ماهان شبکه ایرانیان

گفت و گو با آیة اللّه شمس

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین. تشکر می کنم از این که فرصتی را در اختیار ما گذاشتید تا گفت و گویی را با حضرت عالی در خصوص مباحث پژوهشی و علمی انجام دهیم. نشریه «پژوهش و حوزه» بخشی دارد که در آن با عالمان و دین پژوهان گفت و گو می کند. نظرات و دیدگاه های آنان را در ابعاد مختلف به اطلاع خوانندگان می رساند. در آغاز اگر اجازه بفرمایید اندکی از زندگی علمی، دوران تحصیل و تدریس و پژوهش هایی که انجام دادید با خبر شویم.

بنده از ابتدای طلبگی در مشهد بودم علوم پایه را آن جا گذراندم و سطوح را در آن جا خواندم مقداری هم درس خارج، بعد برای خواندن معقول به تهران آمدم و دو سال آن جا بودم. بعد هم به قم منتقل شدم یک سال و اندی هم در قم بودم و درس فقه را نزد حضرت آیة اللّه بروجردی و اصول را نزد حضرت امام خمینی(ره) حاضر می شدم و همچنین معقول را درس علامه طباطبائی می رفتم. تا این که برای ازدواج عازم مشهد شدم که مقارن بود با آمدن حضرت آیة اللّه میلانی(ره) از کربلا به مشهد برای اقامت و چون مقام علمی ایشان را می دانستم و برایم معلوم بود که ایشان مورد قبول همه علما حتی نجفی ها بودند ایشان که تا آخر عمر؛ یعنی حدود بیست سال در آن جا ماندند، من هم این مدت را در مشهد بودم، هم درس می خواندم و هم تدریس می کردم تا این که برای بار دوم، از اول انقلاب، به قم آمدم و این جا مشغول تدریس شدم.
پژوهش و حوزه: حضرت عالی اشاره فرمودید که مدتی را در محضر درس فقه حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی شرکت داشتید. ضمن بیان این که چند سال در محضر درس ایشان بودید بفرمایید درس ایشان چه ویژگی های برجسته ای داشتند؟

آیت اللّه شمس: بنده حدود یک سال و اندی خدمتشان بودم و ایشان فقط فقه می فرمودند و درس اصول نداشتند. حضرت آیة اللّه بروجردی(ره) در تدریس کیفیت خاصی داشتند که شاید مختص به خود ایشان بود و آن این بود که فقه را از همان اول، ابوابی که روایات داشت، اول روایات را می خواندند و بعد بحث رجالی می کردند؛ یعنی خصوصیات راوی و بعد طبقات رجال را بیان می کردند. ایشان به حالات و تاریخ رجال تسلط خاصی داشتند. بعد از آن که بحث را از حیث رجالی تمام می کردند و بحث طبقاتی هم می کردند وارد بحث مضمون و محتوا می شدند و سپس به نقل اقوال قدما می پرداختند. چون ایشان به اقوال قدما خیلی معتنی بودند. زیرا آن ها نزدیک به زمان حضور بودند و ممکن است قرائنی برای فهم روایات نزدشان باشد سینه به سینه رسیده و ایشان می توانستند به واسطه آن قرائن از روایات استفاده کنند لذا معروف بود که شهرت قدمایی را قبول دارند.

ایشان عالم خوش استعداد و خوش حافظه ای بودند یادم هست در بحث قرائت که بحث می کردند اشعار سیوطی را می خواندند. در بحث رجال خیلی قوی بودند. همچنین شنیده بودم که معقول را هم خوانده بودند و در آن، تبحّر داشتند. به هر جهت، آن مرد بزرگ از جهت علمی، شخصیت ممتازی بودند.
پژوهش و حوزه: نوآوری های آیة اللّه بروجردی در چه چیزهایی بود؟

آیت اللّه شمس: البته بنده در مدت کمی که در محضرشان بودم در علم اصول و فقه چیزی را که ماورای آن چه از بزرگان گذشته در دست است نیافتم نه این که نافی باشم بنده نیافتم. البته ایشان بر فقه و اصول بسیار مسلط بودند.
پژوهش و حوزه: آیة اللّه بروجردی از قدما بیش تر از چه کسانی در مباحث فقهی نقل قول می کردند و به اقوال آنان اهمیّت می دادند؟

آیت اللّه شمس: از محقق، شیخ طوسی و... ایشان می فرمود شیخ طوسی که بعضی به او زیاد اشکال می کنند مشغول تألیف بوده و می خواست خیلی تألیف داشته باشد به طوری که اگر عمر شیخ طوسی را به این مسائلی که نوشته است تقسیم کنیم، برای هر مسئله بیش تر از پنج دقیقه وقت صرف نکرده است؛ یعنی وقت نداشته است بر اثر تألیف زیاد. آیة اللّه بروجردی به قدمای از فقهاء مانند محقق و شیخ طوسی خیلی معتنی بودند به طوری که اگر کسی مطلبی را از ایشان نقل می کرد تمجید می کردند از این که آقا زحمت کشیده اند و رفته اند و یک مطلب را از ایشان یافته و آورده اند.
پژوهش و حوزه: چه مدتی در محضر درس حضرت آیة اللّه العظمی میلانی حضور داشتید.

آیت اللّه شمس: ایشان حدود بیست سال در مشهد بودند که من هم خدمتشان بودم. بنده با ایشان خیلی خصوصی بودم ایشان به بنده محبت زیادی داشتند. حضرت آیة اللّه میلانی مردی متین، سنگین، مؤدب و کتوم بودند. همچنین خیلی کم حرف می زدند، مردی هوشیار، زرنگ، متفکر و اهل تشخیص بودند. یکی از آقایان سیاسی گفته بود همه، درد را می فهمند ولی آقای میلانی، هم درد را می فهمد و هم دوا را. من ایشان را از آقای بروجردی دقیق تر می دانستم. آقای بروجردی تتبع زیادی داشتند، اما ایشان ادق علمای عصر خود بودند، ایشان کسی بود که 23 سال در درس آقای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی و چهارده سال در درس مرحوم آقای نائینی بودند و به تصریح مرحوم حاج شیخ، بهترین شاگرد ایشان بودند.
پژوهش و حوزه: با توجه به این که 23 سال در محضر درس حضرت آیة اللّه میلانی بودید، بفرمائید که ایشان چه ویژگی های برجسته ای داشتند؟

آیت اللّه شمس: اولاً: ادقِّ علمای عصر خود بودند و مطالب را بسیار دقیق و عمیق در فقه و اصول بیان می کردند. در فقه، اصول و عرفان خیلی قوی بودند. یکی از رفقا، نقل می کرد که من خواستم عرفان بخوانم رفتم نزد آقای طباطبائی، گفتم که عرفان را نزدِ چه کسی بخوانم؟ فرمود: برو پیش آیة اللّه میلانی.

لکن حضرت آیة اللّه میلانی کارشان منحصر بود به فقه و اصول و به علوم دیگر نمی پرداختند.
پژوهش و حوزه: روش تدریس آیة اللّه میلانی چگونه بود؟

آیت اللّه شمس: ایشان بیش تر متعرض مطالب حاج شیخ محمدحسین اصفهانی و مرحوم آقای نائینی می شدند، چون 23 سال در درس حاج شیخ محمدحسین اصفهانی بودند و چهارده سال پیش آقای نائینی، لذا محور حرف، دیدگاه های این دو بزرگوار بود. خصوصا مرحوم آقای اصفهانی که معتمد ایشان بودند و کمتر کسی می توانست مطالب ایشان را مثل آیة اللّه میلانی بیان کند. همه جا هم مشهور بود که آیة اللّه آقای میلانی از نظر فهم مطالب حاج شیخ اصفهانی، نزدیک ترین فرد به مرحوم آقای حاج شیخ اصفهانی است. وی مطالب را خوب می فهمیدند و خوب بیان می کردند.

به مرحوم آقای نائینی هم احترام زیادی می گذاشتند لذا در هنگام ذکر نام ایشان می گفتند «حاج شیخ استاد» چنین می فرمودند. همچنین درباره میرزای نائینی می گفتند: «میرزای استاد» چنین فرمودند.

بد نیست که در این جا این مطلب را بگویم که پسر آقای میلانی نقل می کرد: پدرم بعد از آن که درس خودشان را در نجف خوانده بودند به کربلا آمدند و بعد به مشهد. در کربلا که بودند آقای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی که می خواست به کربلا بیاید، در کربلا وارد بر پدرم می شد. رسم پدرم این بود که تا وقتی آقای حاج شیخ در منزل پدرم بود عصرها که می شد آقای حاج شیخ وضو می گرفت و می رفت بالای پشت بام حضرت عباس(ع)، نماز مغرب و عشاء را می خواند، پدرم همراه او می رفت و همیشه یک قدم عقب تر از ایشان می رفت و به او اقتدا می کرد و موقع برگشت هم به همین منوال بود و این در موقعی بود که ایشان هم مجتهد بودند.

همان طور که عرض کردم ایشان خیلی مطالب را دقیق می فهمیدند و بیان می کردند. ارتباط ایشان هم با طلبه ها خوب بود. طلبه هایی که می توانستند از وجود مبارک ایشان استفاده کنند کم بودند، و بعضی از طلبه ها که اشکال های ناروا می کردند ناراحت می شدند و می فرمود که من برای سه نفر درس می گویم.
پژوهش و حوزه: حضرت آیة اللّه میلانی چه نوآوری هایی داشتند؟ اگر ممکن است از نوآوری های اصولی و فقهی ایشان که الان در ذُکر حضرت عالی است بفرمایید.

آیت اللّه شمس: ایشان در فقه در قسمت معاملات تخصص داشتند؛ یعنی علاوه بر آن که در تمام ابواب فقه مجتهد بودند در خصوص معاملات و خصوصا بحث اجاره تخصص داشتند، چون اجاره را پیش «حاج شیخ» خوانده بودند و در عراق هم درس گفته بودند، بعد مشهد هم که آمدند، ابتدا همین بحث را شروع کردند.

یکی از نوآوری های ایشان در اصول در مسئله شک در مکلف به شک در اقل و اکثر است. زیرا اکثر اصولیین اقل و اکثر را قسیم متباینین می دانند چون متباینین یا به تمام ذات مغایرند و یا به بعض ذات و یا اقل و اکثر می باشند لکن اقل مقید به عدم زائد بر اقل است و به شرط لا است نسبت به زائد و اما در اقل و اکثر، اقل لا به شرط است نسبت به زائد از اقل؛ یعنی اگر اقل در مقام جعل متعلق حکم باشد زائد بر آن نه جزء متعلق حکم است و نه اقل مقید به عدم آن است پس اقل اگر متعلق حکم باشد نسبت به زائد از آن لا به شرط است در مقام جعل، لذا از این جهت که اقل لا به شرط است اقل و اکثر قسیم متباینین هستند نه قسمی از آن. آیة الله میلانی می فرمودند هر چند زائد بر اقل جزء اقل نیست تا به شرط شی ء باشد، و نه مقید است به عدم آن، تا به شرط لا باشد. لکن مع ذالک اقل فی مقام جعل و تعلق وجوب به آن، به شرط لا است نسبت به زائد؛ یعنی دخالتش فی متعلق حکم مانع است از بودن اقل واجب مستقل و این که متعلق تام از برای وجود وجوب صادر از مولا و مقوم تام برای وجود وجوب باشد. توضیح این که احکام، تعلقی الوجود می باشند؛ یعنی وجودشان وابسته به مکلِف و مکلَف و متعلق تکلیف است و حکم این سه بدون هم تحقق نمی یابد و وجود وجوب مثلاً نسبت به متعلق وابسته است به مفهوم آن، نه به وجود خارجیش ولذا به عین وجود وجوب، وجود می یابد. حال اگر در مقام جعل اقل، متعلق وجوب باشد مثلاً مرکب نُه جزئی متعلق وجوب باشد قهراً نُه جزء موجود می شوند به عین وجود وجوب؛ یعنی یک موجود، مرکب از نُه جزء خواهد شد و حال آن که در مقام جعل، اگر متعلق وجوب مرکب، ده جزء باشد که اقل است به علاوه یک جزء دیگر قهراً ده جزء موجود می شوند به عین وجود وجوب و یک موجود مرکب از ده جزء محقق می شود و معلوم است موجود مرکب از نُه جزء مغایر یا موجود مرکب از ده جزء است پس جزء زائد از اقل مانع خواهد بود از موجود نُه جزئی در مقام جعل و همین معنای بشرط لا بودن اقل است نسبت به زائد از اقل در مقام جعل پس اقل و اکثر در مقام جعل، دو موجود مغایر با یک دیگرند و اقل نسبت به زائد از آن، بشرط لا است چون مانع از تحقق آن خواهد شد در مقام جعل، نه این که مانع از تأثیر آن در ملاک است تا مانع مأمور به باشد؛ یعنی مانع از تأثیر آن در ملاک باشد نه مانع از اصل وجودش، زیرا زائد از اقل، مانع از اصل وجود اقل است به عین وجود وجوب مستقلاً در مقام جعل، پس بشرط لا است نسبت به زائد و مانع است از اصل وجود، نه مانع از تأثیرش در ملاک. پس اقل و اکثر در شک در مکلف به دو قسم است، در یکی اقل نسبت به زائد از آن بشرط لا است به واسطه این که زائد بر اقل، مانع از تأثیر اقل است در ملاکش، نه این که مانع باشد از اصل وجودش در مقام جعل؛ یعنی مانع است از تأثیر مقتضی تام در معلولش که متعلق وجوب است و در دیگری زائد بر اقل مانع از تحقق مقتضی تام که متعلق وجوب است می باشد و این هم مثل دیگری مصداق متباینین می باشد.

ببینید فرق بین اقل و اکثری که قسیم متباینین است حسب مذاق قوم و بین اقل و اکثری که از اقسام آن است، این است که زائد بر اقل در اولی مانع از اصل وجود اقل است در مقام جعل به عین وجود وجوب و بودنش واجب مستقل، نه ضمنی به معنای این که اگر زائد بر اقل نیز داخل متعلق وجوب باشد موجود به عین وجود وجوب اقل به حدّ اقلی مثلاً ذوات نُه جزء نیست بلکه موجود به عین وجود وجوب اقل و به شرط شی ء؛ یعنی ذوات ده جز خواهد بود و این موجودی است مغایر با موجود به عین وجود وجوب که اقل به حداقلّی و ذوات، نُه جزء است قطعاً موجودِ مرکب از ده جزء، غیر از موجودِ مرکب از ده جزء است. پس داخل بودن زائد بر اقل در متعلق وجوب، ایضاً که اقل به شرط شی ء است، مانع خواهد بود از وجود اقل به عین وجود وجوب در مقام جعل و وجود اقل، ممنوع است و عقل این مانعیت را درک می کند به واسطه دلیل، اگر بدیهی نباشد ولذا به واسطه ادراک این مانعیت درک می کند ملازمه را بین داخل بودن زائد بر اقل در متعلق وجوب در مقام جعل و بین عدم تحقق اقل به حدّ اقلی در مقام جعل به عین وجودِ وجوب مستقلاً و بالعکس ادراک می کند ملازمه را بین وجود اقل در مقام جعل به عین وجودِ وجوب مستقلاً که ممنوع است و بین عدم داخل بودن زائد بر اقل در متعلق وجوب در آن مقام و همین ملازمه بین وجود اقل در مقام جعل به عین وجود وجوب و بین عدم داخل بودن زائد بر اقل در متعلق وجوب معنای به شرط لا بودن اقل در مقام جعل نسبت به زائد بر اقل چون هر ممنوعی در ظرفِ عدم تحقق مانع، تحقق می یابد و این معنای به شرط لا بودن ممنوع است نسبت به مانع و این که تحقق ممنوع در ظرف عدم تحقق مانع است و این ملازمه واقعی بین وجود اقل در مقام جعل و بین عدم داخل بودن زائد بر اقل در متعلق در آن مقام عقل آن را درک می کند ولذا احتیاج به بیان شارع ندارد و این که اگر اقل در واقع واجب باشد در مقام جعل لازم نیست شارع به بیان متصل یا منفصل بیان کند که زائد بر اقل داخل در متعلق وجوب نیست در مقام جعل و همانا دلیل دال بر وجوب اقل در مقام جعل کافی است از برای دلالت کردن بر عدم داخل بودن در متعلق وجوب، چون دلیل دال بر وجوبِ اقل بالمطابقة دال بر وجوب اقل است در مقام جعل و به دلالت التزامیه عقلیه دال خواهد بود بر به شرط لا بودن اقل در مقام جعل نسبت به زائد بر اقل ولذا اگر شارع بیان کند ارشادی و توضیحی است نه تأسیسی و مولوی. پس شک در اقل و اکثر در قسم اول، شک است در این که واجب و موجود به عین وجود وجوب در مقام جعل اقل به شرط لا است نسبت به زائد بر آن که مانع از آن است یا این که واجب و موجود به عین وجود وجوب در مقام جعل اکثر و اقل به شرط شی ء است نسبت به زائد بر اقل و معلوم است موجود به شرط لا در مقام جعل با موجود به شرط شی ء در آن مقام متباینین می باشند نه لا به شرط و به شرط شی ء، آن طور که قوم می گویند. پس قسم اول اقل و اکثر هم، از اقسام متباینین می باشد مثل قسم دوم نه قسیم آن.

و اما زائد بر اقل در دومی و قسم دوم، مانع است از تأثیر بالفعل واجب (که اقل است در مقام جعل به طور مسلّم) در ملاک در خارج و در مقام امتثال، نه این که مانع باشد از وجود اقل در مقام جعل به عین وجودِ وجوب ،بلکه واجب در مقام جعل اقل است بدون شک و زائد بر اقل اگر مانع باشد همانا مانع خواهد بود از تأثیر مقتضی تام در معلولش که ملاک مترتب بر عمل است و دیگر این که این مانعیت را عقل درک نمی کند و احتیاج به بیان شارع دارد که به بیان متصل یا منفصل بیان کند پس دو فرق است بین اقل قسم اول اگر واجب باشد در مقام جعل نسبت به زائد بر اقل و بین اقل قسم دوم که به طور مسلّم واجب است در مقام جعل نسبت به آن.

1 زائد بر اقل مانع از اصل وجود اقل در مقام جعل در قسم اول و مانع از تأثیر اول است در مقام امتثال در ملاک در قسم دوم.

2 مانعیت زائد بر اقل را نسبت به وجود اقل در مقام جعل، عقل درک می کند و مانعیت زائد بر اقل در قسم دوم را عقل درک نمی کند و احتیاج به بیان شارع دارد و بدون بیان شارع، عقل آن را درک نمی کند. مخفی نماند قسم اول از اقل نسبت به زائد بر آن از جهت تأثیرش در ملاک، در مقام امتثال ممکن است لا به شرط باشد و تحققش با اقل خارجاً، مانع از تأثیر اقل در ملاک نباشد باطل باشد. مانند قهقهه نسبت به صلاة و شاید خلط شده باشد بین لا به شرط در مقام جعل و لا به شرط در مقام امتثال و حال آن که ملازمه نیست بین لا به شرط در مقام امتثال و بین لا به شرط در مقام جعل. پس آن چه را که مشهور قائلند در مسئله شک در اقل و اکثر مبنی بر لا به شرط بودن اقل و این که علم اجمالی در آن مسئله، منحل می شود به یقین تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، صحیح نیست. چون مبنا صحیح نیست. زیرا شک در اقل و اکثر شک در متباینین است و مقتضایش احتیاط در مقام امتثال است. مانند سایر متباینین.

مطلب دیگر این که ایشان، خیلی به اصول معتقد بودند و می فرمودند: «من لا اصول له، لا فقه له» مدعی بودند که مسئله اصولی نیست که بر آن مسئله فقهی مترتب نشود. بنده هم اصرار دارم به این که کسی که در اصول مجتهد نباشد، در فقه مقلد است. چون یگانه علمی که غالباً مبدأ تصدیقی فقه است، علم اصول است. بقیه علوم هم هستند ولی بیش تر اصول اثر کاربردی دارد. در واقع، کسی مجتهد است که بتواند به قوه فکری خود از مدارک استنباط کند و مسئله را بفهمد و متکی به قول کسی نباشد؛ یعنی بتواند به کمک مبادی تصدیقی مسائل فقه که غالباً قواعد اصولی است از مدارک، مسئله فقهی را بفهمند و اقامه حجت کند به آن و این معنای مجتهد است و هر چه در این ها قوی تر باشد بهتر می تواند اطمینان در مسئله پیدا بکند و لااقل معذور باشد. اگر کسی در اصول مجتهد نباشد قطعا بدانید در فقه مقلد است.
پژوهش و حوزه: با توجه به این که حضرت آیت اللّه میلانی درحوزه علمیه مشهد درس فقه و اصول بیان می فرمودند، کدام یک پر رونق بود؟

آیت اللّه شمس: رونق داشتن درس به بودن شاگردان زیاد نیست. افراد زیاد معیار اهمیت درس نیست و همانا اهمیت درس به شرکت افراد فهمیده است لذا باید گفت افرادی که هدفشان فهمیدن بود و می فهمیدند چقدر در درس شرکت می کردند ولذا چون اصول ایشان دقیق بود و کمتر می فهمیدند، کمتر شرکت می کردند.
پژوهش و حوزه: حضرت آیة اللّه میلانی در رجال چطور بودند؟

آیت اللّه شمس: ایشان همانند آیة اللّه بروجردی بحث رجالی نمی کردند، نه این که مسلط نبودند بلکه زیاد متعرض نمی شدند. مانند بعضی که «شهرتِ عملیه» را قبول دارند احتیاج شان به علم رجال کم می افتد، مثل مرحوم حاج آقا رضای همدانی. اساسا فقیهانی که «شهرت عملیه» را حجت می دانند به بحث رجالی کم مبتلا می شوند. چون غالب مسائل مشهور است.
پژوهش و حوزه: ایشان مطلبی و یا خاطره ای از مرحوم میرزای استاد و یا حاج شیخ استاد هم نقل می کردند که در خاطر حضرت عالی باشد؟

آیت اللّه شمس: ایشان خیلی مرد کتومی بودند ولذا خاطره ها را خیلی نقل نمی کردند، اما یک خاطره که از ایشان دارم این است که: من در درس اشکال نمی کردم و بعد از درس خدمت ایشان می نشستم و یا در راه منزل از ایشان سؤال می کردم، روزی من خدمت ایشان نشسته بودم. ارتباطی با جایی نداشت. یک مرتبه فرمودند که میرزای استاد می فرمود: «من نمی گویم نماز شب شرط اجتهاد است ولکن بی دخالت در آن نیست.»
پژوهش و حوزه: به نظر حضرت عالی یک مدرّس یا محقق باید چه ویژگی هایی داشته باشد که تحقیق او اثرگذار و یا تدریس او اثربخش باشد؟

آیت اللّه شمس: اول. شایستگی علمی و بیانی: مدرس باید عالم و خبره و شایسته درس باشد تا بتواند درس را خوب بیان کند و تمام جوانب و ایرادها را طرح کند و جواب بدهد. اگر ایرادی بر او شد بتواند جواب بدهد، یا اگر خودش ایراد دارد بتواند جواب ایرادش را پیدا کند تا بتواند مطلب تازه ای به جامعه ارائه بدهد.

دوم. تسلط بر علوم گوناگون: کسی که فقط یک شاخه علم را فراگرفته نمی تواند به منابع اسلامی مسلّط شود؛ مثلاً در تفسیر قرآن، علوم چندی لازم دارد، کسی که می خواهد به ساحت تفسیر وارد شود باید در علوم چندی مجتهد باشد، «تفسیر المیزان» نوشته علامه طباطبائی، تفسیر برجسته ای است، چون مفسر آن ذوفنون بوده است. شما ببینید بهترین تفسیر ما تا زمان المیزان، «مجمع البیان» بوده که تفسیر خوبی است اما یک بُعدی است؛ یعنی بحث ادبی آن خوب است ولی از نظر بحث کلامی ناقص است. سنی ها در تفسیر نوشتن خوب عمل کرده اند، چون حکومت و ابزار در دست آن ها بوده و با همان فکر، مدارک ناقص خودشان از ما بیش تر کار کرده اند. خدا می داند که قرآن غریب است. باید در قرآن تدبّر کرد و بعد از فراگرفتن مقدمات لازم، به زوایا و بطون آن به اندازه فهم و توان پی برد و به مردم عرضه کرد.

سوم تزکیه: اگر کسی بخواهد بهره ای از علمش ببرد تا تزکیه نشده باشد، نمی تواند به طور شایسته از علمش بهره بگیرد، چه شاگرد بپروراند، چه چیزی بنویسد، چه تألیف و تدریس بکند اگر چنان چه مهذب نباشد، ممکن است از علم سوءاستفاده کند. درسی که برای رضای خدا گفته شود، کتابی که به نیت او نوشته شود، موعظه ای که برای رضای خدا گفته شود، با نیت های مادی و انگیزه های نفسانی فرق می کند. کسی که برای رضای خدا مثلاً کتابی می نویسد سعی می کند که نسبت خلافی به یک صاحب کلامی ندهد با احتیاط کامل دقت می کند که نکند بر او افترا ببندد یا اگر خودش مطلبی را بلد نیست به صراحت به جهل خود اعتراف می کند و تا چیزی را نفهمد به قلم نمی آورد، خصوصا اگر شبهه ای باشد که کسی را به ورطه خطرناکی بیندازد. به هر جهت، تهذیب در همه چیز دخالت دارد و مدرس، مؤلف، مبلّغ و پژوهشگر باید آن را نصب العین خود قرار دهد.
پژوهش و حوزه: حضرت عالی غیر از تدریس، آثار تحقیقی هم دارید؟

آیت اللّه شمس: بله بعضی ها چاپ شده و نوشته های زیاد دیگری هست. تحقیقات بنده، بیش تر کارهای جنبی داشته است، چون بیش تر مشغول تدریس بوده ام و بنده بعد از فراگیری علوم پایه و مقدماتی اشتغالم به اصول و فقه بوده است و فلسفه را هم نزد اساتیدی مانند استاد فن معقول، آیة اللّه رفیعی و علامه، طباطبائی رحمة الله علیهما خوانده ام و به جنبه های اعتقادی اهمیت می دادم و کتابی به نام «توحید ناب» نوشته ام که دفتر تبلیغات اسلامی آن را چاپ کرده است.
پژوهش و حوزه: بر اساس چه ضرورتی به تألیف کتاب «توحید ناب» پرداختید؟

آیت اللّه شمس: توحید، زیربنای تمامی اعتقادات ماست و بنده می دیدم که بعضی از نوشته ها درباره توحید خلاف واقع است، و یا شبهاتی در نوشته ها و اذهان در مسئله خداشناسی و مسائل مرتبط به آن وجود دارد لذا برای رفع آن ها اقدام به نوشتن کتاب کردم.
پژوهش و حوزه: شبهاتی که حضرت عالی در این کتاب به پاسخ آن پرداخته اید، شبهاتی است که از قدیم در حوزه کلام مطرح بوده یا از شبهه های جدید است؟

آیت اللّه شمس: بعضی جدید است، برخی هم قدیم است. که من در کتاب ها دیدم. من آن جا اسم اشخاص را نبرده ام ولی شبهات را جواب داده ام. مانند بعضی از شبهات مادیین. سال گذشته برای چاپ جدید مسایل دیگری را اضافه کردم، الان به چاپ دوم آن مشغول اند که چند وقت دیگر منتشر می شود.

من در باره «جبر و تفویض» سبک تازه ای را که استدلالی و منطقی است پیش گرفته ام و از این نظر خیلی مهم است و اثبات کرده ام که مضامین روایات شیعه در مسئله اختیار و امر بین الامرین برهانی است.
پژوهش و حوزه: آیا حضرت عالی تحقیق جدیدی در دست انجام دارید؟

آیت اللّه شمس: یکی از چیزهایی که من آرزو دارم بنویسم مبادی تصدیقی عقلی علم اصول است. تاکنون هیجده قاعده آن را نوشته ام که در مجلات چاپ شد و همچنین مستقلاً در جزوه ای چاپ شده است. من بنا داشتم که مبادی تصدیقی عقلی علم اصول را که خیلی زیاد هم هست تألیف کنم؛ مثلاً یکی این که عدم ضد، مقدمه وجود ضد است یا به عکس، بین عدم ضد و وجود آن از نظر حکم، تلازم هست، این ها بحث عقلی است. بحث می کنند عدم ضد، مقدمه ضد است؛ و حال آن که قبل از آن باید بحث کرد که آیا عدم می تواند منشأ تأثیر باشد یا نه، و باید گفت عدم چه مضاف و چه مطلق، ناچیز و هیچ است و واقعیت خارجی ندارد پس چگونه می تواند دخیل در وجود چیزی باشد.
پژوهش و حوزه: آیا حضرت عالی تعریف خاصی برای علم اصول دارید؟

آیت اللّه شمس: بله، بنده تعریفی از این علم دارم که مرحوم آقای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی هم به آن اشاره فرموده اند، ولی شاید این گونه نباشد. بنده هم علم اصول را عبارت می دانم از: قواعدی که دخیل است در این که انسان قدرت علمی پیدا کند بر اقامه حجت تنجیزا یا تعذیرا بر مسائل فقهیه در فقه به کمک این قواعد، و در علم دیگر بحث نشده باشد؛ مثلاً «مشتق» که در علم صرف از آن بحث می شود در اصول هم از آن بحث می کنند، چون این سنخ بحث که آیا مشتق حقیقت است در من تلبس یا اعم است از آن و من قضی، در علم صرف از این جهت بحث نشده است. هر چند جای بحث از مشتق علم صرف است، ولذا در علم اصول از این زاویه بحث می شود. پس علم اصول قواعدی است که دخیل است در قدرت بر استنباط احکام از مدارک آن ها به وسیله آن قواعد و اقامه حجت بر آن ها تنجیزا یا تعذیراً و در علم دیگر از آن بحث نشده باشد.

این تعریفِ اجمالیِ علم اصول از دیدگاه بنده است و من ندیدم کسی را، این چنین تعریف کرده باشد.
پژوهش و حوزه: این تعریف شما از علم اصول هیچ بحثی از مباحث علم اصول متعارف را خارج نمی کند.

آیت اللّه شمس: هیچ بحثی را خارج نمی کند، حتی ظهورات که صغرای حجت را تشکیل می دهند، ظهور در مفردات، ظهور جملی، حتی تبادر هم داخل می شود زیرا اگر ما تبادر را علامت وضع بدانیم این دخیل در ظهور فردی است.
پژوهش و حوزه: بحث عام و خاص در منطق هم بحث شده است. پس چگونه در علم اصول داخل می شود؟

آیت اللّه شمس: در علم اصول از زاویه دیگری بحث می شود، در علم منطق بحث از رفع ایجاب کلی می شود و سلب کلّی است و هم بحث معنوی است نه لفظی، ولی در اصول بحث لفظی است. مانند مشتق که در صرف بحث می شود. ولی با بحث مشتق در اصول فرق دارند. مانند ماده امر و نهی که یک بحث لغوی است در اصول، از آن بحث لغوی می شود از این جهت که دال است بر وجوب و بر علوّ و استعلا یا نه.
پژوهش و حوزه: مباحثی که در علم اصول داریم از بحث الفاظ تا اصول عملیه آیا همه این مباحث را شما بحث اصول می دانید یا بحث ضروری؟

آیت اللّه شمس: تمام مسائل اصول، نظری است نه بدیهی، چون در هیچ علمی مسائل بدیهی ذکر نمی شود و کار لغوی است لذا ممکن است دخالت مسائل اصولی در مسائل فقهی از جهت اصل دخالت و از جهت مقدار دخالت، متفاوت باشند به حسب انتظار اشخاص. مثلاً حقیقت شرعیه مسئله نظری است و از جهت دخالت در مسئله فقهی، ممکن است اختلاف نظر در آن باشد. پس تمام مسائل اصول، نظری است نه بدیهی، و نفی و اثبات آن ها، احتیاج به دلیل دارد. بلی کاربرد بعضی کم و بعضی بیش تر است؛ مثلاً مشتق کاربرد برای آن در یک یا دو مسئله بیش تر پیدا نمی شود ولکن مطلق و مقید، عام و خاص، مفاهیم، نهی در معاملات، نهی در عبادات کاربرد دارند و همه این ها از نظر کاربردی با هم تفاوت دارند، اما کم بودن کاربرد بعضی، منافات با اصل دخالت ندارد.
پژوهش و حوزه: بنابراین شما قائل به تهذیب مباحث علم اصول نیستید؛ یعنی حذف بعضی از مطالب اصول که نه ثمره فقهی دارد و نه از علم اصول به شمار می رود؟

آیت اللّه شمس: در سئوال از تهذیب مباحث اصول به معنای حذف بعضی از مسائل که ثمره فقهی ندارد یا از علم اصول نیست سخن رفته است ولی بیان نشده است که کدام مسئله یا مسائل از این دو قسم است. جواب از قسم اول گذشت که ثمره فقهی نداشتن و بعضی از مسائل اصول امری است نظری، نه بدیهی، باید با استدلال ثابت شود. پس کسی که وارد علم اصول می شود تا برای او با استدلال ثابت نشود که فلان مسئله بی ثمره است، جایز نیست آن مسئله را ترک کند. جهلاً و تقلیداً. چون نظری بودن آن را که همراه دارد و احتمال ثمره داشتن کافی است از برای لزوم بحث از آن، تا با استدلال اثبات شود بی ثمر بودن آن، حتی اگر مسئله اصولی مورد اتفاق اهل نظر و استدلال باشد که ثمره فقهی ندارد و از جهت قیام دلیل بر آن نزد همه آن ها و موجب اطمینان غیر اهل نظر و استدلال نشود، جایز نیست ترک بحث از آن چون ترک بحث از آن تقلیدی خواهد بود.

و اما قسم دوم جواب این است که غیر از بحث لزوم موضوع علم به طور کلی، مقدمتاً از برای بحث از موضوع علم اصول و غیر از بحث مسئله انسداد باب علم و علمی برای اثبات حجیّت ظن مطلق در صورتی که قبل از آن بحث شده باشد از حجیت ظنون خاصه و اثبات آن و اثبات وجود آن ها به مقدار وافی به معظم فقه سایر مسائلی که مورد بحث قرار گرفته است در علم اصول خارج از علم اصول نیست و اگر کسی ادعا کند خروج مسئله ای را چون نظری است تا برای کسی خروج آن ثابت نشده باشد نمی تواند حکم به خروج آن کند. غالب کسانی که مسئله تهذیب علم اصول را به معنای حذف بعضی از آن به واسطه داخل نبودن آن در علم اصول یا بی ثمر بودن، عنوان می کنند از روی استدلال و منطق و اجتهاد نیست بلکه تقلید محض است از دیگران که به نظر آن ها داخل در علم اصول نیست و یا بی فایده است و حال این که آن یک نظریه است در مسئله نظری.
پژوهش و حوزه: به نظر حضرت عالی، حوزیان درباره چه مباحث فقهی یا اصولی می بایستی تحقیق عمیق داشته باشند.

آیت اللّه شمس: همان طور که قبلاً گفتم هر علمی که در مراکز علمی مورد بحث قرار می گیرد، نظری است نه بدیهی برای فراگیرندگان آن وگرنه تحصیل حاصل و کار لغوی و بی فائده است و علم فقه هم از علوم نظری است و هر علم نظری اثبات یا نفی هر مسئله از مسائل آن نیاز به استدلال دارد و دلیل بر هر مسئله ای یا بدیهی است یا نظری و اگر نظری باشد، باید در علمی که از مسائل آن علم است از آن بحث شود و اثبات شود و برای مسائل فقهی مبادی تصدیقی می باشد که باید در علوم دیگر فراگیری شود و اهم آن ها علم اصول است و مبادی تصدیقی مسائل فقه، باید محققانه و عمیق فرا گرفته شود. به طوری که بتواند به وسیله آن ها استدلال کند بر اثبات یا نفی مسئله فقهی در فقه از مدارک مسائل فقهی و هر قدر فراگیری عمیق تر باشد توان بر استدلال، بیشتر خواهد بود و اطمینان بیشتری نسبت به احراز حکم واقعی یا ظاهری حاصل می شود.

و اما مسائل فقهی اگر کسی می خواهد از آن ها بحث کند و نظر بدهد بعد از آن که باید اهل استدلال و منطق باشد باید عمیقاً مسئله را رسیدگی کند و در تحصیل دلیل کوتاهی نکند به طوری که مقصر باشد در فهم آن، معلوم است هر قدر عمیق رسیدگی کند اطمینان بیشتر در احراز وظیفه و یا لااقل معذور بودن حاصل می شود. بلی سزاوار است بلکه لازم است کسانی که توان جواب گویی مسائل مورد ابتلاء جامعه را دارند خصوصاً مسائل مستحدثه رعایت الاهم فالاهم در رسیدگی به مسائل فقهی نمایند. چون رسیدگی به همه مشکل است اگر تمنع عادی نباشد و هر قدر عمیق تر رسیدگی شود بهتر احراز وظیفه خواهد شد خصوصاً اگر همراه با تبادل فکر با افراد شایسته باشد.
پژوهش و حوزه: از جمله شبهاتی که گاهی مطرح می شود و همچنین در مجلس خبرگان قانون اساسی پس از بحث بسیار به تصویب رسید بحث ولایت فقیه است. بعد هم در بحث متمم قانون اساسی بحث «ولایت مطلقه فقیه» را آورده اند سؤال های مختلفی در اثبات مسئله ولایت فقیه مطرح هست و افراد در این حوزه ها مباحث گوناگونی را مطرح کرده اند، دیدگاه حضرت عالی در این خصوص چیست و راه استنباط و استدلال آن چیست؟

آیت اللّه شمس: مسئله ولایت فقیه نظری است لکن بین اهل نظر و استدلال نسبت به اصل ولایت فقیه اتفاق است و همانا اختلاف در سعه و ضیق ولایت است و از ولایت بر امور حسبیه که لزوم رعایت آن ها وظیفه شخص خاصی نیست لکن لزوم رعایت فقیه و ولایت فقیه بر آن ها قدر متیقن است و مورد اتفاق است. بلی اختلاف در مصادیق امر حسبی است از جهت انحصار در بعضی مصادیق. مانند ایتام و اموال آن ها و ارامله و مال غایب یا باید در مصداق توسعه داده شود مانند اداره مملکت اسلامی از جهت مصالح عامه. مانند حفظ امنیت جانی و مالی و عرفی و حفظ استقلال مملکت و منع از دخالت دُوَل استعمارگر از دخالت در امور اقتصادی و فرهنگی و سیاسی طبق منافع خودشان و جمع آوری اموال بیت المال و توزیع عادلانه آن ها و اجرای حدود الهی و مانند اینها، همه از مصادیق امور حسبیه است و نیز می توان برای اثبات ولایت فقیه کمک از بعضی ادله عقلیه که استدلال شده است به آن ها برای ولایت ائمه معصومین(ع) و هم کمک از تعلیلاتی درباره ولایت آن ها در روایات معتبر رسیده است. بلکه می توان استدلال به بعضی از آیات شریفه و روایات وارده در باب ولایت به کمک قرائن عقلی و نقلی و استفاده این که آن بزرگواران از باب مصادیق بهتر و برتر مراد می باشند به طوری که با بودن آن ها نوبت به دیگری نمی رسد به واسطه کمال علمی و اخلاقی و عصمت آن ها است. چون نتایج و فوائد مترتب بر منصب ولایت که هدف از جعل این منصب است به طور کامل حاصل می شود. نه این که منحصر به آن ها باشد تا این که در غیبت آن ها و دسترس نبودن به آن ها و یا وجود مانع از دخالت آن ها در امور و اداء وظایف ولی امر و بسیاری از فوائد و نتایج که ممکن است بر وجود فقیه عادل جامع سائر شرایط که دخیل در تحصیل آن فوائد و نتایج است که عصمت در آن ها دخالت ندارد هر چند به مرتبه غیرعالی معطل بماند و آن امور واگذار شود به نااهلان بلکه به استعمارگران و دشمنان اسلام زهی این فکری است ناصواب و خلاف اساس اسلام است البته بیان این مطالب و تتمیم آن ها احتیاج به توضیح و بیان بیشتری دارد.
پژوهش و حوزه: حضرت عالی می فرمایید همان طوری که برای ولیّ فقیه وظیفه است که به این امور بپردازد مردم هم وظیفه دارند با ولیّ فقیه بیعت و از او تبعیت کنند؟

آیت اللّه شمس: بله یقینا واجب است، زیرا بیعت مردم شرط وظیفه اوست. حضرت امیر(ع) فرمود: «لو لا حضور الحاضر»؛ یعنی تا حالا قدرت نداشتم من ولّیِ امر بودم و وظیفه به عهده ام بود ولی شرط اجرای وظیفه را که همان قدرت و حمایت مردم باشد نداشتم. مردم این جا قدرت اند. قدرتِ ولیّ فقیه مردمند. آن ها باید پشتیبانی کنند تا اقامه قسط کنند: «لیقوم الناس بالقسط» مردم باید اقامهّ قسط بکنند. یکی از مصادیق اقامه قسط، همین است که با ولیّ فقیه بیعت کنند تا شرط قیام او حاصل شود.

خلاصه این که بنابر مذهب شیعه ولایت غیر ذات مقدس بر غیر، امری است مجعول و اعتباری و بالعرض نه بالذات ولذا باید کسی که دارای ولایت ذاتی و بالذات است بلاواسطه یا به واسطه برای غیرش جعل کند به منظور موضوع قرار گرفتن از برای احکام تکلیفی و وضعی معین. مانند سایر امور اعتباری که موضوع از برای وظایفی است مانند ملکیت و زوجیّت و کسی که جعل ولایت برای زعامت عامه و زمامداری جامعه که مشروط به شرایط درونی و روحی و بعضی شرایط جسمانی است یا اشخاص معین است مانند ائمه معصومین(ع) و یا عنوان کلی است که دارای شرایط خاصی است و هر فرد خارجی و موجود در خارج واجد آن عنوان و شرائطش باشد از باب اتحاد وجودی بین آن عنوان و فرد خارجی به تبع آن عنوان متحد با فرد، آن فرد هم دارای ولایت خواهد بود. در زمان غیبت معصوم(ع) و عدم دسترسی به معصوم(ع). پس جاعل منصب خدا است نه مردم، پس نه مردم جاعلند به واسطه رأی دادن به ولایت و زمامداری شخصی یا عنوانی، چون چنین ولایتی بر جعل را ندارند و نه رأی آن ها شرط جعل الهی است؛ یعنی شرط جعل ولایت برای کسی نیست و شخصی معین و یا اشخاص معین و یا فردی که متحدالوجود است در خارج با عنوانی که ولایت برای آن جعل شده است ولایت خواهد داشت چه مردم بشناسند و چه نشناسند و چه به او رأی بدهند و چه رأی ندهند. بلی بیعت مردم با ولیّ به مقداری که قادر باشد بر اداء وظایفش شرط وظایف می باشد چون هر وظیفه ای عقلاً مشروط به قدرت است و معنای بیعت اظهار التزام به وفادار و کمک کردن او را در اداء وظایفش می باشد چون همان طور که شرط وظایف مترتب بر ولایت ولیّ است همچنین واجب کفایی است بر مردم بیعت نمودن با او بعد از شناخت او یا شناخت کسی دارای شرایط و عناوین کلیه است هر چند به واسطه اهل خبره باشد تا به واسطه بیعت اقامه قسط و عدل شود که هدف از ارسال رسل و انزال کتب و قرآن عظیم است لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.

بیعت کردن با ولیّ امر و تحصیل قدرتِ اجراء وظایف برای او، یکی از مصادیق بارز اقامه قسط مردم است به نحو واجب کفایی و رأی مردم به غیر از بیعت به معنای مذکور، در حکومت شیعی علوی اعتباری ندارد و دلیلی بر آن نیست. بلی اهل تسنن تعیین ولیّ امر را از وظایف مردم می دانند که رأی مردم و اهل حل و عقد دخیل است در اصل ولایت و از شرایط اصل ولایت است نه وظایف ولی امر و به بعضی از مغالطات هم تمسک جسته اند که بیان و ابطال آنها مجال بیشتری را می طلبد.
پژوهش و حوزه: با توجه به اهمیت مسئله اگر ممکن است توضیح بیش تری ارائه دهید.

آیت اللّه شمس: در مذهب شیعه علوی در زمان حضور ائمه معصومین(ع) زمامداری و رهبری جامعه برای اصلاح جامعه در امور معنوی، مادی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به آن ها واگذار شده است و در زمان غیبت به کسی که دارای شرایط و عناوین خاصی است که دخیل در اصلاح جامعه از سه جهت است واگذار شد ه است. و چون اداره و مدیریت، کار تعاونی است و احتیاج به کمک افراد دارد و از یک فرد ساخته نیست قهرا او اختیار دارد اشخاص شایسته از جهت علمی اخلاقی و عملی را به کار بگیرد و سمت ها را به او واگذارد، تا با تعاون و کمک اشخاص وافراد لایق در هر سمتی و کاری، امور جامعه اداره شود همان طور که امیرالمؤمنین(ع) عمل می کردند و اشخاص را نصب می کردند برای بعضی کارها لذا تمام رده های بعدی منصوب از جانب اویند یا بلاواسطه و یا با واسطه، و او حق دارد هر کسی را که تشخیص دهد، صلاحیت و شایستگی ندارد، عزل و برکنار کند و اگر کسی بدون نصب ولی فقیه هر چند با واسطه باشد دخالت در امور نماید مشروع نیست و کارهای او مورد امضا نیست و آثار عمل صحیح مشروع، بر آن ها مترتب نیست و تمام تصرفات او غیر مشروع است و مجاز نیست. تمام زیرمجموعه و مراتب بعدی که اداره امور مملکت و اصلاح آن ها به آن ها بستگی دارد، باید با نصب او هر چند با واسطه باشد و انجام پذیرد. البته نصب و عزل ها باید عادلانه و طبق مصالح جامعه باشد که انتظار زمامدار عادل مطلق با سایر شرایط همین است که تمام اعمال و رفتارش عادلانه و بر طبق مصالح جامعه باشد وگرنه نقض غرض حاصل می شود و بر خلاف هدف نصب زمامدار و رهبر است و لذا اگر عملی انجام گیرد که خلاف عدالت و گناه باشد منعزل است چون از مصداق بودن برای عنوان خاص خارج می شود و متحد با آن نیست و منصب ولایت برای عنوان خاص است که تحقق یابد و باقی باشد، الحکم تابع لموضوعه.

یکی از صفات لازم برای رهبر و زمامدار که دخیل در اصلاح جامعه است صاحب اقتدار بودن و در موارد لازم مقتدرانه عمل کردن است و وظیفه رهبر و زمامدار تنها هدایت گری و تذکر دادن و نصیحت لسانی نیست چون در همه جا و برای تمام متخلفین کاربرد ندارد و سیره رسول گرامی اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در حکومت به حسب موارد، مختلف بود و به حسب مصالح و موارد عمل می کردند. گاهی مصلحت جامعه در برخورد مقتدرانه است نه اکتفا کردن به نصیحت که مورد سوءاستفاده بعضی از متخلفین خصوصا معاندین قرار خواهد گرفت و برداشت ضعف و ناتوانی می نمایند و به کار خود ادامه می دهند بلکه شدت می بخشند. لذا حکومتی که به سرپرستی و رهبری کسی که دارای صفات خاص درونی و روحی باشد و در صورت امکان معصوم هم باشد و در صورت عدم امکان و عدم دسترسی به آن تالی تلو او باشد یعنی دارای صفات خاص درونی و روحی که هر یک در اجرای وظایف ولی و سرپرست دخیل است و هم عادل واقعی باشد علاوه بر فقاهت در دین می تواند موجب اصلاح و موجب تعالی علمی و اخلاقی و عملی جامعه شود و هر سه جهت نیاز جامعه متعالی و مترقی و معقول محقق شود و آن سه جهت عبارت است از اصلاح سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کامل و هم چنین دنیاطلبان و ریاست خواهان و جهان خواران و زورگویان و چپاول گران و غارت گران بین المللی و استثمارگران و به استضعاف کشانندگان مستضعفین با این حکومت خصوصا با رهبری و سرپرست آن نهایت دشمنی را دارند و با تمام توان با او ستیزه گری و مبارزه می نمایند یا به منظور براندازی و نابودی و یا لااقل تضعیف کردن و این بحث های علمی بلکه مغالطی بهانه است وگرنه هدف اصلی همان دو امر است.
پژوهش و حوزه: بعضی در مسئله ولایت فقه بحث قرائت مختلف را می کنند. دیدگاه شما درباره این گروه چیست؟

آیت اللّه شمس: این قلم بدستان یا جاهلند و یا مزدور و اجیر و یا مغرض و معاندند نه این که هدف از بحث افاده و استفاده باشد که هدف بحث علمی است و عنوان کردن قرائت مختلف که معنایش برداشت و درک مختلف است یک مغالطه و سرپوش گذاشتن بر یک واقعیت مورد قبول اهل خرد و حقیقت جو می باشد دیگر این که قرائت مختلف در جایی راه دارد که امر نظری است که باید اهل نظر و اندیشه و استدلال به واسطه دارا بودن علوم پایه و متخصص بودن در آن ها به اثبات یا نفی بپردازد نه هر قلم بدستی که مقداری اطلاع دارد نظر بدهد، گویا هر فنّ احتیاج به تخصص دارد به جز شناخت دین که احتیاج به تخصص ندارد با پیچیدگی هایی که دارد سخن در این باره طولانی است و مجال دیگری را می خواهد. و این وقتی می تواند به هدف از آن دست یابد که زیرمجموعه آن هر یک در هر مقام و پستی هستند لایق و شایسته آن باشند و به تعبیر روز متخصص و متعهد و عادل باشند و اگر عادل نباشند باید آشنای به آن مقام و وظائف باشند و ناظر متخصص عادل بر آن ها نظارت داشته باشد و اگر ناظر دارای تخصص و عدالت نباشد تسلسل را همراه دارد وگرنه بی نتیجه خواهد بود و یا اقل کم نتیجه است و عموم مردم به واسطه وظیفه امر به معروف و نهی از منکر اقامه قسط و عدل باید نظارت در کار مسؤولان داشته باشند با رعایت شرایط و از باب النصیحة لأئمة المسلمین به قصد خیرخواهی و اجرای عدالت و عدم تبعیض و جلوگیری از سوءاستفاده از بیت المال و مقام برای منابع شخصی و گروهی و وابستگان که اشخاص غیرمهذب از اخلاق و روحیات سوق دهند به سوی امور مذکوره که غالب جوامع بشری به آن مبتلایند. نمونه های فراوانی را در همه جوامع می توان ارائه داد.
پژوهش و حوزه: در پایان اگر حضرت عالی پیشنهاد ویا رهنمودی دارید بفرمایید.

آیت اللّه شمس: ما باید بتوانیم در حوزه، در جنبه های علمی اعتقادی، اخلاقی و هم در جنبه های فقه، اصول و جنبه های دیگر عملی، تحرکی ایجاد کنیم. ابتدا در امر تحصیل، که باید عده ای برای این کار ممحض بشوند. وسایل برای این ها فراهم کنند و مشوّق آن ها باشند.

نکته دیگر تهذیب اخلاق است؛ مثلاً قاضی باید کرامت نفس داشته باشد و بداند می خواهد چه بگوید و چگونه قضاوت کند، رشوه نگیرد و گول نخورد و غیره. اصلاح امر قضا، جز با تهذیب اخلاق با هیچ چیز دیگر درست نمی شود. خوف از خداست که انسان شب در خانه خودش فکر هم نمی کند و نقشه نمی کشد که فردا فلان حکم به ناحق را بدهم و حق کسی را ضایع کنم یا رشوه بگیرم. بهترین ضامن اجراء وظایف چه در خلوت و چه در جلوت، همانا مأمور باطنی است که اعتقاد به مبدأ تعالی و معاد و خالی بودن نفس است از رذائل اخلاقی که منشأ بسیاری از گناهان و ناهنجاری ها می باشند.

باید به فکر این باشیم که حوزه در بحث های علمی، اعتقادی و اخلاقی جهشی پیدا بکند و الاّ خیلی از کارها خنثی می شوند. طلبه اگر مهذب باشد خوب درس می خواند و وقت تلف نمی کند، قانع است و دنبال پول نیست؛ یعنی هدف نهایی اش پول نیست. طلبه مهذب به فکر این است که مردم را هدایت کند، علم و پول وسیله است من هم بشرم می خواهم زندگی خود را حفظ کنم، تا من زنده نباشم نمی توانم تبلیغ کنم این هزینه ای که می گیریم وسیله باشد نه هدف.

تهذیب در همه جا دخالت دارد در تبلیغ، فتوا و... اگر کسی به مرحله اجتهاد رسید، نباید فورا خود را عرضه کند، بلکه باید ببیند مردم نیاز دارند یا نه. خود را عرضه بکنم؟ با این کارها خودم را به دام می اندازم و خطا می کنم، پول از که بگیریم؟ و به چه کسی بدهم؟ این ها همه وزر و وبال است. کسی خودش را عرضه کند، در حالی که جامعه محتاج او نباشد، هلاکت است. حوزه این را نمی خواهد، طلبه اگر مهذب باشد این کار را نمی کند.

تهذیب نفس به معنای تحصیل و کسب کرائم و فضائل و شرائف اخلاق یا تقویت آن ها و تعدیل رذائل و خسائس و لآئم اخلاق یا عدم تحصیل و کسب آن ها دخیل می باشند در تمام اعمال و رفتارها چه فردی و چه اجتماعی کوچک و چه بزرگ و چه داخلی و چه خارجی در فرهنگی و سیاسی و اقتصادی؛ زیرا بدن و جوارح ابزاری است برای روح و روان انسان که جایگاه دانش و علم و آگاهی انسانی و جایگاه فضائل و رذائل اخلاقی آن است و هر یک از این امور دارای ملائمات و لذائذ و ناملایمات و آلام نفرت انگیز است که به وسیله و کمک اعمال و رفتارهای مناسب و تأمین کننده آن ها می توان به آن ها رسید و با ترک آن ها به آن ها نرسید و محروم گشت و چون انسان دارای قدرت است و توان گزینش را دارد و می تواند درباره شخصیت خود دخیل باشد هم در تعالی آن و هم در انحطاطش به واسطه اعمال و رفتارش و متعاکسا چون شخصیت انسان دخالت در اعمال و رفتارهای انسان دارد که موجب سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی و هم شقاوت و بدبختی دنیوی و اخروی او شوند پس سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی انسان بستگی دارد به شخصیت انسان که همان فضائل اخلاقی و رذائل اخلاقی می باشند که اگر فضائل اخلاقی را کسب و یا تقویت کرد به واسطه آمال و رفتارهای مناسب با آن ها که دخیل در کسب و تقویت آن ها می باشند انسان دارای شخصیت متعالی و دارای کرائم و فضائل و شرائف اخلاق می شود که منشأ اعمال و رفتارهای سعادت مندانه خودجوش و مستند به امور درونی پایدار و همیشگی و همه وقتی و همه جائی و در همه حالات خواهد شد اگر مانعی قوی در بین نباشد و اگر دارای شخصیت متعالی نباشد بر اثر دارا بودن رذائل اخلاقی قهرا منشأ اعمال و رفتارهای شقاوت مندانه خودجوش و مستند به امور درونی پایدار خواهد بود لذا تهذیب نفس در تحصیل اهل علم و تبلیغ آنان و افتائشان دخالت دارد. محصل دینی مهذب هدفش از تحصیل فهم دین است از مدارک آن و هدف از این هدف و داعی بر داعی از آن تکامل یافتن خود به واسطه پیروی از دین اعتقادات و اخلاقیات و احکام و اکمال غیر پس از رسیدن خود به کمال و اصلاح جامعه است از جهت دنیوی و اخروی لذا باید بکوشد به قدر توان شرائط را مهیا و موانع را برطرف کند که همت می خواهد و پشت کار و استقامت و پایداری و صرف نظر نمودن از زیاده روی در بهره گیری از لذایذ مادی و زودگذر و اتلاف وقت نکردن و رعایت الاهم فالاهم و فرصت را از دست ندادن برای فراگیری آن چه لازم است و رعایت تقوی نمودن در انجام واجبات و ترک محرمات و اگر نشاطی باشد انجام بعضی از مستحبات مهم مانند نافله شب اگر صدمه به تحصیل نمی زند که موجب توفیق فراوانی است و رسول گرامی اسلام(ص) سفارش فرموده است به امیرالمؤمنین(ع) و بالاتر از همه به یاد خدا بودن و هنگامی که سر دو راهی هوای نفس و هوا و خواست او رسیدن راه خدا و خواست او را رفتن و مقدم داشتن بر راه نفس و هوای او و کرامت و شرافت نفس را حفظ کردن و آن را به ثمن بخس و امور مادی نفروختن و از دست ندادن و اهمیت دادن به این امر و سرمایه گذاری کردن که بسیار ارزشمند و نعمت بزرگی است اگر نصیب شود و تأمین کننده دنیا و آخرت است و عزت و شرافت هر دو جهان را در بردارد و درتمام مراتب علوم چه پایه و چه غیر آن هدف فهمیدن باشد نه خواندن؛ رسیدن به تصدیق آن ها باشد نه خواندن و حفظ کردن الفاظ و مفاهیم بدون تصدیق که بسیاری این چنین است و لذا بازدهی کامل و مراتب بالا را طی کردن، خیلی کم است. محصل دینی حوزوی نباید مدرک گرا باشد، باید علم پژوه و در جستجوی آن باشد تا هدف نهائی که خودکفا شدن در فهم مطالب دینی از مدارک است وحی الهی و سنت و کلام و سیره نبی گرامی اسلام(ص) و کلام و سیره ائمه معصومین(ع) و عقل مستقل در موارد خودش می باشد و چنین محصل دینی که به پایان تحصیل برسد چه مبلغ شود و چه نویسنده و چه مدرس و چه مفتی و مرجع تقلید می تواند مفید برای خود و جامعه اسلامی باشد و هدایت گر و مصلح باشد و اگر به مقام فتوی رسید چنان چه وظیفه اش فتوی دادن باشد و جامعه اسلامی به آن نیاز داشته باشد اقدام به این عمل می کند؛ نه برای اهداف دنیوی مادی و معنوی و تا وظیفه نداند خود را عرضه نخواهد کرد و در معرض قرار نخواهد داد و اگر دید، من به الکفایة وجود دارد خودداری خواهد کرد، تا نعمت بزرگ شیعه که قدرت مرجعیت برخواسته از حکومت بر قلوب است ضایع نشود و در یک جا تمرکز پیدا کند و سد بزرگی برای جلوگیری از هجمه کفار و معاندین باشد آن طور که سلف صالح بودند و نگذارد در امور دینی و صفوف مؤمنین رخنه نمایند و در این زمان که هجمه به امور دینی و صفوف مؤمنین شدیدتر است نباید این قدرت معنوی و الهی و حکومت بر قلوب متشتت و تجزیه شود و در نتیجه بی فائده گردد که قطعا این امر دشمن را خوشحال می کند چون تا به حال از این قدرت معنوی و نعمت الهی ضربه خورده اند و نمونه هایی تا به حال دیده شده است و هم تاریخ آن را حفظ کرده و نقل می کند.

حضرت آیت اللّه بروجردی(ره) نصیحت هایی می کردند که من یکی دو تا را نقل می کنم: یکی این که هر روز که به بحث تشریف می آوردند قبل از این که بحث را شروع کنند نصیحت می کردند. یک روز آمدند و جمعیت خیلی زیاد بود، فرمود ما از این جمعیت ها، زیاد دیده ایم، درس مرحوم استاد آخوند خراسانی متجاوز از هزار نفر بود لکن کسانی که مراد او را می فهمیدند 150 نفر بیش تر نبودند و کسی که بتواند دست و پایی در مسئله و مطلب بکند و اشکال صحیح طرح نماید سی نفر بیش تر نبودند، با این که معروف بود که می گفتند درس مرحوم آخوند چهارصد مجتهد داشته است.

باز با تأکید می فرمودند: من از وقتی که مشغول تحصیل شده ام فترتی در تحصیلم حاصل نشده است و حالا این طور شده ام، شما که درس هم می خوانید ولی تمرکز و تمحض ندارید می خواهید چه شوید؟! الان هم در حوزه درس خوانده می شود، ولی تمرکز در درس نیست.

مطلب دیگری که ایشان می فرمودند این است که: حقیقت اسلام خودش، خودش را نگه داشته است، ما برای اسلام کاری نکرده ایم.

ایشان خیلی توجه داشتند که طلبه ها را نصیحت کنند و به تحصیل توجه بدهند و این خیلی مؤثر است که استاد در اول و یا آخر درس، مقداری بحث های اخلاقی بکند و طلاب را توجه و تنبه بدهد تا قدری از غفلت درآییم و همه اش نظر به جهات دنیوی و مادی نباشد.

تعجب است که وقتی از نظر جسمی خودمان یا فرزند و کسانمان، مریض می شویم، واقعا به فکر می افتیم و همه کار می کنیم تا آن ها را علاج نماییم، اما از مرض روحی غافل هستیم. همه مریضیم کم کسی است، غیر معصوم، مبتلا به مرض روحی نباشد هر کس بگوید نه خود را نشناخته و مغرور است و جهل مرکب دارد. من نمی گویم افراد مهذب چند تا نشان بدهید، بلکه باید گفت چند تا نشان بدهید که در فکر تهذیب و رفع مرض روحی خود باشند که تمام مصیبت های دنیا نه جامعه ما خدا می داند منشأش امراض روحی است، این قدرت طلبی ها، این جاه طلبی ها، این ثروت اندوزی ها، این شخصیت طلبی ها و امثال ذلک، همه و همه، منشأش امراض روحی است. آن بزرگوار یک روز یادم می آید آیه 77 سوره قصص را می خواندند که خداوند می فرماید: «وابتغ فیما اتاک اللّه الدارالاخرة و...»

آن چه خدا به شما داده از علم، عزّت، مال و چیزهای دیگر، از آن ها برای آخرت خود بهره بگیرید و آن چه به شما داده شده آن را وسیله ای برای دار آخرت قرار دهید.
پژوهش و حوزه: خیلی از شما تشکر می کنیم که در این مصاحبه شرکت فرمودید.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان