مدیر مسوول
بشارت مخصوص کسانی است که از بندگی طاغوت اجتناب کرده و به سوی خدا بازگشته اند. ای پیامبر! بندگان مرا بشارت ده: همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. آنان را خدا هدایت کرده و هم آنها خردمندانند.
(سوره زمر، آیات 16 و 17)
گویا این آیه ها در شأن ملت طاغوت ستیز ایران نازل شده است، تا به آنان به جهت رهیدن از فرمان پذیری طاغوت و پرستندگی یزدان پاک بشارت دهد، آن هم بشارتی مطلق و همه جانبه، هم بشارت معنوی و هم مادی، بشارت امید فراگیر به رویش و زایش های پیوسته و هم پیروزی های آینده. و این همه نوید موهبت از آن روی است که ملت ایران سخن شناسند و انتخابگر، انتقادگرند و سنجشگر.
این جفای فرهنگی-اجتماعی است، اگر بگوییم «ملت ما از زایش و پرورش منتقد سترون است.» که اگر چنین بود شایسته پیروزی در بزرگترین انقلاب فرهنگی جهان معاصر نمی شد. ملت گزینشگر ایران با ژرفنگری، آیه 17 سوره زمر را به عنوان شعار فرهنگی خود انتخاب کرده است. «فبشر عباد، الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه». ای پیامبر! بشارت ده به بندگانی که چون سخنان را می شنوند نیکوترین آنها را پیروی می کنند.»
خداوند متعال در آیه فوق، بندگان پیروزمند خود را کسانی معرفی می کند که ذهن و گوش خود را نبسته اند، به سخنان مختلف نظر می کنند. با تجزیه و تحلیل به داوری منصفانه می نشینند و با کشف رازهای پنهان در پس پشت واژه ها، بهترین آنها را برمی گزینند. البته سنجشگری و نقد در کشور ما، مثل دیگر آگاهی های مربوط به انسان، شیوه خاص خود را دارد که در اینجا به چهار مورد از آن روشها با استفاده از آیه صدر سخن، اشاره می شود؛
یکم: هرچند که قرآن، خود شیواترین کلام مکتوب است و پیشوایان دین امیران سخن اند اما به نقد محتوا، بخصوص در قرون اخیر، بیشتر توجه شده و به ساختار ادبی کلام، اهمیت درخور داده نشده است.
دوم: سنجش سخنان به هدف گزینش سودمندترین آنها برای فرد و جامعه صورت می گیرد. ناگزیر نقد کاربردی است و نقد برای نقد و نقد برای تفنن جایگاهی ندارد.
سوم: ذوق سلیم، منطق خردمندانه و آگاهی های وحیانی، ملاک هایی همگرا هستند، که ناقد را در ارزش گذاری یاری می رسانند یعنی نقد، بی معیار نیست.
چهارم: سنجشگری و گزینشگری سخن، از طرفی مقدمه نفی پرستشگری غیر خدا (طاغوت) شمرده می شود. از سوی دیگر، رفع سلطه ناروا، موجب تقویت روحیه نقادی و هدایت پذیری خردمندانه می گردد. در این راهبرد نقد و مبارزه با سلطه، رابطه متقابل دارند.
در اینجا یک ابهام زدایی ناگزیر است و آن این که نمی توان روش های نقد در کشور خود را با ملاک های جوامع دیگر سنجید، نمی توان غفلت کرد که مردم ما در طول سالیان دراز در شرایط اختناق به سر برده و از بیم نامحرمان از مکتوب کردن سنجه های خود بازمانده اند، در نتیجه برخلاف نقد شفاهی در بعد نقد مکتوب، کم توان مانده اند، که امید است با باز شدن فضای بعد از انقلاب این نقیصه به سرعت برطرف شود.
و فرجام سخن آن که در سایر فرهنگها نیز آموختنی هایی در زمینه نقد (شیوه ها، رویکردها و قالب های متنوع) وجود دارد و ما می توانیم از آنها بیاموزیم. تنها کسانی می توانند در این گستره لغزنده راه سپرند که ضمن آشنایی عمیق با داشته ها و میراث غنی و گرانقدر فرهنگ خودی، به ادب غرب و رویکردهای متنوع نقد آن سامان، اشرافی عالمانه داشته باشند. پیداست که این مهم بدون غیرت ملی، پیشروی در بیراهگی است.