گزارش مختصر از این شورش:
حارث از قبیله بنی تمیم بود و شورشی گسترده را در سال 116 هجری در خراسان آغاز کرد.اقدام او در آغاز با موفقیت قرین بود و توانست شهرهای بلخ، فاریاب، طالقان، و چند شهر دیگر را به تصرف درآورد، اما به زودی شکست خورد و در شرق نزد سلاطین آن نواحی که خاقان لقب داشتند، رفت.پس از آن که طی چند سال نتوانست در مبارزه با نصر بن سیار دست به اقدام جدی بزند، برای مدتی به دور از جنگ در شهر فاریاب ماند.با متشنج شدن اوضاع شام در سال 126 که ناشی از کشته شدن ولید بن یزید بود، بار دیگر دست به شورش زد، اما مدتی بعد در سال 128 در درگیری های قبیله ای اعراب در خراسان کشته شد.
مهم ترین تأثیر حارث در خراسان، بر افروختن مخالفت ها در خراسان علیه امویان بود که ابو مسلم از آن بهره گرفت.ابو مسلم که داعی عباسیان بود، با زیرکی خاصی تمام مخالفت ها را بر ضد امویان جهت داده کار ناقص حارث را در براندازی قدرت امویان در خراسان تکمیل کرد.
گزارش مفصل از شورش حارث:
خراسان نقطه ضعف مهم امویان بود.تنها یکی از دلایل این امر، دوری آن از مرکز خلافت بود .اما خراسان صرفنظر از دوری راه مشکلات عدیده ای داشت.نفاقهای قبیله ای میان مهاجران عرب، گرفتاری در ظلم و بیداد امویان که بویژه در این ناحیه رواج داشت، و استقلال نسبی منطقه از حیث سیاسی و اقتصادی، آن را به مرکزی مهم در میان مناطق شرقی در آورده بود .شکل گیری انقلابات مهم در این ناحیه در اواخر دوره اموی، مشکلی نبود که امویان بتوانند به سادگی از آن بگذرند.تجربه ثابت کرد که عاقبت از همین نقطه سپاه عظیمی فراهم آمد و طومار دولت اموی را درهم پیچید.در اینجا مروری داریم بر شورش حارث بن سریج که یکی از پردوام ترین شورشهای این ناحیه بوده و از سال 116 تا سال 127 ادامه یافته است.
شورش حارث بن سریج از جمله شورشهایی که بر ضد امویان در خراسان بوقوع پیوست و زمینه را برای شورش عباسیان و پیروزی آنان فراهم کرد.او فردی عربی و از قبیله تمیم بود.وی برای مدت زمانی طولانی از سال 116 تا 128 با حاکمان اموی در خراسان درگیری داشت.
خراسان جدای از آنکه از مرکز خلافت بدور بود، به عنوان منطقه بسیار مهمی در شرق، دچار آشفتگی های قبیله ای بود.این علاوه بر آن بود که بدلیل برخوردهای نادرست حکومت عربی اموی علیه موالی، بین این دو گروه نیز زمینه مخالفت، آشکارا دیده می شد.ظلم حکام اموی نیز که بطور مداوم ادامه داشت و جز در دوره بسیار کوتاه عمر بن عبد العزیز تخفیف نیافت، می توانست موجد شورشهای باشد که بخش وسیعی از مردم را دربر می گرفت.
حرکت حارث پس از واقعه یزید بن مهلب، که به مراتب اصیل تر از آن بود، (1) جنبشی با انگیزه حمایت از «دین» و نیز برپایی «عدالت» بوده است.رهبری شورش با حاکمیت امویان مخالف بود و در حیطه خراسان بارها مسأله «شوری» را برای تعیین حاکم مطرح کرد (2) اخبار مربوط به حارث بطور نسبتا جامع در طبری آمده و در مصادر دیگر جز به صورت اشاره از آن یاد نشده و بسیاری نیز با بی توجهی کامل بدان، از آن گذاشته اند.
با مرگ جنید بن عبد الرحمن در سال 116، حارث بن سریج فرصت را مناسب دیده و شورش خود را آغاز کرد.او در مدتی کوتاه شهرهای بلخ، جوزجان، فاریاب، طالقان و مروالروذ را تحت سلطه خویش گرفت. (3) نفرت مردم از حکام اموی سبب شد تا به اعتراف عاصم بن عبد الله جانشین حاکم قبلی خراسان هر کجا که ابن سریج می رود مردمان آن شهر، شهر را در اختیار او بگذارند. (4) به همین دلیل عاصم در این اندیشه بود تا از سپاه شام استمداد بگیرد.این تهدیدی بود که اغلب حکام عراق و سایر نواحی در برابر مخالفین مطرح می کردند.مدتی پس از آن درگیریهای چندی میان عاصم بن عبد الله و حارث صورت گرفت که ضمن آن، حارث شکست خورده به طرف «بلخ» گریخت.دهقانانی نیز که از او حمایت کرده بودند پس از این شکست به مناطق خویش بازگشتند . (5) اما حارث بار دیگر خود را مجهز کرد.زمانی که عاصم خبر برکناری خویش را شنید حاضر شد تا با حارث مصالحه کند.او گفت که آنها به هشام بنویسید تا به کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) عمل کند و اگر نپذیرفت علیه او بپاخیزند.اما در نهایت، توافقی میان یاران عاصم پیش نیامد و عاصم با حارث درگیر شد.به دنبال آن بود که حارث عقب نشینی کرد.
هشام که متوجه خطر شده بود به خالد بن عبد الله قسری حاکم عراق گفت تا برادرش اسد بن عبد الله را که قبلا حکام خراسان بود برای سرکوبی حارث به امارت خراسان بگمارد.اسد بن عبد الله همراه سپاه شام و عراق راهی خراسان گردید.در درگیریهایی که میان او و یاران حارث رخ داد و نیز جنگی که بین اهالی ترمذ و حارث پیش آمد، حارث شکست خورده و به سمت شرق نزد سلاطین ترک که ملقب به خاقان بودند گریخت. (6)
این خاقان معروف که به حارث پناه داده بود به دلیل مزاحمتهایی که برای اعراب می کرد، از طرف آنها به عنوان «ابو مزاحم» شناخته می شد. (7) در نبردهای اسد بن عبد الله با خاقان با آن که شاه ترک شکست می خورد، هیچگاه اسد بن عبد الله نتوانست خطر آنها بطور کامل دفع کند.
با آغاز حکومت نصر بن سیار در خراسان، درگیری با ترکان همچنان ادامه داشت.نصر در سال 121 هجری یکسال پس از روی کار آمدن، درگیریهای متعددی را در ناحیه بلخ فرماندهی کرد .در این جنگها حارث بن سریج در کنار ترکان با نصر بن سیار می جنگید. (8)
او در واقع پس از شکست اولیه که از بلخ بیرون رفت در منطقه طخارستان همراه با یارانش سکنی گرفته بود.یوسف بن عمر حاکم عراق، ضمن نامه ای از نصر بن سیار خواست تا با حمله به شهر «شاش» که حارث نیز در آن دیار بود، آن شهر را با خاک یکسان کند. (9) نصر نیز با تحریض مردم برای از بین بردن حارث براه افتاد.درگیری مختصری پیش آمد و هنگامی که او بعد از این درگیری مختصر به شاش رسید با پادشاه آن دیار که صلح را پذیرفته بود شرط کرد تا حارث را از آن منطقه اخراج کند و او نیز حارث را به فاریاب فرستاد!
حارث بن سریج همراه با یارانی که در اختیار داشت در آن مناطق باقی ماند تا زمانی که یزید بن ولید، با کشتن ولید بن یزید در سال 126، حاکمیت امویان را بدست گرفت و کوشید تا سر و سامانی به حکومت امویان و اصلاح مناسبات آنها با مردم بدهد.از جمله مخالفین امویان حارث بود که شعار او همانند خود یزید تمسک مجدد به کتاب و سنت بود.نصر بن سیار که جدیع بن علی کرمانی در برابرش سر بر آورده و احساس کرد که حارث ممکن است حتی خطر مهمتری باشد مایل به مصالحه با وی بود.این شرایط سبب شد تا امان نامه ای از سوی یزید بن ولید برای حارث فرستاده شود تا از بلاد ترک به خراسان بازگردد.یزید با اشاره به اینکه او خود بخاطر خدا غضب کرده و از آنجا که حدود الهی تعطیل و ظلم به مردم شده و به حقوق آنها تجاوز صورت گرفته قیام نموده، به او نوشت که می تواند بازگردد.او همچنین به حاکم عراق نوشت تا فرزندان او را که در حبس بودند آزاد کرده و اموالی که از او گرفته شده بود به او باز پس دهد. (10) تا این زمان او نزدیک به 12 سال بود که در بلاد ترکان سکونت داشت.
در سال 127 یزید بن ولید از بین رفت و پس از وی، حکومت ابراهیم بن ولید نیز دوامی نیاورد .بعد از آن مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی بر حکومت غلبه یافت، حارث بن سریج که محتمل می دانست که مروان از ادامه سیاست یزید خودداری کند، بتدریج با نصر درگیر شد.او همراه با کرمانی علیه نصر وارد عمل گردید، اما مدتی بعد میان او و جدیع بن علی کرمانی درگیری پیش آمد و حارث همراه با مضریها و کرمانی همراه یمنی ها با یکدیگر به جنگ پرداختند.این درگیری در سال 128 صورت گرفته و ضمن آن حارث بن سریج کشته شد.در مورد قیام حارث چند نکته قابل توجه و نیازمند بررسی است.
نکته اول این است که صرف نظر از برخی مسائل جزیی که می توانسته سبب بروز شورشی از ناحیه او بر ضد حاکمان اموی باشد، در مجموع دو علت از طرف حارث برای قیام او ذکر شده که حتی اگر او خود او بدان اعتقادی نداشته اما سبب گرد آمدن مردم بدور او بوده است.یکی شعار عمل به کتاب خدا و سنت رسول الله صلی الله علیه و اله و دیگری از بین بردن ظلم و ستم امویان.
اگر نگاهی به سخنان حارث و رفتارهای او بکنیم بخوبی این مطلب بدست می آید.دعوت او در اولین دوره قیام، بر پایه عمل به کتاب خدا، سنت رسول (ص) و بیعت با کسی که مورد رضایت است بوده است. (11) اظهار انگیزه دینی از طرف او برای نفی دینداری خلفای اموی است.در آن زمان برای بسیاری از قیامها اشاره به عمل کتاب و سنت سودمند بود زیرا امویان نزد مسلمانان شهرت به بی دینی داشتند.زمانی که حارث بن سریج در سال 126 نزد نصر بن سیار آمد، نصر هدایایی به او تقدیم کرد اما حارث گفت که من اهل دنیا و لذات آن نبوده و در پی ازدواج با خانواده های اصل عرب نیستم، بلکه: «إنما أسأل کتاب الله و العمل بالسنة و إستعمال أهل الخیر و الفضل» ، (12) من کتاب خدا و عمل به سنت و بکار گیری اهل خیر و فضل را می خواهم.او همچنین گفت که سیزده سال بخاطر مخالفت با ظلم از خراسان بیرون رفته است. (13) او اصول مبارزه خود را نوشته و دستور داده بود تا در راه مرو و نیز مساجد برای مردم بخوانند.بسیاری بدین دلیل به او پیوستند. (14)
بدنبال پیوستن او به کرمانی، جمعی از یاران او که ناظر قتل و غارت سپاهیان کرمانی بودند، به سرپرستی بشر بن جرموز که از ابتدا در شمار نزدیکترین یاران حارث بود از او جدا شدند .آنها گفتند: «نحن فئة العادله و لا نقاتل إلا من یقاتلنا» ، ما گروهی عادل هستیم و جز با کسی که با ما مقاتله کند نمی جنگیم. (15) این مسایل در مجموع نشان می دهد که حارث بن سریج قیام خود را با شعار دعوت به کتاب و سنت و رفع ظلم و تعدی آغاز ومردم را گرد خویش جمع کرده است.بجز اعراب، بسیاری از دهاقین نیز که مورد اجحاف حکام قرار گرفته بودند، (16) از او حمایت می کردند.این افراد عمدتا به جهت مبارزه با حکام اموی با او همراهی داشتند تا از ظلم آنان نجات یابند.در واقع او به عنوان یک عرب دفاع از عجمان را که شرایط سختی را متحمل می شدند به عهده گرفت و بخصوص در دوره ای که این فشار به حد اعلای خود رسیده و سغدیان در اثر فشار حکومت با اینکه اسلام را پذیرفته بودند موطن خویش را رها کرده و به دامان ترکان پناه برده بودند، حرکت حارث بسیار قابل توجه برای موالی و عجمان بود .حارث برای مدتی طولانی در میان ترکانی بود که برخی مسلمان و بسیاری نیز بر عقاید قبلی خویش بودند و در برابر اعراب و مبارزه خواهی آنان ایستادگی می کردند.به نظر می رسد بسیاری از آنها مسلمان بوده و تنها برای گریز از سلطه امویان که حتی از مسلمانان نیز جزیه می گرفتند حاضر به پذیرش حکومت عربها نبودند، فان قلوتن با اشاره به وجود یک قاضی مسلمان در میان یاران حارث در سرزمین ترکان که طبری از آن یاد کرده اشاره به وجود اسلام در بین بسیاری از ترکان دارد. (17) این نکته در دفع شبهه افرادی همچون نصر بن سیار قابل توجه است که حارث را متهم کردند که همراه با کفار با مسلمین نبرد کرده است. (18)
مرجئه و جهمیه در قیام حارث
نکته دوم که اشاره بدان در مورد قیام حارث لازم است ارتباط او با مرجئه و شخص جهم بن صفوان است.اتهام مرجئی و همراهی با جهم بن صفوان از ناحیه حارث مشکلی است که باید حل شود.جهم از موالی بوده، (19) مدتی در کوفه تحصیل کرده به بلخ بازگشت.چندی با مقاتل بن سلیمان مفسر معروف همراهی کرده پس از آن با او اختلاف پیدا کرده و به ترمذ تبعید شده است.در آنجا با حارث بن سریج همراهی کرده و در قیام او به دفاع از او مشارکت داشته است.
اهمیت ارتباط قیام حارث با جهم نه به لحاظ معتقدات وی درباره صفات خداوند بلکه بیشتر به دلیل متهم شدن هر دوی آنها به مسأله ارجاء است.نکته ای که درباره ارجاء باید دانست آن است که از نظر سیاسی دو نکته متعارض درباره آنها وجود دارد.یکی این که مرجئه متهم شده اند که متمایل به حکام بوده و عقایدشان متناسب است با خواست خلفای جور بوده است .این اتهام از آنجا قوت گرفته که مرجئه ایمان را یک امر قلبی دانسته و آن را جدای از عمل صالح می دانند.در این صورت کسانی که مرتکب گناه شوند، به ایمانشان لطمه ای نمی خورد .گفته شده چنین اعتقادی به کار کسانی چون خلفا و دیگر دنیا پرستانی می خورد که در زندگی به لهو و لعب مشغولند.
نکته دیگر که با این امر متناقض می نماید آن است که مرجئه در قیامهای متعددی شرکت داشتند .یکی از آنها شرکت در قیام یزید بن مهلب است.ابو رؤبه نامی که از رؤسای مرجئه بوده در قیام یزید بن مهلب علیه امویان در آغاز سده دوم هجری شرکت داشته است. (20) شرکت گروهی از مرجئه در قیام زید بن علی، و نیز متهم شدن حارث بن سریج به ارجاء، نشانگر آن است که این گروه از مخالفان دولت اموی بوده اند.اکنون چگونه باید این دو نکته متعارض را با یکدیگر جمع کرد؟
حقیقت آن است که در جریان پیدایش عقاید خوارج که «مرتکب کبیره» را کافر می دانستند و نیز معتزله که مرتکب کبیره را فاسق غیر مؤمن می خواندند، مرجیان اعلام کردند که مرتکب کبیره با داشتن اعتقاد به توحید و نبوت، هنوز مؤمن است و گناه وی او را از دایره ایمان خارج نمی کند.این اصلی فقهی است که اکنون نیز مورد اعتقاد تمامی فرق اسلامی است.موضع سیاسی آنها نیز درباره کسانی که به نظر خوارج کافر بودند، این بود که اصولا باید کار آنها را به خدا واگذار کرد و یا آن که امید رحمت برای آنها داشت.این بحث مربوط به اختلاف اساسی میان مسلمانان درباره عثمان، جنگ جمل و صفین بود.در دوره حجاج در عراق (و همچنین در افریقا) این مشکل پیش آمد که بسیاری از ساکنان بومی ایران مسلمان می شدند.اسلام آوردن آنها، دست عمال اموی را برای گرفتن جزیه می بست و به مرور از درآمد آنها می کاست.حجاج که وضع را چنین دید، مطمئنا با مشورت خلفای اموی، اعلام کرد که ایمان آوردن اینچنینی کافی نیست، چرا که شهادتین برای مؤمن شدن یک فرد کفایت نمی کند.بلکه مسلمان کسی است که اولا بتواند آیات قرآن را بخواند.ثانیا باید روشن شود که ختنه کرده است یا نه و از این قبیل شرایط.به دنبال آن حجاج از افراد تازه مسلمان نیز جزیه گرفت.در اینجا بود که مجددا اعتقاد ارجاء بکار سیاست خورد.مرجیان ایمان با شهادتین را کافی می دانستند و اصولا شرایطی که حجاج اعلام کرده بود فاقد اعتبار در تعریف ایمان می شمردند.در این صورت ارجاء جهت گیری دفاع از ایرانیان تازه مسلمان را یافته و انقلابیون از آن بهره می گرفتند.نفوذ اعتقادات کلامی و فقهی ابو حنیفه در شرق و نیز وجود عقاید ارجاء در خراسان و حتی روستایی با عنوان «مرجی آباد» در اطراف بلخ شاهد صدق این مدعا است.ابو حنیفه خود از سران ارجاء بود و نه تنها در قیام زید بن علی به او کمک کرد بلکه در دوره عباسیان نیز به علویان زیدی کمک رساند. (21)
ولهاوزن با اشاره به نکته ای که در باب ارجاء ذکر کردیم می نویسد: آنها کوشیدند تا به نقطه اتفاقی بین جمیع طوائف رسیده و آن معارضه با استبداد و دفاع از حق بود. (22) فان قلوتن نیز با اشاره به تحقیقی که خود پیرامون مرجئه در حل مشکل تعارض بین طوائف مختلف از مسلمین بویژه تأکید آنها بر رعایت حقوق جمیع مسلمین از عرب و غیر عرب که آنان ابراز می کرده اند، می کند.او همچنین از مرجئه ای یاد می کند که از زید دفاع کرده و در قیام او مشارکت داشته اند. (23) به هر روی حارث مرجئه ای بوده و طبری نیز بدان تصریح کرده است.مهمترین شاهد این اعتقاد او شعر نصر بن سیار حاکم خراسان است:
و إرجاءکم لزکم و الشرک فی قرن*فأنتم أهل اشراک و مرجونا (24)
ارتباط حارث با جهم در روایات طبری بیشتر در این دوره آخر است.در یک نقل، حارث از جهم خواسته است تا کتابی را که سیره حارث بر مردم در آن نوشته شده بخواند. (25) در نقل دیگری، زمانی پس از بازگشت حارث از تخارستان نزد نصر بین او و نصر اختلاف پیش آمد.دو نفر برای حکمیت تعیین شدند یکی جهم و دیگری مقاتل بن حیان، آنها حکم کردند تا نصر کنار رفته و امر بصورت شوری باشد. (26) نقل سوم اشاره به شرکت جهم در اصل قیام کرده، او توسط سلم بن احوز اسیر شده و به قتل رسید. (27)
در مجموع نقطه امتیازی که ما در حرکت حارث بن سریج داریم جنبه فکری آن است و این دلیلی است بر اینکه جریانات ماوراء النهر گرچه بسیار دور از مراکز علمی بود اما صرفا جنبه سیاسی نداشته و اصول فکری ویژه خود را داشته است.
در پایان این قسمت یادآوری این نکته لازم است که عنوان جهمی آن گونه که از برخورد مخالفین آن با آن بر می آید و در حدی ضعیفتر اتهام مرجئی یکی از دشنامهای فکری است که اغلب «اهل حدیث» علیه مخالفین خود مطرح می کردند و بخصوص از آنجا که بخشی از عقاید جهم مخالف با تجسیم و روایات موضوعه در باب تشبیه بوده، اهل حدیث بیشتر با آن مخالفت می کرده اند .بتدریج عنوان جهمی بصورت یک دشنام رسمی علمی به بسیاری از افراد با عقاید مختلف نسبت داده شده است.مراجعه به کتاب خالد العلی که پیش از این بدان اشاره کردیم این حقیقت را بهتر آشکار می کند.
پی نوشت ها:
1.حرکت یزید بن مهلب همانگونه که در جای خود ذکر شده صرفا سیاسی و ناشی از فرصت طلبی یزید بن مهلب بوده است.
2.تاریخ الطبری، ج 6 صص 3 2
3.الفتوح، ج 8، ص 106، تاریخ الطبری، ج 5، ص 429
4.تاریخ الطبری، ج 5، ص 429
5.همان، ج 5، ص 430، دهاقین اغلب به ملاکین و صاحبان زمین که از قدرت محلی نیز برخوردار بوده اند اطلاق می شده است.
6.تاریخ الطبری، ج 5، ص 438
7.همان، ج 5، ص 443
8.همان، ج 5، ص 493
9.همان، ج 5، صص 495 494
10.همان، ج 5، ص 592 591
11.همان، ج 5، ص 428، فان فلوتن در کتاب «السیادة العربیة» (ص 62) اشاره می کند که او به حکومت آل النبی گرایش داشته است و به مقاله ای از کتر میر در «مجلة الآسیویة الفرنسیة» (تاریخ اکتبر 1835 ص 327) اشاره می کند که این نکته را مطرح کرده است، در طبری که مهمترین مأخذ برای قیام حارث است چنین چیزی به چشم نمی خورد.احتمالا از وضعیت خراسان چنین حدسی زده شده است.شاهد دیگری که می تواند در این مورد کمک کند شعری است که در طبری از کمیت بن زید اسدی شیعی در مدح حارث نقل شده است، گرچه در شعر اشاره به تشیع او ندارد اما نامی از «رایات سود» (پرچمهای سیاه) برده شده که بنا به آنچه در برخی روایات «ملاحم وفتن» در مورد قیامی در خراسان همراه با رایات سود ذکر شده است و آن زمان که هنوز بنی عباس بطور علنی از علویان جدا نگشته بودند، چشم اندازی این قیام بصورت شیعی در لسان شاعری چون کمیت مطرح شده است.در نقل دیگری نیز آمده که حارث خود را صاحب رایات سود می پنداشته است.تاریخ الطبری، ج 6، ص 3.در عین حال همراهی جهم بن صفوان با حارث و یا مرجئه گری که به حارث نسبت داده اند، در صورت صحت، می تواند خلاف تلقی حارث به عنوان فردی شیعی باشد.
12.تاریخ الطبری، ج 5، ص 606
13.همان
14.همان، ج 6، ص 4
15.همان، ج 6، ص 10
16.همان، ج 5، صص 430 429 او بویژه از دهاقین جوزجان یاد کرده است.
17.السیادة العربیة، ص 66
18.تاریخ الطبری، ج 6، ص 6
19.همان، ج 6، ص 2
20.تاریخ الطبری، ج 5، ص 340
21.درباره عقاید و اندیشه های کلامی مرجئه به اثری که مؤلف همین سطور تحت عنوان «مرجئه، تاریخ و اندیشه» نگاشته و به تفصیل درباره بحث فوق الذکر در آن سخن گفته مراجعه شود .
22.تاریخ الدولة العربیة ص 441، 442
23.السیادة العربیة، صص 64، 65
24.تاریخ الطبری، ج 5، ص 433
25.همان، ج 6، ص 2
26.همان، ج 6، ص 3
27.همان، ج 6، ص 6، و نک: الملل و النحل، ج 1، ص 79