روز سه شنبه 5/12/82 برابر با سوم محرم الحرام 1425ه ق سومین روز اقامت ما، در کشور مغرب بود. پس از صرف صبحانه، سفیر محترم جمهوری اسلامی جناب آقای مسجدجامعی فرمودند: امروز باید در آکادمی کشور مغرب «آکادمیة المملکة المغربیة» پیرامون ادوار فقه سنّی و اهمیت فقه مقارن سخن بگویید و پس از سخنرانی، نقد و بررسی تحت عنوان «حوار»(پرسش و پاسخ) انجام خواهد گرفت. و برای شرکت در جلسه سخنرانی فقط نخبگانی از داخل آکادمی و خارج آن دعوت شده اند، برخلاف جلسه دیروز، از دانشجویان در آنجا کسی نیست از این جهت ممکن است گفتگو به طول انجامد.
به هنگام ورود به آکادمی، چیزی که بیشتر جلب توجه می کرد، کاشیکاری و تزیین سقف و دیوارهای دانشگاه بود و در حقیقت معماری اسلامی مسجدالحمراء کشور از دست رفته «اندلس» را تجدید خاطره می کرد.
در مدت اقامت خود، که به برخی از مراکز و حتی خانه های دانشگاهی می رفتم، هنرمندی مردم «مغرب» را در کاشیکاری و تزیین دیوارها و سقف های ساختمان ها، بسیار در خور ستایش می یافتم. این گونه صنایع دستی به صبر و استقامت فراوان و اِعمال ذوق سرشار نیاز دارد که متأسفانه در کشور ما رو به کاهش است.
حالا این نوع معماری سنّتی، از کشور مغرب به سرزمین اندلس راه یافته یا از کشور اندلس به مغرب آمده است؟ هیچ یک از دو طرف، برای ما روشن نیست هرچند در این مورد گفتگوهایی هست.
اصولاً میان ملت های دو کشور یاد شده، مشترکات زیادی وجود دارد، و به هنگام محاصره اندلس و قتل عام مسلمانان به وسیله صلیبیان، طوایف زیادی از بربرها و عربها به کشور مغرب پناهنده شده و هم اکنون بربرها، ساکنان بخش شمالی این کشور را تشکیل می دهند و شگفت اینجاست که هر دو قوم؛ عرب و بربر با کمال صمیمیت در کنار هم زندگی می کنند، با این که در آداب و رسوم با هم اختلافاتی دارند، ولی وحدت عقیده(اسلام) سبب انسجام آنها گشته، و آنها را متحد ساخته است.
این حقیقت را باید گفت که: قوم بربر که مجاور با کشور اندلس می باشند، در حفظ مرزهای کشور سهم عظیمی دارند و این که سرزمین آنها کوهستانی و صعب العبور است، خود یکی از موانع تسلّط دشمن بر این بخش از کشور می باشد.
در هر حال پس از استراحت مختصر و آشنایی با برخی از نخبگان، به سالن سخنرانی هدایت شدیم و پس از اندی در جایگاه قرار گرفتیم، در سمت چپ اینجانب مجری، و مدیر جلسه، و در سمت راست، سفیر محترم قرار گرفتند.
نخست، پروفسور «عبداللطیف بربیش»، دبیر کل آکادمی خیر مقدمی گفت که ترجمه آن را از نظر شریف خوانندگان می گذرانیم:
به نام خداوند رحمان و رحیم
درود بر اشرف فرستادگان، سرور ما محمد صلی الله علیه و آله و بر آل و اصحاب او باد
حضرت علاّمه شیخ جعفر سبحانی!
سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در مغرب!
اعضای محترم آکادمی!
خانم های محترم!
آقایان گرامی!
آکادمی کشور مغرب امروز افتخار دارد که به دیدار یکی از اندیشمندان برجسته مسلمان: علاّمه محقّق آیت الله جعفر سبحانی نایل گشته که ما را مورد لطف و محبت خود قرار داده و خواسته اند با علما و متفکران کشور مغرب، دیداری علمی داشته باشند و پیرامون موضوعی سخن بگویند که امروز از اهمیت بالایی برخوردار است، و آن، سخن درباره تقریب مذاهب فقهی اعم از سنی و جعفری همراه با نگرش به مسائل مستحدثه روز است.
تأکید می شود که ما برای آگاهی از افکار و روشنگرانه این عالم بزرگ آماده ایم، عالمی که در بخشی از علوم اسلامی یعنی در علوم قرآنی و اصول فقه و احکام شرعی و علم کلام و فلسفه و حدیث و سیره، مرجع و متخصص شناخته شده است، و خوشبختانه افکار این عالم بزرگ در بیش از صد کتاب منعکس شده است.
ما آماده شنیدن بیانات ایشان پیرامون «اجتهاد در شریعت» هستیم. اجتهادی که امروز شدیدا به آن نیازمندیم، زیرا در این عصر دین حنیف اسلام مورد هجوم دشمنان قرار گرفته و گروهی با ادعاهای گوناگون می خواهند قداست و صلاحیت شریعت را برای این زمان و زمانهای بعدی زیر سؤال ببرند. هجوم دشمنان بر اسلام به جایی رسیده است که این آیین را محور تندروی و ستیزه جویی و تروریسم معرفی کرده اند، درحالی که اسلام از این تهمت مبرّا و بدور است.
امروز مسلمانان بیش از هر وقتی نیاز دارند که کوشش های خود را فشرده تر کنند، و صفوف خود را منظم تر سازند، در یک صدا در مقابل مهاجمان بایستند و با دلیل محکم و استوار ثابت کنند عقیده آنان عقیده ای است که اساس آن را عدالت، آزادی، همزیستی مسالمت آمیز، همکاری میان همه انسانها تشکیل می دهد، انسان هایی که در میان آنان، تفاوتی جز به وسیله تقوا نیست.
دوست دارم به یکی از خدمات استاد سبحانی اشاره کنم، و آن اینکه او در شهر قم به تأسیس مؤسسه ای به نام «مؤسسّة امام صادق علیه السلام » دست زده است که در آنجا علم کلام در سطوح مختلف تدریس می شود، از این گذشته مجله ای درباره مسائل کلامی منتشر می کند.
امروز آیة اللّه سبحانی از علمای برجسته و دارای اطلاعات وسیع در قلمرو تقریب بین مذاهب اسلامی به شمار می آیند. ایشان در قلمروی گام برمی دارند که می خواهد اجتهاد را بار دیگر زنده سازد و فکر دینی را احیا کند تا مسلمانان در کشاکش تأثیر متقابل تمدنهای مختلف، بتوانند هماهنگ با زمان خود و پیشرفت های علمی و تکنولوژی گام بردارند، پیشرفتهایی که ملتها را به دامان «جهانی سازی» افکنده است که نه فقط ابعاد فرهنگی و اجتماعی، بلکه جنبه های معنوی و اعتقادی آنها را نیز به چالش کشیده است.
بار دیگر به حضرت علامه محقق آیت الله جعفر سبحانی خوش آمد می گویم، و از ایشان می خواهم مطالب خود را پیرامون مباحث مهم فقهی مطرح کنند و از عضو محترم آکادمی جناب آقای «عباس جرّاری» مدیر محترم کنفرانسهای آکادمی مغرب، تقاضا می کنم که اداره علمی این جلسه را بر عهده بگیرند.
آنگاه از اعضای حاضر در جلسه نام برده شد که بخشی از آنان، از اعضای آکادمی و بخشی مدعوّ از خارج بودند. اینک به اسامی هر دو گروه اشاره می کنیم:
اعضای آکادمی
آقایان: 1. عبداللطیف بربیش دبیر کل، 2.عباس جرّاری مدیر کنفرانسها، 3.عبداللطیف بن عبدالجلیل، قائم مقام دبیر کل، 4.فاروق نبهان، 5.ادریس العلوی العبدلاوی، 6.ابوبکر القادری، 7.عزالدین العراقی، 8.محمد شفیق، 9.عبدالکریم غلاب، 10.احمد رمزی مدیر علمی، 11.رحمة بورقیة، 12.مصطفی القباج (گزارشگر آکادمی).
کارشناسان مدعوّ از خارج آکادمی
آقایان: 1. فاروق حمادة، 2.احمد الخملیشی، 3.عبدالمجید الصغیر، 4.حبیبة البورقاوی، 5.احمد الریسونی، 6.عبدالسلام بلاجی، 7.سعید بن سعید العلوی، 8.محمد شوقی بن بین، 9.عبدالعزیز بن عبدالجلیل، 10.عباس الصوری.
متن سخنرانی پیرامون ادوار فقه سنّی و پیشنهادهای سه گانه
اینجانب سخنان خود را با حمد و ثنای الهی آغاز کرده و چنین گفتم:
بسم اللّه الرحمن الرحیم، الحمد للّه ربّ العالمین، الحمد للّه علی إکمال الدین و إتمام النعمة و الصلاة و السلام علی رسوله الخاتم و علی آله الطیّبین الطاهرین و أصحابه المرضیّین،. قال الحکیم فی محکم کتابه الکریم: أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَ لا تَفَرَّقُوا».
با عرض تشکر از برگزار کنندگان این همایش، من سخن خود را با آیه «اعتصام به حبل اللّه» آغاز کرده و نکته ای را یادآور می شوم: خدا در این آیه کلمه «حبل» را به کار برده و می فرماید: «به ریسمان خدا چنگ بزنید» اکنون سؤال می شود که چرا از کلمه حبل بهره گیری شده و به جای آن که بگوید به اسلام یا به قرآن چنگ بزنید، دستور می دهد به «حبل اللّه» تمسّک جوییم؟
شما شنوندگان عزیز، عرب زبان و عرب تبارید، نکات ادبی را بهتر از دیگران درک می کنید. به نظر شما نکته در این گزینه چیست؟
به نظر من که دور از ادب عربی هستم، این است که خدا با به کار بردن این واژه، این نکته را تذکر می دهد که امت های متفرّق و از هم گسیخته به سان شخصی فروافتاده در چاه هستند که راه نجات او این است که طنابی به چاه فرستاده شود و او با چنگ زدن به این طناب بیرون کشیده شده و نجات یابد. مسلمانان نیز باید به «حبل» وحدت کلمه چنگ بزنند تا نجات، یار و یاور آنها باشد. اکنون که به بیان این نکته پرداختیم، سخن خود را پیرامون ادوار فقه اسلامی آغاز می کنیم:
فقه اسلامی میوه رسیده زحمات توانفرسای علما و دانشمندان اسلامی است که از عصر صحابه تا به امروز توانسته اند، این میوه شیرین را در اختیار ما قرار دهند. فقه اسلامی (مقصود فقه سنّی است) دارای ادوار گوناگونی است و هر دوره ای برای خود ویژگی خاصی دارد که به صورت فشرده به آنها اشاره می کنیم:
دوره نخست: عصر صحابه و تابعان
این دوره از فقه پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله تا آغاز قرن دوم هجری ادامه داشته است. کار فقیهان این بود که حکم حوادث را از کتاب و سنّت استخراج می کردند و اگر دلیل واضحی در این دو مصدر نمی یافتند، با مقیاس هایی حکم موضوع را صادر می کردند و در حقیقت این کوشش های اولیه، هسته مرکزی فقه را تشکیل می داد.
دوره دوم: ظهور مذاهب فقهی
در این بخش از زمان، مذاهب فقهی متعددی پدید آمد که برخی از آنها شانس بقا را تا به امروز داشته و برخی دیگر از میان رفته و چندان نام و نشانی از آنها باقی نیست، و مدت این دوره دو قرن و نیم بود، یعنی از قرن دوم شروع شد و بخشی از قرن چهارم را نیز دربر گرفت.
در این دوره فقهایی چون حسن بصری(23 - 110)، ابن أبی لیلی(74 - 148)، اوزاعی(88 - 157)، سفیان ثوری(97 - 161)، لیث بن سعد(متوفای 175)، داود ظاهری(202 - 270)، ابوجعفر طبری(224 - 310)، زندگی می کردندو هرکدام برای خود مکتب خاصی در فقه داشتند، ولی از مکاتب این شخصیت ها چندان اثری در دست نیست، و آنچه شانس بقا پیدا کرده، همان مذاهب فقهای چهارگانه است:
1. ابوحنیفه، نعمان بن ثابت(80 - 150).
2. مالک بن أنس(94 - 179.
3. محمد بن ادریس شافعی(150 - 204).
4. احمد بن حنبل(164 - 241).
آنان دارای مکتب های گوناگون در فقه اسلامی هستند و بیشترین اهل سنّت، مقلّد این چهار نفرند.
دوره سوم: تفریع و توسعه مسائل فقهی
گسترش فقه مذاهب پیشوایان چهارگانه سبب شد که پیروان آنان به افکار و فتاوای ایشان دست نزنند و قداست آنها را حفظ کنند، آنگاه به تفریع و تخریج دست یازند.
در میان حنفیان، می توان افراد زیر را نام برد که در توسعه فقه حنفی بسیار کوشیدند:
1. ابوبکر جصّاص، مؤلف تفسیر آیات الأحکام(م 370).
2. ابوالحسن قدوری بغدادی، مؤلف کتاب «التجرید» حاوی اختلافات ابوحنیفه و شافعی(م 428).
از مالکیان می توان از محمد بن رشد قرطبی نام برد که کتاب «بدایة المجتهد» او از شهرت خاصی برخوردار است و او در سال 520 درگذشته است. پس از وی ابوالفضل عباس بن موسی(م541) مؤلّف کتاب «ترتیب المدارک و تقریب المسالک» از معروف ترین فقهای این مذهب است که در توسعه فقه مالکی نقش مهمی داشته است.
از فقهای شافعیه می توان «ابوحامد مروزی» را یاد کرد که مختصر مُزَنی را شرح کرده و در سال 363 درگذشته است. پس از وی «ابوالمعالی عبدالملک جوینی»(م478) امام الحرمین است که مولفّ کتابهای «النهایة والبرهان» می باشد.
در مورد حنبلیان، می توان از ابوالوفاء علی بن عقیل بغدادی»(م431) نام برد که مولّف «الفصول» است، و پس از وی «محمد بن عبدالله سامری»، مولّف «المستوعب»(م616) است، این دو نفر در پیشرفت فقه حنبلی از مؤثّرترین افراد به شمار می روند.
در این دوره که تا نیمه قرن هفتم ادامه یافت، کوشش فقیهان این بود که در اصول و کلیات مذهب امام خود اجتهاد نکنند و آنها را خطاناپذیر تلقی کنند، آنگاه در چارچوب فتاوای امام، فروعی را تخریج کرده و حکم آنها را صادر کنند.
در حقیقت این سه دوره را می توان دوره نشاط فقهی سنی اندیشید و هر یک از این دوره ها ویژگی خاصی دارد که در محل خود بیان شده است(1). مشکل در دوره چهارم است که بسیار غم افزا و اندوهبار است.
دوره چهارم: جمود و رکود
از سال 665 که باب اجتهاد به کلی بسته شد، رکود فقهی آغاز گشت، مقریزی در کتاب «الخُطَط» وضع اسفبار این دوره را یادآور می شود.
وی می گوید: در این زمان تمام مذاهب فقهی به دست فراموشی سپرده شد و فقط چهار مذهب، رسمی گشتند و هرکس پیرو غیر این چهار مذهب بود، با ستیزه جویی و دشمنی روبه رو می شد و به قضاوت گمارده نمی شد و قضاوت او پذیرفته نبود، مگر این که باز گردد و پیرو یکی از این چهار مذهب شود(2).
فقه؛ در این دوره، دچار جمود و خمود شد و وظیفه فقیه، نقل مطالب از کتابهای فقهی بود و حداکثر گاهی تعلیقه و حاشیه ای بر کتاب های فقهی نوشته می شد، ولی همگان، محصور اندیشه های امام مذهب خود بودند.
البته بستن باب اجتهاد، از اواسط قرن هفتم تا اواخر سیزدهم به این معنی نیست که اصلاً مجتهد مطلقی در میان فقهای اهل سنت پرورش نیافت، بلکه مقصود این است که اکثریت در چارچوب مذهب امام خود محصور بوده، و حق تجاوز از آن را نداشتند، و برخلاف دوره سوم، فن تخریج و تفریع نیز، به دست فراموشی سپرده شد، ولی در عین حال می توان از افرادی نام برد که این چارچوب را شکسته و از اجتهاد مطلق برخوردار بودند مانند:
1. تقی الدین أبی الحسن علی بن عبدالکافی، القاضی السبکی(683 - 756ه).
2. عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی، القاضی السبکی(727 - 771ه).
3. احمد بن علی بن حجرالعسقلانی(773 - 825ه).
4. جلال الدین السیوطی(848 - 911ه).
5. شیخ الإسلام أبی یحیی زکریا بن محمد الأنصاری(823 - 926ه).
6. احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی(909 - 974ه).
دوره پنجم: دوره پویایی مجدّد فقه
تمدن غرب و پیشرفت بشر در مسائل صنعتی و تجربی که مغرب زمین را تکان داد و مشرق زمین نیز از آن متأثّر گشت، سبب بیداری فقیهان اسلام گشت، زیرا در پرتو این تمدن روابط اجتماعی و سیاسی، بلکه احوال شخصی دگرگون گشت، و مسائل نوظهوری رخ داد که هرگز در مذاهب پیشین نام و نشانی از آنها نبود. این سبب شد که کنفرانس های فقهی تشکیل شود تا بر مشکلات فائق گردند، تا آنجا که ثمره این اجتماعات، کتاب «مجلة الأحکام العدلیة» شد، که در تاریخ 1286 به نام قانون مدنی دولت عثمانی معرفی گشت، و در حقیقت این، هسته نخستین حرکت فقهی بود که از آن زمان آغاز شده و کم و بیش به حرکت خود ادامه می داد و نشانه آن پیدایش «مجمع فقه اسلامی جده» و دیگر کنفرانس های فقهی پیرامون مسائل نوظهور مانند بیمه، شرکت های شش گانه، فروش سهام، کودکان آزمایشگاهی، مرگ مغزی، مشکل تشریح، پیوند اعضای بدن، مشابه سازی، و غیره... است و همگی منادی اجتهاد دسته جمعی شده اند.
این نوع گرفتاری، نتیجه رکود دوره پنجم است که چراغ فقه کم سو گشت، و مغزها از اندیشیدن و نوسازی باز ایستادند، ولی با این همه، هنوز جهان تسنّن در چارچوب چهار مذهب عمل می کند، و کمتر کسی است که از این چارچوب بیرون آید و از فردی تقلید کند که خود را پیرو این چهار مذهب نمی داند.
ما در اینجا پیشنهادهایی داریم که در این محضر محترم، محضر اساتید و اندیشمندان مطرح می کنیم:
1. گشودن باب اجتهاد مطلق
هرگاه اجتهاد، سعی و کوشش در استنباط احکام از ادله شرعی باشد، این نعمت بزرگ الهی به زمان معین و گروه خاصی تعلق ندارد، خدا فهم کتاب و سنت را تنها به سلف نداده، بلکه هم سلف و هم خلف در پیشگاه خدا به صورت یکسان مکلّف هستند، و هرکس توانست حکم خدا را از کتاب و سنت استخراج کند، او باید به فهم و اندیشه خود عمل کند و تقلید از فرد دیگر بر او حرام است، بالاخص در صورتی که فهم و برداشت آنان مختلف باشد، زیرا این مجتهد با اجتهاد خود، رأی مخالف را تخطئه می کند، و او را بی پایه می داند، در این صورت چگونه از او تقلید کند؟
فرض کنید شافعی می گوید به حکم ظاهر آیه، تماس بدنی با زن مبطل وضوست، و ظاهر بدوی آیه «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ»(نساء، 6) را گواه گفتار خود می داند ولی فردی بر اثر تحقیق در مفاد این آیه با توجه به دیگر آیات و روایات، این اندیشه را ناصواب می داند و می گوید: در این آیه «لمس زنان کنایه از عمل جنسی است»، به گواه آیات دیگر، از آن جمله «لا جُناحَ علیکُم إن طلَّقْتُمُ النِّساء ما لم تمَسُّوهُنَّ»(بقره، 236). «اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی طلاق دهید، منعی ندارد» در این صورت، او نمی تواند به قول شافعی عمل کند. زیرا به روشنی اشتباه او ثابت شده است.
اجتهاد، برای دین جاودانی و برای قوانینش پیوستگی و به دین نرمش می بخشد که بتواند در تمام شرائط، زنده و حاضر باشد. اجتهاد مطلق، نصوص کتاب و سنت را زنده و متحرک می سازد تا بتوانند در شرائط مختلف زمانی و مکانی پاسخگو باشند.
ما چگونه می توانیم لزوم پیروی از چهار مذهب را ثابت کنیم، درحالی که مسلمانان، پیش از تولد صاحبان این چهار مذهب، زندگی می کردند و افتخار آفریدند و هرگز مقلّد یکی از این چهار مذهب نبودند؟
البته این اندیشه مدتهاست در جوامع اسلامی جوانه زده و در گذشته نیز طرفدارانی داشته است، و ما نیز در کتاب «مفاهیم القرآن» جلد ششم، صفحه 28 به بعد پیرامون اجتهاد مطلق سخن گفته ایم.
در قرن هشتم، ابن قیّم جوزی(م751ه) سخنی دارد که ترجمه اجمالی آن چنین است: «واجب، چیزی است که خدا و رسول او واجب کرده باشند، درحالی که نه خدا و نه رسول او پیروی از مذهب معینی را واجب نکرده اند. قرنها گذشته و هرگز این بدعت در میان آنان نبوده است، و بعد از آنها پدید آمده، علمای امت بالاتر از آنند که مردم را ملزم کنند که از فقه یک فقیه پیروی کنند تا چه رسد که بگویند از فقه چهار امام پیروی نمایند».
در عبارت مقریزی به روشنی دیدیم که سیاست، در بستن باب اجتهاد چه نقش مهمی داشته است، حال آن شرایط و اوضاع دگرگون گشته و ما باید به دوره های قبل باز گردیم یا مستقلاً حکم این دوره را بررسی کنیم.
2. تدریس فقه مقارن
فقیهان اسلام بدون استثناء در پرورش فقه اسلامی زحمات توانفرسایی کشیده و درختی را پرورش داده اند که در هر زمان آماده میوه دادن است. بنابراین چه بهتر تعاون علمی و همکاری فکری را بین مذاهب فقهی سنّی و مذهب فقهی جعفری آغاز کنیم و از زمانهای دیرینه گفته اند حقیقت، فرزند مذاکره است. به هم رسیدن دو فکر مانند به هم رسیدن سیمهای مثبت و منفی است که از آن جریان برق تولید می شود. پیشنهاد می شود در مراکز فقهی مغرب، فقه امامی در کنار فقه دیگر مذاهب تدریس شود، چنان که در ایران در دانشکده الهیات، فقه شافعی در کنار فقه جعفری تدریس می شود.
فقه امامی، مشروعیت خود را از کتاب و سنت می گیرد که احادیث نبوی صلی الله علیه و آله از طریق ائمه اهل بیت علیهم السلام به آنان رسیده است. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در حدیث خود فرموده است: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی».
«من در میان شما دو چیز سنگین می گذارم که یکی از آنها قرآن و دیگری عترت من است».
شما فقهای مغرب در صورت آشنایی با فقه جعفری و روایاتی که آنان از رسول گرامی صلی الله علیه و آله به وسیله اهل بیت علیهم السلام نقل کرده اند، می توانید به غنای فقهی برسید. مجموع احادیث فقهی شما از پانصد حدیث تجاوز نمی کند، در حالی که احادیث فقهی جعفری متجاوز از سی هزار حدیث است.
3. رجوع به مجتهد زنده
فقیهان اسلام، نشانه های هدایت و چراغهای پیمودن راه سعادت هستند، زنده و مرده آنها در پیشگاه خدا مقام بالایی دارند، ولی به حکم این که «الشاهد یری ما لا یراه الغائب» مجتهد زنده از مقتضیات زمان و مکان، آگاهی بیشتری دارد، به گونه ای که اگر مجتهد مرده در قید حیات بود، به خاطر آگاهی از این شرایط از رأی خود باز می گشت، از این رو من پیشنهاد می کنم:
به جای تقلید از مجتهد میت، از مجتهد زنده اعلم تقلید کنید تا بتواند شما را به راه اصلح رهبری کند. البته این پیشنهاد برای گروهی که سالیان درازی تقلید از میّت را شیوه و روش کار خود ساخته بودند، بسیار سنگین و سخت خواهد بود، ولی یادآور می شوم که تقلید از مجتهد زنده با فطرت انسان، انسجام بیشتری دارد، و هم اکنون بشر در همه رشته های علمی ضمن تکریم از گذشتگان از مجتهد زنده تقلید می کند.
من دامن عرایضم را در اینجا کوتاه می سازم، اینک آماده شنیدن نظرات اساتید گرامی می باشم.
سخنرانی ما به پایان رسید، مجری جلسه آقای عباس جرّاری خود نخست نظریات خود را مطرح کرد، که در شماره آینده ملاحظه خواهید فرمود.
ادامه دارد
1. به کتاب «ادوار الفقه الاسلامی» مراجعه شود.
2. الخُطَط، ج2، ص 233 - 234.