اگر دشمنان دین جرم و خطای بزرگی مرتکب شوند و به سرزمینهای اسلامی تجاوز کنند، بر هر مسلمانی واجب است به جنگ با او برخاسته و او را تنبیه کند؛ امّا گاهی حاکمی در سرزمینهای اسلامی دچار جرم و گناه علنی میشود و میخواهد دین اسلام را به انحراف بکشاند؛ اینجا نیز برعهدة مسلمانان است به مخالفت با او برخاسته و او را از حکومت عزل کنند. حضرت سیّدالشهدا(ع) وقتی مشاهده کردند یزید آشکارا گناهان کبیره انجام میدهد و اعتقادات دینی را منحرف میکند به مخالفت و مبارزه با او برخاسته و او را شایستة حکومت بر مسلمانان نمیدانستند. این عمل همان وظیفهای است که برعهدة تکتک مسلمانان بود؛ امّا آنان اقدام به جنگ با سیّدالشهدا(ع) کردند و در نبردی ناعادلانه و ناجوانمردانه ایشان را به شهادت رساندند. مگر ایشان چه جرم و خطا و عمل نادرستی مرتکب شدند که حاکمان و مدّعیان اسلام به جنگ علیه ایشان پرداختند؟
«حضرت سکینه[1](س) پس از واقعة عاشورا در عالم رؤیا بانویی را مشاهده میکند که در مرکبی نشسته و دستها را بر روی سرش میگذارد و بسیار اشک میریزد. ایشان سؤال میکند این بانو کیست؟ در پاسخ میگویند: ایشان حضرت زهر(س) مادرِ پدرِ شماست. حضرت زهرا(س) رو به حضرت سکینه3 فرمود: در روز قیامت، از خداوند و پیامبر(ص) میخواهم از کسانی که به کربلا آمده و حسین(ع) مرا به شهادت رساندند، بپرسند: جرم حسین(ع) من چه بود؟»[2]
قاتلان حضرت سیّدالشهدا(ع) انسانهای سنگدل و بیرحمی بودند. اگر یزید و لشگریان او به آنان القاء شده بود که حضرت سیّدالشهدا(ع) و یارانش خطاکارند، امّا طفل شش ماهه چه خطایی مرتکب شده بود که بر گلوی او تیر سه شعبه زدند، مگر خاندان حضرت چه گناهی کردند که آنان را مظلومانه اسیر کرده و اموالشان را غارت کردند.
----------------------------------------------------------------
[1]. سَکینه، دختر امام حسین(ع) و مادرش رباب دختر امرئ القیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کردهاند و لقب وی را سکینه نهادهاند که به معنی وقار و سکون است. از سخن امام حسین(ع) خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!/خیرالنساء» در مییابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده است. آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت و در قبرستان بقیع مدفون گشت.
[2]. بحارالأنوار:45/140-141؛ لهوف فی قتلی الطفوف:188-189؛ «قالت سکینة فلما کان فی الیوم الرابع من مقامنا رأیت فی المـــــــــنام رؤیاً و ذکرت مناماً طویلاً تقول فی آخره رأیت امرأة راکبة فی هودج و یدها موضوعة على رأسها فسألت عنها فقیل لی: هذه فاطمة بنت محمد(ص) أم أبیک فقلت: و الله لأنطلقن إلیها و لأخبرن ما صنع بنا فسعیت مبادرة نحوها حتى لحقت بها فوقفت بین یدیها أبکی و أقول یا أماه جحدوا و الله حقنا یا أماه بددوا و الله شملنا یا أماه استباحوا و الله حریمنا یا أماه قتلوا و الله الحسین(ع) أبانا فقالت لی: کفى صوتک یا سکینة فقد قطعت نیاط قلبی هذا قمیص أبیک الحسین(ع) لا یفارقنی حتى ألقى الله به.»
برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان