ابتلا به بیماریهای ذهنی و روانی یک انتخاب نیست بلکه شرایطی غیرقابل پیشبینیای است که افراد گرفتار آن میشوند. بیمارانی که به این اختلالات دچار میشوند نیازمند توجه و ترحم شما نیستند. بنابراین بهتر است دست از سرزنش کردن این افراد بردارید.
1- میلیونها نفر هستند که از اضطراب رنج میبرند
البته که اضطراب سطوح مختلفی دارد و هر کس به نوعی آن را تجربه میکند. بعضی میتوانند کم و بیش آن را کنترل کنند. اما این طور هم نیست که هر زمان این افراد دچار حمله عصبی شدند بتوانند شرایط را کنترل کنند. آخرین چیزی که این افراد میخواهند این است که به اطرافیان خود آسیب بزنند.
2. گاهی اوقات حال آنها بهتر میشود اما این به معنای بهبود کلی آنها نیست
افسردگی، هیجان و سایر بیماریهای روانی دوران اوج و فرود دارند. ممکن است بیمار برای چند روز یا چند هفته حالش کاملاً عادی به نظر برسد اما یک اتفاق کوچک میتواند همه چیز را به هم بریزد. اینکه نمیتوانند این موضوع را کنترل کنند تقصیر این افراد نیست. عود کردن بیماری یک اتفاق عادی است و میتواند شرایط فرد را بدتر هم بکند. پس تصور نکنید که آنها این کار را برای جلب توجه میکنند.
3- آنها تلاش میکنند که خوشحال به نظر برسند
یکی از بدترین خواستههایی که جامعه از بیماران ذهنی دارد این است که بهتر است بیخیال بیماری شوند تا بتوانند اجتماعی شوند. این درست مثل این است که از فردی که پای او شکسته است تقاضا کنید که به بیماری خود توجه نکند و به انجام ورزش بپردازد. این کار عملی نیست. روزهایی هستند که این افراد میتوانند بیرون بروند و با اجتماع اطراف خود مخلوط شوند اما اغلب مواقع بیرون رفتن یک چالش بسیار بزرگ برای آنهاست. خود شما چه حالی پیدا میکنید اگر مجبور باشید هر روز خوشحال به نظر برسید تا اطرافیانتان احساس راحتی بکنند؟
4- این بیماران ممکن است به ناگاه از کوره در بروند اما شما باید این موضوع را درک کنید
طغیان کردن فریادی برای طلب کمک است نه خواستهای برای جلب توجه. این بیماران براساس بیماریشان تعریف نمیشوند اما گاهی اوقات این طور احساس میشود. آنها نمیتوانند این هیولای وحشتناک که درونشان شعله میکشد را کنترل کنند. باید صبور باشید.
5- آنها حس تنهایی میکنند فرقی هم نمیکند که چقدر به آنها توجه نشان میدهید
مدت آشنایی شما با بیمار مهم نیست او همیشه احساس تنهایی و انزوا میکند. فرهنگ جامعه و خود بیماری سبب میشود انزوا طلبی در این افراد تقویت شود. جامعه بیماری این افراد را درک نمیکند. شما نمیتوانید آثار جراحات آنها را مانند سایر بیماریها ببینید اما بیماری همچنان وجود دارد. حتی خود بیمار هم متوجه این آثار نیست چه برسد به اطرافیان.
6- این بیماران به پزشک مراجعه میکنند تا درمان شوند نه اینکه بیماری خود را توجیه کنند
این بیماران به جلسات روانشناسی میروند تا بهتر شوند و دوباره به زندگی برگردند. شما این حق را ندارید که به آنها بگویید: دیگر از این قرصها استفاده نکنید چرا که به آنها وابسته خواهید شد. مگر شما یک پزشک متخصص هستید؟! اگر جوابتان منفی است بهتر است دست از نصحیت کردن بردارید. شما از اتفاقاتی که درون ذهن این بیماران میگذرد خبری ندارید.
7- آنها قصد ندارند در موردش صحبت کنند
اگر بیمار دوست ندارد با شما صحبت کند نباید این موضوع را به خود بگیرید. بیمار حتی نمیتواند احساس خود را تشریح کند چه برسد به اینکه آن را به شما توضیح بدهد. البته این به آن معنا نیست که همیشه مراقب رفتارتان، اطراف این بیماران باشید. آنها هم مثل بقیه آدمهایی هستند که در اطراف شما قرار دارند.
منبع: puckermob ،theodysseyonline