وی در بحث و مناظره و علم کلام نبوغ،و در این فن بر دیگران برتری داشت.ابن ندیم می نویسد هشام از متکلمین شیعه و از کسانی بود که بحث در باره ی امامت را می شکافت،او در علم کلام ماهر و حاضر جواب بود (82).
هشام کتابهای بسیار نوشت،و با علمای ادیان و مذاهب مباحثه های جالبی انجام داد:
یحیی بن خالد برمکی در حضور هارون الرشید به هشام گفت:آیا ممکن است حق در دو جهت مخالف قرار بگیرد؟
هشام گفت نه.یحیی گفت مگر چنین نیست که وقتی دو نفر با هم اختلاف دارند و بحث می کنند یا هر دو بر حقند یا هر دو باطل و یا یکی بر حق دیگری باطل است؟هشام گفت،آری، خالی از این سه صورت نیست ولی صورت اول امکان ندارد،ممکن نیست هر دو بر حق باشند.
یحیی گفت اگر قبول داری چنانچه دو نفر در حکمی از احکام دین با هم نزاع و اختلاف داشته باشند ممکن نیست هر دو بر حق باشند،پس علی و عباس که نزد ابو بکر رفتند و در باره ی میراث رسول اکرم (ص) با هم نزاع کردند.کدام بر حق بودند؟
گفت:هیچکدام بر خطا نرفتند و داستان آنها نظیر هم دارد:در قرآن مجید،در قصه ی داود (ع) آمده است که دو فرشته با هم نزاع داشتند و نزد داود (ع) آمدند که نزاع آنها را حل کند، از آن دو فرشته کدام بر حق بودند؟
یحیی گفت:هر دو بر حق بودند و با هم اختلاف نداشتند،و نزاع آنان صوری بود،و می خواستند با این صحنه داود را متوجه کار وی سازند (83).
هشام گفت نزاع علی (ع) و عباس هم همینطور بود و آنها با هم اختلاف و نزاعی نداشتند.و تنها برای آگاه کردن ابو بکر از اشتباهی که کرده بود،این کار را کردند و خواستند به ابو بکر بفهمانند اینکه می گویی کسی از پیامبر ارث نمی برد دروغ می گویی و ما وارث اوییم.
یحیی متحیر شد و قدرت پاسخ نداشت،و هارون الرشید هم هشام را مورد تحسین قرار داد (84).
یونس بن یعقوب می گوید:گروهی از اصحاب امام صادق (ع) از جمله حمران بن اعین و مؤمن طاق و هشام بن سالم و طیار و هشام بن حکم نزد آن بزرگوار بودند و هشام جوان بود،امام (ع) به هشام گفت آیا خبر نمی دهی که با عمرو بن عبید چه کردی و چگونه از او سئوال کردی؟
هشام گفت از شما شرم می کنم و در خدمت شما زبانم کار نمی کند!
امام فرمود:وقتی به شما دستوری می دهیم انجام دهید!
هشام گفت:شنیده بودم که عمرو بن عبید در مسجد بصره می نشیند و برای مردم صحبت می کند و این بر من گران بود.روز جمعه وارد بصره شدم و به مسجد رفتم دیدم عمرو بن عبید در مسجد نشسته است و مردم دور او را گرفته اند و از او مطالبی سؤال می کنند. جمعیت را شکافتم و نزدیک او نشستم و گفتم ای دانشمند،من غریبم،اجازه بده سؤالی را مطرح کنم!اجازه داد.گفتم آیا چشم داری؟گفت ای پسرک این چه سؤالی است؟گفتم سئوال من همینگونه خواهد بود.گفت:بپرس گر چه سئوالت احمقانه است.
دو باره پرسیدم:چشم داری؟
-آری.
-به وسیله ی آن چه می بینی؟
-رنگها و شکلها را.
-آیا بینی داری؟
-آری.
-با آن چه می کنی؟
-بوها را استشمام می کنم.
-دهان داری؟
-آری.
-با آن چه می کنی
-طعم غذاها را می چشم
-آیا (مغز و مرکز احساس) هم داری؟
-دارم.
-با آن چه می کنی؟
-با آن هر چه بر جوارح من وارد شود،تمیز و تشخیص می دهم.
-آیا این جوارح،تو را از این مرکز احساس بی نیاز نمی کنند؟
-نه!
-چطور؟در صورتیکه همه ی اعضا و جوارح تو صحیح و سالم هستند!
-هر گاه این جوارح در چیزی شک کنند به (مغز و مرکز احساس) رجوع می کنند تا شک آنان بر طرف و یقین حاصل شود.
-پس خدا (مغز و مرکز احساس) را برای زدودن شک این جوارح قرار داده است؟
-آری.
-پس حتما به (مغز و مرکز احساس) نیاز داریم؟
-آری.
هشام می گوید گفتم:خداوند جوارح تو را بدون امامی که درست را از نادرست تشخیص دهد وا نگذاشته است،اما همه ی این خلق را در حیرت و شک و اختلاف بدون امامی که در هنگام اختلاف و شک به او رجوع کنند وا گذاشته است؟!!
عمرو بن عبید ساکت شد و چیزی نگفت سپس به من رو کرد...و پرسید:
اهل کجائی؟گفتم:اهل کوفه.
گفت:تو هشام هستی.و مرا پیش خود برد و در جای خود نشانید و دیگر صحبتی نکرد تا من برخاستم.
امام صادق علیه السلام تبسم کرد و فرمود:چه کسی به تو این استدلال را یاد داد؟
هشام گفت:ای پسر رسول خدا (ص) ،همینطور بر زبانم جاری شد.
امام فرمود:ای هشام!به خدا سوگند این استدلال در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. (85)
پی نوشتها:
1- که بین مدینه و مکه واقع شده است.
2- صبح روز هفتم ماه صفر یکصد و بیست و هشت سال قمری پس از هجرت.
3- اشاره به سوره ی فیل،آیه ی: و ارسل علیهم طیرا ابابیل،ترمیهم بحجارة من سجیل.
4- کافی- ج 1 ص 476
5- داعیان انقلاب ضد اموی،خیانت بزرگی کردند بدین معنی که عباسیان را به جای علویان جا زدند و نگذاشتند خلافت به مرکز اصلی و راستین خویش باز گردد.
ابو سلمه و ابو مسلم خراسانی،نخست مردم را به طرف آل علی می خواندند،اما،هم از نخست، در زیر پرده،کاخ سلطنت عباسیان را پی می افکندند و هم ازین روی بود که حضرت امام صادق،با ژرفنگری سیاسی،به گفته های آنان ترتیب اثر ندادند چون می دانستند که آنان واقعا به یاری او بپا نخواسته اند،و چیز دیگری در سر می پرورانند.رجوع کنید به کتاب ملل و نحل شهرستانی ج 1 ص 154 چاپ مصر- تاریخ یعقوبی ج 3 ص 89- بحار الانوار ج 11 ص 142 چاپ کمپانی
6- حیاة الامام ج 1 ص 445- 439
7- بحار ج 48 ص 71 و 72و نیز اعلام الوری طبری،چاپ علمیه اسلامیه ص 295 با اندک تفاوت و تصرف
8- سوره ی محمد (ص) - آیه ی 22
9- تاریخ بغداد ج 13 ص 30- 31
10- مقاتل الطالبیین ص 447
11- مقاتل الطالبیین چاپ مصر ص 453
12- تاریخ طبری ج 10 ص 592 چاپ لیدن
13- تاریخ طبری ج 10 ص 593 چاپ لیدن
14- حیاة الامام ج 1 ص 458
15- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 407 چاپ بیروت
16- طبری ج 10 ص 603
17- حیاة الامام ج 2 ص 29
18- حیاة الامام ج 2 ص 39
19- حیاة الامام ج 2 ص 32
20- حیاة الامام ج 2 ص 62
21- الامامة و السیاسة ج 2
22- حیاة الامام ج 2 ص 39
23- حیاة الامام ج 2 ص 40
24- حیاة الامام 2- 70
25- حیاة الامام 2- 77
26- مقاتل الطالبین 463- 497
27- امالی شیخ طوسی ص 206 چاپ سنگی
28- امالی شیخ طوسی ص 206
29- رجال کشی ص 441- 440 پدر گرامی آن حضرت،امام صادق علیه السلام نیز به یونس بن یعقوب می گوید:اینان را در بناء مسجد هم یاری نکن وسائل ج 12 ص 120- 130
30- غیبت شیخ طوسی چاپ سنگی ص 21
31- تاریخ بغداد ج 13 ص 32
32- غیبت شیخ طوسی ص 22- 25 چاپ سنگی
33- عیون اخبار الرضا ج 1 ص 97
34- کافی ج 1 ص 486- انوار البهیه ص 97
35- سوره ی انعام- آیه ی 84
36- سوره ی آل عمران- آیه ی 61
37- عیون اخبار الرضا ج 1 ص 81 چاپ قم- احتجاج طبرسی چاپ سنگی نجف ص 211- 213- بحار ج 48 ص 129- 125
38- حیاة الامام ج 1 ص 140- ارشاد مفید ص 281 با کمی تفاوت
39- حیاة الامام موسی بن جعفر ج 1- ص 140- ارشاد مفید ص 281 با اندک تفاوت
40- مناقب ابن شهر آشوب چاپ قم ج 4 ص 297 نقل به اختصار
41- ارشاد مفید ص 277
42- ارشاد مفید ص 279
43- این کار چون برای اصلاح و به راه آوردن آن شخص انجام می شده در نظر امام جایز بلکه لازم بوده است.
44- تاریخ بغداد ج 13- ص 28- ارشاد مفید ص 278
45- تاریخ بغداد،ج 13- ص 28
46- تاریخ بغداد ج 13 ص 29
47- وسایل ج 2 ص 456 چاپ قدیم
48- تحف العقول
49- مستدرک الوسائل ج 2 ص 455
50- مستدرک الوسائل ج 2 ص 102
51- آیین زندگی ص 131
52- بحار ج 48 ص 154
53- بحار ج 48 ص 150
54- اعلام الوری طبرسی ص 291 چاپ علمیه اسلامیه- اثبات الهداة ج 5 ص 486
55- بصائر الدرجات ص 471 چاپ جدید- اثبات الهداة ج 5 ص 484
56- غیبت نعمانی،چاپ سنگی ص 179- بحار ج 48 ص 21
57- ارشاد مفید ص 270
58- وفات امام صادق (ع) در سال 148 هجری قمری و وفات امام کاظم در سال 183 واقع شده است.
59- منتهی المقال ص 254 چاپ سنگی
60- رجال کشی ص 591
61- رجال کشی ص 590
62- اختصاص شیخ مفید چاپ تهران ص 86
63- رجال کشی ص 441- 440
64- فهرست شیخ طوسی.ص 109 چاپ نجف 1380
65- فهرست نجاشی ص 148 چاپ تهران
66- رجال کشی ص 502
67- رجال کشی ص 503
68- فهرست شیخ طوسی ص 117
69- فهرست شیخ طوسی ص 117
70- کافی ج 5 ص 110
71- قرب الاسناد ص 126 چاپ سنگی
72- رجال کشی ص 433
73- رجال کشی ص 431
74- ارشاد مفید ص 275
75- رجال کشی ص 430
76- فهرست شیخ طوسی ص 117
77- چون مغازه ی مؤمن طاق در کوفه در زیر طاقی قرار گرفته بود به این نام مشهور شد.
78- رجال کشی ص 135 و 239 و 240
79- رجال کشی ص 186
80- رجال کشی ص 187
81- سوره ی حجر آیه ی 38
82- فهرست ابن ندیم ص 263 چاپ مصر
83- داستان اود و آن دو فرشته در سوره ی ص آیه ی 21- 26 یاد شده،توضیح آن را می توانید در یکی از تفاسیر فارسی بخوانید.
84- الفصول المختارة سید مرتضی،ص 26 چاپ نجف (با اختصار)
85- رجال کشی ص 271- 273- اصول کافی ج 1 ص 196 با اندک تفاوت- مروج الذهب مسعودی با تفاوتی بیشتر اما تفاوتی که به مقصود زیانی ندارد.
در اینجا از باب حق شناسی لازم است تذکر دهیم که در تهیه و تنظیم این نوشتار از کتاب حیاة الامام الکاظم (ع) تالیف دانشمند محترم آقای کاظم قرشی به عنوان راهنما بهره ی فراوانی برده شده است.