استادیار دانشگاه فردوسی مشهد
درآمد
یکی از احادیثی که به فروانی در کتابهای حدیث و نیز آثار مربوط به علم کلام اسلامی و منابع ملل و نحل بارها آمده و یا بارها بدان اشاره یا استناد شده حدیث افتراق امت به هفتاد و سه ملت است. این حدیث خود دو بند را در بر می گیرد. در بند نخست از اصل افتراق به افزون بر هفتاد فرقه سخن به میان آمده و در این باره تفسیرهای مختلفی نیز به دست داده شده، و بند دوم این حدیث نیز از میان این فرقه های چندگانه، فرقه ای به نام «فرقه ناجیه» معرفی شده است.
مؤلف در مقاله ای دیگر به بررسی بند نخست پرداخته و آنچه اینک فراروی دارید، بند دوم از آن حدیث مشهور است(1).
اهمیت معرفی فرقه ناجیه
نگاهی به حدیث افتراق امت به این حقیقت اشعار دارد که در این حدیث اگر نگوییم سخن به میان آوردن از اصل افتراق مقدمه ای بر معرفی فرقه ناجیه بوده، دست کم این دو بند از حدیث یاد شده در یک پایه از اهمیت قرار خواهند داشت. گواه آنکه در کمتر منبعی می توان حدیث افتراق را یافت که بر دنباله آن یعنی معرفی فرقه ناجیه نیز تأکید نشده و یا بر خلاف آنچه در برخورد با برخی از احادیث معمول است این بخش از حدیث حذف شده و نوعی گزینش در متن حدیث انجام یافته باشد.
شارحان حدیث هم به شرح و تبیین فرقه ناجیه اهتمام ورزیده اند، مولفان کتب ملل و نحل برخی نام کتاب خویش و برخی هدف از نگارش اثر خود را معرفی فرقه ناجیه معرفی کرده اند و مولفان عقیده نامه ها هم بدان هدف به تألیف عقیده نامه دست یازیده اند که عقاید فرقه درست پندار را شرح دهند. همه کتابهایی هم که در دسته دفاعیه ها جای می گیرند بر پایه این باور شکل گرفته اند که فرقه ای مشخص فرقه ناجیه است و باید به دفاع از آن، استدلال بر عقاید رسمیت یافته یا شناخته شده در آن و رد و ابطال اشکالهای مطرح شده فراروی اندیشه ها و اندیشه وران آن فرقه پرداخت.
تعیین فرقه ناجیه: اختلاف و ادعا
به رغم همه نزدیکی آراء در اصل وجود فرقه ای ناجیه، دست کم در سطحی که متون کهن بدان پرداخته اند، و جدای از رویکردها و تفسیرهای متاخرتری که در همین مقاله بدانها خواهیم پرداخت، در تعیین فرقه ناجیه نه فقط اتفاق نظری دیده نمی شود، بلکه هر فرقه ای مدعی تصاحب این عنوان است و بر این دعوی نیز ادله ای می آورد.
نگارنده نمونه هایی از این انطباقها را چنین دیده است:
أ اهل سنت
در منابع اهل سنت فرقه ناجیه همان اهل سنت است و البته از دیدگاه مدعیان، از این فرقه هر چند صاحبان سنی مسلک کتب ملل و نحل اصطلاح فرقه را درباره اهل سنت برنمی تابند با عناوین گوناگونی در احادیث یاد شده است:
1 در برخی از احادیث این گروه با عنوان «ما انا علیه واصحابی» مشخص شده است؛ برای نمونه، ترمذی در سنن روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بیان اینکه امت به هفتاد و سه فرقه خواهند شد و همه این فرقه ها بجز یکی دوزخی اند، در پاسخ به این پرسش که آن فرقه کدام است فرمود: «ما انا علیه واصحابی»(2)؛ آنچه من و اصحابم برآنیم.
2 در برخی از این احادیث «الجماعه» مصداق همان فرقه ناجیه معرفی شده است؛ برای نمونه، ابوداوود از طریق معاویه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که پس از بیان افتراق امت به هفتاد و سه فرقه چنین فرمود:
«اثنتان و سبعون فی النار و واحدة فی الجنّة وهی الجماعة»(3)؛ هفتاد و دو فرقه دوزخی اند و تنها یکی بهشتی است.
3 برخی دیگر از احادیث «الجماعات» را از عموم فرقه های دوزخی استثنا کرده است؛ برای نمونه، ابویعلی موصلی روایتی را آورده است که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بیان اینکه امت موسی هفتاد و یک فرقه و امت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند و پس از تصریح به اینکه امت من یک فرقه افزون خواهد داشت و از این میان، هفتاد و دو فرقه دوزخی خواهند بود و تنها یکی بهشتی خواهد بود در پاسخ به این پرسش که این یک فرقه چیست فرمود: «هم الجماعات»(4)؛ آنان همان جماعتهایند.
همین دسته از احادیث است که بیشتر در منابع فرقه شناسی اهل سنت مورد توجه و استناد قرار گرفته است.(5)
ب شیعه
بر خلاف دعوی موجود در منابع اهل سنت، از نگرگاه منابع شیعی، «فرقه ناجیه» همان پیروان اهل بیت هستند و در این زمینه به احادیثی چون حدیث سفینه یا احادیثی که به صراحت از پیروان امام علی علیه السلام به عنوان فرقه نجات یافته یاد می کند استناد می شود. یکی از قدیم ترین استنادها در منابع فرقه شناختی شیعی، روایتی است که حسینی علوی در بیان الادیان می آورد و در این روایت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: رستگاران همان کسانی اند که در آیه «اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ الاُْمِّیَّ»(6) از آنان یاد شده و اینان همان کسانی اند که به دو امانت گرانسنگ پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی کتاب خدا و سنت او وفادار مانده اند.(7)
همچنین به حدیثی دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله استناد می شود که در آن در پاسخ کسانی که می پرسیدند «پس از شما چگونه راه رستگاری را بیابیم؟» فرموده بود: «انّی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا من بعدی ابدا؛ کتاب اللّه و عترتی».
البته باز در منابع شیعی نیز هر یک از شاخه های مهم شیعه خود را مصداق فرقه ناجیه می دانند در این باره به احادیث نبوی یا احادیثی دیگر استناد می کنند.
برای نمونه در منابع زیدی، قاسم بن محمد در کتاب الاساس لعقائد الاکیاس، نخست حدیث «ستفترق امّتی الی ثلاث وسبعین فرقه کلّها هالک الاّ فرقة واحده» را نقل می کند و سپس بدین می پردازد که به موجب آیه اکمال دین و اخبار و احادیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند و از رهگذر آیاتی چون آیه مودت، آیه تطهیر و آیه مباهله و نیز احادیثی که مخالف و موافق آن را انکار نکرده اند، فرقه ناجیه را معرفی کرده است.
مولف کتاب یاد شده که از عالمان زیدی سده یازدهم است در ادامه به احادیثی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه و جز آن استدلال می کند و در ادامه احادیثی را یادآور می شود که درباره برخی از کسان اهل بیت نازل شده است.(8)
اما در برابر این طایفه از شیعه، در منابع دوازده امامی این حقیقت بر کرسی نشانده شده که «فرقه ناجیه»(9) همان شیعه دوازده امامی است.
شیعه امامیه در اثبات این دیدگاه به ادله مختلفی استناد جسته و از این میان آنچه به مبحث حاضر مربوط می شود استناد آنان به احادیث است. از این دسته می توان به نمونه هایی از این قبیل اشاره کرد:
1 تمایز شیعه از دیگران: اصل این استدلال بر حدیث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه و تعیین یک فرقه به عنوان فرقه ناجیه تکیه دارد، بدین بیان که آن یک فرقه که ناجیه است لزوما می باید از جهات کلی و روشنی از دیگران تمایز یافته و از آنان جدا شده باشد تا بتواند دور از دیگران راه راست را پیموده باشد. علامه حلی در کتاب خود در تبیین ادله حاکی از لزوم اتباع از مذهب امامیه، اصل این استدلال را از خواجه نصیر طوسی نقل می کند که چون در این باره از او پرسیدند گفت: در این باره جستیم و سرانجام فرقه ناجیه را شیعه یافتیم؛ زیرا شیعه با همه دیگر فرقه ها و اندیشه ها تباین دارد، در حالی که دیگر فرقه ها، در اصول عقاید با یکدیگر مشترک اند.(10)
2 احادیثی نبوی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنها به صراحت علی علیه السلام و پیروان او را اهل نجات دانسته است؛ از آن جمله است:
حدیثی مفصل که در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از بیان اینکه امت موسی هفتاد و یک و امت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند و امت محمّد صلی الله علیه و آله نیز هفتاد و سه فرقه خواهند شد در پاسخ پرسش امام علی علیه السلام که کدامیک از این فرقه ها ناجیه اند فرمود: «المتمسّک بها انت واصحابک»(11)؛ آن که بدین طریقه پایبندی کند تو و پیروانت هستید.
حدیثی نبوی که در کتاب مصابیح السنه،(12) از ابوسعید خدری نقل کرده و در آن پیامبرخدا صلی الله علیه و آله از ماجرای سرپیچی حرقوص بن زهیر سعدی مشهور به ذو الخویصره تیمی از راه درست اسلام خبر داده و نیز فرموده است: «آنان در برابر نیکوترین فرقه از مردم سر به نافرمانی بر می دادند».(13)
حدیثی که در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ این پرسش که فرقه ناجیه کدام است فرمود: «من کان علی ما انا علیه و اهل بیتی و من قام علی عهدی بعد وفاتی»(14)؛ هر کس که بر آن چیزی باشد که من و اهل بیتم برآنیم و آن که پس از درگذشتم بر پیمان من استوار می ایستد.
3 روایتهایی که در آنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردم را به پیروی از اهل بیت فرمان داده یا آنان را کشتی نجات خوانده است؛ از آن جمله است:
حدیثی که در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اهل بیت من به کشتی نوح می مانند که هر کس در آن نشست رهایی یافت و هر که از آن بازماند هلاک شد».(15)
حدیثی که در آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من در میان شما دو گرانسنگ بر جای می نهم که تا بدانها چنگ زده باشید گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من اهل بیت من».(16)
حدیثی که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شیعیان علی علیه السلام رستگاران روز قیامت هستند».(17)
حدیثی که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علی با حق است و حق با علی علیه السلام است و از همدیگر جدایی ندارند».(18)
حدیثی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن فرمود: «خداوندا حق را بر مدار علی بدار، هر جا که بپرخد».(19)
از این قبیل احادیث، نمونه های فراوانی در متون اهل سنت و نیز شیعه آمده و دفاعیه های شیعی این احادیث را گرد آورده اند. شاید چند نمونه ای که گذشت، برای نشان دادن تصویری از مبحث فرقه ناجیه نزد شیعه بسنده کند.
ج فرقه هایی دیگر
افزون بر دو طایفه بزرگ شیعه و سنی که از آن یاد شد، طوایفی دیگر هم که در منابع سنتی ملل و نحل در ذیل دو طایفه عمده پیشگفته جای داده نشده اند مدعی انطباق «فرقه ناجیه» بر خویش شده یا چون هیچ محمل و توجیهی برای چنین دعویی نیافته اند اساساً با مقوله «فرقه ناجیه» به مخالفت پرداخته اند. برای روشن تر شدن مقصود به دو نمونه دیگر می نگریم، البته نه بدان هدف که استقرایی را کامل کرده باشیم، بلکه بدان هدف که سر نخی از دامنه گسترده نزاع بر سر فرقه ناجیه به دست داده شود:
1 ابن مرتضی در کتاب طبقات المعتزله خود حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که براساس آن پیامبر فرموده است:
«ستفترق امّتی علی فرق خیرها و ابرّها المعتزله»(20)؛ امت من به فرقه هایی پراکنده خواهند شد که برترین و نیکوترین آنها معتزله است.
در این نمونه، شگفتی از نقل حدیث نیست، بلکه آنچه شگفت انگیز می نماید این است که در اینجا استدلال کننده به حدیث فرقه ناجیه و مدعی انطباق این عنوان مأثور برخویش نه فرقه ای از وابستگان اهل حدیث و نه از معتقدان به میدان دادن به نقل و اثر، بلکه گروهی است که در دوره ای پر شکوه، پرچم خردورزی و خردگرایی را در دنیای کلام اسلامی بر دوش می کشیده است. با چنین قراینی و با توجه به شرایط و اوضاع تاریخی، استناد به این حدیث در منبعی چون طبقات المعتزله اگر هیچ دلالتی نداشته باشد دست کم گواهی روشن بر گرمی بازار دعوی ناجیه بودن و نشانی بر دشواری انطباق این عنوان بر این یا آن فرقه است.
2 علی یحیی معمّر که خود از اباضیه است در کتاب خویش حدیث افتراق امت به هفتاد و سه ملت را آورده و در ذیل آن چنین یادآور شده است:
«حدیث بر این تصریح دارد که هر فرقه ای از این فرقه ها مدعی است که خود فرقه ناجیه است. ادعای هر فرقه ای مبنی بر اینکه خود ناجیه است امری طبیعی است؛ چرا که تنها دیوانه بر پیروی از فرقه ای که در تباهی است اصرار می کند».(21)
وی سپس در تحلیل اینکه چه کسی و چه فرقه ای نجات یافته و چه کسی و چه فرقه ای در تباهی است از زاویه ای دیگر به موضوع می نگرد و آن اینکه با اشاره به فزونی جمعیت مسلمانان بر میلیونها تن و نیز با یادآور شدن تفاوت بی حد و حصر مسلمانان در فهم و عقل و دین، تلویحا مردم را در دو دسته جای می دهد: یکی آنان که دست اندرکار مباحث اعتقادات هستند و دیگری کسانی که با مباحث عمیق اعتقادی سر و کاری ندارند و هر چند در شمار پیروان مذهبی خاص جای می گیرند، اما بدون پرداختن به مباحث عمیق معرفتی و کلامی، اعمال دینی خود را بر پایه آنچه آموخته اند انجام می دهند و به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله آن هم بر حسب آنچه آموخته اند ایمان دارند. این گروه که در مقایسه با گروه اول متن و بدنه پیروان مذاهب را تشکیل می دهند کاری به جزئیات مباحث کلامی ندارند و اساساً مسائل ریز کلامی به ذهنشان نیز خطور نمی کند. با این دسته بندی، پرسش اساسی از دیدگاه علی یحیی معمر آن است که درباره طیف گسترده از مسلمانان چه قضاوتی باید کرد. او می پرسد:
«آیا همه این مسلمانان که به فرقه های مختلف نسبت داده می شوند و در عین حال به خدای خود ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند تنها به آن دلیل که ظاهر حدیث افتراق امت مسلمانان را به هفتاد و سه فرقه قسمت می کند و هفتاد و دو فرقه از آنها را به دوزخ درمی افکند از دوزخیان خواهند بود؟»(22)
وی پس از طرح این پرسش و پس از اشاره به بحث فقهی کلامی ایمان پیرزنان ناآگاه از جزئیات دین، این اندیشه را فراروی می گذارد که «همه امت محمد امت اجابت(23) هستند و همه کسانی از این امت که به خدا پایبند باشند، جدای از انتساب به این یا آن فرقه امیدوار به رحمت الهی و ترسان از کیفر اویند و آنها خود سزامندترین کسان اند که خداوند ایشان را به رحمت خویش غرقه سازد و به مغفرت خویش در بر گیرد مگر آنها که بر نافرمانی او اصرار داشته یا در فتنه ای ژرف فرو رفته باشند».
یحیی معمر در ادامه این سخن ابویعقوب را نیز نقل می کند که «اصل» درباره امت، سلامت است جز درباره دو گروه: یکی آن که در دین خدا بدعت گذارد و دیگری آن که بر نافرمانی خدا اصرار و با او سر ناسازگاری داشته باشد.(24)
بدین سان روشن می شود سخنی که کسانی چون معمر سر دادند نه دعوی انطباق انحصاری فرقه ناجیه برخود، بلکه از سویی به چالش کشیدن دعوی انطباق انحصاری، و باورناپذیر دانستن بهشتی بودن انحصاری پیروان این یا آن فرقه و از سویی دعوی اشتمال فرقه ناجیه و امت ناجیه بر کل مسلمانان است.
این همان چیزی است که در ادامه نوشتار حاضر نزد معتقدان به «روایت دیگر» درباره فرقه ناجیه نیز دیده می شود؛ کسانی که معتقدند همه امت اسلامی سزامند بهشت خدای رحیم هستند.
این چند نمونه بر این گواهی می دهد که انطباق عنوان «فرقه ناجیه» بر یک فرقه خاص از میان هفتاد و سه ملت و آن گاه دوزخی دانستن همه دیگر فرقه ها و پیروانشان دست کم با معیارهای فرامذهبی و فرافرقه ای کاری چندان آسان نیست و شاید همین مسئله سبب شده است کسانی در برخورد با حدیث هفتاد و سه ملت و تعیین فرقه ناجیه به روایتی دیگر روی کنند و تفسیری دیگر فراروی نهند.
روایتی دیگر
بر خلاف اکثریتی از روایتها که تنها یک فرقه را ناجیه معرفی می کند و بقیه را دوزخی می داند و در برابر دیدگاه رایج از دوران گذشته در میان صاحبان ملل و نحل، برخی روایتها و در پرتو آنها برخی دیدگاهها و شاید هم بر عکس وجود دارد که همه را اهل نجات و تنها یک فرقه را دوزخی می داند. نمونه هایی از این احادیث از نظر می گذرد:
عجلونی در کشف الخفاء آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تفترق امّتی علی سبعین فرقة کلّهم فی الجنّة الاّ فرقة واحدة»؛ امت من به هفتاد فرقه خواهند شد که همه بهشتی اند مگر یکی.
در ادامه این حدیث است که چون پرسیدند این یک فرقه کدام است، فرمود: «الزنادقه»؛ زندیقان.(25)
دیلمی در الفردوس آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تفترق امّتی علی بضع وسبعین فرقة کلّها فی الجنّة الاّ الزنادقه»(26)؛ امت من به هفتاد و اندی فرقه می شوند که همه بهشتی اند مگر زندیقان.
هر چند برای این احادیث سندی چندان قوی به دست داده نشده و برخی آنها را در شمار احادیث برساخته دانسته اند(27)، اما شماری از احادیث می تواند این احادیث را گواهی کند:
یک دسته از این احادیث آنهایی است که در آنها از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «ما من امّة الاّ وبعضها فی النار وبعضها فی الجنّة الاّ امّتی کلّها فی الجنّة»(28)؛ هیچ امتی نیست که بخشی از آن دوزخی و بخشی دیگر از آن بهشتی نباشند مگر امت من که همه بهشتی اند.
دسته ای دیگر از احادیث نیز این گونه احادیث را گواهی می کند و آن احادیثی است که همه معتقدان به توحید و نبوت یا همه بر زبان آورندگان «لااله الا اللّه » و «محمد رسول اللّه » را مسلمان و از سویی همه مسلمانان را اهل نجات می داند.(29)
هر چند در میان نسلهای پیشین کسانی از عالمان مسلمان را پیشگام این نظریه دانسته اند که تنها یک فرقه دوزخی است،(30) اما به طور روشن این دیدگاه مبتنی بر تسامح در میان سردمداران و پیروان جنبش اصلاحگری دینی دو سده اخیر طرفداران مشخصی دارد؛ برای نمونه، عبده در برخورد با حدیث افتراق امت و مسئله فرقه ناجیه از این سخن به میان می آورد که «اینکه [در عالم واقع] تنها یک فرقه، فرقه ناجی است حق است؛ چرا که حق یک چیز و آن همان است که پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش بر آن بودند. اما تعیین اینکه کدام فرقه فرقه ناجیه است و کدام بر همان عقیده و پندار است که پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش بودند این تاکنون برای من روشن نشده است؛ چرا که هر فرقه ای از معتقدان به نبوت، خود را بر همان می داند که پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش بر آن بوده اند... و هر فرقه ای بر این برهان می آورد که خود فرقه ناجیه است».(31)
صاحب المنار در ادامه، تشخیص حق و باطل را در این میان کاری پس دشوار می داند و در این عرصه چنین داوری می کند:
«آگاهی از حقیقت حق در این زمینه تنها به فضل و توفیق خداوند امکانپذیر است؛ چه، هر اهل تفکری می تواند بگوید: این احتمال وجود دارد که فرقه ناجیه یعنی همان که بر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش بر آن بوده اند پایدار بوده، در زمانی گذشته پایه صحنه گذاشته و بعدها از میان رفته است و فرقه هایی که اکنون مانده اند از همان فرقه های غیر نجات یافته اند؛ یا آنکه فرقه ناجیه تا زمان حاضر به وجود نیامده و بعدها به وجود خواهد آمد؛ یا آنکه همه فرقه های موجود کنونی ناجیه اند؛ چرا که همه آنها در اصول و کلیاتی چون خدا و نبوت و معاد بر همان چیزی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش بر آن بودند، و آنچه نیز در آن اختلاف افتاده نمی توان گفت به یقین باور پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه بوده است؛ زیرا اگر چنین بود اختلافی بدین حد بروز نمی کرد... علت این تردید هم آن است که هر فرقه ای برای خود تکیه گاهی از کتاب، سنت یا اجماع و از این قبیل دارد و متونی هم که در این زمینه هست از هر سوی دچار اختلاف و تعارض است.
آنچه هم در این میان مرا خرسند می سازد چیزی است که در حدیثی دیگر آمده و آن اینکه تنها یک فرقه در تباهی است».(32)
عبدالحلیم محمود شیخ الازهر نیز از طرفداران این نظریه است. او پس از اشاره به مسئله افتراق امت به فرقه ها و تعداد این فرقه ها و نیز پس از پرداختن به این نکته که «رجال هر یک از فرقه ها از فرقه خویش دفاع کرده و بر این عقیده اند که آنها، تنها خود آنها، نجات یافته هستند و بقیه دوزخی اند و کار توجیه عقاید خویش آنان را بدین کشانده است که هر چه را به گمان خود کمکی برای خویش بیابند به هم می بافند»،(33) از این می نالد که «چگونه اختلاف و مبالغه در دوری از دیگران مبنایی برای نجات خوانده شده است».(34) او همچنین از این اظهار شگفتی می کند که «فرقه ناجیه در دیدگاه معتزله خود معتزله است، در نگاه کرامیه کرامیه است، در دیدگاه مشبّهه مشبّهه است و هر فرقه ای بر این عقیده است که دیگران همه دوزخی اند».(35) عبدالحلیم محمود در ادامه پس از اظهار اینکه اساساً حدیث افتراق امت به فرقه های متعدد که شهرستانی، بغدادی و صاحب المواقف آورده اند، نه ابن حزم در کتاب الفصل خود را بدان مقید ساخته، نه رازی در کتاب اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین بدان پایبندی نشان داده و نه بخاری و مسلم آن را روایت کرده اند و پس از بیان اینکه ابوداوود، ترمذی، حاکم و ابن حبان این حدیث را نقل کرده اند، بر چیزی انگشت می گذارد که از دیدگاه او مایه آرامش خاطر و آسودگی اندیشه است. آنچه وی از آن اظهار خرسندی می کند این است:
«شعرانی در میزان خود به روایت ابن نجار حدیثی را آورده و حاکم نیز آن را صحیح دانسته و آن این است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: امت من هفتاد و اندی فرقه خواهند شد که همه بهشتی اند مگر یکی. در روایت دیلمی نیز آمده است که «تنها یکی از آنها هلاک می شود.» در حاشیه میزان از انس، از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: امت من بر هفتاد و اندی فرقه خواهند شد که همه بهشتی اند مگر زندیقان. آنچه در حاشیه میزان آمده در تخریج احادیث مسند الفردوس از حافظ ابن حجر نیز بدین عبارت ذکر شده است: «تفرق علی بضع و سبعین فرقه کلّها فی الجنّة الاّ واحدة وهی الزنادقه».(36)
عبدالحلیم محمود با این اظهار خرسندی، در ادامه بحث خود می کوشد همه فرقه ها را در مسیر اسلام معرفی کند و با پرداختن به نمونه هایی از این قبیل که معتزله و اشاعره، هر دو گروه، قصد تنزیه خداوند را داشتند و در راه دین او جهاد می کردند. ابن تیمیه نه یک یهودی و نه یک نفوذی به کیان اسلام، بلکه مردی دست به کار جهاد و دفاع از دین بود و مشبّهه نیز از سر سادگی به تشبیه روی آوردند و در عین حال اهل نماز و اخلاص بودند، می کوشد راه را بر این باور بگشاید که مسلمانان همه اهل نجات هستند و از نجات یافتگان کسی جز غالیان را نباید استثنا کرد.(37)
این نظریه از برخی جهات با دیدگاه کسانی همسویی می کند که از نفی همه مذاهب و فرق و بازگشت به عصر سلف سخن می گویند و گاه در زیر لوای «اسلام بدون مذهب» خود مذهبی نوساخته را ترویج می کنند.(38)
***
این گزارشی است از نزاعی پردامنه که درباره فرقه ناجیه و تعیین آن رخ نموده و در گذر سالیان و سده ها چه درگیریها و فرسایشها که به بار نشانده است.
در چنین وضعیتی چه باید کرد و کدام گزینه را باید برتری داد؟
آیا باید همچنان به نزاع بر سر تعیین فرقه ناجیه ادامه داد و در محافل علمی و میان اهل تخصص به نقد و وارسی احادیث پرداخت تا دست کم در میان احادیثی که میان فریقین مشترک است راهی به فرقه ناجیه گشوده شود؟ آیا احادیث مورد اتفاق فریقین که به ویژه درباره اهل بیت صراحت دارد خواهد توانست گره را برای همیشه بگشاید؟ و آیا در این میان برداشتهای متفاوتی که در تفسیر همین احادیث مشترک وجود دارد نزاع را دیگر بار به صحنه نخواهد آورد؟
آیا در صورت استمرار نزاع می توان اجازه داد این امر از حد محافل تخصصی که دست به کار مباحث عقاید هستند فراتر رود و به لایه های کم بهره تر از دانش نیز رخنه کند؟ آیا در چنین صورتی حاصل کار به جای راه یافتگی، پراکندگی و از هم گسیختگی نخواهد بود؟ و آیا گسترش نزاع به لایه های عادی جامعه فضا را بر عالمان نخواهد بست و شرایط آرام لازم برای هر گفت وگویی را به آشفتگی و دامن زدن به افراطها و میدان گشودن بر افراطیها بدل نخواهد ساخت؟
آیا می توان به جای حدیث نجات یافتگی یک فرقه، به احادیثی توجه نشان داد که تنها یک فرقه را تباه شده می داند و همه را اهل نجات می شمرد؟ آیا دست کم مجال تن دادن به مضمون این دسته از احادیث درباره مسلمانانی عادی که به دور از نزاعهای کلامی اعمال دینی خود را براساس آنچه آموخته اند و از گذشتگان به ارث برده اند انجام می دهند وجود نخواهد داشت؟
و آیا می توان به جای هر یک از دو گزینه پیشین، نزاع در این باره را به حال تعلیق درآورد و با پذیرش رسمی و متقابل هر یک از مذاهب، راه را بر تفاهم و همکاری هر چه افزون تر بر سر آنچه همگان بر آن اتفاق دارند هموار داشت؟ و آیا می توان راه وحدت و تقریب مذاهب را فارغ از نزاع فرقه ناجیه استمرار بخشید؟
اینها پرسشهایی است که پاسخ عالمان و خبرگان مذاهب را می طلبد، بی آنکه در باور هر یک از باورداران مذاهب نسبت به نحله و فرقه خویش خللی را اقتضا کند.
منابع و مآخذ
1 ابن ابی شیبه، ابوبکر عبداللّه بن محمد (159 235ق). المصنّف، تحقیق کمال یوسف الحوت، ریاض: مکتبة الرشد، 1409ق.
2 ابن حبان، ابوحاتم محمد (م 354ق). صحیح ابن حبان، تحقیق شعیب ارناوءوط ، بیروت: موءسسة الرساله، 1414ق ./ 1993م.
3 ابن حمید، ابومحمد عبد بن حمید بن نصر (م 249ق). مسند عبد بن حمید، تحقیق صبحی البدری السامرائی و محمود محمد خلیل الصعیدی، قاهره مکتبة السنه، 1408ق/1988م.
4 ابن حنبل، ابوعبداللّه احمد بن محمد شیبانی (164 266ق). المسند: مسند احمد، مصر: موسسة قرطبه، [بی تا].
5 ابن راشد، مفلع بن حسین (سده نهم). الزام النواصب بامامة علی بن ابی طالب، تحقیق عبدالرضا عظیمی، چاپ در مجموعه مصادر بحارالانوار، 1420 ق
6 ابن کثیر، اسماعیل بن عمر دمشقی قرشی (700 774 ق). تفسیر القرآن العظیم: تفسیر ابن کثیر، بیروت: دارالفکر، 1406ق.
7 ابن ماجه، ابوعبداللّه محمّد بن یزید (209 273 ق). سنن ابن ماجه، تحقیق محمّد فواد عبدالباقی ، بیروت: دارالفکر، بی تا.
8 ابن محمد بن علی، قاسم المنصور باللّه (م 1029ق/ 1620م). کتاب الاساس لعقائد الأکیاس، با مقدمه و پاورقی محمد قاسم عبداللّه هاشمی، صعده: مکتبة التراث الاسلامی، 1415ق/1994م.
9 ابن مرتضی، احمد بن یحیی. کتاب طبقات المعتزلة، تحقیق سوسنه دیفلد فلرز، بیروت: دارالمنتظر، 1409ق/ 1988م.
10 ابوداوود، سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی (202 275ق). السنن: سنن ابی داوود، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، [بی جا]، دارالفکر، [بی تا].
11 اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر بن محمد (م 471ق). التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق محمد زاهد کوثری، قاهره؛ بغداد: مکتبة الخانجی؛ مکتبة المثنی، 1374 ق/ 1955م.
12 بحرانی، هاشم بن سلیمان (م 1107ق). غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص والعام، تحقیق علی عاشور.
13 بخاری، ابوعبداللّه محمد بن اسماعیل (194 256ق). صحیح البخاری؛ الجامع الصحیح، تحقیق مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر؛ الیمامه، 1407ق/1987م.
14 بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی (م 429ق). الفرق بین الفرق، تحقیق و تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر [قاهره]: مکتبه محمد صبیح و اولاده، بی تا.
15 بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی (384 458 ق). السنن الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، مکة المکرمه: مکتبة دارالباز، 1414ق/ 1994م.
16 ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی سلمی (209 279ق). السنن، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
17 جولد تسهیر، اجناس (گلدزیهر، ایگناتس). العقیدة والشریعة فی الاسلام، تاریخ التطور العقیدی و التشریعی فی الدین الاسلامی، نقله الی العربیه: محمدیوسف موسی، علی حسن عبدالقادر، عبدالعزیز عبدالحق، مصر: دارالکتب الحدیثه؛ بغداد؛ مکتبة المثنی، بی تا.
18 حاکم نیشابوری، ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه (321 405ق). المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1411ق/ 1990م.
19 حرعاملی، محمدبن حسن (1033 1104ق). الفصول المهمّة فی اصول الائمّه، تحقیق محمدبن محمد حسین قاینی، قم: موسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام ، 1418ق.
20 دارقطنی، علی بن عمر (306 385ق). سنن الدارقطنی، به تحقیق سیدعبداللّه هاشم یمانی، بیروت: دارالمعرفة، 1386ق/ 1966 م.
21 رفاعی، عبدالجبار. «احیاء التراث: لمحة تاریخیة سریعة حول تحقیق التراث و نشره و اسهام ایران فی ذلک 4»، تراثنا، ج 41، ص 229 255.
22 رفاعی، عبدالجبار. «الامامه، تعریف بمصادر الامامة فی التراث الشیعی». تراثنا، ج 28، ص 162-107.
23 شعکه، مصطفی. اسلام بلامذاهب، قاهره: الدار المصریة اللبنانیه، 1411ق/1991م.
24 شوکانی، محمدبن علی (م 1255 ق). نیل الاوطار، بیروت: دارالجیل، 1973 ق.
25 شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد (479 548ق). الملل والنحل، تحقیق محمدسید گیلانی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.
26 صنعانی ، عبدالرزاق بن همام (126 211 ق). المصنف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، بیروت: المکتب الاسلامی، 1403ه . ق .
27 طباطبایی، عبدالعزیز، «الغدیر فی التراث الاسلامی»، تراثنا، ج 21، ص 348-166.
28 طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب (260 360ق). المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبة العلوم والحکم، /1404ق/ 1983م.
29 طحاوی، ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه (229 321ق). شرح معانی الآثار، با مقدمه و تحقیق محمد سید جادالحق، قاهره: مطبعة الانوار المحمدیه، [چاپ جلد اول 1387ق.]
30 عبداللّه محمدعلی علماء، «معجم ما الّفه الامّة الاسلامیة فی الرد علی خرافات الدعوة الوهابیه»، تراثنا، ج 17، ص 178-145.
31 عبده، محمد (1849 1905 م). تفسیر القرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیر المنار، المنار، تألیف محمدرشید رضا، مصر: دارالمنار، 1371 ق / 1952 م.
32 عجلونی، اسماعیل بن محمد (م 1162 ق). کشف الخفاء، تحقیق احمد قلاس، بیروت: موسسة الرساله، 1405 ق .
33 علامه حلی، حسن بن یوسف (648 726ق). منهاج الکرامة فی معرفة الائمه، تحقیق عبدالرحیم مبارک، مشهد، تاسوعا، 1379.
34 فرغل، یحیی هاشم حسن. عوامل واهداف نشأة علم الکلام فی الاسلام، [بی جا: [مجمع البحوث الاسلامیه، 1392 ق / 1972م.
35 قرطبی، محمدبن احمدبن ابی بکر (م 671ق). الجامع لاحکام القرآن؛ تفسیر القرطبی، تحقیق احمد عبدالعظیم بردونی، قاهره: دارالشعب، 1372ق.
36 لالکائی، هبة اللّه بن حسن بن منصور (م 418ق). اعتقاد اهل السنّة، تحقیق احمد سعد حمدان، ریاض: دار طیبه، 1402ق.
37 مبارکفوری، محمّد عبدالرحمن بن عبدالرحیم (1283 1253 ق). تحفة الاحوذی. بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.
38 محمود، عبدالحلیم. التفکیر الفلسفی فی الاسلام، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، 1974.
39 مرعشی، شهاب الدین (1376 1369). شرح احقاق الحق، قم: منشورات مکتبة آیت اللّه العظمی المرعشی النجفی.
40 معمر، علی یحیی. الاباضیة فی موکب التاریخ، قاهره: مکتبة وهبه، 1384 ق/ 1964 م.
41 مناوی، محمد عبدالروءوف (952 1031 ق). فیض القدیر، مصر: المکتبة التجاریة الکبری، 1356ق.
42 نقوی، حامد حسین (م 1206 ق). خلاصة عبقات الانوار، قم: موسسة البعثة للدراسات الاسلامیه، 1406ق.
43 هیثمی، ابوالحسن علی بن ابی بکر (735 807 ق). موارد الظمآن، تحقیق محمد عبدالرزاق حمزه، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.
44 . مجمع الزوائد ، قاهره: دارالریان للتراث ؛ بیروت: دارالکتب العربی ، 1407ق.
طوبی لمن أَخلص للّه ِ العبادةَ و الدُّعاءَ و لم یشغَلْ قلبَه بما تراهُ عیناه، و لم یَنسَ ذکر اللّه بما تسمَعُ اُذُناه، و لم یحزَنْ صدرُهُ بما اُعطِیَ غیرُهُ.
الامام علیّ علیه السلام الوسائل 1/343
خوشا به حال کسی که عبادت و دعای خود را برای خدا خالص گردانَد و قلبش را به آنچه چشمانش می بیند مشغول نسازد و یاد خدا را به سبب آنچه گوشهایش می شنود، فراموش نکند و از آنچه به دیگری بخشیده شده، اندوهگین نشود. |
1 این نوشتار به هدف روشن تر ساختن زمینه های پژوهش در این عرصه فراهم آمده است، نه به هدف داوری ای نهایی درباره فرقه ناجیه؛ چرا که داوری در این خصوص با معیارهای درون فرقه ای راه به جایی نمی برد و با معیارهای برون فرقه ای نیز توانی و مجالی فراتر از این نوشتار را می طلبد. در عین حال یادآوری این نکته بی فایده نمی نماید که طرح زمینه های پژوهش و تحقیق در این نوشتار به قلم نگارنده، چیزی است جدای از باور درونی و شخصی او که به عنوان فردی از جامعه شیعه اثنی عشری با معیارهایی که خود باور دارد مذهب خویش را بر حق می داند.
2 بنگرید به: ترمذی، سنن الترمذی، ج 5، ص 26؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 259، لالکائی؛ اعتقاد اهل السنه، ج 1، ص 100؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 160.
3 ظاهراً در متون حدیثی اهل سنت این حدیث به مقدار بیشتری نقل شده است؛ برای نمونه بنگرید به: ابوداوود، سنن ابی داوود، ج 4، ص 198؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج 4، ص 102؛ حاکم، المستدرک، ج 19، ص 218؛ طبرانی، مسند الشامیین، ج 2، ص 108؛ همو، المعجم الکبیر، ج 19، ص 376 و 377؛ ابن حمید، مسند عبدبن حمید، ص 79؛ مروزی، السنه، ص 22؛ لالکائی، اعتقاد اهل السنه، ج 1، ص 109؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 12، ص 129.
4 بنگرید به: ابویعلی، مسند ابی یعلی، ج 6، ص 342؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 258؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 78.
5 برای نمونه بنگرید به: بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 4 7؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 21 و 22؛ شهرستانی، الملل والنحل، ص 13.
6 اعراف / 157: کسانی که از پیامبر امّی پیروی می کنند.
7 بنگرید به: بیان الادیان ، ص 54-51.
8 از آن جمله می توان از احادیث زیر یاد کرد:
حدیث نبوی «اذا کان یوم القیامة نادی مناد لقیام سیدالعابدین» درباره امام سجّاد؛
حدیث «یا حسین یخرج من صلبک رجل یقال له زید هو و اصحابه... یدخلون الجنّة بغیر حساب» از طریق امام باقر علیه السلام از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و درباره امام زید؛
حدیث نبوی «ان النفس الزکیة یقتل فیسیل دمه الی احجار الزیت لقاتله ثلث عذاب النار» در باره نفس زکیه؛
حدیث نبوی حاکی از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله در فخ نماز میت خواند و فرمود: «یقتل هاهنا رجل من اهل بیتی فی عصابة تنزل علیهم الملائکة باکفان وحنوط من الجنّة مسبق ارواحهم اجسادهم الی الجنّه» درباره شهید فخ؛
حدیث نبوی «یا فاطمة ان منک هادیاً و مهدیاً و مستلب الرباعیتین لوکان بعدی نبیّ لکان ایّاه» درباره قاسم بن ابراهیم رسّی؛
حدیث نبوی «سیخرج رجل من ولدی فی هذه الجهة اشارة به یمن اسمه یحیی الهادی یحیی الله به الدین» درباره الهادی الی الحق یحیی بن حسین.
حدیث نبوی «یا علیّ یکون من ولدک رجل... یاتی یوم القیامة مع اصحابه علی نجب من نور یعبرون علی روءوس الخلائق کالبرق اللامع یقدمهم زید و فی اعقابهم رجل یدعی بناصر الحق حتی یقفوا علی باب الجنّة فتستقبلهم الحور العین و تجذب باعنة نجبهم الی ابواب قصورهم» درباره ناصر اطروش.
گفتنی است مولف به این احادیث بسنده نمی کند و برای آگاهی بیشتر به کتاب ینابیع النصحیة فی العقائد الصحیحة اثر امیرحسین بن بدر الدین (د. حدود 663 ق) ارجاع می دهد.
بنگرید به: بن محمد بن علی، کتاب الاساس لعقائد الاکیاس، ص 210-207.
9 در منابع شیعی آثاری مفصل درباره فرقه ناجیه و اثبات ناجیه بودن شیعه نوشته شده است. از آن جمله می توان از آثار زیر یاد کرد:
الصوارم الماضیه لرد الفرقة الهاویة و تحقیق الفرقه الناجیه، اثر سیدمحمد مهدی بن حسن قزوینی. بنگرید به: عبداللّه محمدعلی، «معجم ما الفه علماء الامة الاسلامیه للرد علی خرافات الدعوة الوهابیه»، تراثنا، ج 17، ص 169؛ طباطبایی، «الغدیر فی التراث الاسلامی»، تراثنا، ج 22، ص 159، به نقل از: الذریعه، ج 15، ص 93.
حجة الغدیر فی تعیین الفرقه الناجیه، اثر شیخ محمدرضا بن قاسم غراوی نجفی. بنگرید به: طباطبائی، «الغدیر فی التراث الاسلامی»، تراثنا، ج 21، ص 327، به نقل از: الذریعه، ج 6، ص 262؛
الفرقة الناجیه واثبات انَّها الشیعة الامامیه، اثر ابراهیم بن سلیمان قطیفی، این اثر به تحقیق مهدی فقیه ایمانی نشر یافته است. بنگرید به: تراثنا، ج 25، ص 253.
الحجة الکافیة فی تعیین الفرقة الناجیه، اثر شیخ محمدرضا بن قاسم بن محمد آل غراوی، بنگرید به: رفاعی، «الامامة، تعریف بمصادر الامامة فی التراث الشیعی 11»، تراثنا، ج 28، ص 127.
رسالة میزة الفرقة الناجیة عن غیرهم، اثر محمد اسماعیل مازندرانی خاجوئی، بنگرید به: رفاعی، «احیاء التراث، لمحة تاریخیة سریعة حول تحقیق التراث و نشره و اسهام ایران فی ذلک 4»، تراثنا، ج 41، ص 235.
10 بنگرید به: علامه حلی، منهاج الکرامه، ص 49. تقریر دیگر همین دلیل را نیز بنگرید در: ابن رشد، الزام النواصب، ص 84 .
البته این وجه موضوع نقد برخی از عالمان دیگر مذاهب قرار گرفته و از جمله چنین آورده اند که شیعه در کلیات اصول عقاید با معتزله هم رأی است و جز در مسئله امامت اختلاف عمده ای با آنان ندارد؛ برای نمونه بنگرید به: عبده، المنار، ج 8، ص 221، به نقل: از جلال دوانی؛ عبدالحلیم محمود، التفسیر الفلسفی فی الاسلام، ص 99 .
11 بنگرید به: ابن راشد، الزام النواصب، ص 126 و 127، به نقل از منابع مختلف حدیثی و تفسیری اهل سنت؛ مرعشی، شرح احقاق الحق، ج 7، ص 185 .
12 ج 4، ص 98، ح 4609 .
13 متن و تحلیل آن و نیز چگونگی استدلال به آن را بنگرید در: ابن راشد، الزام النواصب، ص 128 و پس از آن.
14 این متن به صراحت ناظر به شیعه امامیه دانسته شده است. بنگرید به: بحرانی، غایة المرام، ج 6، ص 17.
15 بنگرید به: حر عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 449، ح 62 : نقوی، خلاصة عبقات الانوار، ج 4، ص 12.
16 متن را بنگرید در: حر عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 449، ح 627.
17 متن را بنگرید در: حر عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 449، ح 628 .
18 متن را بنگرید در: حر عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 450، ح 629 .
19 متن را بنگرید در: حر عاملی، الفصول المهمّه، ج 1، ص 450، ح 630 .
20 ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص 5 .
21 علی یحیی معمّر، الاباضیة فی موکب التاریخ، ص 41.
22 همان، ص 44 .
23 مقصود از امت اجابت یعنی کسانی که به دین اسلام گرویده اند، احکام اسلام بر آنها جاری است و از حقوق مسلمانان برخوردارند، در مقابل امت دعوت به معنای کسانی که هنوز به دین نگرویده اند یا مسلمان تلقی نمی شوند و باید آنان را به دین فراخواند.
24 بنگرید به: علی یحیی معمر، الاباضیة فی موکب التاریخ، ص 45، به نقل از: الدلیل، ص 9 .
25 بنگرید به: کشف الخفاء، ج 1، ص 369. ناگفته نماند عجلونی از سیوطی نقل کرده که در اللآلی این حدیث را آورده و یادآور شده که حدیث با این تعبیر فاقد اصل است.
26 دیلمی این حدیث را از انس بن مالک البته بدون ذکر سند متصل روایت کرده است. بنگرید به: الفردوس، ج 2، ص 63 .
27 عجلونی به سیوطی نسبت می دهد که این حدیث را بر ساخته می داند. بنگرید به: کشف الخفاء، ج 1، ص 369.
28 حدیث را بنگرید در: طبرانی، المعجم الکبیر، ج 1، ص 387؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 10، ص 69، مناوی، فیض القدیر، ج 5، ص 470.
29 در منابع اهل سنت احادیث مختلفی حاکی از برخورداری از حقوق مسلمانان برای هر کس که به یگانگی خداوند گواهی دهد آمده است. برای نمونه گاه آمده است که هر کس لااله الااللّه بگوید و به همه آنچه بجز خداوند می پرستیده است کافر شود، مال و جان او محترم است و البته حساب او با خداوند خواهد بود. بنگرید به: مسلم الصحیح، ج 1، ص 53 ، ش 22؛ شوکانی ، نیل الاوطار، ج 8 ، ص 11، و منابع دیگر.
گاه آمده است که هر کس لااله الا اللّه بگویدو در دل او ذره ای از خیر باشد از دوزخ بیرون آید یا آتش دوزخ بر او حرام است. بنگرید به: بخاری، الجامع الصحیح، ج 1، ص 24، 164، 397، ج 5، ص 363 و ج 6، ص 2696 ؛ ابن حبان، الصحیح، ج 1، ص 458؛ حاکم، المستدرک، ج 1، ص 141، 143؛ ترمذی، السنن، ج 4، ص 711؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 1، ص 22؛ بیهقی، السنن الکبری، ج 10، ص 124؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج 6، ص 166؛ و منابع دیگر.
گاه آمده است که هر کس «لااله الااللّه » بگوید به بهشت برود. بنگرید به: ابن حبان، الصحیح، ج 1، ص 239؛ حاکم، المستدرک، ج 4، ص 279؛ هیثمی، موارد الظمآن، ج 1، ص 31؛ همو، مجمع الزوائد، ج 3، ص 239؛ بیهقی، السنن الکبری، ج 6، ص 274 و ج 6، 364؛ ابن ماجه، السنن، ج 2، ص 1442؛ و منابع دیگر.
گاه آمده است که پشت سر هر کس که لااله الا الله بگوید نماز بگزارید و بر هر کس که لااله الا اللّه بگوید نماز بخوانید. بنگرید به: هیثمی، مجمع الزوائد، ج 2، ص 67 ؛ دارقطنی، السنن، ج 2، ص 56 ؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج 3، ص 34؛ عبدالرزاق، المصنف، ج 3، ص 536؛
سرانجام در پاره ای از منابع نیز آمده است که برخی به استناد همین روایتها گفته اند هر کس لااله الااللّه بگوید به همین شهادت مسلمان می شود و از همه حقوق و تکالیف مسلمانان برخوردار است. بنگرید به: طحاوی، شرح معانی الآثار، ج 3، ص 213؛ مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج 5، ص 203؛ شوکانی، نیل الاوطار، ج 8، ص 11 و 12. برای مطالعه بیشتر در این زمینه بنگرید به: فرغل، عوامل و اهداف نشأة علم الکلام، ص 62 78 .
30 گلدزیهر غزالی را از پیشگامان این رویکرد معرفی می کند. بنگرید به: گلدزیهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، ص 187.
31 المنار، ج 8، ص 221 و 222 .
32 المنار، ج 8، ص 222 .
33 التفکیر الفلسفی فی الاسلام، ص 98 .
34 همان، ص 99 .
35 همان، ص 100 .
36 همان، ص 101.
37 بنگرید به: همان، ص 111-109 .
38 البته ناگفته نماند که دعوت به اسلامِ بدون مذهب گاه در لایه های تندرو سلفی مطرح می شود که در این صورت با تکفیر و تفسیق همه فرقه ها جز آنها که به سلفیه نزدیک اند همراه خواهد بود و گاه نیز در لایه های میانه رو مطرح می شود که در این صورت، خواه این دعوت در محافل سنی باشد و خواه در محافل شیعی، هدف از آن حفظ مذاهب به عنوان مذاهب مستقل و در عین حال دعوت به توجه هر چه بیشتر به امور مشترک و همانندیها و همکاریها خواهد بود؛ برای نمونه، مصطفی شعکه در کتاب خود اسلام بلا مذاهب این دعوت اخیر را در پیش می گیرد و از نمونه هایی از همکاری علمی و عملی سنی و شیعی یا اشعری و معتزلی و یا حتی اباضی و سنی و شیعی سخن به میان می آورد و می کوشد نشان دهد چگونه زمینه های اختلاف در مقایسه با آنچه مایه وحدت و همدلی است بسیار کمتر و در برابر، این دعوت اخیر بسیار بیشتر و اصیل تر است. بنگرید به: شعکه، اسلام بلا مذاهب، ص 605 625.