مقدمه
بحث از وزارت در تاریخ قبل از معاصر ایران از جهات متعددی مشکل و پیچیده است. نبود اطلاعات کافی از میزان اقتدار و اختیارات وزیر و عدم ثبات قدرت او و نیز افراد و سازمانهای ذیل اداره او بحث از این مقوله را با مشکل جدی مواجه ساخته است. با این حال، نمی توان بحث مزبور را نادیده گرفت و یا از آن به سادگی گذشت و یا صرفاً به بعضی کتب نظری هر عصر نظیر سیاستنامه ها و ... اکتفا کرد؛ چه، غالباً حدود مطرح در این گونه کتب صرفاً نظری و یا ایده آلی بوده و با آنچه واقعاً می تواند رخ نماید متفاوت بوده است. لذا نه تنها بحث از وزارت در هر عصری می بایستی به صورت تخصصی و دقیق و موشکافانه صورت گرفته و عرصه های عمل و نظر با هم تطبیق داده و نتیجه معقول گرفته شود بلکه بهتر آن است که حیات سیاسی هر وزیر به طور جداگانه و مفصل و عمیق از زوایای مذکور زیر ذره بین گذاشته و از آن قضاوتی علمی تحصیل شود. این مقاله تلاش دارد در حد بسیار مجمل به فرایند تغییر و تحول وزراء در دوره صفویه و علل و اسباب آن و بعضی موارد مربوط دیگر، نظری انداخته و نتیجه ای معقول از آن اتخاذ نماید.
وزارت در قبل از صفویه
در تاریخ مشرق زمین و از جمله ایران، افراد و اشخاص پیوسته نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز در تاریخ داشته اند؛ زیرا که، قدرت افرادی که حاکم بر جامعه بودند، محدوده مشخصی نداشت. عبارتی از نظام الملک در دست است که مؤید آن است که حکومتهای شرق را افراد معین و به عبارت بهتر پادشاهان اداره کرده و آن را بنا به صلاحیت یا عدم صلاحیت خود او به آبادانی برده یا به ویرانی کشانده اند[1]. این پادشاهان که در اذهان مردم معمولاً از تکیه گاه غیر مادی نیز برخوردار بودند وظایفی نیز به عهده داشتند[2]. از آنجا که پادشاهان به تنهایی نمی توانستند همه امور را حل و فصل نمایند لازم بود مشیر و یاوری هم داشته باشند؛ پس مقام وزارت خلق می شود.
وزارت در تمدن ایران قدمتی دیرین دارد؛ اما در تمدن اسلامی مبدأ آن به زمان عباسیان می رسد[3]. نقش و جایگاه وزیر برای سلاطین ایران حیاتی و گره گشا بود و امکان اداره کشور برای آنها به تنهایی مقدور نبود[4].
انتخاب وزیر توسط شاه انجام می شد و استعداد و توانایی وزیر بسته به استعداد و شعور و توانایی شاه بود[5]. گاه انگیزه اصلی شاه از انتخاب وزیری خاص برطرف کردن بحرانی خاص بود. وزیر همچنین می توانست نقش سپر بلا را برای شاه بازی کند. خاستگاه وزراء در قبل از صفویه، از میان مستوفیان و بریدان بود[6].
وجود مقام وزارت اگر چه برای شاه یا سلطان لازم و ضروری بود؛ ولی این لزوم، به معنای برابری یا تقسیم قدرت به نحو حقوقی آن نبود. این واگذاری قدرت یک طرفه بود؛ به این معنی که تعیین حدود و اختیارات و قدرت وزیر چیزی ثابت و مسلم و از پیش تعیین شده نبود؛ بلکه بسته به نظر شاه بود[7]. وزیر در قبل از صفویه اساساً وظیفه ای خاص داشت. او روابط سلطان و سایر حکام و خلیفه را هدایت می کرد و ...[8]. در دوره ایلخانان الزاماً سمت مأمور مالی دولت نبود؛ یعنی آن چیزی که در دوره سلجوقی رواج داشت. در این دوره مقام مأمور عمده مالی از وزارت جدا شد و در دست یک نفر دیگر غیر از وزیر قرار گرفت و در واقع یک وزیر دیگر به وجود آمد.[9]
از نامه ای که منتسب به اردشیر است و خطاب آن به وزیران او می باشد می توان فهمید که شاه بعضی وظایف را به وزیر محول می کند؛ وزیر نیز بایستی برخی وظایف را به زیردستان محول کند[10]. برخی وزیران تاریخ ایران، در موقع لزوم، فرماندهی سپاه را نیز بر عهده داشته اند چنان که وزیران آل بویه این وظیفه را داشتند؛ زیرا سرداران قابلی بودند[11]. در این دوره وزیران همچنین وظیفه انتصاب کارگزاران و عوامل حکومتی و عمال مالیاتی را نیز به عهده داشتند[12]. وزیران در قرن چهارم در ایران بزرگترین نقش را ایفا می کردند. عقد معاهدات، تعیین تکلیف جنگ و صلح، فرستادن عمال به ولایات تحت قلمرو امیر، جلوگیری از کارهای بی خردانه و کودکانه امرا، رسیدگی به دیوانها یا وزارتخانه ها و تعیین تکلیف هر یک و به طور کلی تعیین مشی سیاست قلمرو ایران و سلاطین به تمامی به دست ایشان سپرده می شد[13]. دادرسی و قضاوت نیز از وظایف وزیر بود[14]. در دوره ایلخانی وزیر دیگر دیوان عرض در اختیار نداشت، همچنین دیوان انشاء و طغری نیز منسوخ شده بود. با اینکه دیوان استیفا و دیوان اشراف به کار خود ادامه دادند؛ ولی گویا رابطه آنها با وزارت تغییر
یافته است[15].
وزارت در دوره صفویه
شاه صفوی از حقوقی کاملاً نامحدود و مستقل در اعمال قدرت برخوردار بود و هیچ قانونی اختیارات او را محدود نمی ساخت و به انجام هر کاری مجاز بود و هیچ رادع و مانعی را در سلطنت خود نمی شناخت. شاه صفوی از قدرتی دیگر نیز برخوردار بود و آن تقدس آمیخته به احترام، که فطری بود و با تولد شاه همراه و ملازم او بود[16]. مردم، شاه صفوی را نه تنها به عنوان حاکم خود بلکه او را به عنوان فرزندزاده پیامبر نیز تکریم می کردند. بنابراین به اعتقاد فرایر حکومت شاه صفوی «بر سلسله مراتب روحانی بیشتر مبتنی بود تا پادشاهی خالی.»[17] مردم به واسطه تقدسی که برای شاه صفوی قائل بودند او را واجد قدرت خارق العاده شفادهی مریضها می دانستند[18]. بعضی از القابی که به شاه صفوی منتسب ساخته بودند واجد ارزشی خارق العاده و ماورای طبیعی بود. القابی نظیر «ولی نعمت» «عالم پناه» یا «جهان پناه»، «اقدس» و ...[19] در همین راستا قابل توضیح است. از این روی توجه یا بی توجهی شاه به کسی می توانست طرز رفتار مردم را با چنان شخصی تعیین کند[20]. اگر کسی مورد لطف شاه قرار می گرفت و قدرت و منصبی می یافت، به تبع آن، نزد مردم نیز وی مقبولیت
و مشروعیت داشت. بنابراین ساختار ظاهری قدرت شکل هِرمی داشت که در رأس آن شاه و در ذیل آن بر حسب سلسله مراتب عمال شاه و در قاعده آن مردم عادی قرار داشتند که طبقات بالایی هِرم را به عنوان دارندگان رسمی قدرت به رسمیت و مشروعیت می شناختند. چنین باور و پذیرشی نسبت به قدرت و دارنده آن، در نزد عمال شاه نیز بود. بنابراین، به قول فرایر آنها هرگز «آرزوی رسیدن به اوج قدرت امپراتوری را نمی کنند»[21].
«آنها به ندرت پادشاهان را رها می سازند یا بی وفایی نسبت به سلطنت نشان می دهند. پس، یک ارتباط غریزی در جانهاشان پیوند خورده است و خودشان را با تمایلات شاهنشاه تطبیق می دهند.»[22]
وزیر در سلسله مراتب عمال قدرتمند در مرتبه بلافاصله پس از شاه قرار داشت، که چارچوبه قدرت وی در اعصار مختلف صفوی، دارای اندازه های متفاوت بود. می توان گفت میزان قدرت وزراء با میزان عمر آنها در درازمدت هماهنگی داشت.
با نگاهی به طول عمر وزراء در طول دوره صفویه به این حقیقت پی می بریم. از 35 وزیر صفوی چهارده وزیر کمتر از پنج سال، شش وزیر بین پنج تا ده سال و ده وزیر بیش از ده سال وزارت داشتند. از وزارت پنج وزیر دیگر صفوی اطلاعی در دست نیست. در طول قرن اول یعنی از 906 ه… تا سال 1000 ه….ق به غیر از دو وزیر مقتدر، بقیه وزراء کمتر از ده سال وزارت نمودند؛ در صورتی که در یک قرن و نیم بعد یعنی تا سال 1135 مدت وزارت وزراء افزایش یافت و فقط چهار وزیر کمتر از ده سال وزارت نمودند که علت کوتاهی عمر وزارت دو وزیر، مرگ طبیعی یک وزیر، و قتل توسط مخالفان بود. همچنین قدرت وزراء در اعصار مختلف صفوی رقبای صنفی مختلفی داشت. عمال دربار و عمال نظامی دو گروه عمده در رقابت با مقام و قدرت وزیر بودند که در اوایل و اواخر صفوی اهمیت هر کدام، از این حیث متفاوت بود. موقعیت وزیر اعظم در دوره صفویه از بسیاری جهات همچون وضع وی در تاریخ قبل از صفویه بود. پس، وزیر همچون گذشته در این دوره نیز سپر بلای شاه محسوب می شد، به این معنی که شاه به وزیر اختیارات لازمه را می داد و از طرفی نیز هر گونه نارضایتی که از طرف مردم عادی و یا حکو
متی پیش می آمد خطر آن متوجه وزیر اعظم بود نه شاه[23]. البته، این وضعیت شامل حال سایر مقامات نظیر صدر نیز می شد[24].
در دوره شاه اسماعیل اول «وکیل» در موقعیتی برتر از وزارت قرار داشت. علت اهمیت مقام وکیل نسبت به «وزیر» ارزشمندتر بودن جنبه نظامی حکومت اسماعیل نسبت به جنبه اداری آن بود. پس، در دوره اسماعیل اول، وزراء به غیر از مالیات دیوانی، دخلی در سایر امور مملکت نمی نمودند[25]. به نظر می رسد مقام وزارت در زمان شاه اسماعیل اول از چندان قدرت و اعتباری برخوردار نبود و وزیر تنها مُعین و یاور شاه بود. پس، شاه اسماعیل بدون این که از مقام و قدرت وزیر خطری احساس نماید، وزیر پادشاه دشمن را به وزارت یکی از ولات برگماشت. چنان که شاه اسماعیل، خواجه کمال الدین وزیر شاهی بیک خان را که از قلعه مرو به اسیری آورده شده بود، «منظور نظر التفات گردانیده به وزارت خراسان معزّز و سربلند گردانید.»[26] با وجود قدرت نه چندان زیاد وزیر اعظم این مقام را شاه اسماعیل اول در سال 909 ه….ق مشترکاً به دو نفر واگذار کرد، یکی خواجه شرف الدین محمد خان دیلمی قزوینی و دیگری امیر زکریا کججی[27]. به نظر می رسد تا سال 920 ه….ق و پس از جنگ چالدران اهمیت حرم در دستگاه حکومت اسماعیل به تدریج جانشین اهمیت امور نظامی گردید. لذا نقش حرم در
انتصاب وزراء بیشتر از امرا مطرح گردید[28]. وزارت در دوره تهماسب چندان جایگاهی برای خود پیدا نکرد و قدرت آن همچنان در حداقل خود باقی ماند. به نظر می رسد در ده سال اول، سلطنت تهماسب از 930 تا 940، به واسطه تفوق نظامیان، امیرالامرا نقش اساسی در عزل و نصب وزراء داشت[29]. در سال 940 شاه تهماسب وزارت را مشترکاً به خواجه عنایت الله خوزانی (کچل) و خواجه معین الدین یزدی داد[30]. چندی نگذشت که شاه تهماسب مجدداً مقام وکالت را ایجاد کرد و اهمیت بخشید و وزارت را تحت الشعاع وکالت قرار داد. تهماسب بعدها در 955 ه….ق مجدداً وزارت مشترک را به وجود آورد[31]. تهماسب در اواخر حیات خود، وزارت را کم اهمیت تر کرد و خود در امور داخل شد،[32] چنان که شاه در اواخر حیات خود دیگر کسی را به عنوان وزیر اعظم منصوب نکرد[33]. در دوره اسماعیل دوم و شاه محمد نیز وزارت از موقعیت قدرتمندی برخوردار نبود. در دوره اسماعیل دوم دو وزیر بر سر کار آمدند و در دوره شاه محمد سه وزیر که هر کدام یکی پس از دیگری معزول شدند[34]. در زمان عباس اول به واسطه تضعیف موقعیت قزلباش ها توسط شاه، قدرت وزیر افزایش یافت. تمرکز بیشتر اداره امور ک
شور وظیفه دیوانسالاری را که وزیر در رأس آن بود، سنگین تر کرد. مقام وزارت در ابتداء تحت الشعاع قدرت قزلباش قرار داشت. چنان که اولین وزیر عباس، میرزا شاه ولی یا میرزا ابوالولی شیرازی به خواست و حمایت مرشد قلی خان به وزارت رسید.[35] در زمان عباس اول با از بین رفتن مقام وکالت تنها مقام قدرتمند پس از شاه اعتمادالدوله شد. او رئیس تشکیلات گسترده دیوانسالاری بود. در زمان عباس اول هفت وزیر بر سر کار آمدند که در آن میان حاتم بیک اردوبادی (1000 1019) چهارمین وزیر عباس اول بیش از همه وزارت کرد؛ او تقریباً بیست سال در رأس امور اداری قرار داشت.[36] به نظر می رسد اگرچه سازمان اداری عباس اول که در رأس آن وزیر اعظم قرار داشت در اوج قدرت و استحکام خود از زمان تأسیس سلسله صفویه قرار گرفت؛ ولی به واسطه اقتدار فراوان شخص پادشاه، وزیر چندان آزادی عمل نمی توانست داشته باشد. شاه عباس فردی مقتدر و کاردان بود که بر خلاف شاهان پس از خود، رأساً به امور رسیدگی می کرد و طبعاً اعمال وزیر را دقیقاً تحت نظر داشت. با این حال، چنین حدس زده می شود که اقتدار وزیر اعظم در اواسط حکومت شاه عباس که وی عمدتاً درگیر ج
نگ با عثمانی بود در درجه بالایی قرار داشت. چه شاه عمده توجه خود را معطوف به امور نظامی نمود و لذا امور دیوانی در ذیل نظارت وزیر اعظم قرار داشت.
از زمان صفی اول به واسطه عدم لیاقت کافی وی و عدم دخالت شایسته و لازم او در امور، قدرت وزیر اعظم و به تبع آن دیوانسالاری افزایش یافت. به ویژه آنکه، به علت کم شدن میزان اراضی ممالک که به تیول در اختیار قزلباش قرار داشت قدرت دیوان افزایش فراوان بخشید. «مثی رودی» در این مورد می نویسد:
«توسعه و گسترش علایق نظام اداری و مقام وزیر اعظم از زمان شاه صفی (1629 1642) شروع می شود؛ یعنی از هنگامی که وزارت به عنوان وظیفه و مقام اداری شروع به رشد کرد و خود را از این که ضمیمه و پیوستی به یک حاکم قدرتمند و مطیع منافع قبیله ای باشد بزرگتر نمود.»[37]
همان گونه که نویسنده فوق نیز اشاره نموده است به نظر می رسد اصطکاک و رقابت بین قزلباش و وزیر اعظم یعنی بین سپاه و نظام اداری در زمان عباس اول ادامه داشت و روزگار صفی اول نیز آن را به ارث برد. سرانجام در دوره عباس ثانی این اختلاف پنهانی بروز عینی یافت. اولئاریوس وظایف و میزان قدرت وزیر اعظم را در دوره صفی اول چنین بیان می کند:
«او وظیفه دارد با کوشش همه جانبه به محتویات خزانه و ثروت شاه بیفزاید و بر آن نظارت داشته باشد. او در عین حال نایب مناسب شاه نیز هست. زیرا مشاغل و مناصب حکومتی را تعیین می کند و تصمیماتش در سراسر مملکت باید اجرا شود.[38] ثروت و کلیه شئون مملکت در دست اوست و در بسیاری از موارد مهم حقوقی می توان از نفوذ او استفاده کرد.»[39]
از یادداشتهای اولئاریوس می توان فهمید علی رغم این که وزیر و دستگاه دیوانی در این دوره دارای قدرت فراوانی شده بود ولی فساد و ارتشاء به آن راه یافته بود. اولئاریوس حتی وزیر اعظم را رشوه خوارترین فرد مملکت معرفی نموده و می نویسد:
«صدراعظم افراد را اگر چه مایل نباشند (حتی سفرای خارجی را) وادار به دادن رشوه و تعارف می کند.»[40]
یکی از پیامدها و یا جلوه های فساد اداری در این دوره، فشار بیش از حد بر مردم برای تأدیه مالیات بود. برای همین است که الئاریوس وزیر اعظم را به منزله گاوی شیرده معرفی می کند که تمام دارایی مملکت را ظالمانه می خورد و شاه هم او را می دوشد.[41]
وزارت در زمان عباس دوم از موقعیت مستحکم تری برخوردار شد؛ چه، در این دوره تفوق نظام دیوان بر نظام سپاهی مسلم گردید. نزاع بین قزلباشان و دستگاه وزارت در زمان عباس دوم منتهی به قتل وزیر اعظم وقت، ساروتقی، شد. اما اعدام قاتلین او به دستور شاه تفوق موقتی قزلباشان را ناکام گذاشت.[42] «مثی رودی» می نویسد:
«مروری اجمالی و سطحی بر پس زمینه های وزرای عظمی، که پس از محمدتقی (ساروتقی) بر سر کار آمدند گویای آن است که این حادثه پیش درآمد یک جریان شد. خلیفه سلطان (1645 1654 م/1055 1065 ق) که جانشین محمدتقی شد یک عالم بود. محمد بیک دوباره یک غلام بود. جانشین وی، میرزا محمد مهدی (1661 1669/1072 1080 ق) همانند خلیفه سلطان از مقامات مذهبی بود. انتصاب شیخعلی خان زنگنه به وزارت، در سال 1669 م/1080 ق ظاهراً بازگشت قدرت به نفع منافع قبیله ای بود.»[43]
در دوره عباس ثانی قدرت وزیر اعظم بسیار زیاد بود. دومان در این زمینه می نویسد:
«سلطان بار کارهای خود را بر دوش وزیر بزرگ خود که به صورت رسمی اعتمادالدوله می گویند می گذارد.»[44]
از نوشته های دیگر دومان می توان فهمید که وزیر اعظم در انتصاب خانها و حکام (لااقل) مؤثر بود. او می نویسد:
«خانها اگر بخواهند مقام خود را حفظ کنند و در پناه و حمایت او باشند باید در شکوه و جلال این رسوم (وجوه یا اجناسی که خانها به عنوان هدیه به وزیر اعظم می دادند) مبالغه نمایند.[45]
در زمان عباس دوم وزیر اعظم اگر اختیار تعیین خط مشی را در سیاست خارجی نداشت، حداقل وظیفه کسب اطلاعات در باره سفرای اعزامی از خارج به ایران و مقاصد آنها و سایر اطلاعات در باره آن را به عهده داشت.[46] با وجود اینکه، وزیر اعظم در زمان عباس دوم دارای اقتدار و اختیار فراوان بود اما «هیچ کاری را در مرحله آخر تنها و بدون امر پادشاه به پایان نمی رساند.»[47]
به نظر می رسد که اوضاع اقتصادی از زمان عباس ثانی رو به وخامت نهاد[48]. و یکی از علل انتخاب وزیر اعظم نیز آن بود که راه حلی برای بحران اقتصادی بیابد. البته «مثی رودی» علاوه بر این، عامل عقیده شیعه را نیز در انتخاب وزیر اعظم در این دوره دخیل دانسته است و می گوید انتخاب خلیفه سلطان و میرزا محمدمهدی در این راستا بود[49]. و می گوید که هر دو آنها مظهر نفوذ سازمان سیاسی و مذهبی بر یکدیگر شدند.
خلیفه سلطان وزیر مقتدری بود که در اعصار پادشاهی عباس اول، صفی اول و عباس دوم به مدت حدوداً 17 سال وزارت نمود. انتصاب خلیفه سلطان در دوره شاه عباس دوم بر اثر گسترش فساد اخلاقی در جامعه و بروز احتمال خطر از جانب روحانیون باشد که وزارت وی می توانست بر این معضلات پایان دهد.[50]
پس از آنکه خلیفه سلطان به مرگ طبیعی درگذشت دو وزیر پی در پی در زمان عباس دوم به قدرت رسیدند که آخرین آنها میرزامحمدمهدی بود که در مدتی نه چندان طولانی همچنان در ایام پادشاهی صفی دوم مقام وزارت را در اختیار داشت. اما در زمان صفی دوم که فردی خردسال به هنگام جلوس و بی تجربه بود اوضاع مملکت از هر حیث به هم ریخت لذا شاه به فکر تعویض وزیر افتاد و میرزا محمد مهدی را عزل و شیخ علی خان زنگنه را که بزرگترین وزیر اعظم دوره صفوی شد را به جای او به وزارت رسانید. وی توانست در ایام طولانی وزارتش کارهای بزرگی صورت دهد که به جرأت می توان گفت اگر چنین وزیری به قدرت نمی رسید سلسله صفویه نیم قرن زودتر سقوط می کرد. او توانست اصلاحات وسیعی در عرصه های اقتصادی، اداری، سیاست خارجی و نظامی صورت دهد که اینها مایه نجات جامعه صفوی از یک بحران زودرس شد. شیخ علی خان پس از بیست سال وزارت مقتدرانه سرانجام در 1100ه….ق درگذشت.[51]
پس از شیخ علی خان زنگنه، دیگر وزیر لایقی همچون او به قدرت نرسید ولی اقتدار وزرا همچنان تا اواخر حیات سیاسی شاه سلطان دوام داشت. نبود وزیر لایق و قدرت زیاد او اوضاع مملکت را بدتر از پیش کرد و سقوط صفویه را سرعت بخشید.
کتابنامه:
1 اسکندر بیک منشی (ترکمان)؛ عالم آرای عباسی؛ ایرج افشار (تصحیح)؛ دو جلد؛ امیرکبیر، 1350.
2 ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری، محمد وحید گلپایگانی (تصحیح)؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
3 اولئاریوس، آدام؛ سفرنامه اولئاریوس ؛ ترجمه احمد بهپور؛ نقش ایران؛ نشر ابتکار، 1363.
4 بوداق منشی؛ جواهر الاخبار، عکس، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
5 جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس؛ کتاب الوزراء و الکتاب؛ ابوالفضل طباطبایی (تصحیح)؛ چاپ تابان، 1368.
6 حسینی استرآبادی، سیدحسن بن مرتضی؛ از شیخ صفی تا شاه صفی؛ احسان اشراقی (تصحیح)؛ علمی، چاپ اول.
7 دومان، پیررافائل؛ وضع ایرانی در زمان شاه عباس ثانی؛ عباس آگاهی (ترجمه)؛ «مجله بررسیهای تاریخی»؛ سال 9؛ ش2؛ 1353.
8 شاردن، ژ؛ سیاحت نامه شاردن؛ محمد عباسی (ترجمه)؛ ج7.
9 شاملو، ولی قلی بن داود قلی ؛ قصص الخاقانی؛ سیدحسن سادات ناصری (تصحیح)؛ ج1؛ وزارت ارشاد، 1371.
10 شیرازی (نویدی)، عبدی بیک؛ تکملة الاخبار؛ عبدالحسین نوائی (تصحیح)؛ 1369.
11 قزوینی، محمدطاهر وحید؛ عباس نامه، ابراهیم دهگان (تصحیح)؛ کتابفروشی داودی اراک؛ 1329.
12 کمپفر، انگلبرت؛ سفرنامه کارری؛ عباس نخجوان و عبدالعلی کارنگ (ترجمه)، بی نا؛ بی تا.
13 کرمانی، ناصرالدین منشی؛ نسائم الاسمار من لطائم الاخبار، میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)؛ اطلاعات، 1364.
14 میرزا سمیعا؛ تذکرة الملوک؛ محمد دبیر سیاقی (تصحیح)؛ امیرکبیر، 1368.
15 محمد بن مبارکشاه؛ آئین کشورداری؛ محمدسرور مولایی (تصحیح)؛ بنیاد فرهنگ ایران، 1354.
16 میرزا رفیعا؛ دستور الملوک، محمدتقی دانش پژوه؛ مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران؛ سال 16؛ شماره 1 و2؛ 1347.
17 نظام الملک (خواجه)؛ سیر الملوک؛ هیوبرت دارک (تصحیح)؛ علمی و فرهنگی، 1372.
18 نصیری، میرزا علینقی، القاب و مواجب سلاطین سلسله صفویه؛ یوسف رحیم لو (تصحیح)؛ فردوسی مشهد، 1371.
19 واله اصفهانی، محمد یوسف؛ خلد برین؛ میرهاشم محدث (تصحیح)؛ افشار، 1372.
20 قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، انتشارات دانشگاه تهران، ج2.
21 ابن اثیر، الکامل فی التاریخ؛ ج14 و ج15.
22 انصاف پور، غلامرضا، ساخت دولت در ایران، تهران؛ امیرکبیر، 2536.
23 سبیلا شوستر والسر؛ ایران صفوی از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان؛ غلامرضا و رحوام (ترجمه)؛ امیرکبیر، 1364.
24 لمبتن؛ تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران؛ یعقوب آژند (ترجمه)؛ فرهنگسرا، 1362.
25 ماکیاولی؛ شهریار، محمود محمود (ترجمه)؛ اقبال ؛ بی تا.
26 ر.ن. فرای (گردآورنده)؛ تاریخ ایران؛ حسن انوشه (ترجمه)، ج4، امیرکبیر.
27 نامعلوم، تاریخ عالم آرای صفوی.
28_ mathee Rudi; The career of Mohammad Beig, Grand Vizir of shah Abbas 11 (r.1642 - 1555);
Jr.lranian studies; Vol XXIV. No.1 _ 4.19991.
29_ Fryer, John _ A New Account of Cast india and Persia; Vol.3. Hakluyt society: 1915.
30_ Foran John _ The Iongfall the safavid alynasty: Morning beyond The standard views. Jr. Int. J.
middle east study. 24 (1992).
پی نوشت ها:
1 نظام الملک، سیرالملوک: تصحیح هیوبرت دارک، تهران: علمی و فرهنگی، 1372، ص158 در این زمینه همچنین ن.ک. ابوعبدالله محمد بن عبدوس چهشیاری، «کتاب الوزراء و الکتاب»، ابوالفضل طباطبایی، چاپ تابان، 1358، صص 6 259.
2 در مورد وظایف پادشاهان، ن.ک. محمد بن علی بن طباطبا ابن طقطقی، تاریخ فخری، محمد وحید گلپایانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، صفحات 48 و 3 42.
3 همان، ص206.
4 در این زمینه، ن.ک. نصیحة الملوک، به نقل از «ساخت دولت در ایران»، غلامرضا انصاف پور، تهران، امیرکبیر، 2536، ص348.
5 ماکیا ولی، شهریار، ترجمه محمود محمود، اقبال، ص122.
6 محمد بن مارکشاه، آیین کشورداری، تصحیح محمد سرور مولایی، بنیاد فرهنگ ایران، 1354، صص27 و 20.
7 ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث): تهران، اطلاعات، 1364، ص3 2.
8 ان.ک، لمبتن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه آژند، نشر نی، 1372، ص9 38.
9 همان، ص65.
10 ابوعبدالله محمد بن عبدوس چهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ص35.
11 ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج14، ص26، ج15، ص85.
12 ر.ن. فرای. (گردآورنده): تاریخ ایران، ترجمه انوشه، ج4، امیرکبیر، ص158.
13 حجة الحق ابوعلی سینا، به نقل از ساخت دولت در ایران، غلامرضا انصاف پور، ص333.
14 تاریخ بیهقی، به نقل از غلامرضا انصاف پور، ص297.
15 آن، لمبتن، تداوم و نحل در تاریخ میانه ایران، صص8 67.
16 ا.کمپفر: ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1363، ص14.
john fryer:A new Account of east india and persia; Vol.3,pp.40,53.
18 ا.کمپفر، ص15.
19 ا.کمپفر، صص17، 16.
20 ا.کمپفر، ص82.
john fryer:A new Account of cast india and persia; VoI.3,p.36.
23 ژ.شاردن، ج7، ص79.
24 محمد یوسف واله اصفهانی؛ خلد برین؛ (تصحیح) میرهاشم محدث؛ افشار؛ 1372؛ ص176.
25 علینقی نصیری؛ القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی؛ ص4.
26 اسکندر بیک ترکمان؛ عالم آرای عباسی؛ ج1؛ ص38.
27 واله اصفهانی؛ خلد برین؛ ص123.
28 ن.ک. بوداق منشی؛ جواهر الاخبار؛ نسخه عکسی؛ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران؛ ص360.
29 بوداق منشی؛ جواهر الاخبار؛ ص261؛ عبدی بیک شیرازی (نویدی)؛ تکملة الاخبار؛ (تصحیح) عبدالحسین نوائی؛ 1369؛ ص81.
30 بوداق منشی؛ جواهرالاخبار؛ ص360؛ استرآبادی. از شیخ صفی تا شاه صفی؛ ص64.
31 واله اصفهانی؛ خلد برین؛ ص444.
32 علینقی نصیری؛ القاب و مواجب در دوره سلاطین صفوی؛ ص64.
33 تاریخ عالم آرای صفوی؛ صص158.
34 قاضی احمد قمی؛ خلاصة التواریخ؛ ج2؛ ص ص623 و 827؛ خلد برین؛ ص556.
35 ولی قلی شاملو؛ قصص الخاقانی؛ ج1؛ ص128.
36 اسکندر بیک ترکمان؛ عالم آرای عباسی؛ ج2؛ ص ص828، 809؛ ج1؛ ص439.
M.Rudi:the career of Mohammad Beg, Gran vizier of shah Abbas Il (r 1642_1666);lranin Stadies; VoLxxiv.No_1_4.1991;p.21.
38 آدام اولئاریوس؛ سفرنامه اولئاریوس؛ بخش ایران؛ ص323.
39 همان؛ ص324.
40 همان.
41 همان.
42 ن.ک. محمد طاهر وحید قزوینی؛ عباسنامه؛ ص6 65. ولی قلی بن داود شاملو؛ قصص الخاقانی؛ ج1؛ ص5 284؛ شاردن؛ ج7؛ صفحات 1909887 و 3281.
Radi, mathi: The career of Mohammad Beg, ...; pp.21,19.
44 پر رافائل دومان؛ وضع ایران در زمان شاه عباس ثانی؛ ترجمه عباس آگاهی؛ مجله بررسیهای تاریخی؛ 1353؛ سال 9. ش 3؛ ص 153.
45 پ. دومان؛ وضع ایران در زمان شاه عباس ثانی؛ پیشین؛ ص153.
46 س. شوستر والسر، ایران صفوی از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان، ص80.
47 پ. دومان، وضع ایران در زمان شاه عباسی ثانی، پیشین، ص153.
Rudi. Mathee, The career of Mohammad Beg, ...;pp.22.24.
50 در این زمینه ن.ک؛ مجله حکومت اسلامی، سال دوم، ش 4، زمستان 76.
خلیفه سلطان (سلطان العلماء)؛ علیرضا کریمی.
51 در این زمینه ن.ک: مجله حکومت اسلامی، سال دوم، شماره اول، بهار 76؛ پژوهشی در باره شیخ علی خان زنگنه؛ علیرضا کریمی.