عصرایران ؛ ابوذر سمیعی ( دانشجوی دکترای انسانشناسی دانشگاه وسترن کانادا) - من کور هستم اما تفاوت شمال و جنوب خلیج فارس را میبینم و میفهمم.
من کور هستم اما تورم، بیکاری، فقر، آلودگی هوا، بیعدالتی، و دهها معضل دیگر، زندگی مرا نیز مثل سایر افراد جامعه درگیر خودش کرده است.
من کور هستم اما خوب میدانم مهاجرت نخبگان، ناترازی انرژی، فساد سازمان یافته، تخریب محیط زیست، و صدها ابربحران دیگر، کشور عزیزم را در لبه تیغ قرار داده است.
جناب آقای محمد فاضلی، استاد محترم جامعهشناسی، در یکی از آخرین سخنرانیهایتان گفتهاید: "ایرانیها کور که نیستند؛ بسیار آدمهای باهوش، عاقل، فهیم و ایراندوستی هستند و تفاوت توسعه شمال و جنوب خلیج فارس را میبینند و میفهمند."
آقای فاضلی گرامی، تقریبا بر همگان آشکار است که اوضاع کشورمان بحرانی است و تنها عده محدودی که منافعشان در ندیدن چنین وضعیتی است، این سخنان را نمیپذیرند. پر واضح است که درک این موضوعات نیازی به دیدن فیزیکی ندارد، بلکه نیازمند اندکی دانش است که آن هم بدون دیدن بصری حاصل میشود. تردیدی نیست که منظور شما از عبارت «کور» در این صحبتها افراد نادان و ناآگاه است و شما آن را در معنای استعاری آن استفاده کردهاید اما آیا همین موضوع، یکی از هزاران موانع توسعه یافتگی ما نیست؟
حتما این جمله معروف هایدگر، فیلسوف آلمانی که «زبان خانه هستی است» را بسیار شنیدهاید و واقف هستید که زبان تنها، ابزاری برای برقراری ارتباط نیست، بلکه راهی است که با آن به جهان معنا میبخشیم. اینگونه وامگرفتن از ادبیات حوزه معلولیت و استفاده از آن برای تحقیر و خارشماری، موجب بازتولید فرهنگ ضد معلول و ناتوانسازی افراد دارای معلولیت میشود.
آقای دکتر فاضلی گرامی، ما شهروندان دارای آسیب بینایی متوجه هستیم که منظور شما این نبوده که انسانهایی که کور هستند ، باهوش، عاقل، فهیم و ایراندوست نیستند اما مگر معنای تحت اللفظی صحبت شما همین نیست؟
آیا در چارچوب زبانشناسی، نقطه مقابل صحبت شما تداعی کننده این جمله توهین آمیز نیست؟ شاید این صحبتها از نظر شما ارزشی نداشته باشد اما ما اثرات آن را در زندگی روزمرهمان میبینیم.
ما افراد دارای معلولیت، هر روز درکنار جنگیدن برای احقاق حقوق حداقلیمان، باید با افرادی که از اینگونه عبارات مخرب استفاده میکنند نیز چانهزنی بکنیم و آنها را متقاعد کنیم که این ادبیات، بسیار آسیب زاست. متاسفانه تجربه نشان میدهد استفاده از ادبیات معلولیت به عنوان تحقیر و خارشماری به اندازهای ساختارمند شده که شما دوستان فرهیخته، نهتنها انتقادات ما را نمیپذیرید، بلکه آن را «حساسیت بیش از حد» مینامید و باز بار فشار اجتماعی به افراد دارای معلولیت را افزایش میدهید.
لازم است این سوال تکراری را از شما و کسانی که از ادبیات حوزه معلولیت وام میگیرند بپرسیم که آیا میتوانید از دیگر عباراتی که گاهی به غلط در ادبیات معنای استعاری منفی پیدا کرده و رواج یافته است نیز استقراض کنید؟ آیا میتوانید از عبارات «ترک، لر، شهرستانی، اصفهانی، شیرازی، آبادانی، زن، مرد، و ...» چنین استفادهای کنید؟
جناب آقای فاضلی، آیا تاکنون به این موضوع توجه کردهاید که چگونه یک فرد نابینا میتواند در مصر، بریتانیا، نیجریه، آلمان و ... تا مقام وزارت رشد کند اما در کشور ما اجازه ندارد حتی نماینده مجلس شود؟ به نظرتان چنین ادبیاتی، محدودیتهای اجتماعی افراد دارای معلولیت را افزایش نمیدهد و موجب تضعیف اعتبار اجتماعی آنها نمیشود؟
آقای دکتر فاضلی گرامی، از آنجا که ممکن بود نوشته من دستاویزی برای مخالفان توسعه ایران شود و از آن برای کوبیدن شما استفاده کنند، نمیخواستم به صورت عمومی منتشر کنم اما انتشار وسیع صحبتهای شما در چندین رسانه، مرا وا داشت که این یادداشت را بنویسم. شنیدن این سخنان از زبان انسان فرهیختهای چون شما بسیار دردناک بود؛ بویژه اینکه قبلا هم درباره استفاده از این ادبیات مخرب گفتگو کرده بودیم. اینکه چند ده رسانه هم بدون توجه به این موضوع، با شادمانی تیتر میزنند: «مردم ایران کور نیستند» خودش مثنوی هفتادمن است.
ما سابقا از اثرات مخرب رسانه ملی سخن میگفتیم و امیدوار بودیم با از بین رفتن هژمونی رسانه ملی، آسیبهای آن به افراد دارای معلولیت کاهش یابد اما حال با هزاران رسانه مواجه هستیم که همان ادبیات را بازتولید میکنند. آقای دکتر فاضلی ، به گمانم تیتر سخنرانی شما بیش از یک میلیون بار بازنشر شده و این یادداشت، حتی اگر در کانال خود شما منتشر شود، احتمالا به دلیل اینکه برای کسی جذابیتی ندارد، هزار بار هم دیده نمیشود. ما افراد دارای معلولیت، از شما به عنوان یکی از روشنفکران توسعهطلب، انتظار داریم این قصور را جبران کنید و در صدد کاهش آسیبهای آن برایید.
به امید دسترسی به جهانی برابر.