مقاله ی حاضر گزارش مختصری از تصورات مسلمانان از غرب و غربیان از آغاز تا دوره ی عثمانی، با تکیه بر گزارش های جهان گردان و جغرافیادانان مسلمان است. این مقاله از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول به بررسی گزارش ها و آگاهی های مسلمانانِ مشرق زمین از اروپا و جهان مسیحی می پردازد و بخش دوم به گزارش های مسلمانان اندلس از آنها. امید است که مقاله ی حاضر که شرحی است از تاریخچه ی غرب شناسی مسلمانان، گامی باشد در غرب شناسی ما ایرانیان.
واژه های کلیدی: فرنگی ها، اِفْرَنج، اروپا، غرب شناسی، اندلس، جهان گردان مسلمان، جنگ های صلیبی.
اِفْرَنج یا فِرَنج، تعبیر عربی فرانک ها است. این اصطلاح که به احتمالی از طریق بیزانسی ها به مسلمانان رسیده است، در اصل برای ساکنان امپراتوری شارلمانی(2) به کار می رفت و بعدها اروپایی ها را به طور کلی در برگرفت. در سده های میانه، اصطلاح فوق معمولاً مسیحیان اسپانیایی،2 اسلاوها3 یا وایکینگ ها4 را در بر نمی گرفت، بلکه به گونه ای دیگر و نسبتا گسترده، قاره ی اروپا و جزایر بریتانیا را مد نظر داشت. [در عربی] سرزمین فرنگی ها اِفْرَنجه (و در فارسی و ترکی فرنگستان) خوانده می شود.
نخستین تصورات مسلمانان از ترکیب جغرافیایی اروپای غربی، از کتاب نظریه ی جغرافی5 بطلمیوس(3) نشأت می گیرد. این کتاب را الخوارزمی به عربی اقتباس نموده6 و مسلمانان آن را به طور کامل می شناسند. جغرافی دانان متقدم مسلمان اطلاعات اندکی را بر این اثر افزوده اند. ابن خرداذبه (حدود 232 ق / 846 م) می داند که افرنجه همراه دیگر «سرزمین های شرک» به اندلس پیوسته (تجاور الاندلس)7 و بخشی از اروپاست که وی آن را اروفا8 می نامد. او بندگان فرنگی و مرجان را از جمله ی وارداتی می داند که از آن سوی دریای مدیترانه به جهان اسلام می رسد. علاوه بر این، گزارشی کنجکاوانه و بیش تر منقول از خبر دیگران، از گروهی یهودی به نام راذانیه [مدخل] می دهد که گویند میان بنادر افرنجه و خاورمیانه به تجارت می پرداخته اند.9 دیگر جغرافی دانان متقدم نیز در باب افرنجه اطلاعاتی اندک ارائه می کنند، با وجود این، ابن رُسته (حدود 290 300 ق / 903 913 م) جزایر بریتانیا را یاد کرده10 و کامل ترین گزارش ها را درباره ی رم به دست می دهد.11 این گزارش ها بر روایت اسیر آزاد شده ای به نام هارون بن یحیی12 مبتنی است و ابن رسته مطالب مختصری در باب افرنجه و بریتانیا به وصف هارون از رم می افزاید. سخن او مبنی بر این که بریتانیا را «هفت پادشاه» اداره می کرده اند، ظاهرا اشاره ای است دیر به حکومت منسوخ و هفت شاه یِ انگلوساکسون(4) که پیش از این گزارش وجود داشته است. اما مسعودی اطلاعات نسبتا بیش تری در اختیار داشته است؛ وی هم در مروج13 و هم در تنبیه14 به فرنگی ها اشاره می کند. او می گوید که فرنگی ها از تبار یافث و مردمی بی شمار، شجاع، منظم و مرتب، با قلمرویی گسترده و یکپارچه هستند. آنان حدود 150 شهر به مرکزیّت باویره(5) (باریزه؟)(6) دارند. در میان نویسندگان عصرش، تنها مسعودی فهرستی از شاهان فرنگی، از کلوویس(7) تا لویی چهارم(8) به دست می دهد که به گفته ی وی این فهرست مبتنی است بر کتابی که اسقفی مسیحی به سال 328 قمری / 939 میلادی برای حکم ولیعهد (و سپس خلیفه ی) اندلس فراهم کرده بود. مسعودی یک نسخه از این کتاب را به سال 336 قمری / 947 میلادی در مصر به دست آورده بود.
تماس های سیاسی بین فرنگی ها و دستگاه خلافت اندک بود و آثار کمی نیز در این باره بر جای مانده است. مبادله ی مشهور سفارت هایی چند میان شارلمانی و هارون الرشید را تنها از یک منبع فرنگی می توان شناخت؛ با این حال اگر اصولاً چنین سفارت هایی انجام شده باشد، اهمیتی کافی برای جلب توجه وقایع نگاران مسلمان نیافته است؛ زیرا آنان هیچ توجهی بدان ننموده اند. بارتولد(9) در واقع تمام داستان را معتبر نمی داند و آن را رد می کند.15 نخستین گزارش قطعی از سفر یک هیأت فرنگی به بغداد، تاریخ سال 293 قمری / 906 میلادی را دارد، آن گاه که بنا بر کتاب الذخائر و التحف نوشته ی الأوحدی، سفارتی از جانب برتا(10) دختر شاه لوتار دوم لارانی(11) و همسر آدالبرت توانگر،(12) مارکوس(13) ایوری به دربار المکتفی آمد.16 فرستاده که خواجه ای اهل شمال افریقا بود، هدایای گوناگون و نامه ای به خط فرنگی شبیه یونانی، اما مستقیم تر با خود داشت. بعد از قدری جست وجو یک فرنگی را که در دکانی جامه دوزی کار می کرد، یافتند و او نامه را خواند و آن را به یونانی و سپس اسحق بن حنین آن را از یونانی به عربی ترجمه نمود. حدود 80 سال بعد ابن ندیم این مطالب را به مطالب خویش در باب خط فرنگی افزوده و آن را در بحث خود از خط می آمیزد و می افزاید که این خط را اغلب بر شمشیرهای فرنگی دیده است.17
تا دوره های بعد، مهم ترین سیاح مشهوری که در این دوره از سرزمین های اسلامی به اروپا رفته است، ابراهیم بن یعقوب [مدخل] یهودی اندلسی اهل طُرْطُوشه است؛ وی حدود سال 354 قمری / 965 میلادی مفصلاً به فرنگ سفر کرده و به احتمال، نوعی مأموریت رسمی را در سفر خویش برای خلیفه ی اموی قرطبه انجام می داده است. گزارش خود ابن یعقوب مفقود شده، اما از نقل جغرافی دانان دوره های بعد، به ویژه بکری و قزوینی روشن می گردد. این گزارش تنها توصیفی شخصی از اروپای غربی است که جهان گردی از جهان اسلام تا پیدایی نخستین گزارش های عثمانی از اروپا، به دست داده است.
در خلال قرن یازدهم پیشروی مسیحیت در غرب، مرکز و شرق مدیترانه روابط جدیدی را علیه اسلام شکل داد. بیش از دو قرن فرنگی ها و مسلمانان در تماس نزدیک و منظم با یکدیگر بیش تر در نبرد، تجارت، روابط سیاسی و حتی گاه اتحاد بودند. اکنون شناخت فرنگی ها و سرزمینشان برای مسلمانان تنها حاصل کنجکاوی عقلانی نبود، بلکه ضرورت عملی نیز داشت؛ از این رو بسیار قابل ملاحظه است که ببینیم مسلمانان هم چنان توجه اندکی به فرنگی ها نمودند. در شرق، وقایع نگاران مسلمان مطالب بیش تری برای گفتن درباره ی اقدامات نظامی و در مقیاسی کوچک تر سیاسی صلیبیانی که مسلمانان معمولاً آنان را افرنج می خواندند، داشتند، لیکن آنان هم علاقه ی بسیار اندکی به مسائل داخلی دولت های صلیبی و نیز تفاوت های میان ملت های گوناگون صلیبی نشان می دادند و هیچ علاقه ای به خاستگاه ایشان و علت حمله شان به [سرزمین های اسلامی] از خود ابراز نمی کردند. افرادی چون ابن جبیر و اسامة بن مُنقِذ برداشت های شخصی از تماس مسلمانان و صلیبی ها در شرق مطرح نمودند، اما این افراد استثنا بودند و تأثیری بر نویسندگان دوره های بعد نگذاشتند. تنها یک کتاب را ذکر کرده اند که چنین نشان می دهد که گزارشی است از «فرنگی هایی که در این روزگار به سرزمین های اسلام آمده اند»؛ این کتاب نوشته ی حمدان بن عبدالرحیم الاثاربی، از نویسندگان قرن ششم قمری / دوازدهم میلادی است.18 مانند همیشه این کتاب حتی به شکل منقول نیز باقی نمانده است. رشد اصلی شناخت مسلمانان نسبت به اروپا از شرق صورت نپذیرفت، بلکه از غربِ [اسلامی] و آن هم نویسندگان اندلسی، صقّلی و افریقی، مانند ابوعبید بکری، الادریسی، ابن سعید و ابن عبدالمنعم الحمیری شکل یافت. این مؤلفان اطلاعات جغرافیایی کامل تر و دقیق تری را فراهم نمودند که اساس بیش تر گزارش های شرقی متأخری را که به زبان عربی است، تشکیل می دهد.
نخستین اثر موجود اسلامی در باب تاریخ فرنگ جدای از فهرست شاهان مسعودی فهرستی است که [خواجه] رشیدالدین [فضل اللّه همدانی] در تاریخ عمومی خویش، جامع التواریخ فراهم آورده است. مخبر او جهان گردی فرنگی و احتمالاً، راهبی بود که ایلچی درگاه پاپ در دربار ایلخانان مغول ایران بود. رشیدالدین از طریق او توانست از کتاب یک وقایع نگار اروپایی که یان او را مارتین تروپویی(14) معرفی می کند استفاده نماید. این وقایع نگار به مارتین پولونو(15) (م 1278 م) نیز شهرت دارد. رشیدالدین توانست از این منبع که با اطلاعات شفاهی تکمیل شده بود، تاریخی مختصر از امپراتوران دوم مقدس تا البرت اول(16) و از پاپ ها تا بِندیکْت یازدهم(17) گرد آورد؛ هر دو فهرست به درستی [آنها را] همان گونه که در آن روزگار می زیسته اند، وصف می کند.
به نظر می رسد که جدای از دیگر آثار مشابه یا مبتنی بر جامع التواریخ، هیچ مؤلف مسلمان دیگری تا قرن 10 قمری / 16 میلادی درباره ی فرنگ چیزی ننوشته باشد. حتی ابن خلدون آگاه هم مطالب اندکی در باب اروپای مسیحی ابراز می نماید. او صرفا، با احتیاطی آشکار می گوید در این اواخر شنیده است که علوم فلسفی در آن نواحی رونق گرفته است، ولی خداوند به آنچه در آن جا می گذرد آگاه تر است.19 در دوره های اولیه بی تردید مسلمانان دلایل درستی در خودداری از ابراز همان توجه علمی ای که به یونانیان، ایرانیان و هندیان مبذول می کردند، نسبت به فرنگی ها داشتند. اما در قرن هشتم قمری / چهاردهم میلادی این رویکرد به طور خطرناکی منسوخ گردید. حتی رشد سریع روابط تجاری و سیاسی پدید آمده پس از جنگ های صلیبی هم عملاً علاقه ی محدودی را ایجاد کرد. در حدود 741 قمری / 1340 میلادی شهاب الدین العمری دو شاه غربی یعنی پادشاه اسپانیا و فرانسه را در فهرست شاهانی ذکر می کند که با سلطان مصر مکاتبه داشته اند، به علاوه ی جزئیاتی اندک، همراه عنوان درست و رسمِ مخاطب قرار دادن هر کدام از آنها. در نسخه ی تجدید نظر شده ی بعدی با عنوان «تثقیف»، چند نام دیگر افزوده شد، اما قلقشندی فهرستی بسیار کامل تر از دولت ها و حاکمان اروپایی ارائه می کند که حاوی اطلاعاتی در مورد هر کدام از آنهاست.20
عثمانی ها از دیرباز با گروه های گوناگون فرنگی، اعم از بازرگانان، دشمنان، همسایگان و سفیران سیاسی رابطه داشتند. آنان در یونان امیرنشین های فرنگی را تسخیر و به سال 1444 در وارنا(18) شوالیه های فرنگی را اسیر کردند و در جامه های با شکوهشان در سراسر سرزمین های اسلامی تا هرات به نمایش درآوردند.21 در قرن شانزدهم آنان روابط گسترده و پیچیده ای با دولت های اروپایی داشتند. علایق عثمانی ها به اروپای مسیحی تا همه جانبه بودن بسیار فاصله داشت، به طور قابل ملاحظه ای از علایق ملل مسلمان اولیه بیش تر بود. این علایق در اثر تماس های نزدیک تر، سرازیر شدن جهان گردان و نومسلمانان اروپایی به جهان اسلام و گاه در اثر بروز آگاهی فزاینده ی عثمانی از قدرت و ثروت اروپا فزونی یافت.
یک حالت از این علایق، مطالعه ی تاریخ اروپاست که در عین محدودیت قلمرو و تأثیر، می تواند نشان دهنده ی تغییر در بی توجهی تقریبا کامل دوره های اولیه باشد. به سال 580 قمری / 1572 میلادی دو نویسنده که یکی از آنها مترجم و دیگری کاتب بود، به فرمان رییس افندی فریدون بک [مدخل] تحریری ترکی از تاریخ فرانسه از فارامون اسطوره ای(19) تا سال 1560 میلادی فراهم ساختند. این تحریر به شکل نسخه ی خطی منحصر به فردی موجود است. این کتاب با تاریخ الهند الغربی که گزارشی است مقتبس از منابع اروپایی درباره ی کشف دنیای جدید، آغاز گردید و در قرون هفدهم و هیجدهم با شماری از آثار تاریخی و جغرافیایی دیگر که برخی گزارش ها را در باب اروپا به دست می دهند و عمدتا هم از منابع اروپایی اخذ شده اند، ادامه یافت. طی قرن هیجدهم سلسله سفرای عثمانی که به مأموریت هایی در پایتخت های اروپا می رفتند، برخی اطلاعات دیگر اگر چه بیش تر قالبی را فراهم کردند. در مراکش و ایران نیز گزارش های مشابهی از سفر به اروپا عمدتا توسطِ فرستادگان رسمی، به رشته ی تحریر درآمد.22 از هندوستان نیز دو جهان گرد برجسته، شیخ اعتصام الدین و ابوطالب خان [هر دو مدخل] گزارش هایی از سفر خویش به اروپا برجای نهاده اند؛ اولی گزارش خود را در سال های 1765 1766 و دومی در فاصله ی سال های 1799 1803 نگاشته اند. هر دو کتاب به انگلیسی هم ترجمه شده اند.
در فاصله ی قرون شانزدهم تا نوزدهم، در بیش تر کشورهای اسلامی اصطلاح فرنگ به طور عام برای اروپاییان مسیحی متداول گردید، لیکن همان گونه که سامی فراشری(20) توضیح می دهد،23 این اصطلاح به کاتولیک ها و پروتستان ها محدود ماند و روس ها، یونانی ها، بلغارها، صرب ها و دیگر ملل ارتدوکس را شامل نشد. هم چنین این اصطلاح گاه برای چیزهای گوناگونی که دستاورد فرنگی ها به شمار می آیند مانندِ سفلیس،24 توپ (نظامی)، لباس های اروپایی و تمدن جدید نیز به کار می رود.25
اندلس
در نوشته های عرب های اندلس و مغرب، اصطلاح افرنج (هم چنین اغلب افرنجه به معنای دیگر«سرزمین افرنج») به هر یک از مردمان مسیحی اشاره دارد که نویسندگانِ [مسلمان] با آنان آشنایند. اصطلاح متداول تر «روم» یا برای مسیحیانِ شبه جزیره،26 «جلالقه»27 یا «بَشکُنِش» [مدخل] است. به نظر می آید که در این جا تمایزی میان افرنج و روم نباشد و علی رغم این که ممکن است نویسندگانی خاص در کاربرد این دو اصطلاح به شیوه ای دقیق تردید داشته باشند، تمایز آشکار این دو اصطلاح امکان ندارد؛ یقینا نظر نویسندگان در این باب متفاوت است و بدون وجود مدارک مؤید همه ی حالات ویژه، اطمینانی نیست که بتوان بنابر کاربرد اصطلاح افرنجه نتیجه ای قطعی در این زمینه به دست داد. از این روست که ابن الابّار می گوید که به سال 614 قمری / 1217 میلادی افرنج، الکاسردوسال(21) را گرفتند.28 این گزارش در روض المعطار (ذیلِ قجر ابی دانیس) عبارت روم را دارد. نویسنده ی روض القرطاس (ذیلِ سال 614 ق) به سادگی تعبیر العدّو را (که استعمالی عام دارد) می آورد. مسیحیان مورد توجه در این حدود پرتغالی هایی بودند که صلیبی های آلمانی آنان را یاری می کردند. استعمال واقعی نوشته های تاریخی، این فرض طبیعی را که افرنج عمدتا به معنای «فرانک ها»ست، تأیید نمی کند؛ برای نمونه، ابن الخطیب یکی از شاهان مسیحی شمال غرب اندلس را از شاهان افرنجه می داند،29 اما به یورشی بر بلاد الروم اشاره دارد که به طور قطع آن بلاد الروم، ناحیه ی ناربونه(22) است.30 به نظر می رسد که پیش از همه، ابتدا نویسنده ای اندلسی، ابن القوطیه (م 367 ق / 977 م) واژه ی افرنج را به کار برده باشد؛ وی این واژه را برای ساکنان ناحیه ی سرقسطه به کار می برد.31
این ابهامِ واژگانی باعث ابهام در شناخت نیز می گردد، چرا که شاید همین ابهامِ واژگانی نتیجه ی فقدان کنجکاوی باشد که حتی در افرادی که صریحا ادعای عرضه ی اطلاعات را می کنند هم به چشم می خورد. وجود این کمبود نسبی و اطلاعات آشفته ای که این گروه از نویسندگان ارائه می دهند، صحت این نظر را تأیید می کنند که افرنج همان فرانک ها هستند. در طبقات الامم32 [قاضی] صاعد الاندلسی کاربرد آغازین سلسله روایاتی را می بینیم که اصطلاح «الارض الکبیره» را برای منطقه ی شمال کوه های پیرنه استعمال کرده اند و این ویژگی، آنها را از دیگر روایات متمایز می سازد. صاعد «افرنجه العظمی» را با الارض الکبیره یکسان می گیرد، ولی آن را از اِفرانسه جدا می کند. بکری (زنده در 460 ق / 1067) معاصر صاعد و دیگر نویسندگان پس از وی، مانند عبدالمنعم الحمیری از اصطلاحات مشابهی استفاده می نمایند، لکن اشاره به اِفرانسه را حذف می سازند.33 گویا این سنتی محلی است که ربطی به شرق ندارد، اما گروه عمده ی دیگری از روایات هستند که ابتدا در آثار مسعودی متجلی می گردد.34 مطالب قابل ملاحظه ی گزارش مسعودی عبارت است از این که افرنج غیر از جلالقه اند؛ یعنی آنان ساکن شبه جزیره نیستند و یا پایتختشان پاریس است. هم بکری35 و هم عبدالمنعم اطلاعات مسعودی را با مطالبی برگرفته از منبعی ناشناخته مورد استفاده قرار می دهند، ولی هیچ یک از این دو نویسنده مطالب مسعودی را به شیوه ای دستکاری نمی کنند که خواننده را مجاب سازد که مطالب فوق روز آمد شده و یا با اطلاعات دیگری مقابله گردیده اند؛ بنابراین هرچند مدخلِ افرنجه در الروض المعطار به شیوه ای منطقی گزارشی منسجم از فرانسه به دست می دهد، مدخلِ بوردیل (بوردو)(23) به گونه ای دقیق این شهر را در جلّیقیه دانسته، می گوید که بارسلونا اقامتگاه شاه افرنجه است. هیچ کدام از گزارش های باقی مانده از جهان گردان مسلمان چون غزال، طرطوشی، ربیع بن زید مشهور به رِسِموندو(24) اطلاعاتی درباب افرنج / فرانک ها ارائه نمی کنند.
تصویری که از اروپای غربی شکل می یابد، تصویری است از سرزمینی وسیع، سرد، اما حاصل خیز که از جانب شمال تا آن جا که سکونتگاهی هست، امتداد دارد؛ این سرزمین از طرف شرق نیز به کوه ها و جنگل هایی محدود می گردد که صقالبه در خود آنها و ورای آنها اقامت گزیده اند. افرنج مسیحی علی رغم عادات کثیفشان جنگ جویانی قوی و خوب اند. از دیرباز آنان مردمان پادشاهی به شمارند که پایتختش پاریس یا لیون است و یا این که بوده است. این تصویر چنان مبهم و ناقص است که انسان حق دارد تردید کند که آیا آثار موجود، اطلاعات مسلمانان اندلس را از اروپای غربی دقیقا نشان می دهند!
پی نوشت ها:
1. این گفتار ترجمه ی مقاله ی Ifrandj مندرج در Encyclopeadia of Islam، چاپ دوم است. مترجم عنوان این نوشتار را «فرنگی ها» نهاد؛ چرا که به گمان وی این اصطلاح برای ما فارسی زبان ها آشناتر است. بخش اول مقاله ی نوشته ی برنارد لوئیس (B.Lewis) و بخش دوم آن (اندلس) نوشته ی ج. ف. پ. هاپکینز (J.F.P. Hopkins) است.
2. ر.ک: اندلس، جِلّیقیه، [در دایرة المعارف اسلام] و ادامه ی این گفتار.
3. ر.ک: صقالبه، [در دایرة المعارف اسلام].
4. ر.ک: مجوس، بخش 2، در دایرة المعارف اسلام.
5. geographikê hyphêgêsis.
6. درباره ی این اقتباس و بررسی شیوه ی خوارزمی، ر.ک: برنارد لوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه ی م. قائد، ص 186 نیز، یگناتی یولیانوویچ کراچکوفسکی، تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ص 77.
7. B.G.A. , vi, 90.
8. Ibid, P 155.
9. Ibid, P 153 - 4.c.cahen, Ya-t-ileudes Rahdánites?, in REJ, ivesér, iii (cxxiii), 1964, P 499 - 505,
وی در این نوشتار تردیدهای مستندی را درباره ی این ماجرا بیان می دارد.
10. B.G.A., vii, 85.
11. Ibid, P 127 - 130;
هم چنین ر.ک: رومیه، در دایرة المعارف اسلام.
12. برای بحثی دقیق از این نوع اسرای آزاد شده، جاسوسان عرب در روم و سفارت هایی که همگی منجر به کسب اطلاعاتی از اروپا شده اند، ر.ک: کراچکوفسکی، همان، ص 110 104؛ لوئیس، همان، ص 121 مترجم.
13. 3 / 66 67، 69 72، تصحیح و ترجمه ی شارل پلّا (ch. Pellat) ر.ک: ص 910 911، 914 916.
14. B.G.A. viii, P 22 - 176 .و غیره
15. Socineniya, vi, Moscow 1966, 342 - 64, = khristianskiy Vostok, i (1912), 69 - 94;
برای نظری مقابل این نظریه ر.ک:
F.W. Buckler, Harunu'l-Rashid and charles the Great, Camlbridge 1931; قس, F.F.Schmideدر Isl, iii (1912), 409 - ؛؛; Barthold, Soc, vi, 432 - 61 = khrist. Vostok, iii (1927), 233 - 5; S. Runciman, Charlemagne and palestine, در English Historical Review, 1 (1935), 606 - 19;
ماجد خدّوری، الصلات الدبلوماطیقیه بین هارون الرشید و شارلمان؛
G.Musca, carlo magno ed Harunal - Rashid, Bari 1963.
16. M.Hamidullah, Embassy of Queen Bertha to caliph al - Muktafi billa in Baghdad 293 / 906, در J. Pak. His. soc., i (1953), 272 - 300; همو درIslam Tetkikleri Enstitüsü Dergisi, ii (1956 - 7), 115 - 45; G. Levi Della vida, la corrispondenza di Berta di Toscana col califfo Muktafi, درRivista Storica Italiana, lxvi (1954), 21 - 38 = همو , Aneddoti e svaghi arabi e non arabi, Milan - Naples 1959, 26 - 44.
17. ابن ندیم، فهرست، تصحیح گ. فلوگل (G.Flügel) ص 20؛ درباره ی شهرت فراوان شمشیرهای اروپایی میان مسلمانان، ر.ک: ا . زکی ولیدی، [طوغان]،
Die Schwerter der Germanen nach arabischen Berichten des 9 - 11 Jahrhunderts, در ZDMG, ×c (1936), 19 - 37.
ابن ندیم در بحث خویش، خط فرنگی ها را با خط روسی ها مقایسه می کند، ولی گزارش وی از سفر فرستاده ی برتا تا اندازه ای با آنچه نویسندگان آورده اند و ما نیز آن را ترجمه نمودیم، متفاوت است. ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، تصحیح ر.تجدّد، مترجم.
18. ابن مُیَسَّر، اخبار مصر، تصحیح ه . ماسه (H.Massé)، منقول در
F.Rosental, A history of Muslim historiography2, Leiden 1968 , 62.
19. مقدمه، تصحیحِ کاترمر (Quatremère) ج 3، ص 93، ترجمه ی
Rosenthal, iii, 117 - 8.
20. عُمری، التعریف بالمصطلح الشریف، ص 60 65؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج 8، ص 33 53.
21. قس: فقراتی که ز.و. طوغان در
Türk Dili ve Edebiyati Dergisi, iii (1930). 535.
این که عثمانی ها توانسته باشند، اسرای خویش را در هرات و حدود آن نمایش دهند، محل تردید است. مترجم.
22. در باب گزارش های ترکی، ر.ک:
Babinger, 323 و به بعدKoray2,196 - 7;
در باب گزارش های فارسی،
Storey, i/2, 1066 - 71, 1153, 1195;
در باب جهان گردان مراکشی،
H. Pérès, L'Espagne. vue Par les voyageurs musulmans de 1610 à 1930, Paris, 1937, 9 Hesperis Zamuda, ;در جاهای متعدد
هم چنین ر.ک: سفیر و سفارتنامه [در دایرة المعارف اسلام]، برای ملاحظه ی بحثی دقیق و نقادانه درباب گزارش های فارسی ر.ک: عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب 158 به بعد، مترجم.
23. قاموس الاعلام، ذیل مدخل «فِرِنک».
24. همان، آبله فرنگی، مترجم.
25. ر.ک: تَفَرْنُجْ.
26. منظور شبه جزیره ی ایبری است. مترجم.
27. ر.ک: جلّیقیه، [در دایرة المعارف اسلام].
28. حلّه [السیراء]، ج 2، ص 290.
29. اعمال [الاعلام]، ج 2، ص 23.
30. اعمال [الاعلام]، ج 2، ص 11 12.
31. [تاریخ افتتاح الاندلس]، ص 133.
32. قاضی صاعد الاندلسی، طبقات الامم، ص 85.
33. بکری، جغرافیة الاندلسی و الأروبا، تصحیح عبدالرحمن الحاجّی، ص 66 67؛ الروض المعطار، ذیل مدخل «افرنجه».
34. مروج، ج 3، ص 67؛ تصحیح و ترجمه ی پلّا، ص 911.
35. بکری، همان، ص 137 به بعد.
منابع:
- I. Guidi, "l'Europa occidentale negli antichi geografi arabi," in Florilegium Melchior de vogüé, Paris 1909, 263 - 9.
- B. lewis, "The Muslim discovery of Europe," in BSOAS, xx (1957), 409 - 16.
- Idem, Masudi on the kings of the Franks, in Al-Masudi millenary Commemoration volume, Aligarh 1960, P 7 - 10.
- Idem, "The use by Muslim historians of non-Muslim Sources," in B.Lewis and P.M.Holt, Historians of the Middle East2, London 1964, P 180 - 91.
- D.M. Dunlop, The British Isles, according to medieval Arabic authors, in IQ, iv (1957), 11 - 28.
- T. lewicki, "Die Vorstellungen arabischer Schriftsteller des" 9. und 10. Jahrhunderts von der Geographie und von den ethnischen verhältnissen Osteuropas, in Isl., xxxv (1959), 26 - 41.
- Idem, L'apport des sources arabes mediévales (Ixe-xe siecles)à la connaissance de l'Europe centrale et orientale, in L'occidente e l'Islam nell'alto medioevo, i, Spoleto 1965, 471 ff.
مجموعه ای از مقالات عبدالرحمن علی الحاجی درباره ی روابط بین امویان اسپانیا و اروپای مسیحی در
IQ, ix (1965), 46 - 55; x (1966), 19 - 25 and 84 - 94; xi (1967), 129 - 36 xiii (1969), 26 - 113.
- Rashid al-Din Fadl Allah, kitab Tárikh-i Ifrandj (Historie des Francs), ed. with French translation by K.Jahn, Leiden, 1951.
- H.Lammens, correspondance diplomatique entre les sultans mamlouks d'Egypte et les puissnces chrétiennes, in Roc, ix (1904), 151 - 87.
- E.Ashtor, checosa sapevanoi geografi arabi dell' Europa Occiden tale?, in Riv. stor. It., lxxxi / 3 (1969) 453 - 79.
1 دانشجوی دکتری تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه تهران.
2.engamelrahC
3.ymelotP
4.noxaS - olgnA
5 .ariwaB
6 .aziraB
7 .sivolC
8 .VI siuoL
9 .dlohtraB
10 .ahtreB
11 .eniarroL fo II riahtol gniK
12 .hciR eht trebladA
13 .éervI fo siuqraM
14 .uapporT fo nitraM
15 .sunoloP nitraM
16 .I treblA
17 . I× tcideneB
18 .anraV
19 .dnumaraF yradnegeL
20 .irehsarF imàS
21 .las od recáclA
22 .ennobraN
23 .)xuaedroB( lidruB
24 .odnummeceR