در محضر خورشید - تفسیر سوره نور

«وَالَّذینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ الاّ اَنْفُسَهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهاداتٍ بِاللّه ِ اِنَّهُ لَمِنَ الصادِقینَ وَالْخامِسةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ وَ یَدْرَؤُ عَنْها العذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللّه ِ اِنَّهُ لَمِنَ الْکاذبینَ وَ الْخامِسةُ أَنَّ غَض ...

درسهایی از تفسیر سوره نور

«قسمت هفتم»

«وَالَّذینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ الاّ اَنْفُسَهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهاداتٍ بِاللّه ِ اِنَّهُ لَمِنَ الصادِقینَ وَالْخامِسةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ وَ یَدْرَؤُ عَنْها العذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللّه ِ اِنَّهُ لَمِنَ الْکاذبینَ وَ الْخامِسةُ أَنَّ غَضَبَ اللّه ِ عَلَیْها اِنْ کانَ مِنَ الْصادِقینَ وَ لَوْلا فَضْلُ اللّه ِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّه َ تَوّابٌ رَحیمٌ.»«آیات 6 ـ 10»

دو آیه گذشته در باره کیفر کسانی بود که مرتکب قذف شده و به دیگران نسبت ناروای زنا می دهند و بر مدّعای خود چهار شاهد نمی آورند. اینان هشتاد ضربه تازیانه می خورند، شهادتشان دیگر پذیرفته نیست و افرادی فاسقند مگر اینکه توبه کنند و اصلاح گذشته نمایند. این حکمی کلی است که عمومیت آن شامل زن و شوهر نیز می شود ولی در آیاتی که اینک مورد بحث است به خاطر روابط خاص میان زن و شوهر، حکم ویژه ای در باره متهم ساختن زن توسط شوهر آمده است که شرح آن را در پی خواهیم آورد.

شرح کلی:

حفظ حرمت افراد جامعه و تقویت مناسبات اجتماعی و جوّ اعتماد و امنیّت، مصلحت بزرگی است که دو آیه قبل در تأکید بر جنبه ای از آن بود. بر این اساس هیچ کس در جامعه نمی تواند بدون دلیل قابل ارائه به محکمه، به دیگری نسبت ناروا دهد و حیثیت اجتماعی او را لکه دار نماید حتی اگر به آنچه می گوید یا می نویسد شخصا اطمینان داشته باشد. افراد جامعه در هر موقعیتی که هستند باید علاوه بر امنیت جانی و مالی، نسبت به آبرو و حیثیت اجتماعی و انسانی خویش نیز از امنیت برخوردار باشند. از طرف دیگر، جامعه در درون خود نهاد کوچکی را به عنوان طبیعی ترین، تاریخی ترین و در عین حال، گسترده ترین نهادهای جامعه بشری دارا است و آن عبارت از نهاد خانواده است. این نهاد اساسی نیز نیازمند امنیت همه جانبه است. رابطه تنگاتنگ و مناسبات نزدیک اعضای آن، بویژه دو رکن اصلی، یعنی زن و شوهر، ضرورت وجود فضای اعتماد و اطمینان متقابل و حفظ مرزهای الزامی و تعهدآور را دوچندان می کند. هر گونه خدشه ای در روابط اعتمادآمیز میان زن و شوهر و به هم خوردن مناسبات سالم آنان، عرصه زندگی را تنگ می کند و آثار منفی زیادی در فضای خانواده و جامعه بر جای می گذارد. پاکدامنی زن و شوهر و اعتماد متقابل در این خصوص، یکی از اساسی ترین ضرورتهای این نهاد مقدس است. این امر در خصوص زنان با توجه به شرایط ویژه ای که از منظر تکوینی و شرعی دارند، ضرورتی دو چندان می یابد و خدشه به آن تبعات ناگوارتری را بر جای می گذارد.

روابط درون خانوادگی میان زن و شوهر و شرایط و موقعیت ویژه ای که زن از این نظر نسبت به همسر خویش دارد، واقعیت دیگری را در مقایسه با روابط و مناسبات افراد در جامعه پیش روی می نهد. واقعیتی که شوهر با توجه به شرایط ویژه ای که دارد نمی تواند آن را نادیده بگیرد و نه تنها وضعیت کنونی او را دچار دگرگونی اساسی می کند بلکه امنیت ادامه زندگی و اعتماد او را از میان می برد. آگاهی از زوال پاکدامنی همسر و شکسته شدن مرز عفت، آگاهی از واقعیتی خواهد بود که مستقیما به زندگی او مربوط است، هم در روابط زناشویی و هم نسبت به فرزندی که احتمالاً به دنبال خواهد آمد.

از طرف دیگر، ورود به زندگی شخصی دیگران و آگاهی از مناسبات و روابط شخصی و خصوصی افراد، موضوعی نیست که برای بیشتر افراد امکان داشته باشد. بنابراین، ادّعای ارتکاب اعمالی چون زنا، متوقف بر اثبات شرعی آن است اما آگاهی مرد از آنچه در خانه و خانواده اش می گذرد امری غریب و دور از دسترس نیست و پذیرش ادّعای او امری آسانتر است.

مفاد آیات گذشته این بود که هر کس به دیگری تهمت زنا بزند و چهار شاهد نیاورد مستحق عقوبتهای یادشده می باشد. روشن است که اقامه چهار شاهد با توجه به خصوصیاتی که در شهود و نحوه شهادت، از نظر فقهی معتبر است، کار آسانی نیست و بسیار به ندرت اتفاق می افتد. الزام شوهر به اقامه شاهد و منحصر ساختن راه نجات از کیفر قذف، و یا منحصر ساختن نفی فرزند از خویش به آن، او را در وضعیتی غیر قابل تحمل قرار خواهد داد. شوهر از یک سو می داند چنین جرم بزرگی صورت گرفته است و یا می داند این فرزند از او نیست. از سوی دیگر، شاهدی نیز بر این واقعیت ندارد تا در دادگاه اثبات کند. ادامه این وضعیت نیز برای او ناگوار است. طلاق دادن نیز اگر مشکل ادامه زندگی با چنین همسری را حل کند اما مشکل انتساب این فرزند به او را حل نخواهد کرد. این است که آیات مورد بحث، به عنوان تبصره ای بر دو آیه قبل و به عنوان استثنایی نسبت به کیفر قذف، راه حل دیگری را ارائه می دهد که همان موضوع «لعان» است. لعان که به معنای لعن و نفرین متقابل است، در واقع وجدان دینی زن و شوهر را کاملاً در مقابل یکدیگر قرار می دهد و به محاکمه می کشاند. ایستادگی هر دو طرف برای اجرای لعان، چنان که به تفصیل خواهد آمد، هر چند باعث می شود کیفری متوجه هیچ یک از آن دو نگردد؛ نه مرد کیفر قذف داشته باشد و نه زن عقوبت زنا را بکشد ولی آثار وضعی دیگری را دارد که خواهد آمد. لعان راه حلی عادلانه است که هم مایه رحمت و راه نجات از آن زندگی است؛ هم باعث می شود شوهر مجبور نباشد آن شرایط را تحمل کند و هم زن اگر واقعا بی گناه است راه نجاتی برای او باشد؛ نجات از اتهام زنا و نجات از کیفر آن، که چه بسا سنگسار کردن باشد. این چنین است که به عنوان «فضل» و «رحمت» الهی از آن یاد شده است.

بنابراین روح حاکم بر مسأله «لعان» عبارت از ارجاع به وجدان دینی و نهاد مذهبی آنان و کمک گرفتن از ایمان و باورهای دینی زن و شوهر است؛ همانند سوگند خوردن در دعاوی حقوقی توسط «منکر»، اگر «مدّعی» نتواند ادّعای خویش را ثابت نماید.

شرح تفصیلی:

«وَ الَّذینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهداء إلاّ أنْفُسَهُمْ فَشهادةُ أَحَدِهِمْ أربعُ شهاداتٍ باللّه ِ إنّه لَمِنَ الصّادِقینَ و الخامسةُ أنّ لعنة اللّه ِ علیه إنْ کانَ مِنَ الکاذِبینَ»

مراسم لعان با شرایطی که در فقه آمده است تنها در دادگاه و در حضور و توسط قاضی و حاکم شرع قابل اجرا می باشد و رسمیت دارد. شوهر با اتّهامی که به همسر خویش مبنی بر ارتکاب زنا وارد می کند و یا فرزندی را که از همسرش متولد شده از خود نمی داند و آن را از خود نفی می کند، در واقع خود را در معرض کیفر قذف قرار داده است. او همسرش را متهم به زنا کرده است. اگر نتواند ثابت کند بر اساس آیات قبلی، مستحق هشتاد ضربه شلاّق خواهد بود. چنان که اثبات ارتکاب زنا توسط همسر نیز موجب شلاّق یا رجم (سنگسار) خواهد شد. لذا مراسم لعان از دو قسمت تشکیل شده است: بخش نخست مربوط به شوهر است و او چون مدعی است باید آغازگر اجرای لعان نیز باشد. دو آیه مذکور این بخش را بیان می کند.

بر اساس دو آیه قبل که حکم کلی «قذف» را بیان می کرد شخصی که دیگری را متهم به ارتکاب زنا کند باید چهار شاهد بر گفته خود بیاورد. در لعان، جایگزین چهار شاهد، چهار بار سوگند به خداوند است که او در گفته خویش صادق است. بنابراین، هر بار سوگند او در حکم اقامه یک شاهد می باشد. بنابراین او چهار بار در حضور حاکم شرع و با شرایط و فضایی خاص، خداوند را شاهد می گیرد که در ادّعای خویش «صادق» است. در جهت تکمیل و تحکیم این سوگند و تحریک کامل وجدان دینی و انسانی این شخص، باید در پنجمین بار، این جمله را نیز بر زبان آورد که «لعنت خداوند بر من اگر جزء دروغگویان باشم».

آنچه مربوط به شوهر می باشد همین مقدار است و تنها با گفتن کامل این پنج جمله، از کیفر تهمت یعنی هشتاد ضربه تازیانه رهایی می یابد، ولی روشن است که رهایی او از کیفر یادشده به معنای اثبات قطعی جرم زن نمی باشد و از این نظر، هنوز چیزی به صورت قطعی ثابت نشده است. فقط شوهر را از استحقاق کیفر قذف و تهمت نجات می دهد و زن را در معرض کیفر قرار می دهد. مفاد دو آیه یاد شده این است که «شوهرانی که به همسران خویش نسبت زنا می دهند و جز خودشان، شهودی دیگر ندارند، راه شهادت دادن شوهر به این است که چهار بار خداوند را گواه بگیرد که راستگو است و پنجمین بار لعنت و نفرین خداوند را بر خود فرستد که اگر دروغگو باشد.» مرد اگر در این نسبت ناروایی که داده است صادق باشد طبیعی است که وجدانا در اجرای آنچه در این بخش وظیفه او است مشکلی ندارد و با آرامش خاطر جملات یاد شده را بر زبان خواهد آورد. ولی اگر می داند که تهمتی ناجوانمردانه است و یا بر اساس احتمال و سوءظن و برخی حدس زدنها و نتیجه گیریهایی است که گمانی بیش نیست،

حتی اگر گمان و حدسی قوی باشد، طبعا به تناسب وجدان دینی و نهاد انسانی که دارد، از یک سو خود را مواجه با کیفر بزرگ اخروی و دچار شدن به لعن و نفرین الهی می بیند و از سوی دیگر گرفتار آمدن به کیفر قذف که چیزی جز هشتاد ضربه شلاّق و برخی محرومیتها نیست و در مقایسه با سوگند دروغ و لعنت ابدی و گناه اتهام ناروا، کیفری بسیار اندک است. چنین صحنه ای برای زن نیز به وجود خواهد آمد و وجدان دینی و نهاد انسانی او این گونه به محاکمه کشیده خواهد شد. دو آیه بعدی، بخش دوم را که مربوط به زن می باشد بیان کرده است.

«وَ یَدْرَءُ عَنها العذابَ أنْ تَشْهَدَ أرْبَعَ شهاداتٍ بِاللّه ِ اِنَّه لَمِنَ الْکاذِبینَ وَ الخامسةُ أنّ غَضَبَ اللّه ِ علیها اِنْ کانَ مِنَ الصادِقینَ».

با اجرای بخش نخست توسط شوهر که مدعی وقوع جرم می باشد، زن در معرض کیفر زنا قرار می گیرد. او یکی از این دو راه را در پیش رو دارد؛ یا از اجرای این بخش که مربوط به او است امتناع کند که به معنای پذیرش اتهام و اثبات آن خواهد بود، و یا حاضر به اجرای آن شود؛ که در این صورت از کیفر زنا نجات خواهد یافت. این است که بخش دوم با تعبیر «وَ یَدْرَءُ عنها العذابَ» شروع شده است. یعنی پس از اتمام بخش اول که زن در معرض کیفر زنا قرار می گیرد، تنها اجرای بخش دوم است که کیفر را از او «دفع» می کند. «یَدْرءُ» از ریشه «درء» به معنای «دفع» است. یعنی کیفر زنا (شلاق یا سنگسار) از زن، این گونه دفع می شود که او چهار بار خداوند را شاهد بگیرد که مرد دروغ می گوید و پنجمین بار، با بیانی خاص، خشم و غضب خداوند را اگر شوهرش در این ادّعا راستگو باشد متوجه خود کند.

از نقطه نظر ادبی، «فاعل» در جمله «یدرءُ» عبارت از جملات «أن تشهد باللّه » و ادامه آن است. یعنی این شهادت و نفرین خاص است که او را از کیفر می رهاند.

ملاحظه می شود که زن نیز همانند مرد، نخست چهار بار خداوند را شاهد می گیرد و در بار پنجم، نفرینی را متوجه خویش می سازد؛ با این تفاوت که شهادتهای یاد شده ناظر به همان ادّعای شوهر است. یعنی زن نمی گوید: خدا را شاهد می گیرم که من راستگویم، بلکه خدا را شاهد می گیرد که شوهرش در این ادّعا دروغگو است. یعنی سوگند او مستقیما متوجه «ادّعای» شوهر است و نه «انکار» خود چرا که ادّعا از ناحیه شوهر است؛ البته لازمه آن، صدق انکار او نیز می باشد.

از طرف دیگر، مرد در بار پنجم «لعن» خداوند را بر خود می خرد ولی زن «غضب» الهی را متوجه خود می کند. «لعنت» به معنای دوری از رحمت است اما «غضب»، موضوعی بالاتر و مستلزم کیفری شدیدتر از محروم ماندن از رحمت می باشد. بنابراین، در بخش دوم که مربوط به زن می باشد، شدت بیشتری اعمال شده است و این خود می تواند ناظر به نکاتی باشد، از جمله اینکه، زن تا پیش از اجرای بخش نخست توسط شوهر تنها مواجه با یک اتهامی شده بود که نه تنها مسؤولیتی متوجه او نمی ساخت بلکه می توانست «شاکی» نیز باشد و بر عهده شوهر بود که ثابت کند و الاّ مستحق عقوبت بود ولی اینک با اجرای بخش نخست، زن مواجه با یک اتهام جدی و در معرض کیفر می باشد. در چنین شرایطی اگر او خود را بی گناه می داند بیشتر نیازمند دفع اتهام از خویش و شدت به خرج دادن در رفع تهمت می باشد. از طرف دیگر اگر او واقعا مجرم باشد و شوهر در ادعای خویش و سوگندهایی که خورده صادق باشد، آمادگی زن برای اجرای بخش دوم و ردّ ادّعای شوهر، علاوه بر اینکه امری خلاف واقع است به معنای دروغگو معرفی کردن شوهر در ادعای خویش نیز می باشد. علاوه اینکه با توجه به کیفر سنگین تری که ارتکاب زنا دارد بویژه اگر به مرحله حکم سنگسار کردن برسد، انگیزه بیشتری را جهت خلاف گویی و نپذیرفتن جرم ایجاد خواهد نمود. این است که از عامل قوی تری برای تحریک وجدان دینی زن و ایجاد شرایط روحی دشوارتر، نام برده شده است.

بنابراین، با اجرای بخش نخست توسط شوهر، زن به صورت تعلیقی در معرض کیفر قرار خواهد گرفت. اگر حاضر به اجرای لعان به گونه یاد شده گردید، جرمی برای او ثابت نمی شود و در نتیجه کیفری نخواهد داشت و الاّ محکوم به کیفر زنا خواهد شد. از نقطه نظر فقهی، اجرای لعان به صورت کامل، آثاری را به دنبال خواهد داشت که در ادامه خواهد آمد.

«وَ لَوْلا فَضْلُ اللّه ِ علیکم وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّه َ توّابٌ رحیمٌ»

در پایان این بخش از آیات که احکام آن چیزی جز لطف الهی و فضل گسترده او نیست، و چیزی جز توبه پذیری و رحمت و مهربانی خداوند کریم نیست، در این آیه شریفه، به مسلمانان گوشزد می شود که اینها را همه از لطف و رحمت او بدانند، که اگر این لطف نبود دچار جهالت و هلاکت می گشتند.

از نظر ادبی کلمه «لولا» برای بیان معنایی همانند مفاد جملات شرطیه آمده است و بدیهی است که جمله شرطیه، نیازمند «جواب» است ولی در این آیه، فقط جمله شرط آمده و جوابی برای آن ذکر نشده است؛ به این بیان که «اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود و اگر این نبود که خداوند توبه پذیر و مهربان است»، ولی نتیجه و جوابی برای این بیان ناتمام ذکر نشده است. البته حذف فعل شرط یا جواب شرط و یا حتی حذف هر دو و اکتفاء به ادات و کلمات شرطی، از نظر ادبی، امری معمول است و همواره در محاورات روزمره صورت می گیرد ولی مهم پی بردن به جمله محذوف و علت حذف است.

در این آیه شریفه، علت حذف می تواند وضوح مطلب و امکان پی بردن به آن به قرینه جملات موجود باشد. چنان که می تواند به انگیزه تفخیم و بزرگداشت و ایجاد ابّهت و جلب توجه بیشتر در کلام باشد، چرا که این گونه سخن گفتن، موجب اندیشه بیشتر و

گسترش مطلب و راهیابی احتمالات و موضوعات متعدد در ذهن می شود. درست همانند کسی که طیّ صحبت در باره موضوعی، به انگیزه عظمت بخشی به مطلب و یا تهدید کردن، مثلاً به این جمله ناتمام بسنده می کند که «اگر شرایط اجازه می داد» و یا «اگر تو فرزند فلانی نبودی» ولی تصریح به جواب نمی کند و آن را به فهم و ذهن مخاطب موکول می نماید. به هر حال، علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند خویش، با توجه به قیدها و نکاتی که در آیه یادشده، در بیان شرط آمده است، جواب حذف شده مورد بحث را این گونه برشمرده است:

«اگر این فضل و رحمت و توبه پذیری و حکمت الهی نسبت به شما نبود، آنچه را که این اوصاف و افعال الهی از شما دور کرده اند به سراغتان می آمد. نتیجه اینکه مفاد آیه با توجه به قیودی که در شرط آمده است چنین می شود: اگر آنچه را خداوند از نعمت دین و پذیرش توبه گنهکاران و وضع احکام برای نظم امور زندگی، بر شما ارزانی داشته است، نبود، دچار بدبختی می شدید و نافرمانی و اشتباه، شما را به هلاکت می افکند و نظام زندگی اتان به علت نادانی از هم می پاشید.»(1)

آثار و تبعات اجرای لعان

چنان که اشاره شد اگر مرد از اجرای لعان امتناع ورزد به این معناست که به همسر خویش تهمت زده است و مستحق کیفر قذف می باشد، و اگر زن پس از اجرای لعان توسط مرد، از انجام آن امتناع کند به معنای پذیرش اتهام خواهد بود و حدّ زنا بر او جاری می شود، و اگر هر دو آن را به انجام رسانند جرمی ثابت نخواهد شد ولی آثار دیگری بر آن مترتب می شود.

توضیح اینکه: ایراد اتهام از جانب شوهر دو گونه است. گاه تنها او را متهم به زنا می کند و گاه فرزندی را که از همسرش متولد شده و طبق ظاهر و در چارچوب روابط همسری، متعلق به شوهر می باشد از خود نفی می کند و آن را فرزند خود نمی داند. ایراد اتهام به هر یک از دو گونه یاد شده زمینه اجرای لعان را به وجود می آورد. با انجام لعان، در صورتی که فقط شوهر، همسر خود را متهم به زنا کرده است و فرزندی را از خود نفی نمی کند، آن دو، خود به خود، بدون اجرای صیغه طلاق، بلافاصله از یکدیگر جدا می شوند و رابطه همسری برای همیشه از میان می رود و آن دو برای ابد بر یکدیگر حرام می گردند و در واقع انجام لعان، جایگزین صیغه طلاق می شود و زن و شوهر را برای همیشه از یکدیگر جدا می کند و دیگر هیچ گاه حق ازدواج مجدد با یکدیگر ندارند. ولی اگر شوهر فرزند را از آن خود نمی داند، علاوه بر اینکه آنان برای همیشه از یکدیگر جدا می شوند، فرزند نیز رسما از پدر جدا می شود و تنها به مادر ملحق می گردد؛ به این معنا که از نظر رسمی و اجتماعی و آثار حقوقی، این فرزند مشروعی خواهد بود که فقط دارای مادر است و هیچ رابطه ای با پدر و خویشان پدری ندارد و با آنان کاملاً بیگانه خواهد بود. در نتیجه اگر دختر باشد با این مرد محرم نخواهد بود و از یکدیگر نیز ارث نمی برند ولی از نظر رابطه اجتماعی و حقوقی و نسبی با مادرش هیچ تغییری ایجاد نمی شود و فرزند مشروع مادر است و از یکدیگر ارث می برند.

روشن است که همه این آثار، اعم از سقوط کیفر و آثار حقوقی یادشده، بر اساس ظاهر قضیه و به دنبال انجام لعان است. یعنی اینها آثار و احکام قضایی و در جهت فصل خصومت و حلّ ظاهری قضیه است؛ همانند سایر احکام قضایی ولی واقعیت امر و متن واقع، امری است که با این مراسم و احکام تغییری نمی کند و هر یک از زن و مرد وجدانا خود می دانند که واقعیت امر چیست و آنچه در ظاهر صورت گرفته و آثاری که بار می شود با واقع نیز منطبق است یا نه؟ و آیا آنان برخلاف وجدان دینی خویش چیزی بر زبان آورده اند یا نه؟

از نظر فقهی، انجام لعان مسائل دیگری را نیز در پی دارد که از حوصله این بحث بیرون است و برای آگاهی از آن باید به متون فقهی مراجعه کرد.

نکاتی چند:

1ـ همان گونه که اشاره شد شوهر به مجرد احتمال یا سوءظن نمی تواند به همسر خویش نسبت ناروا بدهد. بلکه حتی با شایع شدن در جامعه یا گزارش افراد مورد وثوق نیز نمی تواند چنین نسبتی بدهد. تنها با یقین به ارتکاب جرم است که می تواند همسر خویش را متهم به زنا کند و البته این به معنای پذیرش ادعای او نخواهد بود؛ مگر اینکه زن اعتراف کند و الاّ باید حاضر به انجام لعان شود و در صورت امتناع از آن، مستحق حدّ قذف خواهد شد، حتی اگر شخصا و وجدانا خودش یقین به ارتکاب جرم توسط زن داشته باشد. اجرای لعان در خصوص اتهام زنا نیز مشروط به این است که شوهر ادعا کند خودش شاهد وقوع جرم بوده است ولی شاهدی بر آن ندارد، و الاّ اگر ایراد اتهام بدون ادعای مشاهده باشد و یا از جانب شوهری نابینا صورت گیرد جایی برای جریان لعان نیست و با نبود شاهد لازم، حدّ قذف بر شوهر جاری خواهد شد.

2ـ نکته قابل توجه در ارتباط با نکته نخست این است که متأسفانه برخی از شوهران و حتی گاه برخی از بستگان شوهر، دچار سوءظن به زن می شوند و به صرف برخی قراین که در بسیاری موارد نیز چیزی جز یک توهم و یا سوءتفاهم نیست، به راحتی دیگری را متهم به خیانت و روابط نامشروع می کنند و این گناهی بس بزرگ است. برخی شوهران به خاطر حالات روحی خاص خویش و برخی حساسیتهای بیجایی که نشان می دهند و نیز برخی محدودیتهای غیر منطقی و همراه با افراطی که نسبت به همسر خویش ایجاد می کنند زمینه سوءظن و ایراد اتهام را تقویت می نمایند و گاه تنها بر اساس توهمات و گمانه زنی های خویش، معتقد به خیانت و جرم همسر خود می شوند و بسیار ناشایسته تر اینکه این توهم و اعتقاد واهی را بر زبان می آورند و عملاً به آن ترتیب اثر می دهند. طلاق با همه نفرتی که نسبت به آن وجود دارد به هر حال راه حلی شرعی و عقلایی است که چاره ساز زندگی مشترکی است که به صورتی غیرقابل تحمل درآمده است اما ایراد اتهام زنا و رابطه نامشروع، راهی نیست که به سادگی بتوان آن را پیمود. سوءظن و اعتقاد واهی نسبت به خیانت همسر ممکن است شوهر را وادار به جدایی از همسر خویش و طلاق نماید اما به هیچ وجه مجاز نیست او را متهم به رابطه نامشروع کند و یا خود رأسا بر اساس گمان یا اطمینان خویش اقدام به مجازات همسر نماید.

3ـ در نفی فرزند نیز تا مادامی که امکان انتساب فرزند به این شوهر باشد او حق ندارد و برای او جایز نیست که فرزند را از خود نداند، حتی اگر همسر او «مرتکب» زنا شده باشد؛ چه رسد به اینکه فقط «متهم» به زنا شده باشد. البته اگر می داند که فرزند از او نیست از این جهت که شرایط فقهی الحاق فرزند تحقق نیافته است، در این صورت نه تنها جایز است بلکه بر او واجب است حتی از راه انجام لعان، انتساب فرزند را به خود منتفی کند تا آثار پدر و فرزندی بر آن دو جاری نگردد. لازم به ذکر است که صرف منتفی شمردن فرزند از پدر، به معنای نامشروع بودن فرزند نیست و هر چند بر او لازم است که رسما اعلام کند که فرزند از او نیست ولی نمی تواند همسرش را متهم به زنا کند چرا که ممکن است پیدایش این فرزند مثلاً به دنبال یک رابطه اشتباه آمیز صورت گرفته باشد. در نفی فرزند، فرقی میان فرزندی که متولد شده و یا هنوز متولد نشده و در رحم مادر است نیست و نیز اگر قبلاً به گونه ای او را به فرزندی پذیرفته ولو کنایتا، دیگر نمی تواند او را منتسب به خود نداند.

4ـ یکی از شرایط انجام لعان این است که شوهر قبلاً با همسر خویش آمیزش نموده باشد، بنابراین اگر در دوران عقد و پیش از تحقق رابطه خاص همسری، ایراد اتّهام نماید جایی برای اجرای لعان نیست و با فقدان بیّنه، مستحق حدّ قذف خواهد بود. چنان که «لعان» فقط مربوط به همسری می باشد که با عقد دائمی به همسری در آمده است و شامل عقد موقت نمی شود.

ترجمه:

اینک با توضیحاتی که گذشت می توانیم آیات پنج گانه مورد بحث را این گونه ترجمه کنیم:

«و مردانی که به همسرانشان نسبت زنا می دهند و جز خودشان شهودی ندارند، هر یک باید چهار مرتبه خداوند را به گواهی گیرد که از راستگویان است و در مرتبه پنجم بگوید لعنت خداوند بر او اگر جزء دروغگویان باشد و زن نیز اگر چهار بار خداوند را شاهد بگیرد که مرد جزء دروغگویان است و در پنجمین بار بگوید غضب الهی بر او باد اگر مرد جزء راستگویان باشد، این کار کیفر زنا را از او دفع می کند و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود و این گونه نبود که خداوند توبه پذیر و مهربان است، بدبختی و هلاکت دامنگیرتان می شد و نظام زندگی شما از هم می پاشید.»

روایات:

در زمینه لعان و آیات مربوط به آن، روایات متعددی وجود دارد که پرداختن به آنها از حوصله این بحث بیرون است. در اینجا تنها به ذکر یک روایت در خصوص شأن نزول این آیات اکتفا می شود. علی بن ابراهیم قمّی که از نخستین مفسّران شیعه می باشد، جریان اولیه آن را مربوط به یکی از انصار به نام «عُوَیمر بن ساعده» دانسته است ولی طبرسی، مفسر معروف شیعه آن را به نقل از ابن عباس مربوط به هلال بن امیه شمرده است، لکن مضمون هر دو سخن یکی است و ما اجمال آن را بر اساس گفته علی بن ابراهیم بازگو می کنیم:

زمانی که پیامبر اکرم(ص) از غزوه تبوک برگشت، عویمر بن ساعده که از مردان انصار بود به خدمت حضرت(ص) آمد و ابراز داشت که شخصی به نام «شریک بن السمحاء» با همسر او زنا کرده و همسرش از او باردار شده است. پیامبر(ص) از او روی برگرداند. او دوباره سخنش را تکرار کرد و پیامبر(ص) نیز دوباره از او روی گرداند، تا اینکه این کار چهار بار تکرار شد.

رسول خدا(ص) پاسخی نداد و داخل منزل خویش شد. آیات لعان بر او نازل گشت. حضرت(ص) نیز بیرون آمد، نماز عصر را با مردم خواند و آنگاه به عویمر فرمود: همسرت را پیش من بیاور چرا که خداوند عز و جل در مورد شما دو نفر، آیاتی را فرو فرستاد. عویمر دستور پیامبر(ص) را به همسرش ابلاغ کرد و به همراه همسر او افراد دیگری نیز روانه شدند. وقتی زن داخل مسجد شد، حضرت(ص) به عویمر دستور داد نزدیک منبر بیایید و مراسم لعان را به انجام رسانید. او گفت: چگونه انجام دهم؟ پیامبر(ص) چگونگی آن را بر طبق آیات شریفه برای او بیان کرد. او انجام داد. سپس پیامبر(ص) فرمود: اگر تو دروغگو باشی، این لعنت، حتمی و قطعی است. آنگاه دستور داد به کناری برود و خطاب به همسرش فرمود: همان گونه که او شهادت داد تو نیز شهادت می دهی و الاّ حدّ الهی را بر تو جاری می کنم.

زن نگاهی به چهره خویشانش که در مسجد حاضر بودند کرد و گفت: «در این بعدازظهر، این چهره ها را سیاه نمی کنم.» نزدیک منبر شد و بخش دوم لعان را طبق دستور به جای آورد. پیامبر اکرم(ص) نیز با این جمله که: وای بر تو! این شهادت و نفرین، امری حتمی و قطعی است اگر دروغگو باشی، خطاب به شوهر او فرمود: برو که دیگر هیچ گاه این زن بر تو حلال نخواهد بود.(2) و بدین گونه آن دو برای همیشه از یکدیگر جدا شدند و آیات یاد شده نیز به عنوان یک دستورالعمل ثابت نازل گشت.ادامه دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان