پژوهشی در زمینه الفاظ اعجمی در قرآن (۱)

چکیده:
در این مقال، الفاظ اعجمی در قرآن مورد بررسی قرار گرفته اند. نخست به پیشینه تاریخی موضوع، پرداخته شده و با سیری کوتاه در آیات مربوطه، دیدگاه مفسران در این زمینه منعکس گشته است. آنگاه پدیده توارد لغات و اخذ و عاریه زبانی از زبان دیگر به عنوان مقدمه ای لازم برای پیگیری موضوع، مطرح می شود.
اقوال و دلائل عمده قائلین به وقوع و عدم وقوع الفاظ اعجمی در قرآن، بخش دیگری از این مقال را به خود اختصاص داده است. طرح مسأله:
وجود الفاظ اعجمی (غیر عربی) در قرآن از یکسو، و تصریح بر «عربی» و «عربی مبین» بودن قرآن در آیاتی چند(2) از سوی دیگر، سبب طرح شبهاتی علیه قرآن شده است.
از معاندین روزهای آغازین نزول آیات وحی گرفته، تا مستشرفین دیروز و امروز، همواره وجود این الفاظ در قرآن را دستاویزی برای القاء شبهات قرار داده اند، گاه تناقض آشکار در قرآن را مطرح کرده، زمانی تحریف قرآن را به واسطه وجود این الفاظ نتیجه گرفته و آن را در حدّ انا جیلی که به وسیله نویسندگان مُلهَم(3) نوشته شده است، تنزّل داده اند، تا راه را برای طرح شبهات دیگر هموار سازند و گاهی نیز در پی خدشه بر اعجاز قرآن بوده اند.
وجود این گونه شبهات، دانشمندان علوم قرآنی را بر آن داشته تا در باره مسأله بحث کرده و در رفع این تناقض ظاهری و پاسخ به سایر شبهات بکوشند. پیشینه تاریخی بحث:
همزمان با نزول آیات وحی و اندکی پس از آن، این مسأله توسط ابن عباس (م - 68 ه) و ابن جبیر(م - 95 ه) و وهب بن منبه (م - 114 ه) در شکل ابتدایی اش مطرح گردید. سپس توسط شافعی (م - 204 ه) در «الرساله» و «الأم» دنبال شد.
همزمان با شافعی، ابو عبیده معمر بن المثنی (م - 209 ه) و ابو عبید القاسم بن سلاّم (م - 224 ه) نیز در این بحث به اظهار نظر پرداخته اند.
سپس ابن جریر طبری (م - 310 ه) در مقدمه تفسیرش به این بحث پرداخت. آنگاه معاصر وی ابو حاتم رازی (م - 322 ه) با تبحری که در فقه اللغه داشته، آن را در «الزینه» دنبال کرده و با دقت نظر ابن جنی (م - 392 ه) در خصائص، به طور فنی تعقیب شد. و در قرن ششم، همزمان مورد دقت نظر ابو منصور جوالیقی (م - 540 ه) در «المعرّب من الکلام الأعجمی» و ابن عطیه (م 546ه) در «تفسیر ابن عطیه» قرار گرفته است.
در قرن هفتم، قرطبی (م 671 ه) در تفسیر «الجامع لأحکام القرآن» بابی را به آن اختصاص داد. آنگاه زرکسی (م 794 ه) دانشمند مشهور علوم قرآن در «النوع السابع عشر» از «البرهان فی علوم القرآن» با عنوان «معرفة ما فیه من غیر لغة العرب» بدون اینکه قولی را اختیار کند به بحث از این مسأله همت گمارد.
سپس سیوطی (م 911 ه) عالم متبحر و معروفی که مباحث علوم قرآنی را به اوج خود رساند، در «النوع الثامن و الثلاثون» با عنوان «فیما وقع فیه بغیر لغة العرب» بحثی مبسوط و کم نظیر را از خود به یادگار گذاشت و با دقت و درایت، مختار خویش را بیان کرد.
...مسأله مورد گفتگو در قرن حاضر به همت دکتر عبد الصبور شاهین در کتاب «القراءات القرآنیة فی ضوء علم اللغة الحدیث» تحت عنوان «مشکلة الاصل الاعجمی» با شیوه فنی و محققانه ای به تفصیل، بحث شده است، گر چه از بیان مختار خویش دریغ کرده است.
البته در عصر حاضر، آثار دیگری در این زمینه به چاپ رسیده که غالبا اعم از بحث ماست.(4) سیری کوتاه در آیات مربوط به بحث:
گروه معدودی از مفسران شیعه و سنی، به مناسبت بحث از آیاتی که متضمن عربی بودن قرآن است، مباحث کوتاهی در زمینه الفاظ اعجمی در قرآن، را در تفاسیر خود آورده اند. جهت آشنایی با اهم آراء آنان سیری کوتاه در آن مباحث لازم است.
آیات مربوطه، مجموعا 15 آیه است که در 11 مورد، واژه «عربی» یا «عربیا» به کار رفته و در 4 مورد دیگر، کلمه «اعجمی» استعمال شده است.
1 انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف / 2).
مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه می نویسد: انزال قرآن به زبان عربی یعنی پوشاندن لباس قرائت و عربیت بر قرآن در مرحله انزال، بطوری که مطابق با زبان متداول عربها باشد.(5)
مرحوم طبرسی «قرآنا عربیا» را این چنین منا و تفسیر کرده است، [قرآن] بر مجاری کلام عرب در محاوراتشان، نازل شده است.(6)
صاحب تفسیر خازن نیز در ذیل آیه پس از ذکر اختلاف علما در زمینه وجود الفاظ غیر عربی در قرآن، قول ابن عباس و مجاهد و عکرمه را اختیار کرده که از وجود الفاظ غیر عربی در قرآن خبر داده اند. وی در ردّ ابو عبیده که منکر وجود الفاظ غیر عربی در قرآن است می گوید:
ابن عباس و مجاهد و عکرمه، نسبت به ابو عبیده، اعلم و داناتر به زبان عرب می باشند. در پایان به جمع بین دو قول می پردازد که حاصل آن این است: عرب به الفاظ اعجمی تکلم کرده و به تدریح الفاظی که در اصل، غیر عربی بودند، [در اثر استعمال عرب] به عربی فصیح مبدل گشت.(7)
2 و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (ابراهیم / 4).
عده ای از مفسران، بر این سنت الهی تکیه کرده اند که خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه به لسان قوم خویش سخن گفته باشد، و ظاهر آیه را بهترین دلیل بر عدم وجود الفاظ غیر عربی در قرآن دانسته اند. در حالی که منظور از قوم، قومی نیست که پیامبر، نسبا از آنها باشد و لزوما به زبان آنان، دین و شریعت الهی خویش را تبلیغ کند، علامه طباطبایی در ذیل آیه، به این نکته اشاره کرده و می نویسد:
منظور این نیست که پیامبر خدا، به زبان قومی که نَسَبا از آنهاست، فرستاده شده باشد چون خداوند به مهاجرت لوط (ع) از کلده که به زبان سریانی سخن می گفتند، به سرزمین مؤتفکات که عبری زبان بودند تصریح می فرماید و خداوند آنها را قوم او نامید و لوط (ع) را به سوی آنان فرستاد.(8)
شیخ طوسی نیز، ارسال به لسان قوم را در این حد می داند که مردم، سخن او را بفهمند و احتیاج به کسی که برای آنان، کلام پیامبرشان را ترجمه کند، نداشته باشند.(9) بیانی که طبرسی، عین آن را در تفسیر خویش، آورده است.(10)
آلوسی نیز در ذیل این آیه، از ابوبکر واسطی نقل می کند که گفته است:
«50 لهجه و زبان در قرآن وجود دارد و از جمله زبان های غیر عربی که در قرآن وجود دارد، فارسی، نبط، حبشه، بربر، سریانیه، عبرانیه، و قبط... را برشمرده است.(11)»
3 و لو جعلناه قرآنا اعجمیا لقالوا لولا فصلت آیاته ءاعجمی و عربی (فصلت / 44).
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه از راغب نقل می کند:
«عجمه، خلاف ابانه و عجم، خلاف عرب است. و اعجم، کسی است که در زبانش، عجمه [لکنت] باشد اعم از این که عرب یا غیر عرب باشد.»
آنگاه در ارائه ضابط و تعریفی از اعجمی نتیجه می گیرد:
فالاعجمی غیر العربی البلیغ سواء کان من غیر اهل اللغة العربیة او کان منهم و هو غیر مفصح للُکنة فی لسانه.(12)
4 و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلّمه بشر لسان الذین یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین (نحل 103).
برخی از مفسران ذیل آیه شریفه همین معنا و تعریف را از اعجمی، ارائه کرده اند. شیخ طوسی می گوید:
اعجمی، کسی را گویند که فصیح سخن نمی گوید و عجمی، منسوب به عجم است.(13)
طبرسی در بیان علت این که چرا خداوند سبحان، به جای «اعجمی» لفظ «عجمی» را استعمال نفرموده، به فرق عجمی و اعجمی اشاره کرده و می نویسد: [خداوند، لفظ] عجمی را نفرمود چون عجمی منسوب به عجم است گرچه فصیح باشد [ولی] اعجمی کسی است که زبانش و سخنش فصیح نباشد ولو عربی سخن بگوید. آنگاه افزوده است:
آیا نمی بینید که سیبویه عجم بود گرچه لسانش، لسان عربی بود؟(14)
فخر رازی در بیان معنای کلمه «اعجمی» از ابوالفتح موصلی نقل می کند:
«ترکیب ع ج م، در زبان عرب برای ابهام و اخفاء وضع شده و ضد بیان و ایضاح است».
آنگاه می گوید:
عربها به کسی اعجم و اعجمی گویند که زبان عربی را نشناخته و نمی تواند به آن زبان تکلم کند.(15)
زمخشری در بیانی کوتاه، «اعجمی» را به غیر بیّن، تفسیر کرده است.(16)
در نقل آراء مفسران در بیان معنای آیات مربوطه به همین مقدار بسنده می کنیم.(17) و تنها بر این نکته تصریح داریم که منظور از «اعجمی» در این مقاله، اخص از تعریفی است که مرحوم علامه طباطبایی پس از نقل قول راغب در ذیل آیه 44 سوره فصلت، بیان فرمود. منظور از الفاظ اعجمی در این مقاله، الفاظ غیر عربی است. گاه مبلغین دیگر ادیان و مستشرقین، وجود الفاظ غیر عربی در قرآن را نوعی تحریف قرآن، و یا اخذ پیامبر از ادیان و اقوام دیگر، تلقی کرده، این الفاظ را «لغات دخیله» می نامند. تصویر محل نزاع:
قرآن می فرماید: سنت الهی در باب ارسال رسولان خود این است که آن ها را به لسان قومشان مبعوث کند(18) و چون لسان حضرت محمّد، صلی الله علیه و آله، و قوم او عربی بوده، قهرا کتابی که به سوی آنها نازل شده به زبان عربی است.
نص قرآن نیز بر این حقیقت گواه است(19) بنابراین شکی نیست که قرآن به زبان عربی است.
همچنین تمام مفسران و دانشمندان علوم قرآنی اتفاق دارند که ترکیب و اسلوب قرآن، همگی عربی است. قرطبی (م 671 ه) از جمله کسانی است که بر این اتفاق تصریح کرده و می نویسد:
«مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، همگی بر این باورند که کلام مرکبی در قرآن وجود ندارد که دارای اسلوب غیر عربی باشد.»(20)
پس هیچ جمله و کلام مرکبی در قرآن وجود ندارد مگر این که عربی بوده و بر اساس قواعد و دستور زبان عرب باشد و این مطلب نیز از محل نزاع بیرون است. و اما الفاظ مفرد در قرآن را از جهت موضوع بحث می توان به اسماء اعلام (اسم های خاص) و غیر آنها تقسیم کرد. با تحقیق در نوشتار دانشمندانی که در این زمینه بحث کرده اند در می یابیم که همگی بر وجود اسم های عَلَم غیر عربی مانند: ابلیس، انجیل، طالوت، هارون، یأجوج و... در قرآن اتفاق دارند. قرطبی پیرامون این اتفاق می نویسد:
«دانشمندان علوم قرآنی و مفسران در این که اسم های خاص غیر عربی مانند اسرائیل، جبرئیل، عمران، نوح و لوط در قرآن وارد شده، هیچ گونه اختلاف نظری با هم ندارند و تنها اختلاف آنان در وجود الفاظ غیر عَلَم (اسم خاص) و غیر عربی در قرآن است که آیا چنین الفاظی در قرآن وارد شده یا خیر؟»(21)
سیوطی نیز پس از نقل این استدلال قائلین به وجود الفاظ اعجمی در قرآن که می گویند:
دلیل ما اتفاق نحویین بر غیر منصرف بودن «ابراهیم» به خاطر عَلَمیت و اعجمین است [پس الفاظ غیر عربی در قرآن وجود دارد.]
می نویسد:
«این استدلال مردود است چون اسمهای خاص، از محل نزاع بیرون هستند.» (22)
بنابراین محل نزاع منحصر به الفاظ مفرد اعجمی غیر عَلَم [به عبارت دقیقتر الفاظ غیر علم که در قرآن زبانهای غیر عربی به لفظ و معنای واحد استعمال شده اند [می باشد. الفاظ اعجمی در قرآن:
نزد قائلین به وجود الفاظ اعجمی در قرآن، این کلمات عدد مشخصی ندارند چون از یکسو در اعجمی بودن برخی از این الفاظ اختلاف وجود دارد که از آنهابه «ما قیل بأعجمیتها» تعبیر می شود و از سوی دیگر، میزان تتبّع و استقراء افراد یکسان نبوده است. بعضی همچون سیوطی سالها(23) در این زمینه به تتبّع و تهیه فیش پیرامون این کلمات پرداخته اند، در حالی که برخی تنها به نقل الفاظ معدودی بسنده کرده اند.
از جمله دانشمندان علوم قرآن که به جمع آوری این الفاظ همت گمارده اند می توان از ابو حاتم رازی (م 322 ه)، ابو منصور جوالیقی (م 540 ه)، زرکشی م 794 ه)، سیوطی (م 911 ه) و دکتر عبد الصبور شاهین نام برد. زرکشی تنها 24 لفظ اعجمی در قرآن را برشمرده بدون این که آنها را حاصل استقراء خویش معرفی کند و یا اشاره ای به حصر آنها داشته باشد.(24)
سیوطی(25) از کتاب «المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرّب» خبر می دهد که آن را مستقلاً در این باب نگاشته و خلاصه اش را در اتقان آورده است. وی پس از بیان اقوال منکرین و مجوزین و قول مختار خویش، به ترتیب حروف الفا، 116 لفاظ را برشمرده و در پایان می نویسد:
«این الفاظ قبلاً در هیچ کتابی جمع آوری نشده است.»
البته وی در تدوین این مجموعه از ابو حاتم احمد بن حمدان اللغوی الرازی صاحب کتاب «الزینة» و ابو منصور جوالیقی صاحب «المعرب» بهره برده است.
آقای دکتر عبد الصبور شاهین(26) در تحقیقی شایسته، الفاظ اعجمی را در قالب مجموعه های جداگانه (سامیه هندیه اوربیه حامیه طورانیه) طبقه بندی کرده و با تصریح به این که اینها تمام الفاظ اعجمی در قرآن نیست، بر دو مصدر اساسی یعنی کتاب کتاب «الزینه» و «الاتقان» تکیه نموده و به «المعرب» نیز مراجعه کرده است.
وجود این دو مجموعه قدیم و جدید در «الاتقان» و «القراءات القرآنیة» ما را از تکرار مجدد این الفاظ در این نوشتار بی نیاز می کند.
شایان ذکر است که الفاظ اعجمی در قرآن منحصر به الفاظی نمی شود که مشهور نقل کرده اند، بلکه در تتبعات بعضی از مستشرقین کلمات دیگری را مشاهده می کنیم که اکثر آنها مازاد بر مجموعه سیوطی در اتقان است. رژی بلاشر، محقق معروف فرانسوی که در زمینه بعضی از مباحث علوم قرآنی تحقیقات گسترده و عمیقی دارد و تا اندازه ای هم منصفانه با مسائل برخورد کرده است، دسته ای از کلمات آرامی و سریانی و عبری را نام برده و تأکید می کند که عربها در اثر مجاورت با یهود و سایر ملل، الفاظی از قبیل «قرأ، کتب، کتاب، تفسیر، تلمیذ، فرقان، قیوم، زندیق،» را در زبان خود به کار برده اند.(27) توارد لغات:
در اصطلاح علم زبان شناسی اسعمال لفظی در دو، یا چند زبان به معنی واحد، توارد لغات (زبانها) نامیده می شود. برای مثال زبان عربی و حبشی بر لفظ «قسورة»(28) (شیر جنگلی) توارد دارند؛ چون لفظ قسوره همان معنایی را که در زبان اعراب دارد، در لسان مردم حبشه نیز داراست. توارد جایی است که لفظی با معنای واحد در زبانی اسعمال شود و بر حسب تصادف و اتفاق، در زبان دیگری نیز به همین معنا استعمال شود. بنابراین توارد، یک امر اتفاقی است و به همین خاطر گاهی از آن به «اتفاق لغات» تعبیر می شود.
قائلین به توارد لغات، منکر هر گونه اخذ و عاریه زبانی از زبان دیگرند و استعمال یک لفظ با معنای واحد در دو یا چند زبان را صرفا ناشی از اتفاق و تصادف می دانند.
ما برای آشنایی با پدیده توارد لغات به همین مقدار بسنده می کنیم. اخذ و عاریه زبانی از زبان دیگر:
در اصطلاح علم زبان شناسی، اخذ یا عاریه گرفتن عبارت است از استفاده و به کار بردن کلمه یا کلماتی از یک زبان در زبان دیگر به طوری که در این اخذ و اعطاء، قهرا یکی از دو زبان اصل و دیگری فرع شناخته شود. گرفتن و اخذ زبانی از زبان دیگر که به خاطر مجاورت، مبادلات اقتصادی، روابط فرهنگی، مهاجرت و غیره صورت می گیرد، نزد اهل فن، امری مسلّم است، ولی تشخیص اصل در بین دو زبان، امری مشکل است و غالب قضاوت ها در این باره بر پایه ظن و گمان متکی است نه دلیل محکم علمی، بخصوص اگر بین دو زبان، نزدیکی و تشابه فراوانی باشد.
تئودورنولدکه مستشرق آلمانی می نویسد:
«هر اندازه تشابه بین دو زبان بیشتر باشد، تشخیص و شناخت کلماتی که یکی از این دو زبان، از دیگری به عاریت گرفته، کاری دشوارتر است.»(29)
اصطلاح کلمات دخیله بر کلماتی اطلاق می شود که از زبان دیگر عاریه گرفته شده باشند. البته در هر زبان، به خصوص زبان عرب، به کمک مقیاسهای فنی الفاظ اصیل را از دخیل تشخیص می دهند که مقیاس فنی ابن جنی از این قبیل است. وی می گوید:
«آنچه بر کلام عرب قیاس شود از زبان عرب است».(30) اقوال و دلائل عمده قائلین به وقوع الفاظ اعجمی در قرآن:
1 قبل از نزول قرآن در اثر مخالطات اعراب با اقوام دیگر و مسافرت و مهاجرت و... به سرزمین های مجاور همچون شام، لفسطین، حبشه، ایران و... به تدریج الفاظ غیر عربی به زبان عرب راه یافته تا جایی که در اشعار آنها نیز استعمال شده و به عنوان عربی فصیح مقبول مردم عرب واقع شده، آنگاه قرآن که به زبان عربی فصیح نازل شده این الفاظ اعجمی الاصل را استعمال کرده است.
ابن عطیه (م 546 ه) در مقدمه تفسیرش همچون یک عالم زبان شناس جدید با استدلالی متین و علمی و به دور از بیان دلائل خطابی قائل به اخذ زبان عرب از سایر زبانهاست.
او می گوید:
«عرب عاربه (خالص) که قرآن به زبان آنها نازل شده با اقوام و مردم غیر عرب مراوده و مخالطه داشته است. این ارتباط از طریق تجارت، ییلاق و قشلاق قریش و مسافرت ها همچون سفر ابو عمرو به شام و سفر عمر بن خطاب و عمرو بن عاص و عمارة بن ولید به سرزمین حبشه و سفر اعشی به حیره و مصاحبت با مسیحیان آنجا، با این که در لغت، حجت است؛ بنابراین از این راه ها، زبان عرب از الفاظ غیر عربی تأثیر پذیرفته و پس از حذف و تخفیف بعضی حروف، این الفاظ را در اشعار و صحبت های روز مرّه اش به کار گرفته تا جایی که به شکل عربی فصیح در زبان عرب، جا افتاده آنگاه به هنگام نزول قرآن به زبان عربی، در قرآن استعمال شده است (و علی هذا الحد نزل بها القرآن).
و اگر مردم عرب به معنای این الفاظ آگاه نباشند طبیعی است، چون دارای اصل غیر عربی بوده اند، همچنان که ابن عباس معنای «فاطر» را نمی دانست بنابراین الفاظ مذکور، در اصل غیر عربی بوده ولی عربها، پس از تعریب، آنها را در زبان خویش استعمال کرده اند. پس این الفاظ، به این بیان، عربی هستند.(31)
دکتر صبحی صالح ضمن بحثی درباره لفظ قرآن ضمن اشاره به سخنان مستشرقین همچون بلاشر و برجشتراسر می نویسد:
«اما لفظ قرأ (خواندن) را قطعا عرب از اصل آرامی گرفته است. برجشتراسر G.Bergstrasser می گوید: لغاتِ [زبان ها] آرامی و حبشی و فارسی، اثرات غیر قابل انکاری بر زبان عرب بر جای گذاشته اند چون زبان اقوام متمدنی بوده اند که از قرن ها پیش از هجرت پیامبر (ص) در مجاورت مردم عرب به سر می برده اند.
آقای صبحی صالح می افزاید:
چرا این مطلب [تأثیر پذیری زبان عرب از سایر زبانها] را بعید دانسته و تصدیق نکنیم در حالی که می دانیم لهجات آرامی گوناگون در سرزمین فلسطین و سوریه و بین النهرین و عراق رواج داشته است؟ همچنین می دانیم که مجاورت عرب با یهودیانی که زبان دینی آنها، آرامی بود، باعث انتشار بسیاری از الفاظ دینی آرامی شد و به این نکته، مستشرقی همچون کرنکو Krenkowبه هنگام بحث از لفظ «کتاب» در دائرة المعارف اسلامی اشاره کرده است.(32)
همچنین بلاشر، Blacher، پس از ذکر عده ای از کلمات دینیِ آرامی، سریانی و عبری، تأکید دارد که مردم عرب، این الفاظ را به دنبال مجاورت با یهود و سایر ملت ها در زبان خویش اسعمال کرده اند.»(33)
2 در قرآن الفاظ غیر عربی وجود دارد و در مقام جواب از قول خداوند «قرآنا عربیا» (یوسف / 4) گفته اند: به خاطر قلّتی که این الفاظ دارند قرآن را از عربی بودن خارج نمی کنند همچنان که وجود چند لفظ عربی در قصیده فارسی، آن را از فارسی بودن خارج نمی کند.
3 سیوطی می گوید:
«وقوع اعلام غیر عربی در قرآن مورد اجماع و اتفاق کل است پس چه مانعی دارد که چند لفظ اعجمی غیر عَلَم در قرآن وجود داشته باشد.»(34)
4- عده ای همچون زمخشری، فاقد وزن عربی بودن کلماتی مثل انجیل [بنابر قرائت حسن که به فتح همزه قرائت کرده است] را دلیل بر وقوع الفاظ اعجمی در قرآن می دانند. او در ذیل قول خداوند «.... و انزل التورات و الانجیل...» می نویسد:
«التوراة و الانجیل، اسمان اعجمیان و تکلّف اشتقاقها من الوری و النحل و وزنها بتفعله و افعیل انما یصحّ بعد کونهما عربیین. و قرأ الحسن: الأنجیل بفتح الهمزة و هو دلیل علی العجمة، لان افعیل بفتح الهمزة عدیم فی اوزان العرب.»(35)
وی در جای دیگری از تفسیرش به اعجمی الاصل بودن و تعریب آنها تصریح می کند و می گوید:
«المسیح لقب من الالقاب المشرفه، کالصدیق و الفاروق و اصله مشیحا بالعبرانیة و معناه المبارک، کقوله «و جعلنی مبارکا اینما کنت» و کذلک عیسی معرّب من ایشوع و مشتقهما من المسح و العیس، کالراقم فی الماء».(36)
5- دلائل نقلی متعدد بر وجود الفاظی از زبانهای دیگر در قرآن دلالت دارد که سیوطی اینها را قوی ترین دلیل بر وقوع الفاظ اعجمی در قرآن می داند. او پس از ذکر بعض دلائل قائلین به وقوع، می نویسد:
«و اقوی ما رأیته للوقوع و هو اختیاری ما اخرجه ابن جریر بسند صحیح عن ابی میسره التابعی الجلیل قال: فی القرآن من کل لسان . و روی مثله عن سعید بن جبیر و وهب بن منبّه.»(37)
آنگاه نتیجه می گیرد که:
حکمت وقوع این الفاظ در قرآن این است که علوم اولین و آخرین و «نباء کل شی ء» در قرآن وجود دارد. بنابراین باید اشاره به انواع زبان ها در قرآن بشود تا احاطه اش «بکل شی ء» تمام شود.
و در پایان از ابن النقیب خبر می دهد که بر این مطلب تصریح کرده و گفته است:
از امتیازات قرآن بر سایر کتب آسمانی این است که آن ها تنها به لغت قوم نازل شده و مشتمل بر زبان های دیگر نبوده اند و حال آن که در قرآن، علاوه بر جمیع لغات عرب [لهجه های عرب]، لغات غیر عربی از قبیل روم و فرس و حبشه، فراوان دیده می شود. اقوال و دلائل عمده قائلین به عدم وقوع الفاظ اعجمی در قرآن:
1 قرآن به زبان عربی بوده و تمام مرکبات و مفردات آن عربی است و الفاظ منسوب به زبان های دیگر در قرآن، از باب توارد زبانهاست.
خلاصه کلام شافعی (م - 204 ه)این است که: خود قرآن دلالت دارد که جز به زبان عربی نیست و الفاظ اعجمی موافق با عربی در قرآن از باب توارد و توافق زبانهاست.(38)
ابو عبیده معمر بن المثنی (م - 209 ه) معاصر شافعی نیز بر همین منوال سخن گفته است.(39)
ابن جریر طبری (م - 209 ه) بر ظاهر قول خداوند: «قرآناً عربیاً» در آیه شریفه «انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف / 2) تأکید کرده و می گوید:
«جایز نیست بر کسی که دارای فطرت سالم است و به قرآن ایمان دارد و حدود الهی را می شناسد، معتقد شود که بعضی از کلمات قرآن فارسی است، نه عربی و برخی نبطی است نه عربی و... ؛ بعد از آن که خداوند، خود در باره قرآن فرموده است که آن را عربی قرار داده است.»(40)
وی بر اتفاق لغات (زبانها) در کلمات مذکور تأکید می کند و حتی عنوان باب را «القول فی البیان عن الاحرف التی اتفقت فیها الفاظ العرب و الفاظ غیرها من بعض اجناس الامم» قرار می دهد. آنگاه قول به أخذ و عاریه زبان عرب از دیگران را رد کرده و می نویسد:
«نه عرب أولی است به این که در این کلمات اصل قرار داده شود و نه عجم احق است که ریشه این کلمات قرار داده شود و زبان عرب از او بگیرد و هر کس این چنین ادعایی کند، جز با خبر یقینی ثابت نمی شود.»
او می افزاید:
«خوب است که این گونه کلمات را عربی عجمی، یا حبشی عربی بنامیم چون بالفظ و معنای واحد در هر دو زبان استعمال می شوند.»
2 ابن فارس (م 395 ه) می گوید:
«وجود الفاظ اعجمی در قرآن باعث این توهم می شود که دیگران بگویند: چون قرآن مشتمل بر زبان های غیر عربی بوده عرب نتوانسته مثل آن را بیاورد.»(41)
3 عده ای گفته اند:
«تمام الفاظ مذکور، عربی خالص هستند ولی چون زبان عربی خیلی وسیع است بُعدی ندارد که این الفاظ از نظر بزرگان هم مخفی بماند همچنان که ابن عباس معنای «فاطر» و «فاتح» را نمی دانست.»(42) [شاید گمان می کرد که اینها غیر عربی هستند.] ابو عبید و تصدیق هر دو قول:
ابو عبید القاسم بن سلاّم (م 224 ه) پس از آنکه قائلین به وقوع را فقها و منکرین را ادبای عرب معرفی می کند در مقام ایجاد تصالح و توافق بین آن ها بر آمده و می نویسد:
«من به نظریه ای معتقدم که هر دو قول را تصدیق می کند چون ریشه این الفاظ، اعجمی است همچنان که فقها می گویند. ولی وقتی به دست عرب ها افتاد آنها را تعریب کرده و بدینسان عربی شدند سپس قرآن نازل شد. پس هم کسانی که این الفاظ را عربی می دانند و هم آنانکه اعجمی می خوانند، قولشان مورد تصدیق است.»(43)
سیوطی پس از نقل کلام فوق می گوید:
«جوالیقی و ابن جوزی و دیگران به این قول تمایل نشان داده اند.»
ابن فارس نیز بعد از حکایت این قول ابو عبید می گوید:
«پس سخن ابو عبید درست است، گرچه گروهی از متقدمین، رأی و نظر دیگری را پسندیده اند.»(44)
البته با توجه به مباحث گذشته، بروشنی در می یابیم که ابو عبید قایل به اخذ زبان عرب از سایر زبانها بوده و توارد لغات را منکر است. بنابراین بیشتر به تأیید نظر قائلین به وقوع الفاظ اعجمی در قرآن شبیه است تا تصالح بین قولین و تصدیق آن ها. قول مختار:
مختار ما وجود کلمات اعجمی الاصل در قرآن است. اما شیوه منطقی بحث، ایجاب می کند که ابتدا دلایل منکرین وقوع را جواب داده آنگاه به بیان استدلالی نظر خویش بپردازیم.
عمده ترین دلیل منکرین، توارد زبانها بود که شافعی، ابو عبیده و ابن جریر طبری به آن تمسک جسته اند. که به نظر می رسد وجود الفاظ اعجمی در قرآن را سبک و دور از شأن کتاب آسمانی و معجزه بزرگ رسول گرامی دانسته اند و عقیده خود را با تکیه بر ظهور آیات و تمسک به توارد، مستدل نموده اند و حال آنکه توارد در نهایت می تواند وجود چند لفظ اعجمی در قرآن را توجیه کند نه بیش از صد لفظ شناخته شده را؛ در حالی که ورود این الفاظ در لسان عرب، سال ها قبل از نزول قرآن بوده و اساسا پدیده ای مربوط به زبان است و ربطی به نزول قرآن ندارد. چون قرآن به لسان قوم عرب نازل شده، لسانی که بی شک متأثر از سایر زبانها بوده و کلمات اعجمی را پس از تعریب، سال ها قبل از نزول قرآن اسعمال کرده تا جایی که این امر مضر به فصاحت نیز دانسته نشده است.
شافعی که به شدت منکر وجود الفاظ اعجمی در قرآن است و مخالفین را فاقد دلیل می خواند، خود به تواردی استدلال نموده که دلیلی بر اثبات آن اقامه نکرده است در حالی که غالبا آنچه را که از باب توارد می دانند، در واقع به نوعی اخذ و عاریه زبانها برمی گردد و اخذ، به خاطر مخالطات عرب،(45) امری بدیهی و واقعیتی انکارناپذیر بوده، همچنان که ارتباطات گسترده در این روزگار، به میزان بسیار زیادی موجب این اخذ شده است به طوری که امروز در بسیاری زبان ها و از جمله زبان عرب، کلمات لاتین عینا، با همان تلفظ و بدون این که کلیشه عربی «آل» را بر پیشانی داشته باشند، استعمال می شوند.
بنابراین گرچه نتوان اصل بودنِ یک زبان را با دلیل مسلم و یقینی برای یک یا چند کلمه، اثبات کرد ولی با وجود شواهد فراوان تاریخی، هرگز نمی توان اصلِ «اخذ و عاریه» را منکر شد و بدون اقامه دلیل، همه را به حساب اتفاق و توارد لغات قَلمداد کرد. تواردی که در نزد اهل فن بعید بوده و تنها در موارد نادری پذیرفته شده است، ابن عطیه در ردّ طبری می نویسد:
«این عقیده طبری که هر دو زبان به طور اتفاقی، تمام این کلمات را بکار گرفته اند، بعید بوده، بلکه غالبا یکی از دو زبان، اصل و دیگری فرع است. [و علت این که غالبا گفتیم این است که] امکان استعمال اتفاقی کلمات را در موارد بسیار کمی، منتفی نمی دانیم.» (46)
همچنین امثال ابن عباس که معانی این کلمات دخیله را در زبانهای دیگر بیان کرده اند هرگز به توارد و اتفاق، اشاره نکرده اند(47) و این، نوعی تأیید ضمنی بر اخذ این کلمات از زبان های دیگر است هر چند بر اینکه اصل، کدام زبان و فرع کدام زبان است، دست نیابیم.
پس از تتبع فراوان، هیچ نقلی از پیامبر (ص) یا امام (ع) یافت نشد که در زمان نزول وحی و بعد از آن، راوی از آنان در باره اعجمی الاصل بودن این کلمات دخیله، سؤال کند.
پس حق این است که وجود این الفاظ اعجمی در زبان عرب و قرآن، از باب توارد نیست و به اخذ و عاریه زبان ها از یکدیگر مربوط می شود. گرچه تشخیص اصل و فرع کاری است مشکل؛
چون در رابطه با ریشه شناسی تطبیقی واژه های زبان های سامی هنوز کتابی که قابل اعتماد باشد نوشته نشده است. مترجم کتاب واژه های دخیل در قرآن مجید در این زمینه می گوید:
«متأسفانه در ریشه شناسی زبان های هند و اروپایی، یا هند و ژرمنی تألیف والده ویوکورنی نوشته نشده است تا با مراجعه بدان، بتوان رأی نسبتا قطعی درباره ریشه های سامی و معنای اصلی آن ها و تحول آن در زبانهای همزاد صادر کرد.(48)
و اما دلیل ما بر وجود الفاظ اعجمی در قرآن، علاوه بر دلایل قائلین به وقوع این کلمات در قرآن، این است که «عربی مبین» یا «بلسان عربی» هرگز منافاتی با اخذ و عاریه زبان عرب، از زبان های کهن و مجاور همچون سریانی، عبری، حبشی و فارسی ندارد و امثال شافعی و ابو عبیده، که سعی در انکار این اخذ دارند، بدون ارائه دلیل به انکار یک واقعیت تاریخی، پرداخته اند. این اختلاط و مراوده که امروزه به شکل روز افزونی شاهد آن هستیم و می رود تا برای کلمات وارده در هر زبان، معجم مستقل درست کنند، از مسلمات تاریخ بشریت بوده و امری طبیعی است(49). به طوری که هر چه مجاورت و ارتباط بیشتر بوده، این تأثیر بیشتر بوده گرچه در موارد زیادی نتوان اصل و فرع را از همدیگر تشخیص داد لذا می بینیم از آنجا که ارتباط و اختلاط عرب باستان با تمدن چین قدیم یا اصلاً وجود نداشته و یا بسیار کم بوده است، هرگز نشنیده ایم که لفظ چینی در قرآن باشد و یا هر زبان قدیمی دیگر که هزاران سال قدمت داشته ولی اهل آن زبان با اعراب، اختلاطی نداشته اند. امروز این بحث در بین ادبای عرب مطرح است که زبان عرب، از الفاظ غیر عربی در اثر اختلاط و مراودات سیاسی، فرهنگی، تجاری و.. پر شده و به قول یکی از آنها، سیبویه دیگری لازم است تا زبان عرب را نجات دهد (زدودن کلمات غیر عربی از زبان عرب) و مگر نه این است که ورود این همه کلمات غیر عربی در این زبان، در ادامه همان اخذ و عاریه قبل از اسلام است.
از سوی دیگر در نتیجه ظهور علومی چون جامعه شناسی زبان، روانشناسی زبان و زبان شناسی، امروز بیش از گذشته، روشن شده است که تداخل زبان ها و ورود کلمات یک زبان به زبان دیگر، نتیجه طبیعی برخورد زبانهاست. از نظر تاریخی، همیشه زبان اقوامی که در جوار یکدیگر می زیسته اند به خاطر ارتباطات تجاری، فرهنگی، دینی و غیره از یکدیگر متأثر بوده است و قوم عرب از این قاعده مستثنی نبوده است.
یکی از نویسندگان معاصر در این باره چنین نوشته است:
«فرآیند وام گیری زبانهااز یکدیگر امر تازه ای نیست و قدمتش به قدمت پیدایش خود زبانهاست. تنها زبانی از این فرآیند می تواند بر کنار باشد که به کلی محصور و منزوی از همه ارتباطات اجتماعی و فرهنگی و مستغنی از همه جوائج و نیازها باشد که البته چنین زبانی در حم «نیست در جهان» است. اصولاً وجود یک زبان ناب که هیچ گونه گردی از زبانهای دیگر بر دامن کبریائیش ننشسته باشد افسانه ای بیش نیست و تا آنجا که تحقیقات زبانشناسی نشان می دهد، همه زبانها از جنبه واژگانی آمیخته اند و مهمتر این که در بسیاری از زبانها درصد واژه های دخیل نسبت به واژه های بومی رقم بالایی را تشکیل می دهد مثلاً در زبان آلبانی از مجموع 5140 ماده لغت که در یکی از فرهنگ های معتبر آن ضبط شده است، بیش از 430 لغت اصیل آلبانی وجود ندارد و مابقی که 4170 لغت است از زبان های دیگر همانند یونانی و رومانیایی و اسلاوی و ترکی گرفته شده و از آن جمله اصلِ 730 لغت مجهول است. همچنین در زبان ارمنی قدیم از 1940 لغت که در فرهنگی گرد آوری شده 438 لغت آن ارمنی اصیل و بقیه واژه های قرضی هستند.»(50)
ما امروز شاهد تأثیر پذیری زبان اهل بنادر از اهل زبانی دیگر اعم از توریستها، کارگران، متخصصین و بازرگانان خارجی در آن مکان ها هستیم که رواج اصطلاحات انگلیسی در زبان مردم کناره های خلیج فارس از طریق شرکت های استخراج کننده نفت، نمونه بارزی از این تأثیر پذیری است.
بنابراین اعجمی بودن این الفاظ [به معنای ورود این الفاظ قبل از نزول قرآن در زبان عرب ] از نظر ما ثابت است و به دلایلی که گذشت، هیچ منافاتی با «عربی مبین» بودن قرآن ندارد. آیا کلمه «وحی» عربی است؟
در بحث «وحی در لغت» به تفصیل معانی این کلمه را از معاجم معتبر نقل کردیم. اما در این جا به مناسبت بحث از الفاظ اعجمی در قرآن، خصوص کلمه «وحی» را بنابر اهمیت آن، مورد دقت قرار می دهیم.
پس از دقت و تفحص در مجموعه هایی که پیرامون «الفاظ اعجمی در قرآن» نوشته شده، هیچ گونه تصریح یا اشاره ای دالّ بر اعجمی بودن این لفظ به عنوان یک سند تاریخی پیدا نکردیم به خصوص که نسبت به کلمات اعجمی معرّب که غالبا جامد بوده و یا مشتقات کمی دارند، کلمه «وحی» با بیش از ده صیغه اشتقاقی، حدود 78 بار در قرآن استعمال شده و ما هیچ موردی سراغ نداریم که سؤالی از اصحاب یا تابعین پیرامون اعجمی بودن آن مطرح شده باشد.
همچنین کلمه «وحی» فاقد وزن اعجمی بوده و نشانه ای از تعریب در آن مشاهده نمی شود چون تمام کلمات اعجمی (کلمات دخیل) به نوعی، مُهر تعریب را بر پیشانی دارند که غالب این نشانه ها عبارتند از:
وارد کردن «ال» بر ابتدای کلمه.
تبدیل حرف یا حروفی از کلمه.
الحاق حرکات اعرابیه و تنوین در آخر کلمه.
به طوری که مثلاً اگر کلمه اعجمی در عبارت عربی، فاعل باشد، مرفوع و اگر مفعول قرار گیرد، منصوب و هکذا.(51) از سوی دیگر وحی در زبان های عبری و آرامی و حبشی دارای وزن غیر عربی بوده که مخصوص به این زبانهاست.
آقای رامیار به نقل از دکتر جواد علی می نویسد:(52)
«عقیده به وحی نزد یهود و نصاری نیز معروف است و نزد ایشان نیز درجاتی دارد. این کلمه در عبرانی و آرامی (اوحی Aohy)(53) و در حبشی (وحی Wahaya) است.»
حتی با توجه به سابقه اسعمال لفظ وحی با مشتقات گسترده اش در اشعار(54) عرب جاهلی قبل از اسلام و برخورداری از سابقه دیرینه تاریخ اش در زبان عرب و به دنبال دلایلی که عربی بودن آن را تقویت می کرد، این احتمال وجود دارد که عبری ها
و حبشی ها و...، این واژه را از عرب گرفته و پس از تغییر، در زبان خود استعمال کرده باشند گرچه اثبات قطعی این اخذ و عاریه محتاج سند یقین آورِ تاریخ است. و در نهایت اگر روایات متعددی از قبیل روایاتی که بر اعجمیت قسوره و سجیل و ... وجود دارد، در باره کلمه وحی در دست می داشتیم هیچ بعدی نداشت که قائل به اعجمی بودن آن شده و قول موافق تحقیق و عالمانه را قربانی تعصب جاهلانه نمی کردیم.
پس حق مطلب این است که دلیلی بر اعجمی بودن کلمه وحی و مشتقات آن نداشته قهرا عربی اصیل بودن آن را اختیار می کنیم.
 

* این مقاله نتیجه تحقیق نویسنده در پژوهشکده علوم قرآنی دار العلم مفید می باشد.
1 یوسف / 2 الشعراء / 195 ابراهیم / 4.
2 اغلب مسیحیان برآنند که خدای تعالی، کاتبین و مؤلفین کتاب مقدس را ملهَم فرمود که اراده مقدسه او را در کتاب، محض افاده و ایمان و اخلاص ابدی بشر، بدون خطا و سهو و نسیان مرقوم دارند. به نقل از: قاموس کتاب مقدس، جورج بوست، چاپ 1894، بیروت.
3 ر. ک: 1 1 صدیقی. بررسی هایی در باره واژه های دخیل فارسی در عربی کهن، چاپ 1919، گوتینگن آلمان. (به زبان آلمانی) 2 کحاله، رضا. الفاظ المعربة الموضوعة، چاپ دمشق. 3 فرانکل، زیگموند. واژه های دخیل آرامی در زبان عربی، چاپ 1962. 4 آذرنوش، آذرتاش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی. چاپ 1354، انتشارات دانشگاه تهران. 5 جفری آرتور. واژه های دخیل در قرآن مجید، چاپ 1938.
4 المیزان، ج 11، ص 75.
5 مجمع البیان، ج 3، ص 207.
6 علی بن محمد بن ابراهیم معروف به خازن، تفسیر خازن، ج 3، ص 32.
7 المیزان، ج 12، ص 105.
8 تبیان، ج 6، ص 273.
9 مجمع البیان، ج 3، ص 303.
10 آلوسی، روح المعانی، ج 13، ص 186.
11 المیزان، ج 17، ص 399.
12 تبیان، ج 6، ص 427.
13 مجمع البیان، ج 3، ص 386.
14 تفسیر کبیر، ج 20، ص 118.
15 تفسیر کشاف، ج 2، ص 635.
16 برای مطالعه آراء دیگر مفسران ر. ک: تبیان، ج 9، ص 132؛ روح المعانی، ج 42، ص 129؛ مجمع البیان، ج 5، ص 16.
17 ابراهیم / 4: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم».
18 یوسف / 2: «انّا انزلناه قرآنا عربیّا لعلّکم تعقلون»، و نیز شعراء 195: «...بلسان عربی مبین».
19 الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 68.
20 الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 68.
21 الاتقان، ج 2، ص 126.
22 الاتقان، ج 2، ص 142: «این مقدار از الفاظ معرّبه در قرآن را پس از سالها تتبع فراوان بدست آورده ام.»
23 البرهان، ج 1، ص 288.
24 الاتقان، ج 2، ص 125.
25 القراءات القرآنیه، ص 331 321.
26 صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص 20 به نقل از: Blacher, Lecoran, Introduction,5
27 المدّثر / 51.
28 اللغات السامیة. ترجمه رمضان عبد التواب، ص 12.
29 الخصائص، ج 1، ص 357.
30 البرهان، ج 1، ص 289.
31- Krenkow, Encyclopedie de I Islam (art.kitad) 11,1104.
31 مباحث فی علوم القرآن، ص 19.
32 الاتقان، ج 2، ص 126.
33 تفسیر کشاف، ج 1، ص 335، آل عمران / 3.
34 تفسیر کشاف، ج 1، ص 363، آل عمران / 45.
35 الاتقان، ج 1، ص 126.
36 الرسالة، ص 41، و به تفصیل بیشتر در الأم، ج 1، ص 9.
37 الرسالة، ص 41، و به تفصیل بیشتر در الاتقان، ج 2، ص 125.
38 جامع البیان، ج 1، ص 8.
39 الاتقان، ج 2، ص 126.
40 الاتقان، ج 2، ص 126.
41 ر. ک: سیوطی، جلال الدین، الاتقان، ج 2، ص 128.
42 البرهان، ج 1، ص 290.
43 به کلام ابن عطیه در ادله قائلین به وقوع، مراجعه کنید.
44 قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 69.
45 ابن جریر طبری، جامع البیان، ج 1، ص 8.
46 آرتور، جفری، واژه های دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای، مقدمه، ص 28.
47 ر. ک: صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص 19.
48 نائل خانلری، پرویز، زبانشناسی و زبان فارسی، ص 111 112.
49 ر. ک: ابن جنی، الخصائص.
50 رامیار، محمود، تاریخ قرآن، ص 25.
51 شیوه بعضی از نویسندگان معاصر همچون دکتر جواد علی بر این است که اعراب کلمات را به کمک حروف لاتین بیان می کنند همچنان که مستشرقین از این شیوه برای بیان اعراب کلمات استفاده می کنند و در زبان لاتین واژه های InspirationوRevelation را معادل کلمه «وحی» به کار می برند.
52 جوهری، الصحاح، ج 6، ص 2519. ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 379. ابن درید، جمهرة اللغة، ج 1، ص 171.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر