گذری بر مباحث علم کلام (۷)

خورشید اسلام در زمانی طلوع کرد که درگیریهای قومی و طایفه ای، برخوردهای عقیدتی و فرهنگی و کشمکش های دو امپراتور (ایران و روم) برای قدرت طلبی و بهره کشی بیشتر در اوج خود بود و پرده های جهل و ناآگاهی، همگان را در هاله ای از تاریکی فرو برده بود

گزارشی از مباحث عصر جاهلی

خورشید اسلام در زمانی طلوع کرد که درگیریهای قومی و طایفه ای، برخوردهای عقیدتی و فرهنگی و کشمکش های دو امپراتور (ایران و روم) برای قدرت طلبی و بهره کشی بیشتر در اوج خود بود و پرده های جهل و ناآگاهی، همگان را در هاله ای از تاریکی فرو برده بود. از سویی شرک و بت پرستی جای عبودیت حق را گرفته و عقاید باطل و افکار پر از اوهام در میان عامه ی مردم ریشه دوانده; و از سوی دیگر، ادیان تحریف شده ای چون یهودیت، مسیحیت، مجوسیت و صابی گری رواج یافته بود. علاوه آن که گروه هایی به نام «زنادقه »، «دهریه » و «ملاحده » از فلاسفه و طبیعت گرایان همچنان بر افکار عده ای از مردم حکومت می کردند تا بتوانند نور شرایع توحیدی که از حضرت ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام باقی مانده بود، خاموش سازند.

در چنین زمانه ای که گردبادهای هواپرستی و شرک آلود همچنان می وزید، جزیرة العرب، خاستگاه آخرین دین خداوند، وضعیتی بهتر از دیگر اماکن نداشته است.

فهرست مهمترین نحل و گروه های اعتقادی را، می توان چنین برشمرد:

الف) بت پرستی

«بت » در عقیده ی اسلامی و در عرف قرآن کریم هر نشانه ی مادی یا غیر مادی باطل است که انسانها برای تقرب به خداوند متعال و در عرض پرستش الهی آن را بپرستند و اصطلاح قرآنی آن «صنم » (1) و «وثن » (2) است.

بیشتر مفسران برای بت عینیت قایلند و می گویند: بت عبادت از تندیسی است که به اشکال گوناگون از موادی مانند زر، سیم، سنگ و غیره می سازند و به جای خداوند به پرستش می گیرند.

در حدود بیش از سی آیه از آیات قرآن کریم درباره ی ویژگی ها و نام های بتانی که مشرکان می پرستیده اند، سخن گفته شده که برخی از آنها مربوط به عرب زمان جاهلیت و برخی دیگر متعلق به امت های دیگر است.

سرزمین مکه که روزگاری پایگاه توحید ابراهیمی بود و از ذریه ی آن حضرت، اوصیایی به حکومت و سیادت و ترویج توحید پرداخته بودند، بعد از گذشت سالیانی، دست خوش انحراف فکری و سپس مرکز بتانی شد که اولین بار، عمرو بن لحی در سفرش به شام، برای مکیان سوغاتی آورده بود. (3)

«مناة » از قدیمی ترین بتان بود که بر ساحل دریای سرخ میان مکه و مدینه نصب شده بود و قبایل عرب به ویژه دو قبیله ی اوس و خزرج، آن را محترم می شمردند.

بت «لات » از دیگر بتان با سابقه ای بود که میان عرب شمال و عرب حجاز شهرت داشت و جایگاه پرستش آن در زمان ظهور اسلام، در شهر طائف بود.

«عزی » سومین بت بزرگ و قدیمی بود که مشرکان عرب پس از حج و طواف کعبه، به دور آن (در شرق مکه) طواف می کردند و برخی معتقد بودند که ارواح خدایان در این بت حلول کرده است. (4) قرآن کریم، این سه بت را نام می برد و از این که مشرکان آن سه را دختران خدا قلمداد می کردند، مذمت می کند. (5)

علاوه بر آن سه بت، بتانی که در قرآن کریم از آنان نام برده شده است عبارتند از: انصاب (6) (نصب) (7) ، بعل (8) ، ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر. (9)

قرآن، یکی از اهداف بت پرستی مشرکان را چنین ذکر می کند:

«والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی...» . (10)

بت پرستان مکه، غالبا به وجود خدا هم معتقد بودند و در حقیقت ایمان به خدا و شرک را به هم آمیخته بودند چنان که آیه مذکور و نیز آیه 106 سوره یوسف بر آن دلالت دارد.

ظهور دین اسلام برای چنین مردمی، فرصت طلایی و خوبی را فراهم کرده بود تا آنان به دین اجداد اولیه شان (دین ابراهیم حنیف علیه السلام) برگردند و انحرافاتی که در آیین توحیدی رخ داده بود، از میان بردارند. شاید بر همین اساس باشد، که قرآن، در حقیقت «اسلام » را احیاگر دین ابراهیم علیه السلام و یا ادامه ی همان شریعت معرفی می کند. (11)

ب) مادیگرایی

گروهی دیگر که در جزیرة العرب زندگی می کردند، افرادی بودند که به «دهریه »، «دهریون » و «زنادقه » خوانده می شوند. آنان به اصطلاح امروز مادی گرایانی بودند که وجود آفریدگار هستی را منکر بودند و آفرینش را به خودطبیعت استناد می دادند. (12) قرآن از اعتقادات آنان چنین گزارش می دهد:

«وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا وما یهلکنا الا الدهر وما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون » (جاثیه/24).

و گفتند:«غیر اززندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست، می میریم و زنده می شویم، و ما را جز طبیعت هلاکت نمی کند».و[لی] به این [مطلب] هیچ دانشی ندارند[و] جز [طریق] گمان نمی سپرند.

ج) معاد انکاری

غالب مردم جاهلیت اعتقاد به خدا را به شرک آمیخته بودند، و همین اکثریت سبت به زندگی پس از مرگ اعتقادی نداشتند و «معاد» و زنده شدن بدن های از بین رفته و استخوان های پوسیده را «بعید» می شمردند و می گفتند:

«...ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین » . (13)

«جز زندگی دنیای ما[زندگی دیگری] نیست و برانگیخته نخواهیم شد».

و گاهی با سوگند به خدا، زنده شدن پس از مرگ را انکار می کردند:

«واقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت بلی وعدا علیه حقا و لکن الناس لا یعلمون » . (14)

«و با سخت ترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که می میرد بر نخواهد انگیخت. آری، [انجام] این وعده بر او حق است، لیکن بیشتر مردم نمی دانند».

د) حنیفیت

در قرآن کریم کلمه ی «حنیف » ده بار و جمع آن «حنفاء» دو بار (در سوره های حج/31 و بینه/5) آمده است که در مجموع چنین برمی آید که مراد از آن توحید فطری و روش و نگرش انبیای الهی مخصوصا حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است و به نوعی نقطه ی مقابل شرک و مشرکان شمرده می شود. از آیه ی 79 سوره ی انعام و 30 سوره ی روم و آیات دیگر برمی آید که بین حنیفیت و فطرت( یعنی نگرش پاک و بی آلایش) و گرایش غریزی و فطری نسبت به آفریدگار جهان پیوندی هست.

از آیه ی 135بقره و 67 آل عمران دو نکته استنباط می شود: الف) حنیفیت نه یهودیت است و نه مسیحیت، و ب) با مسلم بودن (در معنای قبل از «اسلامی » آن) مترادف است.

سیره نویسان مانند ابن هشام و دیگران اشاره کرده اند که پیش از بعثت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، تنی چند از قریش به نامهای: ورقة بن نوفل و عبید الله بن جحش و عثمان بن حویرث و زید بن عمرو بن نفیل از پرستش بتها دوری جستند و در طلب دین حنیف که دین ابراهیم باشد برآمدند. این اشخاص را حنفاء خوانده اند و نیز گفته اند: حنیف کسی بوده است که از عبادت اصنام و هر چه مربوط به ایشان است پرهیز می جسته است و در ذهن و حافظه ی قریش و مردم مکه بوده است که ابراهیم علیه السلام جدایشان، دین حنیف داشته و از بتها بیزار بوده است. البته دین ابراهیم علیه السلام جد عرب و بانی کعبه که دین توحید بود، به تدریج در مکه منسوخ شده و برافتاده بود. اما چیزی از آن در ضمیر مردم مانده بود و آن این که ابراهیم علیه السلام مسلم و حنیف بوده و مشرک نبوده است. (15)

ه) مجوس

برخی از ساکنان جزیرة العرب، مجوسی بوده اند. لفظ مجوس (16) فقط یک بار در قرآن مجید (سوره حج، آیه 17) به کار رفته است و به گونه ای از آن یاد شده که نشان می دهد از اهل کتاب هستند. مجوس عنوان کلی معتقدان به دو اصل نور و ظلمت شناخته شده است; منتها در فرق میان ایشان و مانویه یا ثنویه گفته شده است که به عقیده ی مجوس، نور ازلی و قدیم است اما ظلمت حادث است. (17)

گفته اند: مجوسیت در قبیله ی تمیم راه یافته بود. از اینان، زرارة بن عدس تمیمی و پسرش حاجب، اقرع بن حابس و ابو سود، جد وکیع بن حسان را برشمردند. (18)

ناگفته نماند که دلایل قطعی در دست نیست که مجوسی بودن عرب جاهلی، حتما از همان نوع زردشتی یا مزدکی و مانویت و... باشد. در هر حال، اینان یک گروه اعتقادی هر چند کوچک را در میان عرب جاهلی تشکیل داده بودند.

و) یهودیت

یهود یا قوم یهود، اصطلاحی که، مترادف با عبرانیان و اسرائیلیان، برای معرفی اخلاف قبایل اسرائیل متدین به دین موسی یا دین یهود به کار می رود. (19) بعضی بر آنند که از آن جهت این امت را یهود گویند که موسی گفت:

«انا هدنا الیک » .

«ما به تو بازگشتیم و توبه کردیم ».

در قرآن کریم به یهود، هم «الذین هادوا» و هم بنی اسرائیل گفته شده است، و «الیهود» هشت بار(یک بار هم کلمه ی یهودی) به کار رفته است، و دو بار با وصف «هود»(جمع هائد) یاد شده است، و چنین برمی آید که در عرف قرآن کریم مراد از بنی اسرائیل، یهود قدیم و مراد از یهود، یهودیان معاصر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ساکن مدینه و شهرک ها و قلعه های پیرامون آن است. (20)

در میان عرب جاهلی، برخی از مردم (همانند گروهی از مردم تبع از سردمداران یمن) به یهودیت روی آورده بودند. چنان که بنی قریظه، بنی قینقاع از جمله قبایل یهود جزیرة العرب بودند که در نزدیک مدینه زندگی می کردند و گروه هایی از یهود هم در فدک، خیبر، وادی القری به سر می بردند.

یهود در عصر رسالت، تمام تلاش را برای حفظ افکار و مبانی اعتقادی خویش به کار گرفت و در موارد متعدد رو یا روی رسالت نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته، ولی بالاخره تن به حکومت اسلامی داده با دادن جزیه به زندگی خویش پرداختند و افرادی هم به دین جدید (اسلام) گرایش پیدا نمودند.

ز) مسیحیت

از جمله اعتقادات برخی از اقوام عرب جاهلی، مسیحیت بوده است. کلمه ی «نصاری » در قرآن کریم به معنای مسیحیان یا عیسویان(پیروان حضرت مسیح علیه السلام ) 14 بار به کار رفته است. «لفظ نصاری در عربی ماخوذ از لفظ سریانی نصرا می باشد و شاید با نجران یا نصران قرابت اشتقاقی داشته باشد.». (21)

در زمان بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بعضی از قبایل عرب، نصرانی مذهب بودند که از میان آنان می توان، بنی تغلب (22) ، قبیله بهرائی (23) از قبایل قضاعه و تنوخ (24) را نام برد. گروهی از اینان در سال نهم هجرت با صلیب های طلایی در مدینه حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و جهت فرار از جزیه، صلحی را امضا کردند که بر آیینشان باقی باشند ولی فرزندانشان را به این آیین دعوت نکنند. (25)

بحث و گفتگوی اعتقادی میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسیحیان نجران (شهری که مرکز سکونت کشیشان مسیحی بود) که به صورت هیئت به مدینه منوره آمده بودند، به جایی نرسید و چون آنان مباحث اعتقادی صحیح درباره حضرت مسیح علیه السلام را نپذیرفتند، قضیه ی مباهله میان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آنان اتفاق افتاد. (26)

غیر از اینها، گروه های گوناگون و متعددی از عربهای مسیحی بودند که در «حیره » زندگی می کردند و «عبادی » خوانده می شدند. (27)

ح)صابیان

برخی دیگر از اقوام و طوایف ساکن شبه جزیره عربستان معروف به «صابیان » بودند; چنان که در سه آیه ی قرآن کریم (28) از آنان به صراحت نام برده شد و به نظر می رسد که صابئان مانند یهود و نصاری اهل کتاب و دین بوده و دینشان یک دین الاهی و آسمانی است و آنها هم همانند پیروان سایر ادیان آسمانی، پیامبر و شریعتی داشته اند و پس از پیامبرشان، به تدریج دچار انحرافاتی مانند تقدیس و پرستش ستارگان شده اند.

این که قرآن کریم برای این قوم اهمیت قایل بوده و سه بار نامشان تکرار شده، دلیل بر این است که آنها در عصر نزول قرآن قومی مشهور و دارای جمعیت معتنابهی بوده اند و گرنه قرآن اعتنایی به آنها نمی کرد و در ردیف ادیان بزرگ یهود و نصاری نمی شمرد. (29)

ط)پاره ای از اعتقادات دیگر عرب جاهلی

گذری اجمالی بر روح اعتقادی حاکم عصر جاهلیت و عصر رسالت داشته ایم که به صورت آیین های مختلف جلوه کرده بود. اینک به پاره ای از اعتقادات دیگر عرب جاهلی، اشاره می کنیم.

پرستش جن، از اعتقادات بعضی دیگر عرب جاهلی بوده است. به زعم آنان، جنیان، دختران خدایند. چنان که قرآن کریم اعتقادات آنان را در این مورد، چنین گزارش می دهد:

«وجعلوا لله شرکاء الجن وخلقهم وخرقوا له بنین وبنات بغیر علم سبحانه وتعالی عما یصفون ». (30)

«وبرای خدا شریکانی از جن قرار دادند، با این که [خدا] آنها را خلق کرده است. و برای او، بی هیچ دانشی، پسران و دخترانی تراشیدند. او پاک و برتر است از آنچه وصف می کنند».

و در جای دیگری آمده است:

و [یاد کن] روزی را که همه ی آنان را محشور می کند، آنگاه به فرشتگان می فرماید: «آیا اینها بودند که شما را می پرستیدند؟» می گویند: منزهی تو، سرپرست ما تویی نه آنها! بلکه جنیان را می پرستیدند; بیشرشان به آنها اعتقاد داشتند». (31)

از میان همین مردم، گروهی به «تناسخ » و انتقال ارواح به اجساد دیگر، اعتقاد داشته ، سخن از هامه و... می زدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رد سخنان آنان فرموده بود:

«لا هامة ولا عدوی ولا صفر». (32)

بر اساس نقل جاحظ در کتاب «الاخبار»، هم اینان بر این باور بودند که هرگاه فردی کشته شود و ولی او، خونخواهی اش را نکند، از مغزش پرنده ای به نام «هامه » خلق می شود و همچنان بر قبرش خواهد بود و تا روز زنده شدن، کار ولی او را ناله کند. (33)

موحدان عصر جاهلی

در هیاهوی اعتقادات باطل، خرافات و اوهام و در میان تاریکی های جهل و نادانی تنها اندکی از مردم عرب جاهلی بر فطرت توحیدی باقی ماندند و از آیین قهرمان توحید، حضرت ابراهیم علیه السلام پیروی می کردند و «حنفاء» خوانده می شدند. تاریخ نام برخی از این موحدان عصر جاهلی را چنین ثبت کرده است:

الف) عبدالمطلب; سید البطحاء، یکصد و چهل سال عمر کرد، بر آیین ابراهیم حنیف بود، هنگام مرگش، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هشت ساله بود و در حالی که می گریست در تشییع جنازه اش شرکت داشت تا در حجون (مکه) دفن گردید. (34)

ب) ابوطالب بن عبدالمطلب; شیخ قریش، پدر امیرمؤمنان علی علیه السلام ، تنها حامی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که به قول مشهور در 24 رجب سال دهم عثت با ایمان به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. (35)

ج) زید بن عمرو بن نفیل; پسر عموی عمر بن خطاب، همراه ورقة بن نوفل و عثمان بن حویرث، جهت پژوهش دین به شام سفر کرد. همرهان به دین نصرانی درآمدند ولی وی بر فطرت توحیدی باقی ماند، از پرستش بتان کناره گرفت و می گفت: خدای من، خدای ابراهیم و دین من، دین ابراهیم است. سه سال پیش از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. (36)

د) قس بن ساعده ایادی; حکیم و فیلسوف عرب، گویند: وی که عمری طولانی داشت، اولین موحد (خداپرست) از میان عرب (موجود آن زمان)بوده، به معاد وحساب قیامت یقین داشت. از کفر کناره گیری کرد و مردم را به دین حنیف ابراهیمی تشویق می کرد. ازپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شد که فرمود: یادم نمی رود که وی در بازار عکاظ بر شتر سرخ موی ایستاده و خطبه می خواند و می گفت: «من عاش مات، و من مات فات، و کل ما هو آت آت. (37)

و) علاف بن شهاب تمیمی، وی به خدا و روز حساب ایمان داشت. (38)

ز)زهیر بن ابی سلمی (39) و دیگران.

گزارش نهج البلاغه از وضعیت فرهنگی اعتقادی عصر جاهلی

امیرمؤمنان علیه السلام وضعیت اعتقادی فرهنگی مردم عصر پیش از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را چنین ترسیم می فرماید:

«...پدران رفتند وپسران جای آنان را گرفتند تا آن که خدای سبحان، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پیامبری داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعده ی حق را به وفا مقرون گرداند، طومار نبوت او به مهر پیامبران ممهور، و نشانه های او در کتاب آنان مذکور، و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور; حالی که مردم زمین هر دسته به کیشی گردن نهاده بودند، و هر گروه پی خواهشی افتاده، و در خدمت آیینی ایستاده، یا خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتی که سزای او نیست بدو بسته، یا به بتی پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدو از گمراهی به رستگاری کشاند و از تاریکی نادانی رهاند». (40)

«... و این هنگامی بود که مردم به بلاها گرفتار بودند، و رشته ی دین سست ونااستوار، و پایه های ایمان ناپایدار، چراغ هدایت بی نور، دیده ی حقیقت بینی کور، همگی به خدا نافرمان، فرمانبر و یاور شیطان، از ایمان رو گردان، پایه های دین ویران، شریعت بی نام و نشان، راه هایش پوشیده و ناآبادان. دیو را فرمان بردند، و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتند...». (41)

و نیز درباره ی بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و وضعیت مردم آن زمان فرمود:

«... او را هنگامی فرستاد که: پیامبران نبودند، و مردمان در خوابی دراز می غنودند، اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگها فروزان، جهان تیره، فریب دنیا بر همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوه اش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانه های رستگاری ناپیدا، علامت های گمراهی هویدا...» (42) بتان همه جا برپا، پای تا سر آلوده به خطا، تا آن که خدای، محمد را برانگیخت تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید رساند. (43)

آنچه تاکنون گذشت، گزارش اجمالی از معتقدات عصر جاهلی بود. هدف از این نوشتار، زمینه سازی برای ورود در مباحث ره آوردهای اعتقادی اسلام است. مقصود،بازگویی مسایل کلان اعتقادی است که در قرآن آمده و با ابلاغ آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سوی مردمی که چنان سابقه ی اعتقادی داشتند، به تدریج مورد پذیرش قرار گرفت و این که آیا مسلمانان عصر رسالت، در باب اعتقادات دینی اسلام اختلاف داشتند و اظهار نظر فردی بر اساس فهم شخصی صورت می پذیرفت یا نه؟ و نیز این که اختلافات کلامی از چه زمانی شروع شد و چرا؟ علل و عوامل بروز مکاتب کلامی چه بود؟ و...

بر آن بودیم که در همین مقال، به این مباحث پرداخته شود ولی جهت عدم اطاله ی مقاله، ناچاریم ادامه ی آن را در آینده پی گیریم. ان شاء الله.

پی نوشت ها:

پی نوشت ها:

1. «صنم » پنج بار و همواره به صورت جمع در قرآن آمده است: اعراف/138; ابراهیم/35; انعام/74; شعراء/71، انبیاء/57.

2. «وثن » سه بار و آن هم به صورت جمع یعنی «اوثان » در قرآن کریم (حج/30; عنکبوت 17 و25) به کار رفته و مفسران عقیده دارند: وثن به بتانی گفته می شود که از جنس سنگ باشند.

3.ر.ک: تاریخ ابن کثیر:2/187 189; انساب الاشراف، بلاذری:1/34.

4. ر.ک: دراسات فی علم الکلام والفلسفة الاسلامیة، صص 30 31، دکتر یحیی هویدی، دار النهضة العربیة، قاهرة، 1972م.

5. ر.ک: نجم/2119.

6. مائده/90.

7. مائده/3; معارج /43.

8. صافات/125.

9. نوح/23.

10. زمر/3.

11.ر.ک: آل عمران/68; بقره/135.

12.برخی بر این عقیده اند که چنین گرایشی از سوی مردم فارس در زمان یزدگرد دوم (438 457م) به سرزمین عرب، راه پیدا کرده است. ر.ک: تاریخ الفلسفه، دی بور، ترجمه عربی: ابو ریده، ص 15، چاپ چهارم،سال 1957م.

13.انعام/29.

14. نحل/38.

15.ر.ک: دانشنامه ی قرآن و دانش پژوهی، به کوشش: بهاء الدین خرمشاهی:1/966 967، چاپ اول، پاییز1377.

16.در فارسی باستان به آن: مگوش، موغو، مگ و در فارسی جدید، مغ گفته می شود. گویند: کلمه ی مجوس، ایرانی الاصل است و به وسیله ی آرامیها با تغییر صوتی و حرفی مختصر در زبان عرب وارد شده است.

17. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی:2/1984.

18. المعارف، ابن قتیبه، ص 266، چاپ اول، 1934م.

19. لفظ «یهود» جمع است و مفرد آن یهودی منسوب به یهودا(قبیله و ناحیه) است و به تیره ای از سامیان که عبرانیان یا بنی اسرائیل، و از نظر دینی کلیمی یا موسوی خوانده می شوند، اطلاق می گردد. دانشنامه ی قرآن و قرآن پژوهی:2/2382.

20. همان.

21. ر.ک: اعلام قرآن، خزائلی، ص 633.

22. «تغلب » از لحاظ مقام و منزلت، بزرگترین قبیله ربیعه در کشورهای عرب محسوب می شد.

23. بهرائی منسوب به قبیله بهراء است. تهذیب الاسماء واللغات، نووی:2/293.

24. گروهی نصرانی مذهب که در بعضی از مناطق شام می زیسته اند و قضایایی از آنان در مواجهه با فتوحات اسلامی و پس از آن ذکر کرده اند. ر.ک: دایرة المعارف الاسلامیة:5/508-515.

25. البته با گسترش دامنه ی اسلام، خلیفه دوم از اینان درخواست جزیه کرد. آنان از دادن چیزی به نام «جزیه » سرباز زدند و گفته اند: حاضریم به نام «صدقه » سرمایه ی بیشتری در اختیارتان بگذاریم. نقل شد که خلیفه دوم گفت: بپردازید، هر چه خواستید، آن را نام نهید. ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة:5/324; محیط المحیط، ص 663.

26. قرآن کریم، در سوره آل عمران، آیات 54 تا 61، این جریان را بازگو فرموده است.

27. از میان آنان می توان از عدی بن زید بن الخمار عبادی نصرانی نام برد که از بزرگان چهارگانه ی شعرای دوره های جاهلی است. الکامل فی التاریخ:1/483; سیر اعلام النبلاء: 5/110.

28. ر.ک: بقره/62، مائده/69; حج/17.

29. برای آشنایی بیشتر ر.ک: مجله کلام اسلامی، سلسله مقالات صابیان در قرآن، داود الهامی، شماره مسلسل 3025.

30. انعام/100.

31. سبا/4140.

32.ر.ک: الملل والنحل:2/246; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:1/119.

33. ر.ک: الملل والنحل:2/246; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:19/391.

34. سفینة البحار:2/140; الغدیر:7/346; الملل والنحل: 2/248.

35. الکنی والالقاب:1/105; الغدیر:7/356; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 14/65.

36. البدایة والنهایة، ص 243; الملل والنحل:2/25.

37. محیط المحیط، ص 734; الملل والنحل:2/251; البدایة والنهایة:2/230.

38. بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب:2/276; الملل والنحل:2/252.

39. همان; نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص 318.

40. نهج البلاغه، خطبه اول، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، ص 6.

41. نهج البلاغه، خطبه 2، همان، ص 8.

42. همان، خطبه 89، ص 72.

43. ر.ک: همان، خطبه 26، ص 26.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان