درآمد
واقعه کربلا نقطه عطفی است در تاریخ تشیع. گرچه مذهب شیعه همزمان با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شکل گرفت و ابوذر، سلمان، مقداد و عمار یاسر نخستین شیعیان علی علیه السلام در دوران زندگی پیامبر بودند، ولی یادآوری از خودگذشتگی و فداکاری امام حسین علیه السلام برای دفاع از حق در محرم سال 61 هجری و مصائب و رنجهایی که در این راه متحمل شدند، عامل اصلی گسترش تشیع در طول تاریخ بوده است. قیام امام حسین علیه السلام معیاری شد برای مبارزه حق با باطل، بلافاصله بعد از واقعه کربلا یک رشته قیامهای شیعی آغاز شد که تا میانه سده سوم هجری ادامه یافت و موجب گسترش تشیع گردید.
هرچند انشعابی که در میان شیعیان روی داد، آنان را پراکنده ساخت، ولی همین عامل به ظاهر منفی به عامل مثبتی برای رواج مذهب شیعه تبدیل شد و پراکنده شدن فرق شیعه در شرق و غرب قلمرو مسلمانان موجبات گسترش تشیع را فراهم کرد. مذهب تشیع با همه فشارها و محدودیتهایی که تحمل کرد به حیات خود ادامه داد و طی دو و نیم سده در سایه رهبری پیشوایان شیعی متناسب با شرایط سیاسی، فرهنگ شیعی گسترش یافت، به نحوی که در پایان سده سوم شیعیان بر بخش وسیعی از سرزمینهای اسلامی فرمانروایی یافتند.
* * *
برخورد خشونت آمیز امویان و عباسیان با علویان که از میانه سده اول هجری آغاز گردید، سبب شد که شیعیان برای مقابله دو روش متفاوت درپیش گیرند. شیعه امامیه فعالیتهای علمی و فرهنگی گسترده ای را نهانی آغاز کرد. فعالیتهای علمی و تبلیغی دوره امامت امام محمد باقر علیه السلام (96 114 ق)، امام جعفر صادق علیه السلام (114 148 ق) و امام موسی کاظم (148 173 ق) و تربیت شاگردان باعث گسترش تشیع در سرزمینهای اسلامی گردید. از طرف دیگر چون خلفای عباسی شدیداً پیشوایان شیعه امامیه را تحت نظر داشتند و چندین بار آنان را زندانی کرده یا از مدینه به مرکز خلافت
احضار نمودند، آنان سازمان وکالت را تأسیس کردند و بخشی از وظایف خود را به وکلا واگذار نمودند تا دور از چشم خلفای عباسی رسالت خود را به انجام رسانند(1). وکلا با گردآوری وجوهات و به مصرف رساندن آنها و پاسخگویی به شبهات دینی و ترویج تشیع به اداره امور شیعیان پرداختند.
زیدیان روش مبارزه نظامی را درپیش گرفتند و با قیام به شمشیر یک رشته قیامهای علوی از میانه سده دوم هجری در عراق، ایران حجاز، یمن و مصر آغاز شد که تا اواخر سده سوم هجری ادامه یافت. این قیامها باعث گسترش تشیع در سرزمینهای یاد شده گردید. رواج مذهب تشیع در اواخر سده دوم و اوایل سده سوم هجری علویان را امیدوار کرد که پیروزیهای بیشتری کسب نمایند.
زیدیها که در دوره خلافت هارون به پیروزی رسیدند و اولین دولت شیعی را به نام ادریسیها به سال 172 ق در مغرب اقصی تشکیل دادند(2)، در صدد برآمدند از ناآرامیهایی که در پی قتل امین به وجود آمده بود بهره برداری کنند. ابوالسرایا در اوایل خلافت مأمون به سال 199 ق در کوفه قیام کرد(3). او با همکاری زیدیها و برخی فرق دیگر(4) از جمله پیروان احمد بن موسی الکاظم و سبطیه پیروان محمد بن جعفر الصادق با بعضی از امامیه بدون موافقت امام هشتم علیه السلام قیام کرد(5). ابن طباطبا که رهبر روحانی این قیام بود، مردم را به الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کرد(6). ابوالسرایا که رهبری عملیات نظامی را عهده دار بود طی چند جنگ لشکر عباسیان را شکست داد(7). او شهرهای کوفه، مداین و واسط را گرفت. حسین افطس را امیر مکه کرد و او را امیر الحاج قرار داد. ابن طباطبا رهبر روحانی قیام با برخی از کارهای ابوالسرایا مخالف بود. بدین لحاظ ابوالسرایا او را مسموم کرد و محمد بن محمد بن زید را که کودک خردسالی بود به جای او برگزید و ابوالسرایا قدرت را به دست گرفت(8). او ایالت یمن را به ابراهیم بن موسی بن جعفر و فارس را به اسماعیل بن موسی بن جعفر و اهواز و بصره را به زید بن موسی بن جعفر واگذار کرد(9). ابوالسرایا به سال 200 ق بعد از چند جنگ پی درپی شکست خورد و کشته شد(10).
علویانی که بر حجاز و یمن حاکم بودند، بعد از مرگ ابوالسرایا با محمد بن جعفر صادق در ربیع الاول سال 200 ق بیعت کردند(11). محمد بن جعفر مدعی شد که قائم مهدی است، ولی امام هشتم منکر ادعای او شدند(12). انتصاب خلیفه علوی در مکه قدرت مأمون را تهدید می کرد. بدین لحاظ او برای حل مشکل وارد عمل شد. از جنبه نظامی مأمون لشکری به فرماندهی عیسی بن جلودی به مدینه فرستاد. این لشکر از محمد بن جعفر صادق شکست خورد. جنگ دیگر در اواخر سال 200 ق رخ داد که محمد بن جعفر صادق اسیر شد، ولی پیروان او تسلیم نشدند و حجاز و یمن در تصرف علویان باقی ماند(13).
مأمون که از لحاظ نظامی موفقیتی کسب نکرد درصدد برآمد برای خنثی کردن فعالیت علویان حجاز و انشعاب در میان آنان امام رضا علیه السلام را به ولایتعهدی انتخاب کند. او به سال 200 ق رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی الرضا علیه السلام را به مرو بیاورند(14). مأمون در ابتدا وانمود کرد که قصد دارد خلافت را به امام هشتم واگذار کند و چون امام نپذیرفتند ولایتعهدی را پیشنهاد کرد. ایشان که مجبور به پذیرش ولایتعهدی شدند، تحت شرایطی آن را پذیرفتند(15).
در اینکه انگیزه یا انگیزه های مأمون از انتخاب علی بن موسی الرضا علیه السلام به عنوان ولایتعهدی چه بوده اختلاف است. به گفته مسعودی و ابن اثیر مأمون هیچ کس را در میان عباسیان و علویان برای خلافت شایسته تر از علی بن موسی الرضا ندید(16). ابن خلدون گوید : چون به کثرت شیعیان و دعوتهای گوناگون ایشان نگریست و خود نیز در باره علی بن ابی طالب و سبطین علیهم السلام نظری نزدیک به نظر آنان داشت امام رضا علیه السلام را به سال 201 ق به ولایتعهدی خویش برگزید(17). انگیزه های دیگری که برای ولایتعهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام ذکر شده عبارت است از : تحکیم موقعیت مأمون و خلافت عباسی، کاهش محبوبیت علویان در انظار مردم، ارضای افکار عمومی شیعیان که او را در غلبه بر امین یاری کرده بودند و فرونشاندن شورشهای علویان.
با انتصاب علی بن موسی الرضا علیه السلام به ولایتعهدی، مأمون موفق شد در میان علویانی که قیام کرده بودند انشعاب به وجود آورد و سرانجام بر آنان غلبه یابد(18). مأمون بعد از آنکه موفق شد قیامهای علویان را سرکوب کند به سوی بغداد حرکت کرد و به سال 203 ق در طوس امام رضا علیه السلام را مسموم کرد(19) و در سال 204 ق وارد بغداد شد. سیاست مأمون بعد از شهادت امام هشتم آن بود که حمایت شخصیتهای برجسته علوی و کشاورزان عراق را از فعالیتهای انقلابی علویان قطع کند. بدین لحاظ قبل از ورود به بغداد بخشی از مالیات مردم ری را بخشید(20). دو میلیون درهم به امام جواد علیه السلام پرداخت و دختر خود ام الفضل را به عقد ازدواج ایشان درآورد(21). فدک را به محمد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام و محمد بن عبداللّه بن حسن بن علی بن حسین علیه السلام تحویل داد»(22)، ولی درخواست مردم قم را در مورد کاهش مالیات نپذیرفت و چون مردم قم قیام کردند مالیات را به هفت برابر افزایش داد(23).
در دوران امامت امام جواد علیه السلام نیز محدودیتهایی که از جانب خلفای عباسی برای امامان شیعه وضع شده بود، ادامه یافت و در سال 204 ق امام جواد علیه السلام از مدینه به بغداد احضار شدند(24). در اینکه آیا امام جواد علیه السلام در فاصله سالهای 204 تا 218 در بغداد بوده اند یا در مدینه اختلاف است(25). محدودیتهایی که حکام عباسی در مورد امام جواد علیه السلام اعمال می کردند فعالیتهای تبلیغی امام را کاهش می داد. در عین حال ایشان از طریق وکلای خود به اداره امور شیعیان می پرداختند(26) و به پرسشهای شیعیان پاسخ می گفتند. امام جواد با تشکیل مجالس مناظره که بخشی از آن به پیشنهاد شیعیان و بخشی دیگر به پیشنهاد مأمون و معتصم بود به نشر معارف شیعی پرداختند. برخی از این مناظرات در کتاب تحف العقول آمده است(27). امام جواد به سال 220 ق در زمان خلافت معتصم در 25 سالگی(28) به شهادت رسیدند.
دوران امامت امام هادی (220 254 ق) مصادف بود با دوران خلافت شش خلیفه عباسی به نامهای معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز. به گفته نوبختی یاران و پیروان امام جواد علیه السلام پس از وی به امامت پسر و جانشین او علی بن محمد علیه السلام قائل شدند، جز شماری چند که از پیروی وی سر برتافته به برادرش موسی بن محمد روی نهادند، ولی پس از چندی دوباره امامت علی بن محمد علیه السلام را پذیرفتند.(29)
در دوازده سال اول دوره امامت امام هادی که مصادف با خلافت معتصم و واثق بود، شیعیان موقعیتی همانند دوره مأمون داشتند و بنا به بعضی از روایات طالبی ها کمکهایی نیز دریافت می کردند(30).
با به خلافت رسیدن متوکل که دوره دوم خلافت عباسی آغاز شد، مشکلات متعددی برای شیعیان به وجود آمد. متوکل با جانبداری از اهل سنت و جماعت با معتزله به مبارزه پرداخت. او به شدت نسبت به علی علیه السلام و اهل بیت او کینه می ورزید. متوکل عبدالملک بن زیات را که گرایشهای شیعی داشت از وزارت عزل کرد و افرادی را که تمایلات ضد شیعی داشتند؛ مانند علی بن جهم شامی، عمرو بن فرخ رخجی و ابوالسمط که از هواخواهان بنی امیه و وابسته به آنها بودند و عبداللّه بن محمد بن داوود هاشمی معروف به ابن اترجه به خدمت گرفت. پیام(31)د نزدیک شدن دشمنان علویان به خلیفه عباسی یک رشته اقداماتی بود که به پیشنهاد مشاوران و دستور متوکل به مرحله اجرا درآمد که عبارتند از :
1 توهین به علویان. بنا به گفته ابن اثیر یکی از دلقکهای متوکل در مجلس بزم او آشکارا به حضرت علی علیه السلام توهین می کرد. این عمل مورد اعتراض پسر او منتصر قرار گرفت و حتی به موجب بعضی از روایات علت قتل متوکل همان توهین ها بود(32).
2 ویران کردن مرقد امام حسین علیه السلام به سال 236 ق و جلوگیری از زیارتِ مرقد مطهّر آن حضرت(33).
3 تعقیب، بازداشت و دستگیری بعضی از شیعیان. برخی از وکلای امام در بغداد، مداین، کوفه و سواد تحت شکنجه درگذشتند و عده ای را نیز به زندان افکندند(34).
در سال 236 ق به دستور متوکل، علویان از مصر اخراج شدند و نخست به عراق تبعید شدند و سپس از عراق به مدینه اعزام گردیدند(35). او یحیی بن عمر علوی را به زندان انداخت(36). عیسی بن جعفر را که از ابوبکر، عمر، عایشه و حفصه بدگویی کرده بود به دستور متوکل آن قدر زدند تا جان سپرد و جسدش را به دجله افکندند(37). ابن سکیت معلم پسران متوکل از علمای نحو به سال 244 ق به جرم دوستی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به دستور متوکل به شهادت رسید(38). همچنین به دستور متوکل فشارهای اقتصادی بر علویان تحمیل شد(39). او دستور داد فدک را از علویان بازگیرند(40).
4 احضار امام هادی علیه السلام از مدینه به عراق(41) و تحت نظر گرفتن ایشان به سال 233ق.
5 متوکل طی دستور العملی(42) به استانداران از جمله حاکم مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد شود :
به هیچ یک از علویان ملکی(43) داده نشود یا اجازه اسب سواری یا خارج شدن از فسطاط اعطا نگردد.
به هیچ یک از علویان جواز بیش از یک بنده داده نشود.
چنانچه اختلافی میان فردی علوی و غیر علوی رخ داد، سخن غیر علوی پذیرفته شود و از او دلیل خواسته نشود(44).
به رغم همه محدودیتها و فشارهایی که متوکل در مورد علویان اعمال کرد، مذهب تشیع همچنان در حال گسترش بود. شیعیان از طریق وکلا با امام هادی علیه السلام در ارتباط بودند(45). و خمس و نذر و هدیه از نمایندگان خود در قم و آبادیهای اطراف آن دریافت می داشتند(46). پیامد این ارتباطات آن بود که خلیفه عباسی احساس کرد توطئه ای علیه او در حال شکل گرفتن است، به ویژه آنکه به متوکل گزارش شده بود که در منزل امام هادی «سلاح و نامه ها و چیزهای دیگر از شیعه او هست». متوکل دستور داد شبانه و ناگهانی بر منزل ایشان هجوم برند و چون چیزی نیافتند، ایشان را نزد متوکل بردند، امّا سرانجام امام آزاد شدند(47).
در دوره خلافت چند ماهه منتصر وضعیت شیعیان بهتر شد. او دستور داد از خاندان ابوطالب دست بدارند و در تعقیب ایشان نباشند و کسی را از زیارت مرقد امام حسین علیه السلام و دیگر قبور آل ابی طالب منع نکنند(48). منتصر همچنین دستور داد اوقاف و املاک علویان را که غصب شده بود به آنان برگردانند و فدک را هم به اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام واگذار کرد(49).
در دوران امامت امام هادی چند قیام علوی در حجاز، ری و قزوین و کوفه روی داد(50). یکی از مهمترین این قیامها، قیام یحیی بن عمر طالبی در کوفه بود که در دوره خلافت مستعین به سال 248 و یا 250 ق روی داد(51). یحیی که از محبوبیت زیادی برخوردار بود مردم را به «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله » دعوت می کرد(52). او نخست به زیارت مرقد امام حسین علیه السلام رفت و در آنجا تصمیم خود را آشکار کرد و گروهی از زیدیان دعوت او را پذیرفتند. یحیی بن عمر بیت المال و زندان شهر کوفه را در اختیار گرفت. والی بغداد محمد بن عبداللّه طاهر یکی از بستگان خود را مأمور دفع یحیی کرد. یحیی چندبار نیروهای محمد بن عبداللّه طاهر را شکست داد، اما سرانجام او کشته شد و سرش را برای مستعین به سامره فرستادند.
از اوایل(53) خلافت عباسیان مذهب زیدی در مصر نیز رواج یافت. محمد نفس زکیه پسر خود علی را برای تبلیغ به مصر فرستاد(54). او نخستین علوی است که به مصر آمد و بسیاری از مردم با او بیعت کردند(55). فشارهایی که در نیمه اول قرن سوم هجری بر علویان عراق و حجاز وارد شد، باعث گردید که تعدادی از علویان به مصر کوچ کنند. فعالیتهای تبلیغی علویان مصر و قیامهای علویی که در اواسط قرن سوم هجری در عراق و ایران روی داد باعث تحرک و جنبش شیعیان مصر شد.
به سال 248 که مستعین به خلافت رسید دوباره سرکوبی علویان آغاز شد. به گفته کندی در همین سال فردی علوی به نام محمد بن علی بن حسن معروف به ابی حُدُرّی مردم را به مذهب تشیع دعوت کرد و جمعی به او گرویدند. والی مصر دستور داد خانه او را به آتش کشند و او و جمعی از علویان به عراق تبعید شدند(56). طی سالهای 250 و 251 نیز تعداد از علویان از مصر اخراج شدند(57). به سال 252 عبداللّه بن احمد بن محمد معروف به ابن ارقط در مصر قیام کرد و چون شکست خورد به سال 253 دستور تبعید او صادر شد.
ابن ارقط فراری بود تا اینکه به سال 255 ق دستگیر شد و به عراق تبعید گردید(58).
بعد از رحلت امام هادی علیه السلام ، امام حسن عسکری به سال 254 ق عهده دار امامت شدند. دوران امامت امام یازدهم پنج سال و هشت ماه و پنج روز بود(59). بیشتر شیعه امامیه بعد از رحلت امام هادی علیه السلام با امام حسن عسکری علیه السلام بیعت کردند. تعدادی نیز به امامت محمد، پسر امام هادی که در زمان حیات ایشان رحلت کرده بود گرویدند و گفتند او نمرده است. برخی نیز به جعفر بن علی، برادر امام حسن عسکری علیه السلام گرویدند(60).
سیاست محدودیت و تحت نظر بودن ائمه از سوی خلفای عباسی در دوره امامت امام حسن عسکری علیه السلام ادامه یافت و ایشان ملزم بودند که روزهای دوشنبه و پنج شنبه هر هفته در کاخ خلیفه در سامرا حاضر شوند(61). قم در دوره امامت امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام یکی از مراکز مهم علمی شیعه به شمار می رفت. در این شهر راویان این دو امام زیاد بودند و تعدادی از مؤلفان حدیث و دیگر علوم اسلامی از همین سرزمین برخاسته اند(62). در سامره و حوالی آن شمار فراوانی از شیعیان زندگی می کردند و در بغداد، مداین، و کوفه نیز تعدادی از شیعیان ساکن بودند(63). نامه هایی که امام حسن عسکری علیه السلام به نمایندگان خود در خراسان نوشته اند حاکی از گسترش تشیع در این منطقه است(64).
در دوره امامت امام یازدهم سه تن از علویان در مصر فیام کردند. احمد بن ابراهیم بن عبداللّه بن طباطبا معروف به بغای اکبر به سال 254 ق در صعید مصر قیام کرد و شکست خورد. به سال 255 ق احمد بن محمد بن عبداللّه بن طباطبا معروف به بغای اصغر بین اسکندریه و برقه در محلی به نام کنائس قیام کرد(65). او ادعای خلافت داشت و گروه زیادی به او گرویدند(66). ابن طولون سپاهی به جنگ او فرستاد و بغای اصغر در همان سال کشته شد(67). ابراهیم بن محمد بن یحیی بن عبداللّه معروف به ابن صوفی(68) نیز در صعید مصر قیام کرد و جمعی به او گرویدند. ابن طولون به سال 256 ق سپاهی به جنگ ابن صوفی فرستاد. در این جنگ ابن صوفی پیروز شد(69). جنگ میان ابن صوفی و ابن طولون تا سال 259 ق ادامه یافت. سرانجام ابن صوفی شکست خورد و به مکه گریخت. ابن صوفی را در مکه دستگیر کردند و به مصر آوردند. ابن طولون مدتی او را به زندان فرستاد و سپس آزاد کرد(70).
قیامهای علوی که در قرن سوم هجری در مصر روی داد به گسترش تشیع انجامید و شیعیان مصر را برای اظهار عقاید خود جسور ساخت(71). قیام صاحب الزنج که به سال 255 ق در کوفه آغاز شد و حدود پانزده سال ادامه یافت مشکلات زیادی برای عباسیان به وجود آورد. امام حسن عسکری علیه السلام انتساب او را به علویان مردود شمرده فرمودند : «صاحب زنگ از ما اهل بیت نیست»(72)، ولی او خود را علوی می دانست و نسب نامه ای علوی برای خود ساخته بود(73). سرداران و مشاوران صاحب الزنج ایرانی بودند، ولی بیشتر سپاهیانش سیاه پوست بودند که برای مبارزه با تبعیض نژادی و آزادی بندگان گرد او جمع شده بودند(74). خلفای عباسی قیام صاحب الزنج را که تا ده سال بعد از آغاز غیبت صغری ادامه یافت به علویان متصل می دانستند(75) و برای سرکوب آن همه امکانات خود را بسیج کردند. قیام صاحب الزنج در حجاز، عراق و جنوب ایران گسترش یافت. خلیفه عباسی معتمد برادر خود موفق را مأمور سرکوبی صاحب الزنج کرد و با کشته شدن او به سال 270 ق زنگیان نیز پراکنده شدند(76).
با رحلت امام حسن عسکری علیه السلام به سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد. به علت فشاری که از سوی خلفای عباسی اعمال می شد، امام حسن عسکری آشکارا جانشین خود را معرفی نکردند(77) و فقط بعضی از خواص و بستگان آن حضرت موفق به دیدار امام قائم(78) علیه السلام شدند. از این رو پس از رحلت امام یازدهم درباره جانشین ایشان میان شیعه امامیه اختلاف افتاد و چندین فرقه تشکیل شد(79). دکتر جاسم حسین سه عامل را موجب پراکندگی شیعه امامیه بعد از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام می داند(80). گذشت زمان، اختلاف میان فرق شیعه امامیه را محو کرد و در قرن چهارم هجری فقط شیعه اثنی عشری باقی ماند(81). برای غیبت صغرای امام دوازدهم ادلّه ای چند ذکر شده که ما به نقل سه دلیل به شرح زیر اکتفا می کنیم:
1 از امام صادق روایت شده است که فرمودند قائم قبل از قیام دو غیبت دارد؛ زیرا از کشته شدن هراسان است(82).
2 به نقل از امام دوازدهم روایت شده که آن حضرت به یکی از یارانشان فرمودند که نیاکانشان همگی به ظاهر بیعت حاکمان زمان را به گردن داشتند، اما او خود را مخفی ساخته تا قیام مسلحانه کند و بیعت هیچ حاکم جوری را بر گردن نخواهد داشت(83).
3 غیبت صغری امتحانی است که خداوند بندگان خود را در معرض آن قرار داده تا مشخص شود چه کسی ثابت قدم و استوار بر تشیع و امامت امام دوازدهم باقی می ماند(84).
در دوره غیبت صغری (260 329 ق) ارتباط شیعیان با امام از طریق نواب اربعه یا سفرای چهارگانه بود که پرسشهای شیعیان را به محضر امام می بردند و پاسخ آن را با توقیع آن حضرت دریافت می کردند(85). نواب اربعه در بغداد سکونت داشتند و مدفن همه آنها در همان جا قرار دارد. در دوره غیبت صغری فعالیتهای علمی شیعه امامیه به ویژه در دو شهر قم و بغداد افزایش یافت(86). وجود وکلای امام دوازدهم در زمان نخستین سفیر در مصر، حجاز، یمن، آذربایجان، قم، دینور، ری و خراسان حاکی از گسترش مذهب شیعه امامیه در مناطق یاد شده است(87).
دولتهای مستقل علوی در قرن سوم هجری
الف ادریسیها (172 363 ق)
مؤسس دولت ادریسیها که در مغرب اقصی تشکیل شد، ادریس بن عبداللّه بن حسن بود. او که از واقعه فخ نجات یافته بود نخست به مصر رفت و با همکاری واضح که یکی از شیعیان و مأمور برید آنجا بود به مصر گریخت. ادریس در سال 170 یا 172 ق با غلامش راشد به ولیلی وارد شد و قبیله بربر اوربه او را پناه داد. به تدریج دیگر قبایل بربر به او گرویدند و به نشر دعوتش پرداختند(88). فعالیتهای تبلیغی ادریس سبب شد که تعدادی از قبایل بربر که مجوسی، یهودی و نصرانی بودند، اسلام را پذیرفتند(89). بر اثر تبلیغات ادریس و گسترش مذهب زیدی دعوت خوارج در مغرب اقصی منقطع گردید و نام عباسیان از خطبه حذف شد(90). هارون خلیفه عباسی که از سوی ادریس نگران بود، اولاً ابراهیم بن اغلب را والی افریقیه کرد تا با ادریسیها به مقابله بپردازد. او سلسله مستقل اغلبیها را در افریقیه یا تونس فعلی تشکیل داد. ثانیاً هارون برای از میان برداشتن ادریس فردی به نام شمّاخ را مأمور کرد که او را بکشد. شمّاخ به سال 175 ق ادریس را مسموم کرد و گریخت(91).
دولت ادریسی نخستین دولت علوی است که در مغرب اقصی یا مراکش فعلی تأسیس شد. ادریس اول به سال 174 ق شهر تلمسان در غرب الجزایر را گشود و مسجدی در آنجا بنا کرد. منبر این مسجد که نام ادریس بر آن حک شده بود تا زمان ابن خلدون (808 ق) باقی بوده است(92). جامع قرویین که یکی از قدیم ترین دانشگاههای اسلامی است به هزینه یکی از زنان ثروتمندی که از قیروان به مغرب اقصی کوچ کرد به سال 245ق در دوره زمامداری یحیی بن محمد ادریس ساخته شد(93). به سال 300 ق فاطمیان فاس و بخشی از قلمرو ادریسیها را گشودند. ادریسیها تا سال 363 ق بر بخشی از مغرب اقصی فرمانروایی داشتند و در این سال آخرین امیر ادریسی به قرطبه برده شد(94). ادریسیها سعی کردند عقاید شیعی را به صورت بسیار ضعیفی در مغرب رواج دهند(95).
ب علویان طبرستان
بخشی از سرزمین طبرستان به دلیل کوهستانی بودن از راه جنگ گشوده نشد. سیاست تبعیض نژادی بنی امیه مردم ایران به ویژه مردم طبرستان را به اعراب بدبین کرد و آنان را واداشت تا در برابر مسلمانان ایستادگی نمایند. علویان نیز که از سوی خلفای اموی و عباسی مورد تعقیب بودند، کوهستانهای طبرستان را پناهگاه خود قرار دادند، بدین سان آنان هم خود را نجات دادند و هم اینکه با تماس با مردم این ناحیه مذهب زیدی را گسترش دادند. اعتقاد زیدیه به قیام به سیف و دشمنی دیلمیان با خلفای اموی و عباسی سبب تداوم ارتباط مردم طبرستان با علویان گردید و مردم طبرستان که در برابر نیروی نظامی مسلمانان تسلیم نشده بودند با پذیرش مذهب زیدی بر موضع مخالف خود با عباسیان باقی ماندند.
حسن بن زید علوی مؤسس دولت علویان طبرستان به سال 250 ق در زمان خلافت مستعین به قدرت رسید. این سلسله که اولین دولت علوی در ایران بود تا سال 316 ق بر طبرستان فرمانروایی داشت(96).
در دوره زمامداری علویان طبرستان فعالیتهای تبلیغی گسترده ای برای نشر مذهب تشیع آغاز شد(97). برخی از فرمانروایان این سلسله افرادی دانشمند و صاحب چندین اثر بودند(98). حسن بن زید به سبب اینکه دعات و مبلغانی به اطراف فرستاد به نام داعی علوی معروف شد(99). علویان طبرستان زیدی مذهب بودند. قرائن و شواهدی در دست است که پیش از تأسیس دولت علویان، مذهب امامیه در برخی از مناطق طبرستان رواج داشته است. بنا به گفته مجلسی شیعیان طبرستان با امام موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط داشته اند(100). این ارتباط بعد از تشکیل دولت علویان نیز ادامه داشته است. بنا به نقل دکتر جاسم حسین، جاسوسان عباسی مکاتباتی را بین رهبر قیام کنندگان در طبرستان و برادر زاده اش به نام محمد بن علی خلف عطار که هر دو از یاران امام دهم بودند، کشف کردند(101).
فرمانروایی حسن بن زید تا سال 270 ق ادامه یافت. از حوادث مهم زمان او غلبه یعقوب بن لیث بر طبرستان بود(102). در دوره زمامداری محمد بن زید (270 287 ق) موفق خلیفه عباسی سپاهی به جنگ او فرستاد که به شکست علویان انجامید. در جنگی که میان سامانیها و محمد بن زید رخ داد محمد شکست خورد و خلع گردید. حسن بن علی ملقب به اطروش به سال 301 ق بر طبرستان غلبه یافت و به سال 304 ق در جنگ با سامانیان کشته شد. سپس دامادش به نام حسن بن قاسم (304 316 ق) ملقب به داعی صغیر جانشین او شد(103).
ج بنی رسی در صعده
در نیمه اول قرن سوم هجری چند تن از علویان در یمن قیام کردند(104). دولت بنی رسی در نیمه دوم قرن سوم هجری در صعده که در شمال یمن قرار دارد تأسیس شد. نسب بنی رسی به حسین بن قاسم رسی بن ابراهیم طباطبا می رسد که امامان صعده در یمن از اولاد او می باشند(105). عنوان بنی رسی ظاهراً منشأ جغرافیایی داشته و از نام ایالتی در حجاز به نام الرّس که قاسم بر آن حکومت داشت گرفته شده است(106). بنی رسی توانستند در برابر خوارج، قرمطیان و دیگر کسانی که مخالف حکومت آنان بودند قدرت خویش را حفظ کنند. نخستین کسی که از این خاندان قیام کرد یحیی بن حسین بن قاسم رسی بود که او را الهادی الی الحق لقب دادند و در سال 288 ق در حیات پدرش حسین با او بیعت کردند(107). او برای مدتی بر صنعا و نجران غلبه یافت و به نام خود سکه زد، ولی پس از چندی این سرزمینها را از دست داد و به صعده بازگشت و پس از ده سال فرمانروایی به سال 298 ق درگذشت(108). ابن خلدون گوید :
«الهادی الی الحق را مصنفاتی در حلال و حرام بود و دیگری گوید او در احکام شرعی مجتهد بود و در فقه آرای غریبه دارد. تألیفاتش در میان شیعیان معروف است.»(109)
ابن ندیم نیز تألیفات دو تن از زمامداران بنی رسی را ذکر کرده است(110). بعد از الهادی الی الحق پسرش المرتضی ابوالقاسم محمد بن یحیی به حکومت رسید و تا سال 310 ق حاکم صعده بود(111). بنی رسی تا قرنها بعد بر بخشی از یمن فرمانروایی داشتند.
د فاطمیان
فاطمیان از میانه سده دوم هجری فعالیتهای تبلیغی خود را آغاز کردند(112). برخی در علوی بودن خلفای فاطمی تردید کرده اند(113). داعیان فاطمی در اواخر قرن دوم هجری در شهرهای ایران به تبلیغ پرداختند و سپس سلمیه شام را پایگاه تبلیغی خود قرار دادند(114). فعالیتهای تبلیغی فاطمیان در نیمه دوم قرن سوم هجری در مشرق، افریقیه و یمن گسترش یافت(115). امام اسماعیلی محمد الحبیب که در سلمیه بود ابن حوشب را برای تبلیغ به یمن فرستاد. او بر بخشی از یمن غلبه یافت(116). به سال 280 ق ابوعبداللّه شیعی مأمور تبلیغ در افریقیه شد. او به مکه رفت و به اتفاق بربرهای کتامه که قبلاً داعیان اسماعیلی اسرار دعوت را به آنها آموخته بودند به افریقیه وارد شد و به تبلیغ پرداخت(117). بعد از شایع شدن خبر دعوت فاطمیان، خلیفه عباسی المکتفی باللّه فرمان دستگیری عبیداللّه مهدی را که بعد از مرگ پدرش محمد الحبیب جانشین او شده بود، صادر کرد. عبیداللّه از شام به عراق و از آنجا به مصر گریخت(118). عبیداللّه پس از مدتی سرگردانی در فسطاط به سبب اینکه والی مصر در جست وجوی او بود یا به سبب آشوبهای اواخر دوره طولونیها در مصر، درصدد برآمد به افریقیه برود. زیادة اللّه بن اغلب فرمانروای تونس به دستور خلیفه عباسی مأمور شد عبیداللّه را دستگیر کند. او از افریقیه به مغرب اقصی رفت و در شهر سجلماسه مورد استقبال یسع بن مدرار قرار گرفت. چون نامه زیادة اللّه بن اغلب یا خلیفه عباسی مبنی بر دستگیری عبیداللّه به سجلماسه رسید، یسع او را دستگیر و زندانی کرد(119). ابوعبداللّه شیعی بعد از شکست اغلبیها و آل رستم و گشودن افریقیه و مغرب وسطی به مغرب اقصی رفت و یسع بن مدرار را شکست داد و عبیداللّه مهدی را از زندان آزاد کرد و او را به رقّاده آورد و در ربیع الاول سال 297 ق مردم افریقیه با عبیداللّه مهدی بیعت کردند(120). بدین ترتیب فعالیتهای تبلیغی فاطمیان که از نیمه دوم قرن دوم هجری آغاز شده بود در اواخر قرن سوم هجری به نتیجه رسید و دولت فاطمیان در شمال افریقا تأسیس شد. مرکز فرمانروایی این سلسله تا سال 362 ق افریقیه بود و سپس مقر خلافت آنان به مصر منتقل شد و تا سال 567 ق که صلاح الدین ایوبی فاطمیان را منقرض کرد بر مصر غلبه داشتند.
* * *
خلاصه سخن آن که فعالیتهای تبلیغی شیعه امامیه در سده های دوم و سوم هجری، تشکیل دولت شیعی ادریسیها در نیمه دوم سده دوم هجری، قیامهای زیدی که بیش از یک سده در عراق، حجاز، یمن، ایران و مصر ادامه یافت با همه فشارها و سختگیری هایی که از سوی خلفای عباسی اعمال می شد باعث ترویج مذهب تشیع گردید و زمینه تشکیل دولتهای شیعی دیگری را فراهم کرد. در میانه سده سوم هجری دولت علویان طبرستان که دومین دولت شیعی بود در شمال ایران تشکیل شد. طی سالهای 255 تا 270 ق صاحب الزنج که خود را علوی می دانست بر حجاز، عراق و جنوب ایران غلبه یافت و مرکز خلافت را به مخاطره افکند. در سال 288 ق بنی رسی که از اوایل این سده فعالیتهای تبلیغی گسترده ای را آغاز کرده بودند، در یمن دولت شیعی تشکیل دادند. در سال 293 ق در موصل مقدمات تشکیل دولت بنی حمدان که شیعه مذهب بودند فراهم شد. فعالیتهای تبلیغی سازمان یافته فاطمیان که از میانه سده سوم هجری آغاز شده بود در اواخر این سده به نتیجه رسید و فاطمیان بر شمال افریقا غلبه یافتند و در پایان سده سوم شیعیان بر بخش وسیعی از سرزمینهای اسلامی در شرق و غرب فرمانروایی یافتند و به تبلیغ تشیع پرداختند. با تشکیل دولت بویهیان در اوایل سده چهارم هجری و غلبه بر بغداد در سال 334 ق و گسترش قلمرو فاطمیان از مغرب به مصر و شام در بیشتر سرزمینهای اسلامی دولتهای شیعی تشکیل شد.
منابع و مآخذ
ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، قاهره، 1964 .
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، بی تا.
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، به اهتمام عباس اقبال آشتیانی، تهران 1320 .
ابن خلدون، تاریخ، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1366 .
ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، دارالثقافه، بیروت 1968 .
ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمد رضا تجدد، انتشارات کتابخانه ابن سینا، تهران 1343 .
ادیب، عادل، زندگی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسداللّه مثیری، دفتر فرهنگ اسلامی، تهران 1366 .
اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، کتابفروشی صدوق، تهران 1349.
بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران 1371 .
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1371 .
جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1368 .
حرانی، حسن بن علی بن حسین، تحف العقول، کتابفروشی اسلامیه، تهران 1400 .
حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم عج، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367 .
حقیقت، عبدالرفیع، جنبش زیدیه در ایران، انتشارات فلسفه، تهران 1363 .
شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگی امام حسن عسکری، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1371 .
صدر، محمد باقر، فدک در تاریخ، ترجمه محمد عابدی،
انتشارات روزبه، تهران 1360 .
صدوق، عیون اخبارالرضا، ترجمه محمد قمی اصفهانی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران 1364 .
طبری، تاریخ الرسل و الملوک، شرکت انتشارات جهان، تهران، افست از چاپ اروپا.
طوسی، اختیار معرفة الرجال، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد 1348 .
فضل اللّه ، محمد جواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا، ترجمه سید محمد صادق عارف، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1365 .
فضیلت الشامی، تاریخ زیدیه در قرن دوم و سوم هجری، ترجمه سید محمد ثقفی علی اکبر مهدی پور، انتشارات دانشگاه شیراز، شیراز 1367 .
فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، تهران 1367 .
کندی، ابی عمر محمد بن یوسف، تاریخ ولاة مصر، تحقیق دکتر حسین نصار، دار صادر، بیروت 1379 .
مجلسی، بحارالانوار، چاپ جدید.
مرتضی حسینی، جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1366 .
مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1347 .
مصطفی شبیبی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه و تلخیص دکتر علی اکبر شهابی، انتشارات دانشگاه تهران، 1354 .
مظفر، محمد حسین، تاریخ شیعه، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1368 .
مفید، ارشاد، انتشارات علمیه، تهران 1346 .
ممتحن، حسینعلی، نهضت صاحب الزنج، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران 1367 .
نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه و تعلیقات دکتر جواد مشکور، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1361 .
یعقوبی، تاریخ، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1362 .
1 بنگرید به : جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 134 به بعد.
2 ابن خلدون، تاریخ، ج 3،ص 15 23 .
3 بنگرید به : ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 302 310 .
4 ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 10 .
5 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 72 73.
6 الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 302.
7 بنگرید به : همان، ج 6، ص 304 310 .
8 همان، ج 6، ص 305 .
9 همان.
10 همان، ج 6، ص 309 310 .
11 همان، ج 6، ص 311 312 .
12 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 74 .
13 همان، ص 74 75 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 6 ، ص 312 313 .
14 مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 441 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 319 .
15 صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص 379 380 .
16 مروج الذهب، ج2، ص 441 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 326 .
17 تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 11 .
18 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 76 .
19 عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 487 497 ؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 471 .
20 الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 399 .
21 یعقوبی، تاریخ، ج2، ص 473 ؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 77، به نقل از : عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 188 .
22 یعقوبی، تاریخ، ج2، ص 493 .
23 الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 399 .
24 رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 2، ص 116 .
25 همان، ج2، ص 117 119 .
26 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 78 81 .
27 حسن بن علی بن حسین حرانی، تحف العقول، ص 473 478 .
28 مفید، ارشاد، ج2، ص 264. مسعودی، شهادت امام جواد علیه السلام را به سال 219 ق ثبت کرده است. (مروج الذهب، ج 2، ص 465).
29 نوبختی، فرق الشیعه، ص 133 134 .
30 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 81 .
31 محمد حسین مظفر، تاریخ شیعه، ص 124 ؛ الکامل فی التاریخ، ج7، ص 56 .
32 الکامل فی التاریخ، ج 7 ، ص 55 56 .
33 طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 11، ص 1407 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 55 .
34 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 83 .
35 تاریخ شیعه، ص 262 .
36 تاریخ الرسل و الملوک، ج 11، ص 1403 1404 .
37 الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 79 .
38 ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 6، ص 396 .
39 باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام ، ص 281 .
40 محمد باقر صدر، فدک در تاریخ، ص 36.
41 مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 209 .
42 کندی (ولاة مصر، ص 203) این دستور العمل را به منتصر نسبت می دهد. مقریزی نیز به نقل از کندی صدور ین دستور العمل را در زمان منتصر می داند (بنگرید به : تاریخ شیعه، ص 264). ولی با توجه به رفتاری که منتصر نسبت به علویان درپیش گرفت و همچنین با توجه به اینکه دوره زمامداری منتصر چندماه بیش نبود، همان طور که مؤلف تاریخ شیعه متذکر شده است، این دستورالعمل با شیوه و رفتار او با علویان سازگار نیست. بنابراین دستورالعمل باید در زمان متوکل صادر شده باشد.
43 در تاریخ شیعه (صفحه 264) به جای این عبارت، چنین آمده است : «هیچ علوی نباید پیشه و صنعتی را قبول کند».
44 کندی، ولاة مصر، ص 230 .
45 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 85 .
46 بحارالانوار، ج 50، ص 185 .
47 مروج الذهب، ج 2، ص 502 503 .
48 همان، ج 2، ص 542 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 116 .
49 مروج الذهب، ج 2، ص 542 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7،ص 116 .
50 مروج الذهب، ج 2، ص 558، 578، 581 582 .
51 همان، ج 2، ص 553 .
52 الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 127 .
53 بنگرید به : مروج الذهب، ج 2، ص 553 557 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 126 129 .
54 همان، ج 5، ص 522 .
55 تاریخ شیعه، ص 262 .
56 ولاة مصر، ص 229.
57 همان، ص 230 .
58 همان، ص 232 234 .
59 فرق الشیعه، ص 139 .
60 همان، ص 137 139 .
61 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 87 .
62 تاریخ شیعه، ص 132 .
63 همان.
64 بنگرید به : طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 575 581 .
65 ولاة مصر، ص 237 238؛ تاریخ شیعه، ص 266 .
66 ولاة مصر، ص 239 ؛ تاریخ شیعه، ص 266 .
67 الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 217 .
68 ولاة مصر، ص 239 ؛ تاریخ شیعه، ص 266 .
69 کندی در کتاب ولاة مصر صفحه 240، آغاز دعوت او را به سال 253 ق می داند.
70 بنگرید به : ولاة مصر، ص 240 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 238 239 .
71 بنگرید به : ولاة مصر، ص 240 241 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 263 264 .
72 بنگرید به : تاریخ شیعه، ص 267 .
73 تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام ، ص262 .
74 الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 205 به بعد ؛ مروج الذهب، ج 2، ص 595 .
75 الکامل فی التاریخ ج 7، ص 205 206 .
76 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 175 .
77 بنگرید به : الکامل فی التاریخ، ج 7، حوادث سالهای 255 تا 270 ق ؛ مروج الذهب، ج 2، ص 595، 605 607 ؛ حسینعلی ممتحن، نهضت صاحب الزنج، ص 302 337.
78 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 102 .
79 تاریخ شیعه، ص 136 .
80 فرق الشیعه، ص 139 157 .
81 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 113 .
82 همان.
83 تاریخ شیعه، ص 137 .
84 همان، ص 138 .
85 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 151 155 .
86 ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 8، 15 .
87 همان، ج 3، ص 16 .
88 همان، ج 3، ص 17 .
89 همان، ج 3، ص 19 .
90 همان، ص 45 .
91 ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج1، ص 228.
92 مروج الذهب، ج 2، ص 557 558 .
93 عبدالرفیع حقیقت، جنبش زیدیه در ایران، ص 167.
94 همان، ص 98 .
95 بنگرید به : ابن ندیم، الفهرست، ص 360.
96 ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 30 .
97 بحارالانوار، ج 48، ص 66 .
98 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 87 .
99 بنگرید به: ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 31 32 .
100 همان، ج 3، ص 32 .
101 همان، ج 3، ص 32 39 .
102 همان، ج 3، ص 11 13 .
103 همان، ج 3، ص 157 .
104 سلسله های اسلامی، ص 120 . رس نام کوهی است در نزدیکی ذوالحلیفه در شش میلی مدینه. قاسم بن ابراهیم برادر ابن طباطبا در جبال قدس در اطراف مدینه ساکن بود. بعد از مرگ برادرش در سال 199 ق دعوت خود را آشکار کرد (اعلام زرکلی، ج 5، ص 171) و به تبلیغ پرداخت، ولی علناً قیام نکرد (تاریخ زیدیه در قرن دوم و سوم هجری، ص 185 186).
105 ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 157 .
106 همان.
107 همان.
108 ابن ندیم، الفهرست، ص 361 .
109 بنگرید به : ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 157 160 ؛ سلسله های اسلامی، ص 118 121 .
110 بنگرید به : فیاض، تاریخ اسلام، ص 240 ؛ فرق الشیعه، ص 101 به بعد.
111 بنگرید به : الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 24 27 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 42 .
112 ابن ندیم، الفهرست، ص 348 354 ؛ تاریخ تشیع در ایران، ص 207 208 .
113 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 28 31 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 42 43 .
114 ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 43 .
115 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 31-32 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج 3، ص 43 .
116 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 37 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 46 47 .
117 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 37 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 47 .
118 الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 48 ؛ ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 50 .
119 بنگرید به : ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 50 116 .
120 بنگرید به : الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 538 .