ماهان شبکه ایرانیان

احسان رضایی با مهر مطرح کرد؛

لذت گشت‌زنی در «باغ‌ وحش اساطیر»/ تولد یک کتاب از ایده تلویزیونی

احسان رضایی می‌گوید افسانه‌ها و اساطیر منابع خوبی هستند برای داستان‌نویسان ژانر فانتزی که این روزها به دلیل نشناختن کاراکترهای داخلی، آن‌ها را از میان افسانه‌های خارجی انتخاب می‌کنند.

لذت گشت‌زنی در «باغ‌ وحش اساطیر»/ تولد یک کتاب از ایده تلویزیونی

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: کتاب «باغ وحش اساطیر» اثری است به قلم احسان رضایی از روزنامه‌نگاران ادبی که از سوی نشر قاف منتشر شده است. کتابی با زبان طنز که در آن روایتی از زندگی حیواناتی به میان آمده که در کتاب‌های ادبی تاریخی ما با عنوان حیوانات اساطیری شناخته می‌شوند.

صحبت کردن از این موجودات به قصد معرفی آن هم به زبان طنز موضوع جذابی است که این کتاب به آن پرداخته و البته ریشه در سنت کهنی از کتابت فارسی با عنوان عجایب‌نامه نویسی دارد. به بهانه انتشار این کتاب با احسان رضایی به گفتگو نشستیم:

* جناب رضایی چه شد که این سوژه، یعنی حیوانات اساطیری و موجودات قصه‌های کهن ایرانی را به عنوان موضوعی برای بررسی و تالیف کتاب انتخاب کردید. ویژگی خاص این موجودات برای روایت در کتاب چه بود؟

این ایده از یک برنامه تلویزیونی آمد که اول چند نمونه از این متن ها را برای آن برنامه نوشته بودم تا یک صداپیشه آن را بخواند و انیمیشن کوتاهی هم رویش ساخته شود که بعدا در روند اجرا، این ایده عملی نشد. بعد دیدم متن‌های بدی نشده، تعداد دیگری به آن اضافه کردم و شد کتاب. آن موقع که پیشنهاد نگارش طنز برای یک برنامه تلویزیونی آمد، فکر کردیم که در یک برنامه شبانه جای چه چیزی خالی است؟ گفتیم در مورد کتاب و کتابخوانی طنز بنویسیم.

هدف من معرفی اساطیر خودمان بود و اینکه با این داشته‌ها می‌شود کارهای نو و مدرن هم کرد. اینکه لزومی ندارد غول چراغ جادو فقط توی کتاب «هزار و یک شب» باشد، بلکه می‌شود الان هم با آن قصه نوشت و آفرینش ادبی داشت. طبیعتا اول ذهن عوامل برنامه رفت سراغ رمان‌های معروف. حالا این را داشته باشید که قبلا توی چند دوره جشنواره داستان‌نویسی مخصوص ادبیات فانتزی که داور بودم، دیده بودم بچه‌ها بیشتر با اساطیر اروپایی آشنایی دارند و از موجودات افسانه‌ای خودمان اطلاعات کمی دارند، همانجا این پیشنهاد را دادم که یک جور طنز کتابی درباره این موجودات بنویسیم. یادم هست آن اوایل دوستان می‌گفتند مگر چندتا نمونه هست که بشود یک برنامه شبانه را برای چند هفته تامین کرد؟ بعد که من پنج شش نمونه نوشتم، قانع شدند. الان هم توی کتاب 30 موجود افسانه‌ای هست که همگی هم ایرانی هستند و مخصوص به اساطیر خودمان هستند.

* البته برخی از این حیوانات نام یک موجود افسانه‌ای است اما برخی دیگر نام یک حیوان شناخته شده. مثلا کلیله و دمنه نام دو شغال هست یا کرم هفتواد یا مار ضحاک. به نظرمیاید که نوعی دو دستگی در انتخاب وجود دارد.

به جز اینها دوتا اسب هم در کتاب آمده: رخش، اسب رستم و شبدیز، اسبِ خسروپرویز. منتها خصوصیت همه این حیوانات، افسانه‌ای بودنشان هست. مثلا کلیله و دمنه، دوتا شغال هستند، ولی شغالهایی که به زبان آدمیزاد حرف می‌زنند. مارهای ضحاک، روی دوش ضحاک رشد کردند و مثل مارهای معمولی نیستند. رخش و شبدیز خصوصیات افسانه‌ای دارند. قصه می‌گوید کِرم هفتواد هم کِرمی بوده به بزرگی یک اژدها.

بنابراین همه انتخاب‌ها خصوصیت افسانه و اسطوره بودن دارند. وگرنه در ادبیات ما حیوانات دیگری هم هستند که داستان و ماجرا دارند، از طوطی‌های «مثنوی» مولانا تا پرنده‌های «منطق الطیر» و «موش و گربه» عبید. منتها اسم کتاب من «باغ وحش اساطیر» هست. آن حیوانات را در باغ وحش‌های معمولی هم می‌شود دید. اما شغالی که حرف می‌زند و اسبی که پرواز می‌کند را فقط در افسانه‌ها باید سراغ گرفت. هدف این کتاب، یک جور بازمعرفی و آشنایی با یک بخش از اساطیر و افسانه‌ای خودمان بود.

* بر مبنای این ویژگی هایی که گفتید، چرا زبان روایت در کتاب چندان جدی نیست. من نوعی هجونویسی در کتاب دیدم و حسم این بود که مخاطب هجو در نهایت فکر می‌کند که با مطلب جدی در کتاب مواجه نیست. شاید هم برای شما در نوشتن کتاب مساله این بوده که اصلا چیزی جدی گرفته نشود.

هدف من معرفی اساطیر خودمان بود و اینکه با این داشته‌ها می‌شود کارهای نو و مدرن هم کرد. اینکه لزومی ندارد غول چراغ جادو فقط توی کتاب «هزار و یک شب» باشد، بلکه می‌شود الان هم با آن قصه نوشت و آفرینش ادبی داشت. برای همین، سراغ یک قالب ادبی متفاوت یعنی طنز رفتم. یک مجموعه داستانک هم با همین اساطیر و قصه‌های هزار و یک شبی دارم که به زودی منتشر می‌شود. شاید بعدها با همین موجودات رمان هم بنویسم. هدفم کلا همین بوده که نشان بدهم با این پیشینه می‌شود کلی کارهای جدید کرد.

در مقدمه کتاب عنوان کردید که باغ‌وحش اساطیر تمرینی است برای سنت عجایب‌نامه نویسی. بفرمایید که این سنت چقدر قدمت دارد و اینکه امروزه تداوم پیدا کردن این سنت که شما در حال تمرینش بوده‌اید چه خاصیتی دارد؟

«عجایب‌نامه» ها یک نوع و ژانر از کتابهای ما هستند. تعریف کردن از عجایب هر دیار را اول سفرنامه‌نویس‌ها باب کردند، بعد به کتابهای جغرافی راه پیدا کرد و بعد کم‌کم تبدیل به یک نوع مستقل شد. معروفترینش هم «عجایب المخلوقات» قزوینی است. تا کمی قبل از مشروطه این نوع از نگارش‌ها کم و بیش ادامه داشت، اما بعدا فکر کردند باید علمی نوشت و این کتابها بی‌ارج و قرب شدند. درحالی‌که این کتابها، منبع درجه یکی برای خلاقیت هستند و می‌بینیم که الان ژانر ادبیات فانتزی چقدر از همین منبع تغذیه می‌کند. خانم رولینگ کتاب «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آنها» را به عنوان کتاب درسی هری پاتر می‌نویسد و حالا هم تبدیل به یک فیلم سینمایی پرفروش شده است.

سوال بعدیم را هم از همین حرفهای شما وام می‌گیرم. در ادبیات فارسی امروز، ژانر فانتری و خلق داستان‌های تخیلی چندان قدمت و قوت ندارند. از اساس انگار ذهنیت ما ایرانی‌ها با خلق این نوع از داستان‌ها سازگار نیست در حالی که به قول خود شما پیشینه فرهنگی ما خالی از افسانه‌ها و داستان‌هایی نیست که اگر امروز بخواهیم روایت کنیم فراتر از اسطوره و چیزی مانند فیکشن‌های تخیلی است. خب به نظر شما چرا از این ژانر و نوع روایت دور شده‌ایم.

البته در سالهای اخیر، نویسنده‌های جوان زیادی در حال تمرین فانتزی‌نویسی هستند. عرض کردم فقط خود من سه دوره داور چنین جشنواره‌هایی بودم. منتها مساله اصلی به نظرم همان بحث پیشینه ذهنی داشتن است. اگر خانم رولینگ موفق شده که هری پاتر پرفروش و پرطرفدار را بنویسد، به خاطر سنت قویِ فانتزی‌نویسی در کشور انگلیس است و اینکه آنجا در مورد اساطیرشان خیلی کار کرده‌اند.

 انواع کتابها، داستان‌ها، فیلم‌ها، انجمن‌های طرفداری، مباحث دانشگاه ... باعث شده یک عقبه فکری محکم برای خلق آثار جدید داشته باشند. درحالی‌که الان نویسنده‌های جوان ما این امکانات را در مورد اساطیر خودمان ندارند. من متن یکی پیامک را که یکی از دوستان بعد از خواندن کتاب نوشته برایتان بخوانم. اول لطف کردند از کتاب تعریف کرده‌اند و بعد نوشته‌اند: «واقعاً یک چیز خاصی را که نمی‌دانم دقیقاً بگم چی هست، develop کردید. کجا بودند این جک و جانورها؟ من موجوداتی مثل مینوتور، سنتور، شیمر و اینها رو با جزییات میشناسم، ولی اونها مال غرب است. اینها افسانه‌های خودمون است. دمتون بدجور گرم!»

 این حرف دقیقی است. الان کسانی که می‌خواهند در حوزه ادبیات فانتزی کار کنند، با انبوهی از مطالب درباره افسانه‌های یونانی مواجه هستند، اما چون آن افسانه‌ها برای یک نوع دیگری از جهان‌بینی و فرهنگ است، کار با آنها برای یک نویسنده ایرانی خیلی هم راحت نیست. داستان می نویسند و حتی اسم کاراکترها را هم اروپایی می‌گذارند، اما محصول می‌شود داستانی که نه بومی اروپایی است و نه ایرانی. به نظرم راه‌حل همین است که سراغ اساطیر و افسانه‌های خودمان برویم. الان اقای آرمان آرین را ببینید، یک سه‌گانه پرفروش دارد به اسم «پارسیان و من» و کلی داستان خوب دیگر در حوزه ادبیات فانتزی. دلیل موفقیت آرمان در این حوزه، همین تسلط فوق‌العاده به منابع خودمان است.

کمی هم درباره منابع کتاب که در انتهای اثر آمده بگویید. این منابع را شما خوانده‌اید برای نوشتن این کتاب یا به مرور زمان این اتفاق رخ داده است؟

چون ایده این کار، از اول یک طنز کتابی بود، ارجاع به کتاب هم در بین داستان‌های کتاب زیاد است. اسم 29 عنوان کتاب توی متن‌ها آمده. بعضی از این کتابها را موقع نوشتن بهشان مراجعه کردم، بعضی‌ها را هم در خاطر داشتم و قبلا خوانده بودم. بعدا دیدم یک معرفی کتاب را هم در آخر متن بیاوریم، شاید خودش یک‌جور تشویق به کتابخوانی باشد. خلاصه همه حرفها همین است دیگر: اینکه باید بخوانیم، بخوانیم و باز هم بخوانیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان