در این دوران حوادث و وقایعی اتفاق افتاد که اهم آنها در ذیل فهرست می شوند.
1 فتوحات که عمر را در کل دوران خلافتش به خود مشغول کرد و ما در عنوان جداگانه ای بدان می پردازیم.
2 ایجاد دیوان: یکی از مهم ترین اقدامات اداری در دوره خلیفه دوم، ایجاد دیوان در سال 51 بود، زمانی که غنائم و درآمدهای دولت زیاد شده و راه مصرفی برای آنها وجود نداشت، صحبت از تقسیم آنها میان مردم شد.برخی اعتراض کردند که تقسیم این پول ها مردم را تنبل می کند.اما عمر گفت چاره ای جز این ندارد، چون فی ء زیاد شده و راه مصرفی ندارد.تشکیل دیوان برای کنترل درآمدها، دخل و خرج دولت، شمارش لشکر و معین ساختن حقوق آنان از خمس غنایم و سایر درآمدهایی بود که به دولت می رسید.اصل دیوان از ایرانیان بود و دستگاه خلافت با استفاده از خود ایرانی ها و نیز خط و زبان پهلوی آن را به راه انداخت.این خط و زبان تا زمان عبد الملک بن مروان، زبان رسمی دیوان بود و پس از آن عربی شد.
در دیوان نام قبایل و افراد نوشته شده و بر حسب موقعیت قبیله ای حقوقی به آنها تعلق می گرفت.این حقوق معمولا از خمس غنایم جنگ که سهم دولت بود و سایر درآمدهای عمومی مانند جزیه و ...پرداخت می شد.ایجاد چنین روشی برای مراقبت از مسایل مالی، به احتمال برگرفته از تجربه هایی بود که در ایران و شام در کار بوده است.
در این دیوان، سپاهی عرب بر سپاهی عجم، عرب قحطان بر عرب عدنان، عرب مضر برعرب ربیعه، قریش بر غیرقریش وبنی هاشم بر بنی امیه تقدم داشت وحقوق گروه اول بیش از حقوق گروه دوم بود. تاریخنویسان معروفی مانند ابن اثیر ویعقوبی وجرجی زیدان، در تاریخهای خود نمونه ای از ارقام متفاوت مقرریهای سپاهیان وکارمندان دولت اسلامی را ذکر کرده اند. (1) اختلاف ارقام حقوق بهت آور است.حقوق عباس بن عبد المطلب، سرمایه دار معروف، در سال 12000 درهم بود، در حالی که حقوق یک سپاهی مصری در سال از 300 درهم تجاوز نمی کرد. حقوق سالانه هر یک از زنان رسول خدا 6000 درهم بود، در حالی که حقوق یک سپاهی یمنی در سال به 400 درهم نمی رسید. حقوق سالانه معاویه وپدر او ابوسفیان در سال 5000 درهم بود، در حالی که حقوق یک فرد عادی مکی که مهاجرت نکرده بود 600 درهم بود.
خلیفه، با این عمل، تبعیض نژادی را که از جانب قرآن وپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محکوم شده بود، بار دیگر احیا نمود وجامعه اسلامی را دچار اختلاف طبقاتی ناصحیح کرد .
چیزی نگذشت که در جامعه اسلامی شکاف هولناکی بروز کرد وزر اندوزان ودنیا پرستان، در تحت حمایت خلیفه، به گرد آوری سیم وزر پرداختند واستثمار کارگران وزحمتکشان آغاز شد .
با اینکه خلیفه وقت اموال گروهی از فرمانداران ودنیا پرستان، مانند سعد وقاص، عمرو عاص، ابو هریره و... را مصادره کرد وپیوسته می کوشید که فاصله طبقاتی بیش از حد گسترش پیدا نکند، ولی متأسفانه چون از نخست نظرات واقدامات اقتصادی او غلط وبر اساس برتریهای بی وجه استوار بود، مصادره اموال سودی نبخشید وکاری از پیش نبرد وکار را برای زمامدار آینده، که روحا نژادپرست بود، سهلتر کرد ودست او را در تبعیض بیشتر باز گذاشت.
زراندوزان جامعه آن روز، بر اثر بالا رفتن قدرت خرید، بردگان را می خریدند، وآنان را به کار وا می داشتند ومجبور می کردند که هم زندگی خود را اداره کنند وهم روزانه یا ماهانه مبلغی به اربابان خود بپردازند.وبیچاره برده، از بام تا شام می دوید وجانش به لب می آمد تا مقرری مالک خود را بپردازد.
ثبت نام افراد در دیوان بر دو پایه بود: یکی نسب قبیله ای افراد، و دیگر پیشینه آنان در زمان اسلام آوردن و شرکت در جنگ های صدر اسلام.بدین ترتیب نوعی تفاوت و گاه تبعیض میان مردم اعمال می شد.سیاست مزبور تا پایان دوره خلافت خلیفه سوم اجرا می شد.اما در دوره خلافت امام علی ع اموال مزبور به طور مساوی میان افراد تمامی قبایل بدون ملاحظه سوابق، نوع قبیله و حتی عرب و غیر عرب تقسیم شد.گفته اند که خلیفه دوم نیز در لحظه های پایانی زندگی گفته بود، اگر زنده بماند، سیاست تساوی را پیشه خواهد گرفت.پیش از او ابوبکر نیز اموال مزبور را به صورت مساوی تقسیم می کرد.
البته در اینجا بی مناسبت نیست که از سازمان مالی آن دوره مطلع گردیم:
از نظر مالی چند منبع درآمد برای مسلمانان وجود داشت:
در درجه اول زکات به عنوان یک منبع رسمی مالیات اسلامی بود که اجرای آن از سال نهم هجری آغاز شد.این زکات، مربوط به برخی از اموال مردم بود که در شرایطی و به طور سالانه گرفته می شد.بیشتر اموالی که زکات شامل آنها می شد، عبارت از شتر، اسب، گاو و گوسفند و...بود .موارد مصرف زکات در قرآن مشخص شده بود.عمومی ترین مصرف آن، زدودن فقر و فاقه از میان مردم، انجام کارهای خیر و فی سبیل الله بود.
منبع دیگر درآمد غنایم جنگی بود.این غنایم به پنج قسمت تقسیم می شد، چهار قسمت آن سهم جنگجویان و یک پنجم نصیب حکومت می شد.توسعه فتوحات، منجر به فراوانی غنایم شد.سهم حکومت در خزانه جمع می شد و همراه درآمدهای دیگر میان مردم تقسیم می گردید.این تقسیم در زمان عمر بر اساس دیوانی عملی گردید که پیش تر به آن اشاره کردیم.در درجه نخست، کسانی بیشتر می گرفتند که به پیامبر ص نزدیک تر بودند.عایشه دوازده هزار درهم در سال می گرفت و این بالاترین مبلغ بود.پس از آن از بنی هاشم و دیگران، سپس مهاجران و بعد انصار و همین طور زنان و موالی و غیره که سالانه دویست درهم می گرفتند.
اموال مزبور به اندازه ای فراوان بود که حکومت، مصرفی جز قسمت میان مردم برای آن نمی شناخت .با همه ملاحظاتی که در سال های نخست برای رعایت عدالت می شد، تفاوت هایی که به برخی از آنها اشاره کردیم، وجود داشت.با کمال تأسف در دوره خلیفه سوم این تبعیض ها بیشتر شد و کسانی که باید از آنان به عنوان اشراف قریش یاد کرد، سهم بیشتری بردند.عنایت خلیفه و بذل و بخشش ها عامل عمده این توزیع ناروا بود.
درآمد دیگر از زمین هایی بود که طی فتوحات به دست مسلمانان افتاده بود.خلیفه دوم تصمیم گرفت تا زمین ها را دردست صاحبان اصلی آن نگاه دارد و آنان بخشی از درآمد آن را به عنوان خراج به دولت تحویل دهند.این امر، علاوه بر جلب رضایت مردم، درآمد ثابتی را برای دولت به همراه داشت.به علاوه، سپردن آنها به دست جنگجویان با توجه به مشکلات فراوان آن که یکی از آنها ناآشنایی اعراب با زراعت بود به هیچ روی به مصلحت دولت نبود.زمین ها در دست مسلمانان و اهل ذمه بود و همه آنها به تناسب مساحت زمینی که دراختیار داشتند، خراج می پرداختند.
جزیه یکی دیگر از منابع مالی دولت اسلامی بود که از اهل کتاب گرفته می شد.اهل کتاب شامل نصارا، یهود، و زرتشتیانی بود که در سایه حکومت اسلامی زندگی کرده به جای زکات که مسلمانان پرداخت می کردند، جزیه می دادند.این مالیات به طور سرانه یعنی تعداد افراد، گرفته شده و در زمان ها و مکان ها، مقداری که گرفته می شد، متفاوت بود.از ثروتمندان چهار دینار در سال، از طبقات متوسط دو دینار و از طبقات پایین یک دینار به طور نقد و یک جا دریافت می شد.
عشریه یا ده یک، مالیات دیگری بود که از تجار غیر مسلمان که وارد کشور اسلامی می شدند، گرفته می شد.زمانی که خلیفه دوم شنید کفار از تجار مسلمان چنین مالیاتی دریافت می کنند، دستور داد تا از مال التجاره آنان ده یک اخذ شود.گفته شده که کفار برخی از مناطق خود پیشنهاد تجارت در بلاد مسلمین را با پرداخت ده یک داشته اند و این امر کم کم به صورت مالیات رسمی برای دولت اسلامی درآمد.
در دوره خلفای نخست، به جز سال های کوتاهی از خلافت خلیفه سوم، نظارت مالی شدیدی بر اموال بیت المال وجود داشت و از حیف و میل شدن آن به شدت جلوگیری می شد.تنها باید گفت سیاست موجود در دیوان که میان سابقه داران دیگران و نیز مهاجر و انصار با سایر قبایل، تفاوت هایی گذاشته می شد، اثرات نامطلوبی را بر دوره ها و رخدادهای بعدی گذاشت.
3 از کارهایی که در زمان عمر توسط او انجام شد، جلوگیری از خروج اصحاب پیامبر (ص) از مدینه بود.
از مهمترین مسائل در مورد انتخاب خلیفه، عدم استفاده از بزرگان اصحاب پیامبر (ص) است .یکبار وقتی از او علت اینکار پرسیده شد گفت: نمی خواهم آنها را به کار و عمل آلوده سازم، (2) چنانچه وقتی پرسیدند که چرا «ابی بن کعب» را بر سر کار نمی نهد گفت نمی خواهد او را بکار آلوده سازد. (3) از او پرسیدند که چرا از اهل بدر در جریان امور بهره نمی گیرد؟ پاسخ او همان عدم آلوده نمودن آنها به کار بوده است. (4) ابن اثیر نیز عدم استفاده از آنها در امور ولایات را اشاره می کند، (5) اما آنچه شعبی یکی از تابعین معروف توضیح می دهد چیزدیگری است، او می گوید: عمر قصد داشت تا از خروج صحابه ئی که خود وزنه های مهمی بودند و امکان داشت اگر خارج از مدینه بروند محور مستقلی شوند، جلوگیری کند.عمر فتنه آنها را می دانست و لذا آنها را در مدینه محصور کرده بدانها گفت بدترین چیزی که من از آن هراس دارم انتشار شما در شهرهاست. (6)
هنگامی که «زبیر بن العوام» از او خواست تا برای جنگ بیرون رود عمر بدو گفت: من نمی گذارم اصحاب محمد (ص) در میان مردم متفرق شده و آنها را به ضلالت بکشند. (7) وقتی از او پرسیده شد که چرا امثال یزید بن ابو سفیان، معاویه، سعید بن العاص و فلان و فلان از طلقاء و فرزندان آنها را بر سر کار مینهی، اما عباس، زبیر و طلحه را بر کنار نهاده ئی، عمر گفت اگر اینان در بلاد پراکنده شوند ایجاد فساد می کنند. (8)
حسن بصری نیز در علت جلوگیری از خروج مهاجرین از قریش از مدینه جز با اجازه گرفتن و تعیین مدت معین برای بیرون از مدینه بودن، می گوید: این بدان جهت بوده که عمر نسبت به آنان بدگمان بوده که مبادا فسادی بر پا کنند (9) احمد امین مصری می گوید چون مدینه اهمیت داشته عمر از خروج آنها ممانعت کرده، (10) اما این یک نوع تحریف قضایای تاریخی است.
4 مشاطره اموال:
ابن سعد می گوید: عمر هر کس را به ولایتی می فرستاد اموال او را می نوشت و پس از بازگشت هر چه داشت دو نیمه می کرده نیمی را برای بیت المال برمی داشت و نیمی را به او پس می داد (این مشاطره اموال است) ابن سعد می افزاید عمر بعضی از اصحاب پیامبر (ص) همچون، سعد بن ابی وقاص ابو هریره، عمر بن العاص، معاویه و...را سر کار می نهاد اما کسانی را که از آنها برتر بودند همچون عثمان، علی (ع)، طلحه، زبیر، ابن عوف، و...را رها می کرد چرا که آن افراد قوت بر کار داشتند و نسبت به امور بیناتر بودند (11) ؟ ؟ این مشاطره اموال در حقیقت به معنای آنست که والی اموالی را که از بیت المال بوده دزدیده است و باید از او پس گرفت: عمرو بن العاص از جمله کسانی است که اموال او مشاطره شده است (12) ، خلیفه شنید که عامل او در شهر حمص خانه هائی ساخته و در بانی نیز بر آن نهاده کس را بفرستاد تا درب خانه او آتش زنند و باز پس از چندی او را بکارش گمارد (13) خلیفه شخصی را به بادیه ای فرستاد تا هر کس قرآن نمی خواند او را تأدیب کند او نیز شخصی را آنقدر کتک زد تا مرد (14) در حقیقت این قوت اوست؟ ؟ و اموال ابو هریره را که والی در بحرین بود مشاطره کرده و او را متهم به دزدی از بیت المال نمود (15).
همچنین اموال «ابو موسی اشعری» و «حارث بن کعب» نیز مورد مشاطره قرار گرفته است «عتبه بن ابو سفیان» که مسئول جمع آوری زکات در طائف بود اموالش مورد مشاطره قرار گرفت (16). «ابو بکرة» نیز از جمله والیان خلیفه بود وقتی عمر اموال او را مشاطره می کرد ابو بکرة می گفت اگر همه این مال از آن خداست چرا همه را نمی گیری و اگر از ماست پس چرا آنرا می گیری (17).
عین همین اعتراض نیز از علی (ع) در مورد عمر نقل گردیده و اضافه شده که تعجب از آنجاست که خلیفه آنها را باز بر سر کارهای اولیه می فرستد، وقتی والی خلیفه از یمن برگشت و لباسی زیبا بر تن داشت عمر گفت تا لباس او را در آوردند و باز او را به محل کارش اعزام داشت (18).
ابو هریره بعدها وقتی باز برای کار مورد پیشنهاد قرار می گرفت گفت که نمی رود چرا که آبرویش ریخته شده اموالش گرفته شده و بر پشت او نیز زده شده است (19) از جمله کسانی که اموالشان مشاطره شد سعد بن ابی وقاص است (20) همان کسی که مردم کوفه نیز از او نزد عمر شکایت کرده و گفتند که نیکو نماز نمی خواند (21) بلاذری اسامی کسانی که اموالشان مورد مشاطره قرار گرفته ذکر کرده است! ابو بکره، نفیع بن الحرث، نافع بن الحرث، جز بن معاویه، بشر بن المحتفر که درجندی شاپور بوده خالد بن حرث که بر بیت المال اصبهان بوده، قیس بن عاصم، سمرة بن جندب که بر بازار اهواز بود همان بن عدی، مجاشع بن مسعود، که بر زمین بصره و صدقات آن بوده، شبل بن معبد که مأمور رسیدگی به غنائم بوده و ابو مریم بن محرش که در رامهرمز بوده است (22) این مشاطره هیچ مفهومی جز اینکه اینان در نظر خلیفه دزد بیت المال بوده اند ندارد.
5 متعه در زمان عمر تحریم شد.
گفتاری از دکتر تیجانی سماوی پیرامون متعه و اینکه متعه در زمان عمر تحریم شد:
نکاح متعه یا ازدواج موقت مدت دار، مانند ازدواج دائمی، منعقد نمی شود مگر با عقدی که مشتمل بر قبول و ایجاب است به این معنی که زن به مرد بگوید: خودم را در ازدواج تو درآوردم با مهریه ای که مقدارش این قدر و این مقدار است و به فلان مدت، سپس مرد بگوید: قبول کردم یا رضایت دادم.
این ازدواج را شرایط و احکامی است که در کتابهای فقهی امامیه وارد شده است، مانند لزوم تعیین مهر و مدت که به هر چه دو طرف رضایت دهند، صحیح است، و حرام بودن این نوع ازدواج با محارم همچنانکه در ازدواج دائم نیز چنین است.وعده نگه داشتن زن صیغه ای پس از تمام شدن مدت به اندازه دیدن دو حیض و یا گذشتن چهار ماه و ده روز در حال وفات همسر می باشد .
و بر دو طرف متعه هیچ ارث و نفقه ای نیست، پس نه زن از مرد ارث می برد و نه مرد از زن و اما فرزندی که از ازدواج متعه بدست می آید، مانند فرزند ازدواج دائم است چه در حقوق و میراث و نفقه و چه در تمام حقوق مادی و معنوی، و ملحق به پدرش است.
این حکم متعه است با شرایط و حدودش، و خود می بینی که هیچ ارتباطی با زنا ندارد چنانکه برخی از جنجال برانگیزان می پندارند.و اهل سنت نیز مانند برادرانشان از شیعیان متفق القول اند بر تشریع این ازدواج از سوی خداوند متعال که در سوره نساء آیه 24 آمده است :
«فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضة و لا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة، ان الله کان علیما حکیما» .
پس چنانکه شما از آنها بهره مند شدید (متعه کنید) مهر معین که مزد آنها است واجب است به آنها بپردازید، و باکی نیست بر شما که پس از تعیین مهر به چیزی رضایت دهید و همانا خدا دانا و آگاه است.
و همه قبول دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متعه را جایز دانسته و اجازه دادند و اصحاب در دوران حضرت، تمتع کردند.ولی اختلافشان در این است که آیا این حکم نسخ شده یا نشده است.اهل سنت معتقدند که نسخ شده و حرام شده در حالی که قبلا حلال بوده است، و نسخ در سنت رخ داده است، نه در قرآن ولی شیعیان معتقدند که این حکم نسخ نشده و تا روز قیامت، حلال است.
بنابراین، بحث فقط مربوط می شود به نسخ شدن یا نشدن آن.و با بررسی کردن سخنان هر دو گروه، حق برای خواننده روشن می شود و بی گمان هر جا حق باشد، بدون هیچ تعصب و عاطفه ای، از آن پیروی خواهد شد.
دلیل شیعیان که معتقدند این حکم نسخ نشده و تا قیامت پا بر جا است این است که می گویند : برای ما ثابت نشده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی کرده باشد و ائمه ما که از عترت طاهره پیامبرند نیز قائل به حلال بودن آن هستند، و اگر نسخی ازسوی پیامبر صورت گرفته بود، قطعا ائمه اهل بیت و در رأس آنان حضرت علی آن را می دانستند چرا که اهل بیت از آنچه در درون بیت می گذرد آگاهتر از دیگران اند.ولی آنچه نزد ما ثابت شده این است که خلیفه دوم عمر بن خطاب آن را نهی کرد و به اجتهاد خودش که علمای اهل سنت نیز بر آن شهادت می دهند، تحریم نمود.و ما بهر حال حکم خدا و رسولش را به خاطر رأی و نظر شخصی و اجتهاد عمر، رها نمی کنیم و تغییر نمی دهیم.این است خلاصه سخنان شیعیان در مورد حلال بودن متعه.و این سخن بحقی است زیرا تمام مسلمانان مأمور به پیروی از احکام خدا و رسولش هستند و هر که خلاف خدا و رسولش حکم کرد، هر قدر هم درجه اش بالا باشد، مردود است زیرا در اجتهادش مخالفت صریح با نصوص قرآن و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نموده است.
اما اهل سنت و جماعت معتقدند که متعه حلال بوده و قرآن آن را تأیید کرده و پیامبر به آن اجازه داده و اصحاب هم انجام داده اند ولی پس از این، نسخ شده و در نسخ کننده اش اختلاف دارند.
برخی می گویند که پیامبر پیش از وفاتش آن را نسخ کرد و برخی معتقدند که عمر بن خطاب آن را تحریم نمود و می گویند که: سخن او حجت است زیرا پیامبر فرمود: «بر شما باد به سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من...» .
آنان که متعه را تحریم می کنند به این دلیل که عمر آن را حرام کرده و کار او لازم الاجرا است، ما با اینها بحثی نداریم زیرا فقط از راه تعصب چنین می گویند وگرنه چطور می شود مسلمانی سخن خدا و رسولش را رها کند و با آنها مخالفت نماید و دنباله روی ازانسانی کند که اشتباهش زیاد است.تازه این نوع اجتهاد در موردی ممکن است پذیرفته شود که سخن صریحی از کتاب و سنت نباشد، ولی اگر نصی و سخن صریحی بود، هیچ کس حق انتخاب از پیش خود ندارد «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله أمرا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم، و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا» (23).هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنه ای در کاری که خدا و رسولش حکم کرده اند را اراده و اختیاری نیست و هر کس مخالفت کند، به گمراهی سختی افتاده است.
و هر که این اصل را قبول ندارد، لازم است که در معلومات خود تجدید نظر کند و مفاهیم شرع را فرا گیرد و قرآن و سنت را بیاموزد چرا که قرآن در همین آیه ای که گذشت و در آیات زیاد دیگری اعلام کفر و گمراهی کسی که به قرآن و سنت تمسک نجوید کرده است.
و اما دلیل از سنت نبوی، این هم بسیار است.و به این سخن پیامبر اکرم بسنده می کنیم که فرمود: «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة» حلال محمد (ص) حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت.
به آنان که می خواهند ما را قانع کنند به اینکه کارهای خلفای راشدین و اجتهادهای آنان برای ما لازم الاجراء است می گوئیم:
«أتحاجوننا فی الله و هو ربنا و ربکم و لنا أعمالنا و لکم أعمالکم و نحن له مخلصون» (24).
شما با ما در مورد خداوند جدال و بحث می کنید، حال آنکه او پروردگارما و پروردگار شما است و ما مسئول اعمال خود و شما مسئول اعمال خویشتن هستید و ما به خدایمان اخلاص داریم .
و بهر حال آنان که این دلیل را می آورند، با ادعای شیعه موافقت می کنند و خود دلیلی علیه برادرانشان از اهل سنت می باشند.بنابراین، ما فقط با آن گروه که معتقدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود، این حکم را تحریم کرد و قرآن را با حدیث نسخ نمود، بحث داریم.و اینان در سخنان و استدلالهای خود سراسیمه اند و اثبات هایشان تو خالی است که بر هیچ اساس محکمی، استوار نمی باشد و اگر مسلم در صحیحش، نهی از این حکم را آورده است، برای این است که اگر نهی و منعی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده بود، اصحابی که در زمان ابو بکر و قسمتی از زمان شخص عمر، به این حکم، عمل کردند که در صحیح مسلم نیز آمده است (25) قطعا آن را نادیده نگرفته و به آن نهی پایبند می شدند.
عطاء گوید: جابر بن عبد الله برای عمره آمده بود، ما به منزلش رفتیم و دوستان سئوالهائی از او کردند، سپس نام «متعه» به میان آمد.جابر گفت: آری! ما در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابو بکر و عمر، به متعه عمل کردیم.
پس اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از متعه نهی کرده بود، اصحاب نمی توانستند در دوران ابو بکر و عمر متعه کنند، همانطور که ملاحظه کردید.
بنابراین، حقیقت این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی نکرده و آن را تحریم ننموده است و این نهی فقط از جانب عمر بن خطاب بوده، چنانکه در صحیح بخاری آمده است.
مسدد گوید: یحیی از عمران ابو بکر روایت کرد و او از ابو رجاء از عمران بن حصین رضی الله عنه روایت کرد که گفت: آیه متعه در کتاب خدا بود و ما در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به آن عمل کردیم و قرآن آن را تحریم نکرد و پیامبر آن را نهی نفرمود تا از دنیا رفت.ولی یک نفر به میل و نظر خودش، در این باره چیزهائی گفت.راوی گوید: گفته می شود که آن شخص عمر است (26).
پس ای خواننده! خود می بینی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را تحریم نکرد تا از دنیا رفت، همانطور که این صحابی اعتراف می کند و می بینی که حرمت متعه را به صراحت و بدون پرده به عمر نسبت می دهد و اضافه می کند که او به نظر خودش هر چه خواست گفت.
و این هم جابر بن عبد الله انصاری است که به صراحت اعلام می کند: ما در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابو بکر، روزها با یک کف دست خرما یا آرد، تمتع می کردیم تا اینکه عمر در مورد عمرو بن حریث، آن را نهی کرد (27).
و اگر برخی از اصحاب را بیابیم که در بعضی از اجتهادات عمر، با او هماهنگ و هم آواز هستند، جای تعجب نیست زیرا در بحث فاجعه روز پنجشنبه که قبلا گذشت تذکر دادیم که بعضی از اصحاب با عمر، هم رأی و هم فکر بودند که پیامبر هذیان می گوید و ما را کتاب خدا بس است!! پس اگر اینان در آن روز، و در آن موقعیت حساس، رسول خدا را مورد اعتراض قرار دادند، بی گمان در بعضی از اجتهاداتش با او توافق نظر دارند، حال توجه کنید به یکی از آنان که می گوید: نزد جابر بن عبد الله بودم، شخصی آمد و به او گفت: ابن عباس و ابن زبیر در مورد متعتین (متعة النساء و متعة الحج) اختلاف دارند.جابر گفت: ما هر دو متعه را در زمان رسول خدا انجام دادیم، سپس عمر، نهی کرد و دیگر به آن کار باز نگشتیم (28).
لذا به نظرم می رسد، بعضی از اصحاب، نهی از متعه را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده است تا موقعیت عمر بن خطاب را دریابد و نظرش را تصویب کند.و گرنه پیامبر هرگز حکمی را که قرآن حلال نموده، تحریم نمی کند، زیرا در تمام احکام اسلامی که خداوند آنها را حلال کرده است، یک حکم هم نمی یابیم که پیامبر آن را تحریم کرده باشد و هیچ کس جز متعصبین و دشمنان چنین ادعائی را نکرده است، و اگر به زور بپذیریم که رسول خدا از آن نهی کرده، پس امام علی که نزدیکترین افراد به رسول الله و عالمترین مردم به احکام است، چرا می گوید:
«ان المتعة رحمة رحم الله بها عباده، و لو لا نهی عمر ما زنی الا شقی» (29) متعه لفظی است که خداوند به آن بندگانش را مورد لطف قرار داده و اگر نهی عمر از آن نبود، جز انسان جنایتکار، کسی زنا نمی کرد.
تازه خود عمر نیز تحریم را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت نداده و با تمام صراحت اعلام می کند: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله و أنا أنهی عنهما و أعاقب علیهما، متعة الحج و متعة النساء» (30).
دو متعه در دوران رسول الله آزاد بود ولی من از آنها نهی می کنم و کسیکه آنها را انجام دهد عقاب می نمایم: متعه حج و متعه بانوان.
و این مسند امام احمد بن حنبل است که بهترین گواه بر اختلاف شدید اهل سنت در این مسئله است که برخی پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرده و آن را حلال می داند و برخی پیروی از عمر بن خطاب کرده و آن را تحریم می نماید.
ابن عباس می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم متعه کرد.عروة بن الزبیر گفت : ابو بکر و عمر متعه را تحریم کرده اند.ابن عباس (با ناراحتی) گفت: این مردک چه می گوید (ما یقول عریه) ؟ شخصی گفت: می گوید که ابو بکر و عمر از متعه نهی کردند.
ابن عباس گفت: می بینم که این ها هلاک می شوند، من می گویم، پیامبر گفت، و آنها می گویند : عمر و ابو بکر گفتند! (31) من سخن پیامبر را بازگو می کنم ولی آنها به گفته عمر و ابو بکر استناد می کنند) .
در صحیح ترمذی آمده است: در مسئله متعه حج از عبد الله بن عمر سئوال کردند، گفت: حلال است.سئوال کننده ادامه داد: ولی پدرت از آن نهی کرده.
ابن عمر پاسخ داد: آیا اگر مطلبی را پدرم نهی کند ولی پیامبر آن را بپذیرد، من امر پدرم را پیروی کنم یا امر پیامبر را؟!
آن مرد گفت: بلکه امر پیامبر را (32).اما اهل سنت و جماعت، در متعه بانوان از عمر اطاعت کردند ولی در متعه حج با او مخالفت نمودند، در حالی که هر دو نهی در یک جا اتفاق افتاد.ولی آنچه برای ما اهمیت دارد این است که ائمه اهل بیت و شیعیانشان، با او مخالفت کرده و بر او اعتراض کردند و معتقد به حلال بودن هر دو متعه تا روز قیامت شدند.و بهر حال برخی از علمای اهل سنت نیز، از آنان تبعیت کردند که از آن جمله، دانشمند والا مقام تونس و امام جماعت مسجد زیتونی جناب شیخ طاهر بن عاشور رحمة الله علیه را نام می برم که در کتاب تفسیر مشهورش «التحریر و التنویر» ، هنگامی که به آیه فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فریضة می رسد، آن را حلال اعلام می کند (33).
آری! باید علما و فقها در اظهار نظر و عقیده شان آزاد باشند و هرگز به تعصب و عاطفه متأثر نشوند و در راه خدا، سرزنش سرزنش کنندگان، آنان را نلرزاند.
پس از این بحث کوتاه، دیگر جائی برای استهزاء و اعتراض اهل سنت نسبت به نکاح متعه نمی ماند جز اینکه کسی ره تعصب کور را بپیماید و از هوای نفسش پیروی نماید.و برای همیشه دلیل قطعی و برهان روشن برای شیعه می ماند، چرا که حق همواره پیروز است و برتری دارد.و بر هر مسلمانی لازم است که سخن امام علی علیه السلام را به گوش هوش بسپارد و در آن کمی تأمل و دقت نماید که حضرت، متعه را رحمت و لطفی الهی معرفی می کند و چنین هم هست، چه رحمتی بالاتر از متعه است که آتش شهوتی را فرو می نشاند که در اثر برافروخته شدن گاهی انسان را چه زن و چه مرد به صورت جانور درنده ای در می آورد و چه بسا پس از فرونشاندن آن به زور سر نیزه، طرف مقابل را از بین ببرد.
و بر عموم مسلمانان خصوصا جوانان لازم است بدانند که کیفر زنای محصنه، برای طرفین سنگسار کردن است، تا کشته شوند پس در این صورت خداوند بندگانش را بدون لطف و رحمت نمی گذارد که او خود خالقشان است و غرائز درونیشان را خود ایجاد کرده است و می داند چه چیز آنان را آرامش می بخشد، و اگر خدای بخشنده و مهربان به بندگانش لطف کرد و متعه را برای آنان حلال نمود، پس دیگر چه نیازی به زنا کردن می ماند جز اینکه انسانی جنایتکار و بدبخت باشد که دست به چنین کار زشتی با آن پیامدهای خطرناک بزند.درست مانند بریدن دست دزد که اگر بیت المالی باشد و نیازمندان و مستمندان را بی نیاز سازد، دیگر کسی جز بدبخت و جنایتکار دست به دزدی نمی زند.
خداوندا از تو طلب آمرزش و مغفرت می نمایم! من در دوران جوانی گاهی به خود می گفتم که چرا اینقدر احکام اسلام ظالمانه و شدید است که دستور اعدام مرد و زنی را فقط به خاطر یک عمل جنسی می دهد که ممکن است هر دو طرف یکدیگر را دوست داشته باشند! ! آن هم چه اعدامی؟ ! سخت ترین و شدیدترین کشتن و در جلو روی تمام مردم، آنان را سنگسار کردن! آری، ممکن است چنین احساس را نزد بسیاری از جوانان مسلمان، بخصوص در دوران معاصر بیابیم زیرا در مدرسه و خیابان و همه جا، اختلاط میان زن و مرد وجود دارد و این بی حجابی ها و بد حجابی ها هم بیشتر به این عمل کمک می کند.و اصلا عاقلانه نیست مسلمانی را که مثلا در یک شهر مذهبی بزرگ شده است، مقایسه کنیم بامسلمانی که در یک کشور غرب زده و متمدن! که در همه چیز می خواهد از غرب تقلید کند، و بدینسان من نیز مانند بسیاری از جوانان مسلمان در یک کشمکش درونی همیشگی می زیستم، کشمکشی بین تمدن غربی یا بهتر بگویم غریزه ای که از من می خواست پاسخ مثبت به آن بدهم و عقیده ای که مرا از کیفر اخروی می ترساند چرا که در کشورهای ما کار بسیار بدی مانند زنا، کمتر مجازات دارد! و اگر مسلمانی از آن دوری جوید به حکم وجدانش می باشد، تازه با آن جو فاسدی که وجود دارد انسان یا باید به خودش فشار بیاورد که در نتیجه ممکن است به بیماریهای روانی خطرناکی گرفتار شود و یا اینکه خودش را فریب دهد و خدا را نادیده بگیرد و کم و بیش در منجلابهای فساد و تباهی سقوط کند.
حقیقت این است که من اسرار اسلام را نیافتم و پی به آسانی و سیر در احکام اسلام نبردم تا روزی که شیعه را شناختم و در تمام عقیده های شیعیان گشایش و رحمت فراگیر و حل همه مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را یافتم و در خلال این معتقدات بود که فهمیدم احکام خدا، سهل و آسان است و هرگز نارسائی و خشونت در آن راه ندارد و خدای سبحان، مشقت و دشواری در دین برای ما قرار نداده است.
6 به بهانه اینکه مبادا احادیث پیامبر با قرآن مخلوط شود، دستور منع نقل احادیث و سوزاندن آنها صادر شده است در حالی که جمعی دیگر از صحابه و در رأس آنها حضرت علی (ع) بر نوشتن حدیث سفارش اکیدی داشتند، ننوشتن حدیث این مشکل را به وجود آورد که احادیث چندی از آن حضرت از دست رفت و حدیث سازان فاسد، فرصت عرضه ساخته های خود را یافتند. (از پیدایش اسلام تا ایران اسلام، ص 187) .
7 در این دوران بود که معاویه به عنوان والی شام منصوب گردید و از این ناحیه لطمات زیادی به اسلام وارد شد، عمر می گفت معاویه کسری عرب است.
8 بازسازی مسجد الحرام و مسجد النبی (ص):
با فزونی جمعیت مسلمانان، نیاز به توسعه مسجد الحرام که هر سال در ایام حج هزاران نفر بدان روی می آوردند، کاملا محسوس بود.پیش از سال هفدهم هجری، کعبه میان زمین مسجد الحرام قرار داشت و اندکی آن سوتر، بدون آن که دیواری در اطراف مسجد الحرام باشد، خانه های مردم قرار داشت.در این سال، خلیفه دستور داد تا خانه های چندی را تخریب کرده بر وسعت مسجد الحرام افزودند.به علاوه، او دستور داد تا دیواری اطراف مسجد الحرام ساخته شود و مشعل هایی بر روی دیوارها نصب گردد.
از سوی دیگر، به دلیل آن که مسجد الحرام در مسیر سیل قرار داشت، کوشش شد تا سیل بندهایی ساخته شود تا از هجوم آب جلوگیری شود.این اقدام ها، مبنای کارهای دیگری بود که چند دهه بعد انجام گرفت.
گفته شده که در دوره جاهلی، اعراب هیچ گاه به حرمت کعبه، خانه مکعب شکل نمی ساختند.این مسأله بعدها چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما به مردم گفته شد تا بنای خانه خود را فراتر از بنای کعبه نبرند.
پیش از این گفتیم که رسول خدا ص در نخستین سال ورودش به مدینه، مسجد را بنیاد گذاشت .بسیاری از اصحاب، خانه هایی در اطراف مسجد ساختند.در سال سوم هجرت، دستور داده شد تا همه درهایی که از خانه ها به مسجد باز می شود، به جز در خانه علی ع بسته شود.پس از فتح خیبر که شمار مسلمانان روبه فزونی نهاد، مسجد توسعه یافت.
در دوران خلفای نخست، مسجد النبی ص دوبار در سال های هفدهم و بیست و نهم هجری باز سازی شد.زمانی که خلیفه دوم دستور توسعه مسجد را داد، شماری از خانه ها تخریب شد و بر وسعت مسجد افزوده شد.عثمان علاوه بر توسعه مسجد، برای نخستین بار دستور داد تا دیوارهای مسجد را از سنگ های منقوش بازسازی کرده ستون های مسجد را با سنگ های حجاری شده و منقش تجدید نمایند.پیش از آن بنای مسجد ساده و بی آلایش بود.
9 تاسیس بصره و کوفه:
پس از آن که جنگ قادسیه خاتمه یافت و مدائن به دست مسلمانان گشوده شده، فاتحان که شمارشان بسیار زیاد بود، در این سوی و آن سوی پراکنده شدند.خلیفه دوم به سعد بن ابی وقاص نامه ای نوشت و از او خواست تا در محلی که با خصلت های عربی سازگارتر باشد آنان را اسکان دهد .محلی که بعدها شهر کوفه در آن جا ساخته شد، برای استقرار اعراب انتخاب گردید.کوفه همانند بصره در نخستین قدم به صورت دو پادگان نظامی برای حفظ نیروهای ذخیره ایجاد شد، اما به تدریج به صورت یک شهر بزرگ در آمد.
سعد در نقطه ای مرتفع، مسجد و دار الاماره را بنا کرد.پس از آن، جمعیت حاضر را که از قبایل گوناگون بودند، در محلات مختلف اسکان دادند.منطقه بندی کوفه بدین صورت بود که هر قبیله در محله ای سکنا گزید.آنها با استفاده از مصالحی که از بناهای حیره به کوفه می آوردند، این شهر را بنا کردند.
الگوی بنای مسجد در کنار دار الاماره بدان جهت بود که در آن دوره حاکم شهر، امامت جماعت مردم را نیز عهده دار بود.این الگو بعدها در معماری اسلامی در سایر شهرها به کار گرفته شد.تأسیس کوفه و شکل گیری آن میانه سال های چهاردهم تا هیجدهم هجری بوده است.شهر کوفه تا پیش از بنای شهر بغداد به دست منصور عباسی، مرکز عراق بود، اما بعدها به تدریج از اهمیت آن کاسته شد.
تأسیس بصره اندکی پیش از تأسیس کوفه صورت گرفت.ابتدا خانه هایی با نی ساخته شد و این به آن معنا بود که اسکان در این ناحیه موقت است.اماآتش سوزی های مداوم آنها را بر آن داشت تا خانه های استوارتری از خشت بنا کنند.
نیروهای عرب در عراق، بخشی در جنوب و بخشی در نواحی مرکزی ایران مشغول فتوحات بودند .فرماندهی نیروها در جنوب، در دست عتبة بن غزوان بود.اندکی بعد خلیفه دوم، نیروهای تحت فرماندهی او را به دست سعد بن ابی وقاص سپرد.اولین حاکم رسمی شهر بصره ابو موسی اشعری بود که از طرف عمر به امارت این شهر منصوب شد.در بصره، محل مسجد با دار الاماره جدا بود.زمانی که زیاد از طرف معاویه به امارت بصره و کوفه رسید، دار الاماره را نزدیک مسجد ساخت.هدف او این بود که کمتر با مردم برخورد کند و هنگام رفتن به مسجد، بدون عبور از میان مردم و از دری که دار الاماره را به مسجد متصل می کرد، وارد شود.گفته شده که زیاد، مسجد بصره را باز سازی و بنای آن را مستحکم کرد.
در عراق دو شهر بصره و کوفه، رقابت های طولانی با یکدیگر داشته اند.این رقابت ها تا اندازه ای مربوط به جنگ جمل بود که طی آن مردم کوفه از امام علی ع و مردم بصره از اصحاب جمل حمایت کردند.با این حال، هر دو شهر، تأثیر مهمی در تاریخ شرق اسلامی داشته و از مراکز مهم فرهنگی بوده اند.
بصره اهمیت تاریخی خود را چندان از دست نداد، اما همان گونه که گذشت کوفه، در قرون بعد، نتوانست موقعیت نخستین خود را از حفظ کند.از نامه های خلیفه دوم به مردم کوفه چنین بر می آید که او برای این شهر مقام والایی قائل بوده است.دلیل آن نیز این بود که عمده جنگجویان و فاتحان عرب در این شهر ساکن شدند.
از آن جا که کوفه میان سال های 36 تا 40 هجری مرکز خلافت اسلامی به شمار می رفت، موقعیت ممتازتری نسبت به بصره داشت.وجود امام علی ع در این شهر به گسترش تشیع در آن جا کمک بسیار کرد.
پی نوشتها:
1 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 106؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 168؛ تاریخ جرجی زیدان، ترجمه جواهر الکلام، ج 1، ص 159 به بعد.
2 طبقات الکبری ج 3 ص .373
3 همان ص .499
4 تاریخ الخلفاء از سیوطی ص .106
5 الکامل ج 2 ص .361
6 تاریخ طبری ج 3 ص 426، 427، شرح نهج البلاغه ج 2 ص 159، .160
7 شرح نهج البلاغه ج 20 ص .20
8 همان ج 9 ص 29، 30 ر.ک الفتنه الکبری ج 1 ص 80 و .81
9 طبری ج 3 ص .426
10 فجر الاسلام ص .172
11 طبقات الکبری ج 3 ص 282، 283، .149
12 شرح نهج البلاغه ج 1 ص 175 العقد الفرید ج 1 ص 46 از ابن عبدربه.
13 حیاة الصحابة ج 2 ص 210، از کنز العمال ج 3 ص .166
14 الاغانی ج 17 ص .269
15 عقد الفرید ج 1 ص 45، عیون الاخبار ج 1 ص 53، 54، فتوح البلدان ص .93
16 العقد الفرید ج 1 ص P.46>
<17P همان ص .49
18 نهج السعاده ج 1 ص 112 از کتاب سلیم بن قیس ص .119
19 طبقات الکبری ج 3 ص 334 و 335، تراتیب الادرایه ج 2 ص 28، حیاه
الصحابه ج 2 ص .177
20 طبقات الکبری ج 3 ص 149، تاریخ الخلفاء ص 141، عقد الفرید ج 1 ص 44 البیان و التبین ج 3 ص .277
21 الفائق فی غریب الحدیث ج 1 ص 259، العقد الفرید ج 6 ص .249
22 فتوح البلدان ص 90، 266، 396 و السیره الحلبیه ج 3 ص 220 معجم البلدان ج 2 ص 75 صبح الاعشی ج 6 ص 386 و...
23 سوره احزاب آیه .36
24 سوره بقره آیه .138
25 صحیح مسلم ج 2 ص 1023 حدیث 16 و .17
26 صحیح بخاری ج 5 ص .158
27 صحیح مسلم ج 2 ص 1023 حدیث .16
28 صحیح مسلم ج 2 ص 1023 حدیث .17
29 ثعلبی در تفسیر کبیرش و طبری در تفسیر آیه متعه در تفسیر کبیرش.
30 تفسیر کبیر فخر رازی (ضمن تفسیر آیه فما استمتعتم به منهن... .
31 مسند امام احمد بن حنبل ج 11 ص .337
32 صحیح ترمذی ج 3 ص 185 حدیث .824
33 التحریر و التنویر الطاهر بن عاشور ج 3 ص .5