در شوال سال 105 هجری هشام جانشین برادرش یزید گردیده و تا سال 125 مجموعا مدت نوزده سال و هفت ماه خلافت کرد. وی ریاست یکی از طولانی ترین و مقتدرترین دولتها را در سلسله امویان عهده دار بود. مسعودی برخی از خصوصیات شخصی او را بویژه علاقمندی او را به اسب آورده است. (1) یعقوبی او را متصف به صفاتی چون حزم و درایت، بخل، حسادت، تندی، قساوت و. . . کرده است. (2) ذهبی نیز او را با این عبارت که «فیه ظلم مع عدل » وصف کرده است. (3) از چند نفر نیز نقل کرده که او از خونریزی راهت شدید داشته است! (4) شاید به همین دلیل بود که دستور اکید داد تا قیام «زید بن علی » را سرکوب کنند!از عبد الله بن علی- کسی که باقی مانده سپاه اموی را تعقیب کرده و مروان بن محمد را به هلاکت رساند- نقل شده که گفته است: دیوانهای بنی مروان را جمع آوری کردم، هیچ یک به اندازه دیوان هشام منظم نبوده است. (5) او حتی بنی مروان را نیز در گرفتن «عطاء» از بیت المال، جز آنکه یا خود در جنگ شرکت کنند یا کسی را جایگزین بفرستند، منع می کرد. (6) طبری روایتی آورده که هشام فرزندش را به جهت عدم حضور در نماز جمعه سرزنش می کرد. (7) چنان که سعید فرزند دیگرش را که حاکم شهر حمص بود بخاطر زنا عزل نمود. (8) اما اصفهانی به اخباری درباره برخوردهای میان هشام بن عبد الملک و ولید بن یزید جانشین فاسقش- اخبار فسق را بعدا خواهیم آورد- اشاره کرده که از آنها بر می آید که خود هشام نیز اهل شرابخواری و نیز کمابیش دچار ندیمان فاسق بوده است. (9) از اخبار دیگری به دست می آید که هشام که متاثر از زهری، محدث معروف و وابسته به امویان بوده و یا احیانا اشخاص دیگری، به قتل کسانی که متهم به قدری گری بوده اند همت می گماشته است. از جمله اصرار او درباره قتل جهم بن صفوان است. در نامه ای که بعدها در بایگانی هشام پیدا شد، آمده است که او به نصر بن سیار حاکم خراسان نوشته بود: شخصی از دهری ها در آن نواحی ظهور کرده است. او را پیدا کرده و بکش. (10) ما در جای دیگری پیرامون جهم و نیز «غیلان دمشقی » که او نیز در سال 119 به دست هشام بن عبد الملک به قتل رسید، (11) توضیحاتی را آورده ایم.
هشام علاوه بر تعلق خاطری که به زهری داشت، کسان دیگری از محدثان را به خود جذب کرده بود که از جمله آنها «منصور بن معتمر» بوده است. (12) ابو الزناد نیز کاتب بنی امیه بوده است. (13) از مسائل عمده در دوره هشام، قیام زید بن علی (ع) است که ما در جای خود مفصل به آن خواهیم پرداخت.
از عمال مهم هشام در عراق خالد بن عبد الله قسری است که به مدت 15 سال از همان آغاز خلافت هشام، عراق را در اختیار داشت. بعضی خالد را در ردیف حکامی نظیر زیاد بن ابیه و حجاج آورده اند. (14) و البته در این باره افراطی نکرده اند. خالد یکی از اشخاص مورد اعتماد امویان بود که آنها به او متکی بودند. این خصوصیتی بود که حجاج نیز داشته و کاملا وفادار به بنی امیه بود. هشام بن عبد الملک با اینکه نسبت به او غضب کرده بود حاضر نشد گفته جانشین او را در عراق بپذیرد که خالد را متهم به کمک به اهل بیت پیامبر (ص) کرده و خواسته بود تا قیام زید را تحریک شده خالد بشناساند. هشام در پاسخ یوسف بن عمر که این اتهامات را به خالد زده بود نوشت: «دروغ می گویی، ما هیچگاه خالد را در مورد «طاعت » متهم نکردیم » . (15) شباهت او در این جهت با حجاج از آنجا نیز آشکار می شود که درست همان سخن حجاج را که «خلیفه » بر «رسول » برتری دارد به خالد نیز نسبت داده اند، (16) هر چند بعدها خالد به طعنه این مطلب را به بعضی از حاشیه نشین های هشام نسبت می داد.
از خالد جمله ای نیز نقل شده که گفته بود اگر امیر المؤمنین- هشام- به من دستور دهد تا کعبه را خراب کرده و سنگ سنگ آن را به شام بفرستم چنین خواهم کرد. (17) در این خصوصیت نیز او را می بایست با حجاج مقایسه کرد. خالد به مدت پانزده سال در عراق که تقریبا حکومت بر بخش شرقی مناطق اسلامی به حساب می آمد حاکمیت بلا منازع داشت. تایید او از ناحیه هشام به دلیل آن بود که قبل از آن خالد سبب شده بود تا یزید بن عبدالملک که قصد داشت برادرش را کنار بگذارد و فرزندش ولید را جانشین خود کند، از این تصمیم منصرف شود. (18) به همین جهت هشام به او علاقه داشت و لذا پانزده سال او را تحمل کرد. از آنجا که مادر خالد نصرانی بود و خالد نیز کنیسه ای برای او ساخته بود، متهم شد که در ترویج «نصرانیت » می کوشد و از این جهت بشدت مورد مذمت برخی از شعرا قرار گرفت. او متهم بود که «مساجد را تخریب کرده، کنیسه برپا کرده، مجوسیان را بر مسلمین مسلط کرده و دختران مسلمان را به نکاح اهل ذمه در می آورد» . (19)
اصفهانی نوشته است که «او زندیق بوده و مادرش نصرانی بود. او نصاری و مجوس را بر مسلمانان مسلط کرد و به آنها اجازه داد تا به آزار مسلمین بپردازند. اهل ذمه کنیزکان مسلمان را خریده با آنها نزدیکی کرده و خالد اعتراضی به آنها نمی کرد. » (20)
فرزدق از جمله شعرایی است که او را مذمت کرده و زمانی که در حبس او گرفتار بود این چنین سرود:
ابلغ امیر المؤمنین رسالة
فعجل هداک الله نزعک خالد
بنی بیعة فیها الصلیب لامه
و هدم من بغض الاله مساجد (21)
این پیام را به امیر المؤمنین- هشام- برسانید. تعجیل کن. خداوند تو را در عزل خالد هدایت کند. او کنیسه ای برای مادرش ساخته و صلیبی برای او در آن قرار داده است و بخاطر بغض نسبت به خداوند مساجد را تخریب کرده است.
او در شعر دیگری با اشاره به حکومت خالد می گفت:
و کیف یؤم المسلمین و امه
تدین بان الله لیس بواحد (22)
چگونه امامت مسلمین را می کند و حال آنکه مادرش به وحدانیت خداوند اعتقاد ندارد.
اصفهانی او را متهم می کند که با «زنادقه » رفت و آمد داشته است. (23) در واقع با توجه به وضع مادر او و اتهاماتی که در پیرامون او شایع است، بعید نمی نماید که او نسبت به غیر مسلمین رفتار خوبی داشته و احیانا آنان را بر مسلمین ترجیح می داده است.
خالد در برخورد با شیعیان و امیر المؤمنین (ع) روحیه تندی داشته است و در حق امیر المؤمنین (ع) اهانتهای بسیار تند و صریحی دارد که ذکر آنها شرم آور است. او امام علی (ع) را در قعر جهنم دانسته و برای لعنت فرستادن بر امیر المؤمنین پول می داده است. اصفهانی روایات متعددی را در این زمینه آورده است. (24) او در ذیل هر روایتی که آورده لعنتی نیز نثار بر خالد کرده است: «لعن الله خالدا و من والاه و قبحهم و صلوات الله علی امیر المؤمنین » .
خالد در سال 120 هجری عزل گردید. درباره علت عزل او مطالب مختلفی گفته شده است که چندان به نوشته ما ربطی ندارد. بیش از همه، همچشمی هشام را با او در کثرت غلات خالد که ضرری بر در آمد هشام زده بود است ذکر کرده اند. (25) خالد بعد از عزل، به شام رفت و البته قبل از رفتن مدتی در دست یوسف بن عمر شکنجه دید و همان بلایی که خود در وقت روی کار آمدن به سر عمر بن هبیره در آورده بود بر سرش آمد. او در شام نیز مورد آزار هشام قرار گرفت. زمانی که ولید بن یزید بر سر کار آمد، با گرفتن پول هنگفتی از یوسف بن عمر، خالد را به او تحویل داد. او نیز خالد را به هلاکت رساند. بعدها یوسف بن عمر به دست فرزند خالد در زندان یزید بن ولید کشته شد. (26)
دوام آوردن خالد برای حکومت پانزده ساله بر عراق و شرق اسلامی، امتیازی است که او در قبال رعایت دقیق خواسته های امویان به خود اختصاص داده است. این خواسته ها یکی در ستمگری کامل بود که خالد داشت و لذا لقب «جبار عنید» را به او داده بودند. (27) دیگری عناد با «خاندان علی (ع) » بود که از این جهت نیز او ممتاز بود. او بشدت وفادار به بنی امیه بود. این روحیه را هیچگاه افرادی نظیر یزید بن مهلب نداشتند زیرا آنها با داشتن قدرت، احساس استقلال در وجودشان زنده می شد.
پی نوشت ها:
1. مروج الذهب، ج 3، ص 205 نک: تاریخ الطبری، ج 5، صص 520- 515، العقد الفرید، ج 5، ص 192 درباره علاقه او به پوشیدن لباس.
2. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 328
3. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 352
4. همان
5. تاریخ الطبری، ج 5، ص 516
6. تاریخ الطبری، ج 5، ص 515
7. همان، ج 5، ص 516
8. العقد الفرید، ج 5، ص 195
9. الاغانی، ج 7، صص 6- 5
10. تاریخ الجهمیة و المعتزله، ص 17
11. تاریخ الطبری، ج 5، ص 516
12. الایضاح، ص 91
13. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 449
14. تاریخ الدولة العربیه، ص 116
15. تاریخ الطبری، ج 5، ص 558
16. الاغانی، ج 22، ص 18
17. همان، ج 22، صص 17- 16
18. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 314
19. تاریخ الطبری، ج 5، ص 458
20. الاغانی، ج 22، ص 16
21. همان، ج 2، 2 ص 21
22. همان، ج 22، ص 21
23. همان، ج 22، ص 24
24. همان، ج 22، صص 18- 15
25. تاریخ الطبری، ج 5، ص 468
26. نک: تاریخ الطبری، ج 5، صص 543، 541، 561- 559
27. نک: تاریخ الطبری، ج 5، صص 464- 463