ماهان شبکه ایرانیان

صیانت از مکتب صادقی(۱)

بسم الله الرحمن الرحیم، و الصلوة و السلام علی خیر خلقه، و اشرف البریة مولانا ابی القاسم محمد«صلی الله علیه وآله » و علی آله المعصومین سیما بقیة الله فی الارضین، حجة ابن الحسن المهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف ».
در آغاز به شما خواهران بزرگوار، اساتید و مربیان دانشگاه، تبریک و تهنیت می گویم و از زحمات و خدمات ارزنده شما سپاس و تقدیر دارم.
ماه رجب ماهی است که در آن رحمت خداوند بیش از ماههای دیگر بر بندگانش ریزش دارد; به همین دلیل آن را رجب الاصب نامیده اند. رجب ماه ولایت و دروازه ورود ماه شعبان است، و ماه شعبان، ماه رسالت و دروازه ورود به ماه رمضان است که خود ماه خدا و ضیافت الله است. در ماه رجب دعایی وارد شده که در آن سخن از میلاد دو امام معصوم (امام باقر و امام جواد«علیهم السلام ») آمده است. شاید بدین دلیل که آن دو امام همام، در ایام تقیه دیده به جهان گشوده اند. ماه رجب، ماه میلاد علی مرتضی و ماه وفات امام موسی کاظم «علیهماالسلام » است. رجب، ماه مبعث و ماه تجلی اعظم خداوند است.
شما اظهار محبت فرمودید. ولی من خود را لایق آن نمی دانم که در مقام پدری باشم. در هر حال آرزو داریم که افتخار فرزندی ائمه اطهار«علیهم السلام » نصیبمان گردد. رسول خدا«صلی الله علیه وآله » فرمودند: یا علی! لئن یهدی الله بک رجلا خیر مما طلعت علیه الشمس. «اگر یک نفر به وسیله تو هدایت بشود،(برای تو) بهتر از آن چیزی است که خورشید بر آن می تابد.» ما آرزومندیم که به عنوان فرزند روحانی نهایت تلاشمان، تبلیغ و نشر معارف ائمه هدی «علیهم السلام » در ذهن مردم باشد. ان شاءالله بپذیرند که همه ما، این افتخار را داشته و در شمار فرزندان روحانی آنها باشیم.
در آغاز عرایضم، قسمت کوتاه حدیثی را به مناسبت ایام میلاد مولا امیرالمؤمنین «علیه السلام » از کتاب جامع الاحادیث انتخاب کرده ام. این حدیث برای ما که در مسیر تعلیم و تربیت هستیم بسیار مفید است. این حدیث را از کتاب من لا یحضره الفقیه نقل کرده اند. مرحوم صدوق می نویسند: قال امیر - المؤمنین «علیه السلام » فی وصیة لابنه محمد بن الحنفیه «رحمه الله »: یا بنی لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل کل ما تعلم. فرزندم! چیزی را که نمی دانی، نگو! البته این عبارت مربوط به آموزش نیست بلکه، بطور کلی هرچه را که انسان نمی داند، نباید بگوید. باید علم داشته باشد تا بتواند درباره مردم قضاوت کند، یا به تحلیل موضوعات سیاسی، اجتماعی و دینی بپردازد. بنابراین انسان باید درباره هرچیزی که "لا تعلم" است توقف بکند و آن را بیان نکند. اگر شاگردان چیزی از شما پرسیدند که نمی دانستید، خجالت نکشید و بگویید الآن نمی دانم، بعد می گویم. مبادا اقرار به جهل کنید و جوابی خلاف واقع بدهید! انسان حتی هرچیزی را هم که می داند، نباید بگوید; به قول معروف، دروغ گفتن حرام است ولی راست گفتن، واجب نیست. برای اینکه صلاح نیست انسان بعضی چیزها را که می داند بگوید. بعد حضرت استشهاد می کند به آیه کریمه فان الله تبارک و تعالی قد فرض علی جوارحک کلها فرائض، یحتج بها علیک یوم القیامة. خداوند بر جوارح شما اموری را واجب کرده که روز قیامت بوسیله همان جوارح از شما بازجویی خواهد کرد. و یسالک عنها و ذکرها و وعظها و حذرها و ادبها و لم یترکها سدی «خداوند وظایف این اعضاء را یادآوری کرده است و نسبت آنها هشدار و بیم داده، آنها را یله و رها نگذاشته است.» فقال الله تعالی: و لا تقف ما لیس لک به علم. ان السمع و البصر و الفؤاد، کل اولئک کان عنه مسؤولا. «چیزی را که نمی دانید پیگیری نکنید. » مقصود از پیگیری نکردن، ترتیب اثر ندادن است، نه اینکه چیزی را که نمی دانید نپرسید. به عبارت دیگر یعنی چیزی را که نمی دانید، رهایش کنید تا بدانید; زیرا سمع و بصر و دل انسان، همگی در روز قیامت مورد سؤال قرار می گیرند حتی راجع به آن چیزی که در دل انسان خطور می کند، سؤال و حساب هست. البته گفته اند که اگر کسی خیال گناهی بکند قبل از انجامش آن را به پایش نمی نویسند. پس چطور آیه می فرماید که فؤاد(دل) هم مورد سؤال قرار می گیرد؟ جواب آن است که اولا بعضی از گناهان مخصوص دل است و بروزی ندارد; مثل ریا که گناه قلبی است. انسان با نیت و انگیزه اش ریا می کند. اگر هم تظاهر کند، آن تظاهر خود ریا نیست. آنچه عمل را ریا می کند، نیت است; عمل ریایی و بدون ریا تفاوتی با هم ندارد و مساوی است. علمای اخلاق گفته اند که گمان بد به تنهایی حرام نیست ولی اگر انسان خاطره را ادامه بدهد یعنی در دلش بپروراند و دنبال این برود که فلانی چه کار می کند به کجا می رود، چه کرده و چه نکرده است، و سوء ظن خودش را در دل حفظ بکند و همیشه به آن طرف بدبین باشد، اینجاست که می گویند اشکال دارد. قرآن مؤمنان را نهی کرده از سوء ظنی که ادامه داشته باشد و منشا تجسس، بی اعتمادی و نگرانی در جامعه شود. خلاصه اینکه آیه می گوید سمع، بصر و فؤاد همه مسؤول هستند. قال الله تعالی: اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم، و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم. «آنگاه که سخن از دهان یکدیگر می گرفتید و بر زبان می راندید چیزی را که درباره اش هیچ نمی دانستید و گمان می کردید که کاری خرد و بی اهمیت است; و حال آنکه نزد خدا کاری بزرگ است.»; یعنی ترتیب اثر دادن به چیزی که انسان نسبت به آن آگاهی و علم ندارد این شمول دارد و حتی مطالب علمی، تفسیر قرآن و تحلیل سیاسی را هم دربر می گیرد. بسیاری از مشکلات زمان ما به این دلیل است که غالب گفته های مردم از روی حدس و گمان است; ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. قرآن می فرماید که ظن نمی تواند جای حق را بگیرد.
حدیثی را که می خواهم برایتان نقل کنم، بطور مفصل می توانید در جامع الاحادیث باب جهاد، جلد 14 صفحه 56 بخوانید; می دانید که باب جهاد دو بحث مهم دارد: جهاد اصغر و جهاد اکبر. پیغمبر«صلی الله علیه وآله » به مجاهدانی که از جنگ تبوک باز می گشتند، فرمود: رجعتم من الجهاد الاصغر و علیکم بالجهاد الاکبر. «شما از جهاد اصغر برگشتید و بر شما باد جهاد اکبر!» مسلمانان تعجب کردند که جهاد اکبری که در پی می آید چیست؟ جنگ به این مهمی را انجام داده ایم، چه جنگ دیگری در پیش است که پیامبر«صلی الله علیه وآله » می فرماید: علیکم بالجهاد الاکبر؟!. پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله » فرمودند این جهاد با جسم و بدنتان بود و جهاد اکبر، جهاد با نفس و روحتان است. در کتابهای احادیث به تناسب ، جهاد اکبر و جهاد اصغر، هر دو در کنار هم آمده است; فرمودند: بدترین دشمن، نفسی است که در خود انسان است. انسان گاهی در جنگ با دشمنان خارجی پیروز می شود ولی در برابر دشمن داخلی مقهور می شود. امیدواریم که همه شما خواهران عزیز در جهاد اکبر پیروز باشید. شما خانمها در این دانشگاه واقعا جهاد اکبر می کنید. بسیاری از خانمها مشغول زندگی شخصی هستند، مسلمان و مؤمن هم هستند; ولی جهاد شما را انجام نمی دهند. لئن یهدی الله بک رجلا خیر مما طلعت علیه الشمس. مهم آن است که ما بتوانیم هادی باشیم و دست دیگران را هم بگیریم. تنها به فکر خود و خانواده مان نباشیم، مخصوصا در زمان ما که این جهاد بزرگ اهمیت و ارزش بسیار دارد; زیرا در زمانی قرار گرفته ایم که طبق احادیث، فتنه ها زیاد است. اینک چند تذکر می دهم; پس از آن اگر شما هم سؤالی داشتید، مطرح بفرمایید!
اولا بدانید که دانشگاه امام صادق «علیه السلام » با نیت تربیت دانشجویان مبلغ تاسیس شده است; دانشجویانی که دو امتیاز داشته باشند: امتیاز علمی و امتیاز دینی و تقوایی. امتیاز علمی به این معنا که واقعا پاسخگوی سؤالهای روز باشند. چون بعضیها معلومات زیادی دارند و کتابهای بسیاری می خوانند، کتب فقه، اصول، فلسفه و کتابهای دیگر; ولی بعد از اینکه وارد جامعه می شوند، پاسخگوی سؤالات نیستند. بسیاری از طلاب همینطورند; در حوزه که هستند، توجه ندارند که بیرون چه می گذرد. در حالی که علم، مخصوصا علم دین، برای این است که پاسخگوی سؤالات مردم باشد، مشکلات مردم را حل بکند; اعم از سؤالاتی که خودیها و مؤمنان مطرح می کنند، یا سؤالاتی که از طرف مخالفان مطرح می شود. می توان گفت دانشجو و طلبه مثل سربازی است که هم امنیت داخل کشور را و هم امنیت مرزها را تامین می کند.
در هر دو جهت باید آماده بود. چندی پیش حدیثی را از امام حسن عسگری «علیه السلام » ،ظاهرا به نقل از امام رضا«علیه السلام » ، می خواندیم که حضرت برای مساله امامت، این دلیل را می آورند که خداوند پس از درگذشت پیامبرانش، مردم را به حال خود رها نمی کند که دشمنان، شیاطین و طاغوتها عقاید آنها را به انحراف بکشانند و کسی نباشد به دادشان برسد. لطف خدا اقتضا می کند که عده ای پاسخگو باشند. اگر امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف » ظاهر بودند، باز هم نیاز بود که عده ای از شاگردانشان در عالم منتشر شوند و پاسخگو باشند. اینطور نیست که وقتی حضرت «عجل الله تعالی فرجه الشریف » ظهور کردند، در همه مدرسه ها را ببندند. بعضیها گمان می کنند در زمان حضرت به مدرسه، دانشگاه، پلیس، استاندار، فرماندار و طبیب نیازی نیست! خیر، اینطور نیست که ماهیت دنیا از اساس منقلب بشود، دنیا دنیاست منتها در آن زمان، زمینه صلاح بیشتر است; یعنی صلاح بر فساد غلبه می کند. والا اینگونه نیست که اصلا فسادی نباشد. آدمها را فرضا به یک کارخانه نمی برند، بکوبندشان و سپس موجودات فرشته منش خلق کنند; در همان زمان هم ما به سرباز و مبلغ خانم و آقا نیاز داریم. همه اینها باید پاسخگو باشند. مسلما زمان ظهور مشکلات بیشتر است. همانطور که لطف خدا اقتضا می کند انبیا و ائمه «علیهم السلام » را بفرستد، چنین نیز اقتضا می کند که عده ای شاگردان خوب امام صادق «علیه السلام » باشند; این لطف بحمدالله شامل حال شما شده است. خدا را شاکر باشید که چنین توفیقی نصیبتان شده است. هستند کسانی که می خواستند به این دانشگاه بیایند، اما توفیق پیدا نکردند. این یک لطف الهی است پس خدا را شاکر باشید و مشکلاتی را که در پیش دارید تحمل کنید و صبر داشته باشید و هرچه بیشتر از اطراف حمله می شود، آمادگیتان را بیشتر کنید; مانند سربازانی که وقتی حمله دشمن و آتش دشمن بیشتر شود، باید بیشتر آماده دفاع باشد. اگر مرزها آرام باشد، سرباز هم در سنگرش آرام می گیرد و می خوابد. ولی اگر ببیند آتش دشمن شدید است، دیگر نمی تواند بخوابد، او هم باید پشت سنگرش آماده باشد. حداقل اگر جلوتر نمی رود، باید سنگرش را حفظ کند که دشمن ناگهان نیاید. من به شما عرض می کنم امروز که حکومت اسلامی برقرار و دین اسلام حاکم شده و بحمدالله در این کشور بعد از هزار و چند سال این نعمت الهی به ما داده شده است، دشمنها فهمیده اند که باید چه بکنند. اوایل انقلاب فکر می کردند که جنگ نظامی با ما بکنند; کودتا، تخریب، آدم کشی و... این حرفها را راه انداختند و توفیق پیدا نکردند. حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری را منفجر کردند، جنگ افروزی و محاصره اقتصادی و نظامی کردند; اما پیروز نشدند. اینان به این دلیل با ما سر جنگ دارند که می خواهیم مستقل باشیم، روی پای خودمان بایستیم; ما با کسی جنگ نداشتیم. به کسی هم اعلام جنگ ندادیم; اما روز به روز فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بر ما افزایش یافت. آنان گمان می کردند که می توانند انقلاب ما را همچون دیگر انقلابهای نوپا با کودتا از بین ببرند; غافل از اینکه این حکومت، حکومتی الهی، اعتقادی و دینی است و در دلهای مردم جایگاه خاصی دارد که آن را نمی توان با تفنگ از بین برد. هرچه فشار را بیشتر کردند، مردم بیشتر به دین و انقلاب و حتی به جنگ روی آوردند. هرچه کار سخت تر شد، جوانها بیشتر به میدان آمدند. بعد از اینکه دیدند اینگونه به هدف نمی رسند به تهاجم فرهنگی روی آوردند. همان ایام - اگر نوارش باشد - یادم هست که قبل از ماه رمضان علمای تهران در مسجد مدرسه شهید مطهری جلسه ای داشتند. من برای آقایان علما و ائمه جماعات تهران و وعاظ صحبت می کردم; خدمتشان عرض کردم: "آقایان! در این ایام جنگ، ما همه باید در جبهه جنگ با عراق حضور داشته باشیم و بجنگیم. ولی من به شما عرض بکنم اگر این جنگ ان شاءالله با پیروزی تمام بشود(گفتم ان شاءالله بزودی تمام بشود) ما جنگمان تمام نمی شود; زیرا جنگ دیگری در پیش داریم که خیلی مهمتر از این جنگ است. و آن جنگ اعتقادی است. دشمن خواهد آمد و اساس دین ما را زیر سؤال خواهد برد. برای اینکه ولایت فقیه را زیر سؤال ببرند، ولایت علی را هم زیر سؤال می برند." گفتم اگر ما در این راه شهید بشویم، رواست; چون ما را با محبت امیرالمؤمنین «علیه السلام » بزرگ کرده اند و سق ما را با تربت امام حسین «علیه السلام » گرفته اند.
در مملکتی که مملکت امیر المؤمنین «علیه السلام » است، می گویند ولایت علی هم مشروعیتش به رای مردم است; یعنی همان حرفی که برای عمر می زدند، برای علی «علیه السلام » هم همان را می گویند که خود حضرت می فرمود: الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی حتی یقال علی و معاویه.
به هر حال اکنون سخن را به جایی کشانده اند که آن شب گفتم شما ولایت امیرالمؤمنین «علیه السلام » را هم به زیر سؤال می برید؟ حالا فقیه را قبول ندارید، ولایت علی را هم زیر سؤال می برید و اسمتان را شیعه می گذارید؟!
بعدها دیدیم در بعضی از روزنامه ها که الحمدالله تعطیل شد، نوشتند که ولایة الله هم به رای مردم است. اگر خدا را قبول کردید، ولایت دارد. اگر هم قبول نکردید، نعوذ بالله خدا، خدا نیست. در آنجا آیه کریمه انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا را دلیل آورده بودند که: خود خدا هم گفته ما هدایت کردیم، می خواهند شاکر باشند می خواهند کافر باشند. یعنی دلت می خواهد بپذیر و دلت نمی خواهد نپذیر. پس ولایت خدا هم اختیاری است! آن وقت به آن آقا گفتم: آخر شما خودت روحانی هستی. اقلا می خواستی آیه بعدی را هم بخوانی که می گوید: انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا. خدا کی گفته آزادی! هرکار که می خواهی انجام بده; این آزادی مربوط به آزادی تکوینی است نه تشریعی. نمی گوید شما هرچه دلت می خواهد انجام بده، بلکه مقصود آن است که در عالم خلقت با اختیار و اراده هستی و می توانی انتخاب بکنی. اصولا امتیاز انسان به این است که می تواند خوب یا بد باشد; اما باید راه خوب را اختیار کند، و الا معذب خواهد بود. بعد از آن خدا می گوید انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا. ما برای کافران غل و زنجیر و آتش سوزان آماده کرده ایم. بلافاصله تهدید می کند و این تهدید دلیل بر این است که ما در مقام تکلیف آزاد نیستیم، هرکاری را انجام بدهیم.
خواهران عزیز! ما احساس می کنیم خطری بزرگ در پیش است و متاسفانه دوستان نادان و دشمنان غدار، کمر به قتل این دین بسته اند. پاسداران حقیقی این دین هم مسلمانان و روحانیون واقعی هستند. دشمن این را احساس کرده و لذا به دنبال آن است که چهره روحانیت را به قول امام راحل «رحمه الله » مشوه بکند و متاسفانه گاهی ما خودیها زمینه ساز این عمل می شویم. اینکه ما به دانشگاه بپردازیم و برای جوانهایی که اصلا اعتقاداتشان شکل نگرفته، شک و تردید ایجاد کنیم و بگوییم عقیده آزاد است و هر کس باید عقیده اش را با تشخیص خود یاد بگیرد. آخر اینکه درست نیست. شما میکروب را در جامعه پخش می کنید، بدون اینکه مصونیت ایجاد کرده باشید. چه کسی گفته است آزادی به این معنا درست است و کی گفته یک جوان تازه واردی را که حالا بتدریج باید پخته بشود تا اعتقاداتی پیدا کند و اعتقاد و عملش محکم شود، رها بکنیم تا هرچه را دشمن می خواهد بگوید و روزنامه ها بنویسند، بپذیرد. بعد هم روحانیانی را که سالها در راه خدا زحمت کشیده و خون دل خورده اند مسخره کنند، به آنها تهمت بزنند و نسبتهای دروغ و ناروا به آنها بدهند. اینها بلای عظیمی است که مملکت به آن گرفتار شده است. من در بیانیه جامعه روحانیت خطاب به مقام معظم رهبری این را نوشتم: شما هرچه بفرمایید ما اطاعت می کنیم، ولی ما نمی توانیم تحمل کنیم که کسانی بطور عمد یا غیر عمد کارهایی کنند که دشمن سوء استفاده کند و احساس کند که دیگر هرچه بخواهد، می تواند بگوید و هرچه بگویند بیشتر از گفته خودیها تایید می شود. ما تا حرف بزنیم می گویند آقا حرف نزن دولت را تضعیف می کنی. ولی آن طرفی هرچه بگوید، می گویند خوب! آزادی است دیگر! آزادی بیان است! آزادی عقیده است! گفتگوی تمدنهاست و این حرفها. اینها پرده دری می کنند. خدمت آقا عرض کردم که اگر ما دادی می زنیم، دلمان می سوزد; ما به دنبال پست و مقام نیستیم. ولی به عنوان پاسداران دین، براساس وظیفه ای که این لباس بر عهده مان گذاشته، نمی توانیم بعضی چیزها را تحمل کنیم. اگر هم گاهی چیزی می گوییم، فقط برای این است که به آقایان یا حتی دوستانمان که گاهی اشتباه می کنند، هشدار بدهیم. ما در این هشدارها و تذکرها فقط می خواهیم همین را اعلام کنیم که ما هستیم و نمرده ایم.
حالا به شما خواهران هم می خواهم عرض کنم که عملا باید اثبات کنید که هستید. دانشگاه امام صادق «علیه السلام » و شاگردان ایشان و اساتید این دانشگاه باید عملا نشان بدهند! نمی خواهم بگویم جنگ کنید; بلکه می گوییم عقب نشینی نکنید و ناامید نشوید و از دین و شرف و ناموستان دفاع کنید! اگر نمی توانید حسینی باشید، لا اقل زینبی باشید; داد بزنید، فریاد برآورید و نگذارید خونهای شهدایتان پایمال اغراض هوسرانان و منحرفان شود. شما شاگردهایتان را تربیت کنید. وقتی امام صادق «علیه السلام » شاگردهایشان را تربیت می کردند. اینطوری نبوده که حضرت در دانشگاه یا در سالنی بنشینند و با امکانات و تجهیزات، چهار هزار شاگرد پای درسشان حاضر شوند; آنها در برابر همه مشکلات استقامت کردند تا توانستند چهار هزار نفر را تربیت کنند. از این چهار هزار نفر در تاریخ شیعه اینهمه عالم تربیت شده، اینهمه مؤمن، مسلمان، کتاب، علم، همه اینها از آن خانواده آمده است. شما هم بدانید این نهالهایی را که تربیت می کنید، این نهالها هرکدام در آینده درختهای تنومندی خواهد شد و هرکدام شاخ و برگها، میوه ها و ثمراتی خواهد داشت. شما اگر باشید می بینید و اگر نباشید هم این آثار می ماند. نه دین، نه اسلام و نه قرآن از بین می رود و نه تشیع. البته دشمن زیاد است. ما باید در این مقطع از تاریخ، وظیفه مان را خوب انجام بدهیم و بالاخره این امانت را که از گذشتگان به دستمان رسیده است، به دیگران تحویل دهیم. حالا شما در تربیت دانشجویان بکوشید. کتابهای جدید را بیشتر بخوانید. از روشهای جدید استفاده کنید. بنده نمی گویم این روشی را که انتخاب کرده ایم، باید تا آخر ادامه داشته باشد; معلم خوب و دانشگاه خوب باید همیشه پویا باشد. در روش تدریس، حتی در کتابها و در محتوا - البته منظورم از محتوا این نیست که دین را عوض کنید نواندیشی داشته باشید. مثل غذایی که موادش همان مواد است ولی یک آشپز خوب آن را به شکلی دیگر درست می کند که ماکول و مطلوبتر است. ما نیز باید این غذای روحی را به گونه ای تحویل این نسل جدید بدهیم که بتواند بفهمد. ممکن است بیانی مربوط به سیصد سال پیش باشد و الآن نشود مطلب را به همانگونه بیان کرد، ولی با چاشنی دیگری، آدم می تواند آن را بیان کند. این کار، مطالعه و زحمت می خواهد. کار بکنید و شاگردهایتان را وادار به مطالعه و تحقیق کنید. اینکه فقط درسی بخوانند، امتحانی بدهند و نمره ای بگیرند، دردی را دوا نمی کند. باید شاگردانتان را در هر رشته ای که هستند، از سال اول وادار به تحقیق کنید. باید کتابهای جنبی مطالعه کنند. بعد برای تشویقشان، به آنها نمره دهید. در آن صورت اگر ادامه تحصیل دهند باز هم روح تحقیق در آنها تقویت می شود. اگر هم مشغول کار شوند باز این حالت تحقیق در آنها زنده می ماند. یعنی شما آنها را طوری تربیت می کنید که با این روحیه از اینجا بروند. مسلما وقتی این حالت را پیدا کردند، خودشان راهشان را پیدا می کنند و می توانند پاسخگوی جامعه باشند; اما اگر فقط ملا لغتی بشوند و یک کتاب بخوانند، امتحانی بدهند و نمره ای بگیرند، پس از فراغت از تحصیل همه را فراموش خواهند کرد و دیگر به درد جامعه نخواهند خورد.
ان شاءالله که موفق باشید! در هر حال خواستم عرض کنم هدف ما از درس خواندن و درس دادن تربیت انسانهایی است که رسالت دین را به جهانیان برسانند. و الا ما نمی خواهیم دانشجو مثلا اقتصاد بخواند، بعد شغل خوبی پیدا کند و پول کلانی بدست بیاورد. غرض ما این نیست. اینها را همه به عنوان وسیله ابلاغ دین می خواهیم; چه ابلاغ با زبان، یا با نوشتن مقاله و کتاب. انسان مسلمان ممکن است شغلش تبلیغ نباشد، ولی باید رسالت تبلیغی اش را داشته باشد.
فراموش نکنید که دانشگاه امام صادق «علیه السلام »رسالتی بزرگ بر دوش دارد و دانش آموختگانش نیز مسؤولیتی عظیم برعهده دارند. خدواند همه را در انجام این رسالت بزرگ توفیق عنایت فرماید و زحمات و خدمات استادان، مربیان، کارکنان و کارگزاران دانشگاه امام صادق «علیه السلام » را با لطف و کرمش بپذیرد. امیدوارم همواره مشمول دعاهای حضرت بقیة الله الاعظم روحی له الفداء باشید و از افاضات و انوار بهیه امام ششم امام صادق «علیه السلام » بهره مند شوید.
ان شاءالله تعالی والسلام علیکم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
پی نوشت:
1) بیانات فقیه عالیقدر حضرت آیت الله مهدوی کنی ریاست محترم دانشگاه امام صادق (ع) به مناسبت ایام الله سیزدهم رجب در دیدار اساتید واحد خواهران
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان