اشاره حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت امام،
مشعل فروزان هدایت است و امامت، کشتی نجات ازطوفان حیات مادی. از آنجا که این موضوع
از اصول و مسائل مکتب تشیع می باشد، علمای بزرگوار و محققان و اهل کلام پیوسته در
باره آن به بحث و بررسی پرداخته اند. نوشته های کوتاه و بلند و کتابهای کوچک و بزرگ
در باره امامت، شان امام، مصداق امام، اوصاف امامان و غیره کم نداریم. آنچه در
این مختصر تقدیم علاقه مندان خاندان عصمت می گردد، پژوهشی است در جهت تبیین و تحلیل
امامت و اوصاف امامان، بر پایه اصول و قواعد حکمت متعالیه صدر المتالهین شیرازی
-قدس سره حکمت متعالیه که درقرن دهم هجری به وسیله ملا صدرا تنظیم گشت، با
بهره گیری همزمان ویکسان از مبانی مشاء و عرفان اسلامی، می تواند به عنوان
بنیادی استوار و کارآمد برای تبیین بسیاری از اصول و مسائل دینی موردبهره برداری
قرار گیرد. خود ملا صدرا از این بنیاد، برای حل معضلاتی از قبیل اثبات واجب، توحید،
دفع شبهه ابن کمونه، علم الهی، حدوث عالم، معاد جسمانی و غیره بهره گرفته است. اما
بدون شک، نتایج وآثار مبانی این حکمت، بیش از این در حل مشکلات فکری می تواند
نقش داشته باشد. اینک، برای نمونه یکی از مسائل مهم اعتقادی شیعه را بر مبنای
حکمت متعالیه بررسی کنیم. با بهره گیری از مبانی حکمت متعالیه، به تبیین شان و
جایگاه امامت می پردازیم و مسائل مهمی را حول این محورتوضیح می دهیم که از آن جمله
است: عینیت مقام امامت; مبنای یکایک اوصاف امام; ارتباط و پیوند این اوصاف با امام;
ارتباط و پیوند این اوصاف با یکدیگر; و ده ها نکته باریکتر از موی. نکته جالب توجه
اینکه، صدر المتالهین در کتاب حجت، در شرحی که براصول کافی نوشته، برخی از مسائل
مربوط به نبوت و امامت را نه برپایه اصول حکمت متعالیه، بلکه بر اساس مبانی مشائی
تبیین نموده است. از جمله وحی و الهام را بر اساس کمال قوه نظری و برتری قوه حدس که
مبنای فلسفه مشائی اسلامی است تفسیر نموده است. 1 و نیزمسئله استمرار
وجود امام را، بدون توجه به موضوع قوس نزولی وصعودی وجود، بر پایه قاعده امکان اشرف
که از قواعد حکمت اشراق است، تفسیر و تبیین نموده است، در صورتی که تبیین آن بر
اساس اصول و قواعد حکمت متعالیه، بسیار قویتر و روشنتر می باشد. به هر حال، این
نوشته تلاشی است از این حقیر که امیدوارم مقبول درگاه حق قرارگیرد و وسیله ای باشد
برای توسل به دامن ولایت. ازمحققان ارجمند انتظار دارم که از راهنمائی و تذکر در
جهت تکمیل این بحث دریغ نفرمایند. یا مولا مددی که: با تو آن عهد که در وادی ایمن
بستیم همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
1- امامت چیست؟
«ان الامامة اجل قدرا و اعظم شانا من ان یبلغها الناس بعقولهم اوینالوها بآرائهم
او یقیموا اماما باختیارهم ». «امام رضا (ع ») 2
«جدا شان امامت برتر و بالاتر از آن است که: - با عقل و اندیشه عادی بتوان
شناخت; - یا با رای و نظر مردم، آن را به دست آورد; - یا با تعیین و انتخاب مردم،
آن را تعیین کرد.»
امامت در مکتب تشیع اهمیت ویژه ای دارد و یک اصل اساسی ازاصول اعتقادی پیروان
این مکتب است. از دیدگاه این مکتب، جانشین پیامبر خاتم (ص) باید دارای صفاتی باشد
که آنها را به طور کلی می توان در موارد زیر خلاصه کرد: 1- مقام امامت مربوط به یک
استعداد و شایستگی عینی ویژه ای است که این شایستگی محصول عطا و عنایت الهی است و
لذا اکتساب شخص، یاانتخاب و انتصاب مردم در تحقق آن نقشی ندارد. 3 2-
امام به طور مستمر با امدادهای غیبی و الهام آسمانی موردحمایت و تایید قرار می گیرد
و از اینجاست که امام در هر عصری ازبالاترین درجه علم و آگاهی برخوردار بوده و از
همه مصالح و اسرارلازم برای سعادت دنیا و آخرت مردم آگاه است. 4 3- امام
ناظر و حاکم بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست. 5 4- امام دارای صفت
عصمت بوده از گناه و لغزش در امان است بنابر این امام هر عصری با تقواترین و
عادلترین انسان زمان بوده و دربالاترین درجه فضیلت اخلاقی و عملی قرار دارد. 6
5- امام می تواند کارهای خارق العاده ای به عنوان معجزه و کرامت درزمینه علم
و عمل داشته باشد. 7 6- در هر عصری تنها یک نفر به عنوان امام، مرجع و
فرمانروای مطلق دین و دنیای مردم است. 8 7- مادامی که انسان در جهان
هستی وجود داشته باشد، جهان بی امام نخواهد بود. 9 8- اطاعت و پیروی
امام در ظاهر و باطن و در امور مربوط به دنیا وآخرت سبب نجات و سعادت بوده و
مخالفت با وی عامل شقاوت و هلاکت خواهد بود. 10
2- مبانی فلسفی صفات ائمه (ع)
در اینجا هدف ما بیان مبانی واقعیت وعینیت این صفات در وجود امام است و اینکه
چرا این صفات در وجودامام به یکدیگر می پیوندند. البته موضوع امام و امامت در کتب
کلامی بر اساس مبانی کلامی موردبحث قرار گرفته است و اوصاف ائمه نیز با استناد به
مبانی کلامی اثبات شده است. از قبیل:استناد به قاعده «لطف » در اثبات وجود امام و
همین طور استنادبه نقل در اثبات صفات ائمه ونیز بهره گیری از مبانی کلامی دیگر
ازقبیل «قبح تقدم مفضول بر فاضل » و استدلال بر عصمت بر اساس همین مبانی. 11
اما منظور ما در این مقاله، تحلیل و تبیین صفات وروابط صفات ائمه بر اساس
مبانی حکمت متعالیه صدر المتالهین است. برای توضیح این مطلب لازم است به اصول و
مبانی فلسفی چندی توجه کنیم. الف- جهان هستی دارای مراتب و درجاتی است که این درجات
و مراتب از دو جهت مطروح اند یکی قوس نزول و دیگری قوس صعود. در قوس نزول بعد از
مبداء هستی، عالم عقول و مجردات قرار دارد وسپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده
و در قوس صعود نیز از جهان ماده به جهان مثال می رسیم و از جهان مثال به جهان
مجردات. قوس نزول لازمه نظام علیت در جهان هستی است و به این معنا که به خاطر ضعف
هر معلولی نسبت به علت خود هرچه از مبداء هستی دورترمی شویم به مرتبه ضعیفتری از
وجود می رسیم. 12 مبنای قوس صعودحرکت بنیادی و جوهری جهان ماده است که
صدر المتالهین آن را مطرح نمود و اثبات کرد. 13 بنابر حرکت جوهری جهان
ماده یکپارچه در حال خروج از قوه به فعل است و بدیهی است که فعلیت تام جز با نیل به
درجه تجرد تام حاصل نمی گردد پس حرکت جهان ماده، جهان ماده را خود به خود در مسیر
تجردقرار می دهد.
ب- اما موضوع تحول و تبدیل یک موجود مادی به موجود مجرد، بدون فرض و قبول یک اصل
اساسی دیگر امکان پذیر نیست و آن اصل اساسی «کون جامع » بودن وجود انسان است به این
معنا که در جهان هستی هرموجودی حد معینی دارد اما یکی از موجودات جهان یعنی انسان
به تنهایی شامل تمام حدود عالم هستی است و لذا آن را عالم صغیر نیزمی گویند. این
مضمون در ضمن بیتی منسوب به حضرت علی (ع) چنین آمده است: و تحسب انک جرم صغیر و فیک
انطوی العالم الاکبر 14 بنابراین در میان موجودات جهان، فقط انسان است
که می تواند میان جهان ماده و جهان مجردات رابطه و پیوند برقرار سازد و در
واقع وجود انسان رابطه و پل پیوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستی است و انسان
بستر و موضوع حرکتی است از قوه بی نهایت تا فعلیت نامتناهی; بنابراین قوس صعود در
محدوده وجود انسان از پایین ترین درجه هستی تا بالاترین درجه آن قابل تحقق است. از
ضعیفترین مرحله جماد تا عالیترین مرحله جماد، آن گاه انتقال از جمادی به نباتی، سپس
سیر و تحول از پایین ترین مرحله نبات تابالاترین مرحله آن، آنگاه انتقال به مرحله
حیوان و تحول در مراتب مختلف حیوانیت و رسیدن به آخرین درجه وجود حیوانی، آنگاه
انتقال از عالم حیوان به عالم انسان و تحول در مراتب مختلف آن و نیل به عالیترین
درجه تجرد با عبور از عالم ماده و عالم مثال و وصول به آستان حق و فنا در حق آنگاه
بقا به حق. مولوی این انتقالها را به نام مرگ مطرح می کند و چنین می سراید: از
جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شی ء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون 15
ج- بنابر «اصالت وجود» 16 سرچشمه همه آثار و خواص، وجوداست چه معنی
اصالت، چیزی جز «منشا آثار» بودن نیست; در واقع ازآنجا که چیزی جز وجود تحقق خارجی
ندارد پس همه آثار و خواص تنهااز وجود سرچشمه می گیرند و چون وجود، حقیقت مشکک و
دارای مراتب مختلف و متفاوت خواهند بود. مثلا حیات، علم، اراده، قدرت، فعل وتاثیر
اوصافی هستند که منشا آنها حقیقت وجود است. و این آثاربرای وجود ذاتی و از آن جدائی
ناپذیرند. زیرا اگر این حقایق واوصاف خارج از ذات وجود باشند بنابر اصالت وجود،
واقعیتی نخواهندداشت برای اینکه جز وجود واقعیت دیگری در کار نیست. 17
بنابراین، حقیقت اصیل همان وجود است و همه خیرات و کمالات آثارمربوط به
وجودند و چون وجود از لحاظ شدت و ضعف دارای مراتب مختلف است، از لحاظ این آثار نیز
مراتب مختلف خواهد داشت مثلا علم درواجب، و عقول، و نفوس یکسان نخواهد بود، بلکه از
لحاظ کمال ونقصان، متفاوت خواهد بود. اما آنچه مسلم است، هیچ درجه ای از وجوداز این
خواص و آثار، خالی نخواهد بود. 18 اما همان اندازه که درجه وجود ضعیف
می شود، این آثار و خواص نیز، به ضعف می گرایند. به این معنی که مثلا هیولی و
ماده المواد، چون از نظر وجود، هیچ فعلیتی ندارد، از نظر آثار و لوازم وجود نیز،
دارای هیچ گونه فعلیتی نیست.در مرحله جماد، چون وجود، ضعیف است، این لوازم و آثار
نیزضعیف اند، به گونه ای که حیات و شعور آنها، برای ما محسوس و معلوم نیست. اما در
حیوان و انسان چون درجه وجود قوی و عالیتر است، آثار ولوازم وجود از قبیل حس و حرکت
و اراده و فاعلیت، نیز قویتر وآشکارترند. صدر المتالهین کشف این مطلب را، از مختصات
فلسفه خود دانسته وابن سینا و پیروان او را از توجه به این مطلب ناتوان می داند.
امادر عین حال، توجه عرفا را به این مسئله می پذیرد. 19 حتی هدفها
ومعشوقها نیز، بر حسب اختلاف در مراتب وجود و درجات آن، مختلف ومتفاوت اند. 20
از دیدگاه عرفا نیز، از آنجا که سراسر عالم و همه موجودات، مظهری از مظاهر
حق اند پس هر پدیده ای در حد خودش مظهراوصاف و کمالات حق می باشد. هستی به صفاتی که
در او بود نهان دارد سریان در همه اعیان جهان
هر وصف ز عینی که بود قابل آن بر قدر قبول عین گشته است عیان 21
بنابراین، هر نوعی از انواع مختلف جهان هستی، بر اساس میزان بهره مندیش از
کمالات وجودی، از آثار و لوازم آن نیز، بهره مند خواهدبود. چنان که، حس و حرکت،
ظهورش در مرتبه حیوانات، و ادراک کلیات در مقام انسان تحقق می یابد. به همین دلیل
فاعلیت الهی را تنها درشان موجودات مجرد دانسته و اجسام و حتی نفوس، متعلق به اجسام
راکه به درجه خاصی از تجرد نرسیده باشند، از فاعلیت الهی، ناتوان می دانند. ابن
سینا در آثار خود، عدم امکان علیت جسم را سبت به جسم دیگر، به طور مطلق، مطرح کرده
و اثبات نموده است. 22 یعنی فاعلیت الهی، در مرتبه وجودی اجسام، امکان
تحقق ندارد. وجسم تنها به عنوان زمینه و معد می تواند مطرح گردد. و نفوس نیز،
دردرجات پایین از نظر کمالات وجودی، تنها می توانند فاعل طبیعی واقع شوند. اما در
درجات بالاتر، امکان فاعلیت الهی نیز پیدا می کنند.چنانکه عرفا و فلاسفه، به آن
تصریح دارند، ابن عربی می گوید: «هر انسانی با قوه وهم در خیال خویش، چیزهایی خلق
می کند که جز درآن خیال، در جای دیگری تحقق نداشته باشد. ولی عارف، با
همت خویش می تواند حقایقی بیافریند، که در خارج از محل همت نیز، وجود داشته،با همت
آن عارف نگهداری شود، به طوری که هرگاه بر عارف غفلتی نسبت به آن پدیده روی دهد، از
بین برود». 23
شیخ اشراق انسانهایی را که به درجه خاصی از تجرد رسیده باشند،قادر بر ایجاد
«جوهر مثالی » می داند و این مقام را مقام «کن »می نامد. 24 ابن سینا
نیز امکان تاثیر بر طبیعت را، لزوم نفوس انبیا می داند. به این معنی که نفوس انسان،
در مرحله ای از کمال،قدرت تصرف در طبیعت را پیدا می کند. یعنی نفوس انسان در
مرحله ای ازکمال و تجرد، از محدوده بدن خود، فراتر رفته، در اجسام دیگر نیز،منشا
اثر واقع شده، دارای قدرت تغییر عناصر و ایجاد حوادث می گردد. به طور کلی، اراده او
در جهان طبیعت، نفاذ می یابد. 25 همچنین خواص دیگر، از قبیل علم و
اراده، نیز بر اساس درجات وجود، مختلف و متفاوت خواهد بود. شیخ اشراق، معارف مربوط
به حکمت را،پیش از حصول ملکه خلع بدن، غیرممکن می داند. 26 چنانکه
غزالی رسیدن به معرفت عرفانی را، مشروط به تبدل می داند. 27 مولوی
بارهادر مثنوی بر این نکته تاکید می کند. از قبیل «جان شو و از راه جان، جان را
شناس » یا «از جمادی در جهان جان شوید...» یا «پس قیامت شو، قیامت را ببین، دیدن هر
چیز را شرط است این » وبهمنیار، به نقل از ارسطو، رسیدن به حکمت و نیل به ماورای
طبیعت را، به میلاد جدید مربوط می کند. 28
حاجی ملا هادی سبزواری در بحث قدرت حق تعالی، ایجاد را نتیجه و فرع وجود دانسته
و می گوید: «همان طوری که ممکنات دارای درجه ضعیفی از وجود هستند، دارای درجه ضعیفی
از اراده و ایجاد نیز می باشند...» 29
ابن سینا قوای ادراکی بشر را، مادامی که اسیر جهان مادی است، از درک حقایق
غیرمادی، ناتوان می داند. 30 و نیز ادراک انسان را، از عقل هیولانی
تاعقل مستفاد، طبقه بندی کرده و برای هریک از این طبقات و مراتب،نوع و حد خاصی از
ادراک را ممکن می داند. از جمله امکان درک کلیات(تعقل) در انحصار درجه تجرد و
غیرمادی بودن قوه ادراک است. 31
با توجه به مقدمات یاد شده، در وجود انسان، که به اصطلاح «کون جامع » است مرز
تجرد و مادیت، شکسته می شود. یعنی ماده از مسیرانسان راه به تجرد پیدا می کند با
این حساب در وجود انسان، تمام مراتب هستی، از ضعیفترین مرحله جهان ماده، تا
بالاترین مرتبه جهان تجرد، قابل تحقق است. و چنین قوس صعودی حتی بر اساس
امکان تشکیک در جوهر نیز به آسانی قابل اثبات و توجیه نبود، 32 اماقبول
حرکت در جوهر و تشکیک در وجود، این تفسیر و توجیه را آسانترمی کند. با توجه به نکات
یاد شده اوصاف و خواص و آثار همه مراتب ودرجات هستی، در وجود فردی از افراد انسان
امکان تحقق دارد و هرفردی از افراد بشر، بر اساس مسئله «کون جامع » و حرکت
جوهری،همه مراتب (از نازلترین مرتبه وجود تا عالی ترین مراتب آن) را درحیطه و قلمرو
وجودی خود دارد. بنابراین اگر چه تمام پدیده های جهان هستی، در مسیر تکامل اند،
امااین تکامل تنها در وجود انسان می تواند به هدف نهائی خود، که همان تجرد و فعلیت
مطلق است، دست یابد.
د- از آنجا که بر اساس حرکت جوهری، مجموع جهان ماده در حرکت است وهر حرکتی هم
مستلزم نوعی اشتداد و تکامل است و چون اساس حرکت برخروج از قوه به فعلیت است، در
نتیجه هدف نهایی حرکت، رسیدن به فعلیت تام خواهد بود که همان «تجرد» است. با این
حساب، تمامی جهان ماده، در جهت و مسیر تجرد، پیش می رود; و این پیشرفت، تنها درمسیر
انسان، به تجرد می انجامد. اما در مسیر پدیده های دیگر، تنهابا «فساد» آن پدیده و
انتقال اجزای آن به قلمرو وجودی انسان،این امر امکان پذیر است. یعنی در واقع، هدف
حرکت در همه انواع دیگر، رسیدن به انسان است و هدف وجود انسان، رسیدن به تجرد تام
وخداگونگی است. 33 حتی شیخ اشراق به نقل از بودا و حکمای باستانی مشرق
زمین، اصولا پیدایش نفس و حیات را، تنها در انسان، امکان پذیردانسته، حیات انواع
دیگر را، براساس تناسخ، نشات گرفته از حیات انسان می داند. 34 و شاید
همین نکته، حرمت خاصی را، بر حیات انسانها، بخشیده است. یعنی نابود کردن هیچ یک از
انواع جهان ماده،به اندازه قتل انسان، مهم نیست. بنابر این انسان، در عین اینکه
موجودی مادی است، امکان عبور از مرزماده را دارد. چه در وجود انسان، تولد دوباره ای
انجام می پذیرد،یعنی از بطن ماده، موجود مجردی متولد می شود و با این تولد،
حرکت مستمر جهان ماده به نتیجه می رسد که اگر این نتیجه را در نظرنگیریم، حرکت اگر
از طبیعت برخاسته باشد، حرکتی بی هدف و عبث خواهدبود. و چون این تولد دوباره، تحقق
پذیرد، در واقع انسان، از مرزماده، عبور می کند. چنین چیزی در همه انسانها، در
صورتی که ترتیب شرایط لازم را داشته باشند، امکان پذیر است. یعنی همه «تن »ها،آبستن
جان اند. مولوی می گوید: «تن همچو مریم است، و هر یکی عیسایی داریم. اگر ما را درد
پیدا شود، عیسای ما بزاید» 35 و نیز: تن چو مادر، طفل جان راحامله مرگ،
درد زادن است و زلزله و گوئی در وجود خود، عملا چنین زایشی را احساس می کند که
می گوید: درد چون آبستنان می گیردم طفل جان اندر چمن می آیدم
بدیهی است که منظور از مرگ، مرگ اختیاری است و به اصطلاح عرفانی آن، فنا و بقای
بعد از فنا است. و منظور از همه این مرگها وفناها چیزی جز شکستن یک حد از حدود وجود
و ترقی به حد بالاتر آن نیست. منظور از همه اینها آن است که انسان، در سیر تکاملی
خود، به مرتبه برتری از وجود دست می یابد. و چون به مرتبه جدید و کاملتری از وجود
دست یابد، طبعا به خاصیت و آثار جدید متناسب با این مرتبه نیز، نایل می شود. و هر
گاه که مرتبه وجود، یک مرتبه و درجه غیرعادی باشد، خاصیت و آثار آن نیز خارق العاده
و معجزه خواهد بود. اینجاست که، معرفت در حد اعجاز (وحی و الهام) و تاثیر در
حداعجاز (معجزه و کرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظیم وعصمت) به هم
می پیوندند. اما این پیوند و ارتباط، پیوندی کلامی واعتباری نیست، بلکه پیوندی
فلسفی و حقیقی است. پیوندی بر اساس هستی و واقعیت، و به اصطلاح پیوندی بر اساس
«است ها» نه «بایدها» و این است مبنای فلسفی ارتباط و پیوند صفات ائمه باوجود امام
و نیز پیوند آن صفات با یکدیگر.
جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر، جانش فزون
جان ما، از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
پس فزون از ما، جان ملک کو منزه شد از حس مشترک
از ملک جان خداوندان دل باشد افزون، تو تحیر را بهل
ز آن سبب آدم بود مسجودشان جان او افزون تر است از بودشان
ور نه بهتر را سجود دون تری امر کردن هیچ نبود در خوری
کی پسندد عدل و لطف کرگار که گلی سجده کند در پیش خار
جان چو افزون شد گذشت از انتها شد مطیعش جان جمله چیزها
3- تفسیر و تبیین فلسفی صفات ائمه (ع)
الف- عینیت مقام امامت و صفات امام:
چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودی برترین مقام را دارد و امامت
و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمه می گیرند و چون کمالات وجودی یک امر
خارجی و عینی است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشی نخواهد داشت. این
نکته راحضرت رضا (ع) در ضمن روایت شماره 518 مطرح می کند و در همین حدیث مقام امامت
را بالاتر از آن می داند که مردم بتوانند با نصب انتخاب خود تحقق بخشند بلکه تنها
وظیفه مردم، معرفت اولیا می باشد. 37
چند نکته: 1- امام را باید خداوند معرفی و منصوب کند نه مردم، چون در سیرصعود
وجود مقامات بالا می توانند مقامات پایین را بشناسند امامقامات پایین قدرت احاطه بر
مقامات بالا را ندارند پس باید امام ازطرف خدای تعالی معرفی و منصوب گردد نه از طرف
مردم. 38 و گر نه مردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجای امام
برمی گزینند;در حالی که مقام امامت، جز در شان و شایستگی آن فرد برتری که دارای
درجه وجودی امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر وپایینتری از نظر کمالات
وجودی قرار دارند، دستشان از آن مقام کوتاه است که: «لا ینال عهدی الظالمین ».
39 چنان که حضرت رضا (ع) نیز بر این موضوع که دیگران نمی توانند در
جای امام قرار گیرند، تاکید فرموده اند. 40 و یا اصولا به انکار
اصل امامت می پردازند. زیرا امام نیز همانند پیامبر ظاهرا انسان است ومردم دلیلی
ندارند که وجود حقیقت برتری در فرد بخصوصی را باورکنندو لذا باید امام را نبی اکرم
یا امام قبلی معرفی کند، تا مردم دچار اشتباه و انکار نشوند. 2- مقام امامت یک مقام
اعطائی است، نه کسبی انسان که «کون جامع »است. و همه درجات وجود، در قلمرو هستی او،
بالقوه قابل تحقق است،به برخی از این درجات، نا خواسته و به صورت غیر ارادی نایل
می شودهمانند عبور از مراحل نبات و حیوان. اما نیل به برخی درجات بالاتردر گرو
ریاضت و تلاش و خودسازی است، که بدون تلاش و مجاهده «ولادت ثانوی » 41 و
تحول از مراحل جهان مادی به مقامات جهان مجردات امکان پذیر نیست. جز در مورد
«محبوبان » و «مجذوبان سالک » که سیر آنان نه بر اساس ریاضت و مجاهده، بلکه نتیجه
عنایت و جذبه الهی است. و انبیا و اولیا از محبوبان اند. امام رضا علیه السلام
براین نکته تاکید داشته و ائمه را به خاطر همین تفضل الهی، محسودمردم جاهل
می دانند. 42 3- در بر اساس همین تفسیر و تبیین مقام امامت، همچون نبوت،
مرهون سن و سال افراد نیست، زیرا مبنای رشد امام امداد غیبی و عنایت وجذبه الهی،
است، نه رشد ظاهری و داشتن سن و سال. این نکته را نیزحضرت رضا (ع) بیان
فرموده اند. 43 و روایات متعددی داریم که روح وقلب و بدن ائمه با دیگران
فرق داشته 44 و حمل و تولد آنان نیزغیر عادی است. 45
ب- امام پیوسته مورد امداد و الهام غیبی است
این امداد و الهام نیز نتیجه تعالی وجودی امام است. چه امام نیز همانند نبی
ازدرجه وجودی خاصی برخوردار است که آن درجه نسبت به دیگران غیر عادی و در حد اعجاز
است، و لذا آثار آن نیز چنان که گذشت در حد اعجازاست که یکی از آثار آن همین علم
خارق العاده امام است. اینک به عنوان نتایج این اصل، به چند نکته مهم اشاره می کنیم
که در احادیث و اخبار نیز برآنها تاکید شده است: 1- امامت باطن نبوت است و با نبوت
از یک سرچشمه آب می خورند. چنان که حضرت رضا (ع) این نکته را بیان داشته و تنها فرق
نبی و امام را در آن می داند که نبی ملک را دیده و سخن او را می شنود اما امام کلام
ملک را می شنود ولی او را نمی بیند. 46 و بر اساس این تفاوت،ائمه را
«محدث » و «مفهم » نامیده اند. 47 2- از آنجا که امام، از نظر کمالات
وجودی، تالی مرتبه نبی نبوده وامامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام
وارث به حق علوم و کتب انبیا است چنان که حضرت رضا (ع)، ائمه را برگزیدگان الهی و
وارثان کتاب حق معرفی می کند; 48 و امام از همه کتب آسمانی به هر زبانی
که نازل شده باشند، آگاه است. چنان که حضرت موسی بن جعفر بر این نکته تصریح
فرموده اند. 49 3- از این وراثت، در لسان احادیث و اخبار تعبیرهای
گوناگونی داریم از قبیل اینکه: -ائمه، راسخان در علم و عالمان به تاویل آیات
قرآن اند. و اصول مبنای بطنهای متعدد قرآن همین تفاوت درجات وجودی انسانهاست که
هرکسی بر اساس درجه کمال و تجردش، به درک حقایق قرآنی نایل می شود. 50 -
خازن علم الهی و مترجمان وحی اند. 51 - ائمه شریک نبی اکرم اند، علیهم
الصلوة و السلام. 52 - علایم و آیات انبیای سلف، نزد ائمه اند، از قبیل
الواح و عصای موسی، خاتم سلیمان، پیراهن یوسف، سلاح نبی اکرم (ص) ، و نامه های
مهرشده و صحیفه و جامعه و غیره 53 که رمزی از وراثت علم و اقتدارانبیا
علیهم السلام. - انتقال روح قدسی «روح القدس » از نبی به امام، چنان که امام صادق
(ع) می فرماید: «روحی که به پیامبر اسلام نازل می شد، به آسمان باز نگشته، بلکه
باما امامان باقی مانده است.» 54 4- چون علم امام، علمی لدنی و نتیجه
الهام است، دارای خصوصیات زیر می باشد: - امام برترین عالم عصر خویش است، زیرا علم
وی از آثار وجود اوست که آن وجود، برترین درجه وجود، در آن عصر است. 55
- علم ائمه،علمی مستمر است، که هر لحظه از منبع نامتناهی یعنی الهام الهی
قوت گرفته و افزایش می یابد. 56 حضرت موسی بن جعفر (ع) امام
هفتم می فرمایند: علم امام سه جهت دارد: گذشته، آینده، حادث، ومی فرمایند که نوع
سوم یعنی «حادث » محصول الهام بر دل امام وابلاغ بر گوش او حاصل می شود که برترین
نوع علم ائمه، همین است امایادآور می شوند که پیامبری پس از نبی اکرم اسلام (ص)
نخواهد آمدیعنی، امام را نباید پیغمبر دانست. 57 - امام هرگاه بخواهد
چیزی را بداند، خداوند تعلیمش می دهد. 58 - امامان اگر افراد صالح
ورازدار و در واقع افرادی متناسب با درجه وجودی خودشان می یافتند،از همه چیز خبر
می دادند. 59 - علم ائمه، یگانه علم مبرا از خطا وخلاف است. 60
ج- امام حاکم و ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسان هاست.
بنابراین وحدت وجود و مراتب تشکیکی آن، چنان که گذشت، امام به دلیل بهره مندی از
بالاترین درجه هستی، در راس هرم امکان قرار داردکه نتیجه آن مسائل زیر است: 1-
حاکمیت تکوینی امام بر جهان ممکنات. 61 2- اشراف و نظارت بر جریان
حوادث، از جمله بر رفتارانسانها; چنان که در روایات آمده که تمامی اعمال انسانها
برنبی اکرم (ص) و ائمه (ع) عرضه می شود. 62
د- امام دارای صفت عصمت بوده و در عالیترین درجه از فضیلت و تقوی است.
ائمه به دلیل درجه متعالی وجودی، از آثار متعالی آن درجه برخوردارند از جمله این
آثار، دوری از خطا و گناه است. زیرا گناه و خطا معلول جهل و نقصان است و امام از
جهل و نقصان بری است. کسی که نه جاهل است و نه دچار نقص و ضعف، چگونه دچار خطا و
لغزش می گردد. از طرف دیگر، مهمترین عامل خطا در انسان، هوی وهوس و شهوت و غضب است
اما، از آنجا که مراتب عالی وجود، اسیر و مقید مراتب پائین تر از خود واقع
نمی شوند، پس امام که در قله هرم هستی قراردارد، هرگز توجهی به جاه و مال و زر و
زیور دنیوی نخواهدداشت. نبی اکرم (ص) نیز عینا به همین دلیل، توجهی به دنیا
نداشت.زیرا آنان به دنبال مطلوب و محبوبی هستند که در زمین و آسمان نمی گنجد، و
دنیا و آخرت در برابر او جوی نیرزد; از این تحلیل به این نتایج می توان دست یافت:
1- امام از خطا و گناه معصوم است. 63 2- رهبریت مصون از خطا وانحراف و
در انحصار امام بوده، و پیروی، از غیرمعصوم، با وجودمعصوم، خلاف عقل و منطق می باشد
و لذا حضرت رضا (ع) ائمه را نجوم وعلامات هدایت مطرح شده در قرآن می داند. 64
3- اطاعت رهبر معصوم ازدیدگاه عقل و شرع واجب و ضروری است، چنان که حضرت
موسی بن جعفر وحضرت رضا (ع) تصریح فرموده اند. 65 4- با احتمال وجود
رهبریت معصوم، به حکم عقل و شرع، تحقیق جستجو برای درک و شناخت او واجب ولازم
است. 66 5- با قصور در معرفت امام و تفویض و تسلیم به امام معصوم، اعمال
انسان به دلیل اهمال در یک وظیفه بنیادی، ارزش نداشته و مقبول نخواهد بود. 67
6- پایداری و استقامت در ولایت واجب و لازم است و انسان هرگز از
ولایت بی نیاز نیست. 68
ه- امام می تواند مصدر اعجاز و کرامت باشد
چنان که در بحث مربوط به مبانی صفات ائمه بیان شد، فاعلیت الهی یعنی قدرت بر
ایجاد ماهیات معدوم،و اعدام ماهیات موجود و تصرف در جهان هستی و ماده عالم، در
شان درجات پائین وجود، همانند جماد و نبات و حیوان یست بلکه درانحصار موجودات فوق
ماده، یعنی موجودات مفارق و مجرد است.انسان نیز بر اساس مسئله «کون جامع » وقتی در
تعالی وجودی به مقام تجرد دست یابد در واقع، به مقام «کن » نایل آمده استعداد
وشایستگی فاعلیت الهی را بدست می آورد و از آنجا که امام درعالیترین مرحله وجود
قراردارد، طبعا فاعلیت الهی در شان اوست، وچنان که علمش درحد اعجاز بود، قدرتش نیز
در حد اعجاز است و این است فلسفه اعجاز و کرامت علمی و عملی و حسی و معنوی امام.
نتیجه آن که: 1- امام به عنوان یک انسان کامل، خلیفه خدا در زمین، و مظهر اسم جامع
«الله » است که مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه حق است.از این حقیقت در لسان
احادیث و اخبار بدین گونه تعبیر شده که ائمه بیشترین بهره از «اسم اعظم » یا اینکه
ائمه حامل آیات و سلاح انبیایند، که رمزیست از قدرت و علم الهی آنان. 70
2- ظهور انواع اعجاز و کرامت از امام کاملا مطابق با عقل و منطق است. چنان که
به امر امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) درخت به حرکت آمد، 71 و عصا در
دست امام محمد تقی (ع) سخن گفت; 72 چنان که ازحضرت رضا (ع) اعجاز ید
بیضا، 73 و شفای بیمار 74 و تصرف در ماده جهان، 75
و پاسخ به مسائل علمی 76 و غیب گوئی 77 ثبت و نقل
شده است. در این جا، جهت مزید فایده، سه نکته را بررسی و در باره آن بحث می کنیم:
نکته اول- پیوند و رابطه علم و قدرت
چنان که در تحلیل فلسفی صفات ائمه بیان گردید، علم و قدرت خارق العاده، هر دو،
از یک اصل سرچشمه می گیرند، که همان برتری درجه وجود است. اما نکته جالبی که در
لسان احادیث و اخبار بر آن تاکید شده، آن است که علم بر قدرت تقدم دارد یعنی، پایه
واساس قدرت، علم و آگاهی است چنان که در ضمن روایتی حضرت امام موسی بن جعفر
علیهماالسلام می فرمایند نبی اکرم صلوات الله علیه و آله از انبیای گذشته (ع)
اعلم بود و ما وارث علومی هستیم که ما را بر کارهایی توانایی بخشیده که انبیای سلف
بر آن کارها قدرت نداشتند. ما وارث کتابی هستیم که تبیان و بیانگر همه چیز است و ما
را بر همه چیز چنان که در قرآن مجید نیز باین نکته اشاره شده است. 79 به
نظر نگارنده، از دیدگاه اصول فلسفه اسلامی، این نکته ظریف، بدین گونه قابل تحلیل و
تبیین است که چنان که در بحث صفات حق تعالی مطرح شده است، علم حق تعالی، علم فعلی
است نه انفعالی; یعنی برخلاف علم ما که از موجودات جهان بدست می آید، علم خداوند
انعکاس و تصویری حاصل ازپدیده های جهان نیست، بلکه علم او مبداء و منشا پدیده های
جهان است. به عبارت دیگر، علم ما، انفعال و تاثری از پدیده های عالم است، در صورتی
که علم حق تعالی مبدا و مؤثر در پیدایش پدیده هامی باشد. در نتیجه علم ما مطابق با
پدیده ها است اما پیدایش پدیده های عالم، برابر علم خداست. جهان از علم خدا سرچشمه
گرفته وموجودات عالم بر اساس معلومات الهی پدیدار می شوند و به اصطلاح او،فاعل
بالعنایه است. 80 بنابراین، چون امام، از نظر درجه وجودی،نزدیکترین وجود
عصر خود به حق تعالی است و لذا وجود و آثار وجودش جنبه الهی دارد و از اینجاست که
علمش نیز همانند علم خدا، یک علم فعلی است، نه انفعالی و عین قدرت و اراده است;
چنان که در حضرت حق چنین است. 81 و این است مبنا و رمز ارتباط قدرت به
علم کتاب درلسان احادیث و اخبار.
نکته دوم- علم و قدرت خارق العاده ائمه و مظلومیت آنان
جای سئوال است که ائمه با این همه علم و قدرت، که حتی زمان مرگ خویش رامی دانند
و اصولا مرگشان به انتخاب خودشان است، 82 چرا دست به کاری می زنند که به
شکست و احیانا مرگ خودشان می انجامد؟ در پاسخ این سئوال باید گفت، چنانکه بیان شد،
علم امام نزدیکترین علم به علم حق تعالی است و علم حق اساس و پایه قضا و قدر است،
پس علم ائمه،علم به قضا و قدر الهی است و اقدامشان، حرکت در جهت و مطابق این قضا و
قدر است. تا تکلیف شرع انجام پذیرد و فتنه و آزمون انسانهاتحقق یابد.وگرنه هر امامی
اگر بخواهد می تواند نظام جور را برانداخته و به دست نابودی سپارد. 83
نکته سوم- استثنا در علم و قدرت امام
ممکن است در ضمن احادیث و اخبار به مواردی برخورد کنیم که امام ازچیزی خبر
نداشته باشد یا بر چیزی توانا نباشد، یا خودشان ازنداشتن علم و ناتوانی خود سخن
گویند، مانند روایت 659; این مواردرا با مبانی زیر می توان تفسیر کرد: 1- حرکت و
جریان، در جهت و مطابقت قضا و قدر الهی 2- استناد به جنبه بشریت و تقید وجودی آن
بزرگواران، چنان که قیصری موارد عدم اجابت دعای نبی اکرم (ص) و خلیفه حق را با
این مبنا تفسیر می کند; 84 3- تقیه و رعایت ظرفیت مخاطبان و حاضران
مجلس.
و- امام واحد دهر است و یگانه زمان
چون امام در راءس مخروط عالم هستی است و بالاترین درجه وجود در عصر خویش و واسطه
بلافصل فیض حق تعالی است، باید از صفات کمالیه ای که در شان این مرتبه است بهره مند
باشد. از جمله این صفات، «وحدت » و یگانگی است. یعنی،امام هر عصری یگانه آن دهر است
و جز او امام دیگری امکان وجود ندارد. نتیجه آنکه: 1- در هر عصر و دورانی بیش از یک
امام وجود نخواهد داشت. چنان که حضرت رضا (ع) نیز بر این نکته تاکید
فرموده اند. 85 2- امام بعدی،در آخرین لحظات زندگی امام قبلی به اوصاف و
علم او متصف می گردد. 86 3- چنان که حضرت رضا (ع) بیان داشته اند، هر
امامی بایدامام بعد از خود را معرفی نموده و با انتقال امامت، به ادای
امانت بپردازد. 87 4- هر امامی هر چند که در کنار امام قبلی نباشد،
ازلحظه مرگ امام قبلی آگاه شده، و انتقال امامت را به خود، باالهام الهی، 88
و با پیدایش و احساس حالت جدیدی در وجود خود، درک می کند. 89
ز- جهان هستی هرگز بی امام نخواهد بود
این موضوع که روی زمین، از حجت حق خالی نخواهد ماند، بر این اساس استوار است
که وجود امام از طرفی واسطه ضروری فیض حق در جهان هستی است و لذامادامی که جهان
هستی وجود داشته باشد، وجود امام ضروری و حتمی خواهد بود. از طرف دیگر، بر اساس
نیاز انسانها به هدایت آسمانی،امام مشعل فروزان هدایت و امین و حافظ وحی الهی و
مرجع تفسیر وتاویل کتاب آسمانی است از این روی تا انسان وجود داشته باشد،امام نیز
وجود خواهد داشت; و لذا در معارف ما آمده است که آخرین فرد در جهان هستی امام خواهد
بود و اگر در دنیا جز دو نفر باقی نمانند، یکی از آن دو و حضرت رضا (ع)می فرمایند:
زمین بی حجت خدا ویران می شود. 91 زیرا که عالم هستی بی امداد و فیض
الهی، جز عدم، سرنوشتی ندارد علاوه بر مبنای مذکور،ضرورت وجود امام را با مبانی زیر
نیز می توان تبیین نمود. 1- حقیقت وحی الهی، معانی کلی و بسیطی است که اذهان
معمولی، ظرفیت درک و تحمل آن را ندارد، و چون قرآن کتاب همیشه وجود داشته باشد;و
این مخاطب حقیقی که قلب و روحش بستر و جایگاه وحی است، بعد ازپیامبر اکرم صلوات
الله علیه و آله، جز ائمه نمی تواند باشد.چنانکه امام صادق (ع) نیز این نکته را
بیان فرموده اند. 92 2- فیض و الهام الهی همیشگی است. پس در هر عصری
باید فردی که شایسته این فیض و الهام و لایق نزول ملائکه و روح باشد، وجود
داشته باشد; چنانکه ائمه با موضوع دوام و ادامه وجود شب قدر، پس ازنبی اکرم (ص) به
دوام و استمرار امامت استدلال کرده اند. 93 3- با امام حجت خداوند بر
خلق اقامه می گردد. چنانکه حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا علیهم السلام تصریح
فرموده اند. 94 4- ائمه شهدای حقند بر خلق; از لحاظ الگو وسرمشق بودن.
نظارت بر اعمال و شهادت در قیامت. 95
ح- اطاعت امام سعادت و مخالفت با وی مایه بدبختی است
با اوصافی که برای امام بیان شد، بدیهی است که پیروی از چنین شخصیتی سعادت دنیوی
و اخروی انسان را تضمین نموده، مخالفت با او مایه گمراهی و بدبختی خواهدشد. ائمه
ارکان عالم هستی و یگانه عامل نجات بشرند. 96 و لذامدعیات دروغین امامت
را خلافت الهی و منکران این منصب خدائی و هرکسی که این مدعیان و منکران را مسلمان
بداند، همگی اهل عذابند. 97 - و بگفته رسول اکرم (ص) مرگ، بی معرفت
امام، مرگ جاهلیت و گمراهی است. 98
ط- شناخت و پیروی امام، لازمه استعداد و شایستگی ویژه ای است.
در لسان اخبار آمده است که! حدیث آل محمد (ص) صعب و مستصعب (دشوارو دیریاب) است
که آن را جز پیامبر مرسل یا ملک مقرب، یا مؤمنی که دلش آزمون ایمان داده باشد،
نمی تواند باور و تحمل کند. 99 و این نکته ناشی از آن اصل است که شناخت
مقام امامت، مستلزم تعالی وکمال وجودی متناسب با این مقام ارجمند است; و لذا هر کسی
را نرسدکه سر بر آستان جانان ساید. که آینه و کاسه محدود انسانهای معمولی تاب و
گنجایش خورشید درخشان و بحر بی پایان امامت را ندارد. از این جاست که امامان معصوم
ما (ع) اقرار به ولایت را نیز. همچون اقرار به توحید، به عالم ذره ارتباط
می دهند 100 و نیز ارواح شیعیان و پیروان ولایت را با خودشان، از یک
مایه و طینت می دانند 101 که همگی نشانه آن است که برای معرفت آنان،
صفای باطن و ظرفیت و استعداد ویژه ای لازم است که آن پاکان جان جهان وجان جان اند;
اگرچه بظاهر همچون دگران، یک انسانند: کار پاکان را، قیاس از خود مگیر گرچه باشد در
نوشتن شیر، شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی ز ابدال حق، آگاه شد
همسری با انبیاء برداشتند اولیاء را همچو خود پنداشتند
گفته: اینک ما بشر، ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور
این ندانستند ایشان، از عمی هست فرقی در میان، بی منتهی
این زمین پاک و آن شوره است و بد این فرشته پاک و آن دیو است و دد
بحر تلخ و بحر شیرین همعنان در میانشان برزخ لایبغیان
چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نشاید داد دست 102
الهی با نور خورشید ولایت دلهامان را منور فرما. 103
پی نوشت ها:
1- شرح اصول کافی، صدر المتالهین، کتاب حجت، باب 3 حدیث 1. 2- اصول کافی اثر
گرانقدر محمد بن یعقوب کلینی فوت (328 ه) باترجمه حاج سید جواد مصطفوی چاپ انتشارات
علمیه اسلامیه طهران روایت شماره 518. یادآوری: به خاطر رعایت ارزش و اهمیت خاص
این کتاب شریف که در زمان غیبت صغری، تالیف شده است، و نیز به خاطررعایت اختصار و
گنجایش مقاله، همه روایتها، از این اثر کبیرانتخاب شده اند، و لذا تنها به ذکر
شماره روایتها اکتفا می کنیم. 3- پیشین، 518. 4- پیشین، 518، 552، 556. 5- پیشین،
491، 495، 692، 694، 686. 6- پیشین، 518، 719، 716. 7- پیشین، 920924، 1299 1295،
1288. 8- پیشین، 518، 923. 9- پیشین، 452454459. 10- پیشین، 481، 483، 515517. 11-
تجریدالعقاید خواجه نصیر الدین طوسی مقصد پنجم و باب حادی عشرعلامه حلی فصل ششم.
12- شفا، الهیات، مقاله 10 فصل 1 نجات، چاپ دانشگاه تهران، ص 698و 699. 13- الاسفار
الاربعه چاپ جدید جلد 3 ص 61 112. 14- شرح دیوان میبدی چاپ سنگی در حاشیه شرح نهج
البلاغه محمد باقرلاهیجانی ص 217. 15- مثنوی، بتصحیح نیکلسون ج 2 ص 222. 16- اگرچه
بحث اصالت وجود را عرفای اسلام سالها پیش از صدر المتالهین مطرح کرده بودند اما این
موضوع بوسیله ایشان به بهترین وجهی موردبحث و اثبات قرار گرفت. مراجعه کنید به
اسفار ج 1 ص 38 67 و شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری، بخش حکمت، ص 10 15 و نهایه
الحکمه علامه طباطبائی مرحله اول فصل دوم. 17- نهایة الحکمه، مرحله اول فصل سوم.
18- تعلیقات مرحوم آملی بر شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 294. 19- اسفار، ج 7، ص 173،
و نیز مراجعه شود به بحث علت و معلول ج 2 ص 127 به بعد و بحث عاقل و معقول ج 3 ص
278 به بعد، قونوی به تبعیت علم از وجود، از نظر کمال و نقص، تصریح دارد، مراجعه
کنید به نصوص، به اهتمام آقای سید جلال الدین آشتیانی، مرکز نشر دانشگاهی،ص 13. 20-
اسفار، ج 7 ص 179. 21- طرائق الحقایق، ج 7 ص 179. 22- اشارات و تنبیهات، نمط 6 فصل
36، نجاه به تصحیح دانش پژوه، ص 379، حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2 ص
110 و 119. 23- ابن عربی، فصوص الحکم، فص اسحاقی. 24- حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات،
ج 2، ص 242، کلمه «کن » اشاره به آیه 82 سوره 36 است که: «انما امره اذا اراد شیئا
ان یقول له کن فیکون » عارف نیز در مقام «کن » دارای چنین قدرتی می شود. یعنی قدرت
بر فاعلیت الهی. 25- شفا طبیعیات، فن 6 مقاله 4، فصل 4. 26- تلویحات، مجموعه
مصنفات، ج 1، ص 113، و نیز مجموعه آثار، ج 3،ص 63 که برای علم شهودی موطن خاصی،
قائل است. 27- المنقذ من الضلال، چاپ مصر، ص 58 60. 28- مبدا و معاد جوادی آملی، ص
33، به نقل از التحصیل بهمنیار ص 581. 29- شرح منظومه حکمت چاپ سنگی تهران، ص 179.
30- اشارات و تنبیهات، نمط 6، فصل 14. 31- اشارات و تنبیهات، نمط 3، فصل 15 7. 32-
چه بر اساس قول تشکیک در جوهر، تنها اختلاف در افراد یک نوع-مثلا اختلاف افراد
انوار - قابل توجیه می گردد، نه امکان اشتداد دریک فرد معین، به گونه ای که مثلا یک
نور ضعیف به نور قوی تغییریابد. چنین تغییر و اشتدادی تنها بر اساس قبول حرکت جوهری
و تشکیک در وجود که خود یکی از مقدمات توجیه حرکت و جوهری است، قابل تبیین و تفسیر
است. ناگفته نماند که نوعی «تشکیک در جنس »(اصطلاح از من است) نیز در برخی از منابع
مطرح شده است. به این معنی که اواخرهریک از موالید ثلاث، به اوایل دیگری اتصال
دارد، یعنی جماد ازنازلترین نوع خود تا کاملترین نوعش که نزدیک به نبات است، همه
راشامل می شود. و نبات از نوع ضعیف نزدیک به جماد، تا نوع قوی نزدیک به حیوان را در
بر می گیرد. و حیوان از انواع ضعیفی از قبیل حلزونها و مرجانها، تا حیوانات کاملتری
از قبیل میمونها را شامل می گردد. (مراجعه کنید به: رسائل اخوان الصفا ج 4 ص 280
276 ومقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1 ص 177). البته در این تشکیک
هم، انواع بیکدیگر تبدیل نمی شوند یعنی یک حیوان ضعیف هرگز تبدیل به حیوان قوی
نمی گردد. حلزون به درجه میمون ترقی نمی کند. یعنی همیشه حلزون، حلزون می ماند و
میمون، میمون. بدیهی است که این مسئله را نمی توان مبنای تفسیر و قبول قوس صعود
قرارداد. 33- اسفار، ج 9 ص 197 194. 34- حکمه الاشراق، پیشین، ص 217. 35- فیه ما
فیه، فصل 5. 36- مولوی، مثنوی، تصحیح نیکلسون، ج 1 ص 434. 37- اصول کافی پیشین،
روایت 1181 1183. 38- پیشین، 518. 39- قرآن کریم، سوره بقره، آیه 124. 40- اصول
کافی روایت شماره 518 و در همین روایت بر لزوم معرفی امام، از طرف پیامبر (ص) تاکید
شده است. 41- اشاره به پیدایش طبیعت ثانوی و تحول وجودی که ماخوذ است ازحدیثی از
حضرت عیسی علیه السلام به این مضمون که هرکس دوباره زاده نشود داخل ملکوت آسمان
نمی تواند شد. احادیث مثنوی ص 96 مولوی به این نکته اشاره دارد که: چون دوم بار
آدمی زاده بزادپای خود برفرق علتها نهاد 42- اصول کافی روایت 518 و 521. 43- پیشین،
991. 44- پیشین، 108 105. 45- پیشین، 1004 996. 46- پیشین، 518 و 435. 47- پیشین،
از حضرت رضا (ع)، 705 و از امام باقر (ع) 699 و از امام صادق (ع) 697 و 700 و نیز
مراجعه شود به روایتهای 1024 1020 و1035 1031 و 584 582 و این که علم ائمه از اسرار
الهی است،ابوالحسن (ع) 656. 48- پیشین، از حضرت رضا (ع)، 559 و در این باب از ائمه
دیگر،روایتهای 556 552 و 592 589. 49- پیشین، 600 و نیز از امام صادق (ع) روایت 601
و 655 653. 50- پیشین، امام صادق (ع)، 451-449، در مورد ارتباط بطون قرآن بادرجات
وجود مراجعه شود به اسفار ج 7 ص 36 به بعد. 51- پیشین، 505 500، جز ائمه، کسی جامع
جمیع علوم قرآنی نیست امام باقر و صادق (ع) 407 402. 52- پیشین، 680 678. 53-
پیشین، امام باقر و امام صادق علیهما السلام، 636 611. 54- پیشین، 715 709، نکته
قابل ذکر آنکه حضرت علی (ع) این روح راغیر از ملائکه می داند، روایت 716. 55-
پیشین، 677 672، ائمه سرچشمه علوم اند، 1037 1036. 56- پیشین، امام صادق (ع)،
556-555 و 652-649 و افزایش در هر شب جمعه 648-464. 57- پیشین، 681. 58- پیشین،
امام صادق (ع) 663-661 و 675-672. 59- پیشین، امام باقر و امام صادق (ع) 685-684.
60- پیشین امام باقر و امام صادق (ع)، 637. 61- پیشین، به این عنوان که ائمه واسطه
فیض حق اند، و خداوند،جریان امور عالم را به آنان تفویض کرده است، روایتهای 686 و
693694. 62- پیشین، 579-574، ائمه باطن و حقیقت مردم را می شناسند، حضرت رضا (ع)
593. 63- پیشین، 518، 719-716. 64- پیشین، 499-496، تنها ائمه منشا حق اند و دیگران
منشاباطل اند 1043-1038 و اهل ذکر شایسته مراجعه و سئوال ائمه اند،حضرت رضا (ع) 545
و خلفا و باب معرفت حق، ائمه اند 508-506 وعلامات و نجوم ائمه اند، حضرت رضا (ع)
1527. 65- پیشین، 481 و 483 و لزوم تسلیم 1016-1009. 66- پیشین، 1019-1017 و
1183-1181. 67- پیشین، 468-460 و 966-965. 68- پیشین، 581-580. 69- پیشین، امام
باقر (ع) 608 و امام حسن عسگری 610. 70- مراجعه شود به یادداشت شماره 53. 71-
پیشین، 920 در مورد علم غیب آن حضرت به روایتهای 1287 و 1288مراجعه شود. 72- پیشین،
291. 73 الی 77- بترتیب: 1293، 922، 1295، 1299، 922، 924، 1294 و نیزدر مورد علم
غیب ائمه 660-656. 78- پیشین، 599 و 659. 79- قرآن مجید، سوره 27 آیه 40. 80-
شفای ابن سینا، الهیات، مقاله 8 فصل 6، نجات، الهیات مقاله 2فصل 18، اشارات و
تنبیهات، نمط 7 فصل 13 و 14 و 22، اسفار ملا صدرا،چاپ جدید ج 6 ص 176 ببعد و ج 7 ص
57. 81- در مورد وحدت علم و اراده واجب مراجعه کنید به اسفار ج 6 ص 331. 82- اصول
کافی، پیشین 671-664. 83- پیشین، امام صادق (ع)، 675. 84- سیر تکاملی و اصول و
مسائل عرفان و تصوف، اثر نگارنده، چاپ دانشگاه تبریز ص 467-461 سعدی این نکته را،
در مورد جریان حضرت یعقوب (ع) چنین مطرح می کند: یکی پرسید از آن گم کرده فرزندکه
ای روشن گهر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی؟ بگفت:
احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم، نهان است گهی بر طارم اعلی نشینم گهی بر
پشت پای خود نبینم «گلستان، باب دوم » 85- اصول کافی، روایت 923. 86- پیشین، امام
صادق (ع) 719-717. 87- پیشین، 724-723. 88- پیشین، حضرت رضا (ع) 983. 89- پیشین،
امام علی النقی (ع) 984. 90- پیشین، 459-455. 91- پیشین، 452-454. 92- پیشین، 498.
93- پیشین، 645-637. 94- پیشین، بترتیب 438 و 440-439. 95- پیشین، 495-491. 96-
پیشین، 517-515. 97- پیشین، امام صادق (ع)، 693. 98- پیشین، 971-969. 99- پیشین،
1048-1044. 100- پیشین، 1180-1172. 101- پیشین، و نیز به این مضمون که مؤمنان را از
طینت انبیاء آفرید1447-1441. و سفینة البحار، ماده طینت. 102- مثنوی مولوی، به
تصحیح نیکلسون، ج 1، صص 21 18. 103- اصول کافی، 509 امام باقر (ع) می فرمایند: و
الله... لنور الامام فی قلوب المؤمنین انور من الشمس... (نور امام در دل مؤمنان
تابان ترز خورشید است).