ماهان شبکه ایرانیان

اجتهاد و سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره)

در گفتگو با: حجة الاسلام والمسلمین سید نورالدین شریعتمدار جزایری

در گفتگو با: حجة الاسلام والمسلمین سید نورالدین شریعتمدار جزایری

گفت و گوی این شماره به اندیشه های حضرت امام اختصاص دارد; اگر حضرتعالی مطلب خاصی در مورد خصیت حضرت امام دارید، لطفا بیان بفرمایید؟

شریعتمدار جزایری: قبل از ورود به مطلب، لازم به یادآوری است که این برنامه ها و تحقیق ها و مصاحبه ها همه از برکت وجود امام است. این مجله نیز از یک بعد، از برکت وجود خود امام است و می توان گفت یک قطره از دریای نوآوری ایشان در فقه و اصول و دیگر اندیشه های امام است. امام همه چیز را برای ما تازه و نو کرده است; اصل حکومت، اصل سیاست و بعد سیاسی اسلام و این تولد تازه ای که برای زندگی مسلمانان نه تنها در ایران; بلکه در تمام دنیا به وجود آمده، در اثر اندیشه های نو امام در فقه و اصول و فلسفه و...است.

هنگامی که انسان آثار امام را مطالعه می کند، احساس می کند که آثار امام، ادامه جریان بزرگ فقه و فلسفه اسلامی است که ریشه در تفکرات شیخ مفید و سایر علمای شیعی دارد و از سوی دیگر، ابعاد تازه ای در اندیشه امام یافت می شود. آیا هنگام بررسی عقاید امام،باید آن را به گونه ای تحلیل کرد که ادامه مباحث گذشته باشد و یا اینکه از طرحی تازه باید صحبت کرد. و اگر از طرح نو صحبت می شود، چه نسبتی با گذشته دارد و به طور کلی ویژگیهای این طرح نو چیست؟

شریعتمدار جزایری: از یک طرف، نوآوری در اندیشه های امام، در حرکت علمی ایشان، در مبانی فقهی و اصولی و دیگر اندیشه های معظم له وجود دارد و از طرف دیگر، تقید ایشان به فقه سنتی و علوم سنتی را نمی توان انکار کرد و گفت که نوآوری های ایشان جدا از فقه و علوم سنتی است; بلکه می توان گفت این نوآوری ها از همان جا ریشه گرفته است. اصل نهال اندیشه امام در فقه و اصول گذشته بوده; لیکن امام این نهال را پرورش و رشد داده و بر شاخه های آن افزوده است. در حقیقت، میان اندیشه امام راحل و سایر فقها،عموم و خصوص مطلق است; یعنی آنچه در اندیشه های امام هست، جزئی از آن - البته با کم و زیاد - در فقهای گذشته نیز وجود دارد; اما آنچه در اندیشه امام هست، در اندیشه گذشتگان نیست. به طور کلی اگر بخواهیم موضوع ویژگیهای مبانی اندیشه ای امام را بررسی کنیم، باید آن را در دو بخش توضیح دهیم:

اول، دیدگاه عمومی امام نسبت به فقه و اصول گذشته; دوم، ارائه برخی از مصادیق و نشان دادن بخشی از مبانی فقهی و اصولی امام که تحولاتی در نظریات فقهی ایجاد کرد; هم در اجرا و هم در عمل به فقه که نتیجه آن، همان انقلاب و جمهوری اسلامی است.

اما در بخش اول، یعنی دیدگاه عمومی ایشان نسبت به فقه; موضوع غنی بودن فقه شیعه و جامع بودن و کامل بودن آن است که ایشان سفارشات مخصوصی نسبت به فقه و فقها در این موضوع دارند. البته این سفارشها در گفته های فقهای قبلی و آیات و روایات هم موجود است; اما از ویژگیها و نوآوری های امام در این بخش، تاکید ایشان بر غنی بودن فقه شیعه است که بیان می کنند فقه شیعه می تواند در تمام ابعاد زندگی دارای اثر باشد و تمام نیازمندی های افراد بشر را در حالات فردی و برخوردهای اجتماعی برآورده ساخته و سعادت و سرفرازی دنیا و آخرت را تضمین نماید. و بر این اساس، یک عالم باید دانا به تمام احوال زمان خود باشد و بتواند مشکلات اجتماع را بفهمد و برای علاج آنها راه و اندیشه داشته باشد. این ویژگی در بخش اول; یعنی دیدگاه عمومی ایشان نسبت به فقه است که فقهای دیگر ندارند و به این وسعت و گسترش به فقه نگاه نمی کنند.

آنها به اهمیت فقه و جنبه عبادی فقه توجه داشته و بر جنبه های فردی آن و علاج و درمانی که فقه برای حالت فردی دارد و می تواند فرد مسلمان را به سعادت برساند و معنویات را در او تقویت نماید تاکید می نمودند; اما جنبه های اجتماعی فقه را در نظر نداشتند; بلکه به تعبیر شهید صدر که باز الهام از امام است، فقهای قبلی در دیدگاه خود به فقه فردگرا بودند تا جایی که در استنباط قضایای شرعیه، فرد را در نظر می گرفتند و هیچ وقت نظر به جامعه و اجتماع نداشتند و برای حل مشکلات مردم و اجتماع آنها چاره جویی نمی کردند. آنهایی که به فکر حل مشکلات می افتادند، یک فرد مسلمان را در نظر می گرفتند، مشکل او را بررسی می نمودند و برای چاره جویی درمان آن را بیان می کردند. برای مثال، در مورد بانکداری قبل از انقلاب، آن دسته از علما که می خواستند مشکل معاملات بانکی را حل کنند، این مشکل را از جهت فردی آن در نظر می گرفتند و می گفتند که بانکهای فعلی برخلاف اسلام است. اگر مسلمانی بخواهد با بانک سر و کار داشته باشد و کار او حلال باشد، باید با رئیس بانک، عقد جدیدی ببندد و مصالحه کند. آنها راهکارهایی را در نظر می گرفتند که تنها فرد بتواند مشکل خود را حل کند. اما امام، قضیه فرد نگری را از چهره فقه زدودند و گفتند; فقیه در مقام استنباط نباید حالت فردی را در نظر بگیرد. و برای آن علاج فردی بکند; بلکه باید جامعه و اجتماع را در نظر بگیرد برخوردهای درونی افراد را با یکدیگر بررسی کند و برای آنها درمان گروهی و اجتماعی در نظر بگیرد. لذا برای همین قضیه بانک، بعد از انقلاب کارشناسان اسلامی نشستند و راه حل پیدا کردند. راه حل برای تمام افراد جامعه و یک درمان گروهی و اجتماعی; حالا یا از طریق مضاربه و یا وکالت در عقود شرعیه. به هر حال خواستند مساله بانک را از طریق قانونی کلی، حل کنند. البته این یک نمونه از فردگرایی در فقه بود. نمونه دیگر در علم اصول، در مورد احکام شرعی است. حکم شرعی را فقهای دیگر، از باب خطاب شخصی تلقی می کردند. فلذا در خیلی از مسائل گیر می کردند و می گفتند که شخص غافل را نمی شود خطاب کرد همچنین در مورد جاهل به جهل مرکب فقهای قبلی احکام شرعی را شخصی قرار می دادند و به مشکل برخورد می کردند. اما امام در علم اصول، احکام شرعیه را به شکل قانونی و کلی تلقی کردند و گفتند; حکم شخصی، خطاب شرعی نیست; بلکه قانون کلی الهی است که برای تمام افراد بشر به عنوان قانون کلی جعل شده است. در دنیای امروز همه احکام به طور کلی وضع می شود و هیچ کدام از قوانین به شکل شخصی وضع نمی شود که تک تک افراد را مورد خطاب قرار دهد تا در مورد غافل و جاهل به مشکل برخورد کنیم و بگوییم غافل و جاهل را نمی شود مورد خطاب قرار داد قانونگذاران می نشینند و یک قانون کلی جعل می کنند که شامل همه افراد می شود. حال، آن کسی که جاهل و یا غافل است; مختص به خود آن شخص است که باید با او به صورت خاص بر خورد کرد. امام نیز احکام شرعی را این چنین در باب اصول تلقی کردند. وقتی که احکام، کلی شدند، دیگر نمی توان گفت که غافل را نمی شود خطاب کرد; بلکه قانون برای همه است و برای تمام افراد وضع شده است; عالم باشند یا غافل یا جاهل. از برکت این نگرش، این نتیجه حاصل می شود که فردگرایی از فقه جدا می شود. این قضیه خیلی از مسائل را حل می کند. خیلی از احکام و قواعدی که در فقه و اصول است، محورش بر این مساله است که آیا قضیه فردی است یا کلی. به عنوان مثال، آیا در مساله لاضرر، ضرر شخصی است و یا نوعی و همچنین در لاحرج، حرج شخصی برداشته شده است یا حرج نوعی و کلی. اگر در موردی ظن و یا علم حجت شد، ظن و علم شخصی است و یا کلی در هر صورت، اگر ما جنبه فردگرائی را در فقه و اصول در نظر بگیریم، دارای یک سری اشکالات می شویم; ولی اگر جنبه عمومی را در نظر بگیریم، بسیاری از مشکلات حل می شوند.

یکی از موارد دیدگاه عمومی امام به اصول و فقه، قضیه نگرش اجتماعی به فقه است که نوآوری در فقه و اصول بود;

دومین مورد از نگرش، امام غنی بودن فقه و توجه دادن فقها به این امر بود که سرمایه بزرگی از فقه را نزد خود دارند. فقه یک منبع سرشار از قانون و هدایت در زندگی این دنیا و سعادت در دنیای دیگر است. در اینجا از صحیفه نور نمونه ای را ذکر می کنم. امام فرموده اند: یکی از مسائل بسیار مهمی که بر عهده علما، فقها و روحانیت است، مقابله جدی با دو فرهنگ ظالمانه منحط شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصاد سرمایه داری و اشتراکی در جامعه است. (1)

امام در این سخن، مبارزه با سیاستهای اقتصادی رایج و باطل را بر عهده فقه قرار داده اند; یعنی ایشان گسترشی در فقه و اصول می دهند که از بطن این علوم، بتوانیم با اقتصاد سرمایه داری و کمونیستی مبارزه کنیم. باز ایشان در جای دیگر فرموده است که فقه شیعه، غنی ترین فقهی است که در دنیا موجود است. قانونی است که با زحمت علمای شیعه به اینجا رسیده است. غنی ترین قوانین است. در دنیا قوانینی به این غنا نیست. قوانین دیگر که آسمانی بود، غنی بوده; اما به ما نرسیده است. آنهایی که زمینی است، اهل زمین درست کرده اند، به اندازه ادراکات زمینی است. که روایت شده است که اگر گنجشکی مغز انسان را بخورد، سیر نمی شود که با این مغزها درست شده آنهایی که مغزشان درست کار می کند و آنهایی که درست کار نمی کند اطلاع ندارند (2) این دیدگاه عمومی امام، علما را به غنای فقه توجه می دهد. این یک دیدگاه تازه است که البته در فقهای دیگر هم بوده; اما به این گسترش که فقه بتواند تمام مشکلات را حل کند و با اقتصاد دو بلوک شرق و غرب مبارزه کند; چنین دیدی نبوده است. دیدگاه ویژه امام نسبت به فقه است که می گوید هیچ مشکلی نیست، مگر این که فقه می تواند آن را حل کند.

اما بخش دوم، نشان دادن نمونه هایی از مبانی فقهی و یا اصولی امام در مقایسه با آرای گذشتگان است تا هم نسبت آن با گذشته مشخص شود و هم نوآوری اندیشه های امام معین گردد. یکی از آنها نظریه ولایت فقیه است که ریشه تاریخی دارد و در آثار گذشتگان بوده است. اگر به طور مختصر بخواهیم سیر تاریخی آن را بررسی کنیم، می بینیم که در کتاب «مقنعة »، گستره ولایت فقیه را در زمان خودشان نسبت به بعدی ها گسترش بیشتری داده است . ایشان فرموده که فقهای اهل رای که صاحب عقل و فضل باشند، می توانند متولی آنچه سلطان عادل متولی آن است شوند. منظور از سلطان عادل، امام معصوم است که خودشان به آن تصریح می کنند. ایشان می فرماید، آنچه امام سرپرستی می کند، فقیه سرپرستی می کند. پس از شیخ مفید کسی که تصریح به نیابت عامه فقه کرده، محقق کرکی است. بعد ملامحسن فیض کاشانی است. بعد نراقی است تا می رسد به صاحب جواهر که نسبت به گستره ولایت فقیه، دیدگاه باز و وسیعی دارد که از یک نظر، از دیدگاه امام وسیعتر است. صاحب جواهر معتقد است که فقیه می تواند جهاد ابتدایی به راه بیندازد. برخلاف امام، صاحب جواهر عقیده دارد فقیه مانند امام معصوم است، مگر در ویژگیها و مختصات امامت و حالات شخصی. وی نیابت فقیه را در تمام ابعاد و زوایای سرپرستی قرار داده است و در کتاب زکات می فرماید: فقیه می تواند زکات را طلب کند; چون نیابت او تمام است و هر جایی که امام حق تصرف دارد. فقیه هم حق تصرف دارد; زیرا اطاعت از فقیه، اطاعت امام است. صاحب جواهر در این مورد سه دلیل می آورد; سنت، اجماع و دلیل عقل. در سنت، خصوصا اطلاق ادله حکومت بخصوص روایت نصب که از صاحب امر(عج) صادر گردیده است، فقیه را جزو اولی الامر قرار داده که اطاعت از او بر ما واجب است: امام خمینی(ره) عقیده دارد در روایاتی که فقیه برای سرپرستی امت منصوب شده است اولی الامر است; آن اولی الامری که اطاعت از او، بر مردم واجب و لازم است.

دلیل دوم اجماع ...

دلیل سوم دلیل عقل است...

احتیاجی که به فقیه در موضوعات داریم، از نظر عقلی، بیشتر از احتیاج به فقیه در احکام شرعی است; زیرا اصولا آنچه در بحث ولایت است، ولایت موضوع است و در افتا بحثی وجود ندارد. هیچ کس پیدا نمی شود که افتا را از فقیه بگیرد و بگوید فقیه حق افتا، ندارد. حق افتا، و بیان حکم شرعی، از واضح ترین حقوق فقیه است و هیچ کس آن را انکار نکرده است. آنچه مورد اختلاف است، اطاعت فقیه در موضوعات است و صاحب جواهر می گوید; نیاز ما به فقیه، در موضوعاتی است که در ارتباط با شرع هستند و این نیاز، بیشتر از نیاز ما به حکم شرعی است.

نظر صاحب جواهر از ولایت فقهی بازتر و گسترده تر از دیدگاه امام است; ولی ویژگی خاص امام، در نگرش خاصی است که به این مساله، جهت و معنای جدیدی می بخشد.

به هر حال، اوج نظریه ولایت فقیه که از لحاظ تاریخی از زمان شیخ مفید طرح شده، در زمان صاحب جواهر است. اولین فقیهی که برای اثبات ولایت فقیه، دلیل عقلی می آورد، علامه حلی است در کتاب «تذکرة » و «منتهی ». سپس فقهای پس از علامه بویژه محقق کرکی و نراقی بر گستره ادله ولایت فقیه افزودند و آن را توسعه دادند. اما امام وقتی در کتاب بیع به ولایت فقیه می رسد، به بحث ولایت فقیه، ویژگی خاص می دهد. اگرچه گسترش دید صاحب جواهر بیشتر از امام می باشد; لیکن ویژگی که در دیدگاه امام است، تشکیل حکومت است که صاحب جواهر از آن سخن نگفته است.

امام وقتی به ولایت فقیه می رسد، بحث از حکومت می کند و می فرماید:

اسلام که آمده، برای تاسیس حکومت عادله است. اسلام حکومتی را تاسیس می کند که نه استبدادی است که با هواهای نفسانی یک شخص اداره شود و برخاسته از تمایلات شخصی یک فرد باشد و نه مشروطه و نه جمهوری است که از قوانین بشری نشات گرفته باشد; بلکه حکومتی است که در تمام ابعاد خود از قوانین الهی سرچشمه می گیرد. در اینجا نمی خواهم به بررسی ولایت فقیه از دید امام بپردازم و مطالبی را که امام در ارتباط با آن بیان کرده است، مطرح نمایم; بلکه منظور، ویژگی دیدگاه امام و تفاوت آن با گذشتگان است. اگر چه در زمان صاحب جواهر، گستره ولایت فقیه به اوج خود می رسد; اما صاحب جواهر معتقد به تشکیل حکومت نیست. برخلاف امام که می گوید این، فقیه است که باید تشکیل حکومت بدهد و صلاحیت دارد که ولایت مسلمین را در دست بگیرد و می گوید: اگر یکی از فقها بتواند تشکیل حکومت بدهد، بقیه باید از او پیروی بکنند و اگر یکی به تنهایی نمی تواند، همه باید دست به دست هم بدهند و حکومت را تشکیل بدهند. ایشان در ولایت فقیه، قضیه حکومت را پیش می کشد که ویژگی خاص امام است. مورد دیگر، بحث تقیه است. تقیه دو نوع است تقید خوفی و تقیه مداراتی. این دو قضیه در فقهای گذشته هم بوده است نوآوری امام در این قضیه، هم در تقیه خوفی است و هم در تقیه مداراتی. اما ویژگی امام قدس سره در تقیه خوفی، این است که فقهای دیگر می گویند; هنگامی که خوف بر جان و یا مال باشد، انسان می تواند عمل به وظیفه شرعی نکند و برای حفظ جان و آبروی خود، از عمل به وظیفه شرعی صرف نظر کند. آنها می گویند; انسان مؤمن از کعبه یا قرآن بالاتر است که در روایت هم داریم که احترام مؤمن از کعبه و یا قرآن بالاتر است. اما امام در تقیه خوفی فرموده اند احکام دو قسم است; قسم اول ; احکام جزیی; مانند: کیفیت نماز، وضو و غسل و مانند اینها که در حال خوف بر جان و مال می تواند سر را مسح کند یا تمام سر را فرقی نمی کند این احکام را اگر خوف از جان باشد، می توان عوض کرد;

قسم دوم; احکام مهم و اصلی اسلام; مانند: حفظ نظام اسلام و اصل مذهب و مانند اینها که امام می فرماید; اگر احکام ضروری و مهم و اصل نظام در خطر باشد، نباید تقیه و سکوت کرد. مثلا در حمله رژیم طاغوت به مدرسه فیضیه، در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام که قرآنها پاره شد و طلاب زخمی و مجروح شدند و به شهادت رسیدند، خیلی از علما عقب نشینی کردند; زیرا فکر نمی کردند که به مهد علم و مرکز حوزه علمیه حمله شود و خون طلاب در مدرسه فیضیه به زمین ریخته شود. امام اعلامیه بسیار تندی صادر نموده و همگان را به مبارزه با رژیم طاغوت دعوت کردند و در آن اعلامیه بیان کردند که جای تقیه نیست و جمله ای را که از ایشان مشهور است بیان کردند: «تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ ». عده ای گفتند در اینجا وظیفه ما تقیه است; اما امام برخلاف این، نظر داد. امام گفت; در جایی که به قرآن هانت شود و به مقدسات حمله شود، تقیه حرام است که از این لحاظ، آرا و نظریات امام در ارتباط با تقیه خوفی با دیگر علما متفاوت است.

از اینجا می شود بابی را باز کرد در امر به معروف و نهی از منکر که باز در اینجا دیدگاه ایشان با دیگران متفاوت است. در امر بمعروف و نهی از منکر، علما شرایطی را ذکر کرده اند، مانند: تاثیر امر به معروف و اینکه خوفی در کار نباشد. فقهای دیگر، این موارد را از قبیل شرط وجوب قرار دادند; مثل: استطاعت در حج; یعنی اگر شرایط موجود بود، واجب است. اما امام اینها را از قبیل شرط واجب قرار داده اند که باید آنها را تحصیل کرد و به دست آورد; مانند: تحصیل طهارت در نماز. کسی که در اول وقت وضو ندارد، نمی تواند بگوید چون وضو ندارم، نماز نمی خوانم; بلکه باید به دنبال تحصیل وضو برود. ایشان می فرماید; تحصیل شرایط امر به معروف و نهی از منکر واجب است; یعنی مسلمان باید شرایط را ایجاد کند ایشان در کتاب «تحریر الوسیله » می فرمایند; اگر در سکوت (3) علمای دین، ترس این باشد که منکری معروف شود و بالعکس، مسلمانان باید اقدام کنند; اگرچه بدانند اثری ندارد. این است نوآوری امام - فقهای دیگر گفته اند که امر به معروف و نهی از منکر، وقتی واجب است که بداند تاثیر داشته باشد، برخلاف امام. و باز امام می فرماید اگر در سکوت علما، تقویت ظالم و تایید او باشد، سکوت حرام است; حتی اگر با عدم سکوت، رفع ظلم نشود که این نیز یک نوآوری است، یعنی اگرچه مؤثر نباشد، باید اقدام کرد.

در تقیه مداراتی علت تقیه، ترس از مخالفین نیست; بلکه برای ایجاد وحدت و جلب قلوب آنها انسان موظف است اعمالش را مطابق نظر آنها قرار می دهد. البته فقهای دیگر نیز همین را می گویند و در روایتی از امام صادق علیه السلام هم این دستور را داریم. اما برداشتی که امام دارند، با دیگر فقها متفاوت است. دیگران می گویند; فقط یک شرکت خشک و خالی باید باشد. حتی بعضیها می گویند حمد و سوره در نماز جماعت باید خوانده شود; اما امام قائل به اقتدای حقیقی است و می فرماید که شرایط نماز جماعت تا جایی که ممکن است باید رعایت شود. ایشان می گوید; در مسجدالحرام و مسجدالنبی نیاز به مهر در نماز نیست و نمازشان صحیح است. عقیده امام در تقیه مداراتی، باعث یک وحدت عظیمی در بین مسلمین شده و دلهای مسلمانان را از مذاهب دیگر به سوی شیعیان و بویژه ایرانیان متمایل کرده است. در سفر حج، می دیدم که مسلمانان دیگر کشورها می گویند ما در گذشته فکر می کردیم که ایرانیها از نماز گریزان هستند و نماز نمی خوانند; اما حال ملاحظه می کنیم که آنها نماز می خوانند... این است نتیجه عقیده امام در موضوع تقیه مداراتی که باعث نزدیکی دلهای مسلمانان با یکدیگر شده است.

مورد دیگر، فریضه حج است که امام با ویژگی خاصی در مکتوبات فقهی و سخنرانیها و اعلامیه های خود، آن را بیان کرده است. دیگران، حج را از دید عبادی اعتقادی و دیگر مزایایی که در آیات و روایات آمده است، نگاه می کنند. اما امام با در نظر گرفتن تمام این مزایا که در حج است، بالاترین امتیاز آن را بعد سیاسی و اجتماعی آن می داند و حتی در کتاب فقهی خود (که برای امور سیاسی هم نوشته نشده است)، بعد سیاسی حج را تذکر می دهند. در کتاب بیع می فرماید: در حج ابعاد اجتماعی و (4) سیاسی در ارتباط با زندگی و معیشت دنیاست که مسلمانان از آن غافل مانده اند; بویژه اجتماعی بزرگ از مسلمانان در محیط وحی و مرکز ظهور اسلام پیدا می شود. متاسفانه مسلمانان از برکات این اجتماع غافل ماندند که هیچ دولت و ملتی هر چند کوشش زیاد نماید و پولهای زیاد خرج کند، نمی تواند این اجتماع عظیم را برگزار کند. اگر مسلمانان رشد سیاسی و اجتماعی داشتند، می توانستند در اجتماع حج، بسیاری از مسایل مبتلا به خود را با تبادل افکار و تفاهم و اندیشه در نیازهای سیاسی و اجتماعی خود، حل کنند.

مورد بعدی، درباره احیای نماز جمعه است که تا قبل از انقلاب نیز بوده، اما یک عبادت خشک و خالی بود. امام به این قضیه نظر دیگری داشت و بعد سیاسی آن را زنده کرد. در روایتی از امام هشتم علیه السلام درباره علت دو خطبه داشتن نماز جمعه آمده که یک خطبه برای این است که، حمد الهی و معنویات را در مردم ایجاد کند و دیگری هم برای حل مشکلات مسلمین و اطلاع مسلمانان از آنچه در بلاد مسلمین می گذرد، که اشاره به بعد سیاسی نماز جمعه است.

مورد دیگر از ویژگیهای امام، نگرش امام بر قاعده لاضرر است. اندیشه امام در مورد این قاعده با اندیشه دیگر علما تفاوت بسیار دارد و ویژگی نظریه امام را در ارتباط با این قاعده به روشنی لمس می کنیم. اندیشه دیگر فقها - هر چند اندیشه های گوناگون دارند - در مورد این قاعده این است که می گویند این قاعده برگشت به حکم اولی شرعی مانند نفی حکم ضرری دارد، نهی از ضرر رساندن به دیگران; اما امام در بررسی این قاعده، نظریه تازه ای را ارایه دادند و گفتند که نفی ضرر، حکم سلطانی و حکومتی است. و پیغمبر از جهت اینکه حاکم بر مردم بوده و در راس حکومت قرار گرفته، این حکم را صادر نموده است. پیغمبر سه منصب دارد: 1- منصب نبوت; 2 - منصب قضاوت ;3- منصب حکومت. نبوت یعنی خبررسانی از خداوند که فقط پیامبر واسطه بین خدا و خلق است. قضاوت برای رفع خصومت و منازعات بین مردم و حکومت، برای اداره امور سیاسی مسلمانان است. که خداوند این سمت را نیز به پیامبر عنایت کرده است. زمانی که شخصی به نام «سمره »درخت خرمایی در خانه انصاری داشت و بدون اجازه وارد می شد، حاضر نشد اجازه بگیرد یا از درخت صرفنظر نماید و مقصودش ضرر رسانی به انصاری بود، پیغمبر از منصب حکومتی خود استفاده کرد و به مرد انصاری فرمود برو درخت «سمره » را از ریشه برکن و آن را جلوی او بینداز. حکم حکومتی که امام از قاعده نفی ضرر استفاده می کند، از ویژگیهای اندیشه های اوست که در حل امور اجتماعی و حکومتی می تواند گره گشا باشد. ویژگی که این نظریه دارد، یکی این است که فقیه می تواند حکم حکومتی بدهد. همان گونه که پیامبر حکم حکومتی می دهد، در نیابت از پیامبر، این حق به فقیه می رسد. دوم، در قضایای مشابه، فقیه می تواند احکام حکومتی صادر کند.

الآن دو جریان بزرگ فکری در جامعه ما شکل گرفته است که هر دو به امام(ره) استناد می کنند. بعضیها نظریه امام را به طرف نظریه نصب و بعضیها به طرف انتخاب می برند. نظر شما در این مورد چیست؟

شریعتمدار جزایری: آنچه که در ادراک من از اندیشه های امام وجود دارد، این است که نصب و انتخاب ولی فقیه از طرف امام معصوم علیه السلام درست است و دادن اختیار به مردم نیز درست است. می توان گفت هر دو صحیح است. در مورد نصب که از طرف ائمه صورت گرفته و در کتاب «بیع » آمده است، در مورد مشروعیت ولایت فقیه است که قبل از انقلاب نوشته شده که با در نظر گرفتن آیات و روایات، به این نتیجه رسیده که فقیه از طرف امام منصوب است و درست است که نصب، صورت تئوری مساله با بررسی کردن ادله است; منتهی قضیه حکومت و سرپرستی مردم، و دخالت در سرنوشت مردم امری است که دست خود مردم است و خود مردم هستند که باید سرنوشت خود را تعیین کنند; اگرچه این سرنوشت، رجوع به فقیه است و اگر مردم به فقیه روی آوردند، فقیه; ولی مردم می شود. و اگر روی نیاوردند، دیگر فقیه مغلول الید است و کاری نمی تواند انجام دهد. این دو دیدگاه، هر کدام در جای خودش صحیح است. نظریه نصب، مربوط به اصل مشروعیت ولایت فقیه است و روی آوردن مردم به فقیه، برای بسط ید و اجرای ولایت اوست.

همچنین اصل مشروعیت احزاب که ظاهرا حرفی در آن نباشد، مادام که مخالفت با نظام، مذهب و قانون اساسی نداشته باشد. اصل عقیده یا اظهار عقیده، تا زمانی که عناوینی مانند: کفر، نفاق و غیره پیدا نشده، اشکال ندارد و اظهار عقیده، ممکن است باعث پرورش نظام و عقائد مذهبی گردد، نه اینکه مخالفت با اصل نظام و ضروریات دین شود.

چگونه می توان از رفتار و گفتار امام برای رفع مشکلات و حل مسائل جدید، استفاده کرد.

شریعتمدار جزایری: حالات امام همه می تواند الگو باشد; اما هر کدام در شرایط خاصی صادر شده است نه اینکه به زمان خودش اختصاص داشته باشد، زمانی می توان آن شرایط را الگو کنیم که شرایط مشابه آن، در زمان ما پیش آمده باشد. این مساله حتی در شخص خود پیامبر(ص) هم بوده است. پیامبر(ص) در صلح حدیبیه با اهل مکه صلح می کند، حتی او را مجبور می کنند که اسم رسول الله پاک کند و پیامبر می پذیرد. اما همین پیامبر با قهر و غلبه در زمان و شرایط دیگری به مکه وارد می شود و جنگ می کند. این دو حالات متضادی است که هر دو می تواند الگو باشد. برای امام هم شرایط مشابهی پیش آمد. هم قبل انقلاب هم بعد انقلاب، مکتوبات و کتابها و سخنرانیهایی دارند ما نمی توانیم کتابهای ایشان را پذیرفته و سخنرانیهای بعد از انقلاب ایشان را رد کنیم; همان طور که نمی توانیم سخنرانیهای ایشان را بپذیریم و کتابهای ایشان را رد کنیم; بلکه باید بگوییم سخنرانیهای ایشان در شرایط خاصی صورت گرفته و باید شرایط را در نظر گرفت. صحبتهای امام الگو هستند; اما باید شرایط خاص آنها را در نظر گرفت. اگر کسی بخواهد به مکتوبات یا سخنرانیهای ایشان استناد کند، باید شخصیت امام را بشناسد و شرایط خاص آن را درک کند. در آن صورت می تواند استناد کند.

برخی با این استدلال که مکتوبات امام دارای استدلال فقهی هستند، در تفسیر نظریه های امام فقط به مکتوبات قبل از انقلاب ایشان مراجعه می کنند، نظر شما چیست؟

شریعتمدار جزایری: هیچ تفاوتی میان سخنرانیها و کتابهای امام نیست، زیرا سخنرانیهای امام نیز مستند به ادله فقهی است.

حضرتعالی امام را به سبب دیدگاه عمومی شان به فقه دارای نوآوریهایی در فقه دانستید پس نقش عنصر زمان و مکان در این میان چیست؟

شریعتمدار جزایری: اولا من نگفتم که منشا آن موارد خاصی که عرض کردم، دیدگاه عمومی ایشان به فقه است بلکه دیدگاه و مبانی امام را در دو بخش مطرح می کنیم ولو اینکه با هم ارتباط نداشته باشند. دیدگاه عمومی امام به فقه و اصول و ارائه نمونه هایی از نوآوری های امام از فقه و اصول سخن اینجانب بوده است; نگفتم که بخش اول، علت بخش دوم است و اما عناصر زمان و مکان - که در این مورد، سمیناری هم گرفته شد - امام در این مورد مطالبی فرموده اند که در صحیفه نور چنین آمده: من معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم و اجتهاد در همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد است. مساله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر همان مساله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد، حکم جدیدی پیدا می کند، به آن معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی; همان موضوع اول از لحاظ ظاهر یا قدیم تغییری نکرده است واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می طلبد مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه کافی داشته باشد و برای مردم و جوانان و حتی برای عوام، قابل قبول نیست که مرجع بگوید در مسائل سیاسی نظر نمی دهم.

عنصر زمان و مکان و حتی عرف هم در احکام تاثیر دارد، چون ما خیلی از احکام در شرع داریم که تابع عرف و عقلا هستند، مثلا موضوعاتی مانند: بیع که می گویند خرید و فروش باید با پیمانه متعارف باشد و بیع وقتی صحیح است که با پیمانه متعارف باشد; یعنی دید عرف ممکن است یک بیع را صحیح بداند و دید دیگری از عرف، همان بیع را باطل تلقی کند. تا آنجا عرف و عادت مؤثر است که احکام شرع را عوض می کند و آن قدر به سیره عقلا بها داده شده است که در عرض کتاب و سنت است و حکم می آورد. بنای عقلا هم حکم می آورد; البته بنای عقلا در مقابل سنت نیست; و بلکه جزئی از سنت است حتی امهات مسائل اصولی ما بر بنای عقلا است،مانند: حجیت خبر واحد با اینکه عمده دلیل ما در فقه خبر واحد است، بسیاری از اصولیون گفته اند نه روایات و نه آیات، بر حجیت خبر واحد دلالت نمی کنند; بلکه عمده دلیل در حجیت خبر واحد، بنای عقلا است حجیت ظاهر قرآن و سنت که دلالت ادله است، با استناد به بنای عقلا ثابت می شود. همچنین در مورد واجب شدن خمس، عرف است که می گوید یک سال که گذشت و انسان اگر درآمدی که داشت، مازاد بر سال بود، باید خمس آن را بدهد. آیه و روایت دلالت بر وجوب خمس دارد; اما اینکه بعد از گذشت سال باید خمس داد، از عرف به دست می آید. در روایت آمده است: «خمس در مازاد بر مؤونه است ». عرف است که می گوید مقصود از مؤونه، مؤونه یک سال است. همین طور در باب احتکار، صاحب جواهر و امام فرموده اند که فقیه می تواند نرخ گذاری بکند با اینکه در حالت عادی تعیین نرخ جایز نیست. عرف عقلا با تخصص و کار متخصص متفاوت است. مانند: تخصص دکتر و مهندس که شرع هم با آن مخالف نیست. در هر رشته تخصصی باید به متخصص آن رجوع کرد; اما زمانی که می گوییم عقلا; یعنی عرف عام، مانند عنوان مفسد و محارب که بستگی به عرف عام دارد و در زمانهای متفاوت، عرف تعریف خاصی برای آن دارد. در اینجا در حقیقت حکم عوض نمی شود، موضوع عوض می شود و با تعویض موضوع، حکم نیز عوض می شود.

چگونه حکم ولی فقیه تابع مردم می شود؟

شریعتمدار جزائری: به نظر امام(ره)، در تعیین حکم شرعی، ولی فقیه تابع موضوع است و موضوع بایستی مشخص شود تا ولی فقیه حکم کند. موضوع را مردم معین می کنند; یعنی عرف عام، آنگاه ولی فقیه حکم آن را مشخص می کند. در حقیقت، تفاوت متخصصین سیاسی با عرف عام در اینجا، این است که متخصصین سیاسی قضیه را تشخیص می دهند و عرف کارساز است. یعنی کار به دست مردم می باشد و کارشناس تشخیص می دهد که مردم چه کرده اند. کارشناس از وضع موجود گزارش می دهد و ولی فقیه بر طبق آن، حکم می دهد. و ممکن است با تغییر دید عرف، چیزهای گذشته با حال عوض شود، مثل اینکه چیزهایی بودند که در زمان پیامبر عنوان محارب و مفسد بر آنها صدق نمی کرد; لیکن در زمان ما عنوان محارب و مفسد بر آنها صدق می کند. مبنای حضرت امام نیز به شخصیت ایشان باز می گردد. آن وسعت نظری که ایشان داشته اند، در دیگران نبوده است و مخصوص امام بوده است.

امام به عنوان یک الگو در فقه، بارها از صاحب جواهر نام می برند، به نظر شما علت آن چیست؟

شریعتمدار جزایری: در جواهر مطالعه بسیاری کرده ام. حداقل یک بار از اول کتاب تا آخر آن را قطعا مطالعه کرده ام و چندین بار هم به طور پراکنده جاهای مختلف آن را دیده ام. وسعت نظر صاحب جواهر در حل مسائل مورد توجه امام بوده است. نظر امام راجع به فقه جواهری، به خاطر وسعت نظر صاحب جواهر است که گسترش فکری بسیاری داشته است. وقتی وارد یک موضوع می شود، آن را حل می کند و در آن توقف و تردید نمی کند، مثل مساله حج تقیه ای که اگر هلال به نظر حاکم سنی ثابت شد و با شیعه متفاوت بود، چه باید کرد؟ علمای قبل از صاحب جواهر با دید فردی که داشتند، می گفتند; حاجی باید تنها و جدای از جمع مسلمانان، اعمال خود را طبق مذهب شیعه انجام دهد، اما صاحب جواهر مساله را حل کرده و می گوید از آنجا که تقیه در احکام شرعی جایز است، تقیه در اینجا هم جایز است و حج تقیه ای درست است. فقهای بعدی نیز همین نظر را داده اند و منظور امام از فقه جواهری، استدلال قدیم و وسعت نظر و دید باز در بررسی مسایل است که ضامن پویایی فقه است; یعنی در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان و وسعت نظر صاحب جواهر، مورد نظر خاص حضرت امام(ره) بوده است.

تاکیداتی که امام راجع به فقه جواهری می فرماید و در وصیتنامه ایشان نیز آمده است، مربوط به همین است که علما و فقهای آینده را به همین سمت هدایت می کند; یعنی با وسعت نظر، مسائل جدید را بررسی کنند. بررسی نقش زمان و مکان در تاریخ فقه شیعه،نشان دهنده تکامل این بحث بوده است. سیر بحث از زمان شیخ مفید و صدوق شروع و وقتی که به زمان علامه حلی می رسد، دارای جهش خاصی می شود و رو به تکامل می رود. البته مبنای اندیشه های امام نیز ریشه در همان اندیشه های قدیم دارد. امام با وسعت نظری که در بررسی مسائل داشتند و با درک نقش زمان و مکان، فقه سیاسی را با ویژگی های خاصی که به آن دادند، متحول کرده اند. فردی با وسعت نظر و مانند امام، خدا می داند که در آینده به عرصه می آید یا نه، ممکن است کسی هم پیدا شود.

با توجه به عظمتی که حضرت امام (ره) داشتند و در سخنانتان به آن اشاره کردید، چرا با گذشت سالها از طرح نظریات ایشان، مجامع علمی ما کمتر به تفسیر دیدگاه های ایشان پرداخته اند؟

شریعتمدار جزایری: در حوزه های علمیه آنچه که مربوط به دروس می شود، نظریات همه را نقل می کنند. و همه را بحث می کنند. در حوزه علمیه، از جهت اینکه بحث علمی است و باید همه عقاید و اندیشه ها بررسی شود، نظریه امام هم مانند یک نظریه قوی، در کنار نظریه سایر علما و فقها نقل می شود. متاسفانه در جامعه ما تحقیق کم است. در جوامع دیگر، هر پدیده جدیدی که رخ می دهد در مورد آن تحقیق می کنند، حتی در کشوری مثل سعودی پایان نامه های زیادی در مورد فقه و فقهای شیعه انجام می دهند; مانند: تحقیقاتی که در نظریات شیخ طوسی و شیخ انصاری دارند. ولی جای این تحقیقات در کشور ما خصوصا در مورد فقه سیاسی و سایر اندیشه های امام بسیار خالی است و شاید ناشی از کم کاری عمومی است که ما در تحقیقات و بررسیهای علمی در مورد سیاست اسلامی داریم که شامل بررسی اندیشه های امام نیز می شود. شخصیت امام، شخصیتی جهانی است و ملتهای دیگر با اندیشه امام آشنا شده اند. یک مصری را در مکه دیدم که خیلی از امام و ایرانیها تعریف می کرد; اما می گفت چرا شیعه ها هنگامی که وارد مسجدالحرام می شوند، به کعبه سجده می کنند. این شخص به مذهب شیعه بدبین بود و شیعیان را متهم به شرک می کرد; اما می گفت که اندیشه های امام را می پذیرم و به آنها احترام می گذارم و این اندیشه ها را ورای مذهب شیعه می دانم. البته من به او گفتم که سجده ایرانیها برای خداست به شکرانه تشرف به مسجدالحرام.

در پایان ضمن تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت کردید، اگر مطالب یا خاطره ای در مورد امام دارید، بیان بفرمائید:

شریعتمدار جزایری: در نجف، ما همسایه دیوار به دیوار حضرت امام بودیم. ایشان از تواضع و فروتنی خاص در برخورد با مردم و همسایه برخوردار بودند. در اینجا به عنوان یادی از ایشان، این خاطره را نقل می کنم: هنگام رفت و آمد روزانه، هر روز در کوچه با ایشان برخورد می کردم و به عنوان وظیفه به استاد سلام می کردم. روزی که در اندیشه خود غرق بودم، به ناگاه با صدای امام به خود آمدم و متوجه شدم که ایشان با توجه، ابتدای به سلام کرده; همان گونه که ایشان قبل از شروع به درس، از دست راست شروع کرده و با سر به همه سلام می کردند، و توجه خاصی به حال شاگردان خود داشتند.

خیلی متشکریم.

پی نوشتها

1 - صحیفه نور، ج 2، ص 128.

2 - صحیفه نور ج 1، ص 258.

3 - تحریر الوسیله: ج 1، ص 437.

4 - جز: دوم، صحفه 460.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان