«قُلْ لِلْمؤمنینَ یَغُضُّوا مِنْ أبصارِهم و یَحْفَظُوا فُروجَهُمْ ذلکَ اَزْکی لَهُمْ،
اِنَّ اللّه َ خبیرٌ بِما یَصْنَعُون و قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ و یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ
و لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها و لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ علی جُیُوبِهِنَّ
و لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعُولَتهِنَّ أوْ آبآئِهِنَّ أوْ آبآءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ أبْنآئِهِنَّ أوْ أبنآءِ بُعُولَتهِنَّ
أوْ اِخْوانهِنَّ أوْ بَنیآ¨ اِخوانِهِنَّ أوْ بَنی اَخَواتِهِنَّ أوْ نِسائِهِنَّ أوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ
أوِ التابِعینَ غَیْرِ اُولِی الاِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أوْ الطِّفْلِ الذَّینَ لَمْ یَظْهَروا علی عَوْراتِ النساءِ
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إلیَ اللّه ِ جمیعا
أیُّها الْمُؤمِنونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». «آیات 30 و 31»
شرح کلّی:
ورود به محلهای مسکونی و غیر مسکونی دیگران و اماکن عمومی، موضوعی بود که در سه آیه پیش آمد و شرح آن گذشت. در این بخش، دو آیه مورد بحث، ضمن تأکید بر ضرورت پاس داشتن از ادب چشم و خودداری از نگاههای آلوده و صیانت دامن خویش از نگاه دیگران، توسط مردان و زنان باایمان، نخست حکم الزامی پوشش اسلامی را برای بانوان مسلمان بیان می کند و سپس مواردی را که از این حکم کلی، استثناء شده بازگو می نماید. آیه نخست، بیان کننده وظیفه مردان مسلمان و آیه دیگر بازگو کننده مسؤولیت شرعی بانوان مسلمان می باشد؛ مسؤولیتی که به یک معنا از حساسیت بیشتر و ظرافت فزونتری برخوردار است. به خاطر پرهیز از طولانی شدن بحث، شرح و بسط بخشی از آیه دوم را که مربوط به مسأله پوشش است در قسمت آینده خواهیم آورد و در این قسمت به شرح جملات مربوط به «نگاه» می پردازیم.
نکات ادبی:
دو کلمه «یَغُضُّوا» و «یَغْضُضْنَ»، یکی مربوط به مردان مؤمن و دیگری مربوط به زنان مؤمن، از ریشه «غضّ» گرفته شده اند و این ریشه در اصل به معنای کم کردن و نقصان می باشد. این معنا را، هم راغب اصفهانی، لغت شناس معروف قرآنی ذکر کرده و هم مفسّر
بنام شیعه، مرحوم طبرسی. ایشان در تفسیر ارزشمند خود آورده است: «الغضّ: النقصان، یقال: غَضَّ مِنْ صَوْتِه و مِنْ بَصَرِه، ایْ نقص، و غَضَّ بصره: اذا ضَعَّفَه عَن حِدّة النظر».(1) «غض» به معنای نقصان و کاهش است. می گویند: «غضّ من صوته» یا «من بصره» یعنی کاهش داد. و وقتی گفته می شود «غضّ بصر» کرد که آن را از چشم دوختن و تیزبینی و خیره شدن باز دارد.
نکته دیگر در همین خصوص، این است که «غضّ» از نظر ادبی مصدر و فعلی است که در اصل دارای «مفعول» است و اصطلاحا به این دسته از فعلها، «متعدّی» می گویند و «غضّ» در داشتن مفعول نیازی به حرف کمکی مانند «مِنْ» ندارد و مستقیما می تواند مفعول بگیرد. از این رو اضافه شدن کلمه «مِنْ» در این دو آیه، به کلمه «ابصار» که مفعول می باشد باید توجیهی داشته باشد. برخی آن را حرفی «زائد» دانسته که در معنا دخالتی ندارد. برخی دیگر به معنای ابتدا و آغاز شمرده اند و برخی نیز به معنای «جنسیت» گرفته اند. احتمال دیگر که به نظر می رسد تناسب بیشتری با اصل معنای «غض» داشته باشد، معنای «تبعیض» است. و این اشاره ای لطیف به عدم حرمت همه موارد نگاه می باشد، زیرا همه می دانیم که هر نگاهی حرام نیست و در برخورد با نامحرم نیز آنچه وظیفه شرعی و حکم الزامی است چشم ندوختن و خیره نشدن و پی گیری نکردن نگاه است و نه فرو بستن کامل چشم و نه نگاه نخست که نوعا ناخودآگاه و بدون انگیزه چشم چرانی است. شخص در مواجهه اولیه با نامحرم، وقتی نگاه خود را از او برمی گیرد گویا که از نگریستن خود کاسته
است، یعنی «غضّ» کرده است. چنان که همین تعبیر در قرآن کریم در باره صدای بلند نیز آمده است، آنجا که لقمان به فرزندش سفارش می کند: «و اغضُضْ مِنْ صَوْتِکَ، اِنَّ اَنْکَرَ الأصواتِ لَصَوْتُ الحَمیرِ». صدای خودت را پایین آور که همانا ناپسندترین صداها، صدای درازگوش است.(2) و یا آنجا که در توجه دادن به ادب سخن گفتن در حضور پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «اِنّ الّذین یَغُضُّون اَصْواتَهم عِنْدَ رسول اللّه اولئک الّذینَ امْتَحَنَ اللّه ُ قلوبَهم للتقوی». آنانی که صدایشان را در پیش رسول خدا پایین می آورند، آنها کسانی اند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزکاری امتحان کرده است.(3)
نتیجه اینکه، میان کلمه «غضّ» و «غمض» که هر دو نیز در مورد چشم به کار می روند فرق است، زیرا «غمض» به معنای برهم نهادن پلکهاست و با کلمه «عین» به کار می رود. مثل اینکه می گویند: غمض عین کن؛ کنایه از اینکه صرف نظر کن. بر خلاف «غضّ» که با کلمه «بصر» یا «نظر» به کار می رود و به معنای کم کردن نگاه و خیره نشده است. و از همین جاست که میان «عین» و «بصر» نیز فرق است. همان گونه که در زبان فارسی نیز میان کلمه «چشم» و «دیده» تفاوت است. کاربرد «عین» در باره چشم، نوعا بدون در نظر گرفتن کارایی این عضو می باشد ولی کلمه «بصر» و دیده با این توجه به کار برده می شود که کار دیدن از آن سر می زند. با این توضیح، علت استفاده از کلمه «ابصار» در آیه شریفه و نه «اعین» یا «عیون» نیز آشکار می گردد. مراجعه به موارد دیگری که الفاظ «غض» و «غمض» و «عین» و «بصر» به کار رفته تأییدی است بر نکته یاد شده.
نکته دیگری که از نظر ادبی در باره دو کلمه «یغضُّوا» و «یغْضُضْنَ» می تواند مورد توجه قرار گیرد حالت «جزمی» این دو فعل از نظر «اِعراب» است. (البته دومی، محلاًّ چنین حالتی دارد.) از این رو باید دید عامل «جزم» آن دو چیست؟
توضیح این قالب جمله بندی، در این مورد و موارد مشابه دیگر این است که در واقع این فعلها جمله ای جوابی، برای یک فعل شرطی می باشند که حذف شده است و قرینه حذف آن، فعل امری است که پیش از آن آمده است و در اینجا این فعل امر همان «قُلْ» می باشد. همانند این جمله پیامبر(ص) که «صوموا تصحّوا؛ روزه بگیرید سالم بمانید».(4) پس در واقع، ترکیب و قالب اصلی جمله «قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم» چنین است: «قُلْ للمؤمنین، أن یَغُضُّوا من ابصارهم، اِنّک إنْ تَقُلْ لهم یغضُّوا». یعنی: به مؤمنان بگو که چشمهایشان را ندوزند؛ تو اگر به آنها بگویی، چشم نخواهند دوخت».
از طرف دیگر رابطه و ترتبی که میان فعل امر «قُلْ» و «یَغُضُّوا» وجود دارد همانند ترتّب «جمله جوابی»، بر «جمله شرطی» می باشد و این نشان می دهد که ماده «قول» در اینجا به معنای دستور دادن و امر کردن است. لذا آیه در واقع چنین معنا می شود: «مردان مؤمن را به فروبستن چشم فرمان ده، که اگر آنان را به چنین کاری دستور دهی، آنان دیده برخواهند گرفت.»
همین بیان در باره «یَغْضُضْنَ» در آیه دوّم نیز عینا جاری است.
«فُرُوج»: تعبیرهایی کنایی، نوعا پس از مدتی که به کار می رود، در اذهان، معنایی مرادفِ مورد استعمال پیدا می کند و در واقع در معنای استعمال شده، صورت معنای حقیقی را می یابد تا جایی که هنگام استعمال از حالت کنایی خارج شده و مستقیما معنای مورد نظر را می رساند. کلمه «فروج» و مفرد آن نیز تعبیری کاملاً کنایی است؛ هرچند اینک در استعمالات روزمرّه، معنایی صریح یافته و از این رو ممکن است استعمال آن خوشایند نباشد اما پر واضح است که در اصل معنای لغوی آن هیچ نوع قبح و رکاکتی نهفته نیست و قرآن کریم نیز بر اساس همان معنای کاملاً کنایی به کار برده است که اشاره به نهانگاه مرد و زن، دارد.
«لایُبدینَ»: «ابداء» به معنای آشکار ساختن و اظهار کردن است. پس «لایبدین» یعنی آشکار نکنند.
«خُمُر»: این کلمه، جمع «خِمار» است و اصل ریشه آن به معنای پوشاندن می باشد. اگر به مایعات مست کننده نیز «خمر» گفته شده، هم از این رو است که عقل را در حال مستی می پوشانند و قوّه اندیشه و تعقّل فرد در هنگام مستی، ناتوان می گردد. «خمار» در اصل به معنای هر چیزی است که در پوشاندن و ستر چیزهای دیگر به کار می رود ولی در عرف به پوششی گفته می شود که بانوان، سر خود را با آن می پوشانند؛ همانند روسری و مقنعه.
«جُیُوب»: این لفظ نیز جمع است و مفرد آن «جَیْب» می باشد که به معنی «سینه» و «قلب» است، و در اینجا به تناسب حکم و موضوع، به معنای سینه به کار رفته است.
«بُعُولة»: این کلمه جمع «بَعْل» است که به معنای شوهر می باشد. و از آنجا که از این کلمه یک نوع استعلاء و توان و استواری در سختیها و استقلال، فهمیده می شود در موارد مشابه دیگر نیز تعبیر «بعل» استعمال شده است؛ چنان که به زمین بلند، درخت بزرگ خرما، سواره بر مرکب و بت اصلی نیز «بعل» گفته می شود.
«مَلَکَتْ أیْمانُهُنَّ»: ملکیت معنایی روشن دارد اما با ترکیبی که در اینجا یافته و از آنجا که تعبیر «ملک یمین» به منزله یک اصطلاح، در موارد زیادی از آیات و روایات به کار می رود، مناسب می نماید که در باره آن توضیح داده شود؛ هر چند این تعبیر از نظر مصداق، معنای روشنی دارد که همان غلام و کنیز می باشد.
«أیْمان» جمع «یمین» است و «یمین» در اصل، ظاهرا به معنای «دست راست» است و به «قسم» و «پیمان» نیز که «یمین» گفته اند به خاطر آن بوده که افراد هنگام سوگند و پیمان دستهای راست یکدیگر را می فشردند یا بهم می زدند. البته این احتمال نیز رفته است که اصل آن به معنای قوّت و توان باشد و دست نیز چون مظهر قدرت انسان است، نام «یمین» به خود گرفته است و اگر به سوگند نیز «یمین» گفته شده از همین رو می باشد که موجب قوّت و استواری عهد و پیمان می شود.
این احتمال نیز می رود که «یمین» همریشه با «یُمن» به معنای برکت و میمنت باشد و از آنجا که دست راست را به فال نیک می گرفته اند و یا پیمان و سوگند خود را با ذکر اموری که از نظر آنان مقدس به شمار می رفت متبرک می ساختند، به دست راست اطلاق «یمین» شده است. چنان که در قرآن کریم نیز این امر به صورت استعاره و با عنوان «اصحاب یمین» در باره نیکان و «اصحاب شمال» در باره بدان به کار رفته است.(5) بنابراین، معنای «ملکت ایمانهنَّ» چنین می شود: «آنچه را «یمین»هایشان صاحب شده است». یعنی بردگانی که مالک شده اند. لکن این پرسش همچنان باقی است که «یمین» در اینجا، که مالکیت به آن نسبت داده شده، به کدام یک از دو معناست؟ آیا منظور مالکیت «دست» است و یا مالکیت «پیمان و قرار»؟ به عبارت دیگر، منظور، آنچه دستانشان مالک شده است یا آنچه با پیمان و عقد مالک شده اند؟ تردیدی نیست همان گونه که زمخشری نیز آورده، این تعبیر، استعمالی مجازی است(6) و مالک واقعی خود شخص است، اما اینکه مجازا این مالکیت به «دست» نسبت داده شده یا به «پیمان و عقد»، نظر صریحی دیده نشد. بهرروی، به نظر می رسد در این مورد و موارد مشابه دیگر، ملکیت بردگان، مجازا به دست نسبت داده شده است.
«التّابِعینَ»: معنای لغوی «تابع» روشن است ولی در باره مصادیق آن، و اینکه چرا با این عنوان از آنان نام برده شده است، نظرهای چندی ارائه شده که جای تأمّل و خرده گیری دارد. با اینهمه با توجه به معنا و مفهوم «تابع» و قید «من الرجال» که پس از آن آمده، در اینجا، در شرح «تابعین»، می توان گفت: منظور آن دسته از کسانی هستند که هرچند از نظر جسمی رشد کرده اند اما رشد عقلی لازم را ندارند و همین نقص، آنان را به مسایل جنسی بی توجه نموده و در خود، احساس نیازی به آن ندارند و نوعا دنباله رو و طفیلی بستگان خود هستند تا نیاز غذایی و حمایتی آنان برآورده شود و از خود اراده و استقلال چندانی ندارند و از همین روی است که نیازمند سرپرست و قیّم می باشند. متّصف شدن این دسته افراد در آیه، با تعبیر «غیر اولی الا ربة» نیز ناظر به همین امر است. نگاه اینان همانند نگاه کودکانی است که معنا و مفهومی جز خود نگاه در بر ندارد و آثار و تبعات منفی در پی ندارد.
«اُولی الإربة»: «اربة» یعنی نیاز و حاجت، ولی در اینجا، منظور همان خواست شهوی و نیازی است که شخص را به سوی ازدواج می کشاند. «اُولی» نیز به معنای صاحبان و دارندگان است. لذا این ترکیب به معنای «نیازمندان» می باشد. و بدین ترتیب، معنا و مفاد ترکیب «التابعینَ غیر اولی الاربة مِن الرجال» چنین است: آن دسته از مردان طفیلی که نیازمند سرپرستند و اراده مستقلی ندارند و در خود احساس نیاز جنسی نمی کنند.
این در صورتی است که مصداق «تابعین» را بر اساس ظاهر روایات، تنها منحصر در عقب ماندگان ذهنی و دیوانگان بشماریم، ولی اگر دامنه آن را شامل همه مردانی که نیازمند سرپرستی دیگران هستند بدانیم، مردان سالخورده ای که دیگر احساس نیاز جنسی ندارند را نیز در بر می گیرد. با توجه به همین ملاک است که برخی، آن را شامل «خواجگان» نیز دانسته اند.
«الطِّفل»: طفل لفظی مفرد است و معنایی روشن دارد اما وصفی که در آیه برای آن آمده، کلمه «الّذین» است که جمع می باشد. و این نشان می دهد که «الف» و «لام» در کلمه «الطفل» معنای جمع را می رساند که اصطلاحا به آن الف و لام «استغراق» گفته می شود. یعنی الف و لامی که نشان دهنده شمول لفظ
نسبت به همه مصادیق آن می باشد. لذا کلمه یاد شده در اینجا به معنای اطفال است؛ منتها نه همه اطفال، بلکه آنهایی که احساس نیازی به امور جنسی پیدا نکرده اند، و این همان است که با تعبیر «لم یظهروا» بیان شده است.
«لم یظْهَرُوا»: این کلمه از ریشه «ظهور» به معنای غلبه و علوّ همراه قوّت، گرفته شده و منظور آن دسته از کودکانی است که هنوز احساس جنسی در آنان قوّت نگرفته و چنین توانی نیافته اند؛ یعنی هنوز بالغ نشده اند.
* *
شرح تفصیلی:
«قُلْ للمؤمنینَ یغضُّوا مِنْ
ابصارِهِمْ و یَحْفَظُوا فروجَهُمْ»
پیامبر اکرم(ص) که مسؤولیت ابلاغ آیات الهی و دستورات دینی را دارد، در این آیه شریفه، مأمور می شود دو وظیفه شرعی را به مردان مسلمان ابلاغ کند؛ یکی پرهیز از نگاه حرام، و دیگری نگهداری دامن و نهانگاه خویش از نگاه دیگران. در آغاز، در شرح نکات ادبی، آوردیم که «غضّ» به معنای کم کردن و کاهش دادن است و اضافه شدن کلمه «مِنْ» نیز ظاهرا به همین تناسب است. پیامبر(ص) موظف می شود به مؤمنان بگوید از نگاهشان کم کنند و آن را آزاد و رها نگذارند.
چشم پوشی از چه؟
یک نکته درخور توجه در این فراز این است که مردان مؤمن از چه چیز باید دیده برگیرند؟ این پرسش از اینجا ناشی می شود که دستور «غضّ بصر» در آیه به صورت مطلق آمده و تصریحی نسبت به مورد آن صورت نگرفته است، و این خود منشأ چند دیدگاه در شرح آیه شریفه میان مفسّران گشته است:
1ـ برخی مفسّران به قرینه جمله «و یحفظوا فروجَهم»، متعلق و مورد «غضّ بصر» را با آن یکی دانسته و در نتیجه جمله نخست مربوط به حکم الزامی خودداری از نگاه به شرمگاه دیگران و جمله دوم مربوط به نگهداری نهانگاه خود از نگاه دیگران است. یعنی مردان مؤمن، هم باید از نگاه به شرمگاه دیگران بپرهیزند و هم خود را از نگاه دیگران حفظ کنند. همین معنا باعث شده که برخی،
«غضّ» را به معنای «غمض» گرفته و گفته اند منظور ترک نگاه است و نه کاهش آن و خیره نشدن.
2ـ برخی دیگر از مفسّران، با توجه به فضای کلی آیه بویژه آیه بعد که در آن سخن از حجاب رفته، منظور از فراز مورد بحث را لزوم پرهیز از نگاه به زنان نامحرم دانسته اند و شأن نزول آیه را نیز مؤید این دیدگاه می گیرند. شأن نزول آیه، در سخنی از امام باقر(ع) این گونه بیان شده است:
«جوانی از انصار، در مدینه، در مسیر خود با زنی روبه رو شد. در آن زمان، زنان مقنعه های خود را پشت گوشهایشان قرار می دادند (و طبعا گردن و مقداری از سینه آنان آشکار می ماند.) جوان به آن زن که از روبه رو می آمد نگاه کرد و هنگامی که زن از کنار او می گذشت نیز همچنان او را دنبال کرده و به او نگاه می کرد تا زن داخل کوچه باریکی شد و او همچنان به دنبال او می رفت و از پشت سر به او چشم دوخته بود که ناگهان صورتش به استخوان یا شیشه ای که در دیوار بود برخورد کرد و چهره اش شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و متوجه شد که خون بر لباس و سینه اش جاری است. پیش خود گفت: به خدا سوگند اینک حتما پیش رسول خدا(ص) خواهم رفت و او را از این وضع آگاه خواهم ساخت. این بود که به حضور پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) که او را دید پرسید: چه شده است؟ جوان ماجرای خود را باز گفت. این هنگام بود که جبرئیل، این آیه را آورد: «قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم».(7)
بر اساس این احتمال، آیه مورد بحث دو حکم الزامی را به مردان مسلمان یادآور می شود؛ یکی چشم ندوختن به زنان نامحرم، و دیگری حفظ شرمگاه خود از نگاه دیگران.
3ـ احتمال دیگر که قویتر از دو احتمال قبلی به نظر می رسد این است که متعلق «غضّ» همان گونه که در خود آیه نیز مطلق آمده، عامّ است و همه نگاههای آلوده را شامل می شود؛ نگاههایی که مفسده آمیز است و یا هتک حرمت دیگری به شمار می رود. مردان مسلمان وظیفه دارند از چشم دوختن به آنچه شارع مقدس بر آنان نمی پسندد خودداری کنند و عدم ذکر متعلق چشم پوشی، یا به خاطر وضوح آن است یا به اتکاء فهم عرفی مخاطبان در چنین مواردی و یا به هدف توجه دادن به اصل حکم و ارجاع تفصیل و شرح آن به بیانات دیگر در کلام پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و بهرحال این اطلاق، یک نوع عمومیت و گستردگی مورد نهی را می رساند.
این احتمال با روایتی که در شأن نزول آیه آوردیم نیز منافاتی ندارد زیرا که مورد یاد شده در روایت، یک مصداق آیه خواهد بود و شاهد آنکه، علی رغم این روایت که شأن نزول آیه را مسأله چشم چرانی و خیره شدن به زن نامحرم می داند در روایاتی دیگر، که شرح آن خواهد آمد، برای بیان حرمت نگاه به شرمگاه دیگران، به همین آیه استشهاد شده است.
چنان که اشاره شد، پس از تأکید بر پرهیز از چشم چرانی، جمله «و یحفظوا فروجهم» لزوم حفظ شرمگاه را یادآور می شود، اما اینکه از چه چیز حفظ شود، در این مورد نیز تصریحی در آیه وجود ندارد. فقط فرمان می دهد که به مؤمنان بگو شرمگاه خود را نگاه دارند. از این رو، این احتمال می رود که این دستور تأکیدی بر پاکدامنی و پرهیز از فحشا و زنا و کارهای ناپسند مشابه باشد، ولی نظر بسیاری از مفسّران و نیز مفاد برخی روایات در این خصوص، این است که هر جا در قرآن کریم کلمه «حفظ فرج» به کار رفته، منظور نگهداری از ارتکاب زنا می باشد جز در این آیه که منظور نگهداشتن و دور داشتن آن از نگاه دیگران است. چنان که در سخنی از امام صادق(ع) آمده است:
«کلُّ آیةٍ فی القرآن، فی ذکر الفروج فهی مِن الزنا الاّ هذه الآیة، فانّها مِن النظرِ».
در هر آیه ای از قرآن که سخن از شرمگاهها رفته، منظور نگهداری آن از زنا است جز این آیه که مربوط به نگاه است.(8)
برخی جمله «ازکی لهم» که به صورت صفت تفضیلی و در ادامه آیه آمده را شاهد بر تفسیر دوم می دانند، زیرا اگر منظور حفظ خود از ارتکاب زنا و فحشا باشد، در صورت وقوع آن، اساسا پاکی و طهارتی باقی نخواهد ماند تا گفته شود مؤمنان باید حفظ شرمگاه کنند چرا که این کار برای آنان پاکتر (ازکی) است.
بهرحال، چه جمله «و یحفظوا فروجهم» را چنان که در روایت یاد شده آمد، منحصر به موضوع نگهداری از نگاه دیگران بدانیم و چه آن را به معنای مطلق پاکدامنی و عفاف
بگیریم، شامل لزوم ستر عورت و حفظ شرمگاه از نگاه دیگران می شود و در این تردیدی نیست.
«ذلکَ اَزْکی لَهُمْ، اِنَّ اللّه َ خبیرٌ
بِما یَصْنَعُونَ».
در بخش نخست آیه، ملاحظه شد که پیامبر(ص) موظف می شود به مردان مسلمان یادآور شود هم نگاه خود را کنترل کنند و هم خود را از نگاه دیگران نگه دارند. حال در تأکید بر آن، نخست با جمله «ذلک ازکی لهم» و اشاره به حکمت و مصلحت نهفته در این حکم، آنان را به امتثال این فرمان الهی تشویق می کند و یادآور می شود که حفظ چشم از نگاههای آلوده و حفظ خود از نگاه دیگران، به مصلحت انسان است. انسانی که خواست غریزی و شهوانی خویش را در رها گذاشتن نگاه خود و جلب نگاه دیگران می شمارد و محدودیتی که در آیه شریفه بر آن تأکید شده است را مخالف آزادی خود می داند و بهرحال این سؤال برای او وجود خواهد داشت که چرا باید دیده و دامن خود را بر خلاف غریزه و میل درونی اش، محدود کند و چرا نباید آزاد باشد؟ مگر نگاه چه آثار سوئی را به دنبال دارد؟ این جمله کوتاه، با این بیان که صیانت دیده و دامن، برای آنان بهتر و پاکیزه تر است، پاسخی است اجمالی به پرسشهای یاد شده؛ پاسخی که شرح و تحلیل آن به داوری خود مردمان و وجدانهای پاک و روشن آنان واگذار شده است. کیست که نداند و یا نپذیرد که خیره چشمی و چشم چرانی یک بیماری روانی و عادتی ناپسند است که علاوه بر هتک حرمت انسانها و هتک امنیت اجتماعی و شخصیتی آنان، در پی خود آثار سوئی را دارد و به تعبیر زیبا و گویای برخی روایات گاه یک نگاه است که تبعات و حسرتهای زیادی را به دنبال دارد.(9) و به تعبیر پیامبر اکرم(ص) نگاه، تیری از تیرهای شیطان است. و یا به تعبیر امیرالمؤمنین(ع)، چشمها، شکارگاههای شیطان است. و کیست که نداند و یا نپذیرد رفتارهایی که به هدف جلب توجه و نگاه دیگران صورت می گیرد، حاکی از فقر درونی شخص و حقارت و کمبود شخصیتی وی می باشد و سهل انگاری و بی مبالاتی در حفظ نهانگاههای خویش از نگاه دیگران، نشان از کم شخصیتی و خواری درونی و هتک و زوال مرزهای ادب انسانی و پرده های حیای درونی شخص دارد.
مردی که دیده خود را بر هر صحنه ای می گشاید و خود را آلوده به چشم چرانی و هوسبازی در نگاه به این و آن، می کند همانند تشنه ای می ماند که سراب را آب می پندارد و همانند بیماری است که شفای خویش را در لجنزاری متعفّن می جوید. لجنزاری که در قیافه خوراکی مطبوع و دلنشین جلوه کرده است.
جوانی که نه برای حفظ شخصیت اجتماعی و عزّت انسانی خود، بلکه به انگیزه جلب نگاه آلوده دیگران و یا جلب توجه آنان، رفتار و منش و ظاهر خود را تنظیم می کند و شکل می بخشد، در واقع انسان دام گستری است که نخست و پیش از هر کس دیگر خودش اسیر آن دام است و در بند شده است. او اسیر نگاه و توجه و حتی یک لبخند دیگران است. و اینها حقایقی است که برای هر کس قابل درک است و لذا محدودیتها و احکام خاصی که شریعت مقدس در زمینه موضوعاتی چون نگاه و پوشش قایل شده، مسایلی کاملاً تعبدی و دور از فهم اجتماعی و تحلیل عقلایی نیست. مسایلی است قابل درک برای همه.
در قسمت قبل، در شرح آیه 28، به تفصیل به شرح معنای «ازکی» پرداختیم و تکرار نمی کنیم. حاصل سخن آنکه، کنترل دیده و دامن، در پاکی انسان و جامعه و کمک به رشد انسانی ـ اجتماعی تأثیری حیاتی و غیر قابل انکار دارد و پدیده چشم چرانی و خودنمایی عادتی ناپسند و مرضی روانی است که چه بسا شخص را تا سر حد مرگ همه ارزشها و ارتکاب هر زشتی و گناهی می کشاند. در ادامه ملاحظه خواهید کرد که در روایات نیز به این مهم پرداخته شده است.
جمله «انّ اللّه خبیر بما یصنعون» تأکید مجددی است بر لزوم اهتمام به این فرمان الهی، و هشدار به اینکه خداوند، به آنچه اینان می کنند یقینا آگاه است. و رفتار آنان اگر از نگاه این و آن نیز پنهان بماند اما خداوند که آگاه به همه امور است، جزء جزء رفتار آنان و زوایا و لایه های پنهان آن را می داند و هیچ چیز بر او پوشیده نیست. شخص اگر در ظاهر نیز به گونه ای نگاههای آلوده خود را پنهان سازد و خودنمایی خویش را توجیه سازد ولی زیرکانه خواسته های شهوانی و نگاهها و نماهای آلوده خود را دنبال کند، و به عنوان مثال با اینکه چهره اش به طرف نامحرم نیست اما با گوشه چشم، پنهانی به او خیره شود، خداوند بخوبی می داند و از رمز و راز نهفته رفتار او آگاه است. چنان که عبداللّه بن مسلمه می گوید از امام
صادق(ع) در باره شرح این گفته خدای عز و جل «وَ یَعْلَمُ خائنةَ الأعْیُنِ»(10) (خداوند آگاه به چشمهای خائن است) پرسیدم؛ فرمود:
«ألم تر اِلی الرجل ینظر الی الشیئ و کأنّه لا ینظر الیه، فذلک خائنة الأعین».
ندیده ای که گاهی شخص (در واقع) به چیزی می نگرد ولی (در ظاهر) گویا که به آن نگاه نمی کند! این همان «چشمهای خائن» است که در آیه آمده.(11)
از سوی دیگر، جمله «انّ اللّه خبیر بما یصنعون» همان گونه که هشدار به کسانی است که با نگاههای حرام و آلوده خود حرمت ارزشها و مرزهای الهی را می شکنند و در نگهداری خویش از نگاه دیگران سهل انگاری و بی مبالاتی می کنند، می تواند مایه دلگرمی و تشویق کسانی باشد که با وجود زمینه نگاههای گناه آلود و علی رغم خواسته های غریزی
خویش، از آن چشم فرو می بندند و گرد آن نمی گردند و در برابر نامحرم و در مواجهه با صحنه های آلوده، حتی اگر دیگری نداند و نبیند نیز روی می گردانند و حرمت حکم خدا و ارزش انسانی خود را پاس می دارند، چرا که خداوند تعالی به رفتار شایسته اینان نیز آگاه است و در دنیا و آخرت پاداشی نیک نصیب آنان خواهد ساخت.
تردیدی نیست که اگر چشم سر به روی نامحرمان و صحنه های گناه و ناپسند بسته شد، چشم دل به روی حقایق و واقعیتهای بس ارزشمندی باز خواهد شد و زیباییهای رخ نشان خواهد داد که قابل قیاس با مظاهر زیبایی مادی و جاذبه های زودگذر دنیایی نخواهد بود و این خود پاداش بزرگی برای کسانی بویژه جوانانی است که یوسف گونه، در سایه سار تقوا و پرهیزگاری می مانند و گرد گناه نگاه و آلودگی چشم چرانی نمی روند. این همان حقیقت است که به گونه ای زیبا و دلنشین در روایت پیامبر اکرم(ص) آمده است:
«غُضُّوا ابصارَکم تروُنَّ العجائب».
دیده هایتان را برگیرید، بی شک شگفتیها خواهید دید.(12)
در پایان شرح این آیه، این نکته نیز درخور ذکر است که خطابهای قرآنی، در بیشتر موارد با تعابیر و قالبهایی آمده است که در زبان عربی برای «مذکر» به کار می رود ولی پر واضح است در این خطابها و تعابیر، جنس مذکر مراد نیست و شامل زنان نیز می گردد و استفاده از چنین تعابیری، تنها بر اساس قاعده ای ادبی و روشی روشن در بیان خطابهای عام می باشد. به عنوان مثال، بسیار واضح است که دستور به اقامه نماز در جمله «اقیموا الصلاة» اختصاص به مردان ندارد و فعل «اقیموا» به صورت عام شامل زنان و مردان، هر دو، می شود. قرآن کریم در مواردی که حکم و خطاب اختصاص به یک دسته داشته و یا عنایت ویژه ای به تفکیک زنان و مردان در خطاب، وجود داشته، به صورت جداگانه بیان کرده است و طبعا در چنین مواردی، تعابیر و قالبها اختصاص به مذکر یا مؤنث می یابند. یکی از این موارد آیه مورد بحث است. یعنی منظور از «مؤمنین» خصوص مردان مسلمان است و این آیه شامل زنان نمی گردد و این به قرینه مقابله و به دلیل تصریح حکم بانوان به صورت جداگانه در آیه بعد با عنوان «مؤمنات» است هرچند در حکمی که برای مردان مسلمان ذکر شده تفاوتی نداشته باشند.
«وَ قُلْ للمؤمناتِ یَغْضُضْنَ
مِنْ أبصارِهِنَّ و یَحْفَظْنَ فُروجَهُنَّ».
این بخش از آیه دوم که مربوط به بانوان مسلمان است از نظر شرح و تفسیر مورد نظر، تفاوتی با آیه پیش که وظیفه مردان مسلمان را بیان می کرد ندارد. بنابراین بحثهای گذشته شامل این بخش از آیه دوم نیز می شود و همان وظایف و احکام برای زنان نیز وجود دارد. البته بانوان در خصوص روابط اجتماعی و خانوادگی خود احکام و مسؤولیتهای دیگری نیز در همین زمینه در چارچوب پوشش اسلامی دارند که در ادامه آیه شریفه آمده است و در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.
روایات:
در خصوص مسأله نگاه، آثار و احکام آن روایات بسیاری وجود دارد که طبعا از حوصله و چارچوب این بحث که بیشتر ناظر به جنبه های تفسیری آیات می باشد بیرون است. برخی روایات نیز طی بحث گذشت. آنچه می خوانید نمونه های دیگری از سخنان اهل بیت(ع) در زمینه «نگاه» است که نکات راهگشا و بس ارزنده ای را پیش روی می گذارد.
1ـ علی(ع): «العین رائد القلب».(13)
چشم، پیشاهنگ و دیده بان دل است.
2ـ علی(ع): «العیون مصائد الشیطان».(14)
چشمها شکارگاههای شیطانند.
3ـ پیامبر اکرم(ص): «ایّاکم و فُضُولَ النظر فانّه یبذُرُ الهوی و یولد الغفلة».(15)
برحذر باشید از نگاه زائد، چرا که تخم هوا و هوس می پاشد و غفلت می زاید.
و این سخن همان است که در روایت بعد نیز آمده است.
4ـ امام صادق(ع) خطاب به عبداللّه بن جندب: «یابن جندب! انّ عیسی بن مریم قالَ لاصحابه: ... ایّاکم و النظرة فانّها تزرع فی القلب الشهوةَ و کفی بها لصاحبها فتنةً. طوبی لمن جَعَلَ بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه.»(16)
عیسی بن مریم از جمله به اصحابش فرمود: بپرهیزید از یک نگاه؛ چرا که شهوت را در دل می کارد و همان یک نگاه برای صاحبش به عنوان مایه فتنه و فریب بس است. خوشا به حال کسی که دیده خود را در قلبش نهاد و آن را در چشمش جای نداد.
5ـ پیامبر اکرم(ص): «النظر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من اللّه أعطاه اللّه ایمانا یجد حلاوته فی قلبه.»(17)
نگاه [حرام] تیری از تیرهای شیطان است؛ هر کس به خاطر ترس از خدا آن را وا نهد و دیده فرو بندد، خداوند ایمانی را به او عطا خواهد کرد که شیرینی آن را در قلبش می یابد.
6ـ حضرت امام رضا(ع) در بیان فلسفه و حکمت حرمت نگاه به نامحرم، فرموده است: «و حرّم النظر الی شعور النساء المحجوبات بالازواج و الی غیرهن من النساء لما فیه من تهییج الرجال و مایدعو التهییج الی الفساد فیما لا یحلُّ و لا یُحمَل و کذلک ما أشبه الشعور الاّ الذی قال اللّه ُ تعالی: «و القواعد من النساء ...» فلا بأس بالنظر الی شعور مثلهِنّ.»(18)
علت اینکه نگاه به موهای زنانی که با داشتن همسر، پرده نشین و مستورند و نیز سایر زنان، حرام شده، این است که موجب تحریک مردان و انگیزه کشیده شدن به فساد و ارتکاب کاری که حلال و قابل تحمل نیست، می شود. همچنین هر آنچه در این جهت همانند موهای زنان باشد. البته آن موردی را که خداوند در آیه «و القواعد من النساء»(19) استثناء کرده، اشکالی ندارد که به موی امثال آنان نگاه شود.
اشاره حضرت(ع) به آیه 60 همین سوره می باشد که زنان سالخورده ای که دیگر از سن ازدواج گذشته اند را از حکم الزامی پوشش کامل معاف می دارد. ضمنا عبارت «لا یحلّ و لا یُحمل» در نقلی دیگر به این صورت آمده است: «لا یحلُّ و لا یجمُلُ».(20) یعنی باعث می شود مرتکب کارهایی شوند که جایز و شایسته و خوشایند نیست.
7ـ علی(ع) نقل می کند که پیامبر(ص) فرمود: «یا علیّ! لکَ اوّل نظْرة و الثانیة علیک لالکَ».(21)
ای علیّ! اولین نگاه برای تو است (و از آن بابت چیزی بر تو نیست) و دومین آن علیه تو می باشد و نه به نفع تو.
روشن است که منظور از «اولین نگاه» که در روایات چندی آمده، لحظه اول نگاه است و نه یک نگاه هرچند به درازا بکشد. یعنی آن مقدار از نگاه که ناخودآگاه و بدون توجه و به گونه ای گذرا صورت گرفته است. حتی نگاه نخست نیز اگر با توجه و آگاهی قبلی به این باشد که چشم به سوی نامحرم گشوده می شود، جایز نیست. روایت بعدی شاهد این سخن است.
8ـ جریر می گوید: «سألت رسول اللّه (ص) عن نظرة الفجأة، فأمرنی أن أصرف بَصَری.»(22)
از پیامبر(ص) در باره نگاه سرزده و ناگهانی (که پیش آمده) پرسیدم، به من دستور فرمود دیده ام را برگردانم.
9ـ علی(ع) در باره کسی که به هر دلیل نگاهش به زنی نامحرم افتاده و روح او آلوده به خیال او شده و ممکن است دچار وساوس شیطانی گردد، این رهنمود را فرموده است:
«اذا رأی احدُکم امرأةً تُعجبُه فلْیأتِ أهلَه فانّ عند أهله مثلَ ما رأی و لا یجعلنَّ للشیطان الی قلبه سبیلاً و لیصرِفْ بصره عنها. فان لم تکن له زوجة فلْیصلِّ رَکْعَتینِ و یحمدُ اللّه کثیرا و یُصلّی علی النبیّ و آله، ثم لْیَسْألِ اللّه َ من فضله فانّه یبیحُ له برأفته ما یغنیه.»(23)
هنگامی که یکی از شما زنی را دید که او را خوش می آید به سراغ همسر خود برود، چرا که مشابه آنچه دیده، خانواده اش نیز دارد، و هرگز برای شیطان راهی به درون قلب خویش نگشاید و دیده اش را از آن زن برگرداند. و چنانچه همسری نداشت دو رکعت نماز گزارد و خدای را حمد و ستایش زیاد کند و بر پیامبر و خاندانش درود فرستد و آنگاه از خداوند خواستار فضل و کرم او گردد؛ چرا که خداوند با رأفتی که دارد، آنچه را موجب غنا و بی نیازی او می گردد، به او واگذار خواهد کرد.
10ـ هنگامی که دختر شعیب(ع) به پدرش تأکید کرد موسی را به کارمزدی بگیرد، استدلال او برای پدر چنان که در قرآن آمده این بود که: «انّ خَیْرَ مَنِ استأجرتَ القویُ الأمینُ».(24) بهترین کسی که به کار می گماری، انسان توانای امین است. صفوان بن یحیی در شرح و تفسیر این جمله دختر شعیب، از امام کاظم(ع) نقل می کند که شعیب(ع) به دخترش فرمود: دخترم! این شخص، قویّ است و قوّت او را با کنار زدن سنگ، توسط او پی بردی، اما امین بودن او را از کجا دانستی؟ دختر شعیب(ع) پاسخ داد: ای پدر! من پیشاپیش او راه افتادم؛ ولی او به من گفت: از پشت سر من حرکت کن، اگر راه را گم کردم و به اشتباه رفتم مرا راهنمایی نما، چرا که ما مردمانی هستیم که به پشت سر زنان نگاه نمی کنیم:
«قال لها شعیب(ع): یا بُنیّة! هذا قویّ قد عرفتیه بدفع الصخرة، الأمین من أین عرفتیه؟ قالت: یا أبتِ! انّی مشیتُ ورائه فقال: اِمْشی مِنْ خَلفی فانْ ضلَلْتُ فأرشدینی الی الطریق، فانّا قوم لا ننظر فی أدبار النساء».(25)
دو روایت بعدی را در وصف نگاههای پسندیده بازگو می کنیم.
11ـ پیامبر اکرم(ص): «النظر الی العالم عبادةٌ، و النظر الی الامام المُقْسِطِ عبادةٌ، و النظر الی الوالدینِ برأفةٍ عبادةٌ، و النظر إلی الإخ تَوَدُّه فی اللّه ِ عزّ و جلّ عبادةٌ.»(26)
نگاه به عالم (ربّانی) عبادت است، و نگاه به پیشوای عدالت پیشه عبادت است، و نگاه به پدر و مادر از روی مهربانی و رأفت، عبادت است، و نگاه به برادر مسلمانی که به خاطر خدای عز و جل او را دوست می داری، عبادت است.
12ـ پیامبر اکرم(ص): «النظر فی ثلاثة أشیاء عبادة؛ فی وجه الوالدین و فی المصحف و فی البحر.»(27)
در سه چیز نگریستن عبادت است؛ در چهره پدر و مادر، و در قرآن، و در دریا.
ادامه دارد.