ماهان شبکه ایرانیان

واژه‌خانۀ عصر ایران

چندگانگی فرهنگی چیست؟

چندگانگی فرهنگی با ناسیونالسم محافظه‌کار و ناسیونالیسم توسعه‌طلب به روشنی ناسازگار است؛ چراکه این سنت‌های ناسیونالیستی بر عقیدۀ "انحصاری" بودن هویت ملی، مبتنی‌اند

 
  عصر ایران -چندگانگی فرهنگی (Multiculturalism)، واژه یا مفهومی است که دو کاربرد توصیفی و هنجاری دارد. به صورت توصیفی، به گوناگونی فرهنگی برآمده از زندگی در جامعه‌ای اشاره می‌کند که از دو یا چند گروه تشکیل شده و باورها و اقدامات این گروه‌ها، معنای متفاوتی از هویت جمعی را در بر دارد.  
 
    چندگانگی فرهنگی، همیشه در جهت بیان گوناگونی اجتماعی، که از تفاوت‌های نژادی، قومی یا زبانی ناشی می‌شود، به کار می‌رود. اما این مفهوم به صورت هنجاری دلالت دارد بر تایید گوناگونی اجتماعی. به این معنا، چندگانگی فرهنگی مؤید اهمیت باورها، ارزش‌ها و راه‌های متفاوت زندگی است.  
 
 مفهوم چندگانگی فرهنگی، ایدۀ ملت به عنوان یک کل متحد به لحاظ فرهنگی را به چالش می‌کشد. ناسیونالیسم همیشه شکلی از سیاست هویت یا هویت سیاسی بوده است؛ به این معنا که به مردم می‌گوید کیستند. یعنی به مردم تاریخ می‌دهد، بین آن‌ها پیوندهای اجتماعی و روح جمعی بوجود می‌آورد و احساسی از سرنوشت بزرگ‌تر از "زندگی فردی" می‌آفریند. 
 
  چندگانگی فرهنگی شکلی از سیاست هویت است اما تاکید آن بیشتر بر "سیاست‌‌ تفاوت" است. یعنی بر مجموعه‌ای از تفاوت‌های مربوط به هویت تاکید دارد. این تفاوت‌ها معمولا به سن و جنسیت و طبقۀ اجتماعی افراد مربوط نیستند بلکه نژاد یا قومیت یا زبان را در بر می‌گیرند.  
 
   در واقع تفاوت‌گذاری چندگانگی فرهنگی معمولا مبتنی است بر سه ویژگی مذکور (نژاد، قومیت، زبان). چندگانگی فرهنگی نه تنها واقعیت گوناگونی فرهنگی را تشخیص می‌دهد، بلکه مبین این است که این‌گونه تفاوت‌ها باید مورد احترام باشند و عموما تایید شوند.  
 
  در ایالات متحدۀ آمریکا، با اینکه جامعه‌ای مهاجرتی و چندفرهنگی است، جنبش چندگانگی فرهنگی تا پیش از پیدایش جنبش آگاهی سیاهان در دهۀ 1960 مطرح نشده بود.  
 
   استرالیا از اوایل دهۀ 1970، در جریان به رسمیت شناختن "آسیایی شدن" روزافزون خود، به طور رسمی به چندگانگی فرهنگی متعهد شد. این تعهد در نیوزیلند با شناخت نقش فرهنگ مائوری در پدیدآوردن هویت ملی متمایز پیوند دارد.  
 
   تعهد به چندگانگی فرهنگی در کانادا با کوشش در راه ایجاد سازش بین کبک فرانسوی‌زبان و اکثریت جمعیت انگلیسی‌زبان، و پذیرش حقوق بومیان اینویت (inuit) همراه است.  
 
  در بریتانیا چندگانگی فرهنگی موجب به رسمیت شناخته شدن اجتماعات بزرگ سیاهان و آسیایی‌هاست و موجب شده است که دیگر خواست همگون‌سازی آن‌ها با جامعۀ سفیدها مطرح نباشد. چنین کاری را آلمان دربارۀ گروه‌های ترک می‌کند.  
 
  رابطۀ بین چندگانگی فرهنگی و ناسیونالیسم پیچیده است. سنت‌های ناسیونالیستی‌ای که نظر خوبی نسبت به چندگانگی فرهنگی دارند، به ناسیونالیسم لیبرالی و ناسیونالیسم ضد استعماری تعلق دارند. به این دلیل که هر دو سنت، ملت را یک واحد سیاسی یا مدنی می‌داند، نه واحدی فرهنگی یا قومی. از این رو اعضای ملت در ناسیونالیسم لیبرالی، کمتر با "فرهنگی متحدکننده" بلکه بیشتر با "شهروندی مشترک" به هم بستگی یافته‌اند. 
 
  در واقع می‌توان گفت که لیبرالیسم چندگانگی فرهنگی را مطلوب می‌داند. این گرایش لیبرالی در تعهد به آزادی و مدارا ریشه دارد. جان استوارت میل در کتاب کلاسیک "دربارۀ آزادی" بر اهمیت مدارا هم در فرد و هم در جامعه تاکید اکید دارد.  
 
  دربارۀ ملاحظۀ میل باید گفت تا جایی که به "فرد" مربوط می‌شود، گزینش باورهای اخلاقی، رسم‌های فرهنگی و سبک زندگی، گذشته از اینکه مورد تایید دیگران باشند یا نه، تضمین اساسی آزادی و رشد شخصی است.  
 
  چنین دفاعی از چیزی که می‌توان آن را مدارای "منفی" دانست، دست کم چندگانگی فرهنگی معتقد به شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند"، یا "سیاست بی‌تفاوتی" را توجیه می‌کند.  
 
  با این حال استوارت میل معتقد بود مدارا امتیاز افزوده‌ای دارد: با افشاندن بذر گوناگونی، به نیرو و سلامت جامعه کمک می‌کند و ضمنا با برانگیختن بحث و گفت‌وگو نقد، متضمن پیشرفت است. این دفاع از مدارای "مثبت" به اخلاقیات مدرن چندگانگی فرهنگی بسیار نزدیک می‌شود، که در آن گوناگونی اجتماعی نه فقط – شاید با بی‌میلی - پذیرفته می‌شود، بلکه به منزلۀ منبع حیات و غنا برای همه، از آن به طور مثبت هم استقبال شده است. 
 
با این حال لیبرالیسم کاملا هم با چندگانگی فرهنگی سازگار نیست؛ چراکه به رسمیت شناختن گروه‌های اجتماعی دارای فرهنگ‌های گوناگون، در صورتی که این گروه‌ها با اصل مدارا ناسازگار باشند، مورد تایید لیبرالیسم نیست. جملۀ معروف کارل پوپر، "مدارا با همه، جز با دشمنان مدارا"، بیانگر همین ملاحظۀ لیبرالیستی است.

  لیبرال‌هایی مثل آیزیا برلین کوشیده‌اند با طرح ایدۀ "پلورالیسم ارزشی" بنیاد استوارتری برای چندگانگی فرهنگی تدارک ببینند. به نظر برلین، هیچ مفهوم قانع‌کنندۀ یگانه‌ای از "زندگی خوب" وجود ندارد، بلکه چندین مفهوم رقیب وجود دارند.  
 
  از این منظر، تا آنجا که به "فرد" مربوط است، باید بین ارزش‌ها و هدف‌ها سازش صورت گیرد؛ و تا آنجا که به "جامعه" مربوط است، راه‌هایی را باید یافت که به مردم اجازه دهد با باورهای متفاوت اخلاقی و فرهنگی، زندگی مسالمت‌آمیزی در کنار یکدیگر داشته باشند. 
 
ولی مشکل این‌جاست که پلورالیسم ارزشی و اخلاقی هم صرفا در یک جامعۀ لیبرال قابل تحقق است. اگر یک گروه اجتماعی به "آزادی فردی" اعضای خودش یا اعضای یک گروه اجتماعی دیگر احترام نگذارد، چندگانگی فرهنگی نقض می‌شود. 
 
  بنابراین مخالفت لیبرالیسم با افراد یا گروه‌های اجتماعیِ فاقد فرهنگ مدارا، مخالفتی ناگزیر است. یعنی چندگانگی فرهنگی نمی‌تواند پذیرای فرهنگی باشد که سایر فرهنگ‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد. فرد یا گروهی که دیگران را به دلیل برخورداری از فرهنگی متفاوت تاب نیاورد، خودش ناقض چندگانگی فرهنگی است. بنابراین نمی‌توان با توسل به اصل چندگانگی فرهنگی، چنین فرد یا گروهی را در جامعه آزاد گذاشت تا آزادی و امنیت دیگران را به دلیل نگاه فرهنگی بسته و تعصب‌آلودش، نقض کند.  
 
اما چندگانگی فرهنگی با ناسیونالسم محافظه‌کار و ناسیونالیسم توسعه‌طلب به روشنی ناسازگار است؛ چراکه این سنت‌های ناسیونالیستی بر عقیدۀ "انحصاری" بودن هویت ملی، مبتنی‌اند. یعنی هویت ملی را بر همگنی فرهنگی خاصی بنا می‌کنند که محدودۀ وسیعی ندارد و بسیاری از گروه‌های اجتماعی بیرون از این محدوده قرار می‌گیرند.  
 
تلقی فرهنگی از ملت، برخلاف تلقی سیاسی (که بر شهروندی و وفاداری سیاسی تاکید می‌کند)، جای چندانی برای چندگانگی فرهنگی باقی نمی‌گذارد. محافظه‌کاران معتقدند فرهنگ مشترک مبنای جامعۀ باثبات و کامیاب است.  
 
آن‌ها انسان را موجودی وابسته و ترسو و بی‌اعتماد می‌دانند که به طور طبیعی به سوی همتایان خود کشیده می‌شود. به همین دلیل ادموند برک، پدر محافظه‌کاری، پیشداوری را تا آنجا که همبستگی اجتماعی را تقویت می‌کند، ناگزیر و از لحاظ اجتماعی سودمند می‌دانتس.  
 
از نظر محافظه‌کاران، ویژگی‌هایی چون بدگمانی و دشمنی و حتی خشونت بین اجتماعات قومی متفاوت محصول نبود مدارا، نادانی یا نابرابری اجتماعی نیستند بلکه واقعیت‌های مسلم روان‌شناسی اجتماعی‌اند.  
 
از این رو ناسیونالیست‌های محافظه‌کار توصیه می‌کنند که با اعمال محدودیت بر مهاجرت‌ها یا پافشاری در راهبرد همگون‌سازی، که در آن اجتماعات اقلیت تشویق می‌شوند به پذیرش ارزش‌ها و وفاداری‌های اجتماع اکثریت، از گوناگونی فرهنگی جلوگیری شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان