پژوهشی در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن (۱)

چکیده:

در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاریخچه شعر و تدوین آن و اینکه شعر از فطریات انسان است سخن به میان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بیان نموده و آیات مربوط به شعر و شاعران را ذکر کرده ایم و ضمن دسته بندی این آیات به بیان آرای مفسران شیعه و اهل سنت پرداخته و نهایتاً مدعای خود را با استناد به آیات و روایات به اثبات رسانده و در پایان با توجه به آیات شریفه قرآن موقعیت شاعران را نفیاً و اثباتاً مطرح کرده و از مطلوبیت نفسی شعر سخن گفته ایم.

شعر و موقعیت آن:

شعر از قدیم الایام معمول بوده و شاید بتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بیان بوده است.(2) و حتی بعضی آنرا از غرائز فطری انسان به حساب آورده اند.(3)

اهمیت شعر در انسان به قدری است که او در ایّام خاصی تمایل به سرودن آن دارد؛ مثلاً مادر موقع بچه داری که کودک خود را به ترقص در می آورد عموماً الفاظی خیالی توأم با وزنی هر چند محدود بر زبان جاری می کند.(4) و گاهی اوقات با صدای خود ترانه ای هم مناسب با آن، به اجرا در می آورد و همچنین در مصائب باز این خصوصیت را بیشتر در زنها خصوصاً زنان عزادار و مصیبت دیده به خوبی مشاهده می کنیم.

اما در مورد اینکه شعر از چه زمانی به عنوان یک علم تدوین یافته و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. می توان گفت.

از جمله «رساله های ارسطو در علوم مختلف» رساله ای است در فن شعر و آن نخستین نقد دقیقی است از پیشینیان در زمینه شعر و ادب که به دست ما رسیده است.(5)

لذا در کتب منطق در بحث صناعات خمس منطقیون بالاتفاق صنعت پنجم را به شعر اختصاص داده و کم و بیش در باره آن بحث کرده اند. هر چند بحث منطق در باره شعر با بحث در باره آن در علم عروض و قافیه «علم بدیع» و وزن و موسیقی تفاوت بسیاری دارد.

بعلاوه شعر اصلاً از نظر منطقی با شعر از نظر ادیبان تفاوت زیادی دارد؛ چرا که از نظر منطق شعر محدود به مخیلات است صرف نظر از وزن و قافیه؛ ولی شعر از نظر ادب مخیلات توأم با وزن و قافیه است،(6) البته شعر نیمایی و شعر سپید را باید از این مسأله استثنا کرد.

مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب شریف «اساس الاقتباس» در مقاله نهم چنین می نویسند:

«شرط تقفیه در قدیم نبوده است و خاص است به عرب و دیگر امم از ایشان گرفته اند. اشعار یونانیان بعضی چنان بوده است و در دیگر لغات مانند عبری و سریانی و فرس هم وزن حقیقی اعتبار نکرده اند و اعتبار وزن حقیقی به آن می ماند که اول هم عرب را بوده است مانند قافیه و دیگران هم متابعت ایشان کرده اند. گرچه بعضی بر ایشان بیفزوده اند مانند فرس.»(7)

تعریف شعر

با توجه به این مطالب باید گفت شعر از نظر متأخران و ادیبان عبارت است از:

«گره خوردگی عاطفه و تخیل که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد. بر خلاف نظم که کلامی است موزون و مقفی بدور از عاطفه و خیال.»

پس عناصر و ارکان مهم شعر عبارتند از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشکل؛ ولی عناصر نظم همان وزن و قافیه هستند.(8)

در کتب منطق شعر را به دو 2 گروه تقسیم کرده اند.(9)

1 شعر ارسطویی. که تخیلی است صرف نظر از وزن و قافیه.

2 شعر عروضی. که آمیخته است از تخیل و وزن و قافیه.

با توجه به این تعریف و توضیح در می یابیم که اگر نظم بدون تخیل باشد دیگر شعر نیست؛ مانند: نصاب الصبیان تألیف ابونصر فراهی در فن لغت، الفیه تألیف محمدبن مالک در فن ادب عربی، منظومه تألیف فیلسوف بزرگوار حاج ملا هادی سبزواری در منطق و فلسفه و همچنین اُرجُوزه های متعددی که علما در علوم مختلف (از فقه و اصول و کلام و رجال و...) به نظم در آورده اند.

ملک الشعرای بهار قطعه شعری دارد با عنوان شعر و نظم بدین قرار:

شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت

صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الاّ حرف مفت

ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت.(10)

از اینکه گفتیم ماده شعر از تخیلات است نباید تصور کرد که شعر سراسر خیالپردازی است. بلکه شعر نوعی محاکات است از عالم واقع؛ اما شاعر معمولاً عین واقع را توصیف نمی کند، بلکه در آن با افزودن و کاستن و آوردن تشبیهات زیبا و کنایه و استعاره و اغراق تصرف می کند، هر چند نباید از نظر دور داشت که شخص شاعر و موقعیت او و زمان و مکانی که در آن زندگی می کند در کم و کیف شعر او دخالت دارند.

چنانکه در قرآن راجع به شاعران دو پهلو خطاب فرموده. اول با کلمه الشعراء آنها را ذم نموده و سپس با حرف استثناء خوبان از آنها را مدح و توصیف می نماید.(11)

مقام و موقعیت شعر و شاعر در عصر جاهلیت

شعر و شاعر در آن زمان به قدری حائز اهمیت بودند که آن دو را مقدم بر شمشیر و جنگجو می دانستند و چه بسا ارزش او را بر خطیب و خطابه نیز برتری می دادند؛ چرا که شاعر زبان قبیله بود و در جنگها او بود که دشمن را هجو می کرد و با رجزهایش لشکر را بر می انگیخت و احساسات آنها را به هیجان در می آورد و نهایتاً پیروزی را نصیبشان می نمود. و اگر در قبیله ای شاعری پدیدار می شد برای او جشنها بر پا می کردند و به رقص و پایکوبی و اطعام می پرداختند که قبیله آنها زبان گویائی به دست آورده است که در تمام مراحل حیات منشأ موفقیتهای مختلفی برایشان بود.

در اهمیت شعر و شاعر در آن عصر چنین نوشته اند:

«در آن روزگار نقش اجتماعی راستینی به عهده شاعر بود. قدرت شاعر بر قدرت خطیب فزونی داشت؛ زیرا شعر با سرعت بیشتری در خاطره ها نقش می بندد و زودتر از خیمه گاهی به خیمه گاهی دیگر و از چاه آبی به چاه آب دیگر انتشار می یابد؛ از طرف دیگر نوعی ویژگی مافوق طبیعی با نام شاعر ملازم بود. می پنداشتند که موجودی نامرئی و نیرومند که همان جن باشد به وی الهام می بخشد و یا حتی در درون او حلول کرده است. هر شاعر جن خاص خود را داشت؛ سخنان شاعر خاصه هجاهای او از قدرت خباثت آمیزی برخوردار بود و گاه همچنان که پیش از این گفتیم قبائل شاعران اسیر را دهان بند می زدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایی یابند.»(12)

ظهور اسلام و پیشرفت شعر

با ظهور اسلام در جزیرة العرب نه تنها اهمیت و مقام و رتبه شعر تنزل نیافت بلکه شعر به نحو بهتری به حیاط خود ادامه داده و با ترغیبها و تشویقهای پیامبر و توجه آن حضرت به مقام شعر و شاعری مکان و مقام خود را به نحو مطلوبتری افزایش داد.

در تاریخ می بینیم که در بین اسرای جنگ احد اسیری که شاعر است مورد لطف پیامبر قرار گرفته و بر او منت نهاده و آزادش می کند؛ اما بر خلاف دیگر اسیران از او فدیه دریافت نکرده؛ ولی در مقابل آزادی او تعهد می گیرند که بر ضد اسلام و مسلمین شعر نسراید. و یا در جای دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کعب بن زهیر را مهدور الدم دانسته و خون او را مباح نموده اند؛ ولی به جهت شعری که سروده بود مورد توجه پیامبر قرار گرفته و حضرت او را مورد عفو و مرحمت قرار می دهند.(13)

مقام شعر در مواردی به حدی بالا میرود که پیامبر عزیز اسلام مسلمین را همانطوریکه امر به تعلیم و تعلم قرآن کریم می فرموده آنان را امر به سرودن و ضبط و ثبت اشعار فرموده و این امر را یاری دین و جهادی در راستای حفظ اسلام می دانستند.(14)

شهید مطهری در اهمیت شعر و شاعران به نمونه هایی اشاره فرموده اند، از جمله نوشته اند:

«کمیت اسدی با همان اشعارش بیشتر از یک سپاه برای بنی امیه ضرر داشت».

و باز نوشته اند:

«یک قصیده آنها به اندازه یک سلسله مقالاتی که یک متفکر انقلابی بنویسد اثر دارد.»(15)

شعر در قرآن

چنانکه دیدیم اسلام به «شعر» اهمیت می دهد و پیامبر اسلام شعرای متعهد را ارج می نهاده است، با این حال خداوند متعال در قرآن مجید با صراحت تمام صفت «شاعر» بودن را از پیامبر نفی فرموده است. چنانکه «شعر نبودن» قرآن مجید را تصریح نموده و اکنون سیری در این دسته از آیات قرآن مجید می کنیم.

مجموع آیاتی که درباره رسالت خاتم النبیین نازل شده است حدود 1920 آیه می باشد که درصد متوسط آن 30% کل قرآن می باشد.

این آیات خود بر سه 3 دسته تقسیم شده است:

دسته اول. تذکر و تعلیم توحید و ذکر صفات و نعمات الهی است که حدود 817 آیه را در بر می گیرد.

دسته دوم. تنزیل قرآن از جانب پروردگار و مسأله وحی و خصوصیات پیامبر اکرم است و حدود 634 آیه می باشد.

دسته سوم. وصف و جدال با مشرکین که اوج این آیات مربوط به چند سال قبل از هجرت بوده ولی بعد از هجرت نیز حتی تا سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم ادامه داشته است که حدود 445 آیه می باشد.(16)

آنچه در این مقاله مطمح نظر است دسته دوم از این آیات است که در آنها بیشتر به جنبه تنزیل قرآن از طرف خداوند و مسأله وحی و بیان خصوصیات پیامبر و احیاناً رد اتهامات وارده بر آن حضرت از طرف کفار و مشرکین توجه شده است.

از جمله آیات نازل شده در شش مورد طی شش سوره در ضمن حدود ده آیه مواردی را در مقام دفع این تهمت که پیامبر اکرم شاعر است و چیزهایی را که به عنوان قرآن آورده است، شعر است مطرح فرموده است.

مناسب است که قبل از هر گونه بیان و نظری اصل آیات را بترتیب قرآن با ترجمه فارسی آنها نوشته سپس به شأن نزول و توضیح و بیان آنها پرداخته شود.

1 بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بایه کما ارسل الاولون (انبیاء / 5)

و لیکن این مردم غافل نادان گفتند که سخنان قرآن خواب و خیالی بی اساس است.

بلی محمد صلی الله علیه و آله که به این قرآن دعوی نبوت می کند شاعری است که این کلمات را خود بافته است و از دروغ به خدا نسبت می دهد و گرنه باید مانند پیغمبران گذشته آیت و معجزه ای برای ما بیاورد.

2 والشعراء یتبعهم الغاون. الم تر انهم فی کل واد یهیمون. و انهم یقولون مالا یفعلون. الاالذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکرواالله کثیراً وانتصروا من بعد ما ظلموا و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. (شعراء / 227 224)

«پیامبر شاعر نیست». شعرا کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند. آیا نمی بینی آنها در هر وادی سرگردانند و سخنانی می گویند که خود عمل نمی کنند، مگر کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند و خدا را بسیار یاد می کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع میشوند به دفاع از خویشتن و «مؤمنان» بر می خیزند (و از ذوق شعری خود کمک می گیرند) و به زودی آنها که ستم کردند می دانند که بازگشتشان به کجاست.

3 و علمناه الشعر و ماینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین. (یس / 69)

نه ما او را (یعنی محمد صلی الله علیه و آله ) شعر آموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست، بلکه این کتاب ذکر الهی و قرآن روشن بیان خداست.

4 و یقولون ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)

«با کمال تکبر و بی شرمی» می گفتند آیا ما برای خاطر شاعر دیوانه ای دست از خدایان خود برداریم.

5 ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. قل تربصوا فانی معکم من المتربصین. (طور / 31 30)

یا که «کافران نادان) گویند «محمد صلی الله علیه و آله » شاعریست «ماهر» و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم. «تا به مرگ از دعوی نبوتش آسوده شویم». ای رسول بگو شما به انتظار مرگ من باشید که من هم از منتظران «مرگ و هلاک» شما هستم.

6 انه لقول رسول کریم. و ما هو یقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 42 41)

قرآن به حقیقت وحی خدا و کلام رسول بزرگوار است. نه شخص شاعری «و گفتار خیالی و موهومی» است گرچه اندکی مردم هوشیار به آن ایمان می آورند.

تذکر

این شش سوره تماماً جزو سوره های مکی هستند؛ و همانگونه که گفته شده معلوم می شود این اتهام در مکه بین سران کفار مطرح بوده است.(17)

شأن نزول آیات شریفه

برای اینکه بهتر بتوانیم به علت و فلسفه نزول این آیات شریفه پی ببریم، لازم است شأن نزول آنها را بیان کنیم.

کفار قریش با اینکه خود از جاذبه های قرآن بی بهره نبوده و شدیدا تحت تأثیر آن کلام الهی قرار می گرفتند خصوصاً وقتی که وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن صدای زیبا و قرائت جذّاب و نفس گیرایش آیات الهی را تلاوت می فرمودند همه شدیداً جذب شده و تحت تأثیر قرار می گرفتند؛ حتی سران کفار قریش که از مخالفین سرسخت بودند شبانه از خفا و تاریکی استفاده کرده و پنهان از دیگران خود را در گوشه ای مخفی کرده و به تلاوت قرآن گوش فرا می دادند؛(18) اما وقتی به طور جدی دریافتند که این امر با عقاید و افکار و منافع آنها سر سازگاری ندارد بلکه شدیداً آنها را به خطر می اندازد به فکر چاره اندیشی افتادند و برای اینکه این جاذبه پر قدرت و با صولت قرآن و پیامبر را از دیدگاه عامه مردم بیندازند، دست به اتهامات مختلف و متعدد و گاه متضاد با هم می زدند. چنانکه گاهی حضرت را ساحر می خواندند و در برهه ای ایشان را کاهن معرفی می کردند و در زمانی او را شاعر می پنداشتند؛ حتی به آن حضرت نسبت جنون داده و یا ایشان را مُفْتِرْ و دروغگو می خواندند.

این تهمت های نامناسب و احیاناً متضاد(19) خود حاکی از تحیّر و بیچارگی آنها بود که توأم با جهالت و لجاجتشان معجونی ساخته بود که مرتکب هر نسبت و هر کاری می شدند تا بتوانند از نفوذ قرآن و پیامبر بکاهند.

بد نیست این نکته را متذکر شویم که آنها در این اتهامات دست به اقدام دسته جمعی می زدند. قبل از نسبت هر تهمتی به پیامبر به طور مخفیانه جلسه ای تشکیل می دادند؛ چنانکه این امر از آیه شریفه معلوم است.

و اسرّواالنجوی الّذین ظلموا. هل هذا الاّ بشر مثلکم...(سوره انبیاء / 3)

این ظالمان در گوش خود گفتگوهایی را که برای توطئه انجام می دهند، پنهان می دارند و می گویند این یک بشر عادی مثل شماست...

در تایید این مطلب به روایتی که علاّمه مجلسی در بحارالانوار نقل کرده اند استناد می کنیم.

مضمون روایت چنین است:

قریش در مجلسی اجتماع کردند و بعد از مشورت، عتبة بن ربیعه را به نزد پیامبر فرستادند و به او گفتند که به پیامبر چنین بگوید: قوم و قبیله تو می گویند که تو امر عجیب و بزرگی را آورده ای که آبا و اجداد تو بر آن نبودند و هیچیک از ما نیز بر آن اعتقاد نداشته و تو را تبعیت نخواهیم کرد و یقیناً تو احتیاجی داری که ما او را برآورده می کنیم و هر چقدر مال می خواهی ما بتو می دهیم و از این کار دست بردار.

بعد از اینکه عتبه این پیغام را به حضرت رسانید و سخنانش تمام شد، پیامبر فرمودند بسم الله الرّحمن الرّحیم حم تنزیل من الرّحمن الرّحیم و سوره شریفه را تا آیه فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقة عاد و ثمود (20) تلاوت فرمودند. عتبه بعد از شنیدن این آیات به سوی قریش برگشت و قضیه را به اطلاع آنها رساند و سپس گفت: کلمنی بکلام ماهو بشعر و لا بسحر و انه لکلام عجب ماهو بکلام الناس... او «پیامبر» طوری با من صحبت کرد که نه شعر بود و نه سحر بلکه کلماتی بود عجیب که از جنس کلام بشر نبود...(21)

مشابه همین مسأله و برخورد را ولید بن مغیره داشت که بعد از استماع آیات سوره حم به خانه برگشت و از منزل خارج نشد؛ او که عموی ابوجهل بود، سران قریش متعرض ابوجهل شدند که عمویت به دین محمد صلی الله علیه و آله گرویده است. ابوجهل و دیگران از این امر شدیداً غصه دار و غمگین شدند؛ صبح اول وقت ابوجهل به سراغ عمویش ولید رفته و به او گفت: مرا سرافکنده کردی و به افتضاح کشاندی و به دین محمد در آمدی. گفت: نه من به دین خود و اجدام هستم؛ لکن کلامی از او شنیدم که مو بر بدنم راست شد؛ وقتی پرسیدند که آیا آن کلام شعر بود گفت: خیر. خطابه بود؟ گفت: خیر. هر چه گفتند گفت: خیر. گفتند پس چه بود؟ گفت: مرا مهلت دهید تا فکر کنم.(22)

این روایت و روایات قبلی همه حاکی از متحیر بودن قریش در امر قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ لذا مکرراً جلسه تشکیل داده و به مشورت می پرداختند تا شاید بتوانند مرهمی بر آن زخمهای دردناکشان بگذارند؛ امّا هیهات.

مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان در بیان این آیات چنین فرموده اند:

«... با اینکه می دانستند پیامبر شاعر نیست چنانکه می دانستند مجنون هم نیست؛ اما این اتهامات را به این جهت می گفتند که نبوت و نزول وحی را بر پیامبر تکذیب کنند تا بتوانند خود را از پیامدهای آن راحت کنند و این عملی است که از بیچارگان و سفیهان سر می زند که آنها نیز مخالفان خود را تکذیب می کنند...»(23)

سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن در همین رابطه می گویند:

«... آری. قریش زمانی می گفتند قرآن شعر است و پیامبر شاعر. آنها وامانده و متحیر در اینکه چگونه با این بیانات مقابله کنند و چطور با آن مواجه شوند. بیانات و اقوالی که مانند آن را ندیده و نشنیده و نمی شناختند و آنقدر اثر داشت که در دل مردم نفوذ کرده و افکار و دیدگاه آنها را به حرکت درآورده و بر اراده و افکارشان غلبه کرده بود.»(24)

علت اتهام شاعر بودن به پیامبر و وجه تناسب آن

گفته شد که کفار قریش برای آنکه مرهمی بر زخم دلشان بنهند هر گاه پیامبر را بطریقی مورد اتهام قرار می دادند تا اینکه بتوانند تأثیر کلام ایشان را کمتر کنند و توجه مردم به آن حضرت را از بین ببرند و گفته شد که نوعاً اتهاماتی که به حضرت می بستند هیچ وجه تناسبی نداشته؛ اما از جهاتی قابل توجیه بود؛ مثلاً در یکی از جلسات وقتی بحث بر این شد که چه نسبتی به ایشان بدهند، بعضی پیشنهاد ساحر بودن را مطرح کردند.

چنانکه ولیدبن مغیره در یکی از همان جلسات بعد از رد پیشنهادهای دیگران به فکر فرو رفت و بعد از مدتی با ناراحتی سر بلند کرد و گفت: او نیست مگر ساحر و جادوگر؛ چرا که بین پدر و فرزند و برادر و زن و شوهر جدایی می اندازد و این نیست مگر همان سحر و جادو.(25)

اما اینکه چرا حضرت را شاعر می گفتند، تناسب قضیه در آن بود که در جاهلیت مردم اعتقاد بر این داشتند که هر شاعری را شیطان و یا جن خاص خودش است که اشعار را به او القا می کند. چنانکه در تاریخ ادبیات عرب در این خصوص آمده است:

«از طرف دیگر نوعی ویژگی مافوق طبیعی با نام شاعر ملازم بود؛ می پنداشتند که موجودی نامرئی و نیرومند که همان جن باشد به وی الهام می بخشد و یا حتی در درون او حلول کرده است؛ هر شاعر جن خاص خود را داشت.(26)

دکتر جواد علی این قضیه را به طور مبسوط مطرح کرده است و حتی نام شیاطین بعضی شعرا، که در عصر جاهلیت مردم و خود شاعران به آن اعتقاد داشتند، را ذکر کرده است. از جمله اسم شیطان اعشی، مسحل بود و شیطان امرئ القیس، لافظ و شیطان عبید بن ابرص، هبید نام داشت.(27)

لذا قریش با این عنوان که پیامبر شاعر است و این مطالبی را که به عنوان وحی و قرآن بیان می کند از طرف خدا نمی باشد، بلکه اشعاری است که توسط جن یا شیطان به او القاء می شود؛ حضرت را مورد اتهام قرار می دادند.

ظاهراً بعضی از قریش نیز به همین مسأله دل خوش کرده بودند که آری او پیغمبر نیست بلکه شاعری است که اشعاری می سراید؛ لذا امر او را مقطعی دانسته و می گفتند او هم مانند دیگر شاعران می میرد و ما از دست او راحت می شویم. با این چاره اندیشی ظاهراً هم مرهمی بر دلهای زنگ زده خود می گذاشتند، هم جواب سؤال دیگران را می دادند.

بعلاوه اینکه این تهمت می توانست توجیهی برای دفع تأثیر کلام و بیانات حضرت خصوصاً آیات نازله بر ایشان باشد و از مقام و موقعیتشان بکاهد؛ چرا که ایشان نیز شاعری است مانند دیگر شاعران که باستناد مخیلات و ذوقیات و نهایتاً آموخته های خود اشعاری را در قالبی جذاب می سراید، بالاخره مرگ او فرا رسیده و از بین خواهد رفت. چنانکه آیه شریفه ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون (سوره طور / 30) حاکی از این دیدگاه است.

علامه طباطبایی در ذیل این آیه چنین فرموده اند:

«حاصل این معنی این است که او شاعر است و ما منتظر مرگ او هستیم تا بعد از مردنش یادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود و ما از دست او راحت می شویم.»(28)

دیدگاه قرآن

با توجه به این دو بحث که شأن نزول آیات و تناسب این اتهام را مطرح کردیم. اکنون دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح می کنیم:

چنانکه از ظاهر آیات بدست می آید می توان آنها را در سه دسته از هم متمایز کرد:

دسته اول. آیاتی که خداوند از قول کفار این اتهام را به پیامبر مطرح کرده است و آنها عبارتند از سه آیه زیر:

1 بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء / 3)

2 یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)

3 ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور / 30)

دسته دوم. آیاتی که خداوند این اتهام را با تأکید تمام رد فرموده است و عبارت از دو آیه زیر است:

1 و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاّ ذکر مبین. (یس / 69)

2 (انه لقول رسول کریم) و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 41)

دسته سوم. آیاتی که دیدگاه کلی قرآن را راجع به شاعران نفیاً و اثباتاً مطرح کرده است.

و الشعراء یتبعهم الغاوون....(شعراء / 227 224)

الف: دسته اول. راجع به این آیات در دو بحث گذشته توضیحات لازم گفته شد.

ب: دسته دوم. که خود در برگیرنده دو مطلب است:

1 پیامبر شاعر نیست و ما به او تعلیم شعر ندادیم.

2 قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نیست.

ظاهراً این آیات جواب صریح و قاطعی است به مفاد آیات دسته اول که کفار پیامبر را شاعر می دانستند و قرآن را شعر می پنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر شاعر نیست و اصلاً شعر به او تعلیم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نیست.

توضیح آیات دسته دوم با بیان چند مطلب:

هر چند ما که قرآن را بعنوان اولین منبع و سند در بیان افکار و عقاید و کلیه مطالب دیگری که مورد نظر است می دانیم اما خالی از فایده نخواهد بود. اگر به استناد نظر علمای بزرگوار از مفسرین و قبل از آن روایات وارده این مسأله را توضیح بیشتری داده و چند مطلب مربوط را مطرح نماییم.

مطلب اول: آیا پیامبر شعر بلد بودند یا خیر؟

با توجه به این آیه و آیات دیگر ظاهر این است که پیامبر عالم به شعر نبودند؛ یعنی نمی توانستند شعر بسرایند و انشا کنند؛ چرا که این امر نسبت به ایشان منهی عنه بوده و اصلاً خداوند ذوق و قریحه شعر گفتن را به ایشان نداده است.

چنانکه مرحوم طبرسی نوشته اند:

ما علّمناه الشعر. ای ما اعطیناه العلم بالشعر و انشائه. یعنی ما به پیامبر علم و دانش شعر گفتن را عطا نکردیم.(29)

علامه طباطبایی نیز همین نظر را دارند.(30)

اشکال و جواب.

اگر گفته شود که درست است پیامبر نسبت به سرودن شعر نهی شده بود اما از آنجاییکه شعر گفتن معمولاً از ذوقیات انسان است و ممکن است هر کس بتواند شعر بگوید؛ لذا می گوییم پیامبر احتمالاً ذوق و قدرت شعر گفتن را داشته لکن چون منهی عنه بوده از آن پرهیز می کرده است.

در جواب این اشکال باید گفت که دیدگاه مفسران متفاوت است. اکثر آنان از شیعه و اهل سنت اعتقاد دارند که پیامبر اصلاً علم به سرودن شعر نداشته است و اگر احیاناً بیت و یا ابیاتی بعنوان شعر به ایشان نسبت داده باشند آنها را تأویل کرده و جواب داده اند.

اما اینکه علم و قدرت سرودن شعر را نداشته اند.

اول. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر را شعر تعلیم نداده است.(31)

دوم. اگر ایشان توان و قدرت شعر گفتن را داشتند هر آینه این شبهه برای دیگران به وجود می آمد که نکند این آیات از همان اشعار باشد که ایشان با استفاده از ذوق و قریحه شعری آنها را می سراید.(32)

سوم. اصلاً خداوند این ذوق و قریحه شعری را در وجود مقدس پیامبر ننهفته است.(33)

نظریه دوم. پیامبر ذوق و قریحه شعری داشته اند.

در مقابل قول اول که مشهور بین مفسران همان بود کسانی از مفسران هستند که این نهی را دلیلی بر نداشتن ذوق و قریحه شعری پیامبر صلی الله علیه و آله ندانسته و اعتقاد دارند که ایشان طبع و ذوق شعر داشته اند لکن چون منهی عنه بوده اند از آن استفاده نمی کرده اند.(34)

انگیزه رأی به قول دوم.

شاید بتوان گفت که طرفداران قول دوم به این علت که پیامبر را جامع تمام کمالات می دانسته و بعلاوه ذوق شعری از فطریات انسان است به اینکه حضرت ذوق و قریحه شعری داشته نظر داده اند؛ اما باید توجه داشت که شاید ذوق و طبع شعری از کمالات باشد اما برای پیامبر که پرورش یافته مکتب وحی است و خود فرموده اند: ادبنی ربی فاحسن تأدیبی(35)

ذوق و قریحه شعری کمالی محسوب نمی شود که هیچ بلکه موجب نقص هم هست؛(36) چرا که او موجودی است ملکوتی و از منبع لایزال وحی بهره می گیرد که هر چه هست حق است و واقعیت اما شعر چیزی است خیالی آمیخته با توهمات و اکاذیب که مشهور است. «احسن الشعر اکذبه».

مطلب دوم. آیا پیامبر شعر سروده و انشاء فرموده اند؟

با توجه به توضیحات مطلب اول معلوم می شود که پیامبر شعری انشاء نفرموده اند. چنانکه علامه طباطبایی فرموده اند:

لم یقل رسول اللّه ص شعراً قط. پیامبر هرگز شعری نگفتند.(37)

اشعار منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله

بیت و یا ابیاتی موزون و مقفی به پیامبر نسبت داده شده است.

مثل اینکه فرموده اند:

انا النبی لا کذب
 انا ابن عبدالمطلب

 یا در جنگ حنین فرموده اند:

هل انت الاّ اصبع رمیت
و فی سبیل اللّه مالقیت(38)

تمام مفسرین و علما این مسأله را به چند وجه جواب داده اند:

اول. این بیت و ابیات شعر نیستند تا مورد اشکال واقع شوند؛ چرا که شعر باید با قصد به وزن و قافیه و نظم گفته شود در حالیکه در قرآن نیز آیات نسبتاً موزون و مقفی داریم و یا بعضی مردم گاه بدون هیچ قصد و اراده ای در محاورات روزمره خود جملات موزون و مقفی بکار می برند اما هیچکدام از اینها شعر به حساب نیامده و گوینده را شاعر محسوب نمی کنند.(39)

دوم. این ابیات اگر شعر هم باشد اتفاقاً از پیامبر صادر شده و حضرت قصد شعر گفتن را نداشته اند.

سوم. مشهور بین ادیبان آن است که کلام منظوم یک بیتی و دو بیتی را شعر نمی گویند.(40)

اگر جواب دوم را بپذیریم باید قبول کنیم که پیامبر ذوق و قریحه و قدرت شعر گفتن را داشته ولی به علت آنکه منهی عنه بوده استفاده نمی کرده اند.

نظر مؤلف روح البیان:

ایشان در کتاب تفسیرش در بیان ما علمناه الشعر و آیات مربوطه شعر را به دو نوع تقسیم کرده اند:

1 شعر منطقی. که تألیف شده است از مقدمات کاذبه و خیالی؛

2 شعر اصطلاحی. کلام موزون و مقفی که گوینده با اراده و قصد آنرا به وزن و قافیه در می آورد.

ضمن اینکه معتقد است شعر در نزد قدما عبارت از چیزی بوده که از مقدمات تخیلی و کاذب تشکیل می شده و وزن و قافیه در آن نقشی نداشته و بعدها این دو رکن مهمی را در شعر بوجود آوردند. سپس اضافه می کند: منظور از قرآن در ماعلمناه الشعر(41) و ما هو بشاعر(42) شعر منطقی است نه اصطلاحی،(43) لذا در جای دیگر می گوید:

اینکه پیامبر را شاعر می دانستند منظور از شاعر بودن کاذب بودن بود؛ چرا که بلیغان عرب می دانستند این کلماتی که پیامبر می فرماید شعر نیست.(44)

نقد نظریه صاحب روح البیان:

1 اینکه در نزد قدما شعر خالی از وزن و قافیه بوده صحیح است؛ اما در عصر جاهلیت قبل از اسلام وزن و قافیه جزو ارکان اصلی شعر محسوب می شده و اصطلاحاً شعر به کلامی می گفتند که ضمن اینکه از مقدمات خیالی و کاذب تشکیل می شده است دارای وزن و قافیه نیز بوده است و این امر از اشعاری که از شاعران جاهلیت به ما رسیده است و یا اشعار شاعران مخضرم و همچنین شاعران صدر اسلام مثل حسان و دیگران این موزون و مقفی بودن کاملاً مشهود است و قریب به اتفاق مفسران و ادیبان بر این امر اتفاق دارند؛ پس منظور همان شعر اصطلاحی موزون و مقفی است نه نظر صاحب تفسیر روح البیان؛

2 اینکه مقصود از شاعر بودن پیامبر کاذب بودن ایشان باشد و به تناسب آیات دیگر مثل: ما علمناه الشعر. والشعراء یتبعهم الغاوون. شاعر مجنون. سازگاری ندارد؛

3 اینکه بلغای عرب می دانستند این کلماتی که پیامبر می فرماید شعر نیست صحیح است. چنانکه در بیان شأن نزول آیات به طور مفصل گفته شد؛ یا اینکه ولید(45) بعد از شنیدن آیاتی از کلام اللّه مجید از زبان پیامبر قرآن را چنین توصیف کرد و گفت:

من از محمد صلی الله علیه و آله امروز سخنی شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. و ان له لحلاوة و ان اعلاه لَمُثمر و ان اسفله لمعذق. و انه یعلو و ما یعلی علیه. بدرستی که سخن او شیرینی خاصی دارد و زیبایی مخصوص. شاخسار آن پر میوه و ریشه های آن پر برکت است. سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست؛(46)

4 در آیه شریفه سوره انبیاء قبل از شاعر بودن نسبت مفتر بودن را به ایشان داده اند که همان کذب است. پس معلوم می شود منظور از شاعر بودن کاذب بودن حضرت نبوده است. و همچنین موارد دیگر که تماماً دلیل بر رد نظر مؤلف روح البیان است. اللّه اعلم.

مطلب سوم. آیا پیامبر شعر و اشعار دیگران را انشاد(47) می فرموده اند؟

مرحوم علامه امینی تصریح دارند به اینکه حضرت شعر دیگران را انشاء می فرموده اند.(48)

در عین حال ایشان بیت یا ابیاتی که پیامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذکر نکرده اند.

مرحوم طبرسی، علامه طباطبایی، ابوالفتوح رازی، قرطبی، دکتر جواد علی و دیگران نوشته اند که:

پیامبر هر وقت می خواست شعر شاعری را انشاد فرمایند در آن تغییر و تصرف می کردند.(49)

چنانکه از عایشه چنین نقل کرده اند:

روزی پیامبر به شعر ابن قیس

«ستبدی لک الایام ما کنت جاهلا
ًو یأتیک بالاخبار من لم یتزود»

تمثل جستند؛ اما آنرا با تغییر و تصرف چنین انشاد فرمودند:

ستبدی لک الایام ما کنت جاهلاً
و یأتیک من لم یتزود بالاخبار

ابوبکر گفت: یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله شعر چنین نبود.

حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نیستم و گفتن شعر مرا سزاوار نیست.(50)

پس اگر پیامبر در مواردی به شعر دیگران استناد می فرموده و تمثل می جستند در آن تغییر و تصرف کرده و وزن آنرا بر هم می زدند و این امر هم بسیار محدود بوده است که پیامبر شعر دیگران را مورد استناد قرار دهد. چنانکه از عایشه سؤال شد آیا پیامبر به چیزی از اشعار شاعران تمثل می فرمودند؟ عایشه در جواب گفت:

«شعر» مبغوض ترین سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهی به شعر ابن قیس تمثل می فرمودند اما آنرا دگرگون کرده و اول و آخر بیت را عوض می کردند.(51)

ابوالفتوح رازی به روایتی غیر از روایت عایشه و به شعری غیر از شعر ابن قیس استشهاد کرده است که پیامبر اکرم آنرا با تغییر و تصرف خواندند وقتی ابوبکر اعتراض کرد پیامبر در جواب او فرمودند: دانیم تا چگونه گفته است؛ لیکن نه شعر کار من است.(52)

مطلب چهارم. علم و اطلاع پیامبر به شعر دیگران.

در اینکه پیامبر علم و آگاهی به اشعار دیگران داشته و آنها را می شناخته است شکی نیست. چنانکه از عبارت ابوالفتوح رازی و نظر صاحب روح البیان که سابقاً مطرح کردیم این نظر به خوبی تأیید می شود. مضافاً اینکه مرحوم علامه امینی در تأیید این نظر چنین فرموده اند:

روزی پیامبر فرمودند: چه کسی شعر ابوطالب را برای ما انشاد می کند؟ عمر بلند شد و گفت: یا رسول اللّه شاید این ابیات را در نظر دارید.

و ما حملت من ناقة فوق ظهرها
ابر و ادنی ذمه من محمد.

پیامبر فرمود: خیر. اینکه از اشعار ابوطالب نیست این شعر حسان بن ثابت است.

سپس حضرت علی علیه السلام برخاسته و فرمود شاید این را اراده فرموده اید:

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه
و بیع الیتامی عصمة للارامل

و ابیات دیگر را نیز خواندند. پیامبر فرمود: آری.(53)

تا اینجا در طی چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و اینکه پیامبر شاعر نیست معلوم شد. ضمن اینکه انه لقول رسول کریم. و ما هو بقول شاعر نیز از نظر بدور نماند. انشاء اللّه.

اما اینکه خداوند فرموده است: و ما ینبغی له (یس / 69) شعر گفتن شایسته پیامبر نیست. و این در حالی است که پیامبر اسلام آنقدر برای شعر ارزش قایل بودند که مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر میفرمودند. چنانکه آنها را به تعلم و تعلیم قرآن دستور می دادند و آن را یاری دین و جهاد در راه خداوند و تعالی دین می دانستند و مرحوم علامه امینی مکررا به این مسأله تصریح فرموده اند.(54) و یا حضرت برای حسان بن ثابت منبری قرار می داد و حسان بر فراز آن در مدح پیامبر شعر می سروده است و حضرت در شأن او چنین می فرموده اند:

خداوند حسان را تا موقعی که از ما دفاع می کند تأیید فرماید.(55)

و یا گاهی در سفرهای طولانی حسان را به خدمت خود می خواندند تا از شنیدن اشعار او کسب نیرو و استراحت کنند.(56) همچنین پیامبر در تأیید و تشویق شاعران اسلامی مکرر می فرموده اند:

والذی نفس محمد بیده فکانما تنضحونهم بالنبل فیما تقولون من الشعر.(57)

سوگند به آن کسی که جان محمد در دست قدرت اوست با این اشعار گویی تیرهایی به سوی آنها پرتاب می کنید.

آری عنایت پیامبر در باره شعر و شاعران به قدری است که وقتی کعب بن زهیر قصیده لامیه اش را در مسجد در محضر پیامبر قرائت کرد حضرت لباسی از برد یمانی به عنوان صله به او تقدیم فرمودند که بعداً معاویه همان لباس را به بیست هزار درهم خریداری کرده و خلفا در عید فطر و قربان آن را به تن می کردند.(58)

پیامبر در مورد یکی از شاعران مدافع اسلام چنین فرموده اند:

اهج المشرکین فان روح القدس معک ما هاجیتهم.(59)

مشرکین را هجو کن بدرستیکه تا زمانیکه آنها را هجو می کنی جبرئیل همراه توست.

و همچنین موارد متعدد دیگری که همه حکایت از توجه و عنایت پیامبر به شعر و شاعران دارد.

آری این را می دانیم که جبرئیل همان فرشته ای است که حامل وحی الهی به پیامبر اکرم است؛ اما به نص صریح حضرت در مواردی به کمک و تأیید شاعران اسلامی می آید و این نیست مگر عنایت ربانی و لطف نبوی به شعر و شاعران.

عنایت و توجه ائمه (علیهم السلام)

در زندگی ائمه (علیهم اسلام) که نظر می افکنیم می بینیم هر کدام به طریقی شعر و شاعری را مورد عنایت و لطف خود قرار داده اند و چه بسا بعضی از آن بزرگواران خود نیز شعر و اشعاری سروده باشند. چنانکه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز اشعاری زیادی نقل کرده اند و حتی دیوانی به امام علی علیه السلام نسبت داده شده است.(60) و از جمله توصیه های امام صادق علیه السلام به شیعیان این است:

به فرزندان خود اشعار عبدی را بیاموزید که او بر دین خداست.(61)

با توجه به این دیدگاه از پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامی که همه لطف و عنایت خاصی به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ینبغی له. شعر گفتن شایسته پیامبر نیست.

در جواب این بیان شریف و ذکر حکمت این قول رفیع با اتکا به تفسیر شریف نمونه(62) که معیار کلی مباحث این قسمت مدیون آن نوشتار است، توضیحاتی داده می شود.

1 همانطوری که گفته شد اگر پیامبر شعر می سرودند، با توجه به تهمتهای قریش از جمله اینکه حضرت شاعر است ممکن بود این شبهه برای عده ای پیش بیاید که این آیات نازله واقعاً شعر است و پیامبر نیز شاعر است؛

2 شأن و مقام پیامبر بالاتر از آن است که شعر بگوید؛ چرا که شعر مرکب از مخیلات و مکذوبات و آمیخته های دیگری است و این برای پیامبر که رسول خداست جداً مناسب نبوده بلکه موجب کسر شأن حضرت می باشد. در حالیکه پیامبر گرامی با وحی الهی آن معدن حقایق و واقعیت ها که خود سرچشمه از منبع لایزال الهی دارد بهره مند می شده است؛ لذا شخصیتی با این مقام و موقعیت احتیاجی به شعر ندارد؛(63)

3 شعر از عواطف متغیر انسانی سرچشمه می گیرد و همیشه در حال دگرگونی است. در حالیکه پیامبر و افکار عالی او حقایق ثابت و غیر قابل تغییر آسمانی است که تا روز قیامت برای تمام جهانیان مطرح است؛

4 معمولاً شاعران در موارد زیادی لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغه گویی می رسانند. در حالیکه پیامبر از طریق وحی بدون هیچ اغراق و مبالغه ای افکار عالی اسلام و قرآن را به بهترین وجه به مردم ابلاغ فرمودند.

آری این قرآن است که از ابتدا تا انتها با آن گستردگی فوق العاده و جذابیت فوق تصورش ذره ای از اغراق و مبالغه را در آن نمی یابیم؛

5 شاعر در موارد بسیاری به جهت زیبایی و لطافت و ردیف شدن قافیه و سجع خود را تسلیم الفاظ می کند و نوعاً از حقایق و واقعیت ها بدور است؛ اما قرآن با همین الفاظ متداول بهترین حقایق و واقعیت ها را با بیانی جذاب و فوق العاده گیرا مطرح فرموده است؛

6 شعر هر چقدر جالب و عالی باشد محدود به زمان و مکان و گروه خاصی است؛ اما قرآن بدور از هر گونه محدویت بیانگر بهترین و کاملترین واقعیت ها بوده و گاهاً با عباراتی کوتاه بالاترین معارف را به بشریت معرفی نموده است؛

7 با نگاهی به موقعیت شعر در زمان جاهلیت که بیشتر مولود زندگی شاعر، اموال طبیعی و اجتماعی او بود و مشهورترین موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به اینکه مردم اعتقاد به این داشتند که شاعر را شیطان و یا جنی است که مطالب را به او القاء می کند، بهتر می توان به حکمت آیه شریفه پی برد.

تذکر این نکته خالی از اهمیت نیست که تمام این موارد نسبت به مقام رفیع نبوت است و موقعیت ناهنجار شعر جاهلیت. والا شعر نفساً امری است مطلوب و می تواند در تعالی امور مثمر ثمر باشد. چنانکه پیامبر فرموده اند:

ان من الشعر لحکمة و ان من البیان لسحرا(64)

بعضی اشعار حکمت و پاره ای از سخنان سحر هستند.

دیدگاه قرآن در باره شاعران

گفته شد که شاعر از مقام و موقعیت فوق العادهای برخوردار بوده به حدی که بالاتر از خطیب و رفیع تر از جنگنجو بوده است. و با پیدا شدن شاعری در قبیله مجالس جشن و سرور برگزار می گردید که قبیله صاحب شاعری شده است که در واقع او زبان گویای قبیله خواهد بود و با اشعارش هم می تواند تألیف قلوب نماید و هم دشمنان را هجو کند. و با رجزهایش جنگجویان را تشویق کرده و پیروزیها را نصیبشان نماید. و با رثاهایش مصائب و مصیبت ها را بیان کند و مصیبت زدگان را تسلی خاطر دهد...

از جمله آیات نازله در این کتاب شریف چند آیه است که با بیان اوصاف شاعران دیدگاه خود را نسبت به آنها بیان داشته و بهمین مناسبت یک سوره از قرآن بنام الشعراء(65) نام گرفته است.

خداوند در آیاتی از این سوره ابتدا در مقام نفی و رد شاعران آنها را طرد کرده اما برای اینکه این توهم پیش نیاید که چرا؟ و علت رد آنها چیست؟ اوصافشان را به خوبی بیان فرموده که علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با یک استثنا شاعران مورد نظر را با بیان اوصافشان مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داده است.

آیات دسته سوم از آیات مربوط به شعر و شاعری که شامل چهار آیه آخر سوره شعراء می باشد بیانگر همین دیدگاه است.

شأن نزول آیات

بعضی گفته اند که آیات در باره تنی چند از شاعران قریش که پیامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بین مفسران این است که آیات دربر گیرنده تمام شاعران جاهلیت و کفار بوده و همچنین در تمام مکانها و زمانها شاعران هم فکر و عقیده و مشترک در این اوصاف را در بر می گیرد.

خط مشی و سیر فکری شاعران با پیامبر اکرم متفاوت است.

خداوند در این آیات ضمن رد و طرد اینگونه شاعران خط مشی آنها را که مغایر با سیر فکری و عملی پیامبر اکرم است معرفی کرده که به مواردی از آنها اشاره می شود:(66)

1 شاعران در عالم خیال و پندار حرکت می کنند ولی پیامبر مملو از واقع بینی برای نظام بخشیدن به جهان بشریت سیر می کند؛

2 شاعران غالباً طالب عیش و نوشند و در بند زلف و خال یار؛

3 آنها معمولاً در پندارها و تشبیهات شاعرانه خویش گرفتارند؛ حتی هنگامی که قافیه ها آنها را به این سمت و آن سمت می کشاند، در هر وادی سرگردان می شوند؛

4 آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هیجاناتشان تراوش می کند و این هیجانات و جهتهای خیالی هر زمان آنان را به وادی دیگری سوق می دهد؛

5 هنگامی که از کسی راضی و خوشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها می برند هر چند که او مستحق قعر زمین باشد و از او فرشته ای زیبا می سازند هر چند شیطانی لعین باشد و هنگامی که از کسی برنجند چنان به هجو او می پردازند که گوئی می خواهند به اسفل السافلینش بکشانند هر چند موجودی آسمانی و پاک باشد؛

6 شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.

خدا فرموده است: «انهم یقولون ما لایفعلون.» و این در حالی است که پیامبر با خط مشی با محتوا و حساب شده وحی و قرآن که سرتاسر عمل به موازین و مبانی عالی کمال است و سیر فکری و عملی قابل توجهش هیچ سنخیت و ارتباطی با آن سیر فکری شاعران نداشته و ندارد.

بیان آیات

با توجه به آن سیر فکری بیان شده اوصافی را که قرآن برای شاعران مطرح فرموده است به شرح زیر هستند:

1 پیروان آنها گروهی گمراهند؛ یتبعهم الغاوون.

2 آنها مردمی بی هدف و متأثر از هیجانهایند؛ انهم فی کل واد یهیمون.

3 سخنانی می گویند که خود به آن عمل نمی کنند. انهم یقولون مالا یفعلون.

با مراجعه به تاریخ، عقل، عرف و... کاملاً معلوم می شود که پیامبر اکرم دقیقاً در مقابل این اوصاف است.

بیان اوصاف شاعران اسلامی:

1. مؤمن به خدا و اسلام و مبانی قرآن؛ الا الذین آمنوا...

2. اعمال صالح پیشه می کنند؛ و عملوا الصالحات...

3. همیشه بیاد خدا هستند؛ و اذکروا الله کثیراً...

4. در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا...

در روایات است وقتی که این آیات نازل شد عده ای از شاعران خدمت پیامبر رسیدند. در حالیکه گریه می کردند و می گفتند ما هم جزو شاعران هستیم در حالیکه خداوند این آیات را نازل فرموده است. پیامبر قسمت آخر آیه را برای آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اینها هستید.(67) الا الذین آمنوا...

پس معلوم شد که نفس شعر مذموم نیست چنانکه هر که شاعر شد مطرود و مغضوب الهی نخواهد بود. بلکه همانطوری که شعر در مواردی بسیار مورد پسند است شاعر نیز به تناسب آن مورد نظر و عنایت است.

بقول منوچهری دامغانی(68) که در یکی از قصایدش چنین سروده است:

گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی؟

بر لب و دندان آن شاعر که نامش بابغه است
کی دعا کردی رسول هاشمی. خیر الوری؟

در خاتمه بحث جمله هایی از گفتار دانشمند محترم جناب آقای قرشی را یادآور می شویم.

«نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهلیت و شعر غیر مسئول حمله شده است. شعری که در خدمت هوسهای شخصی است و به جهت آن شعر سروده می شود و قابل پیاده شدن در عمل نیست. مثل تابلوهای خیالی که نفعی به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص میلیونر آنها را با قیمت گزاف می خرند. آری اینگونه اشعار غیر مسئول و مضر و محصول خیالبافی مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع کرد. ولی بعدها خلفا آن را زنده کردند و به شاعران مطرب کیسه های زر دادند».(69)

و گرنه شعر مفید و مبین حقیقت مورد نظر قرآن و اولیای دین است چنانکه از استثنا در آیه اخیر روشن گردید.

اصولاً سخنی که از روی وهم و خیال باشد خواه بصورت نظم باشد، یا نثر، در اسلام مذموم است. ولی بیان حقایق در هر قالبی که باشد ممدوح و مورد نظر است.(70)



* این مقاله نتیجه تحقیق نویسنده در پژوهشکده علوم قرآنی دار المفید می باشد.

1 نقل شده است که حضرت آدم (ع) بعد از هبوط به زمین و موقع دیدن صحنه های تازه این کره خاکی چند بیت شعر انشاء کرده اند. بحارالانوار، ج 79 ص 290؛ تذکرة الشعراء، ص 18.

2 چنانکه استاد دکتر سید جعفر شهیدی چنین نوشته اند:

از آنجا که شعر از دو عنصر اساسی عاطفه و خیال تکوین یافته و انسان طبیعتا موجودی است عاطفی به حدی که در حیات اجتماعی او نقش عاطفه کمتر از عقل نیست. پس میل به شعر در انسان از همان زمانهای پیشین وجود داشته است. بحدی که نمی توان گفت کدام فن بر دیگری تقدم دارد شعر بر نثر یا نثر بر شعر. و در جای دیگر چنین نگاشته اند: سابقا گفتیم که شعر گفتن از غرائز فطری انسان است به حدی که منع او از شعر ممکن نیست. مقاله: الشعر واثره فی الاخلاق و المجتمع.

3 چنانکه حضرت زهرا سلام اللّه علیها با امام حسن و امام حسین چنین حالتی را داشته اند... .بحار، ج 43، ص 286.

4 محمد خوانساری، منطق صوری، ص 236.

5 چنانکه در تفسیر روح البیان ج 7 ص 429 متعرض این دو قسم شده و معتقد است شعر مورد نظر قرآن همان شعر منطقی است که دستخوش وهم و خیال است. حال چه مقفی باشد و موزون یا خیر فرق نمی کند. ما در مباحث بعدی متعرض کلام ایشان خواهیم شد.

6 اساس الاقتباس ص 586 و 587.

7 زبان و نگارش فارسی؛ تألیف جمعی از مؤلفان؛ چاپ انتشارات سمت؛ ص 145.

8 این همان تقسیم قبلی شعر است به شعر منطقی و اصطلاحی.

9 همان، ص 146. به نقل از دیوان بهار، ج 2، ص 407.

10 سوره شعراء 227 224.

11 تاریخ ادبیات عرب؛ تألیف عبدالجلیل. ترجمه. آذرتاش آذرنوش، ص 38.

12 الدین و الادب، انتشارات دانشگاه تهران. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانی، صص 18 و 19.

13 الغدیر، ج 2، ص 7.

14 ده گفتار استاد مطهری، ص 253.

15 سیر تحول قرآن صص 168. 171. 172.

16 الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 1، ص 370. الوفاء بأحوال المصطفی، ج 1، ص 265. بحار الانوار، ج 18، ص 198 با اختلاف.

17 قرآن در اسلام، ص 160. التمهید، ج 4، ص 202، بنقل از سیره ابن هشام، ج 1، ص 327، 338.

18 ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 444.

19 سوره فصلت، آیه 13. اگر کافران از خدا اعراض کردند به آنها بگو من شما را از صاعقه ای مانند صاعقه هلاک عاد و ثمود ترسانیدم.

20 بحارالانوار، ج 92، ص 295. و سیره ابن هشام. ج 1، ص 313 و 314، با اندکی تغییر.

21 همان، ج 17، ص 212. و همچنین المتهید، ج 4، ص 214، با تغییر.

22 تفسیر التبیان، ج 9، ص 412.

23 تفسیر فی ظلال القرآن، ج 6، ص 245.

24 بحارالانوار، ج 18، ص 168.

25 تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص 38.

26 المفصل فی تاریخ العرب، ج 9، ص 119.

27 المیزان، ج 19، ص 17، ترجمه فارسی ج 19، ص 33. و همچنین تفسیر نمونه، ج 22، ص 443.

28 تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 674.

29 ر. ک، تفسیر المیزان، ج 17، ص 108. ترجمه فارسی ج 17، ص 169. و نیز تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی ج 9، ص 103.

30 تفسیر کبیر، فخر رازی ج 26، ص 104. انه معلم من عنداللّه فعلمه ما اراده و لم یعلمه ما لم یرد.

31 تفسیر التبیان، ج 8، ص 473. لانه لو علمناه ذلک لدخلت به الشبهه علی قوم فی ما اتی به من القرآن و انه قدر علی ذلک لما فی طبعه من الفطنة للشعر.

32 ر. ک، تفسیر تبیان، ج 8، ص 473. تفسیر روح المعانی، جزء 23، ص 43. تفسیر الجامع، ج 15، ص 51 تا 55. تفسیر الجواهر، ج 7، جزء 17، ص 142.

33 تعلیقه بر تفسیر ابوالفتوح، ج 9، ص 289 آیة اللّه میرزا ابوالحسن شعرانی.

34 نهج الفصاحه، حدیث 118.

35 ر. ک: ترجمه المیزان، ج 17، ص 17.

36 المیزان، ج 17، ص 117، به نقل از تفسیر القمی.

37 تفسیر الجامع قرطبی، ج 15، ص 51 تا 55.

38 لغتنامه علاّمه دهخدا، حرف شین، ص 398. ترجمه الاتقان، ج 2، ص 386.

39 اعجاز القرآن. ابوبکر باقلانی صص 80 81.

40 سوره یس، آیه 69.

41 سوره حاقه، آیه 41.

42 تفسیر روح البیان، ج 7، صص 429 و 430.

43 تفسیر روح البیان، ج 6، ص 315. انما رموه بالکذب فان الشعر یعبر به عن الکذب و للشاعر الکاذب.

44 ولید از قضات عرب بوده و بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردد؛ فروغ ابدیت. ج 1، ص 239.

45 فروغ ابدیت، ج 1، ص 240. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 1، ص 365. الوفاء بأحوال المصطفی، ج 1، ص 203، با اندکی تغییر.

46 انشاد از نشد به معنی خواندن شعر است. حال گوینده خود او باشد یا شعر دیگری را بخواند. انشاء از نشأ به معنی ایجاد کردن. کسی که شعر بسراید.

47 ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 3.

48 المیزان، ج 17، ص 117. در بین صاحب نظران نامبرده عبارت علامه نوشته شد.

49 همان.

50 المفصل فی تاریخ العرب، ج 9، ص 244. اما اینکه عایشه گفته شعر مبغوض ترین سخنان نزد او بود بعداً خواهیم گفت این بستگی به نوع شعر دارد. و الاّ حضرت مکرراً به اشعار شاعران اسلامی توجه و عنایت خاص داشتند.

51 تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 9، ص 288.

52 الغدیر، ج 2، ص 4. دلائل الاعجاز، عبدالقاهر الجرجانی، ص 17.

53 الغدیر، ج 2، ص 7.

54 همان.

55 تاریخ ادبیات عرب. عبدالجلیل ترجمه آذرنوش ص 65.

56 الغدیر، ج 2، ص 7. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانی، ص 14، با اندکی اختلاف.

57 الغدیر ج 2، ص 6. التمهید، ج 4، ص 321.

58 همان. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانی، ص 13، با اندکی اختلاف.

59 راجع به انتساب این دیوان که حدود 1500 بیت دارد به امام علی (ع) شک و تردید فراوان وجود دارد که در جای خود متذکر شده ایم.

60 تفسیر نمونه، ج 15، ص 385. یا معشرالشیعه علموا اولادکم شعرالعبدی فانه علی دین اللّه.

61 تفسیر نمونه، ج 18.

62 ترجمه الاتقان، ملا جلال سیوطی، ج 2، ص 384 و التمهید، ج 4، ص 49 به نقل از راغب اصفهانی.

63 سفینة البحار، ج 1، ص 703. اعجاز القرآن، عبدالکریم خطیب، ج 1، ص 103.

64 سوره 26 از قرآن کریم.

65 این موارد برگرفته از تفسیر شریف نمونه است. ج 15، ص 378.

66 الغدیر، ج 2، ص 9.

67 شعر و شاعری در ایران اسلامی، ص 24، معظمه اقبالی.

68 یک نفر شاعر با گفتن یک سطر شعر در ولادت فرزند فضل بن خالد برمکی سی و شش هزار «درهم» جایزه گرفت. تفسیر احسن الحدیث، علی اکبر قرشی، ج 9، ص 106.

69 قاموس قرآن، علی اکبر قرشی، ج 4، ص 46.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان