سیدرضا شاکری، عضو
هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی است. شاکری در حوزه اندیشه
سیاسی مقالات زیادی را به رشته تحریر در آورده است. وی همچنین در مقاله «انسانشناسی
امام خمینی و نقش آن در اندیشه سیاسی او» اندیشه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
پرداخته است. وی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، از بنیادهای
عرفانی اندیشه سیاسی امام سخن گفته و نیز تلاش میکند تا به چالشهای ابتنای سیاست
به عرفان از نظر امام پاسخ دهد. وی معتقد است که از دیدگاه امام خمینی، سلوک
عرفانی حاکم اسلامی حقوق شهروندی را تضمین میکند. در پی این گفتوگو را میخوانید:
ایکنا: میدانیم امام خمینی(ره) در کتب فقهی
نظریه ولایتفقیه را تدوین کردهاند، صحبت کردن از مبانی عرفانی و فلسفی برای این
نظریه توجیهپذیر است؟
ما برای اینکه تصویری هماهنگ، کلی و
منسجم از اندیشه سیاسی امام داشته باشیم باید کمی از 1348 که کتاب ولایت فقیه
نوشته شده است عقبتر برگردیم و مقدمهای در معرفتشناسی و تمهیدات در معنای
کانتی را بیان کنیم.
امام خمینی به عنوان یک رهبر سیاسی مؤسس
و بنیانگذار، پدیدهای منحصر به فرد در تاریخ معاصر کشور ما و جهان هستند. ایشان
از این لحاظ منحصر به فرد هستند که علاوه بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی جدید، دارای
مجموعه منسجم اندیشه فلسفی، عرفانی و فقهی هستند که پشتوانه عمل سیاسیشان قرار
گرفته و این پشتوانه با آن عمل به اصالتی منجر میشود که درونی است و ریشههایش به سنت عرفانی و
ابنعربی و سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) در خصوص اتحاد نظر و عمل بازمیگردد.
بنابراین بدون رعایت این چارچوب کلی درک هیئت تألیفی و ارگانیک نظر و عمل در نگاه
امام خمینی کار مشکل میشود.
با این مقدمه اشاراتی به اندیشه سیاسی امام خمینی خواهم داشت.
یکی از شاخصهایی که معمولا برای فهم اندیشه سیاسی رایج است، اشاره به موضوع طبقهبندی
علوم است که فارابی در این سنت است. دکتر داوری که در باب اندیشه سیاسی فارابی کار
کرده است، تأکید میکند که ما باید با منظق طبقهبندی علوم در نظر فارابی آشنا شویم
تا بتوانیم به نظرات مدنی او پی ببریم. چنین الگویی در خصوص امام(ره) نیز وجود
دارد.
امام در کتاب شرح چهل حدیث الگویی ارائه
داده و علوم را طبقهبندی میکنند که وقتی این الگو را دنبال میکنیم، میبینیم
اندیشههای سیاسی ایشان تابعی از این الگوست.
در نظر امام سه دسته علوم وجود دارد که
البته خود این دستهبندی مستند به حدیثی از پیامبر(ص) است. از نظر ایشان معارف
اسلامی به سه دسته کمالی، قلبی و قالبی تقسیم میشوند. تمام معارف ما در قسمت علوم
کمالیه مربوط به حقیقت و تعالیم پیامبر(ص) و ائمه(ع) است که به بیان توحید و کمال
انسان میپردازند. عرفان در این دسته مطرح است. دسته دوم علوم قلبی است که مراد
اخلاق و سلوک است و دسته سوم امور قالبی است که به فعل و جنبه تکلیفی عمل میپردازد
و فقه در این دسته قرار میگیرد.
در علوم کمالیه شناخت و معرفت اولیه
وجود دارد که مبنایش کمال هستی انسان و هر چیزی است. بعد در علوم قلبی ضرورت عمل
برای رسیدن به کمال مطرح میشود و برای اینکه ما بتوانیم چارچوبی به این علوم قلبی
بدهیم، علوم قالبی مطرح میشود که فقه در این دسته قرار میگیرد. امام خمینی برای
اولین بار لفظ «سیاسات» را در تحریرالوسیله جلد اول مطرح میکنند. در بحث پایانی
در خصوص مراتب امر به معروف و نهی از منکر، امام به مفهوم امور سیاسی اشار میکنند
و سیاسات اسلامی را حوزهای میدانند که یک فقیه باید وارد شود که شامل امور
جزایی، قضائی، دیه و مجازات است. بخشی از امور سیاسی هم همینها هستند. جوامع
اسلامی قوانینی دارند که حاکم باید این قوانین را اعمال کند تا فرایند اصلی و
نظام و نظم اجتماعی برقرار شود. در فصل مربوط به دفاع در تحریرالوسیله، امام راجع
به سیاست خارجی هم نظر میدهند که بزرگترین دغدغهشان استیلای سیاسی، اقتصادی و
فرهنگی قدرتها بر کشورهای اسلامی است و ایشان واجب میدانند فقها در مقابل این
پدیده ایستادگی کرده و از سلطه جلوگیری کنند و از روابطی که سرانجامش سلطه بر
مسلمانان باشد، اجتناب ورزند. اینها جنبه عملی دارد. به طور طبیعی وقتی در سیاست
عملی چنین ضوابط و اصولی تمهید شده است، خود به خود ذهن ما به مبانی این مباحث
معطوف میشود. بر اساس طبقهبندی علوم ما این اعمال واجب را به علوم قلبی برمیگردانیم.
پس متوجه میشویم که اخلاق، یعنی دسته دوم علوم مبنای نظری سیاست است. اصالت اندیشه
سیاسی امام از همینجا مطرح میشود و به عرفان ابنعربی و سیره پیامبر اکرم بازمیگردد. بنیادهای اندیشه سیاسی امام قرآن و معارف معصومیناند که اصالت
درونی را تأمین میکنند و البته صرفاً جنبه تبیینی و استدلالی نداشته و اصالت خود
را از تاریخ اندیشه اسلامی مییابند.
در کتاب شرح دعای سحر و یا شرح حدیث جنود
عقل و جهل ومصباح
الهدایه و شرح 40 حدیث که این متون در دوران جوانی نوشته شدهاند، مبانی اخلاقی
سیاست امام نوشته شده است. شرح دعای سحر در سال 1307شمسی و مصباحالهدایه در سال 1309
نوشته شده است که امام خیلی جوان بوده است. امام در عرفان شاگرد مرحوم شاهآبادی
بودند. آیتالله محمدعلی شاهآبادیعارفی بود مغضوب رضاشاه که 7 سالی در قم بود. امام خمینی در
این مدت شاگرد ایشان بودند. یکی از آثار معروف مرحوم شاهآبادی شذراتالمعارف است
که در آن اندیشههای سیاسی خود را به صورت بومی مطرح کرده و کتاب اصیل و چارچوبداری
است. ما میدانیم که شاهآبادی با چند نسل و واسطه میرسد به محمدرضا قمشهای
اصفهانی که امام او را به عنوان عارف بزرگی قبول داشتند و اندیشه او نیز به قونوی
و نهایتاً به ابن عربی میرسد. از این رو اندیشه امام(ره) اصالتی درونی دارد.
بنابراین ریشه بحثهای سیاسی امام(ره)
به عنوان علوم قالبی در علوم قلبی قرار داشته و ریشه این علوم نیز در علوم کمالی
قرار دارد. نظریه ولایت فقیه وقتی در سال 1348 در نجف اشرف تدوین و تدریس شده است،
ریشه خود را در علوم قلبی و کمالی مییابد. از این رو جریان سیاست عملی امام ریشه
در عرفان و
اخلاق اسلامی دارد و این یک سیری بود که اندیشه امام از هستیشناسی، معرفتشناسی و
انسانشناسی دارد و به لحاظ نظری خود را در عرفان و اخلاق و سیاست نشان میدهد.
وقتی جمهوری اسلامی تأسیس میشود، میبینیم
ولایت فقیه مبنای سیاست عملی میشود و وقایعی که در جامعه حادث میشود از جمله
ضرورت نهادسازی و مدیریت جنگ، گویی ضرورتاً این بحثهای عملی است که برجسته میشود
و جامعه تا حدودی از ریشههای نظری و فکری آرای امام خمینی دور میشود و اکنون در
جامعه ما ضرورت دوباره و مضاعفی در تبیین ریشههای نظری عمل سیاسی ایشان پیش آمده
است.
ایکنا: فلسفه سیاسی یونان ناظر بر پولیس و مدینه بوده
است. با توجه به اصالت درونی اندیشه امام جایگاه پولیس و مدینه در اندیشه امام
چیست؟
امام خمینی در کتاب شرح حدیث جنود عقل و
جهل اشاراتی به مدینه دارند که منظورشان مدینه فاضله است. این مدینه فاضله برای ایشان
یک اصطلاح است و جنبههای آتنی و یونانی ندارد. هر چند ممکن است برای فارابی مدینه
جنبه یونانی داشته باشد، اما برای امام یونانی بودن فکر در مدینه اصالتی نمییابد
و ایشان مدینه را جایی میبیند که در آن زمینههای طبیعی و هستیشناختی برای رستگاری
و سعادت بشر مطرح میشود. این مدینه محلی است برای تمرین همان رستگاری دنیوی که به
رستگاری اخروی باید برسد. امام(ره) در پرتو عرفان است که ضرورت حکومت را مطرح میکند
و ضرورت حکومت است که به مدینه فاضله شکل میدهد. این
ضرورت یک ضرورت مادی و غریزی نیست، بلکه تمرین رستگاری دنیوی برای رسیدن به آخرت
است. اساس ضرورت حکومت این است که مسیر حرکت هستی به سمت کمال است که همین ایجاب
میکند که مدینه فاضلهای وجود داشته باشد برای حرکت انسان به سمت سعادت و کمالی
که در عرفان دنبال آن هستیم.
امام خمینی در شرح دعای سحر با استناد
به حدیثی میگویند که حکومت نشئه خیال و بروز سلطنت آن است که اینجا بحث وحدت وجود
را مطرح میکنند و حکومت را به نوعی نماد و بازنمایی از نظمی میدانند که در عالم
است. این نظم در هستی است و به سوی کمال میرود. باید گفت آن چه نقصی دارد به
دنبال برطرف کردن آن و نیل به کمال است. برای نیل به کمال نیز تدبیر لازم است.
تدبیر به معنای بهرهبرداری و مدیریت نیروهای وجودی و مادی برای حرکت به سوی کمال
است. هر تدبیر و مدیریتی نوعی انقباض و محدودیت را الزامآور میکند و حکومت جلوه
قدرت انقباضی و قهاریت خداوند است تا نظمی را برقرار کند. این انقباض خود به خود
به ساختارهایی اشاره میکند که ما امروز تحت عنوان حکومت میشناسیم. مدینه فاضله
تجربهای بشری است و حکومت باید چارچوبهایی داشته باشد که انسانها بتوانند در آن
زندگی کنند.
هر چند نوع نهادها میتواند
متفاوت باشد، اما در اینکه اصل زندگی ساختارمند است، در همه جوامع مشترک است.
تفاوت در اندیشهها و ارزشهایی است که این ساختارها را پشتیبانی میکند و اینجا
تفاوت مدینه فاضله امام(ره) با آتن روشن میشود که از منطق وحی برخوردار است و به
صورت اجمالی و تفصیلیاش در عرفان و تفاسیر اندیشه سیاسی مسلمانان میبینیم. امام نیز
خود را یکی از اینها و از این سنت میداند. ایشان قائل هستند که باید از تجارب
مشترک بشری استفاده کرد هرچند اصالت اندیشهشان کاملاً اسلامی است. امام در خصوص
جمهوریت آن را عین جمهوری فرانسوی میدانند، اما محتوا را اسلامی میدانند.
بنابراین هنر امام در شکل دادن این اندیشه سیاسی که نوعی از مدینه است، این است که
اندیشه عرفانی را که اصالت درونی دارد با تجربه بشری که جمهوریت است، پیوند میزند.
ایکنا: تجربه
عرفانی شهودی و بدون گفتوگو است و عرفان نظری بیان این تجربه است. حالا ضرورت
عرفانی که توأم است با کشف و شهود چگونه میتواند به عرصه عمومی منتقل شود که سنخ
حصولی تاریخی و انضمامی دارد؟
از دو مسیر میتوان به این مطلب جواب
داد. اولا عرفان سلوکی از جنس شخصی و فردی دارد و سالک در مسیر حرکت به سمت کمال و
ترک کردن منازلی که در آن نقص دارد، به حقیقت نزدیک میشود و این شهودی و کشفی است
که در جان سالک آتشی میافتد و بیدار شده و حرکت میکند. این جا عمل واقعیت دارد و
سلوک بدون عمل موضوعیت نخواهد داشت. امام میگویند حتی علم توحید که پرفضیلتترین
علوم است بدون عمل ارزش ندارد و به معکوس فضیلت یعنی نوعی حجاب بدل میشود. پس یک
مسئله عمل است. مسئله عمل را اگر از عرفان حذف کنیم، گویی که سلوک به دلخوشیهای
شخصی عارف منتهی میشود. از سوی دیگر پلی بین عرفان و عمل وجود دارد که امام
برقرار میکند و به نوع معرفت عارف بستگی دارد. معرفت
عارف شخصی نیست که صوفیانه باشد. عرفان امام نوعی نگاه مهربانانه و محبتآمیز و
پیامبرانه به مردم بود. یعنی سالک وقتی به حقیقت میرسد، در کنه اندیشهاش این طور
است که من باید دیگران را هم به حقیقت برسانم، یعنی کارکردی آموزشی دارد البته نه
به معنای تعلیمی و رفع اختیار از انسان، بلکه به معنای دلسوزی و رابطه با مردم. کما
اینکه در نسبت با مردم این را گسترش میدهد. در واقع امام از علم قلبی که اخلاق
است به علم قالبی که سیاسات است، میرسد. اینجا مسئله مهمی وجود دارد که یک فرد که
در حوزه علوم قلبی و اخلاق سلوک میورزد، از این جهت که همه انسانها برای او ارزشمند
هستند. امام به عنوان کسی که سالک عرفانی است، به این نتیجه رسیده است که انسانها
را باید در جمع
به آمادگی رساند و از سوئی دیگر معتقد است که ماهیت زندگی انسانها، جمعی است و
اینجاست که نگاه امام به جامعه از اندیشههای عرفانی گذر میکند و به تشکیل حکومت
میرسد. بدین ترتیب علم قلبی دولتمرد و زمامدار جامعه را برای درک معنای انسانیت
در محیط جامعه آگاه و عمل سیاسی را تجویز میکند. بخشی از تجویز این عمل در صحنه
فقه سیاسی تکثر مییابد.
امام جدای از اینکه یک عارف و اندیشمند
بودند، یک شهروند نیز بودند که در دورهای از تاریخ معاصر زندگی میکردند که شامل
انقلاب مشروطه، استبداد صغیر، سلطنت پهلوی و ظهور قدرتها و غارت در ایران بود.
وقتی ما نگاه میکنیم امام به تدریح در کنار اندیشه عرفانی به اندیشه سیاسی میرسد
و آن ضرورت مشارکت در سرنوشت است. امام از دوره نوجوانی با غم و بدبختیهای مردم
آشنا بودند، غارت راهزنان و ناکارامدی نظام فئودالیته را دیده و حکومتهایی را
ملاحظه کرده بودند که توان حراست از مردم را نداشتند. ایشان تاریخ را مطالعه میکنند
و همچنین کتب برخی از روشنفکران را مطالعه کرده و احساس مسئولیت میکنند. ایشان میدانند
که استیلای سیاسی و اقتصادی چه بلایی سر مسلمانان میآورد، بنابراین اندیشه امام و
تجربه عینی او به پیوند میان جامعه سیاست عملی و اندیشه عرفانی میرساند. بنابراین
اندیشه عرفانی از سلوک شخصی فاصله میگیرد و با نگاهی کارکردی نسبت به عرفان، به
سیاست منتقل میشود و یکی از طبیعیترین انتقالها از عرفان به سیاست در اندیشه و
رهبری امام صورت میگیرد.
ایکنا: ما در
عرفان سالک داریم، اما شهروند میتواند سالک نباشد. به نظر میآید دوگانهای اینجا
وجود دارد چرا که حیث شهروندی حیثیتی سیاسی است اما حیث عرفانی حیثیتی وجودی و
شهودی است. آیا امام(ره) مدینه سیاسی را به مدینه عرفانی تبدیل کردهاند و آیا
اصطلاحی را که فرمودید که امام به ضرورت مشارکت در سرنوشت رسیده بودند، نباید
تبدیل بکنیم به ضرورت مشارکت در سرنوشت عرفانی؟ به عبارت دیگر شهروندان سالکانی
هستند که باید در سرنوشت عرفانی و رسیدن به مدینه فاضله الهی گام بردارند؟
میتوان این تعبیر را نیز داشت، اما من
خودم با این رویکرد نگاه نکردهام. من یک دگردیسی در اندیشه حضرت امام دیدهام که
در واقع ما در ادبیات عرفانی و سیاسی ایشان میبینیم. امام(ره) در متون عرفانی
زبانی بسیار پیچیده دارند. ما در شرح دعای سحر و مصباحالهدایه میبینیم خیلی
پیچیدگی فنی و ادبی و سبکی دیده میشود که نشان میدهد بر ادبیات عرفانی کاملا مسلط هستند. سید جلال آشتیانی در
مقدماتی که بر آثار امام نوشتهاند عنوان کردهاند که ایشان آخرین فردی بودهاند
که ما در سنت عرفانی داشتهایم و اظهار نگرانی میکنند که باید خلأ امام خمینی در
آینده پر شود. این امامی که سبک زبان پیچیدهای در عرفان دارند، وقتی به سیاست
رو میآورند، زبانی انقباضی و ساده دارند. این نشانه میدهد که امام(ره) درصدد این
نیست که از طریق سیاست سلوک عرفانی مردم را تمهید کند. من به این قائل نیستم که ایشان
به دنبال آن بود که سیاست را گذری برای عرفان بکند بلکه میخواستند عرفان را تبدیل
به چارچوبی برای مراقبت از امر سیاسی کند. عرفان
از نظر امام(ره) بر سیاست احاطه دارد ولی سیاست نمیتواند بر عرفان احاطه یابد.
عرفان خدماتی به سیاست میدهد اما سیاست خدماتی به عرفان نمیدهد؛ عرفان در واقع
راه را نشان میدهد و سیاست راه را طی میکند.
ایکنا:
در واقع ایشان طرفدار سیاست عرفانی نبودند؟
در قالب زبان امام(ره) این تلقی را
داریم که شرط اول کسی که میخواهد در عرفان سخن بگوید این است که سالک باشد، اگر
غیرسالک باشد و به تعبیر ایشان صرفاً حرف بزند، به شطحیات میافتد که خبر از نقصان
سلوک خواهد داد. امام خمینی سلوک خاص عرفانی را طی کردهاند و در سلوک عملی ایشان
بر اساس گزارشها این مسئله تأیید میشود. حضرت امام در مقام رهبر سیاسی آن اندیشهها
و سلوک عرفانی را در خصوص خود اعمال میکنند و این به واسطه نوع رابطهای است که
در دستگاه عرفانی، انسانها با هم دارند و آثار و برکات آن در زندگی جمعی دیده میشود؛
مثلاً امام(ره) در سخنرانیهایشان تقریباً در تمام موارد با اندرز و عرفان شروع میکنند
و از مهار زدن به نفس و اظهار نگرانی از نفس و شرور انسان زیادهخواه سخن میگویند
و با شروع سخن، گویی ایشان نوعی مراقبه را تمرین میکنند. این نوعی سیاست عملی است.
امام(ره) در سخنرانیها سرشان رو به پایین است و در حال مراقبت درونی هستند؛ در
حالی که رهبران سیاسی معمولاً با رتوریک و هیجان و قاطع حرف میزنند.
شخصیت امام خمینی(ره)، چهره، سکنات و
زبان ایشان این تأثیر را میگذارد. بنابراین ایشان عرفان را به مردم آموزش نمیدهند
اما جنبه اثرگذاری دارد و این کارکرد عرفان در سیاست است که باید خود را در چهره
رهبر و زمامدار نشان دهد که به هر مقدار که او مقید به سلوک عرفانی است، جامعه تأثیر
خواهد پذیرفت و در این صورت مناسبات سیاسی ما معنادار شده و آثار خشونت کمتر میشود
و در نتیجه آرامشی به زندگی اجتماعی میرسد که مراد سیاست هم همین است.
ایکنا: موضوع و
مخاطب دولت شهروند است، موضوع حکومت از نظر حضرت امام(ره) چیست؟ با توجه به اینکه
امام معتقد بودند که دولت ضمانت اجرای شریعت است، در این صورت تکلیف شهروند در
ساختاری سیاسی ایشان چیست؟
شما اگر شریعت را معادل علوم طبقه سوم
در نظر بگیرید، شریعت به معنای چارچوبهای عملی، فردی و ساختارهای سیاسی خواهد
بود. در این صورت چارچوب عملی شریعت به دنبال تمهید تأمینات و تضمیناتی برای علوم
دوم و علوم اول خواهد بود و گویی شکل مدینه فاضله به صورت شماتیک از پایین شکل میگیرد.
بنابراین این طور نیست که اول چارچوب را ریخته باشد تا به کمال برسند. مبنای این
ساختارهای سیاسی، اخلاق و عرفان است. شریعت در عرفان طرح شده است و در علوم قالبی
بخشهایی از آن محقق میشود. مدینه فاضلهای که ما داریم ضرورتاً در فلسفه سیاسی
طرح نمیشود، بلکه در عرفان مطرح است و در دسته سوم بخشهایی از آن عملی میشود.
در واقع، اگر به حکومت و جمهوری اسلامی که امام(ره) ساختهاند مقید باشیم، بخشهایی
از اندیشه عرفانی امام را در جامعه تحقق میدهد. بنابراین علوم قلبی گستردهتر از
علوم قالبی است و این علوم محدودتر از علوم کمالی خواهد بود. گستره عمل علوم قالبی
در خصوص پیامبر و ائمه است که معصومین هستند و علوم قلبی که جنبه سلوکی است و علوم
قالبی ظاهرگرایانهتر است؛ بنابراین من نسبتی بین تلقی فرد و دولت در اندیشه غربی
و اندیشه عرفانی حضرت امام(ره) نمیتوانم بیان کنم.
ایکنا: با توجه به اصالت
درونی اندیشه امام راحل، آیا تعارضی بین اسلام سیاسی و سیاستورزی بشری وجود دارد؟
اینها بحثهای انضامی است که باید مطرح
شود، و نیازمند آن است کهما فقه و حقوق اسلامی، حقوق خصوصی و عمومی و ... آگاه شویم و
هنوز رویش کار نشده است و یا خیلی کم کار شده است. در این خصوص باید به تفصیل بپردازیم.
ایکنا: امام(ره)
در سنتی فقهی در تاریخ اسلام بودند که پیش از ایشان مشروطهطلبان و مشروعهطلبان
به بحث پرداخته بودند. این سنت چه نسبتی با امام داشتهاند، و آیا سنت سیاسی ایشان
واکنشی به سکولاریسمی است که رضاشاه به وجود آورده بود؟
نه، من در مورد دیگران خیلی اطلاعی
ندارم. آنچه در خصوص امام خمینی میتوانم بگویم این است که قطعا ایشان یک تجربه
انفعالی نداشتهاند و اصالتاً وارد شدهاند. اندیشه امام(ره) بازتولید اندیشه
درونی ماست؛ نفس اندیشه ایشان راهگشا است و انفعالی و یا واکنشی نیست. وقتی ما راجع
به دموکراسی صحبت میکنیم، میتوانیم متناظر با آن در سنت خودمان صحبت کنیم.
اندیشه امام(ره) در پاسخ به سکولاریسم رضاشاه شکل نگرفته است و
این را باید در سیاست عملی ایشان دید که به سیاست آمرانه رضاخانی واکنش نشان دادهاند
و البته تأثیری بر اندیشه سیاسی امام ندارد و باید اصالت آن را در سنت اندیشه
اسلام دید.
ایکنا: در پایان اگر جمعبندی
دارید، بفرمایید.
نگاهی با فاصله نزدیک به سه دهه به امام
خمینی(ره) و بازخوانی دوباره اندیشه ایشان ضروری است. ما میتوانیم از اندیشه و
عمل سیاسی ایشان برای حل مشکلات امروز خوشهای بگیریم. مهمترین چیز برای جهان
اسلام امروز وحدت است و امام قابلیتها و ظرفیتهایی دارد که میتواند مجددا در
احیای این وحدت به جامعه اسلامی کمک کند و یکی از آنها عرفان است که وقتی وارد
سیاست میشود، از آنجا که اندیشه امام(ره) صورتی از وحدت وجود است، تقابلهای معرفتی
را کاذب میداند و به وحدت ارجاع میدهد. امروز جهان اسلام گرفتار این دوگانگیهاست
که گاهی اوقات خشن و تیز هم هست و اینها بلای بزرگی برای جهان اسلام است و
مسئولیت سیاستمداران و روشنفکران در نسبت با امام خمینی این است که ظرفیتهای وحدتبخش
مستتر در اندیشه و عمل آن بزرگوار را مجدداً صورتبندی کنند و نسبتش با مشکلات خود
را دریابند و به راهحل هایی بدیل برسند که بتواند وحدت اسلامی را برگرداند. وحدت
اسلامی تنها از طریق ترسیم دشمن مشترک حل نمیشود، بلکه کوشش برای کاهش دوگانگیها
و تقابلهاست و دغدغه امام راحل در این مورد زیاد بود و نگران بودند که دوگانگیهای
معرفتی که به خاطر ترس از بازتولید شر است، به جامعه تسری یابد. انسانشناسی امام
خمینی اقتضا میکند که نگران شر باشند و شر امروز در جامعه اسلامی این اختلافاتی
است که ایجاد شده است.