ماهان شبکه ایرانیان

مـلاّ مـحـمـّد رفـیـع (واعظ) قزوینی

این خطِّ جاده ها، که به صحرا نوشته اند یارانِ رفته، با قلم پا نوشته اند سنگ مزارها، همه سربسته نامه ای ست کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند واعـظ قـزویـنـی در قـصـیـده ای کـه حـکم بَثُّ الشّکوی دارد، دامنه سخن را به کربلا می کشاند و از مظالمی که بر حسین بن علی (ع) رفته است یاد می کند

این خطِّ جاده ها، که به صحرا نوشته اند 
یارانِ رفته، با قلم پا نوشته اند 

سنگ مزارها، همه سربسته نامه ای ست 
کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند 

واعـظ قـزویـنـی در قـصـیـده ای کـه حـکم بَثُّ الشّکوی دارد، دامنه سخن را به کربلا می کشاند و از مظالمی که بر حسین بن علی (ع) رفته است یاد می کند. ابیاتی از این قصیده را مرور می کنیم: 

قضا به دور جهان از فلک حصار کشید 
که خوشدلی نتواند که گِرد ما گردید! 

درین زمانه چنان قدر دین به دینارست 
که غیر مالک دینار را، نیَند مرید! 

جهان ز آب ورَع، دشت کربلا شده است 
فتاده شرع در او خوار، چون حسین شهید! 

شهید تیغ جفا، نور دیده زهرا 
که در عزاش دل و دیده ها، به خون غلتید 

به رسم ماتمیان، در عزای او تا حشر 
برهنه گشت جهان روز و، شبْ سیه پوشید 

ز مهر، زد به زمین هر شب آسمان، دستار 
ز صبح بر تن خود، روزگار جامه درید 

دو صبح **زیرنویس=مراد، صبح کاذب و صبح صادق است.@ نیست که می گردد از افق، طالع 
که روز را، ز غمش گیسوان شده ست سفید 

فتاد از شفق، آتشْ سپهر را در دل 
دمی که اَلعطش از کربلا به اوج رسید 

سراب نیست به صحرا و، موج نیست به بحر 
ز یاد تشنگیَش، بحر و بر به خود لرزید! 

نه سبزه است که هر سال می دمد از خاک 
زبان شود در و دشت، از برای لعن یزید! 

نشسته در عرق خجلت ست، ابر بهار 
که بعد از و، گل بی آبرو چرا خندید؟! 

ز قدر اوست که طومار طول سجده ما 
به حشر، معتبر از مُهر کربلا گردید 

عجب بلند سپهری ست درگهش، که در اوست 
ز سبحه انجم و از مُهر کربلا، خورشید!**زیرنویس=دیـوان مـلاّ مـحـمـّد رفـیـع واعـظ قـزویـنـی، بـه کـوشش دکتر سیّد حسن سادات ناصری، ص 480 تا 485.@. 


منبع : راسخون
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی