ماهان شبکه ایرانیان

انس با قرآن

برنامه امام اینطور نیست که هر وقت بخواهند قرآن بخوانند، ایشان دقیقا و سر ساعت روزی هفت مرتبه قرآن می خواندند. (۱)

روزی هفت مرتبه قرآن می خوانند

برنامه امام اینطور نیست که هر وقت بخواهند قرآن بخوانند، ایشان دقیقا و سر ساعت روزی هفت مرتبه قرآن می خواندند. (1)

در هر فرصتی قرآن می خواندند

امام بعد از نماز شب قرآن می خواندند تا هنگام نماز صبح. پس از نماز صبح نیز قرآن می خواندند . ایشان در هر فرصتی که بین کارها فراغت داشتند بین کار، قرآن قرائت می کردند و روزانه هشت مرتبه قرآن می خواندند. امام ماهی یک مرتبه قرآن را تمام می کردند. (2)

هر وقت ایشان را می دیدیم قرآن می خواندند

امام روزانه چندین نوبت قرآن می خوانند و در هر فرصت مناسب که برای ایشان پیش می آید قرآن می خوانند و معمولا بعد از نماز صبح قبل از نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا و یا در هر فرصت دیگر مقید به این مستحب الهی هستند و ما بارها که ضمن روز خدمت ایشان می رسیم امام را مشغول خواندن قرآن می یابیم. (3)

دایما قرآن می خواندند

امام در ماه مبارک رمضان بسیار با قرآن مأنوس بودند. من یاد ندارم که در این ماه شریف خصوصا در ماه رمضان آخر عمرشان که اوایل سال 68 بود به محضر ایشان مشرف شوم و ایشان را جز در حالت قرآن خواندن ببینم. هر وقت که کاری پیش می آمد و به محضرشان می رسیدم می دیدم مشغول تلاوت قرآن مجید هستند. (4)

در کوتاهترین فرصت قرآن می خواندند

امام در فاصله ای که بعد از نماز ظهر و عصر برای نماز می آمدند، اگر در این مدت کوتاه چند دقیقه ای فرصت پیدا می شد قرآن برمی داشتند و می خواندند که گاهی این اوقات کمتر از دو دقیقه بود ولی ایشان نمی گذاشتند بیهوده عمرشان به هدر رود. (5)

چشم را برای قرآن خواندن می خواهم

نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت: «شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید.» امام یک دفعه خندیدند و گفتند: «دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم، چه فایده ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من بتوانم قرآن را بخوانم» . (6)

تلاوت قبل از آماده شدن غذا

امام هیچ گاه نمی گذاشتند وقتشان به هدر برود. بارها می دیدیم که در دقایقی قبل از آماده شدن سفره که معمولا به بطالت می گذرد ایشان به تلاوت قرآن می پرداختند. (7)

به گوشه ای رفتند

حاج احمد آقا نقل می کرد، زمانی که در نجف حاج آقا مصطفی شهید شدند امام پس از شنیدن خبر شهادت ایشان، استوار و بردبار تنها به گوشه ای رفته و به تلاوت کلام الله مشغول شدند. (8)

هر سه روز یک ختم قرآن

امام در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن می خواندند. یعنی هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم می کردند. بعضی برادران خوشحال بودند که دو دوره قرآن را در این ماه خوانده اند . ولی بعد متوجه می شدند امام ده یا یازده دور قرآن را در طول این ماه شریف خوانده اند . (9)

قرآن را روی زمین نگذارید

در مورد احترام امام به قرآن نکته جالبی از ایشان به طور مکرر دیده ام. گاهی به دلایلی قرآنهایی را در کیف دستی در محضر امام می بردیم، در دفعات اولیه بدون توجه قرآن را همراه با چیزهای دیگر از کیف بیرون آورده روی زمین می گذاشتیم و امام که مراقب بودند می فرمودند : «قرآن را روی زمین نگذارید.» بعد بلافاصله دستشان را جلو آورده آن را از ما می گرفتند و روی میزی که در کنارشان بود می گذاشتند. بعد ما متوجه شدیم که امام چون روی کاناپه نشسته اند نمی خواهند قرآن روی زمین و در نتیجه پایین تر از جایی باشد که ایشان نشسته اند . (10)

این چه کاری است که می کنید؟

یکبار فردی تعدادی قرآن در قطع کوچک که فقط محتوی چند عدد از سوره های قرآن است را آورده بود تا پس از امضای امام برای رزمندگان جبهه ها هدیه برد. وقتی یکی از آقایان پاکت محتوی قرآنها را برداشت و به طرف امام نزدیک کرد، امام به گمان آنکه طبق معمول که گاهی نبات و امثال آن را برای تبرک خدمتشان می بردیم دستشان را جلو آوردند ولی وقتی چشمشان به داخل پاکت افتاد فرمودند: «اینها چیست؟» به عرض رسید: «قرآنهایی است که برای تبرک خدمتتان آورده اند.» امام که همیشه حرکاتش کاملا آرام و معقول بود ناگهان به طور بی سابقه ای با شتاب و شدت مضطربانه ای دستشان را عقب کشیده و با لحن تند و عتاب آمیز فرمودند: «من قرآن را تبرک کنم؟» این چه کارهایی است که می کنید؟» (11)

آمدند روی زمین نشستند

یکبار همه دیدند که امام در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران بطور استثنایی به جای آن که در جایگاه همیشگی شان روی صندلی بنشینند، وقتی وارد شدند روی زمین نشستند. و این در همان روزی بود که برندگان مسابقات قرائت قرآن به حضور امام آمده بودند و قرار بود در آن جلسه چند آیه قرآن تلاوت شود. (12)

چون قرآن می خواندی به تو علاقه مند شدم

من در حرم حضرت علی (ع) قرآن می خواندم و دایما آنجا بودم. امام مرا در آنجا دیدند و علاقه مند بودند که مرا بپذیرند. پیش از آن یک نفر را به سراغ بنده فرستادند. ابتدا نرفتم چون تصور می کردم امام از من دلگیر هستند و قصد شکایت دارند. بار دوم همان شخص به سراغم آمد و گفت: امام با تو کار دارند. گفتم: شما را به خدا بگویید چه کار دارند . گفت: به خدا من نمی دانم. گفتم: نکند از دست من ناراحت هستند. گفت: نه فقط به من گفته اند که برو و آن مردی را که در حرم است به اینجا بیاور. به او گفتم: شما بروید من خواهم آمد. او هم رفت. وقتی خدمت امام رسیدم از بنده پرسیدند. اسمت چیست؟ گفتم: حاج ابراهیم خادم نجفی. فرمودند: دوست داری در این خانه بمانی و به ما کمک کنی؟ گفتم: آقا من چه کاری از دستم ساخته است؟ فرمودند: در کارها وارد می شوی. مطمئن باش که در اینجا راحت هستی. ضمنا من به خودت علاقه مند شده ام و مهم نیست که چقدر در انجام کارها توانا باشی . چون تو آدم مؤمنی هستی و من هر موقع که به حرم می آمدم تو را مشغول قرآن و دعا می دیدم . (13)

پی نوشت ها:

.1 زهرا مصطفوی شاهد بانوان ش .149

.2 حجة الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی روزنامه رسالت 9/3/ .72

.3 حجة الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی پیام انقلاب ش .48

.4 حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.

.5 مرضیه حدیده چی سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .4

.6 فاطمه طباطبائی حضور ش .3

.7 حجة الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی روزنامه سلام 2/3/ .72

.8 حجة الاسلام و المسلمین آشتیانی مرزداران ش .84

.9 حجة الاسلام و المسلمین ناصری سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .4

.10 حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .5

.11 حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.

.12 حجة الاسلام و المسلمین محمد فاضلی اشتهاردی سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .5

.13 ابراهیم خادم نجفی خدمتکار منزل امام در نجف.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان