پس از شهادت امام حسین (ع) در
[1]
دهم محرم سال شصت و یکم هجری، دشمنان زن و فرزندان او و بازماندگان شهدای کربلا را اسیر و به کوفه و از آنجا به شام بردند . و ادامه رسالت کاروان هجرت و جهاد و شهادت امام حسین (ع) بر دوش کاروان اسیران به پیشوایی علی بن الحسین (ع) و حضرت زینب (س) قرار گرفت و آن دو بزرگوار توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهای اسلامی آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت یزید و امویان آگاه سازند .
سخنرانی حضرت زینب (یا ام کلثوم) در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد تا جایی که مردم دست بر هم می زدند و گریه می کردند . حضرت زینب با خطبه خود و جوابهای کوبنده ای که به ابن زیاد داد، او را در کاخ خود در کوفه رسوا نمود . وقتی اسرا را به کاخ ابن زیاد آوردند، او خطاب به زینب گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و نشان داد که آنچه می گفتید دروغی بیش نبود .
حضرت زینب (س) گفت:
«سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد گرامی داشت . جز فاسق دروغ نمی گوید، جز بدکاره رسوا نمی شود و آن ما نیستیم; دیگرانند» .
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب در جواب گفت:
«از خدا جز خوبی ندیدم . برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می خواست . آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند اما تو پسر زیاد، خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن » .
[2]
همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب (س) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد . وقتی یزید با عصا به دندانهای امام حسین (ع) می زد و می گفت: «کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند می بودند و به من دست مریزاد می گفتند و می دیدند که انتقام آنها را از اولاد احمد گرفته ام » ،
[3]
حضرت زینب خطاب به او سخنانی بر زبان راند که تاثیر عمیقی بر مردم شام گذاشت و در دگرگونی اوضاع علیه یزید مؤثر بود:
«... . یزید پنداری اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسیران شهر به شهرمان می برند، در پیشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگواری و آنچه کردی نشانه سالاری؟ به خود می بالی و از کرده خویش خوشحالی; که جهان تو را به کام است و کارهایت به نظام؟ نه چنین است، این شادی، تو را عزاست و این مهلت برای تو بلاست ... .
ای پسر آزادشدگان، این آیین داد است که زنان و کنیزانت را در پرده نشانی و دختران پیغمبر را از این سو بدان سو برانی؟ حریم حرمتشان شکسته و نفس هایشان در سینه بسته، نژند بر پشت شتران و شتربانان آنان، دشمنان ..... با چوبدستی به دندان جگرگوشه پیغمبر می زنی؟ و جای کشتگانت را در بدر خالی می کنی؟ که کاش بودند و مرا می ستودند . آنچه را کردی، خرد می شماری؟ و خود را بی گناه می پنداری؟ چرا شاد نباشی؟ که دل ما را خستی و از رنج سوزش درون رستی و آنچه ریختی خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان رسول رب العالمین . و به زودی بر آنان خواهی درآمد، در پیشگاه خداوند متعال و دوست خواهی داشت که کاش کور بودی و لال ... .
خدایا حق ما را بستان و کسانی را که بر ما ستم کردند، به کیفر رسان . یزید! به خدا جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خویش را نبریدی و به زودی و ناخواسته بر رسول خدا در می آیی . روزی که خویشان و کسان او در بهشت غنوده اند و خدایشان در کنار هم آورده است و از بیم و پریشانی آسوده اند .
... به زودی آن که تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بی مایه چه کسی است . در آن روز داور، خدا و دادخواه، مصطفی و گواه بر تو، دست و پاهاست . اما ای دشمن و دشمن زاده خدا، من هم اکنون تو را خوار می دارم و سرزنش تو را به چیزی نمی شمارم ... این دست جنایت است که به خون ما می آلایند و گوشت ماست که زیر دندان می خایند و پیکر پاک شهیدان است که گرگان بیابان از هم می ربایند ... . تو پسر مرجانه را به فریاد می خوانی و او از تو یاری می خواهد . با یارانت در کنار میزان ایستاده، چون سگان بر آنان بانگ می زنی و آنان به روی تو بانگ می زنند و می بینی نیکوترین توشه ای که معاویه برای تو ساخت، کشتن فرزندان پیغمبر بود که گردنت انداخت . به خدا، که جز از خدا نمی ترسم و جز به او شکوه نمی برم، هر حیله ای داری به کار بر و از هر کوششی که توانی، دست مدار و دست دشمنی از آستین برآر، که به خدا این عار به روزگار ز تو شسته نشود ... .»
[4]
بنا به نقل مقاتل و تواریخ، سخنانی نیز بین امام سجاد (ع) و یزید رد و بدل شد . سخنان امام به ویژه بر منبر شام در جمع مردم،
[5]
و نیز روشنگری هایی که در برابر رفتار برخی از شامیان نمود
[6]
موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعه ای که انجام داده گردید . شامیان دریافتند کسانی که با چنان وضع فجیعی در عراق کشته شدند، شورشی و خارج از دین نبودند . آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند . امام سجاد (ع) در خطبه خود در حضور یزید ابتدا به تفصیل، خود و خاندانش را به مردم می شناساند .
«... من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من پسر محمد مصطفایم ... . مردم، خدای تعالی ما اهل بیت را نیک آزمود، رستگاری، عدالت و پرهیزگاری را در ما نهاد و رایت گمراهی و هلاکت را به دشمنان ما داد . ما را به شش خصلت برتری و بر دیگر مردمان سروری داد . بردباری و دانش، دلاوری و بخشش را به ما ارزانی فرمود، و دل مؤمنان را جایگاه دوستی و منزلت ما نمود . آمدوشد فرشتگان در خانه ما و فرود آمدنگاه قرآن آستانه ماست ...» . پس از آن که مؤذن در اذان گفت: اشهد ان محمدا رسول الله ، امام سجاد (ع) رو به یزید کرد و گفت: «یزید! محمد جد توست یا جد من؟ اگر گویی جد توست دروغ گفته ای و اگر گویی جد من است، چرا پدرم را کشتی؟ و زنان او را اسیر گرفتی؟» سپس فرمود: «مردم! آیا میان شما کسی هست که پدر و جدش رسول خدا باشد؟» که به یکباره شیون از مردم برخاست .
[7]
این سخنان و پیشامدهای متعاقب آن علاوه بر آگاهی مردم (چه در کوفه و چه در شام) با عمق فاجعه و بر ملا شدن اهیت حکومت یزید، سبب شد که یزید به دلجویی از بازماندگان امام حسین (ع) برخیزد و آنان را بیش از این در دمشق نگاه ندارد و گویند حتی یزید دستور داد که جای مناسبتری برای اسرا فراهم گردد . به نقل طبری، یزید علی بن الحسین را طلبید و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را . اگر من با حسین بودم هر چه از من می خواست می دادم و به هر صورت بود مرگ را از او باز می داشتم هر چند به بهای نابودی بعض فرزندانم باشد . لیکن چنانکه می بینی قضای خدا چنین خواست! به من نامه بنویس هر چه می خواهی انجام می شود .
[8]
از این پس چندان که امام در شام بود به هنگام ناهار و شام او را نزد خود می خواند .
[9]
بلاذری نوشته است به علی بن الحسین گفت: «اگر دوست داری نزد ما بمان هر چه بخواهی به تو می دهیم اما او رفتن به مدینه را اختیار کرد و یزید وی را به مدینه فرستاد .»
[10]
امام سجاد (ع) پس از بازگشت به مدینه نیز فعالیت های خود را به شکلی دیگر ادامه داد . او با کناره گیری از حرکتهای تند و مسلحانه موجود به دلیل حساسیت نظام اموی نسبت به وی و ماهیت برخی از رهبران این حرکتها، به مبارزه ای آرام و اثربخش در قالب زنده نگه داشتن یاد و خاطره قیام عاشورا، تبیین معارف اسلامی در قالب دعا و نیایش، بیان فضایل اهل بیت پیامبر (ص) و تداوم امامت و رهبری شیعیان راستین، دست زد . او در نیایش های خود با تکرار صلوات و تحیت بر محمد و آل محمد (ص) نظام صالح و حکومت حق را به یادها می آورد . یاد مربیان و رهبران عدالت و فداکاران را در جامعه زنده نگاه می داشت و در جهت کوبیدن باطل و یاری حق و نگهبانی از اسلام، از خداوند توفیق طلب می کرد . او همچنین کمک و هدایت گمراهان، رسیدگی به ناتوانان، یاد بی پناهان و پناه دادن به آنان را سرلوحه برنامه ها و نیایش های خود قرار داد و بدین ترتیب، اخلاق نیک و شیوه تربیت فرزند صالح در اجتماع فاسد و مبارزه با اسراف را به مشتاقان می آموخت .
برخورد و مبارزه با علمای درباری، مراقبت بر جریان امور قضایی و مسائل داخلی جامعه اسلامی، بزرگداشت شعر و ارج نهادن به شاعران متعهد و متدین و ..... هر یک نمونه ای از کوشش های حضرت سجاد (ع) در راستای پاسداری از حق در دوران امامت خود می باشد . رساله حقوق آن حضرت یادگاری دیگر از تعالیم تربیتی و اخلاقی او است و روشی دیگر از مبارزه وی با نظام فاسد و مفاسد عصر خویش را نشان می دهد .
[11]
فعالیتهای حضرت زینب در مدینه
حضرت زینب (س) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (ع) و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید و این فعالیتها را برای بقای خود خطر می پنداشت . حضرت زینب (س) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی، به طرف مسجد پیامبر (ص) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی خطاب به پیامبر (ص) گفت:
«ای جد بزرگوارم، ای رسول خدا من پیام آور شهادت فرزند تو - برادرم - حسین هستم .» یا جداه یا رسول الله انا ناعیه الیک ولدک (اخی) الحسین » .
[12]
این سخن گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله می گرفت . او با صبر و بردباری در مدینه سعی نمود در تداوم رسالت برادر بکوشد و آن را به انجام برساند . او می بایست دستاوردهای انقلاب عاشورا را گردآورده و اهدافش را منتشر نماید و مردم را آماده خونخواهی امام حسین (ع) نماید . حضور حضرت زینب در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه بر موقعیت خود بترسد و ادامه تلاشهای او را برای این شهر و حتی مکه، خطرناک بپندارد، زیرا عبدالله بن زبیر در مکه قیام نموده بود و موج آن شورش، قیام حضرت زینب علیه یزید را در مدینه تقویت می نمود . از این رو فرماندار مدینه نامه ای به سوی یزید نگاشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (س) آگاه نمود . بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، اما حضرت زینب (س) به موضع گیری پرداخت و گفت:
«خدا می داند چه بر سرما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوی و آن سوی کشانید . به خدا قسم ما از این شهر خارج نمی شویم هر چند که خونهایمان ریخته شود .»
[13]
اما سرانجام با حضور زنان بنی هاشم و اصرار آنها حضرت زینب (س) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود در حالی که همچنان بر سر پیمان جهاد و تلاش خود استوار بود . در باره این که حضرت زینب (س) پس از تبعید از مدینه به چه مکانی رفته روایات آشفته است . بی شک حکومت از حضور او در مدینه و عراق جلوگیری می کرد . برخی روایات دلالت بر حضور او در مصر و ادامه زندگی در این شهر تا پایان عمر (سال 62 ه ق) دارد، برخی روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتی مرقد آن حضرت را در دمشق، محلی که اینک بدین نام مشهور است، می دانند . به هر حال، حضرت زینب، پس از شهادت برادر خویش، در حالی که در موقعیت هراسناکی قرار داشت و از تمامی جهات محاصره شده بود، رسالت بزرگ پیام آوری عاشورا را به خوبی انجام داد و پیام حق را با تمامی خروش خود، به همگان رسانید و کاری را به انجام رسانید که از توان دیگران خارج بود .
[14]
«عبیدلی در اخبارالزینبات نوشته است
[15]
که زینب کبرا (س) صریحا مردم را به قیام علیه یزید فرا می خواند و می گفت: باید حکومت یزید، تاوان عاشورا را بپردازد .
[16]
زینب (س) از طرف امام سجاد (ع) نیابت خاصه داشت . احکام اسلامی را برای مردم بیان می کرد و خانه او همواره محل مراجعه مردم بود . زینب (س) می دانست که بنی امیه در صددند تا بهانه ای جستجو کنند و علی بن حسین (ع) را شهید نمایند . در کربلا چنین امکانی بود، که زینب (س) در برابر خیمه علی بن حسین (ع) ایستاد و از جان او مراقبت کرد . در کوفه، عبیدالله بن زیاد می خواست علی بن حسین (ع) را به این جرم که بالغ است و پاسخ ابن زیاد را داده بود، بکشد که زینب (س)، علی بن حسین را در آغوش گرفت و مانع کشته شدن او شد . در شام، شرایط آنچنان دگرگون و صدای مردم آنقدر به گریه و پشیمانی بلند بود، که یزید نتوانست علی بن حسین (ع) را به شهادت برساند . نمی بایست در مدینه بنی امیه چنین امکان و بهانه ای پیدا کنند و سلسله ولایت قطع شود . زینب (س) احکام و فتاوا را بیان می کرد و محور مراجعه مردم بود ... . کار زینب (س) ابلاغ خون شهیدان بود; درخشش عاشورا در میان مردم، زنده نگاه داشتن خاطره شهیدان و راه شهیدان .
[17]
[2]
الامام الصادق، عبدالحلیم جندی، نسخه عربی، ص 4.
[3]
نهضت قرمطیان، دکتر حسینعلی ممتحن، 58.
[4]
تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ص 271، پاورقی.
[5]
تاریخ خلفای فاطمی، ص 28، مندرج در نهضت قرمطیان.
[6]
النجوم الزاهره، ج 6، ص 172، مندرج در نهضت قرمطیان.
[7]
تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ص 280، پاورقی.
[8]
الرحله، صفحات 21 و 34.
[9]
مصر از زاویه ای دیگر، جمیله کدیور، ص 49.
[12]
الامام جعفر الصادق، عبدالحلیم جندی، صص 4 و 5، متن عربی.
[13]
ژان کلود پن راد، «بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل »، شماره 71.
[14]
جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، محمدرسول جعفریان، ص 37.
[16]
اخبار الزینبات، ص 116 .
[17]
سید عطاءالله مهاجرانی، پیام آور عاشورا، صص 345 - 344 .