شهرستان کنونی (×1) مشهد به مرکزیت شهر مشهد به وسعت 13130 کیلومتر مربع و جمعیت 2210528 نفر طبق سرشماری سال 1370 شمسی و تراکم نسبی 161 نفر در کیلومتر مربع با 2071 آبادی در شمال شرقی خراسان واقع است.
این شهرستان با مختصات ریاضی طبق نقشه شماره 1 با طول جغرافیایی بین ’1 ه 59 تا ’43 ه 60 شرقی و عرض جغرافیایی بین ’4 ه 35 تا ’13 ه 37 شمالی محدود است.
از شمال و شمال شرق به ترکمنستان، شمال غرب به درگز، مغرب به چناران و نیشابور، جنوب غرب به ترتب حیدریه، جنوب به فریمان، جنوب شرق به تربت جام و شرق به شهرستان سرخس.
شهرستان مشهد دارای 5 بخش است به نامهای:
1 - مرکزی به مرکزیت شهر مشهد و دهستانهای: تبادکان، طوس، کارده، میان ولایت، کنویست.
2 - احمدآباد به مرکزیت ملک آباد و دهستانهای: پیوه ژن، سرجام، میامی.
3 - طرقبه به مرکزیت طرقبه و دهستانهای: شاندیز، طرقبه.
4 - رضویه به مرکزیت شهرک رضوی شامل آبروان، پایین ولایت، میامی..
5 - کلات به مرکزیت کلات و دهستانهای: پساکوه، زاوین، کبود گنبد.
در این شهرستان دو رشته کوه معروف به چشم می خورد: اول هزار مسجد در شمال شرق و مشرق شهرستان و اژدر کوه در 30 کیلومتری شهر مشهد، دیگر رشته کوه بینالود واقع در مغرب و جنوب غربی این شهرستان.
برای روشنتر شدن مطلب و شناخت کامل این ناحیه بایستی به قبل از پیدایش و یا رونق مشهد که این منطقه به ولایت طوس شهرت داشته بپردازیم.
طوس - در اوستا نامهای قبلی ولایت طوس «اورو» و «اوروا» آمده و بنا به روایت دکتر مشکور در تاریخ ایران باستان زمانی هم «سوزیا» نام داشته، و همچنین مرکز آن «طابران » بوده که امروز خرابه های آن به نام «شهر کهنه طوس (×2) » در 25 کیلومتری شمال شهر مشهد واقع است و مزارات حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر گرانمایه ایران و امام محمد غزالی فیلسوف مشهور اسلامی در کنار آن قرار دارد، در زمانهای گذشته تا قرن ششم هجری طوس، شهری آباد و پررونق بود ولی در سال 548 ه . ق. در اثر حمله ترکان غز ویران گردید و مردمش قتل عام شدند و سپس در حمله تیموریان چیزی از آن باقی نماند.
این شهر را که بیشتر به «طوس » شهرت دارد ابتدا جمشید پیشدادی در خطه خراسان بنیاد نهاد و چون رو به ویرانی گذاشت و یا بکلی منهدم شد طوس پسر نوذر که در دربار شاهان ایران چون کیکاوس، کیقباد و کیخسرو مقام اسپهبدی داشت به جای آن شهر به نام خود ایجاد کرد و ناحیه آن نیز به همین نام «طوس » مشهور گردید. مورخان و جغرافیدانانی معروف در توصیف و موقعیت طوس مطالب کوتاه و تقریبا مشابهی بیان کرده اند و چنین استنباط می شود که در نخستین سده های هجری ناحیه طوس دارای چهار شهر مهم به نام: رادکان، طابران، بزدغور (طرقبه کنونی) و نوقان بوده است در آغاز سده سوم نوقان بزرگترین شهر طوس به شمار می رفته و شهر طابران در فاصله شش فرسنگی آن با نوقان به رقابت می پرداخته است و در این جا برای روشنتر شدن وضعیت این ناحیه و شهر موردنظر عینا به نقل گفته های مورخان می پردازیم:
طوس از زبان مورخان
قدیمیترین مورخ و جغرافیدان اسلامی که از طوس سخن گفته احمدبن ابی یعقوب واضح الکتاب معروف به یعقوبی اصفهانی (متوفی 284 ه . ق) است. او می گوید: «از آنچه از استانهای نیشابور و مضافات آن نزدیک به دریای دیلم است، طوس به این بلاد پیوست است و تا نیشابور دو منزل راه فاصله دارد و در طوس قومی از عرب از خاندان «طی » و جز آنان سکونت دارند و بیشتر اهالی عجم اند و قبر رشید امیرالمؤمنین آنجا است و نیز وفات رضا علی بن موسی بن جعفر بن محمدبن علی بن الحسین علیهم السلام آن جا روی داده و شهر بزرگ توس را نوقان گویند و خراج این سرزمین جزء خراج نیشابور است و از توس تانسا از استان نیشابور دو منزل است ».
اصطخری در نیمه اول قرن چهارم می نویسد: «اگر طوس را در شمار نیشابور گیریم شهرهای طوس عبارتست از رادکان، طابران، بزدغور، نوقان، مشهد علی بن موسی الرضا رضوان الله علیه و گور هارون الرشید آن جاست ».
و باز ابن حوقل در نیمه دوم همین قرن می نویسد: «اگر طوس در مجموع نیشابور باشد شهرهای آن عبارتست از رادکان، طبران، نوقان، تروغوز، قبر علی بن موسی الرضاعلیه السلام در بیرون شهر نوقان است ».
و صاحب حدود العالم بدین نحو تکرار می کند:
«طوس ناحیتی است و اندر وی شهرکهاست چون طوران، نوقان، بروغون، رایکان، بنوازه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه و معدن مس و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین و سنگ خان و شلواربند و جوراب خیزد، و به نوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آن جا مردمان به زیارت شوند و هم آن جا گور هارون الرشید است و از وی دیگ سنگی خیزد».
صاحب وفیات الاعیان می نویسد: «طوس ناحیه ای است در خراسان مشتمل بر دو شهر یکی طابران و دیگری نوقان که دارای هزار قریه بوده است ».
مقدسی صاحب احسن التقاسیم در نیمه دوم قرن چهارم هجری طوس را چنین توصیف نموده است: «طوس خزانه ایرانشهر است که قصبه اش طابران، نوقان، رادکان، جنابذ، (×3) استورقان و تروغبذ (×4) است ».
(انباری) بزرگ و باستانی است که در شمار روستاهای (×6) نیشابور است و در آن املاکی دارند که کشتزارها و دیمها و میوه ستانها و کان ها دارد. پیرانی نیز از آن برخاسته اند ولی کوههای آن مرکز یاغیان و دزدگاه می باشد. طابران بزرگترین شهر طوس است، بارو دارد من از دور آن را به یثرب همانند کرده ام. بازار گرم، پیران بزرگوار، بازرگانان و درآمدها بسیار دارد. جامع در بازار است و آن را ابن عبدالرزاق نقاشی کرده است، کاریزها و چاههای کم گود و پرآب دارد. نرخها ارزان، هیزم بسیار، میوه نیکو و لیکن کثیف و پیرامونش ویرانه و سردسیر است. گرمابه هایش بد و مردمش در هنگامه ها غوغایند.
نوقان از طابران کمتر است، بازارها بر گرد جامع اند، در تراشیدن دیگ سنگی ماهرند. مردم تردستند ولی به کمبود آب گرفتارند.
جناوذ (گناواذ) کوچکتر از نوقان است و هفتاد دیه دارد و دیگر منبرهایش (×7) چنین اند: استورقان، جرموکان، تروغبذ، سرکو، برنوخکان.
از برخی پیران شان شنیدم که در مجلس ظریف بن احمد کاتب در نسا می گفت; مردم طوس در دو جهان پیش هستند، در دنیا از آن روی که پیش از دیگر مردم خراسان به اسلام گرویدند، در آخرت نیز از آن روی که خدا می گوید: «یوم ندعو کل اناس بامامهم (قرآن 17-71) علی بن موسی الرضا یکی از فاضلترین امامان بود که نزد ایشان است ».
یاقوت حموی در نیمه اول قرن هفتم هجری از طوس چنین یاد کرده: «طوس شهری است در خراسان که فاصله میان آن و نیشابور ده فرسخ می باشد و مشتمل است بر دو شهر (طابران و نوقان) نوقان یکی از آن دو شهر است که دارالملک طوس را تشکیل می داده است و برای این دو شهر بیشتر از هزار قریه هست و طوس در زمان عثمان بن عفان فتح شده و در این شهر است قبر علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید».
صاحب نزهة القلوب در نیمه اول قرن هشتم چنین تعریف نموده: «طوس از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات صب لب و عرض از خط استوا لز، جمشید پیشدادی ساخته بعد از خراپیش طوس نوذر تجدید عمارتش کرده به نام خود منسوب گردانید و از مزار عظما قبر امام معصوم علی بن موسی الرضا رضی الله عنهما بن جعفر در دیه سناباد به چهار فرسنگی طوس است. و در جانب قبلی طوس دروازه ای است که سه هزار ولی ابوبکر نام در مزارات این دروازه رودبار آسوده اند و در جانب شرقی آن قبر امام حجة الاسلام محمد غزالی و احمد غزالی و مزار فردوسی و معشوق طوسی هم آنجا است، مردم طوس نیکو سیرت و پاک اعتقاد و غریب دوست باشند و از میوه های آن جا انگور و انجیر بسیار شیرین باشد و در حوالی طوس مرغزاری است که آن را مرغزار رایکان (رادکان کنونی) گویند طولش دوازده فرسنگ و عرضش پنج فرسنگ از مشاهیر جهان است ».
در جای دیگر شهر طوس را در ردیف شهرهای بزرگی مانند گنجه و اصفهان و مرو به نظم درآورده و چنین توصیف نموده است:
چند شهر است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا گنجه پر گنج در اران صفاهان در عراق در خراسان مرو و طوس در روم اقسرا
شهاب الدین عبدالله بن لطف بن عبدالرشید خوافی معروف به «حافظ ابرو» (×8) در جغرافیای تاریخی خود در سال 820 هجری یعنی سالها بعد از حمله غزان و مغولان و تیموریان شرح مبسوطی درباره طوس می نویسد: «طوس از شهرهای قدیم خراسان است و توابع بسیار دارد و هوایش تند است در او انواع میوه باشد و غله خوب آید، کان فیروزه در کوه طوس و نیشابور است و دیگ سنگین به همه روی زمین از کوه طوس برند، شهری بزرگ بوده است و از مردم مشهور طوس یکی حکیم ابوالقاسم فردوسی و دیگری خواجه نظام الملک طوسی است و مسجد جامع از عمارت اوست ».
از مجموعه این اطلاعات چنین استنباط می شود که کلیه جغرافیدانان در کتب خود به شرحهای مختصر و تقریبا یکسانی از طوس پرداخته اند و آگاهی بیشتری جز اشاره به داشتن چند شهر و آبادی و چند نوع میوه ترش و شیرین به دست نداده اند.
در هر حال می توان گفت که در همه ادوار گذشته طوس شهری آباد و پررونق بوده و مرکزیت حکومت ولایت را به عهده داشته است. اما چون در کنارش شهر نیشابور از لحاظ سیاسی، اجتماعی و تولیدات کشاورزی رونق بیشتری داشته لذا صاحبان قدرت و دست اندرکاران حکومتی به اندازه این شهر برایش اهمیت قایل نبوده اند. طوس نیز از صدماتی که بر نیشابور وارد می شده مصون نبوده است، زیرا در سال 548 یا549 ه . ق که ترکان غز نیشابور را خراب کردند به طوس هم حمله بردند و آن را خراب و مردمش را قتل عام نمودند. سپس در سال 618 در تاخت و تاز مغولان به سرکردگی تولی خان پسر چنگیز جان سالم بدر نبرد و مانند سایر شهرهای جنگ زده ایران به صورت نیمه ویران درآمد ولی در زمان اوغدی جانشین چنگیزخان به تجدید عمارتش پرداختند و از آن تاریخ به بعد مقر فرمانروایی حاکمان مغول شد.
اما بعد از سقوط مغولهای ایران ولایات طوس، قوچان، کلات، ابیورد، نسا، و واحه مرو جزء قلمرو دولت کوچکی که امیر ارغونشاه رئیس طایفه جون قربانی تشکیل داده بود درآمد و بعد از ارغونشاه پسرانش محمد بیک و علی بیک جانشین پدر شدند.
علی بیک در سال 784 هجری قمری مجبور به اطاعت از تیمور شد و تیمور نیز او را بعدا به فرغانه اعزام کرد و در سال بعد به دستور وی او را به قتل رسانیدند. حاجی بیک که از امرای این سلسله بود ناچار به سلک امرای تیمور درآمد و در جنگ اصفهان که غنایم بسیاری به دست آورد به طوس مراجعت نمود و چون قصد طغیان در سر داشت به خودسری پرداخت. در این هنگام به سال 791 ه . ق به امر تیمور، اقبوتا یکی از سرداران تیمور از هرات به سرکوبی او مامور شد و حاجی بیک را در طوس محاصره نمود ولی حاجی بیک با کمال شجاعت به مقابله پرداخت. روزها از شهر خارج می شد و با اقبوتا نبرد می کرد و شبها شبیخون می زد. در نتیجه این مبارزات خونین اقبوتا زخمی شد و از میرانشاه پسر تیمور که از جانب پدر مامور خراسان شده بود کمک خواست، حاجی بیک دربرابر نیروی میرانشاه تاب مقاومت نیاورد و شبانه گریخت و میرانشاه داخل شهر شد و به جرم خودسری و طغیان حاجی بیک، شهر طوس را غارت کرد و حدود ده هزار نفر بیگناه را به قتل رسانید و مطابق معمول زمان و عبرت دیگران از سر کشته شدگان مناره ها ساخت و بقیه مردم به عنوان فرار راه سناباد را در پیش گرفتند و به مرقد مبارک حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام پناه جستند و در جوار حضرت مسکن گزیدند. در سال 808 ه . ق که خواجه سید میرزا به امر شاهرخ تیموری پسر تیمور لنگ مامور آبادانی شهر طوس و بازگشت مردم آن جا شده بود آوارگان حاضر به مراجعت نگردیدند و از این تاریخ مشهدالرضا به سرعت تمام رو به آبادی گذاشت و شهر طوس یکسره به حال ویرانگی باقی ماند و دیگر روی آبادی به خود ندید و مشهد مقدس از لحاظ سیاسی، اجتماعی و مذهبی جای طوس را گرفت.
هم اکنون طوس روستای کوچکی است از توابع بخش مرکزی شهرستان مشهد که خرابه های شهر سابق طوس در جهت شمال غربی و مزار حکیم ابوالقاسم فردوسی در داخل باغ وسیعی در شرق آن خودنمایی می کنند که اولی از گذشته تاریخی و درخشان آن حکایت می کند و دومی از دانشمندان آن مانند: جابربن حیان پدر شیمی، فردوسی طوسی شاعر گرانمایه و داستانسرای ایران، خواجه نظام الملک طوسی صاحب سیاستنامه و سیاستمدار بی همتای عهد سلاجقه، محمدبن اسلم طوسی عارف مشهور، امام محمد غزالی طوسی فیلسوف و اسلام شناس و خواجه نصیرالدین طوسی وزیر و سیاستمدار و منجم قرن هفتم هجری.
«موقعیت شهر مشهد نسبت به شهرهای مجاور (نزدیکترین شهر) با استفاده از دیاگرام جهات هشتگانه با تعیین فاصله به کیلومتر مشخص گردید».
پیدایش شهر مشهد - قبل از به وجود آمدن شهر کنونی مشهد مرکز استان خراسان که امروز (در سال 1370 ه . ش) حدود 220 کیلومتر مربع وسعت و 1759155 نفر جمعیت دارد در این نقطه دو آبادی وجود داشته است یکی نوقان که شهری بوده و دیگری سناباد که قریه ای بیش نبوده و فاصله این دو به حدی بوده است که مردمان آنها صدای بلند یکدیگر را می شنیده اند.
درباره نوقان از قول مورخان سخن فراوان به میان آمده ولی سناباد را هم همه مورخان از جمله صاحبان صورة الارض، معجم البلدان، مطلع الشمس، آثار البلاد و مجالس المؤمنین قریه، ده و یا دهکده ای بیش نمی دانند اما دارای باغات و مزارع سرسبز فراوانی بوده که حمیدبن قحطبه طائی والی خراسان داخل یکی از باغات بزرگ آن کاخی مجلل داشته و در سال 193 ه . ق که هارون الرشید9 (×) خلیفه عباسی در خراسان می میرد جسد او را در همین باغ مدفون می سازند سپس در سال 203 هجری که حضرت امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام به امر پسرش مامون به شهادت می رسد پیکر مبارک آن حضرت را هم در کنار قبر هارون به خاک می سپارند و از آن پس به تدریج هارونیه (محل قبر هارون) تحت الشعاع قداست و شهرت و آوازه مرقد مبارک حضرت رضا علیه السلام قرار می گیرد و به مشهد الرضا معروف می گردد و مردم مسلمان و بویژه شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت پیوسته از گوشه و کنار مملکت به زیارت قبر امام رضاعلیه السلام می آیند و بعضا مجاور می شوند. و در حقیقت مرقد مبارک حضرت رضاعلیه السلام هسته مرکزی شهر مشهد را که امروز بعد از تهران نخستین و پرجمعیت ترین شهر ایران است تشکیل می دهد.
در ابتدای قرن سوم هجری قبر حضرت علی بن موسی الرضا بنایی شایسته شؤون و شخصیت حضرت را نداشته جز بنای کوچکی که حمیدبن قحطبه والی خراسان بر گور هارون بنا نموده بوده است و بعدها به عنوان زیارت قبر امام رضا یک زن همه روزه از نوقان می آمده و درش را باز می کرده و غروب به خانه اش بازمی گشته است. حدود نیمه قرن سوم هجری علاقه مندان آل علی علیه السلام و مجاوران حرم مطهر بتدریج خانه هایی در اطراف حرم ساخته اند و کم کم تا پایان قرن سوم حرم مطهر از یک طرف به دهکده سناباد و از طرف دیگر به شهر نوقان وصل شده و به «مشهد الرضا» موسوم گردیده است که هنوز هم نوقان به عنوان محله ای در سمت شمال و سناباد به نام خیابانی در سمت مغرب بافت قدیمی شهر مشهد معروفند.
سبکتکین به شهر مشهد حمله و گنبد حرم مطهر رضوی را خراب کرد سپس در سال 415 ه . ش سلطان محمود غزنوی گنبد را مرمت کرد و دوباره ساخت.
در سال 499 ه . ش باروی شهر توسط سوری حاکم نیشابور بنیان نهاده شد و در سال 531 ه . ش بارویی به منظور دفاع از شهر در مقابل تهاجم ترکان غز کشیده شد اما هشت سال بعد از احداث نتوانست در مقابل همین مهاجمان مقاومت کند و در نتیجه شهر بکلی خراب شد اما به حرم مطهر رضوی آسیب چندانی نرسید.
مؤلف فردوس التواریخ نوشته است که مجددا شهربندی شهر مشهد ضمن ساختمان بنای کنونی حرم به وسیله سلطان سنجر سلجوقی ایجاد گردید و در سال 618 ه . ق توسط تولی خان پسر چنگیز مغول ویران شد واساس و قنادیل روضه منوره غارت گردید.
سپس به روایت مطلع الشمس مغولان مهاجم یک نفر به عنوان «شحنه » بر طوس گماشتند ولی یک سال بعد در طوس شایع شد که سلطان محمد خوارزمشاه بر مغولان غلبه کرده و قریبا مردم ایران از دست مهاجمان مغول نجات می یابند. لذا شخصی به نام سراج الدین با بعضی از افراد خام نظر هماهنگ شده و شحنه مغول را به قتل رسانیدند و سرش را به نزد بحیرالملک زوزنی حاکم نیشابور فرستادند. اما شخصی دیگر به نام «سید ابوتراب » که به اصطلاح «خیل طوس » به او سپرده شده بود پنهان از اهالی طوس به استو (قوچان کنونی) رفت و تیمور نامی را که با مغولان همکاری داشت از قتل شحنه خبر داد و تیمور نیز به مغولان اطلاع داد و خود به اتفاق آنان با سیصد سوار به طوس حمله بردند و سراج الدین را که با سه هزار مرد جنگی در مرکز حکومتی طوس به امارت نشسته بود غفلتا شوریدند و اکثر آنها را به قتل رسانیدند و حصار طوس را خراب کردند.
در سال 700 ه . ق غازان خان ایلخان مغول در اثر ارشاد مرحوم علامه حلی مرجع تقلید وقت به ترمیم خرابیها پرداخت و اولین گنبد مرتفع را بر شانه دیوارهای حرم بنا نمود و پس از او سلطان محمد خدابنده معروف به اولجایتو به تکمیل آن و اتمام خرابیها همت گماشت.
سپس در عهد حکومت سربداران شهر مشهد معمور گردید و بسیاری از عمارات تابعه آستان قدس رضوی بار دیگر تجدید بنا شد و ابنیه بسیاری بر عمارات آستانه افزوده شد. پس از این تعمیرات بود که ابن بطوطه در مسافرت خود به خراسان شهر مشهد را آباد و پرجمعیت ذکر می کند.
مشهد در دوره تیموریان - پس از انقراض دوره مغولان سراسر خراسان به تصرف امیر تیمور گورکانی درآمد و چنان که در مبحث طوس گفته شد در شهر طوس حاجی بیک جانی قربانی یکی از خویشاوندان امیرعلی بیک ارغونشاه مردم طوس را با خود همداستان کرد و علم طغیان برافراشت، امیرتیمور، میرانشاه فرزندش را با سپاهی عظیم به فتح طوس مامور کرد و پس از زدوخوردهای طولانی طوس به دست سپاهیان تیمور مفتوح گردید و طبق روایت صاحب مطلع الشمس که جریان واقعه را بتفصیل آورده میرانشاه به بهانه یاری رساندن مردم شهر به حاجی بیک دستور می دهد آنان را قتل عام کنند. به موجب این فرمان متجاوز از ده هزار نفر به قتل رسیدند و بقیه مردم به مشهدالرضا پناه آوردند و به طور دایم ساکن شدند و بر رونق و آبادی مشهد افزوده شد و طوس ویران گردید. از این جریانهای تاریخی استنباط می شود که شهر مشهد تا قرن هشتم هجری از توابع ولایت طوس بوده و از آن تاریخ (791 ه . ق) ترقی سریع خود را آغاز کرده و مرکز حکومت ولایتی به نام «ولایت مشهد» گردیده است. پس از فوت امیرتیمور فرزندش شاهرخ میرزا به سلطنت رسید و در آغاز حکومتش به تعمیر و آبادانی اماکن و شهرهایی که پدرش ویران کرده بود همت گماشت. در سال 808 ه .ق خواجه سید میرزا مامور آبادانی طوس و کوچانیدن مردم آواره اش بدان جا شد اما مردم حاضر به مراجعت نشدند در نتیجه شاهرخ آبادانی طوس را بی فایده دید و دستور داد که حصاری بر اطراف شهر مشهد بکشند که (احتمالا این حصار از کوچه ساربانها حدود چهارباغ می گذشته است) از این تاریخ روزبروز بر آبادی و رونق و جمعیت شهر مشهد افزوده شد و شاهرخ نیز توجه خاصی بدین محل نمود. چنان که خود بارها از دارالسلطنه هرات به زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام آمد و صدقات و نذوراتی به ارباب استحقاق می رسانید از جمله قندیلی به وزن هزار مثقال طلا در گنبد مرقد حضرت رضا آویخت. همسرش گوهرشاد دختر خواجه غیاث الدین از امرای جغتایی به مشهد توجه خاص داشت و مسجدی که امروز در نوع خود کم نظیر است و به نام گوهرشاد شهرت دارد بنا نمود و چون وصف شکوه و عظمت این مسجد از موضوع این مقال خارج است، در صورت ایجاب در مباحث دیگر به شرح کامل آن خواهیم پرداخت.
بنیاد مسجد گوهرشاد مشهد از آغاز سال 807 در زمانی که تصدی حکومت هرات با شاهرخ بود شروع گردید و به سال 821 ه . ق این بنای عظیم اسلامی پایان یافت. به موجب دعوتنامه گوهرشاد آغا شاهرخ از هرات رسما به مشهد مشرف شد و در سال مزبور مسجد را افتتاح کرد. شاهرخ در این شرفیابی چهل چراغ زرین به آستان قدس رضوی تقدیم نمود که وزن آن به استناد گفته تاریخ الغی بالغ بر سه هزار مثقال می شده است. معماری مسجد جامع گوهرشاد با یک استاد هنرمند ایرانی به نام قوام الدین شیرازی بوده و نام وی در کتیبه سمت چپ پایه ایوان مقصوره در میان مربع مستطیلی در دو سطر بدین شرح آمده است: «عمل العبد الضعیف الفقیر المحتاج لعنایت الملک الرحمن قوام الدین ابن زین الدین شیرازی الطیان ».
ناگفته نماند که این بنای عظیم اسلامی را پروفسور اوپهام پوپ خاورشناس نامی «هشتمین بنای زیبای جهان » و پیش از وی گریستی ویلسن مؤلف تاریخ صنایع ایران در ردیف «دوازدهمین بناهای جهان » قلمداد کرده است.
مشهد و ازبکان در دوره صفوی - به هنگام ظهور دولت صفوی سلطان حسین بایقرا آخرین پادشاه مقتدر گورکانی بر خراسان حکومت می راند و چون از در محبت با شاه اسماعیل درآمد پادشاه صفوی متعرض متصرفات وی نگردید. اما بعد از مرگ سلطان حسین در سال 911 ه . ق بین شاهزادگان تیموری بر سر تاج و تخت جنگ و ستیز درگرفت و اختلاف و نفاق بین آنان موجب حمله شیبک خان ازبک در سال 913 ه .ق به مشهد شد و حکومت خاندان گورکانی در خراسان منقرض گردید و شاهزادگان قتل عام شدند.
در این بین شهر مشهد در سال 913 ه . ق در محاصره ازبکان قرار گرفت و ضمن خرابی برج و باروهای امنیتی عده زیادی از جمعیت آن را قتل عام کردند.
در سال 932 ه . ق اوایل سلطنت شاه طهماسب صفوی مجددا شهر توسط نیروهای ازبک محاصره و سپس به اشغال سپاهیان عبیدالله خان ازبک درآمد و آنان شهر را خراب و مردم را اذیت و آزار کردند اما سه سال بعد یعنی در 935 ه .ق شاه طهماسب شهر را به تصرف خود درآورد. و عبیدالله فرار را بر قرار ترجیح داد. اما به علت عدم استحکام باروی شهر شاه طهماسب پس از گذشت دو سال توانست تسلط کامل خود را بر آن اعمال کند.
باز در سال 951 ه . ق محمد سلطان ازبک به مشهد حمله کرد و چون شهر را به تصرف درآورد بسیاری از جمعیت آن را قتل عام نمود و استحکامات شهر را نیز خراب کرد. ولی طولی نکشید که شکست خورد و مشهد نیز دوباره در اختیار شاه طهماسب قرار گرفت.
در زمان شاه عباس اول صفوی به سال 998 ه . ق عبدالمؤمن خان ازبک حاکم بلخ به مشهد حمله کرد و مدت چهارماه شهر را در محاصره داشت و عاقبت که آن را به تصرف درآورد روضه منوره را غارت کرد، قنادیل و شمعدانها و ظروف و فرشهای آن را به غارت برد و شهر را خراب و ویران نمود و مردم را مقتول ساخت و عده زیادی را به قید اسیری به شهرهای ترکستان فرستاد چنان که اسکندربیک منشی صاحب عالم آرای عباسی می نویسد: «ازبکان در کوچه و بازار و محلات دست به قتل و غارت و چپاول و اسیر زده بر احدی ابقا نمی کردند و روضه مقدسه به باد نهب و غارت و تاراج رفت. قنادیل مرصع و طلا و نقره و شمعدان که از حیز تعداد و شمار بیرون بود، و مفروشان و ظروف فراوان چینی و کتابخانه سرکار فیض آثار که در تمامی ایام از اقصی بلاد اسلام جمع شده بود از مصاحف به خطوط شریف حضرت ائمه معصومین و استادان متقدم مثل یاقوت مستعصمی و استادان سته و دیگر کتب علمی و فارسی که از حیز احصا بیرون بوده است به دست ازبکان افتاد و آن نفایس گرانبها را مانند خزف پاره پاره به یکدیگر می فروختند. عبدالمؤمن در وقت رفتن حاکمی در مشهد تعیین نموده و میل طلای بالای گنبد مطهر را که شاه ط هماسب صفوی ترتیب داده بود تصرف نمود و با خود برد». علاوه بر اینها یک قطعه الماس بسیار گرانبها که مرحوم قطب شاه دکنی به آستان قدس رضوی تقدیم نموده بود به همراه غارت رفته ها بود.
قتل عامی که به دنبال سقوط شهر انجام شد حتی روحانیون و سادات را مستثنا نساخت و بر هیچ کس رحم ننمود و آن چنان کشتند که باقیماندگان به زاری و ناله و التماس تمنای بخشش نمودند و مقتولین در زمین قتلگاه مدفون شدند و تفصیل واقعه در مجالس المؤمنین و مختصری در فردوس التواریخ آمده است.
نه سال بعد از این وقایع هولناک شاه عباس مجددا شهر را به تصرف درآورد و حرم مطهر را بازسازی نمود و با بهای الماس مشهوری که توسط قطب شاه دکنی اهدا شده بود و به غارت رفته بود و بعدا توسط یکی از امرای ازبک بازگردانده شد حرم مطهر بازسازی و اراضی وسیعی جهت آستانه مقدسه خریداری شد.
اما چندی نگذشت که بین امرا و شاهزارگان ازبک برای به دست آوردن قدرت اختلاف شدیدی بروز کرد و نزاع و خصومت چنان بین آنان بالا گرفت که عبدالمؤمن خان ازبک را سایر ازبکان خونخوار پاره پاره کردند. ضیاءالدین کاشی در این باره چنین گفته است:
لله الحمد که خان توران مرد و شورش ز خراسان افتاد چرخ در تربیت زاده او در غلط بود و پشمان افتاد ازبکان تیغ کشیدند به هم ماوراءالنهر ز سامان افتاد شعله آتش چنگیز نشست سیل این دجله ز جریان افتاد عاقبت مملکت چنگیزی به کف خسرو ایران افتاد بیت آینده ز هر مصراعش رمز تاریخ نمایان افتاد
در دوران پادشاهی شاه عباس اول رونق شهر مشهد رو به فزونی نهاد و دو خیابان اصلی به نام بالاخیابان و پایین خیابان و کاروانسراها و آب انبارهای بزرگی در آن احداث گردید. صحن عتیق توسعه یافت و ایوان عباسی روبروی ایوان طلا ساخته شد و نیز شاهراهی میان اصفهان - مشهد - هرات ایجاد شد. و شاه عباس اجازه داد هر کس که به زیارت مشهد مقدس نائل گردد عنوان «مشهدی » بر خود بگذارد.
در عهد شاه عباس دوم نیز بخش بزرگی از کتیبه ها و کاشکاریهای صحن عتیق تعمیر گردید در این دوره هم بر روی هم ده مدرسه در مشهد ساخته شد و پاره ای از آنها مانند مدرسه فاضل خان، مدرسه نواب و مدرسه عباسقلی خان از نظر موقوفات در ایران بینظیر بود، چنان که موقوفات مزروعی مدرسه عباسقلی خان ظاهرا از بیرون دروازه شرق مشهد آغاز شده و تا دروازه هرات می رسید.
تنها واقعه طبیعی مهم که در عصر صفویه در مشهد رخ داد زلزله ای است که به سال 1084 ه . ق در عصر شاه سلیمان صفوی این ولایت را لرزاند و علاوه بر اماکن مسکونی که آسیب فراوان دید به بسیاری از بیوتات و رواقها و ساقه گنبد مطهر صدمه فراوان رسید و خوشبختانه به دستور شاه سلیمان مرمت اساسی به عمل آمد و در سال 1086 ه . ق تعمیرات پایان یافت.
مشهد در عصر افشاریه - در اواخر عمر سلسله صفویه ایران مورد تاخت و تاز افاغنه قرار گرفت و هرج و مرج بر ایران مستولی گشت و هر سردار و حاکمی ادعای حکومت می نمود. از آن جمله ملک محمود سیستانی مشهد را با قهر و غلبه متصرف گردید.
در این وقت نادرقلی افشار که در خدمت پدر زنش باباعلی بیک حاکم ابیورد بسر می برد به وسیله حسنعلی میرالممالک که دشمن سرسخت ملک محمود بود به شاه طهماسب دوم آخرین بازمانده سلسله صفوی معرفی گردید، چون شاه در او آثار کفایت و لیاقت دید به وی منصب «قورچی باشی » داد و بعدها او را به عنوان «طهماسب قلی » یعنی بنده طهماسب ملقب گردانید و وی را مامور سرکوبی ملک محمود سیستانی و نجات شهر مشهد گردانید. نادر با لشکر تحت فرماندهی خود مشهد را محاصره کرد و چندین بار حمله نمود اما نتوانست کاری از پیش ببرد تا این که شاه طهماسب به اتفاق نیروهای قزلباش به یاری او شتافت و عاقبت در16 ماه ربیع الاول سال 1139 ه . ق مشهد مقدس به وسیله نادر تسخیر شد و ملک محمود سیستانی شکست خورد. قوای نادر تا حرم مطهر حضرت رضاعلیه السلام پیشروی نمودند و بالاخره ملک محمود با دادن تلفات زیاد تسلیم شد و تاج استقلال را که سه سال قبل از آن به دست آورده بود در روز بعد کنار گذاشته و به یکی از حجره های حرم حضرت رضا پناهنده شد و ارتش پیروز نادر با فریادهای شورانگیز مردم شهر و گفتن شادباش مواجه شدند. نادر بنا به سوگندی که یاد نموده بود فرمان داد ایوان صحن نو حضرت رضا را با طلا آرایش دهند و مناره دیگری با طلا مقابل مناره پیشین در صحن بسازند. سپس عید نوروز همان سال از طهماسب میرزا هنگام ورود به مشهد استقبال شایانی نمود و به احترام ورود او به مشهد دستور داد مدت یک هفته در تمام شهر و روستاها مجالس جشن و سرور برپا کردند.
نادر پس از قلع و قمع افغانها و نیروهای سرکش داخلی و رسیدن به سلطنت مشهد را پایتخت خویش قرار داد و برای این شهر اهمیت ویژه ای قایل بود. غنایمی که از هندوستان به دست آورد به آستان قدس رضوی تقدیم نمود و میل طلایی را که عبدالمؤمن خان ازبک به غارت برده بود پس گرفته و حکومت ایالت خراسان را به فرزند ارشدش رضاقلی میرزا تفویض کرد.
پس از چند سال آرامش با مرگ نادر و اختلاف بین جانشینانش مشهد بار دیگر وارد دورانی پرتلاطم شد زیرا در سال 1163 ه . ق میرزا سید محمد متولی باشی حرم شاهرخ میرزا را ربوده و وی را نابینا ساخت و خود را با عنوان شاه سلیمان، سلطان خواند. وی نیز سرانجام به انتقام رفتار با شاهرخ به سرنوشت وی دچار شد و نابینا گردید.
بعد از جلوس مجدد شاهرخ به سلطنت، به جبران خسارات وارده یک بار دیگر حرم مطهر توسط نصرالله میرزا و نادر میرزا مورد غارت و چپاول قرار گرفت، پس از فتح مشهد به دست احمدشاه ابدالی حاکم هرات، شاهرخ در حکومت مشهد ابقا شد تا سرانجام در سال 1211 ه . ق توسط آغا محمدخان قاجار از حکومت خلع شد طی این مدت از رونق شهر به خاطر تهاجمات پیاپی ترکمنها تا حد زیادی کاسته شد و جمعیت شهر از 60 هزار به 20 هزار نفر کاهش یافت.
در سال 1217 ه . ق نادر میرزا در مقابل تهاجم طوایف قاجار به مشهد ایستادگی کرد. وی برای تهیه تدارکات جنگ دوباره قصد چپاول ذخایر حرم مطهر را داشت که ناکام ماند و سرانجام دستگیر و به تهران فرستاده شد و در آن جا به دستور فتحعلی شاه به قتل رسید.
وقایع مهم مشهد در عصر قاجار - بعد از انقراض سلسله افشاریه دولت قاجار روی کار آمد و در این دوره مشهد پیوسته مورد تاخت و تاز و هجوم قبایل مختلف بود که هم از خود و هم از بیگانه ضربه می دید.
حمله خان خیوه - در فاصله سالهای 1241 تا 1244 ه . ق مشهد و توابع آن مورد تاخت و تاز سپاهیان خان خیوه قرار گرفت که سرانجام نیروهای ایرانی تحت فرماندهی عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه امنیت آن را تامین کردند و تقریبا مدت 20 سال آرامش نسبی برقرار بود تا آن که فتنه سالار به وقوع پیوست.
شورش سالار - در زمان سلطنت محمدشاه قاجار به سال 1250 ه . ق اللهیارخان آصف الدوله قاجار دولو صدراعظم سابق فتحعلی شاه و دائی محمدشاه از اوایل سلطنت این پادشاه به حکومت خراسان منصوب شده بود. آصف الدوله همواره سودای صدارت سابق خود را در سرمی پرورانید. اما چون میرزا آقاسی صدراعظم با وی میانه ای نداشت پیوسته سعی می کرد که آصف الدوله و پسرانش را از دربار دور نگهدارد.
در سال 1262 ه . ق به علت بیماری محمدشاه و خرابی اوضاع دربار حسنخان سالار پسر آصف الدوله که به علت کبر سن پدر به نیابت در خراسان حکومت می کرد از قبول اوامر میرزا آقاسی سرپیچید و بین او و دربار تهران تعارض بروز کرد. آصف الدوله ظاهرا برای اصلاح در باطن به منظور تحکیم مقام خود و پسرش و دست یافتن به شاه به تهران رفت و با آن که حکم تولیت آستانه را برای سالار و حکومت خراسان را برای پسر دیگر خود گرفت باز به علت نفوذ حاجی میرزا آقاسی چندان مقبول نظر شاه واقع نشد و به مسافرت مکه معظمه و اقامت در عتبات مجبور گردید.
اما سالار به کمک کردان قوچان ابتدا قلعه کلات را گرفت سپس با قوایی که جمع کرده بود راه تهران را در پیش گرفت و تا سبزوار جلو راند. محمدشاه برادر خود حمزه میرزا حشمت الدوله را به حکومت خراسان و دفع سالار فرستاد. حشمت الدوله سالار را در بین سبزوار و شاهرود شکست داد و سالار به میان قبایل ترکمان گریخت. حشمت الدوله قصد تعقیب سالار کرد ولی به سبب اغتشاشی که در مشهد روی داده بود به این شهر آمد و در همین تاریخ بهمن میرزا بهاءالدوله هم که حکومت آذربایجان را داشت و به تحریک آصف الدوله طغیان کرده بود از در عذرخواهی درآمد و به مهاجرت روسیه و ترک ایران ناچار شد.
پس از فرار حسن خان سالار به میان ترکمانان حمزه میرزای حشمت الدوله و کسان او در خراسان چنان که باید کفایتی از خود بروز ندادند بلکه به تعدی نسبت به مردم و حرکات زشت دیگر دست زدند. در همین موقع که هنوز سال 1264 ه . ق بود، محمدخان برادر سالار هم که با جمعی از یارانش در آستانه متحصن بودند و پیوسته مردم را بر ضد حشمت الدوله تحریک می کرد. عاقبت اکثر مردم مشهد طرفدار سالار گردیدند و به هواخواهی او قیام کردند و سالار هم به دستیاری تراکمه به طرف مشهد حرکت کرد و سپاهیان حشمت الدوله را شکست داد تا آن جا که مقارن رسیدن خبر مرگ محمدشاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه او را در این شهر محصور ساخت.
در این اثنا یارمحمدخان افغان وزیر سابق کامران میرزا حکمران هرات که مخدوم خود را در سال 1256 کشته و خود مستقل شده بود لشکر به طرف جام آورد و به هر یک از دو نفر متخاصم چنان وانمود کرد که به یاری ایشان می آید اما چون به مشهد رسید جانب حشمت الدوله را گرفته و او را از محاصره نجات داد ولی چون از عهده سالار برنیامد به علت نبودن آذوقه به هرات برگشت و سالار او را تا جام تعقیب کرد و خراسان به حال هرج و مرج عجیبی افتاد.
امیرکبیر برای دفع فتنه سالار و آرام کردن خراسان برادر حشمت الدوله، سلطان مراد میرزا را از تهران با توپخانه و هفتهزار پیاده مامور خراسان نمود، سلطان مراد میرزا در نزدیکی جوین سالار را شکست داد و پس از تسخیر سبزوار و ترشیز و نیشابور حشمت الدوله را که در پناه یار محمدخان در حوالی هرات به سر می برد پیش خود خواند و او را به فرمان امیر به تهران فرستاد و خود والی خراسان شد.
سلطان مراد میرزا در تمام سال 1265 به محاصره مشهد و جنگ با اتباع سالار مشغول بود و امیرکبیر پیوسته به او مدد سپاهی می رساند تا آن که در اوایل سال 1266 کار بر محاصره شدگان تنگ شد و سلطان مراد میرزا به مشهد وارد گردید. سالار با برادر و دو پسر خود به آستان قدس رضوی پناه بود و از سلطان مراد میرزا تقاضای عفو کرد ولی شاهزاده که به سخت کشی و بی رحمی معروف بود سالار و کسان او را در شب دوشنبه شانزدهم جمادی الاخر1266 کشت و به این ترتیب فتنه خراسان دفع گردید و سلطان مراد میرزا به لقب حسام السلطنه ملقب شد.
توپ بستن حرم مطهر وسیله روسها - علت و چگونگی توپ بستن حرم مطهر رضوی را باید در سیاست روس و انگلیس در ایران جستجو کرد نه به نحوه و چگونگی توپ بستن و میزان خرابی آن. لذا برای دریافت علل اصلی که کمتر در بین مردم شهرت دارد به اسناد محرمانه یک افسر انگلیسی که در ستاد فرماندهی انگلیس در هندوستان عضویت داشته استناد می کنیم: برطبق عهدنامه 1907 روس و انگلیس بیشتر خطه خراسان به اضافه مشهد جزو منطقه نفوذ روسیه شد واز آن تاریخ به بعد روسیه بیش از پیش سعی می کرد موقعیت خود را در آن تثبیت کند، انقلاب ملی مشروطیت در سالهای 1326 و1327 ه . ق و نتایج حاصله از آن بهانه ای به دست روسها داد تا بسیاری از نیروهای خود را به منظور سرکوبی مشروطه خواهان به خراسان گسیل دارند.
از آن که مشهد یکی از مراکز ملیون بود، تعداد گاردهای کنسولگری روس در آوریل 1909 مطابق 1327 ه . ق به بیش از 75 قزاق افزایش یافت. در ژوئن همان سال به بهانه وجود اغتشاشهای تازه تعداد یکصد قزاق دیگر به مشهد اعزام شدند.
در ژوئیه 1911 میلادی مطابق 1329 ه . ق مشهد درگیر مساله بازگشت محمدعلی شاه قاجار گردید که از سلطنت خلع شده بود و به روسیه تبعید گردیده بود. پرنس دبی جا ژنرال کنسول روس در خراسان تقاضای اعزام نیروهای بیشتری کرد. در ژانویه 1912 مطابق 1330 ه . ق دو گردان از تفنگداران ترکستان و چهار ستون از قزاقها و واحدهای توپخانه به قوچان و مشهد اعزام شدند، شورشهایی که در مشهد ادامه می یافت بایستی به تحریک چند آژانس نیرومند خارجی بوده باشد و در 30 مارس 1912 مطابق با محرم سال 1330 ه . ق با بمباران مسجد گوهرشاد و حرم مطهر توسط نیروهای روس اغتشاش به اوج خود رسید و عده زیادی از زوار در اثر بمباران کشته شدند و به علت تصرف دو روزه حرم توسط سپاهیان روس خرابی و خسارات زیادی به بار آمد. گنبد مطهر بر اثر اصابت گلوله های توپ شکست و شکاف برداشت و در 18 محل گلوله های توپ که مانند کله قند بود گنبد مطهر را سوراخ نمود و نیز گلوله ها زیادی هم به خشتهای طلا اصابت کرد و مشهد دچار غوغای عجیبی شد.
مشهد واستحکامات آن - شهر شصت هزار نفری مشهد در این دوره دارای شش دروازه به نامهای: نوغان، پایین خیابان، بالاخیابان، سراب، ارگ و دروازه عیدگاه بوده که هر کدام درب و پیکر و نگهبانی داشته است. حصار اطراف آن از یادگارهای عصر شاه طهماسب صفوی و به طول تقریبی 9 کیلومتر بوده که قطرش در پایین 75/2 متر و راسش در بالای دیوار 25/1 متر ضخامت داشته، در پیرامون این حصار تعداد 141 برج دفاعی در فاصله های معین و در تیر رس یکدیگر تعبیه شده بوده که در مواقع بروز خطر مانند حملات ترکمانان و ازبکان کمک فراوانی به امنیت شهر می نموده است.
مشهد در نیمه اول قرن چهاردهم ه . ش - مشهد در آغاز قرن چهاردهم ه . ش مانند بسیاری از شهرهای ایران دارای دیوارهای کهنه بود و هنوز از آن به عنوان یک شهر محصور با دروازه و خندق یاد می شد و نیز حصار قدیمی و خندق مجاور آن هنوز به چشم می خورد.
ارگ یا محل حکمران شهر که در زمان نیابت سلطنت عباس میرزا و به دست شاهزاده قهرمان میرزا ساخته شده بود در بخش جنوبی شهر قرار داشت و میدان ارگ به عنوان میدان مشق قشون به حساب می آمد. در این دوره تنها خیابان شهر خیابانی بود به نام خیابان صفوی «پائین خیابان و بالاخیابان » و نهری با آب بسیار کثیف از وسط آن می گذشت. معابر دیگر شهر را کوچه های پرپیچ و خم و دالانهای طویل مسقف به نام گذر و بازارهای طولانی و سرپوشیده تشکیل می داد. و در محدوده داخل شهر فضاهای نامسکونی و باغات و مزارع سبزیکاری زیاد وجود داشت و در حقیقت به غیر از مرکز شهر و اطراف حرم مطهر حضرت رضاعلیه السلام و بخش عمده ای از شرق و شمال شرقی که منازل مسکونی و سایر تاسیسات شهری فراگرفته بود در سایر نواحی درون بارو باغات انگوری و میوه و زمین های سبزیکاری وسیعی به نام «حیطه » دیده می شود و وسعت این زمینهای خالی از سکنه با تخمین قریب به یقین 50 درصد تمام شهر بود. تراکم جمعیت در حوالی حرم مطهر، عیدگاه و نوقان بود و سایر محلات شهر جمعیت زیادی نداشت.
تا سال 1310 ه . ش شهر بافت کهن و اصیل قدیمی و تاریخی خود را حفظ کرد. و چندان تخریب و تغییر در آن صورت نگرفت. اما بین سالهای دهه دوم قرن چهاردهم هجری جهت نوسازی شهر جهش فوق العاده ای ایجاد گردید و قسمتهایی از بافت قدیمی مشهد از جمله حصار شهر که رو به ویرانی گذاشته بود برای احداث خیابانهای طویل و سراسری و نیز میدانهای سبز و خرم تخریب گردید و به جای ساختمان ارگ حکومتی بانک ملی احداث شد و سیمای شهر بکلی دگرگون گردید.
واقعه مسجد گوهرشاد - در همین سالها بود که واقعه اسفناک مسجد گوهرشاد به امر رضاخان به وجود آمد و شهر مشهد و بلکه این ولایت و حتی استان خراسان را اندوهناک و عزادار ساخت.
در سال 1314 خورشیدی هنگامی که قانون تغییر لباس و استفاده از کلاه بین المللی «شاپو» با خشونت و اعمال زور به اجرا درآمد و زمزمه های حجاب زدایی از طرف مقامات مملکتی در جشنها و سخنرانیها مطرح گردید، رهبران روحانی که با این تغییرات مخالف بودند طی سخنرانیهایی برای مردم، از آنان خواستند که با جمع شدن و تظاهرات در برابر این تجاوزها ابراز مخالفت نمایند.
روحانیون با تجمع در منزل آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی تصمیم گرفتند که نماینده ای از سوی حوزه علمیه مشهد انتخاب کنند و برای مذاکره با رضاخان به تهران بفرستند. در این جلسات آیت الله حاج آقا حسین قمی برگزیده شد و با گفتن این جمله: «من می روم تا با این شاه صحبت کنم، شاید که او را از تصمیمش منصرف گردانم و شما باید مردم را آگاه کنید و هشیار نمایید که چه توطئه عظیمی در کار است ». راهی تهران می شود. ولی ایشان در شهر ری در باغ سراج الملک که توقفگاهشان بوده بازداشت و ممنوع الملاقات می گردند، به مجرد رسیدن این خبر به مشهد، مردم در مسجد گوهرشاد تجمع کرده ضمن دادن شعارهایی علیه سلطنت رضاخان و بی حجابی خواستار آزادی آیت الله قمی می شوند. در این میان مردم با سخنرانیهای مهیج شیخ بهلول سر به شورش برمی دارند و علیه تصمیمات ضد مذهبی رضا خان شعار می دهند برای سرکوبی این هیجانات عمومی در نیمه شب شنبه 21 تیرماه 1314 عمال نظامی رضاخان به مسجد ریخته و مردم متحصن در این محیط مقدس را به گلوله می بندند و تعداد بسیاری از مردم بی دفاع کشته و زخمی می شوند و روز بعد بازداشت روحانیون و مردم آغاز می گردد و آیت الله محمدآقازاده نیز در یکشنبه 22 تیرماه توسط سرهنگ نوایی رئیس شهربانی و پاکروان استاندار خراسان بازداشت و به یزد تبعید می گردد.
شهر مشهد از سال 1330 هجری شمسی پس از یک دهه رکود نسبی مجددا رشد خویش را با آهنگ ملایمی آغاز کرد و در جهات مختلف توسعه یافت. چون در این موقع شهرهای کوچک و روستاهای استان مورد توجه مسؤولان نبودند و پیشرفت چندانی نداشتند سیل مهاجرت به سوی مشهد آغاز گردید و جمعیت آن رو به فزونی نهاد. از طرفی به لحاظ موقعیت ویژه مشهد در کل کشور و بویژه شرق کشور به سبب وجود مرقد مطهر حضرت رضاعلیه السلام مردم توجه و علاقه زیادی به را سکونت دایمی در این شهر دارند و بالاخص مردمان این سوی کویر بزرگ از منتهاالیه سیستان به جز مردم 51 شهر و 221 دهستان فعلی خراسان است که تقریبا خانه آخرشان را مشهد قرار داده اند. بدین گونه در منطقه وسیعی از ایران همه راهها به مشهد ختم می شود.
جاذبه های ارزشمند شهر مشهد قطع نظر از موقعیت والای مذهبی آن در مظاهری همچون اعتدال هوا، حاصلخیزی خاک و فراوانی نعمت همه در جلب و جذب مردم تاثیر داشته است.
و از این روست که شهری که زمانی برج و بارو و در و پیکر داشته و هر صبح و شب به وسیله قلعه بانان باز و بسته می شده امروز به برکت وجود مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج علیه السلام چنان گسترش یافته که متجاوز از یکصد دهکده و شهرک را در خود حل کرده و عنوان دومین شهر کشور را به خود اختصاص داده است و با جمعیت دو میلیونی خود سالانه پذیرای حدود دوازده میلیون نفر زایر است.
عکس آن دسته از روستاهایی که از سال 1364 شمسی در شهر مشهد ادغام شده و نمونه ای از نمای اولیه و یا در حال تخریب در دست می باشد به قرار زیر است:
شماره 1، روستای گلشاد; شماره 2، بحرآباد; شماره 3، کوی حجت; شماره 4، باغون; شماره 5، آبکوه; شماره 6، مال آباد; شماره 7، نکاح; شماره 8، نخودک; شماره 9، اسماعیل آباد; شماره 10، میل کاریز; شماره 11، قلعه حسن شهاب; شماره 12، جاش; شماره 13، کلاته قدس; شماره 14، کوی امام هادی; شماره 15، پیچ کارخانه.
پی نوشتها
1× - شهرستان سرخس در سال 1368 طبق تصویبنامه 49158/ت /61 - 14/5/68 و شهرستان چناران در همین سال طبق تصویبنامه شماره 49418/ ت 619 - 18/5/68 و فریمان نیز در سال 1370 از بخش به شهرستان تبدیل و از شهرستان مشهد نیز جدا شده اند.
2× - مختصات ریاضی شهر طوس (طابران) عبارت است از ’30 ه 59 دقیقه طول شرقی و ’28ه 36 دقیقه عرض شمالی و 1010 متر ارتفاع از سطح دریا.
ولایت طوس طبق نقشه شماره 2 بین ’33 ه 58 دقیقه تا ’12 ه 61 دقیقه طول شرقی و ’25ه 35 دقیقه تا ’13 ه 37 دقیقه عرض شمالی واقع شده است.
3× - جنابذ منظور همین روستای گناباد از توابع مشهد است.
4× - تروغبذ طرقبه کنونی می باشد.
5× - خزانه یعنی ناحیه.
6× - روستا به جای لفظ شهرستان استعمال می شده است.
7× - منبر به معنی بلوک - بخش.
8× - از عبارت حافظ ابرو استنباط می شود که بیشتر از گذشته های طوس وصف می کند و در زمان او مانند گذشته اش رونق چندانی نداشته است.
9× - مورخین علت آمدن هارون الرشید را به خراسان چنین نوشته اند: «رافع بن لیث بن نصر سیار که از رجال بزرگ بود و در خراسان شوکت و حشمتی داشت به سبب اهانتی که هارون الرشید به او روا داشت، طغیان کرد و علم خالفت برافراشت، سمرقند را متصرف شده و لشکری مجهز و مسلح تشکیل داد به شهرهای دیگر حمله برد و دامنه فتنه روزبروز وسعت یافت و علی بن عیسی ماهان که والی خراسان بود از طرف هارون الرشید موظف به خاموش کردن آتش فتنه رافع بن لیث گردید ولی کاری از پیش نبرد. در سال 191 هجری هارون الرشید هرثمة بن اعین را به خراسان فرستاد اما او هم نتوانست رافع را شکست دهد تا این که خود هارون الرشید با آن که بیمار بود ناچار از بغداد با سپاهی عظیم به عزم سرکوبی رافع حرکت کرد ولی به محض رسیدن به خراسان و ولایت طوس به واسطه شدت بیماری و خستگی راه مرد و در باغ حمیدبن قحطبه به خاک سپرده شد و این محل به هارونیه معروف گردید.
منابع
1- جغرافیای کامل ایران، 1/635.
2- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 21، سال 1370، ص 134.
3- جغرافیای کامل ایران، 1/635.
4- تاریخ توس، حقیقت، 15; تاریخ ایران باستان، پیرنیا، 1/156; جغرافیای تاریخی ایران باستان، مشکور، 104،177،676; جغرافیای تاریخی افغانستان، میرغلام محمد غبار، ص 21.
5- لغتنامه دهخدا، فرهنگ آنندراج، واژه طوس; فارسنامه ابن بلخی 44 و شاهنامه فردوسی; مطلع الشمس، 1/206-205; فرهنگ جغرافیایی، ترجمه کاظم خادمیان; فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 26، سال 1371، ص 97; نزهة القلوب 92-91.
6- البلدان، یعقوبی، ترجمه آیتی، تهران 1343، ص 53.
7- المسالک والممالک، اصطخری، ترجمه ایرج افشار، تهران، 1340، ص 205.
8- صورة الارض، ابن حوقل، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران، 1345، ص 169.
9- حدود العالم من المشرق الی المغرب، ترجمه سید جلال تهرانی، ص 90 (مؤلف ناشناخته).
10- وفیات الاعیان، ابن خلکان، ص 30.
11- احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، 1/72.
12- همان، 2/467-468.
13- حدیقة الرضویه، محمد حسن هروی، مشهد1367ق، ص 13، نقل از جلد ششم معجم البلدان.
14- نزهة القلوب، حمدالله مستوفی، 151-150.
15- همان، 92-91.
16- مشهد طوس، نقل از جغرافیای تاریخی حافظ ابرو، ص 53.
17- فرهنگ دهخدا، واژه طوس، نقل از (حافظ ابرو،276).
18- فرهنگ دهخدا، واژه طوس، نقل از (شرف الدین علی یزدی، 1/469).
19- لغتنامه دهخدا، واره طوس، 338; جغرافیای تاریخی ایران، بارتولد، سردادور 162-160 و157; راهنمای خراسان، غلامرضا ریاضی، ص 29.
20- فردوس التواریخ، 22-18.
21- صورة الارض 169; معجم البلدان، 5/140; مطلع الشمس، 1/296; آثار البلاد، 412; مجالس المؤمنین، 115.
22- فردوس التواریخ،23-18; صورة الارض 169.
23- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 26، س 1371، ص 97.
24- فردوس التواریخ،37; مطلع الشمس، 314-213.
25- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 26، س 1371، ص 97.
26- مطلع الشمس، 2/361; حدیقة الرضویه، محمد حسن هروی، 41; فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 26، س 1371، ص 97.
27- همان.
28- فردوس التواریخ، 34-32 و37; تاریخ عالم آرای عباسی اسکندربیک ترکمان منشی، تهران، 1334، ص 277; فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 26، س 1371، ص 98-97.
29- فردوس التواریخ 35-34; سفرنامه کلاویخو، ترجمه رجب نبا، 1364، ص 193-192.
30- فردوس التواریخ، ص 38.
31- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ترجمه کاظم خادمیان، ص 98; جغرافیای قدیمی خراسان از نظر جهانگردان، ابوالقاسم طاهری، تهران، 1348، مجله آستان قدس، شماره 22 و23، مقاله آقای عبدالحمید مولوی; سفرنامه ریچارد، ترجمه مهین دخت صبا، ص 198.
32- تاریخ عالم آرای عباسی، ص 277.
33- مطلع الشمس به نقل از سفرنامه خانیکف، ص 43; اطلاعات ماهانه، سال دوم، شماره 8; نادر نامه،83; فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 26، سال 1371، ص 98.
34- همان شماره 32.
35- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 26، سال 1371، ص 99; ماخذ 32; مطلع الشمس، 2/302.
36- تاریخ ایران، پیرنیا،816-815 و 822-821; فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 26، سال 1371، ص 100-99.
37- فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 26، سال 1371، ص 100-101; شمس الشموس،77-88; روزنامه خراسان، 18 جمادی الثانی 1394.
38- گنج دانش، محمدتقی خان متخلص به حکیم، تهران، 1305، ص 296; سفرنامه از خراسان تا بختیاریها، هانری رنه آلمانی، ترجمه فره وشی، تهران، 1335، ص 290.
39- مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه مشهد، شماره 4، سال 1354 شمسی.
40- زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، 1/46-45.