کرد: اى پسر برادرم چه مى گویى؟! او قاتل حسین بن على علیه السلام است. امام سجّاد علیه السلام فرمود: بله، اما او موفّق به خواندن آن نافله نمى شود. «3» یعنى توفیق راهیابى پیدا نمى کند چه رسد که توبه کند.
امام سجّاد علیه السلام دلیل چنین بى توفیقى را در مناجات خویش بیان نموده و مى فرماید: گناه سه خسارت سنگین به بار مى آورد:
الف- أَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى .
خدایا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده.
گناه انسان را در نزد پروردگار بسیار خوار و پست و بى ارزش مى کند و لباس ذلّت بر جان با ارزش انسان مى پوشاند و توبه به انسان شخصیّت و عزّت مى دهد.
ب- وَ جَلَّلَنى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتى .
دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پیچیده.
گناه انسان را به تدریج از حضرت دوست دور مى سازد، تا جایى که او را از هر عبادتى و خدمتى محروم مى سازد و با ادامه جدایى، او را به حیوانى پست تبدیل مى کند. توبه به ارتباط با دوست حقیقى جلوه ربوبى مى دهد.
ج- وَ أَماتَ قَلْبى عَظِیمَ جِنایَتىِ فَأَحْیِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْکَ. «4»
بزرگى جنایتم دلم را میرانده پس آن را با توبه به درگاهت زنده کن.
گناه، سبب مرگ قلب گشته و دل انسان به مرده متحرّکى تبدیل مى شود. قیافه، صورت آدمیزاد است ولى دل او قلبِ حیوان است. این دل مردگى خسارت گناه است. حتى گناه توانایى دارد که همه جان و روح را فرا بگیرد.
قرآن کریم گناه را عامل کور شدن قلب مى داند که ادامه آن انسان را دچار شک و ریب مى کند و سرانجام از آیات انفسى و آیات آفاقى محروم مى گردد.
کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ* کَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمحْجُوبُونَ* ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُواْ الْجَحِیمِ» «5»
این چنین نیست که مى گویند، بلکه گناهانى که همواره مرتکب شده اند بر دل هایشان چرک و زنگار بسته است [که حقایق را افسانه مى پندارند.]* این چنین نیست که آنان مى پندارند، بلکه اینان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند.* سپس آنان بى تردید وارد دوزخ مى شوند.
و از آیات دیگر استفاده مى شود، اعمال زشت انسان چون غبارى بر صفحه دل نقش مى بندد و آن را تیره مى سازد و مانع ادراک حقایق مى شود.
در دعاى سحر ابوحمزه ثمالى، از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است:
وَ إِنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَةِ وَ أَنَّکَ لاتَحْجُبُ عَنْ خَلْقِکَ وَ لکِنْ تَحْجُبُهُمُ الْأَعْمالُ السَّیِّئَةُ دُونَکَ. «6»
همانا مسافر به سوى تو مسافتش نزدیک است و تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستى، جز اینکه کردار زشتشان آنان را از تو محجوب نماید.
توبه جان و دل را زنده مى سازد و راه نجات را هموار مى سازد. قرآن درهاى لطف و رحمت را بر روى هر انسانى با هر مقامى و با هر شرائطى باز مى گذارد. روشن است که دعوت به بازگشت به سوى رحمت الهى نمى تواند بدون قید و شرط باشد؛ زیرا او حکیم و خبیر است که کار بى حساب نمى کند اگر آغوش رحمتش را به روى همه گشوده و پیوسته آنها را به سوى خود فرامى خواند، به یقین آمادگى هایى در بندگان نیز فراهم است.
بنابراین باید نخست دگرگونى بنیادى در وجود انسان نمایان شود؛ سپس پایه هاى ایمان و اعتقادات فروریخته در اثر گناه، نوسازى مى گردد. و آنگاه ناتوانى هاى روحى و ضعف هاى اخلاقى را جبران مى نماید.
تفسیرى بر آیه شریفه
از این رو در آیه اى پر از رحمت و مغفرت و لطف و مهربانى فرموده است:
قُلْ یعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» «7»
بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روى کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
آیه فوق به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خطاب مى کند ولى مقصود انسان است. و بنابر روایات و تفاسیر معصومین این آیه از امید بخش ترین آیات قرآن است «1»؛ زیرا در آن رحمت حق بر غضب او مقدّم است و گستره فیض و رحمت او بر موجودى محدود نیست و از این که کلمه «رحمة» به «اللّه» اضافه شده است، در تک تک واژه هاى آیه لطف و مهر نهفته است؛ آیه به طور کلى تشویق به بازگشت به سوى خداست.
آغاز آیه با نداى یعِبَادِىَ اى بندگان من شروع مى شود، حتى کافران را هم فرا مى گیرد؛ زیرا خداوند، خویش را مولاى همه بندگان و سزاوار دریافت رحمت مى داند. و حق مولا بر عبد این است که او را عبادت و اطاعت نماید. پیام بشارت پروردگار با زبان گرم و نرم به بندگان امید مى دهد تا آنان خجالت نکشند. از این رو با اینکه خطاب آیه به گناهکاران و خطاکاران است و چون خداوند هدایت و توبه بندگان را دوست مى دارد و بندگى آنان را مى خواهد؛ مانند پدرى نیست که از رفتار فرزندش ناامید باشد و بگوید: تو فرزند من نیستى، یا اى نادان برو آدم شو! پس بدون خطاب تند اى گنهکاران یا طغیانگران و ... مى فرماید: اى بندگانم! که بر نفس خود زیاده روى کرده اید، از لطف و و گذشت من ناامید نشوید، بیایید همه را مى بخشم.
چقدر زیبا در این آیه، محبّت و مهربانى و بزرگوارى به کار رفته که هر دل سنگ صفتى را آب مى کند. سپس در ادامه خطاب مى فرماید: أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ اى کسانى که زیاده روى بر نفس کرده اید، نمى فرماید:
«ظَلَمُوا» یا «أَخْطَأوا» یا «عَصَوا» یا «طَغَوا»
. اى ستمگران! اى خطاکاران! اى نافرمایان! و ... یا با خطابى زننده بفرماید:
اى جانوران! اى خائنان! اى آدمکشان! چون با آن نداى بندگان من نمى سازد و مناسب دعوت به توبه نیست.
معناى اسراف
راغب در معناى لغت اسراف مى نویسد:
اسراف در لغت: به معناى تجاوز از حدّ هر عملى است که انسانى مرتکب مى شود. «8» در اینجا اسراف در نفس و جان است یعنى انسان در بهره گیرى از استعداد و ظرفیت هاى وجودى خود دچار نوعى تندروى یا زیاده خواهى مى شود و از جادّه میانه رو بیرون مى رود.
با قید عَلَى أَنفُسِهِمْ اراده مى فرماید: گناه اسراف بر نفس است و اثر گناهانِ آدمى به خودش باز مى گردد و ضررى براى خداوند ندارد. خداوند حکیم در حقیقت از اسراف بر نفس؛ جنایت یا خیانت و معناى قریب به آن اراده فرموده است. و این کلمه خفیف ترین کلامى است که جنبه محبّت و دلسوزى دارد که در امانت خداوند خیانت نکنید و شئون انسانیّت را به بازى نگیرید.
در سیاق آیه، تعدّى بر نفس و جنایت بر آن عمومیّت دارد و هر گناهى مانند شرک و قتل و دروغ و ... و گناهان بزرگ و کوچک را شامل مى شود و اختصاص به مؤمنان و مسلمانان هم ندارد.
بعد مى فرماید: لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ قنوط یأس از خیر و رحمت اوست.
مراد از رحمت در آیه شریفه مغفرت است؛ زیرا رحمت مربوط به آخرت است نه دنیا و آخرت، ولى به قرینه جمله بعدى که مى فرماید: یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا مغفرت در دنیاست و هیچگاه درِ رحمت و غفران الهى بسته نمى شود و ارزش توبه در دنیا آشکار مى گردد هر چند گنهکار پلیدترین و حیوان ترین آدمیان باشد.
اگر حال بسیارى از مجرمان تاریخ را ببینید که بعد از ارتکاب گناهان کبیره چنان ناراحت و پشیمان مى شوند که باور نمى کنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده مى دانند و بارها و بارها هم تکرار مى کنند و صدبار توبه را مى شکنند، که با هیچ آبى قابل شستشو نیستند، ولى این آیه به همه آنان نوید مى دهد راه به روى همه باز است.
در تفاسیر و منابع معتبر از مصداق هاى بارز این آیه، وحشى جنایتکار، قاتل حمزه سیدالشّهدا است که به دستور هند، زن ابوسفیان جگر حمزه را بیرون آورد و به دندان کشید. هنگامى که خواست مسلمان شود به نزد رسول اللّه صلى الله علیه و آله رفت و اسلام اختیار کرد و از کرده خویش توبه نمود، حضرت او را با آغوش باز پذیرفت و توبه اش را قبول کرد ولى حضرت به خاطر اندوه جانگداز عمویش حمزه به او فرمود: از جلوى چشم من برو یا هرگز با من رو به رو مشو، که من نمى توانم تو را ببینم. از این رو وحشى به شام رفت و در اثر میگسارى از دنیا رفت. «9»
حکایت بهلول نبّاش
و همچنین در برخى از تفاسیر قرآن، داستان بهلول نبّاش را براى شأن نزول این آیه نقل کرده اند که چکیده آن به شرح زیر است:
«روزى جوانى گریان خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید. او در حالى که به شدّت ناراحت بود گفت: از خشم خدا مى ترسم حضرت فرمود: آیا شرک آورده اى؟ گفت:
نه، فرمود: آیا به حرام کسى را کشته اى؟ گفت: نه، فرمود: اگر گناهانت همانند کوه ها بزرگ باشد باز خداوند آنها را مى بخشد.
جوان گفت: گناه من از آسمان و زمین و عرش و کرسى بزرگتر است. فرمود:
گناهت از خدا هم بزرگ تر است. او گفت: نه، خدا از همه چیز برتر است. فرمود: برو که خداى متعال گناه بزرگ را مى آمرزد. سپس فرمود: حال گناه تو چیست؟ گفت: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله از روى شما شرم دارم که بازگو کنم، ولى حکایت من از این قرار است که هفت سال نبش قبر مى کردم و کفن هاى مردگان را بر مى داشتم تا اینکه روزى به هنگام نبش قبر به جسد دخترى از انصار برخورد کردم بعد از آنکه او را برهنه کردم شیطان مرا وسوسه کرد و با مرده او زنا کردم و ناگهان ندایى شنیدم که گفت: واى بر تو از آتش ...
هنگامى که سخن به اینجا رسید پیامبر صلى الله علیه و آله سخت برآشفت و فرمود: این فاسق را بیرون کنید. تو چقدر به دوزخ نزدیک هستى.
جوان بیرون آمد و سخت گریه کرد و سر به بیابان گذاشت و مى گفت: اى خداى محمد صلى الله علیه و آله اگر توبه مرا مى پذیرى پیامبرت را از آن باخبر کن وگرنه آتش از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از کیفر سوزان آخرت راحت کن، در اینجا پیک وحى بر حضرت نازل شد و آیه قُلْ یعِبَادِىَ الَّذِینَ ... را بر آن حضرت قرائت نمود.
و به نقل دیگرى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در حالى که تبسّم بر لب داشت، آیاتى را تلاوت کرد و به اصحاب فرمود: کیست که مکان جوان را به ما نشان دهد؟
حضرت به همراه یارانش، بهلول را در بین صخره ها یافتند و پیامبر صلى الله علیه و آله خاک ها را از سر و روى او پاک نمود و فرمود: اى بهلول! بشارت باد تو را که از آزاد شدگان آتش هستى. و به اصحاب خویش فرمود: اینگونه گناهان را جبران کنید چنان که این جوان جبران نمود.» «10» سپس مى فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً
خداوند در آیه فوق با چند واژه لاتقنطوا، یغفر، جمیعا، غَفُور، رَحِیم بر لطف و امیدوارى به خود تأکید فرموده است. حرف ال بر ذنوب هم هر گناهى را که درباره شکستن حدود و تجاوز به حریم حق باشد را شامل مى شود. و کلمه جمیعاً این توسعه را مى فهماند که محدودیّت در بخشش نیست و دریاى رحمت پروردگار موّاج است.
البته بر اساس روایات ما مسأله حق النّاس در اینجا مطرح نیست؛ زیرا خداوند در دنیا و آخرت آثار و واجباتى بر حقوق مردم قرار داده است که در محاکمه قیامت حسابرسى مى کند و همچنین پذیرش لطف و آمرزش خداوند، به شرط توبه و عمل صالح است که در سوره فرقان مى فرماید:
إِلَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صلِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدّلُ اللَّهُ سَیَاتِهِمْ حَسَنتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیًما» «11»
مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدى هایشان را به خوبى ها تبدیل مى کند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
اگر توبه و کار نیک کنند خداوند هم گناهان آنان را به نیکى ها تبدیل مى کند وگرنه در قیامت هیچ توبه اى اثر ندارد و انسان به صورت آدمیزاد محشور نمى شود.
پس مراد آیه که مى فرماید: خداوند همه گناهان را مى بخشد آن نیست که انسان گناه کند و بگوید خدا مى آمرزد، بلکه مقصود این است که: گناهان هر قدر بزرگ باشد سزاوار آمرزیدن است، پس نباید از رحمت خدا ناامید بود.
شاهد بر این مطلب دو اسم از اسماى حسناى الهى با نام غفور و رحیم در کنار نام اللّه است که تأکید بر این مى باشد که من بخشنده و مهربانم و خود بندگانم را مى بخشم.
اسباب مغفرت و آمرزش
نکته مهمّى که در آیه یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا نهفته است این که آمرزش و مغفرت همه گناهان از سوى خداوند سبب و دلیل مى خواهد؛ سبب آن چیست؟
دانشمندان و مفسران قرآن گفته اند:
سبب مغفرت دو چیز است:
1- شفاعت 2- توبه
شفاعت شامل شرک نمى شود؛ زیرا به دلیل آیه شریفه:
إِنَّ اللَّهَ لَایَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِکَ لِمَن یَشَآءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَللَا بَعِیدًا» «12»
مسلماً خدا این را که به او شرک آورده شود نمى آمرزد، و فروتر از آن را براى هر که بخواهد مى آمرزد. و هر که به خدا شرک ورزد، یقیناً به گمراهى بسیار دورى دچار شده است.
ناظر به شفاعت انسان است و مسأله شرک را نمى گیرد؛ زیرا شرک ورزیدن سبب انکار صفات ذاتى و فعلى ذات پروردگار مى شود و حقوق خداوند بر بندگان را نابود مى سازد. البته پس از قرائنى و اختلافى که مفسّران پیرامون آیه فوق دارند این مطلب به دست مى آید.
بعضى گفته اند:
عموم مغفرت، مقیّد به غیر شرک و گناهانى است که خداوند وعده عذاب و آتش داده است. ولى توبه قیدى ندارد که باید به طور کلّى از هر نوع گناه توبه نمود. «13» ارزش حقیقى توبه تنها در حیات دنیاست و در هنگام مرگ و قیامت فایده و سودى ندارد؛ زیرا کسى که آثار گناه و کیفر و آتش را مى بیند، به ناچار به طلب آمرزش و توبه روى مى آورد تا از دام عذاب خلاصى پیدا کند.
از آیات و روایات استفاده مى شود، توبه پیش از فرارسیدن مرگ پذیرفته مى شود ولى به هنگام دیدن نشانه هاى مرگ توبه قبول نمى شود.
