آدمی حق انتخاب داردالبته انتخاب آگاهانه.انسان استعداد اندیشیدن و گزینش دارد. جامعه سالم جامعه ای است که برای انسانها امکان اندیشیدن آزاد را فراهم سازد. در صدد تحمیل اراده یا فکری برنیاید.
در معارف دینی و فرهنگ اسلامی اصل اولی این است که هر مسلمانی دانش دین را فراگیرد و آزادانه بیندیشد و آگاهانه بر گزیند.
آزاد است که در منابع دینی به تکاپو بپردازد و آنچه را که با تعمق و بررسی به دست می آورد بدان گردن نهد.
ارزش علم تعلم و عظمت عالمان در قرآن وکلام معصومان نشان از اهمیتی است که اسلام به آگاهی می دهد.
(هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون)1
(طلب العلم فریضة علی کل مسلم)2
(وتفقهوا فی الدین).3
و قرآن صریحاً به پیروان خود دستور می دهد: هرگز از جاده علم بیرون نرویدو از ظن و شک پیروی نکنید هرچه را شنیدید یا دیدید یا به فکرتان رسید بی تأمل نپذیرید که مسؤول خواهید بود.
(لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا)4
اینها و دههاآیه و روایت دیگر بر آنند که انسان را از ظلمت جهل برهانند و به نور دانش بیارایند تا تقلید از احبار و رهبان آبا و اجداد و... از ذهنها و فکرها زدوده شود و اتکای به دانش و رهیافتهای خود رخ بنماید و سایه بگسترداند. اصل و اساس عمل به دریافتهای خودی است و تقلید مرتبه بسیار بسیار پایین و استثنایی است.
اجتهاد قله ای است که همه مؤمنان و خدا باوران و توحیدیان باید به آن صعود کنند. اگر نتوانستند و واقعاً توان رسیدن به قلّه را نداشتند می توانند از فردی لایق پیروی کنند.
این که برخی از ناآشنایان به معارف اسلامی پنداشته اند: تقلیدی که در فقه مطرح است نوعی اطاعت کورکورانه است و در این باب مجالی نیست برای گفتگو بین مجتهد و مقلد و... واقعاً پنداری بیش نیست.
مقصود از تقلید یا مراجعه به اهل خبره هرگز به معنای پیروی ناآگاهانه نیست. در اصل چنین برداشتی با روح علمی اسلام ناسازگار است. اساس معارف اسلامی بر بحث و تحقیق و آگاهی استوار است. همه مردم اعم از اهل دانش و غیر اهل دانش وظیفه دارند که برمدار تحقیق به اسلام روی آورند. تمامی ابعاد دین را با فهم و درک بپذیرند. در اسلام تحقیق و تفکر برترین اعمال و تعلیم و تعلم مقدس ترین اعمال به شمار است.
علاوه کسی نگفته که پیروی از نظر مجتهد تعبدی و هرگونه راه تحقیق و چون و چرا بر مقلد بسته است. همه فقهاء اتفاق نظر دارندکه:اگر مقلد یقیین به اشتباه مقلَّد در ارائه فتوایی کرد نمی تواند به استناد تقلید ازآن فتوا پیروی کند و چشم و گوش بسته تقلید را بهانه قرار دهد.
این گونه نیست که یکی فقط وظیفه افتاء داشته باشدو دیگری با تعبد محض وظیفه پیروی. در طول تاریخ فقه هرگز رابطه عالمان فقیه با مردم رابطه خشک مقلد و مقلَّد نبوده است. فقیهان همواره کانون معرفت و دانش بوده اند و در میان مردم زندگی کرده اند و پاسخ گوی شبهه ها و پرسشهای آنان بوده اند.
حال که مشخص شد تقلید برای آنان که توانایی بر اجتهاد و استنباط ندارند راهی است برای به دست آوردن تکلیف و روشن شد که حرکتی کور نیست بلکه حرکتی است آگاهانه و حساب شده و براساس اعتماد بر صاحب نظر و مفتی این سؤال پیش می آید که آی تقلید در همه زوایای دین باید انجام بگیرد یا خیر فقط در بخش احکام؟
می گوییم: خیر تقلید در معارف اسلامی بسیار محدود است. تقلید در بخش احکام آن هم نه خود احکام بلکه فروع آن مجاز است. در فروع و آنچه ضروری دین شمرده می شود تقلید جایز نیست. تقلید در فروع فروع است. مثلاً در اعتقاد به وجوب و ضروری بودن نماز حج زکات روزه و... تقلید جایی ندارد. این احکام را هر مسلمانی باید از روی آگاهی باور داشته باشد. فقط می تواند در فروع این احکام با شرایط ویژه ای به خبره لایق و مورد اطمینان مراجعه کند و طبق نظر او عمل نماید.
این اصل بلند که ریشه در اعماق معارف اسلامی و فطرتهای سالم دارد نباید به خاطر سوء استفاده ها و مرید و مراد بازیهایی که گه گاه در اطراف و اکناف برخی از مراجع و بزرگان رخ نموده و یا برخی بر آن دامن زده اند مورد بی مهری قرار بگیرد. مرید و مرادی و خواهان پیروی بدون آگاهی و چشم و گوش بسته از ساحت مراجع تقلید به دور است. عالمان دین حتّی دیگران را به تقلید و پیروی از نظر خود فرا نخوانده اند تا چه رسد که دعوت به ارادت کنند.
سیره عمومی عالمان و مراجع تقلید براین بوده است که حتّی الامکان از پذیرش مسؤولیت مرجعیت خودداری کنند. این مردم بوده اند که به عالمان خبره روی می آورده اند و از روی اطمینان و وثوقی که به توانایی علمی و صلاحیت تقوایی آنان پیدا می کرده اند پیرو نظر فقهی و فتوای آنان می شده اند.
در این ج برای وضوح هر چه بیشتر پرسشها و یا شبهاتی که درباره اصل مسأله تقلید مطرح است طرح و به اجمال بدانها پاسخ می گوییم:
س . هر مسلمانی باید از روی علم تکلیف خود را بیابد و پس از یقیین به حکمِ به آن عمل کند. بنابراین هر مجتهدی ممکن است خطا کند و اگر از فتوا و نظریه مجتهدی پیروی کنیم ما نیز ممکن است به خطا رفته باشیم.
ج . برای بسیاری از کسان دیگر نیز احتمال اشتباه هست. اگر قرار باشد به این گونه موارد احتمالی ترتیب اثر بدهیم در پذیرش حکم قاضی یا شهادتِ شاهد نیز چنین است. گذشته از این برای عمل به فتوای مجتهد دلیل و حجّت داریم که بر اساس آن خود را موظف به مراجعه به فتوای او می دانیم و این دلیل و حجّت خود عذری است که عمل ما را توجیه می کند.
س. همان گونه که در اصول دین تقلید را جایز نمی دانید باید در فروع دین چنین باشد زیر اگر امکان تحصیل علم در اصول دین وجود دارد در فروع نیز چنین است. یعنی هنگامی که عامی بتواند در اصول دین با این شبهات فراوانی که دارد خود علمِ به حکم پیدا کند در فروع نیز خواهد توانست; زیرا فروع آسانتر از اصول دین است.
ج. اولاً: مقلد برای تقلید در فروع دین دلیل و حجت دارد و می تواند این کار را انجام بدهد لکن در اصول دین چنین دلیل و اجازه ای را ندارد.
ثانی علم به اصول دین امکان دارد به آسانی انجام گیرد زیرا برای هر مسلمانی آن اندازه آگاهی که او را قانع کند و باعث ایمان و اطمینان او شود کافی است. این متکلمین بوده اند که مباحث اعتقادی را بسیار پیچانده اند و در مسائل آن بیش از حدّ ضرورت دقیق شده اند وگرنه اصول دین مسائل فطری انسان است. و هر انسان با مختصر توجّه و آگاهی تصدیق می کند و به آنها ایمان می آورد. اما در فروع دین که چندان محدود و مشخص نیست کار به این آسانی نخواهد بود. علاوه آگاهی مختصر کفایت نمی کند. زیرا باید یکایک احکام فرع را به طور خاص و از روی دلیل و برهانِ مبتنی بر مبانی فقهی فرا گرفت و به آن عمل کرد. بنابراین برای غیرمجتهد ممکن نیست که به همه احکام از روی دلیل و به شیوه اجتهادی علم پیدا کند.5 به گفته مرحوم آخوند:
(اصول اعتقادی مسائل محدودی هستند; به خلاف احکام فرعی که از حدّ و شمارش بیرونند. عمر انسان اجازه نمی دهد که در همه آنها اجتهاد کند مگر افراد معدودی آن هم در کلیّات احکام).6
س. تقلید در قرآن نهی شده است و کفّاری که در برابر دعوت پیامبر(ص) به اطاعت از آیات الهی به اعتقادات پدران خود تمسک می کردند سرزنش شده اند:
(واذا قیل لهم اتَّبعوا ما انزل اللّه قالوا نتَّبع ما الفینا علیه اباؤنا او لو کان اباؤهم لایعقلون شیئاً ولا یهتدون.)7
چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید گویند: نه ما به همان راهی می رویم که پدرانمان می رفتند. حتّی اگر پدرانشان بی خرد و گمراه بوده اند.
در دنباله آیه می خوانیم:
(مثل این کافران مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند و او حتی جز بانگی و آوازی نشنود. اینان کرند لالند کورند و هیچ نمی دانند.)8
در آیه دیگر می خوانیم:
(واذا قیل لهم تعالواالی ما انزل اللّه والی الرسول قالوا احسبناما وجدنا علیه ابائنا اولو کان اباؤهم لایعلمون شیئا ولا یهتدون.)9
و چون به ایشان گویند که به آنچه خدا نازل کرده است و به پیامبر روی آوریدگویند: آن آیینی که پدران خود را بدان معتقد یافته ایم ما را بس است. حتی اگر پدرانشان هیچ نمی دانسته اند و راه هدایت نیافته بودند.
این گونه آیات از تقلید نهی می کنند وتقلید گاهی از آیین اجدادی است و گاهی از افکار و عقاید دیگران. بنابراین اصل تقلید مردود شمرده شده است.
ج. در این گونه آیات از تقلید کورکورانه و بدون دلیل و آگاهی و از روی تعصب جاهلی با منطقهای سست و بی اساس نهی شده نه از مراجعه به اهل خبره که به آگاهی و دلیل و حجت برای فراگیری وظیفه شرعی انجام می پذیرد.
کفار با منطق خرافی و تقلید جاهلانه از نیاکان خود پیروی می کردند. اگر چه نیاکانشان نا آگاه و موهوم پرست بودند. این گونه تقلید مصداق روشنِ: (تقلید جاهل از جاهل) بود که قرآن مردود شمرده است.
یعنی کفار چشم و گوش بسته عقل و فکر خود را در اختیار گذشتگان گذاشته بودند.
مشتی آداب و عقاید خرافی را به عنوان (آثار پیشینیان پذیرفته بودند و درحفظ آنها می کوشیدند. این گونه رفتار باعث انتقال خرافات از نسلی به نسل دیگرمی شد که مبتنی بر هیچ منطق و اصل خردمندانه ای نبود.
س. فتوای مجتهد برای مقلّد ظن آور است و قرآن عمل به ظن و گمان را نهی کرده است:
(و ما یتّبع اکثرهم الا ظنّاً ان الظن لایغنی من الحق شیئاً ان اللّه علیم بما یفعلون).10
پیشتر آنان فقط تابع گمانند در حالی که گمان نمی تواند جای حق را بگیرد. خداوند به آنچه انجام می دهند آگاه است.
ظن و گمان انسان رابه حق نمی رساند. پیروی از ظن است که سرچشمه انحرافهای مشرکین شده است. پس چیزی که ظن آور باشد نمی تواند حجت و سند قرار گیرد. تنها دلایل قطعی مورد اعتماد خواهند بود.
ج. مراد از ظنّ در این گونه آیات اوهام و پندارهای بی اساس و خرافی است.
وربطی به ظنّی که قابل اعتماد عقلاست ندارد. نظریّه فرد کارشناس که براساس اسلوب علمی و فنی آن را ارائه داده غیر از آن چیزی است که آیه در صدد نفیِ آن است.مقلّد به خاطر اطمینانی که به تخصص و لیاقت مجتهد دارد از نظریّه او پیروی می کند. باوجود ادله ای که در جواز تقلیدوجود دارد پیروی از فتوای مجتهد پیروی از روی دلیل و برهان قطعی است نه آن که بدون دلیل و آگاهی باشد. قرآن ظنّ مردود را تفسیر کرده که در واقع همان پندارها و اوهام نفسانی است نه آنچه که از موضوع تقلید برداشت می شود:
(... ان یتبعون الاالظنّ و ما تهوی الانفسُ ولقد جائهم من ربهم الهدی).11
تنها از پی گمان و هوای نفس خویش می روند و حال آن که ازجانب خدا راهنمایی شده اند.
مشرکین بتهای سه گانه (لات عزّی و منات) را دختران خدا می پنداشتند. در آیین خود نه دلیل عقلی داشتند و نه راهنمای وحی. یک مشت اوهام را پیروی می کردند.
در این آیه ظن مرادف اوهام نفسانی آمده است. در آیه دیگر می خوانیم:
(... ان یتبعون الا الظن وان هم الاّ یخرصون).12
آنان فقط از گمان پیروی می کنند وجز آن نیستند که بیهوده و دروغ می بافند.
بنابراین قول مجتهد و صاحب نظر هرگز آن نیست که در این گونه آیات از آنها نهی می شود.
از نظریّه مجتهد اصطلاحاً به ظن عقلایی تعبیر می شود و عرف به این گونه گمانهای نزدیک به یقین علم گفته می شود و پیروی از آن را پیروی از پندار و اوهامِ آلوده به دروغ و هوس نمی گویند.
اکنون برای روشن تر شدنِ مسأله اجتهاد و تقلید به برخی از ادله تقلید اشاره می کنیم:
سیره عقلاء
ازعمده ترین دلیلهایی که فقهاء برای جواز تقلید گفته اند سیره عقلا است.
مرحوم آخوندِ خراسانی می نویسد:
(برای جواز تقلید ادعای ضرورت دین کرده اند.
ولی اگرضروری عقل بدانیم بهتر است تا بگوییم ضروری دین. و نیز برخی ادعای سیره متدینین کرده اند که این جا نیز تعبیر به سیره عقلاء بشود بهتر است)13
در جای دیگر می خوانیم:
(الارتکاز الثابت بناء العقلاء حیث جری بنائهم فی کل حرفة وصنعة بل کل امر راجع الی المعاش والمعاد علی رجوع الجاهل الی العالم لانه اهل الخبرة والاطلاع).14
مرحوم حکیم نیز سیره عقلاء را عمده ترین دلیل بر جوازتقلید می شمارد.15
بنابراین سیره عقلاء بر این است که در هر حرفه و صنعتیبلکه در تمامی شؤون زندگی غیر متخصص به متخصص و غیر خبره به اهل خبره مراجعه می کند. این شیوه در میان همه امتها و مذهبها و درتمامی زمانها و دورانها بوده است. اصلاً نظام زندگی بدون این سیره برقرار نمی شود و نمی تواند جامعه ای پیدا کرد که همه افرادش درتمامی آنچه که نیاز به تخصص دارد متخصص باشند. روشن است که این سیره از گذشته تاکنون بوده و در زمان معصومین(ع) نیز جریان داشته است.
لازم به یاد آوری است که برای حجیّت سیره عقلاء باید سه مقدمه ثابت شود تا بتوان به سیره تمسک کرد.
1 . باید روشن شود و ثابت گردد که چنین سیره ای وجود دارد.
2 . باید ثابت شود که این سیره تازه پیدا نشده و در زمان پیامبر(ص) ائمه(ع) بوده است و در منظر آنان قرار دشته است.
3 . ثابت گردد که پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) این سیره را رد نکرده و از آن مانع نشده اند.
با آنچه بیان شد مقدمه اوّل و دوّم به آسانی قابل اثبات است زیرا این چنین ارتکاز عقلایی وسیره ای به این شیوع وگستره حتماً در چشم انداز شارع بوده و به آن توجه کرده است.
و نسبت به مقدمه سوّم بایدبگوییم که بنابر آنچه از آیات و روایات خواهیم آورد نه تنها شارعِ اسلام ازآن منع نکرده بلکه براساس این سیره دستور داده و تأیید کرده است. سیره اصحاب پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز چنین بوده که برخی به فتوای بعضی دیگر عمل می کرده اند و از جانب ائمّه(ع) ردعی نبوده است. در زمان ائمه(ع) اجتهاد تقریب وجود داشته است. یعنی تفریع فروع براصول می شده و اخبار متعارضه مقایسه می گشته و اِعمال ترجیح می شده است:
(انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرّعوا).16
بیان قواعد و اصول احکام با ماست و تفریع فروع و یا استخراج احکام با شماست. بنابراین شکی نیست که سیره عقلا برای جواز تقلید ثابت و قابل استناد است.
دلیل عقلی
هر مسلمانی می داند که یک سلسله احکام و تکالیف شرعی بر عهده اوست و این گونه نیست که بدون تکلیف رها شده باشد که هرچه بخواهد انجام دهد و هرچه را نخواهد ترک کند. عقل وی حکم می کند که بایداز عهده این تکالیف برآیدو آنها را انجام دهد. اکنون برای شناخت این وظایف سه راه بیشتر جلوی پای مسلمان نیست که باید به ترتیب آنها رابررسی کرده و براساس یکی از آنها مسیر خود را تعیین کند.
1 . اجتهاد. هر مسلمانی با مراجعه مستقیم به مدارک وظیفه شرعی خویش را استنباط کند و نیازی به پیروی از فتوا و نظریّه دیگری نداشته باشد.زیرا مدارک فقهی ومنابع استنباط در دسترس است وهرکس براساس اصولِ علمی و رسمی به این کار بپردازد.
روشن است که این کار برای همه افراد ممکن نیست. زیرا اجتهاد کاری تخصصی است که با گذران مقدمات وآمادگیهای قبلی می شود به آن دست یافت.
به عبارت دیگر با وسعتی که فقه دارد و گستردگی و تنوّعی که آیات روایات ومبانی فقهی دارند و فراوانی قواعد و فروعِ فقهی و اصولی و نیزعلومی که به عنوان مقدّمه اجتهاد فراگیری آنها لازم است امکان دسترسی به اجتهاد برای همه وجود ندارد. بنابراین باید عده ای مخصوصاً به این کار بپردازند و در این زمینه صاحب نظر شوند تا دیگران از نظریّه آنان بهره مند گردند.
2 . احتیاط. به آن دسته از احتمالها و فتواها عمل کند که یقین به انجام وظیفه پیدا می شود.
مثل عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و برخی جایز در این صورت آن عمل را ترک کند. یا اگر بعضی عمل را واجب و گروهی مستحب می شمارند عمل را واجب بداند و آن را انجام دهد.
عمل به احتیاط برای همه امکان ندارد زیرا تشخیص موارد آن کمتر از اجتهاد نیست. اگر این کار جلوی پای مردم گذاشته شود بری بسیاری باعث عسر و حرج می گردد.
به قول حضرت امام:
(کسی که می خواهد محتاط باشد باید موارد احتیاط را بشناسدو این موارد را کمتر کسی می تواند به دست آورد. و چون شناخت این موارد مشکل است عمل شخص عامی که به موارد آن آشنانیست و بدون تقلید انجام می گیرد باطل است.)17
3 . تقلید. پیروی از اهل خبره. بنابرآنچه در باب اجتهاد و احتیاط گفته شد برای عامّه مردم راهی جز تقلید نمی ماند و عقل به انسان می گوید: اگر می خواهی وظیفه خود را انجام دهی به فرد لایق و اهل خبره مراجعه کن.
مرحوم آخوند خراسانی ضمن این که جواز تقلید ر امری بدیهی ذاتی و فطری می داند می نویسد:
(اگر عامی برای انجام وظیفه شرعی نیاز به دلیل قطعی داشته باشد راه رسیدن به آن برای وی مسدود است ونمی تواند با دلیل از کتاب و سنت تکلیف خود را بیابد.)18
از آنچه بیان شد نتیجه می گیریم که:
سیره عقلا و دلیل عقلی به روشنی بر جواز تقلیدو حتی لزوم آن دلالت دارند. اگرتقلید به صورت درست و با شرایط که در متون دینی آمده انجام گیرد مسلمان به نظریّه مجتهد اطمینان پیدا می کند و از روی آگاهی و اطمینانی که برای او پدید می آید بدان نظریّه عمل می کند و برای وی جای درنگی باقی نمی ماند.
در ضمن این مباحث روشن شد که در اصول تقلید نمی توان به نظریّه دیگری تمسک کرد و به اصطلاح تقلید کرد بلکه باید هر مقلدی تقلید را با اجتهاد و دریافتِ شخصی خویش انجام دهد و از روی آگاهی و دلیل آن را انتخاب کند.
تقلید امری ارتکازی و فطری است و هر انسانی به آسانی جواز و لزوم آن را دریافت می کند و در این مسأله نیاز به تقلید از دیگری ندارد.
گذشته از سیره عقلا و دلیل عقلی آیات و روایات فراوانی برای جواز تقلید مورد استدلال قرار گرفته اند که آنها نیز همان مفاد سیره و دلیل عقلی را تأیید می کنند و بدان ترغیب می نمایند. برخی از آنها را در ضمن چند محور بررسی می کنیم.
آیات قرآن
با این توضیح روشن شد که سیره عقلاء و عقل می توانند دلیل جواز تقلید باشند. آیاتی از قرآن نیز بدین منظور مورد استدلال قرار گرفته که به برخی اشاره می کنیم تا ضمن اثبات جواز تقلید حقیقت ومفهومِ تقلید را نیز از دیدگاه قرآن دریابیم:
* (و ما کان المؤمنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقة طائفة لیتفقّهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعواالیهم لعلهم یخدرون).19
شایسته نیست مؤمنان همگی کوچ کنند چرا از هر گروهی طایفه ای از آنان کوچ نمی کنند تا در دین آگاه شوند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنان را انذار نمایند شاید بترسند وخود داری کنند.
همان گونه که از (لولای تحضیضیّه) استفاده می شود (نفر) واجب است. چون نفر ضرورت دارد (تفقه) و (انذار) هم که هدف نفر را تشکیل می دهند در دائره واجبات قرار می گیرند.
پس مطلوبیّت تفقه و انذار به خاطر خود آنان نیست بلکه به خاطر (تحذر) می باشد و در این صورت تحذر پس از انذار واجب می شود.
یعنی هنگامی که فقیه انذار کرد تحذر باید تحقق یابد. تحذر صرفاً یک خوف و تأثر نفسانی و درونی نیست بلکه عملی است که بر اثر انذار در رفتار و کردار آدمی ظاهر می گردد. از این روی هنگامی که تحذر به انذار فقیه لازم شد همان پیروی یا تقلید از قول و فتوای دیگری پدید می آید.
از مصادیق روشن انذار تبیین احکام الهی است احکام واجب و حرام. فقیه باید احکامی که ترک آنها موجب کیفر خواهد بود به مردم برساند و بر مردم واجب است انجام آنها تا کیفر نشوند.
وقتی که انذار را وظیفه فقیه دانستیم و تحذر مردمان را از پیامدهای آن روشن می شود که فقیه راوی و ناقل و گزارشگر صرف نیست بلکه کسی است که دلیل حکم را می فهمد در استنباط احکام صاحب نظر است و...
* (... فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)20
از اهل دانش بپرسید اگر نمی دانید.
پرسشی که مقدّمه دانش شود. بپرسید تا بدانید و بر طبق آن عمل کنید. خود پرسش مقصود اصلی نیست بلکه عملِ به آن منظور اصلی است. اگر عمل نباشد پرسش و پاسخ لغو خواهد بود.
به عبارت دیگر این گونه دستورات در برداشت عرفی برای بیان وظیفه عملی است وظیفه ای که انسان آن را نمی داند. باید بپرسد تا بداند و عمل کند. عمل پس از آگاهی تحقق می یابد. مانند این که می گوید: اگر طبیب نیستی به طبیب مراجعه کن. فهم عرفی این نیست که به طبیب مراجعه کن تا فقط بدانی بلکه فهم عرفی این است که: به طبیب مراجعه کن و به دستورات او عمل کن تا مداواگردی.
برخی بر این نظرند که منظور ازاهل ذکر در آیه شریفه اهل کتاب یا ائمه اطهار هستند; از این روی نمی شود جواز تقلید را از این آیه استفاده کرد.
می گوییم: آیه اطلاق دارد و شاٌن نزول یا موردو مصداق خاص باعث تخصیص نمی شود و دلالت آیه را محدود نمی کند. آیه ازکبرای کلّی سخن می گوید که هم قابل انطباق بر اهل کتاب است و هم بر ائمّه(ع) و هم بر عالم و فقیه. به تناسبِ هر مورد فرق می کند. برای هر پرسشی به اهلش مراجعه می شود اصلاً خود این تعدد مصادیق نشانه عمومیت آیه است.
امکان دارد گفته شود: مورد آیه جایی است که پرسش باعث علم گردد و پاسخِ علم آور به دست آید. مراجعه به فقیه حتم علم نمی آورد و باعث یقین انسان به حکم نمی شود.
از آیه شرط علم آوردن استفاده نمی شود که حتماً باید پس از پاسخ یقین و علمِ به حکم پیدا شود. بلکه آیه می گوید: اگر نمی دانید بپرسید تا بدانید و عمل کنید همان علم عرفی و معمولی را در نظر دارد نه علم برهانی و صددرصد یقین آور. آن وثوق و اطمینانی که به گفته فقیه و متخصص پیدا می شود در عرف از آن تعبیر به علم می شود.
* (انّ الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیّناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه ویلعنهم اللاعنون).21
آنان که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم بعد از آن که در کتاب بیان ساختیم کتمان می کنند خدا آنان را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آنان را لعنت می کنند.
کتمان منحصر در نشانه های نبوت نیست بلکه هر آنچه که حقی را روشن می سازد و باعث هدایت و سعادت بندگان خدا می شود اگر کتمان گردد حرام و مذموم است.
اگر کتمان علم حرام است و ابراز آن واجب باید پس از ابراز قبول آن لازم باشد وگرنه این وجوب ابراز لغو خواهد بود. ارتکاز و برداشت عرفی غیر از این نیست. از مصادیق روشن کتمان نرساندن احکام الهی و وظایف شرعی به مردم است. یعنی آن که توانایی بر استنباط احکام از راه صحیح شرعی دارد اگر این کار را انجام ندهد و یا پس از انجام ابلاغ نکند کتمان حق کرده و احکام دینی را به مسلمانان نرسانده است. بر مجتهد واجب است که اجتهاد کند ونظرش را باز گوید و بر غیر مجتهد لازم است که بدان عمل کند.
روایات
روایاتی که به دلالت مطابقی و یا بالملازمه بر جواز تقلید دلالت دارند بسیارند تعداد آنها با مضامین گوناگون و اسناد متعدد به اندازه ای است که حداقل تواتر اجمالی ثابت می شود. این روایات مانند دلیل عقلی و آیات قرآنی برای این مقصود قابل تمسک هستند و روی هم رفته یک دلیل قطعی به شمار می آیند.
روایات قابل استناد را برای بررسی به چند دسته تقسیم می کنیم:
1 . روایاتی که امامان شیعه(ع) اشخاص معینی را معرفی کرده اند. یا عنوان و صفاتی را بیان داشته اند که قابل انطباق بر مفتیانِ دارای شرایط بوده است.
از این روایات یا به عبارت دیگر ارجاعات به دست می آید که عمل به فتوای افراد لایق مجاز است و در هرزمانی که چنین وضعی پیش بیاید وظیفه مسلمانان همین خواهد بود ومی توانند به آن تمسک کنند:
احمد بن اسحاق از امام هادی(ع) پرسید با که معامله کنم و یا از چه کسی مطالب مورد نیاز خود را دریافت کنم و سخن چه کسی را بپذیرم؟ امام فرمود:
* (العمریّ ثقتی فما ادّی الیک عنّی فعنّی یؤدّی وما قال لک عنّی فعنّی یقول فاسمع له واطع فانّه الثقة المأمون.)22
امام فرمود: [عثمان بن سعید] عمری مورد اعتماد من است. آنچه از جانب من به تو برساند از من است و هر چه از قول من بازگو کند قول من است. به گفته اش گوش فراده و از وی پیروی کن که مورد اعتماد و امین است.
این دو جمله مذکور در روایت: (با چه کسی معاشرت کنم) و از چه کسی مطالب دینی را سؤال کنم.) حاکی از شمول مورد سؤال است و اختصاص به نقل حدیث ندارد بلکه باب فتوا را نیز در بر می گیرد.
اخذ مطالب مورد ابتلاء به دریافت خبر و حدیث محدود نمی شود بلکه در بسیاری از موارد مربوط به فتواست. صاحب نظر و مجتهد توان آن را دارد که از عهده بر آید. عبداللّه بن ابی یعفور می گوید: به امام صادق عرض کردم: نمی توانم همواره به خدمت شما برسم ومسائل مورد نیاز را بپرسم در حالی که فردی از اصحاب ما می آید و پرسشی دارد و من قادر به پاسخ گویی نیستم. حضرت فرمود:
* (فما یمنعک من محمد بن مسلم الثقفی فانه قد سمع من ابی وکان عنده وجیهاً).23
چرا از محمدبن مسلم نمی پرسی وی از پدرم آموخته است ومورد اعتماد پدرم بود.
منظور حضرت از ارجاع به محمد بن مسلم شنیدن احادیث از وی نیست که این گرهی را نمی گشاید بلکه منظور مشخص کردن تکلیف آنان ازکتاب و سنت است. امام در این روایت مردم را به کارشناس دین ارجاع می دهد نه به ناقل اخبار.
یونس بن یعقوب می گوید نزد امام صادق(ع) بودیم فرمود:
* (اما لکم من مفزع امالکم من مستراح تستریحون الیه من یمنعکم من الحارث بن المغیرة النصری).24
آیا شما [جهت حلّ مسائل شرعی] پناهگاهی ندارید؟ آیا فردی که مایه آرامش خاطر شما باشدو با اطمینان به او مراجعه کنید ندارید؟ چه چیز مانع شما از رجوع به حارث بن مغیره شده است؟
این حدیث نیز بر جواز تقلید و مراجعه به متخصص شایسته دلالت روشنی دارد. در این حدیث سخن از نقل روایت نیست که کسی ادعای آن را کند بلکه ارجاع امام(ع) مطلق است و شامل نقل فتوا نیز می شود.
افزون بر آنچه بر شمریم صاحب نظرانی دیگری هم بوده اند که امامان(ع) مردم را به آنان برای اخذ فتوا و حدیث ارجاع می داده اند ازجمله:زکریا بن آدم القمی25 یونس بن عبدالرحمن26بریدبن معاویة العجلی27 ابوبصیر28 زراره29 ابان بن تغلب.30
این سه حدیثی که بیان کردیم از نظر سند قابل استناد هستند و احادیث بسیاری وجود دارند که برای پرهیز از طولانی شدن سخن از ذکر آنها خودداری می کنیم. آنچه در این گونه روایات مشترک بین همه هست سخن از کسی است که بتواند مسائل شرعی و مورد نیاز شیعیان را پاسخ گو باشد و بتواند از منابع فقهی احکام اسلام را استنباط کند. در این روایات ارجاع مطلق است. پاسخ دهنده خواه از جمع روات متعارض به این پاسخ برسد یا از حمل مطلق بر مقید یا با تمسک به عام در هنگام شک یا تخصیص و یا هرگونه استنباط دیگر.
اگر چه در این گونه روایات امام(ع) به فرد خاصی ارجاع داده ولی ارجاع براساس ملاک علم و اطمینان یعنی فقاهت و وثاقت بوده چنانکه در برخی از روایات علت این ارجاع بیان شده است.31 بنابراین هرگاه ملاکهای مذکور در کسی پیدا شود او واجد شرایط افتاء خواهد بود و مکلفینی می توانند به او مراجعه کنند و بر فتوای او عمل نمایند.
2 . گروه دیگری از روایات باستایش راویان و تشویق به نشر احادیث و بیان احکام مجاز بودن تقلید را تأیید می کنند:
امام رضا(ع) از پدران بزرگوارش(ع) نقل می کند:
* (قال رسول اللّه(ص) اللهم ارحم خلفائی (ثلاث مرات) فقیل له: یا رسول اللّه ومن خلفاؤک؟ قال: الّذین یأتون من بعدی ویروون عنّی احادیثی وسنّتی فیعلّمونها الناس من بعدی.)
(الذین یبلّغون حدیثی وسنتی ثم یعلمونها امتی).32
(الذین یحیون سنّتی ویعلمونها عبـاداللّه)33
پیغمبر(ص) سه مرتبه فرمود: خداوند جانشینان مرا رحمت کند پرسیدند: جانشینان شم چه کسانی هستند؟
فرمود: آنان که پس از من می آیند و سنّت و احادیث مرا گزارش می کنند و پس از من مردم را به آن آگاه می سازند.
آنان که حدیث و سنت مرا ابلاغ می کنند و به مردم می آموزند. آنان که سنت مرا زنده می سازند و آن را به بندگان خدا می رسانند.
این حدیث در منابع گوناگون و به صورتهای مختلف روایت شده است. این تعدد نقله اطمینان انسان را به صدور آن بیشتر می کند. علاوه مرحوم صدوق به طور قطعی آن را به معصوم(ع) نسبت می دهد.
از مهمترین وظایف پیامبر(ص) تبلیغ آیات الهی و احکام شرعی است. یعنی بیان وظایف و تکالیف مردم. بدون شک این وظیفه پس ازآن حضرت به خلفاء و جانشینان پیامبر در منصبهای علمی و معارف اسلامی می رسد. همان گونه که منصب قضاوت و ولایت پس از آن حضرت به اهلش می رسد این مقام نیزنمی تواند بدون متولی بماند. تعبیرهای گوناگون: احیای سنت و روایت یا تعلیم سنت و روایات و تبلیغ آنه نشان دهنده دقت و استنباط است نه صرف نقل روایت که این کار صدق خلافت نمی کند. اصلاً پیامبر(ص) منصب روایت ندارد تا کسی در آن منصب خلیفه باشد. با صرف نقل روایت هم غرضهای تبلیغ وتعلیم و احیاء بر آورده نمی شود. تعلیم مردم با صرف گزارش روایت ممکن نیست; زیرا تمام وظایف مردم در ظاهر روایات نیامده تا پاسخ گوی همه احکام باشد. به عبارت دیگر: به کسی که صرفاً الفاظ احادیث پیامبر(ص) را حفظ کرده و بدون تفقه و درایت نقل می کند مبلّغ و معلم و مُحیی کلام و سنت پیامبر نمی گویند.
افزون بر این به نقل روایت تعلیم و احیاء صدق نمی کند. باید تفقه و اجتهاد باشد تا این کار انجام گیرد.
ممکن است گفته شود که مراد از (خلفائی) امامان معصوم(ع) هستند و شامل فقهاء نمی شود. پاسخ می دهیم که از امامان(ع) تعبیر به راویان نمی شود و این کلام درباره آنان مصطلح و معهود نیست.
عبدالسلام بن صالح هروی می گوید: از امام رضا (ع) شنیدم که می فرمود:
* (رحم اللّه عبداً احیا امرنا)
از ایشان پرسیدم چگونه امر شما را احیاء می کنند؟
فرمود:
(ویعلمها الناس فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا...)34
استدلال به این روایت با توجه به مطالبی که در ضمن روایت قبلی گفته شد روشن است وجواز تقلید از این روایت نیز استفاده می شود. زیرا تعلم علوم شرعی و تعلیم آنها به مردم به گونه ای که محاسن کلام معصومین(ع) را بشناسند وازآن اطاعت کنند جز با تفقه و اجتهاد ممکن نمی شود. متخصص می خواهد که زیباییها و ژرفای سخنان معصومین(ع) را بشناسد و به مردم آموزش دهد.
3 . گروهی از روایات بر فتوا دستور می دهند و افراد لایق را بر این کار تشویق می کنند:
* امام باقر(ع) به ابان بن تغلب می فرماید:
(اجلس فی مسجد المدینه وافت الناس فانی احب ان یری فی شیعتی مثلک.)35
در مسجد بنشین و برای مردم فتوا بدهزیرا دوست دارم مانند تو را در میان شیعیانم ببینم.
روشن است که فائده فتوا دادن به این است که دیگران بر آن فتوا ترتیب اثر بدهند و بر طبق آن عمل کنند. اگر چنین نباشد دستور به افتاء و تشویق به آن کار لغوی خواهد بود.
معاذ بن مسلم نحوی می گوید: در خدمت امام صادق(ع) بودم آن حضرت پرسید:
* (بلغنی انک تقعد فی الجامع [المسجد] فتقتی الناس؟ قلت: نعم.... فقال لی: اصنع کذا فانی کذا اصنع)36
شنیده ام که در مسجد می نشینی و برای مردم فتوا می دهی؟
گفتم: آری.
فرمود: چنین کن که من نیز چنین می کنم.
در این روایت نیز امام(ع) فتوا دادن معاذ را تأیید می کند.
نظیر این گونه موارد در روایات فروان است. از جمله:
* امیرالمؤمنین(ع) به قثم بن عباس کارگزار خود در مکه دستور می دهد که فتوا بدهد.37
* پیامبر اکرم(ص) نیز به مصعب بن عمیر و عمروبن حزم دستور داد که در میان عده ای بروند و قرآن را برآنان بخوانند به ایشان تعلیم اسلام دهند و آنان را در دین فقیه سازند و سنت و معالم دین را به مردم آموزش دهند.38
4 . گروه دیگر روایاتی است که فتوای بدون علم را نهی می کنند. از این گونه روایات به دست می آید که فتوای از روی علم و آگاهی صحیح است و عمل بدان جایز.
* امام باقر(ع) می فرماید:
(من افتی الناس بغیر علم و لاهدی من اللّه لعنته ملائکة الرحمة و ملائکة العذاب ولحقه وزرمن عمل بفتیاه)39
کسی که بدون علم و هدایتی از جانب خد فتوا بدهد ملائکه رحمت و عذاب او را لعنت می کنند و جزء کسانی است که وزر و بال عمل کننده برگردن وی خواهد بود.
بدون علم و هدی; یعنی بدون علم و آگاهی به ریشه و دلیل حکم و بدون داشتن حجت شرعی.
در روایت دیگری می فرماید: (... و کل مفت ضامن)40 یعنی مسؤولیت فتوا به عهده فتوا دهنده است. اگر از روی برهان و دلیل شرعی باشد معذور است و گرنه مسؤول خواهد بود. بنابراین اگر فتوایی از طریق صحیحِ شرعی استنباط شود صحیح خواهد بود و منعی از نظر شارع ندارد.
در این باب روایات دیگری نیز وجود دارد41 که در این جا به همین مقدار بسنده می کنیم.
گروه دیگری از روایات که جواز افتاء و تقلید را می رسانند و بر جواز اطاعت از فتوا و حکم فقیه دلالت دارند روایاتی است که قضاوت را به فقهای شیعه ارجاع داده اند. روشن است که قاضی باید مجتهد باشد که حکم دهد و فتوا صادر کند. هر قضاوتی یک نوع فتواست. نفوذ حکم قاضی از جمله به سبب قوه و توان اجتهاد اوست. فتوا هرگاه الزامی شد می شود قضاء و هرگاه غیر الزامی بود می شود فتوا.
* امام صادق(ع) می فرماید:
(... من کان منکم ممّن قدروی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانّی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانّما استخف بحکم اللّه وعلینا ردّ. والرّاد علینا الرّاد علی اللّه وهو علی حد الشرک باللّه.)42
آن که از میان شما بتواند نقل حدیث کند و درحلال و حرام ما نظر دهد و قادر به استنباط باشد و احکام ما را بشناسد به حکم او راضی شوید که من او را بر شما حاکم کردم. و هرگاه به حکم ما حکم کند و آن را نپذیرید حکم خدا را سبک شمرده اید. و رد کرده اید. و رد برم رد بر خداست و این کار درمرز شرک به خداوند است.
منظور روایت کسی است که توان استنباط حکم را از احادیث و منابع دینی دارد و می تواند احکام مکلفین را با مراجعه به متون و منابع فقه استخراج کند سپس فتوای الزامی (حکم) صادر کند.
* امام صادق می فرماید:
(... اجعلوا بینکم رجلاً ممن قدعرف حلالنا وحرامنا فانی قد جعلته قاضیاً...)43
در بین خود فردی را انتخاب کنید که حلال و حرام ما را بشناسد. من چنین کسی را به عنوان قاضی قرار دادم.
بنابر آنچه در تقریر روایت قبلی گذشت دلالت این روایت نیز برجواز افتاء و تقلید روشن می شود. یادآور شدیم. قضاوت نوعی فتواست که عارف به حلال و حرام صادر می کند.
آنچه تاکنون یادآور شدیم اشاره ای بود به جایگاه (تقلید) در فرهنگ دینی. از مجموع آنها نتیجه می گیریم:
1 . تقلید یا پیروی از نظریّه اهل خبره ومتخصص موضوع تازه و ابداعی مسلمانان نیست بلکه مساله ای است ارتکازیِ همه انسانها که در گذشته و حال از این شیوه پیروی می کرده اند و در بسیاری از ابعاد زندگیِ آنان متداول و رایج بوده است.
2 . تقلید هرگز به معنای اطاعت چشم و گوش بسته نیست بلکه عملی است که از روی آگاهی و با ملاکهای علمی و عقلی انجام می گیرد.
3 . برخلاف آنچه که برخی پنداشته اند تقلید در همه معارف دینی نیست بلکه فقط در بخشی از معارف دینی آن هم احکامِ فرعیِ فقهی جاری است که طبق شرایطی خاص مجاز می شود و ربطی به برداشتهای انحرافی یا سریان دادن آن به سایر ابعاد زندگی ندارد.
4 . اصل نظریّه اجتهاد و تقلید مساله ای علمی و آموزشی است که اگر درست و صحیح انجام گیرد و براساس آنچه در آیات و روایاتِ یاد شده تحقق یابد نه تنها مانع رشد علمی و تفکرِ مردم نمی شود بلکه کمک می کند تا مردم از تحیّرو اهمال در آیند و به شیوه ای منطقی به وظایف خود عمل کنند.