به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، نشست «سیدجمالالدین اسدآبادی؛ نوگرایی یا سلفیگری در اندیشه وحدت اسلامی» با حضور حجتالاسلام داوود و احسان شریعتی، 17 اسفند ساعت 4 بعدازظهر در دانشگاه تهران برگزار شد.
داوود فیرحی گفت: یکی از مهمترین مسائل امروز ما بحث «خشونت مذهبی» است که قرار است این نشست با بحث درباره آغازگران اندیشههایی نوگرایی اسلامی پیش رود.
این استاد دانشگاه افزود: به نظر من «سیدجمال» از چند جهت برای جهان اسلام اهمیت دارد. وی از جمله موثرترین افرادی است که برای نخستین بار وارد بحث منازعه علم و دین شد و بحثی به نام «ماتریالیسم» و«مذهب» را مطرح کرد.
وی در ادامه گفت: مساله وحدت، نوگرایی، تجدد و نیز تفکر راه سوم از جمله بحثهای هستند که مرحوم سیدجمالالدین مطرح کرد. آنچه که دوست دارم در این جلسه عرض کنم این است که تفکری که با سیدجمال شروع شده و تاکنون ادامه دارد برای ما چکار میکند و چه دستاوردهای را برای ما به ارمغان میآورد.
نویسنده کتاب قدرت، دانش و مشروعیت افزود: واقعیت این است متفکران دنیای اسلام در پی راه جدیدی هستند اما یا متاسفانه موفق نشدند این راه را پیدا کنند یا اینکه دچار یاس شدند. مثلاًَ اولین بحران مسلمانان در کشور هند، در مواجه با کمپانی هند شرقی شروع شد. به نظر من سید جمال آغازگر واقعی بحث وحدت نیست؛ دیگران هم این بحث را مطرح کردند ولی هنر وی این است که این بحث را به همه جهان اسلام و حتی به دل اروپا کشاند پس نقش اول او در ناقل بودن این ایده است.
این استاد دانشگاه افزود: اهمیت دیگر سید جمال این است که کوشش کرد از دعوای سنتی میان ماتریالیسم و الهیات راه سوم را پیدا کند. این راه سوم در ادبیات ما مسلمانان به عنوان «نواندیشی» یا« روشنفکری دینی» یاد میشود. وی در این راه درخشش خوبی از خود نشان داد، اما متاسفانه با مشکلاتی نیز مواجه است.
وی در ادامه گفت: چیزی که ذهن من را به خود مشغول کرده است این است که آیا ما فرصت داریم ببینیم راه سوم چه امکاناتی دارد و با چه دشواریهای مواجه است؛ اگر به طور خلاصه نگاه کنیم میبینیم آنچه در دنیای اسلام رخ داده است نه حاصل تفکر ماتریالیستهاست و نه حاصل تفکر اندیشمندان سنتی. به عبارت دیگر تحولات امروز نه محصول ماتریالیستها و سکولاریستها و نه تفکر نیروهای سنتی ؛ آنچه امروز رخ میدهد محصول راه سوم است هم باید به این راه عشق بورزیم و هم اینکه ببینیم چه بیماریهای دارد.
فیرحی گفت: ما در جهان اهل سنت دو تفکر نواندیشی بزرگ داریم: یک تفکر سلفی و دیگری تفکر اخوانی. اگر این دو را بررسی کنیم متوجه میشویم که اینها نه سنتی هستند و نه ماتریالیست و نه بین مردم کوچه و بازار طرفدار دارند. اینها فعالان متفکر یا متفکران فعالی هستند که سرنوشت یکصد ساله ما را ساختهاند.
ظهور جریان سلفیگری و اخوان المسلمین در جهان اسلاماین پژوهشگر علوم سیاسی افزود: بین سالهای1924 تا 1928دو جریان سلفیگری و اخوان المسلمین در جهان اسلام رشد کردند. اخوانیها به رهبری حسن بنا به لحاظ تشکل و سلفیها به لحاظ انرژی مهم بودند، یعنی جریانهای سلفی افراد فعالتری دارند و اخوانی هم از لحاظ تشکیلاتی مهم هستند. به نظر من آنچه امروز در خاورمیانه میبینیم محصول این دو جریان است.
وی در ادامه گفت: کتابی اخیرا به نام «اداره توحش»منتشر شده که نویسنده آن فردی به نام «ابوبکر ناجی» است وی در این کتاب سعی کرده ادبیات داعش را توضیح دهد. به نظر وی تئوریپردازان داعش معتقد هستند این گروهها اگر میتوانستند تا الان برای جهان اسلام کاری می کردند. نباید به امید آنها نشست این جریانها تا یکصد سال آینده کاری هم نمیکنند به نظر آنها این متفکران اول تلاش کردند جامعه خود را تغییر بدهند اما نتوانستند آن را عملی کنند لذا مایوس شدند و یا اینکه از تغییری که ایجاد کردهاند ناامید شدند.
این استاد دانشگاه افزود: به همین دلیل مجبور هستند به وضع موجود غمگینانه تن بدهند و در انتظار مرگ خود باشند. اینها حملاتی است که رادیکال امروز به جریانهای اخوانی و سلفی وارد میکند.
وی در ادامه با طرح این پرسش که در درون راه سوم چه نطفههای یاس و امیدی نهفته است؟ گفت: به نظر من راه سوم نمیتواند بگوید در مشکلاتی که امروزه جهان اسلام با آنها درگیر است مقصر نیست. هنر ما باید این باشد که شجاعانه از میراث راه سوم حمایت کنیم و هم بیماریهایی را که درون این تفکر - از زمان سیدجمال تا الان- بوده و به تدریج توسعه پیدا کرده کشف کنیم. شاید که بتوانیم آنها را معالجه کنیم و از طریق این معالجهها خود را از مصائبی که گرفتار آنها شدهایم نجات دهیم.
فیرحی در ادامه با نقل خاطرهای گفت: حدود 12 سال پیش با مرحوم آینهوند به لبنان رفتیم و در سمیناری شرکت کردیم. در آنجا تعداد زیادی از متفکران اهل سنت جمع بودند و تازه انفجارهای آمریکا صورت گرفته بود. در این بین تعدادی از متفکران اهل سنت که بعضی از آنها گرایشهای مسلحانه هم داشتند نیز شرکت کرده بودند. بسیاری از آنها معتقد بودند تفکر نوگرایی اهل سنت به پایان رسیده است و نمیتوان امید یک حرکت جدید را از آن داشت. البته در آن بین بعضیها به ایران علاقهمند بودند میگفتند شاید از درون تفکر شیعه بارقه ای سر بزند.
وی در ادامه گفت: اما نکته یقابل توجه این است که آنها معتقد بودند هرگز تفکر اهل سنت نمیتواند الهام بخش سنیها باشد و این تئوری به بنبست رسیده است و یا اینکه باید منتظر یک انفجار بزرگ باشیم. میخواهم بگویم کسانی این انفجار را پیشبینی کرده بودند اما نمیدانستند چگونه میتوانند جلوی آن را بگیرند و یا اینکه اصلاحاتی را انجام بدهند اما به قطع میدانستند این بادکنک خواهد ترکید.
وی افزود: وقتی بهار عربی به بنبست رسید یاسها در جهان اهل سنت شروع شد. این معما وجود دارد که ما چکار باید انجام بدهیم که جوامع مسلمان دوباره به آرامش برسد. بخشی از این فعالیتها نظامی و سیاسی است اما اینها موقت هستند. آنچه مهم است اصلاح فکر است یعنی مقوله چگونه اندیشیدن به مسلمان بودن اهمیت دارد. در این شرایط خاص این بحث مطرح میشود که آیا ما باید دوباره برگردیم به سیدجمال؟ آیا ما باید راه رفته را دوباره طی کنیم؟ باید در این راه تعصب داشته باشیم یا راه را نقد کنیم و نقاط قوت و ضعف این نظر را جدا کنیم؟ این وظیفه مراکز علمی است که باید در این مسیر گام بردارد.
شناسایی عوامل انحطاط مسلمانانفیرحی در بخش دوم سخنرانی خود گفت: سید جمال تلاش میکرد علم را درون دین کند و نشان دهد که علم با دین تضادی ندارد. این یکی از درحشانترین تلاش های اوست . او در کتاب « نیچری» 6 گانهای از انسان ارائه میدهد که 3 مورد از آنها از جنس باور و 3 مورد دیگر مبتنی بر عمل است. به نظر وی به عنوان مثال این عقیده که انسان اشرف مخلوقات است را دین میتواند توضیح بدهد اما ماتریالیستها نمیتوانند جوابی برای آن پیدا کنند.
این استاد دانشگاه گفت: سید جمال معتقد بود زندگی انسان در حیا، صداقت و امانت خلاصه میشود. این اصول از درون دین آورده میشود. او وقتی میخواست از دین دفاع کند به علم پناه میبرد و برعکس وقتی می خواست از علم دفاع کند به دین پناه میبرد. این تلاش خوبی است اما نتایج روشنی به دست نیاورد به همین دلیل شاگردان وی دو تکه شدند: کسانی که به عقل بها میدادند مانند عبدو و شیخ نجمآبادی و کسانی که با بیاعتمادی به عقل و علم به مذهب تکیه میکردند مانند رشید رضا.
وی در آخر گفت: به نظر من سیدجمال مشکل را فهمیده بود. او مشکل جهان اسلام را انحطاط اخلاقی و فروپاشی داخلی مسلمانان می¬دانست که از 200 سال پیش در بین آنها رایج شده بود. در آن زمان موی یک فرد، ارزش چک را داشت اما جامعه اکنون در اختلاس و دزدی افتاده است سید اینها را میفهمید و معتقد بود درک مذهبی نیز دچار انحطاط شده است.