خداوند سبحان درباره چنین توبه اى مى فرماید:
«وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنّى تُبْتُ النَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» «14»
و براى کسانى که پیوسته کارهاى زشت مرتکب مى شوند، تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد [و در آن لحظه که تمام فرصت ها از دست رفته ] گوید: اکنون توبه کردم. و نیز براى آنان که در حال کفر از دنیا مى روند، توبه نیست. اینانند که عذابى دردناک براى آنان آماده کرده ایم.
ولى در آیه قبل از این مى فرماید:
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهلَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیًما حَکِیًما» «15»
بى تردید توبه نزد خدا فقط براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب کار زشت مى شوند، سپس به زودى توبه مى کنند؛ اینانند که خدا توبه آنان را مى پذیرد، و خدا همواره دانا و حکیم است.
روشن است که مقصود خداوند از یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ این است که: خطاکار در دار دنیا به زودى بازگردد نه همه را به آخر و آخرت بگذارد، تا در لحظه هاى واپسین تسلیم حق شود؛ این دو رویى و فریب است.
در داستان غرق شدن فرعون در دریا آمده است:
لحظه اى که امواج دریا فرعون را به کام مرگ کشید گفت: به خدایى که بنى اسرائیل به او ایمان آورده اند ایمان آوردم و من از تسلیم شدگان هستم، سپس خطابى قهرآمیز از سوى حق شنید که فرمود: آیا اکنون توبه مى کنى در حالى که از پیش عصیان مى کردى و از مفسدان بودى؟!» «16» پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در این زمینه مى فرماید:
هر کس پیش از آن که مرگ را مشاهده کند توبه نماید؛ توبه اش پذیرفته مى شود. «17» دلیل پذیرفته شدن توبه تا پیش از مرگ این است که: توبه در حال مرگ نوعى پشیمانى ناخواسته است. زمانى که گنهکاران به خاطر ترس از کیفر الهى به آن روى مى آورند، حالتى است که از بیرون بر آنان تحمیل شده است و هیچ ارتباطى به انقلاب درونى و طهارت نفس و پاکى روح آنان ندارد. بنابراین ردّ توبه از جانب خداوند غفّار در لحظه مرگ از روى بخل نیست، بلکه به خاطر راست نبودن توبه انسان در آن وضعیّت ویژه است.
و امّا توبه در قیامت تأثیرى ندارد؛ زیرا در عرصه قیامت انقلاب درونى و تکلیف و شریعت برداشته شده است و همه درون ها و قصدها آشکار گشته است و مفهومى براى توبه نمى ماند. پس بازگشت به دنیا و پشیمانى و جبران هم وجود ندارد تا توبه معنا پیدا کند.
عمل و توبه در کلام شهید مطهرى
شهید مطهرى در این زمینه مى گوید:
«انسان پس از آن که از دنیا رفت، نظام زندگى اش به کلّى تغییر مى کند و عوض مى شود و امکان ندارد، کوچکترین استفاده اى از نظاماتى که در این دنیا هست بکند. عمل و توبه، پیشروى و پسروى، بالا رفتن و پایین رفتن و تغییر مسیر و جهت دادن، همه مال این دنیاست.
این کلام امام على علیه السلام است:
إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلاحِسابٌ وَ غَدَاً حِسابٌ وَ لاعَمَلٌ. «18»
به درستى که امروز زمان عمل است و بازخواستى نیست و فردا روز بازخواست است و عملى در آن میسّر نمى باشد.
و توبه آن وقت است که یک انقلاب درونى در وجود انسان پیدا مى شود چون در آن دنیا هم انسان همه چیز را معاینه کرده و مى بیند. در آنجا که ادّعاى توبه مى کند و بگوید: خدایا! پشیمانم. آن اظهار پشیمانى انقلاب مقدّس درونى نیست، انقلاب آزاد نیست، پس علت این که در لحظات آخر، در حال معاینه آن دنیا، توبه انسان مقبول نیست، این است که توبه نیست نه این که توبه هست و مقبول نیست، اصلًا توبه نیست.» «19» نکته مهمى که از نوشته شهید مطهّرى برداشت مى شود این است که: تا انسان تکلیف دارد، توبه اش صحیح است. هر گاه تکلیف از مکلّف برداشته شد، توبه صحیح نمى باشد.
پس از مرگ چه در برزخ و چه در آخرت، نظام تکلیف و تکوین و هستى در هم ریخته است. گناهکارى که پس از مرگ از کار خود پشیمان مى گردد مانند مجرمى است که وقتى چشمان او به چوبه دار مى افتد و طناب دار را بر گلوى خود احساس مى کند ناگهان از کرده خویش پشیمان مى شود. این پشیمانى، فضیلت و افتخار و رشد و تکامل براى انسان ندارد. پس چنین توبه اى از ریشه بى ارزش و فایده است.
بنابراین خداوند متعال در پاسخ مجرمان که در جهنّم مى گویند: خدایا! بدبختى بر ما چیره گشت ما را به دنیا بازگردان، مى فرماید:
قَالَ اخْسُواْ فِیهَا وَ لَاتُکَلّمُونِ» «20»
[خدا] مى گوید: [اى سگان!] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!
به زبان عامیانه یعنى اى مسخره کنندگان! بروید خفه شوید حالا بیدار شدید و درخواست عفو و گذشت مى کنید، اینجا جاى حساب و کتاب است. امور دنیا و سرگرمى ها و آرزوها، انسان را به آن افسون ها و ندامت ها مى کشاند.
در حدیثى پرمغز و تکان دهنده از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است که آیه:
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» «21»
و آنان که چون کار زشتى مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسى جز خدا گناهان را مى آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشارى نمى کنند.
هنگامى که آیه توبه نازل شد ابلیس بالاى کوه ثور در مکّه رفت و با صداى بلند فریاد کشید و سران لشگرش را فراخواند. آنان گفتند: اى سرور ما! چه شده است که ما را فراخوانده اى؟! ابلیس گفت: آیه اى نازل شده (که پشت مرا مى لرزاند و مایه نجات بشر است) چه کسى مى تواند با آن مقابله کند؟
یکى از شیاطین گفت: من مى توانم با نقشه ام چنین و چنان کنم. ابلیس طرح او را نپذیرفت! دیگرى برخاست و نقشه خود را ارایه کرد باز هم نپذیرفت. سپس شیطانى به نام خنّاس ایستاد و گفت: من از عهده آن برمى آیم. ابلیس گفت: از چه راهى؟ خنّاس گفت: آنان را با وعده ها و آرزوها سرگرم مى کنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامى که مرتکب گناه شدند، توبه و استغفار را از یادشان مى برم. ابلیس گفت:
تو مى توانى از عهده این کار برآیى. این مأموریت را تا قیامت به تو سپردم. «22» از این رو خداوند رحیم در سوره ناس سه مرتبه با ذکر ربوبیّت و مالکیّت و الوهیّت، خود را واسطه نجات و پناهندگى از شرّ شیطان خنّاس قرار مى دهد تا مردم از وسوسه هاى او در امان بمانند.
[ «4» اللَّهُمَّ إِنَّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ وَ هُوَ- یَا رَبِّ- مِنْکَ عَدْلٌ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ ]
خدایا! تو خواستار و جوینده منى اگر بگریزم، و تو دریابنده منى، اگر فرار کنم. اینک منم که در برابرت قرار دارم، فروتن، خوار، بینى به خاک مالیده. اگر عذابم کنى سزاوار آنم، و عذاب اى پروردگار من از ناحیه تو عین عدالت است، و اگر از من بگذرى، برنامه تازه اى نیست؛ چرا که از دیرباز گذشتت مرا فرا گرفته، و جامه عافیتت را بر من پوشانده اى.
[ «5» فَأَسْأَلُکَ- اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِکَ وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِکَ إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ حَرَّ شَمْسِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ نَارِکَ وَ الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِکَ؟]
خدایا! به حق نام هاى مبارکت که در دانش تو محفوظ است، و احدى از آن خبر ندارد، و به جمال و زیباییت که پرده هاى نور آن را پوشانده، که بر این وجود بى تاب، و این استخوان هاى کهنه پوسیده رحمت آرى. وجود ناتوانى که توانایى گرمى آفتابت را ندارد، چگونه تاب گرمى آتشت را دارد؟! و قدرت شنیدن خروش رعدت را ندارد، چگونه توان شنیدن فریاد خشمت را دارد؟!
[ «6» فَارْحَمْنِیَ- اللَّهُمَّ- فَإِنِّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ وَ خَطَرِی یَسِیرٌ وَ لَیْسَ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ لَسَأَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ لَکَ وَ لَکِنْ سُلْطَانُکَ- اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ وَ مُلْکُکَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَةُ الْمُطِیعِینَ أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیَةُ الْمُذْنِبِینَ «7» فَارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ تَجَاوَزْ عَنِّی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ]
خدایا! به من رحم کن؛ زیرا که من فردى حقیر و قدر و منزلتم ناچیز است، و عذاب کردن من چیزى نیست که به مقدار ذرّه اى در پادشاهى و فرمانرواییت بیفزاید، و اگر عذابم بر پادشاهیت مى افزود، صبر و شکیبایى بر آن را از تو درخواست مى کردم، و دوست داشتم که این فزونى براى تو باشد؛ امّا خدایا! سلطنتت بزرگ تر و پادشاهیت باداوم تر از آن است که طاعت مطیعان بر آن بیفزاید، یا معصیت گناهکاران از آن بکاهد؛ پس به من رحم کن، اى مهربان ترین مهربانان! و از من گذشت کن، اى صاحب جلال و اکرام! و توبه ام را بپذیر که تو بسیار توبه پذیر مهربانى.
-----------------------------------------------------------------
(1)- نهج البلاغه: خطبه 1.
(2)- تحریم (66): 8.
(3)- به نقل از سخنرانى آیت اللّه حاج شیخ احمد مجتهدى تهرانى.
(4)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 23؛ المناجات الخمس عشرة، مناجاة التائبین لیوم الجمعة.
(5)- مطفّفین (83): 14- 16.
(6)- بحار الأنوار: 95/ 82، باب 6، حدیث 2؛ إقبال الأعمال: 68.
(7)- زمر (39): 53.
(7)- مجمع البیان فى تفسیر القرآن: 8/ 407، تفسیر نور الثقلین: 4/ 491، حدیث 73؛ کنز العمال: 2/ 492، حدیث 4581.
(8)- مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى: 230، ماده سرف.
(9)- مجمع البیان فى تفسیر القرآن: 8/ 408، ذیل آیه 53 سوره زمر؛ سعد السعود: 211.
(10)- روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازى: 16/ 338؛ التفسیر الکبیر، فخر رازى: 27/ 4؛ بحار الأنوار: 6/ 23، باب 20، حدیث 26؛ الأمالى، شیخ صدوق: 42، حدیث 3.
(11)- فرقان (25): 70.
(12)- نساء (4): 116.
(13)- تفسیر نمونه: 19/ 498- 508؛ تفسیر المیزان: 17/ 278- 280، ذیل آیه 53 سوره زمر.
(14)- نساء (4): 18.
(15)- نساء (4): 17.
(16)- اشاره است به سوره یونس (10): 90- 91.
(17)- الکافى: 2/ 440، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 6/ 19، باب 20، حدیث 4- 5.
(18)- نهج البلاغة: خطبه 42؛ غرر الحکم: 148، حدیث 2695.
(19)- گفتار معنوى، مرتضى مطهرى: 140- 141؛ آزادى معنوى: 64- 67.
(20)- مؤمنون (23): 108.
(21)- آل عمران (3): 135.
(22)- بحار الأنوار: 60/ 197، باب 3، حدیث 6؛ روضة الواعظین: 2/ 479.
برگرفته شده از کتاب تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، جلد دوازدهم نوشته حضرت استاد حسین انصاریان