تاریخ دریافت: 18/1/82
تاریخ تایید: 25/3/82
در این قسمت از بحث دیپلماسی اسلام از منظر تاریخی و با تاکید بر رفتار سیاسی رهبران دینی و دولت های اسلامی مورد بحث قرار گرفته است . رفتار سیاسی و سیره عملی پیامبر اسلام و امام علی (ع) بیانگر خطوط کلی رفتار سیاسی اسلام در حوزه دیپلماتیک و سیاست خارجی است . از سوی دیگر، مطالعه رفتار خارجی نظام خلافت در عصر خلفای نخستین، امویها، عباسی ها و دوره های پس از آن، دگرگونی های تاریخی رفتار سیاسی و دیپلماسی دولت اسلامی را بیان می کند .
واژه های کلیدی: دیپلماسی، دیپلماسی اسلامی، عصر پیامبر، خلافت .
تطور تاریخی دیپلماسی اسلامی
دیپلماسی اسلامی از آغاز تا امروز تحول زیادی را داشته است . این تحولات تا حدودی طبیعی به نظر می رسند، زیرا دیپلماسی از لحاظ اصول، اهداف و شیوه ها، تابع شرایط سیاسی، موقعیت دولت ها، اراده سیاست مداران و منافع و خواسته هایی است که دولت ها در هر عصر و زمانی برای خود تعریف می کنند . با توجه به متغیر بودن این عناصر، دیپلماسی نیز دستخوش دگرگونی می گردد . دیپلماسی به عنوان شیوه اعمال سیاست خارجی از اصول و اهداف و روش های عملی ویژه ای برای پیش برد سیاست های خارجی تشکیل گردیده است . تطوری که در دیپلماسی اسلامی اتفاق افتاده شامل هر سه محور می گردد . گرچه تطور در برخی محورها نسبتا کمتر و کندتر بوده، اما در برخی دیگر شاهد دگرگونی های جدی هستیم . اما علی رغم همه دگرگونی هایی که در این عرصه رخ داده، دیپلماسی اسلامی به عنوان یک پارادایم فکری - عملی هنوز هم تمایز خود از دیپلماسی های دیگر را حفظ کرده است و به همین جهت می توان از هویت مستقل دیپلماسی اسلامی سخن به میان آورد .
موضوع تطور تاریخی دیپلماسی اسلامی را در دو محور تحلیل و بررسی می کنیم: 1 . ماهیت متحول دیپلماسی اسلامی; 2 . عوامل تحول دیپلماسی اسلامی .
1 . ماهیت متحول دیپلماسی اسلامی
چنانچه اشاره شد، دیپلماسی اصولا تابع متغیرهای خاصی است که عمدتا ریشه در شرایط و تحولات واقعی و خارجی واحدهای سیاسی دارد . گرچه این امکان وجود دارد که دین یا هر مجموعه اعتقادی و ارزشی دیگری که ماهیت فرا زمانی و فرا مکانی دارد، برخی اصول ثابتی را در حوزه رفتار سیاست خارجی ترسیم کند، اما این اصول در حدی نیست که تمام تحولات و دگرگونی های احتمالی در موضوع مورد توجه خود را به طور عموم پیش بینی کرده و همه آنها را پیشاپیش قانونمند و نهادینه سازند . بنابراین اعتقادات، اصول و ارزش های مکتبی به هر اندازه که از جامعیت و استحکام برخوردار باشند هرگز در صدد این نیستند تا مسیر هر نوع تحول احتمالی آینده را سد نموده و همه چیز را پیشاپیش صورت بندی کنند .
دیپلماسی اسلامی یکی از همین قواعد رفتاری است که علی رغم ارتباط نزدیک با ارزش های ثابت دینی، با واقعیت های بیرونی جامعه سیاسی نیز سر و کار دارد; از این رو طبیعی است که متناسب با تحولات، شرایط و واقعیت های سیاسی، همواره مسیر تحول و انطباق با شرایط را نیز بپیماید . دیپلماسی اسلامی از آغاز شکل گیری دولت اسلامی در مدینه تا عصر دولت های مدرن کنونی در جهان اسلام، تحول چشم گیری یافته است . این تحول را می توان در شاخص های ذیل بررسی کرد .
الف) اهداف
یکی از حوزه های تحول در موضوع دیپلماسی اسلامی، تحول در اهداف دیپلماسی است . اهدافی که برای دیپلماسی اسلامی تعریف می شود (بر مبنای تحولات تاریخی) بسیار متفاوت به نظر می رسد . پیامبر اسلام که اساس دیپلماسی اسلامی را پایه ریزی کرد دو هدف اصلی دعوت و توسعه حاکمیت سیاسی اسلام را برای دیپلماسی در نظر گرفته بود .
پیامبر گرامی اسلام اصل «دعوت » را در سیاست خارجی خویش همواره مورد توجه قرار داده و آن را در تمام پیام ها و نامه های سیاسی خود مبنای اقدامات دیپلماتیک خود قرار داده است .
دومین هدف مهم در دیپلماسی پیامبر، توسعه قلمرو سیاسی دولت اسلامی در راستای رسالت جهانی اسلام و به منظور تامین امنیت و گسترش صلح در میان قبایل و ملل آن روز بود . جامعه عرب از گذشته های دور شاهد روابط خصومت آمیز در سطح قبایل و دولت های همجوار بوده است . در نظام سیاسی حاکم بر جامعه عرب، وجود تعدد مراکز فرمان روایی و انعطاف ناپذیری سیستم های قبیله ای، فضای سیاسی جزیرة العرب را همیشه در وحشت جنگ و ناامنی و غارت نگه می داشت . پیامبر اسلام پس از اعلام نظام سیاسی جهانی با مرکزیت مدینه، تلاش کرد تا اقوام و قبایل عرب و سپس سایر ملت های آن روز را تحت حاکمیت واحد سیاسی گرد آورده و از بروز درگیری های ممتد قبیله ای جلوگیری کند .
اما اهداف دیپلماسی اسلامی پس از عصر خلفای نخستین دستخوش تحولات نسبتا جدی گردید، زیرا در دوران حکومت اموی و عباسی، «دعوت » به عنوان مهم ترین و بنیادی ترین هدف سیاست خارجی اولویت خود را از دست داد و این دولت ها به جای «دعوت » ، توسعه قلمرو حکومت عربی را در اولویت قرار دادند . خلفای اموی در حوزه دیپلماسی در دو ناحیه فعالیت داشتند: ناحیه شمال و ناحیه شرق . در مرزهای شمال دولت اموی، امپراتوری روم شرقی قرار داشت که همیشه با اموی ها در جنگ و ستیز بود . هدف دیپلماسی اموی در این منطقه بر ضربه زدن به قدرت روم شرقی و دفع تهدیدات و تهاجمات آن از سرزمین های اسلامی استوار یافته بود . این منازعه گاهی با پیروزی و گاهی با شکست توام می شد و در کل ادامه درگیری ها، مانع از آن بود تا امنیت در مرزهای شمالی حاکم گردیده و روابط صلح آمیزی بر مبنای گفت و گو و تفاهم پا بگیرد . در منطقه شرقی، دیپلماسی جنگی بر دیپلماسی سیاسی غلبه داشت . هدف از تعقیب سیاست جنگی، فتح اراضی بیشتر، دعوت به اسلام و به دست آوردن غنایم بود . این امر در نامه ها و گفته های سران ایران و فرماندهان مسلمان به خوبی منعکس شده است . از سوی شرق لشکریان مسلمان تا مرز چین پیش رفتند و در سال 108 هجری عبدالملک بن مروان سفیری به نام سلیمان نزد امپراتور چین هسوانگ تسونگ اعزام کرد که تاثیر مهمی بر گسترش روابط دو طرف داشت . (1) در دوران عباسیان، اهداف دیپلماسی خلافت اسلامی از محدوده مسائل اعتقادی و سیاسی به امور علمی - فرهنگی و اقتصادی نیز گسترش یافت . در نامه ای که میان اخشید، فرماندار مصر، و ارعانوس پادشاه روم مبادله شده است، توسعه روابط تجاری یکی از محورهای گفت و گوی دو طرف قرار گرفته و اخشید موافقت خود را در توسعه همکاری های تجاری اعلام داشته است . (2) اهداف تجاری و علمی در دیپلماسی خلیفه مقتدر عباسی هارون الرشید تجلی بیشتری پیدا کرد .
اما در دوران سلطنت عثمانیان اهداف دپیلماسی اسلامی اصولا به اهداف دنیوی و سیاسی تبدیل شدند . امپراتوری عثمانی از سوی غرب و شمال تحت فشار دولت های روس و اروپایی قرار داشت و سلاطین عثمانی در تلاش بودند موقعیت خود را در برابر این دو دشمن تحکیم کرده و در فرصت های مناسب قلمرو سیاسی و ارضی خود را نیز توسعه دهند . از طرف دیگر دولت عثمانی در شرق و جنوب با دولت های اسلامی دیگر هم مرز بود که مهم ترین آن دولت ایران بود . عثمانی در این منطقه نمی توانست «دعوت » را هدف دیپلماسی خود برگزیند، از این رو هدف سیاسی و افزایش سلطه و قدرت را در پیش گرفتند .
ب) اصول
یکی از محورهای تحول در دیپلماسی اسلامی، تحول در اصول دیپلماسی اسلامی است .
اصولی که پیامبر در صدر اسلام در روابط خارجی مورد توجه قرار داد به تدریج در اعصار بعدی دچار دگرگونی شد . اصول پیامبر اسلام در روابط خارجی عبارتند از: 1 . اصل نفی سبیل (استقلال) ; 2 . اصل تامین امنیت; 3 . اصل دعوت; 4 . اصل دفاع از اصول; 5 . اصل عزت و کرامت; 6 . اصل احترام به قراردادها و پیمان ها .
این اصول در معاهداتی که در ده سال حکومت پیامبر در مدینه میان او و قبایل مختلف عرب و دولت های همجوار منعقد شد به خوبی رعایت شده است .
اما در دوره های پس از صدر اسلام این اصول به صورت کامل مورد توجه قرار نگرفت و بعضا جای خود را به اصول دیگر سپردند . به گفته یکی از محققان معاصر:
در دوران زمام داری معاویه بر خلاف سیره پیامبر (ص) نوع جدیدی از دیپلماسی جایگزین شد . پیامبر همواره در کلیه روابط خارجی با وجود تحرک و ابتکار عملی که برای گسترش مناسبات نشان می داد، اصول و معیارها و ارزش های اسلامی را در حد حفظ سیاست و کرامت اسلامی حفظ می کرد . (3)
در دوران عباسیان، این چرخش دایره وسیع تری به خود گرفت، زیرا سیاست خارجی دولت های عباسی بیشتر به سمت اهداف سیاسی و سلطه جویانه تغییر جهت داد .
در این عصر (قرن دوم هجری) که ... بخش های عمده آسیا و آفریقا و بخشی از اروپا زیر پرچم اسلام درآمده بود، روابط خارجی مسلمانان بر اساس باج گیری و قدرت طلبی استوار گردیده و ابتکار عمل در سیاست بین الملل در جهت حفظ و گسترش قدرت و بهره گیری مادی به کار گرفته شده بود . (4)
در ادامه این تحول در دوران عثمانی ها روابط خارجی اسلامی تحت تاثیر شرایط جهانی و ناتوانی برخی خلفا و سلاطین مسلمان، به سمت همگرایی با کشورهای غیر اسلامی تغییر جهت داد و با انعقاد قرارداد بین دولت سلیمان اول و فرانسوای اول فرانسه در 1535 میلادی، اساس دیپلماسی اسلامی دگرگون شد .
ج) روش ها
دیپلماسی برای دست یابی به اهداف خود معمولا از شیوه های نسبتا مشخصی مانند فرستادن نمایندگان رسمی، تاسیس نمایندگی ها، مسافرت سران ممالک و دولت ها و انعقاد و مبادله پیمان ها بهره می گیرد . این روش ها ممکن است به صورت همه جانبه دچار دگرگونی نگردند، اما از برخی جهات قابل بسط هستند .
آنچه به صورت مشخص در این خصوص می توان گفت، تحول در آداب و رسوم دیپلماسی است . در زمان پیامبر اسلام مبادله سفرا و هیات ها در چارچوب تشریفات ویژه ای انجام نمی گرفت . در واقع آداب و ضوابط حاکم بر دیپلماسی پیامبر را در سه چیز می توان برشمرد: عاری بودن از تشریفات; غیر ثابت بودن سفرا و شفاف بودن پیام .
پیامبر اسلام سفیرانی که در سال نهم هجری به دربار هرقل، کسری، نجاشی و مقوقس و ... فرستادند عاری از هر نوع انجام مراسم ویژه تشریفاتی در حین اعزام سفرا یا در هنگام ملاقات سفرا با پادشاهان بود . همچنین هیات های سیاسی که از سوی قبایل و ممالک دیگر به دیدار پیامبر می آمدند پیامبر مانند سایر مردم و یک مهمان معمولی از آنان پذیرایی می کردند; چنانچه در مورد هیات ثقیف خیمه مخصوصی برای آنان در مسجد برپا کرد و در آن جا با آنان به مذاکره پرداخت .
سفرایی که در صدر اسلام برای انجام ماموریت های سیاسی تعیین می شدند، وظیفه نمایندگی آنها محدود به همان مورد خاص می گردید و سفرا پس از ابلاغ پیام فورا به مرکز خود بازمی گشتند . بنابراین در این دوره، چیزی به نام سفیران ثابت یا تاسیس نمایندگی های سیاسی در کشورهای دیگر به چشم نمی خورد . پیام ها نیز بسیار شفاف و روشن بودند . نامه هایی که پیامبر به بزرگ ترین کشورهای آن روز یعنی ایران و روم فرستاد از چند سطر فراتر نمی رفت . اما در عصر عباسیان آداب دیپلماسی بسیار تغییر یافت . به گفته ابن الفرا «مراسم اکرام و اجلال در استقبال از سفرا در روزگار عباسی بیش از پیش فزونی یافت » . (5) در دوران خلافت عباسی هر گاه سفیری از خارج می آمد یا سفیر خود خلفا از سفر ماموریت برمی گشت غالبا به نحو گسترده ای مورد استقبال قرار می گرفت . حتی گاهی انجام مراسم استقبال از سفرا رسما به دستور خلیفه و از سوی مردم برگزار می شد; «چنان که یک بار که فرستاده ملک العادل به دربار خلیفه اعزام گردید، خلیفه مردم را فرمود که به استقبال او بروند و بزرگان از فرماندهان و حکام و فقها و صوفیان به استقبال سفیر شتافتند» . (6) در زمان عثمانی ها، دیپلماسی اسلامی به تدریج شیوه های دیپلماسی اروپایی را تقلید کرد، این روند در اواخر خلافت عثمانی ها بسیار برجسته شده بود و دولت عثمانی همان طوری که نهادها و بخش های دیگر ولت خود را مدرنیزه کردند، آداب و سنن دیپلماسی را مدرن کردند و در همین دوره بود که سفارتخانه ها رسما به وجود آمدند و دیپلماسی مدرنیزه و بوروکرانیزه شد .
2 . عوامل تحول دیپلماسی اسلامی
نظام سیاسی اسلام که در اولین سال هجرت پیامبر به مدینه، پایه گذاری شد به سرعت قدرت خود را در جزیرة العرب و ماورای آن گسترش داد . هنوز بیش از چند دهه از ظهور اسلام نگذشته بود که مرزهای دولت اسلامی تا شرق اروپا، شمال آفریقا، ایران، سند و ماوراء النهر توسعه پیدا کرد . توسعه قلمرو سیاسی حکومت اسلامی، الزاما تاثیرات خود را به دیپلماسی که ابزاری در خدمت سیاست خارجی این دولت بود نیز بر جای گذاشت . بر این اساس رفتار و روابط خارجی دولت اسلامی نیز همزمان توسعه یافته و پیچیده تر می شد . عواملی که تاثیرات نسبتا مستقیم و جدی بر تحول دیپلماسی اسلامی داشته عبارتند از:
الف) تغییر ساختار سیاسی
نظام سیاسی اسلام در عصر پیامبر از ساختار بسیار ساده ای برخوردار بود . پیامبر به عنوان رهبر دینی و سیاسی جامعه، مدیریت و مسؤولیت تمام امور را در دست داشت . او همچنان که مسؤولیت سیاسی را به عهده داشت مسؤولیت قضایی، اجرایی و نظامی را نیز عهده دار بود . سیستم اداری او از چند نفر کاتب و تعدادی اصحاب و یاران که معمولا در کنار او بودند و داوطلبانه و بدون برخورداری از عناوین رسمی انجام وظیفه می کردند تشکیل شده بود . ساختار تصمیم گیری مرکب بود از شخص پیامبر، وحی و مشورت . این ساختار به آن حضرت امکان می داد تا تصمیمات و برنامه ریزی ها را در کوتاه ترین مدت انجام داده و در اجرای آنها نیز از سرعت فوق العاده ای بهره مند باشد . دیپلماسی ای که از مرکزیت این ساختار رهبری می شد همانند سیاست های داخلی، در کمال سادگی و صراحت انجام می گرفت . از طرف دیگر، با توجه به ساختار تصمیم گیری ویژه، اهداف و اصول حاکم بر یاست خارجی، ماهیت کاملا دینی و الهی به خود می گرفت به همین دلیل دیپلماسی پیامبر اسلام دیپلماسی کاملا دینی بود . اما در قرون بعدی ساختار سیاسی دولت اسلامی از شکل اولیه تغییر کرد و به تدریج به سلطنت و امپراتوری تبدیل گردید . سرآغاز این تحول از عصر معاویه اولین خلیفه خاندان اموی بود برخی از خاورشناسان معتقدند «معاویه از دستگاه سلطنتی رومیان تقلید کرده، برای خود وسایل تجمل و نگهبانان مسلح فراهم ساخت » . (7)
به هر حال این ساختار به هر میزانی که پیچیده تر می شد، روی تصمیم گیری، اجرا و روش های دیپلماسی و سیاست خارجی نیز تاثیر می گذاشت . حداقل این تاثیر را در شیوه آداب و رسوم دیپلماسی و نیز اهداف سیاست خارجی و همچنین در تمرکز و عدم تمرکز آن می توان دید .
ب) توسعه حکومت اسلامی
گسترش پیاپی قلمرو حاکمیت سیاسی اسلام، مسائل متعددی را فراروی سیاست خارجی خلافت های اسلامی قرار می داد، زیرا با توسعه مرزهای خلافت، مسلمانان با اقوام و ملت های مختلف مواجه شده و از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، خواست ها و شرایط متفاوتی را به وجود می آوردند . یکی از تاثیرات توسعه سرزمینی بر دیپلماسی خارجی این بود که خلافت اسلامی هر از چند گاهی با قیام ها و شورش های داخلی روبه رو می گردید که این امر سیاست خارجی خلافت های اسلامی را دچار رکود و در برخی موارد با عدم هماهنگی مواجه می کرد; چنانچه شورش های اهل رده در دوران ابوبکر، جنگ های داخلی در زمان علی (ع) و قیام های اسلامی علیه معاویه، مدتی دیپلماسی اسلامی را دچار وقفه کرد و مانع از گسترش اسلام در جهان گردید . در حالی که دولت پیامبر به دلیل تمرکز در اداره نظام سیاسی کمتر با این بحران ها مواجه می گردید و بحران های داخلی مانند پیمان شکنی های یهود در مدینه یا سرپیچی مسیلمه در یمن در حدی نبود که بر سیاست خارجی دولت اسلامی تاثیر جدی بگذارد .
از دیگر عوامل مؤثر بر دیپلماسی که ریشه در توسعه سرزمینی نظام اسلامی داشت، شکل گیری دیپلماسی های متعدد در قلمرو کشور اسلامی بود . این وضعیت در دوران عباسیان و پس از آن بسیار برجسته شده بود .
نمودهای تاریخی تحول دیپلماسی اسلامی
دیپلماسی اسلامی در گذر تاریخ نتوانسته است همسویی بین تئوری و عمل را به خوبی حفظ کند و تنها در نیمه اول قرن اول هجری که عصر پیامبر بود این همسویی به صورت کامل و در عصر خلفای راشدین به صورت نسبی تحقق یافت و روابط خارجی موازی اندیشه های اصیل دینی شکل گرفت; اما پس از خلفای راشدین و تغییر خلافت به سلطنت و ورود جریان های قبیله ای در راس هرم قدرت، دیپلماسی عملی دولت های اسلامی از شفافیت دینی فاصله گرفت و در عین حال نمی توان چنین تلقی کرد که دیپلماسی خلافت های اسلامی در عصر اموی و عباسی و پس از آن هیچ گونه همسازی با اصول و آموزه های دینی ندارد، بلکه نکته اصلی در سیر تحول دیپلماسی اسلامی این است که گرایش دینی در مجموع رو به ضعف نهاده و رفتار سیاسی خلفا در عرصه بین الملل در مواردی تحت تاثیر عوامل برون دینی قرار گرفته است و این به معنای نفی کامل عناصر فرهنگی و حقوقی اسلامی در سیاست خارجی خلفا نیست . همان طوری که اسلامی نامیدن آن به معنای دقیق و درست کلمه قابل تامل است; اما علی رغم همه این تحولات ارزشی که در حوزه فکری و عملی به وجود آمده است، بررسی تجربی و تطبیقی آن می تواند تصویری از دیپلماسی دولت های اسلامی که از لحاظ تاریخی و اندیشه ای منفک از باورهای اسلامی شناخته نمی شود، ارائه داد . این امر حداقل از لحاظ رویکرد علم روابط بین الملل و سیاست خارجی که در محیط سیاسی و فرهنگی اسلامی تکوین یافته در خور اهمیت است .
1 . دیپلماسی عصر پیامبر
روابط و دیپلماسی پیامبر را در سه سطح می توان تحلیل کرد:
الف) دیپلماسی با قبایل عرب و یهودیان;
ب) دیپلماسی با دولت های همجوار;
ج) دیپلماسی با قدرت های بزرگ ایران و روم .
الف) روابط با قبایل عرب و یهود
آن طوری که مورخان و سیره نویسان عرب نوشته اند، قبایل و طوایف عرب ساکن در جزیرة العرب مقارن ظهور اسلام، فاقد دولت واحد مقتدر مرکزی بوده و هر قبیله ای تشکل و نظام اداری - اجتماعی خاص خود را داشت . واحدهای قبیله ای به صورت دولت های کوچک محلی که شباهت به نظام ملوک الطوایفی داشتند نظام اجتماعی و سیاسی خود را اداره می کردند: در واقع «هر قبیله ای به صورت جامعه ای سیاسی بود و از عناصر عمده تشکیل دهنده دولت (جمعیت متشکل، قدرت سیاسی و نوعی حکومت) برخوردار بود و سرزمین قبیله نیز گاه شناور و گاه به صورت ثابت و طبق اراده شیخ تعیین می گردید» . (8)
با توجه به نظام ویژه قبیله ای حاکم بر جزیرة العرب، پیامبر استراتژی برقراری روابط حسنه با تمام واحدهای سیاسی قبیله ای را در پیش گرفت و کوشید همه قبایل را تحت نظام سیاسی واحد گرد آورد . بجاست که نقطه آغاز دیپلماسی پیامبر پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه را خود پیمان مدینه بدانیم . گرچه در این پیمان، توجه اساسی بر شکل گیری روابط و سامان دهی نظام سیاسی در داخل حکومت اسلامی معطوف شده است، اما با وجود آن اصول روابط خارجی پیامبر را حداقل در برخی موارد مانند یهودیان نیز تبیین کرده است . در این پیمان روابط مسلمانان با یهودیان، بر اصل احترام متقابل، آزادی در عقاید و آداب و سنن، عدم تعرض بر همدیگر، عدم همپیمانی با دشمنان یکدیگر، و بالاخره همکاری با طرف های قرارداد در صورت مورد حمله قرار گرفتن، استوار گردیده بود . (9)
در مورد مکه، پیامبر با توجه به مفهوم آیه جهاد، (10) سیاست «اعمال فشار» بر مکه را که او و یارانش در گذشته تحت فشار و اذیت آنان قرار گرفته بودند و هنوز هم ادامه داشت، در پیش گرفت . سیاست پیامبر در این جا بر محاصره اقتصادی مکه به منظور ایجاد تغییر در سیاست های خصمانه قریش متمرکز شده بود . همچنین پیامبر با اعزام دسته های مسلح به مسیر کاروان های تجارتی مکه، قدرت و نیروی رزمی و تهاجمی دولت مدینه را به نمایش می گذاشت . می توان گفت هدف از این سیاست، درگیری و جنگ نبوده است، زیرا «در سریه هایی که رسول خدا اعزام فرمود هیچ درگیری در نگرفت و بلکه در همه موارد دو گروه بدون هیچ گونه درگیری و به صورت مسالمت آمیز از یک دیگر جدا شدند و تنها در یک مورد در سریه عبیدة بن حارث سعد بن ابی وقاص به سوی دشمن تیر انداخت » . (11)
دیپلماسی پیامبر پس از سال پنجم هجری تحرک بیشتری پیدا کرد، چون پیامبر در این زمان ابتکار عمل را در دست گرفته و روابط با قبایل عرب را که تا کنون حاکمیت مدینه را نپذیرفته بودند سرعت بخشید . اولین هدفی را که پیامبر در این مرحله انتخاب کرد و بسیار مهم و استراتژیک بود، ایجاد رابطه دوستانه با مکه بود که مهم ترین شهر در تمام سرزمین های عربی به شمار می آمد .
پیامبر اولین تماس سیاسی را از طریق بدیل بن ورقامی خزاعی با اهل قریش برقرار کرد و به آنان چنین پیام فرستاد:
ما برای جنگ با کسی نیامده ایم برای عمره آمده ایم قرشیان از جنگ به جان آمده اند و اگر خواهند مدتی معین کنیم و مرا با دیگران واگذارند که اگر دین من غلبه یافت و اگر خواستند بدان درآیند و اگر نخواهند، به خدایی که جان من در فرمان اوست با آنها در کار دین خویش جنگ می کنم تا جان بدهم یا فرمان خدای روان شود . (12)
پس از این پیام، تبادل هیات ها و گفت و گو برای دست یابی به راه حلی غیر از جنگ آغاز شد . این گفت و گوها بسیار حساس و مهم تلقی می شد و دو طرف که در گذشته همواره در حالت جنگی به سر می بردند و تا به حال دو جنگ بدر و احد را پشت سر گذاشته بودند، برای اولین بار زبان دیپلماسی را بر شمشیر ترجیح دادند . پیامبر در انتخاب روابط مسالمت آمیز با قریش پیشگام بود . او همان طوری که در مدینه بر موضع غیر جنگی پافشاری داشت در حدیبیه نیز تا آخر از آن دفاع کرد و مانع از بروز تشنج و تیرگی روابط گردید; از این رو برخی محققان اسلامی واقعه حدیبیه را در ردیف «مغازی » نشمرده و گفته اند: «واقعه حدیبیه یا صلح حدیبیه یا هدنه و یا عهد حدیبیه یک امر سیاسی، دیپلماتیک و دوراندیشانه بود و به هیچ صورت نمی توانست غزوه باشد» . (13) نتایجی که از پیمان صلح حدیبیه به دست آمد بسیار مهم و حیاتی بود، به طوری که خداوند در تجلیل آن سوره فتح را نازل کرد و به پیامبرش مژده پیروزی آشکاری را داد: «انا فتحنا لک فتحا مبینا» . (14) این پیمان دستاوردهای زیر را برای مسلمانان در پی داشت:
1 . امنیت ده ساله که فرصتی را برای فعال تر شدن سیاست پیامبر در سایر نقاط فراهم می کرد;
2 . به رسمیت شناخته شدن اقتدار سیاسی پیامبر و دولت او در مدینه;
3 . ایجاد روابط مستقیم با مردم مکه و دعوت آنان به اسلام;
4 . جدا کردن قریش از همپیمانان یهودی آن;
5 . افزایش قدرت و اقتدار سیاسی - نظامی مسلمانان;
6 . مهار کردن خطرات قریش علیه قبایلی که تا کنون از ترس قریش فرصت نزدیک شدن به پیامبر را نداشتند;
7 . اجازه ورود به مکه برای انجام مراسم حج .
اوج موفقیت دیپلماسی پیامبر در ارتباط با قبایل را در سال نهم هجری می توان مشاهده کرد که نمایندگان طوایف مختلف عرب از هر سو برای بیعت و انعقاد پیمان های سیاسی به حضور آن حضرت در مدینه آمدند . در این سال بیش از سی هیات از طوایف مختلف عرب که بیشترشان از اعراب جنوب و مسیحی و یهودی و زرتشتی بودند نزد پیامبر آمدند . (15)
روش پیامبر در جذب قبایل از اصل آسان گیری و حفظ موقعیت اجتماعی سران قبایل پیروی می کرد . در نامه ای که پیامبر برای قبیله بکر بن وائل فرستاد این سهل گیری به خوبی رعایت شده است .
ب) روابط با دولت های همجوار
دیپلماسی پیامبر با دولت های نیمه مستقل عربی، با فرستادن نامه و نماینده به دربار آنها و دعوت آنها به اسلام آغاز شد . پیامبر در یکی از این موارد نامه ای توسط حاطب ابن ابی بلتعه به مقوقس حاکم دست نشانده روم بر مصر فرستاد . روش پیامبر در ارسال پیام، بر تکیه بر مشترکات و پذیرفتن اصل توحید و اعلام نبوت و دعوت سران دولت ها به اسلام استوار بود . پیامبر همین سیاست را در مورد همه سران کشورها در پیش گرفت و این سیاست در اکثر موارد با موفقیت روبه رو گردید . پیامبر در موارد متعددی شناسایی دولت های محلی را به عنوان یک امتیاز سیاسی در برابر پذیرش اسلام به سران پیشنهاد کرد . این سیاست، انعطاف پذیرترین رفتاری بود که پیامبر در روابط خارجی در پیش گرفته بود . پیامبر در پی موفقیت هایی که در این دیپلماسی به دست آورد، آن را ادامه داد او نامه ها و هیات هایی نزد پادشاهان یمن و غسان و بحرین فرستاد و در تمام این موارد به پیروزی های سیاسی خوبی دست یافت . به طور کلی عوامل زیر در موفقیت دیپلماسی پیامبر نقش مؤثری داشتند:
1 . گسترش نفوذ اسلام در جزیرة العرب و تا مرزهای امپراتوری روم و ایران;
2 . جاذبه نظام سیاسی و اجتماعی اسلام که بر مبنای عدالت، برابری و ساده زیستی استوار گردیده بود;
3 . انعطاف پذیری سیاست پیامبر در برابر ادیان و عقاید دیگر;
4 . اعطای امتیازات سیاسی و شناسایی دولت های محلی از سوی پیامبر;
5 . تزلزل در حاکمیت و اقتدار سیاسی امپراتوری ایران و روم;
6 . استبداد و فشار موجود در قلمرو حکومت های محلی;
7 . تهدید و قاطعیت پیامبر و نیروهای او در برخورد با دشمنان .
ج) روابط با ایران و روم
روابط خارجی پیامبر در اواخر عمر آن حضرت از سطح قبایل و دولت های کوچک منطقه فراتر رفت و تا مرکز قدرت های بزرگ آن روز، ایران و روم بسط یافت . این دو قدرت همیشه در منطقه سرزمین عربی به جنگ های توسعه طلبانه دست می زدند . قدرت های محلی برای حفظ موقعیت و امنیت خود و جلوگیری از تهاجم یکی از این دو امپراتوری می بایست همپیمانی یکی از آن دو را پذیرفته و حمایت های نظامی آن را در برابر پرداخت مالیات جلب می کردند . پیامبر با توجه به روابط حاکم بر دولت های منطقه، در نظر گرفت پیام الهی - سیاسی خود را به اطلاع قدرت های بزرگ نیز رسانده و بدین طریق روابط جنگجویانه و توسعه طلبانه حاکم بر دولت ها را از اساس دگرگون سازد .
پیامبر به منظور ابلاغ دعوت الهی و تغییر در روابط سیاسی ممالک بزرگ، نامه ای به وسیله دحیة بن خلیفه کلبی به دربار قیصر روانه کرد . هرقل که از عالمان برجسته مسیحی بود و از بشارت مسیح به ظهور پیامبر اسلام آگاهی داشت، با خواندن نامه پیامبر به شدت متاثر شد . او درباره اسلام و پیامبر تحقیق کرد و مجلس اعیان را برای بررسی و پاسخ مثبت به دین اسلام تشکیل داد، اما اعیان و بزرگان با آن مخالفت کردند . (16)
پیامبر وهب بن شجاع را به همراه نامه ای به دربار کسری فرستاد . وی در آن جا پس از دریافت اجازه ورود، با جمعی از اعیان فارس وارد دربار شد و شخصا نامه را به دست خسرو پرویز تحویل داد . در نامه پیامبر به کسری چنین آمده بود:
بسم الله الرحمن الرحیم . از محمد بن عبدالله رسول خدا به خسرو پرویز، بزرگ پارس: سلام و ایمنی عذاب بر کسی که پیرو هدایت گردد، به خدا و فرستاده وی ایمان آورد و گواهی دهد که آفریدگاری جز خدای یگانه بی انباز نیست و محمد بنده و فرستاده اوست . من تو را به سوی خدا فرا می خوانم، زیرا که من پیامبر خدا بر همه مردمانم تا زنده دلان را هشدار دهم و «کلمه عذاب بر کافران مسلم گردد» ; از این رو اسلام آور تا ایمن مانی، زیرا اگر اسلام نیاوری، بی گمان، گناه همه مجوسان بر گردن تو خواهد بود . (17)
این نامه برای خسرو پرویز که خود را پادشاهی مقتدر و بی رقیب می دید از ناحیه مردی عرب که فاقد هر گونه پیشینه سیاسی درخشان و قدرت و دولت بود، بسیار گران آمد . به خصوص منطق شفاف و قاطع پیامبر در نامه که با تهدید پایان یافته بود برای خسرو پرویز که آمادگی ذهنی برای ظهور پیامبر جدید را نداشت و این جریان را صرفا از موضع سیاسی تحلیل می کرد، قابل تحمل نبود; از این رو خسرو پرویز پس از شنیدن متن نامه، نامه را پاره کرد . (18) پادشاه ایران برای تنبیه فرستنده نامه، به کارگزار خود در یمن دستور داد که «دو مرد از دلاوران خود به سراغ این مرد در حجاز بفرست تا او را به حضور من آورند» . (19)
در مجموع از بررسی دیپلماسی پیامبر در سه سطح قبایل، دولت های کوچک و دولت های بزرگ، به دست می آید که سطوح موفقیت پیامبر به ترتیب متفاوت بوده است . دیپلماسی پیامبر در میان قبایل بسیار موفق بوده است، زیرا این دیپلماسی از پشتوانه نظامی نیرومندی برخوردار بود; اما در سطح دولت ها موفقیت نسبی داشت، به ویژه در مواردی که روابط پیامبر با دولت ها بیشتر بوده و امنیت دولت ها در معرض تهاجم نیروهای مسلمان قرار داشت، دیپلماسی پیامبر از موفقیت بالایی برخوردار بود; اما در مواردی که دیپلماسی فاقد ضمانت اجرایی بوده مانند مصر و حبشه تاثیر آن زیاد ملموس نبوده است . این عدم تاثیرگذاری در سطح قدرت های بزرگ آن روز شفاف تر بود; اما آنچه در دراز مدت بر این دیپلماسی مترتب شد، نمی توان آن را نادیده گرفت .
2 . دیپلماسی عصر خلفای نخستین
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، دو مساله مهم در درون جامعه اسلامی توجه مسلمانان را به خود جلب کرد . یکی نحوه شکل گیری نظام سیاسی آینده و مساله جانشینی پیامبر; دوم بازگشت (ارتداد) بخش زیادی از قبایل عرب از اسلام یا از برخی احکام اسلامی مانند زکات . در مورد مساله جانشینی سفارش های پیامبر در غدیر خم و پس از آن نادیده گرفته شد و ساز و کار قبیله ای تعیین زمام دار که مبتنی بر اراده سران قبایل بود، احیا گردید و مسن ترین صحابی پیامبر در راس هرم قدرت قرار گرفت . این امر از همان آغاز روی کار آمدن نظام خلافت، دو دستگی در جامعه اسلامی را پدید آورد .
مساله مهم دیگر، بازگشت برخی قبایل عرب به وضعیت قبل از اسلام بود . اولین خلیفه پیامبر در شرایطی قدرت را به دست می گرفت که هم بحران مشروعیت و هم بحران نفوذ و امنیت، حاکمیت او را تهدید می کرد . بحران مشروعیت با رهیافت سنتی و قبیله ای و همچنین عقب نشینی داعیه دار اصلی خلافت از حق سیاسی خود، به سرعت مهار شد; اما بحران نفوذ که به اصل نهاد خلافت برمی گشت - نه شخص خلیفه - ثبات سیاسی جامعه را همچنان تهدید می کرد . ابوبکر در اولین سخنرانی پس از قبول خلافت محور سیاست خارجی خود را چنین اعلام کرد: «هیچ قومی در راه خدا از جهاد کوتاهی نکردند مگر آن که خدا زبون شان ساخت » . (20)
درباره استراتژی سیاست خارجی گفت و گوهای جدی میان ابوبکر و عمر و برخی صحابی دیگر رخ داد . مشاوران ابوبکر از استراتژی مماشات و صبر و انتظار در روابط خارجی سخن می گفتند . اصول دیپلماسی خلفا از همین جا به تدریج شکل می گرفت . در واقع دیپلماسی و سیاست خارجی خلفای نخستین کاملا از دیپلماسی پیامبر متاثر بود و این البته طبیعی بود، زیرا مجریان سیاست خارجی پیامبر هنوز هم مراکز تصمیم گیری و اجرای سیاست های دولت را در دست داشتند، هر چند در روند تاریخی از این رویه فاصله می گرفتند، اما در موقعیتی نبودند که به سیاست های پیامبر کاملا پشت کنند; از این رو می توان چنین ارزیابی کرد که تفاوت محسوس ولو از نظر سیاست اعلانی میان دیپلماسی پیامبر و خلفای نخستین مشاهده نمی شود . ویژگی های دیپلماسی خلفای نخستین در محورهای زیر خلاصه می شود:
1 . صراحت، قاطعیت و شفافیت;
2 . دعوت محور بودن;
3 . ایمان محور بودن;
4 . رنگ و ماهیت نظامی داشتن .
ابوبکر برای این که عدم ظهور تحول در سیاست خارجی عصر پیامبر را برای داخل و خارج عملا نشان دهد، اولین حرکت در عرصه سیاست خارجی را با فرستادن لشکر اسامة بن زید به جانب شام که ترتیبات آن در حیات پیامبر چیده شده بود، آغاز کرد . پس از استقرار خلافت مدینه در سراسر بلاد اسلامی، به علت این که دیپلماسی صلح جویانه و دعوت محور پیامبر برای قیصر روم و کسرای ایران، زیاد مؤثر نبود، ابوبکر که از سیاست دو قدرت بزرگ همسایه اش به خوبی آگاه بود، بدون از دست دادن فرصت و با الهام از وعده های پیامبر مبنی بر فتح ایران و روم، نیروهای نظامی را به سوی شام و عراق اعزام کرد . ابوبکر در روابط با دو امپراتوری بزرگ آن روز، دیپلماسی یکسان در پیش گرفته بود . این دیپلماسی همان طور که اصول آن را پیامبر ریخته بود بر سه پایه استوار بود:
1 . گسترش اسلام (دعوت) به عنوان یک دین;
2 . گسترش حاکمیت سیاسی اسلام بدون دخالت در اعتقادات و ادیان مردم;
3 . جنگ و مبارزه (جهاد و قتال) .
ابوبکر این اصول را مرحله به مرحله در شام که تحت قلمرو روم بود و عراق که تحت قلمرو ایران قرار داشت تعقیب می کرد . همین سیاست در دوران خلافت عمر نیز رعایت می شد; اما امتیاز دیپلماسی عمر، تحرک و سرعت آن است، زیرا در دوران عمر، خلافت اسلامی در عرصه داخلی با هیچ گونه مشکل جدی روبه رو نبود . امنیت و ثبات داخلی، به خلیفه فرصت داد تا تمام نیروها را به سوی ماورای شبه جزیره عربستان روانه کند . عمر بدون ایجاد کمترین تغییری در سیاست خارجی خلیفه اول، تمام فرماندهانی را که در جبهه های شام و عراق حضور داشتند، به ادامه سیاست جهادی تشویق و تحریص کرد . او دیپلماسی فشرده با پشتوانه نظامی را در روابط با دولت روم و ایران آغاز کرد . گرچه دیپلماسی پیامبر با این دو قدرت عمدتا بر ابزار سیاسی و دینی متکی بود، اما سرسختی پادشاهان روم و ایران در رویارویی با توسعه مسالمت آمیز اسلام، سبب شد تا در دوران ابوبکر و عمر، دیپلماسی ماهیت نظامی بیابد و با پشتوانه نظامی، روند موفقیت آمیز خود را طی کند . در زمان خلافت عمر دیپلماسی او در سایه شمشیرها فعال بود، برای مثال در هنگام رویارویی در جبهه ایران، هیاتی را نیز به سرپرستی مغیرة ابن شعبه به دربار ایران فرستاد تا مذاکره کنند که با شکست مذاکرات، جنگ تنها راه بود . عمر با اعتماد بر وعده های پیامبر به فتح سرزمین ایران، پیشروی نظامی به سمت داخل ایران را ادامه داد . ضعف روحی سربازان ایران و ظلم و ستم یزدگرد بر مردم از یک طرف و دیپلماسی صلح جویانه و مسالمت آمیز مسلمانان در صورت عدم مقاومت مخالفان، از طرف دیگر، موجبات تسخیر سریع ایران را فراهم کردند . یکی از عوامل مؤثر در دیپلماسی خلیفه دوم که زمینه های پیشرفت سریع سیاسی اسلام را در بلاد ایران فراهم کرد، کنار آمدن با دولت ها یا حاکمان محلی با شرایط بسیار مناسب تر از آنچه ایرانیان در حاکمیت یزدگرد داشتند، بود; فرماندهان مسلمان در برابر دریافت جزیه مختصر، حق حاکمیت افراد بومی و آزادی های مذهبی مردم را به رسمیت می شناختند .
در دوران خلیفه سوم نیز تا حدودی دیپلماسی مسلمانان بر روش گذشته ادامه یافت; اما به نظر می رسد که شکاف هایی نیز در اصول و ارزش های حاکم بر آن به وجود آمد، زیرا زمانی که عثمان در مورد حمله به آفریقا با دستیاران خود مشورت می کرد، بر مساله جهاد و رسالت دینی کمتر تاکید داشت و سرانجام عثمان بر مبنای مشورت زید بن ثابت و محمد بن مسلمه با بزرگ نمایی مساله غنایم و منافع مالی، مساله لشکر کشی به آفریقا را پذیرفت . (21) بعد از درگذشت عثمان و روی کار آمدن حضرت علی (ع)، اصلاحات در سیاست های دولت اسلامی آغاز شد . حضرت علی در نظر داشت قبل از فعال سازی سیاست خارجی، ساختار و بدنه دولت را بازسازی کلی کند، اما این سیاست باعث شد تا آشوب های داخلی از نو سربر آورده و حضرت هرگز فرصت اتخاذ یک سیاست فعال خارجی را به دست نیاورد . (22)
3 . عصر اموی
پس از تثبیت قدرت معاویه در شام در سال 40ه، عصر دولت اموی رسما آغاز گردید . معاویه در اوایل خلافت با مخالفت ها و قیام های متعددی، در داخل سرزمین اسلامی روبه رو بود، زیرا شیوه دست یابی او بر خلافت مشروعیت حکومت او را زیر سؤال می برد، اما او با تکیه بر نخبگان ورزیده و سازمان اداری کارآمد که مجرب ترین نیروهای عرب مانند عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه در راس آن قرار داشتند، توانست حاکمیت خود را بر تمام سرزمین های اسلامی گسترش دهد . (23)
متغیرهای سیاست خارجی دولت اموی تا حدود زیادی تابع متغیرهای سیاست داخلی بود، بدین معنا که اگر اوضاع داخلی حکومت رو به آرامی می رفت، دیپلماسی خارجی دولت فعال شده و تهاجم به نواحی شمال، غرب و شرق تشدید می شد; اما هر گاه دولت با قیام های داخلی مواجه می شد دیپلماسی خارجی از تحرک لازم بازمانده و دولت اموی استراتژی صلح را تعقیب می کرد . در کل می توان گفت که اساس دیپلماسی دولت اموی بر تهاجم و توسعه سرزمینی استوار بود . از نظر دولتمردان اموی، تهاجم و پیشروی مستمر بهترین وسیله برای تامین امنیت حکومت و دفاع از مرزهای آن محسوب می شد و به همین دلیل برخی آن را «سیاست تداعی فتوحات » نامیده اند . (24)
دولت های اموی عمدتا از استراتژی واحدی در سیاست خارجی خود سود جستند . عرصه اجرای این سیاست و استراتژی عبارت بود از: حوزه شمال، حوزه غرب و حوزه شرق . مبنای دیپلماسی اموی ها در این سه حوزه تفاوت اساسی نداشت، زیرا استراتژی «تهاجم نظامی و توسعه ارضی » به منظور نشر اسلام، تامین امنیت داخلی به ویژه در نواحی مرزی و ایجاد یک امپراتوری بی رقیب در جهان، زیر بنای اصلی سیاست خارجی اموی ها و روابط آن با ملت های دیگر را تشکیل می داد; اما ساختار نظام بین الملل در آن زمان به گونه ای بود که دولت اموی را به سرمایه گذاری های بیشتر در حوزه شمال وادار می کرد، زیرا در عصر ظهور اسلام سیستم دو قطبی بر جهان حاکم بود که با فروپاشی امپراتوری ایران به دست سپاهیان اسلام، سیستم تک قطبی بر جهان حاکم گردید . دولت اموی به خوبی می دانست که امنیت خلافت اسلامی همواره از سوی امپراتوری روم تهدید می شود، زیرا که امپراتوری روم در گذشته از استراتژی توسعه ارضی در منطقه بهره برده بود و اکنون که بخش های شرقی آن را از دست داده بود می توانست با انگیزه های بیشتری ادامه یابد . وجود این نگرانی، دولت اموی را وادار می کرد تا استراتژی انتقال بحران به خارج را تعقیب کرده و مانع از نزدیک شدن خطر به مرکز یا مرزهای دولت اسلامی شود .
روابط دولت اموی با امپراتوری روم در حالت جنگ و صلح بود . دو طرف مترصد فرصت مناسب برای کسب امتیازات از یکدیگر و تضعیف طرف مقابل بودند . هدف سیاست اموی ها پیشروی هر چه بیشتر به سوی شمال و تسخیر «قسطنطنیه » مرکز امپراتوری روم بود; اما مقاومت سرسختانه روم مانع از تحقق این ایده می گردید . معاویه و به طور کلی حاکمان اموی از تاکتیک های مختلف برای پیشبرد اهداف سیاسی کمک می گرفتند . معاویه که در آغاز خلافت سرگرم مناقشات داخلی بود، دیپلماسی صلح را با رومیان در پیش گرفته و حاضر شد مالیاتی به امپراتوری روم پرداخت کند، اما در سال های بین 48 تا 54ه که اوضاع داخلی تثبیت شده بود، پیشروی نظامی به سمت شمال را آغاز کرد و سربازان اسلام تا دروازه های قسطنطنیه پیش رفتند . (25) در سال 60 هجری دیپلماسی معاویه به دلیل اوضاع داخلی که مساله ولایت عهدی یزید بود، تغییر کرد و از حالت جنگی به حالت صلح تغییر جهت داد . بر این اساس، معاویه معاهده صلح سی ساله با روم منعقد کرد . این پیمان پس از تحمل تلفات سی هزار نفری در جبهات جنگ شمال و از دست دادن نیروی دریایی که از 1700 کشتی تشکیل شده بود به امضا رسید . (26)
دیگر حاکمان اموی نیز همین دیپلماسی را در پیش گرفتند که به هنگام بحرانی شدن اوضاع داخی از دیپلماسی صلح جویانه استقبال می کردند . چنانچه در هنگام شورش های مصعب بن زبیر، رومیان فرصت را مناسب دانسته با تحریک مردم جراجمه و نواحی اطراف آن، به سوی شام پیشروی کردند، اما عبدالملک بن مروان با در پیش گرفتن سیاست صلح جویانه، صلح را با پرداخت هفده هزار دینار و اموالی دیگر به طوایف جرجومه و نبطیان و رومیان پذیرفت . (27)
4 . عصر عباسی
دولت عباسی (132 - 656ه) در آغاز امر با شورش های داخلی متعددی روبه رو بود . از یک طرف بازماندگان دولت اموی در تلاش بودند تا قدرت را دوباره تصاحب کنند و از طرف دیگر، ظهور گرایش های فکری و اعتقادی مختلف در قلمرو دولت اسلامی مانند شیعه، خوارج، اباضیه و راوندیه که در گذشته با سلطه سیاسی اموی ها در جنگ بودند، اکنون در برابر سلطه عباسیان نیز مقاومت کرده خواستار خودمختاری یا تصاحب کامل قدرت بودند .
بی ثباتی ناشی از انتقال خلافت و قیام های سیاسی و دینی در داخل سرزمین های اسلامی، سفاح و منصور عباسی را مدت ها به خود مشغول کرد و توجه آنان را از عرصه سیاست خارجی به تحولات داخلی معطوف داشت، این در حالی بود که قسطنطنین پنجم امپراتور روم در اوج قدرت خود قرار داشت و از آشفتگی اوضاع داخلی دولت اسلامی نیز به خوبی آگاهی داشت; از این رو شرایط را برای حمله به قلمرو دولت نو ظهور عباسی مناسب دید .
سفاح و منصور عباسی تا سال 138 یا 139 ه سیاست صرفا دفاعی را در پیش گرفته و قادر به اقدامات بازدارنده مؤثر در برابر مداخلات امپراطوری روم نبودند . اما از سال 139 به بعد اوضاع داخلی خلافت اسلامی تا حدودی تثبیت شده و دولت مردان عباسی توانستند دیپلماسی خارجی خود را در اروپا، هندوچین فعال سازند .
آنچه در خصوص دیپلماسی و سیاست خارجی عباسیان مهم به نظر می رسد، تحول چشمگیر در ماهیت اهداف، اصول و گستره آن است و همین امر، دیپلماسی عصر عباسی را از عصر اموی و قبل از آن متمایز می سازد . دیپلماسی عصر اموی عمدتا بر محور اهداف نظامی و استراتژی تهاجمی و انتقال بحران به خارج استوار شده بود . اما در عصر عباسی، تمامی این متغیرها دستخوش تحول گردید و استراتژی دفاعی جای استراتژی تهاجمی و اهداف چند منظوره (نظامی، تجاری و فرهنگی و سیاسی) به جای هدف یک منظوره مورد توجه قرار می گیرد . بررسی این مساله ایجاب می کند تا دیپلماسی عصر عباسی در محورهای ذیل مورد بحث قرار گیرد .
1 . دیپلماسی سیاسی - نظامی;
2 . دیپلماسی تجاری;
3 . دیپلماسی فرهنگی .
الف) دیپلماسی سیاسی - نظامی
دیپلماسی سیاسی - نظامی دولت عباسی در حوزه روم، ارمنستان، شمال آفریقا و مشرق که سند و ماورالنهر را دربر می گرفت در تداوم سیاست اموی ادامه یافت . محور اصلی آن را دفاع از قلمرو سیاسی خلافت عباسی و جلوگیری از تجزیه آن تشکیل می داد . بغداد بیشترین تلاش خود را در حفظ یکپارچگی دولت و تامین امنیت در داخل و در مرزها متمرکز کرد و این سیاست با توجه به تعامل فشارهای داخلی و خارجی شکل می گرفت، مهم ترین محورهای دیپلماسی نظامی - سیاسی عباسیان عبارتند از:
1 . دفاع از خطوط مرزی و تمامیت ارضی: این سیاست زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گرفت که حوادث داخلی ناشی از قیام های محلی ثبات و وحدت سیاسی و سرزمینی را با خطر روبه رو می ساخت . از سال 132 تا 158 این سیاست در حوزه مرتبط با روم اعمال شد . زمانی که سپاه روم در سال 132 به کمخ، ملطیه، قلوذیه و شمثاط و سپس ارمنستان هجوم آورد، (28) دولت عباسی صرفا شیوه دفاع گام به گام را در پیش گرفت و قادر بر دفع حمله روم نبود . پس از عقب نشینی سپاه روم از مناطق اشغال شده، منصور عباسی اقدام به تاسیس قلعه های نظامی و بازسازی و ایجاد خطوط دفاعی در شام و محورهای مرتبط با روم کرد .
2 . استفاده از تاکتیک مقابله به مثل یا مشت آهنین: سیاست مقابله به مثل یا «مشت آهنین » پس از به قدرت رسیدن مهدی عباسی در سال 158 آغاز شد و بعدا در زمان هارون و مامون به اوج خود رسید . دوران منصور در تاریخ دولت عباسی دوران استقرار دولت و بازسازی نیروهای نظامی و استحکامات جنگی به شمار می رود; منصور با این سیاست، توانست تهاجمات روم شرقی را با تهاجم متقابل پاسخ دهد . در واقع حفظ موازنه قوا، استراتژی اصلی عباسی را در روابط با روم شرقی تشکیل می داد .
در دوران هارون الرشید (170 - 193ه) که قدرت خلافت عباسی در داخل به اوج خود رسیده بود و دیپلماسی دولت به نحو بی سابقه ای فعال شده بود، سیاست مقابله به مثل با قاطعیت بیشتری ادامه یافت . در سال 181 که سپاه روم بر عبدالملک بن صالح عباسی حمله کرده و انقره و مطموره را تصرف کردند، هارون برای تنبیه روم خود عازم روم شد و ضمن عقب راندن سپاه روم، اسرا را با فدیه آزاد کرد و این اولین فدیه بین دولت عباسی و روم است . (29)
سیاست «مقابله با مثل » در زمان معتصم به خوبی مورد توجه قرار گرفت، اما پس از آن که قدرت خلافت عباسی در مرکز رو به ضعف نهاده و دولت های محلی و سلسله های جدید در سرزمین های اسلامی یکی پس از دیگر ظهور کردند از توان نظامی خلافت عباسی کاسته شد و تصمیم گیری در سیاست خارجی به دولت های محلی منتقل شد .
3 . استفاده از مناقشات داخلی در تضعیف نظامی - سیاسی امپراتوری روم: یکی از روش های سیاسی دولت عباسی در دیپلماسی خارجی، بهره گیری از شکاف های سیاسی در ساختار سیاسی دولت رقیب بود . مامون در این زمینه توماس سقلابی را که در آسیای صغیر به تیوفیل امپراتور روم شوریده بود مورد حمایت نظامی و مالی قرار داد و در نظر داشت او را به عنوان امپراتور به قدرت رساند، اما در نهایت نتوانست او را به عنوان امپراتور روم بر مسیحیان تحمیل کند . (30) دولت عباسی در جزیره سیسیل نیز از این دیپلماسی استفاده کرد و به موفقیت های اولیه دست یافت . در آن جا قسطنطنین معروف والی امپراتور روم در سیسیل، روابطش با امپراتور به هم خورد و به زیادة الله امیر تونس پناهنده شد . امیر تونس سپاهی در اختیار او قرار داد و با همکاری یوفیموس، فرمانده قسطنطنین، جزیره سیسیل از دست حاکم رومی جزیره آزاد گردید . (31)
4 . انعقاد صلح نامه ها: دیپلماسی عباسیان عمدتا دیپلماسی ای سیاسی بود، اما شرایط داخلی و خارجی به گونه ای بود که همواره این دولت را به سوی جنگ کشانده و به روابط آن ماهیت نظامی می داد . در شرایطی که زمینه برای پایان جنگ مساعد می شد دولت عباسی از آن استقبال کرده و با ممالک همجوار پیمان صلح امضا می کرد . در تاریخ روابط خارجی عصر عباسی مذاکرات و معاهدات سیاسی زیادی به چشم می خورد که از توجه این دولت به روابط مسالمت آمیز با جهان خارج حکایت دارد; اما صلح در سیاست عباسیان زمانی به عنوان یک اصل مورد توجه قرار می گرفت که وسیله ای جهت فرار کشور مهاجم از مجازات تلقی نشود; از این رو آنها گاهی پیشنهادهای صلح روم را که صرفا پوششی برای اغفال و سرگرمی دولت عباسی بود رد می کردند .
یکی از نمونه های دیپلماسی صلح آمیز هارون، روابط هارون با شارلمانی پادشاه فرانسه بود . دو طرف هیات های متعددی میان یکدیگر مبادله کردند و هدایایی نیز به همدیگر تقدیم کردند . (32) این رابطه اهداف متعددی را دنبال می کرد، که یکی از اهداف آن ماهیت نظامی - سیاسی داشت و آن تضعیف دولت اموی مخالف دولت عباسی در اندلس و عدم همکاری فرانسه با روم شرقی بود .
ب) دیپلماسی تجاری
بغداد در عصر هارون و مامون به یکی از بارونق ترین مراکز تجاری جهان تبدیل شده بود . این بدان جهت بود که دولت عباسی به ویژه مهدی، هارون و مامون سیاست تشویق مبادلات بازرگانی را در پیش گرفته و با تامین امنیت راه های بازرگانی از شرق به غرب و از شمال به جنوب، بر رشد تجارت کمک می کردند . فلیپ حتی درباره شهر بغداد می نویسد:
از همه جا کالا به بازارهای شهر می رسید . سفال و حریر و مشک از چین، آذوقه و فلزات و رنگ از هند . و ارخبیل مالایا، یاقوت و لاجورد و پارچه و برده از اراضی ترک نشین اواسط آسیا، عسل و موم و پوست و برده سفید از اسکاندیناوی و روسیه و برده سیاه و عاج و خاکه طلا از شرق آفریقا . (33)
در عصر هارون، پادشاه هند یک هیات تجاری - فرهنگی نزد هارون در بغداد فرستاد که در آن هدایایی از قبیل شمشیر، سگ های تعلیم یافته و پارچه های هندی به چشم می خورد و هارون نیز متقابلا جوایزی برای پادشاه هند فرستاد . دکتر محمد اسعد طلس در ماهیت روابط چین و عباسی می گوید که در قرن هفتم و هشتم میلادی سفیران زیادی بین چین و دولت عباسی مبادله شدند که اکثر این ارتباطات مربوط به روابط تجاری و فرهنگی می شد . (34) روابط تجاری عباسی با روم شرقی نیز ادامه داشت، با این که این دو دولت غالبا در جنگ بودند . در سال 175 هنگامی که نمایندگان روم خراج را به دربار هارون آوردند، در میان آنها 64 هزار دینار بیزنطی و 2500 دینار عربی وجود داشت که این نشان دهنده روابط بازرگانی و چرخش پول دو کشور در قلمرو یکدیگر بود . همچنین پس از صلح هارون با نقفور پس از فتح هرقله، روابط بازرگانی بین دو دولت از سر گرفته شد . (35)
ج) دیپلماسی فرهنگی
یکی دیگر از محورهای روابط دولت عباسی با ممالک دیگر روابط فرهنگی و علمی بود . عصر ترجمه که از قرن دوم و سوم هجری آغاز شد نقطه عطف در روابط فرهنگی جهان اسلام با دنیای خارج شمرده می شود . این روابط به دو شیوه در تاریخ اسلام به وجود آمد . یکی، در پی توسعه قلمرو سیاسی اسلام در عصر اموی و عباسی که زمینه را برای ایجاد روابط علمی با ملت های دیگر فراهم کرده بود; دوم، از طریق روابط علمی - فرهنگی مستقیم خلفای عباسی که به گسترش دانش در داخل و خارج از سرزمین های اسلامی علاقه مند بودند . مامون یک بار نامه ای به امپراتوری روم نوشت و از او خواست که به افراد او اجازه دهد تا کتاب های موردنیاز خود را از روم تهیه کنند . مامون در این راستا حجاج بن مطر و ابن بطریق و مسلم صاحب بیت الحکمه را به پایتخت روم اعزام کرد . (36) حتی سیدیو یکی از خاورشناسان معتقد است یکبار مامون عباسی به دلیل ممانعت امپراتور روم از ارسال دانشمند ریاضیات بیزانس لیون به بغداد، به روم حمله کرد . (37)
از جمله اقدامات فرهنگی می توان به اعزام هیات باستان شناسی به ریاست محمد بن موسی منجم از سوی واثق به بیزانس به منظور کسب اطلاع از «اصحاب رقیم » ذکر کرد . این گروه توانست از محل اصحاب رقیم دیدار کرده و اطلاعات لازم را از آن جا گردآوری کند . (38)
5 . عصر عثمانی (1300 - 1924م)
عصر عثمانی از لحاظ روابط خارجی و قوانین و شیوه های حاکم بر رفتار سیاسی دولت ها، نقطه عطف در تاریخ دیپلماسی اسلامی به شمار می آید . تحول در ساختار نظام بین الملل به دلیل ورود بازیگران متعدد (به ویژه پس از آغاز رقابت قدرت های استعماری در آفریقا و آسیا)، تنوع در اهداف دیپلماسی، استفاده از ابزار و اهرم های جدید و افزایش قدرت مانور سیاسی و دریایی به دلیل توسعه صنعت کشتیرانی، شرایط کاملا تازه ای را برای رفتار سیاسی دولت ها فراهم کرده بود . عصر عثمانی با توجه به تحولات مهم سیاسی - اقتصادی در عرصه جهانی، عصر تحول دیپلماسی سنتی اسلامی به دیپلماسی مدرن شناخته می شود . در واقع دوران عثمانی را دوران گذار از دیپلماسی سنتی دینی، شفاف، صریح و اسلام وطنی به دیپلماسی سیاسی، غیر شفاف، پیچیده و مرموز و بالاخره ملیت وطنی می توان تعبیر کرد .
آغاز دوران دیپلماسی سلاطین عثمانی که از نیمه اول قرن هشتم هجری شروع می شود، تا پایان آن که به اوایل قرن بیستم منتهی می شود، تفاوت زیادی پیدا کرد . این تفاوت عمدتا تحت تاثیر شرایط جهانی که دولت های ملی در اروپا شکل گرفته بودند، به وجود آمد . در مجموع می توان موارد زیرا را مهم ترین ویژگی های دیپلماسی دولت عثمانی برشمرد:
1 . پیچیدگی دیپلماسی به دلیل ظهور بازیگران زیاد و نیز افزایش گستره اهداف و منافع دولت ها;
2 . تغییر روند دیپلماسی از ماهیت دینی - سیاسی به سوی سیاسی محض;
3 . تاسیس و شکل گیری نهادهای مستقل و ثابت برای امور دیپلماتیک;
4 . ارتقای سطح هیات های سیاسی از افراد درجه چندم به افراد درجه اول دولت (به این معنا که گاهی به جای نمایندگان شاهان و امپراتوران خود شخص شاه و امپراتور ریاست هیات سیاسی را به عهده می گرفتند) ;
5 . بازیگری در شکل ائتلاف ها و اتحادهای منطقه ای و فرا منطقه ای;
مجموع این ویژگی ها به دیپلماسی عصر عثمانی رنگ و روند خاصی می بخشد که آن را از دوره های دیگر اسلامی متمایز می سازد . دولت عثمانی در سال 699ه/1300م . پس از کشته شدن علاءالدین سلجوقی و اعلان استقلال عثمان بن ارطغرل که فرماندهی بخشی از نیروهای دولت سلجوقی را به عهده داشت، پایه گذاری گردید . عثمان بن ارطغرل (1300 - 1326م) پس از تثبیت قدرت و سازمان دهی نیروی جنگی لازم، به دلیل گرایش های شدید مذهبی، سیاست خارجی خویش را با الهام از اصل جهاد و نشر دعوت اسلامی، آغاز کرد . او که «جهاد» با مسیحیان را اولین وظیفه خود می دانست، طی اقدامی دیپلماتیک، نامه ای به تمام امیران رم در بلاد آسیای صغیر فرستاد و آنان را میان یکی از سه امر مخیر گذاشت: اسلام، جزیه و جنگ . (39) این ابتکار سیاسی - دینی در حوزه سیاست خارجی، مبنای روابط و رفتار سیاسی سلاطین عثمانی را برای چندین قرن رقم زد . سلطان عثمان با آغاز این دیپلماسی، حرکت دینی - سیاسی خود را در ارتباط با امپراتوری بیزانس و دولت های اسلامی دیگر و قبایل تاتار ساکن در آسیای صغیر شروع کرد . او در برخی موارد با توسل به سیاست دینی توانست موفقیت هایی را به دست آورد . اما قسمت عمده بلاد روم در برابر او مقاومت نشان داده و او الزاما سیاست جنگی را در پیش گرفت . مهم ترین مجری سیاست جهادی عثمان خان، فرزندش اورخان بود که به فرماندهی سپاهی منظم از دینداران سرسخت، پیش روی در داخل قلمرو بیزانس را آغاز کرده و بورصه یکی از مهم ترین شهرهای رومی در آسیای صغیر را تصرف کرد . در زمان حکومت اورخان، تمام شهرهای آسیایی روم تصرف شد . (40) سلطان اورخان (1326 - 1360م) با راه اندازی ارتش «ینی چری » که بر اساس اعتقادات مذهبی تربیت یافته بود، وصیت های پدر در سیاست خارجی را گام به گام به مرحله اجرا گذاشت .
سلاطین عثمانی به دلیل توجه خاص به دیپلماسی مبتنی بر جهاد و دعوت، غالبا با پسوند «غازی » یاد می شوند که این امر میزان وفاداری آنان به دیپلماسی دینی را بازگو می کند; اما در عین حال این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که اصول «جهاد» و «دعوت » نه همه بلکه بخشی از اصول دیپلماسی سلسله طولانی سلاطین عثمانی را تشکیل می داد، زیرا پس از فتح قسطنطنیه (857ه/1453م) و گسترش اسلام در بالکان و شرق اروپا و ورود بازیگران جدید مانند روسیه، فرانسه، انگلیس و پرتغال، در عرصه بین الملل، دیپلماسی دولت عثمانی بیش از این که تابع اصول دینی باشد، تابع بازی های سیاسی در منطقه بود . به ویژه این روند پس از دوره سلطان سلیمان قانونی (1520 - 1566م) سرعت و شدت بیشتری پیدا کرد .
در این جا به بررسی روابط عثمانی با دولت های مناطق مختلف اروپا، روسیه، جزایر و شمال آفریقا با اسپانیا و شرق اسلامی، می پردازیم .
الف) اروپا
ثقل دیپلماسی عثمانیان در سیاست خارجی، مربوط به روابط با دولت های اروپایی می گردد . توجه مستمر سیاست خارجی سلسله های اسلامی به اروپا از عصر خلفای راشدین آغاز گردید و تا دوران عثمانیان ادامه یافت . حساسیت روابط دول اسلامی با اروپای مسیحی به عوامل متعددی برمی گردد که مهم ترین آنان، عامل مذهب و سیاست بود . سلطه مسیحیت بر اروپا و وجود امپراتوری مقتدر سیاسی مانند بیزانس، آلمان و فرانسه که هر کدام به نحوی متمایل به گسترش حوزه نفوذ خود در شرق اروپا و آسیا و دریای مدیترانه و شمال آفریقا بودند، زمینه رویارویی آنها با دولت های اسلامی در این مناطق را فراهم می کرد . پس از توسعه صنعت کشتیرانی و حمل و نقل دریایی این رقابت از ماهیت مذهبی و سیاسی فراتر رفته و مسائل اقتصادی را نیز دربر گرفت . مساله مهم در این منازعات طولانی، عدم توان هیچ یک از دو طرف برای سلطه کامل و نابودی همه جانبه طرف دیگر بود . به همین دلیل هر منازعه ای می توانست زمینه ساز کشمکش های بیشتر و دراز مدت تر گردد .
دولت عثمانی همانند دولت های اموی و عباسی، سیاست جهاد و توسعه دینی - سیاسی را در قلمرو اروپای مسیحی در پیش گرفت . سلطان اورخان با استفاده از اختلافات داخلی در خانواده امپراتوری، (41) پس از سلطه بر آناتولی، پیشروی به سوی روملی در شمال مرمره را آغاز کرد و در مدت نسبتا کوتاهی شهرهای مهم، مانند اورنه، فیلبه، وردار و کلجمینا را تسخیر کرد و بدین طریق، قسطنطنیه پایتخت بیزانس را به محاصره خویش درآورد . (42)
استراتژی اصلی دولت عثمانی در اروپا بر توسعه قلمرو ارضی و پیشبرد امر جهاد در قلب اروپا استوار شده بود، اما این استراتژی، یک سیاست بسیار پیچیده و چند لایه ای را ایجاب می کرد که در گذر زمان سلاطین عثمانی را به زد و بندهای سیاسی فراوانی وادار کرد که اصولا ارتباط مستقیم با جهاد دینی نداشت .
ب) روابط با روسیه
دیپلماسی دولت عثمانی با روسیه متاثر از تحولات بالکان بود . قبل از این که قلمرو سیاسی دولت عثمانی تا دریای سیاه و شمال و شرق آن و نیز بغداد گسترش یابد، روابط دو کشور معمولا دوستانه بود . روابط سیاسی دو کشور در سال 1492م . با آمدن اولین سفیر روسیه در قسطنطنیه آغاز شد (43) در این زمان روسیه امتیازات تجاری از دولت عثمانی دریافت کرد، زیرا سلطه دولت عثمانی بر دریای مرمره و سیاه و جزایر اژه سبب می گردید تا روسیه در تامین روابط تجاری خود، موافقت دولت عثمانی را به دست آورد . اما گسترش نفوذ دولت عثمانی بر بسارابیا و ازاق و قوزان - که مناطق نفوذ روسیه محسوب می شد - سبب گردید تا روابط دو کشور حالت رقابت آمیز و گاهی خصمانه به خود بگیرد . روسیه یک بار در سال 1110ه/1699م با همکاری اطریش، بندقیه و بولونیا بر قلمرو عثمانی حمله کرد و طی معاهده کارلوش، «ازاق » را تصرف کرد .
دیپلماسی عثمانی در ارتباط با روسیه گاهی تحت تاثیر روابط با فرانسه قرار می گرفت . و آن زمانی بود که فرانسه و انگلیس در تجارت و استعمار کشورها و سلطه بر آبراه ها با هم به رقابت برخاسته بودند . (44) روابط عثمانی با روسیه آمیخته با جنگ و صلح بود . دولت عثمانی پس از دوران سلیمان قانونی عمدتا سیاست تدافعی را در این ناحیه در پیش گرفته بود; اما روسیه سعی داشت با کمک دولت های مسیحی اروپا، عثمانی ها را از اروپا عقب براند . تحریکات روسیه سرانجام باعث قیام های متعدد در بلغارستان، صربستان و ... شد . در سال های 1877 و 1878م . روسیه با اتحاد دولت های مسیحی بالکان، بر دولت عثمانی حمله کردند و تا پنجاه کیلومتری استانبول پیش آمدند و در ناحیه اناتولی نیز به پیشروی هایی نایل شدند . این شرایط باعث شد تا معاهده «سبان ستیفاس » بر سلطان عبدالحمید تحمیل شود . بر اساس این معاهده، امارات صرب، بلغاریا و رومانی استقلال خود از عثمانی را به دست آوردند و کوه سیاه مرز بین روسیه و عثمانی تعیین شد و تنگه بسفور و داردانل بر روی کشتی های روسیه باز شد و فراتر از آن، عثمانی مجبور به پرداخت غرامت به میزان 245 میلیون لیره طلا به روسیه گردید . (45)
ج) جزایر و شمال آفریقا
عثمانی در کنار ادامه سیاست های تصرف سرزمینی در نواحی خشکی، سعی داشت در دریای سفید (مدیترانه) نیز حضور خود را تثبیت کند . حوزه مدیترانه به دلیل موقعیت استراتژیکی آن برای امور کشتیرانی و تجارت، فقط تلاقی سیاست های دولت عثمانی با دول اروپایی مانند پرتقال، اسپانیا و تا حدودی هم فرانسه به شمار می آمد . درگیری های عثمانی ها در جزایر دریای مدیترانه با ونیز و جنوا همواره کم و بیش ادامه داشت، اما اوج دیپلماسی دولت عثمانی در این منطقه و شمال آفریقا، از اوایل قرن شانزدهم میلادی با روی کار آمدن برادران عروج و خیر الدین در جزایر، آغاز گردید .
دولت عثمانی با تقویت و حمایت نظامی از خیرالدین، برنامه تسخیر شمال آفریقا را در پیش گرفت . مانع عمده و اساسی در مسیر نفوذ عثمانی ها در آفریقا، دولت سلسله سعدی در مغرب بود که از سوی پرتقال و اسپانیا حمایت می شد . دولت عثمانی در ابتدا کوشید از طریق خیرالدین و صالح رایس شمال آفریقا و مغرب را فتح کند، اما در جنگ های متعددی که با محمد شیخ سعدی و پس از او با پسرش موسی عبدالله سعدی انجام داد به پیروزی قطعی دست نیافت . اما سلطان سلیمان قانونی با تغییر برنامه، دیپلماسی صلح و گفت و گو را با محمد شیخ حاکم مغرب در پیش گرفت، اما محمد شیخ به شدت آن را رد کرده و به سفیر عثمانی گفت که او به زودی مصر را نیز تصرف خواهد کرد . (46) دولت عثمانی که ادامه تلاش هایش، با استفاده از مخالفت عبدالملک عموی محمد متوکل پادشاه دولت سعدیه، عبدالملک را مورد حمایت قرار داد . این سیاست گرچه توانست متوکل را از صحنه قدرت در کوتاه مدت کنار بزند، اما استمداد او از اسپانیا و پرتقال، باعث شد تا بزرگ ترین جنگ میان عثمانی و اسپانیایی ها و پرتغالی ها در وادی مخازن رخ دهد .
دولت عثمانی سیاست تسخیر مغرب را به عنوان شاهراه ورود به اسپانیا انتخاب کرده بود . فشار روزافزون دولت اسپانیا بر مسلمانان تعیم اندلس و استمداد مسلمانان از سلطان عثمانی، سلطان را وادار کرد تا چندین بار قلج علی فرمانده نیروی دریایی در جزایر را به اندلس اعزام کند، اما عدم حمایت های سازمان یافته و نبودن مسیر پشتیبانی مناسب، تلاش ها را همیشه با ناکامی روبه رو می کرد . اسپانیا و پرتغال از اهداف دولت عثمانی به خوبی آگاهی داشتند، به همین دلیل تا آخر کوشیدند عثمانی ها را در جزایر، تونس و مغرب مشغول نگه دارند و مانع از سلطه آن بر این نواحی گردند .
د) شرق اسلامی
در شرق اسلامی دو دولت مقتدر اسلامی صفویه در ایران و دولت ممالیک در شام و مصر وجود داشتند که هیچ یک خلافت عثمانی ها را نپذیرفته بودند . عثمانی ها که در جبهه اروپا به اندازه کافی به پیشروی دست یافته بودند، اکنون لازم می دیدند که حوزه حاکمیت خود را در شرق نیز گسترش دهند، به ویژه نفوذ پرتغالی ها در خلیج فارس، یمن و اهمیت شرق دریای مدیترانه، آنها را به این امر بیشتر تشویق می کرد . از طرف دیگر، ماهیت مذهبی دولت عثمانی می توانست سیاست توسعه طلبانه آن را در قلمرو ایران شیعه مذهب و دولت ممالیک به منظور وحدت جهان اسلام توجیه کند; از این رو سلطان سلیمان اول (918 - 926ه/1512 - 1520م) تحرکات شاهقلی از شیعیان طرفدار شاه اسماعیل صفوی در تنگه ینی جه، مانیسه و انطالیه (در اناتولی) را بهانه قرار داد و برنامه حمله بر ایران را در پیش گرفت . (47)
اولین حمله دولت عثمانی بر قلمرو ایران در ماه رجب 920ه/1514م . صورت گرفت و طی آن چالدران و تبریز به اشغال عثمانی ها درآمد . عثمانی ها به دلیل رسیدن فصل سرما، از ایران عقب نشینی کردند، اما منازعات آن با دولت صفویه ادامه یافت و بارها تبریز را اشغال کردند، اما در دوران سلطنت شاه عباس صفوی ایران توانست در چندین مورد عثمانی ها را شکست دهد و سرزمین هایی را که قبلا از دست داده بود دوباره تصرف کند .
سیاست عثمانی ها در شرق بر یک پارچه سازی جهان اسلام و مبارزه با نفوذ پرتغالی ها و سلطه بر بنادر و آبراه های باب المندب، سویز و هرمز قرار گرفته بود . سلطان عثمانی با تصرف سواحل یمن، باب المندب را به منظور جلوگیری از تردد پرتغالی ها مسدود کرد; اما پرتغالی ها که خود را تحت فشار عثمانی ها می دیدند به ایران نزدیک شده، علیه عثمانی دست به ائتلاف زدند . (48)
به هر حال عثمانی ها دیپلماسی پیچیده ای را که ناشی از تنوع بازیگران منطقه ای می شد در پیش گرفته بودند . این دیپلماسی در اوایل حالت تهاجمی داشت، اما پس از سلطان سلیمان قانونی که دولت عثمانی رو به ضعف نهاد، جهت گیری دیپلماسی شان عمدتا دفاعی بود . دولت عثمانی امور دیپلماتیک را از طریق تاسیس سفارتخانه ها و نمایندگان غیر ثابت پیش می برد .
تبادل هیات های سیاسی الزاما به پایتخت محدود نمی گردید . گاهی دولت عثمانی کنسول هایی در شهرهای مهم تجاری ایجاد می کرد; چنانچه در بلاد کرج در نزدیکی شمالی دریای سیاه کنسولگری ایجاد کرده بود . (49) همچنین سلاطین عثمانی هیات هایی سیاسی را گاهی در صحنه های جنگ و بلاد اطراف می پذیرفت . اما تشریفات دیپلماتیک معمولا از روش ثابت پیروی نمی کرد . در مواردی که روابط عثمانی با یک کشور دوستانه بود تشریفات و مراسم استقبال از دیپلمات ها بسیار چشم گیر بود، مانند استقبال از سفرای فرانسه و خیرالدین، روند مذاکرات و انعقاد معاهدات در بسیاری موارد مراحل طولانی را طی می کرد و در ابتدا هیات ها به حضور وزیر اعظم می رسید و یا مقامات پایین تر و پس از نهایی شدن گفت و گوها، سفرا به حضور سلطان شرفیاب می شد .
پی نوشت ها:
×) دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی موسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام .
1 . ابن الفراء، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکی (تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1363) ص 145 .
2 . محمدماهر حماده، الوثایق السیاسة و الاداریه العائدة للعصور العباسیة المتتابعة (بیروت: مؤسسة الرساله، 1985م) ص 299 .
3 . عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی (حقوق بین الملل اسلام) - (تهران: امیرکبیر، 1367) ج 3، ص 122 .
4 . همان، ص 123 .
5 . ابن الفراء، پیشین، ص 163 .
6 . همان، ص 164 .
7 . جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام (تهران: امیرکبیر، 1352) ص 63 .
8 . عباسعلی عمید زنجانی، پیشین، ص 114 .
9 . محمد ابو زهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، ج 2، ص 248 - 273 .
10 . حج (22) آیه 38 - 40 .
11 . محمد ابو زهره، پیشین، ص 296 .
12 . تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، 1375) ج 3، ص 1114 .
13 . سیف الدین سعید آل یحیی، الحرکات العسکریه للرسول الاعظم فی کفتی میزان (بیروت: دار العربیه للمورعات، 1983) ج 2، ص 370 .
14 . فتح (48) آیه 1 .
15 . برای تفصیل و جزئیات امر، ر . ک: همان .
16 . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 266 .
17 . همان، ص 53 .
18 . محمد ابو زهره، پیشین، ص 236 .
19 . همان، ص 263 .
20 . حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1338) ج 1، ص 206 .
21 . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372) ص 305 .
22 . برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر . ک: سید عبدالقیوم سجادی، «سیاست خارجی دولت اسلامی از دیدگاه امام علی » ، فصلنامه علوم سیاسی، ش 11 .
23 . بید ابراهیم احمد و دیگران، الدولة العربیة الاسلامیه فی العصر الاموی (بغداد: دانشگاه بغداد، 1993) ص 17 - 19 .
24 . نادیه محمود مصطفی، مشروع العلاقات الدولیة فی الاسلام (قاهره: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م) ج 8، ص 16 .
25 . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 459 .
26 . نادیه محمودمصطفی، پیشین، ج 8، ص 24 .
27 . بلاذری، انساب الاشراف، ص 233 .
28 . موفق سالم نوری، العلاقات العباسیة البیزنطیه (بغداد: دار لشؤون الثقافیة العامه، 1990م) ص 161 - 162 .
29 . محمد اسعد طلس، تاریخ العرب (بیروت: دارالاندلس، جزء 5، چاپ سوم، 1983م) ص 67 .
30 . همان، ص 185 - 186 .
31 . حسن ابراهمی حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 198 - 199 .
32 . موفق سالم نوری، پیشین، ص 315 - 316 .
33 . فلیپ حتی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تبریز: مؤسسه انتشارات فرانکلین) ج 1، ص 386 .
34 . محمد اسعد طلس، پیشین، الجزء الخامس، ص 109 .
35 . موفق سالم نوری، پیشین، ص 359 .
36 . همان، ص 346 - 347 .
37 . همان، ص 341 .
38 . همان .
39 . محمد فرید بک المحامی، تاریخ الدولة العلمیة العثمانیه (بیروت: دار النقائیس، 1981م) ص 119 .
40 . همان، ص 124 .
41 . اسماعیل حقی اوزون چارشی لی، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبحت (تهران: کیهان، 1398) ج 1، ص 158 .
42 . محمد فرید بک المحامی، پیشین، ص 130 .
43 . همان، ص 181 .
44 . همان، ص 387 - 389 .
45 . علی محمد محمد الصلابی، الدولة العثمانیة (بیروت: دارالبیارق، 1999) ص 649 - 650 .
46 . همان، ص 393 .
47 . اسماعیل حقی اوزون چارشی لی، پیشین، ج 2، ص 273 - 277 .
48 . همان، ص 324 .
49 . همان، ص 361 - 362 .