تطور علوم طبیعی
مردم عرب، پیش از ظهور اسلام، از علم طب بی بهره بودند و آنچه به
نام طب یاد می شد، چیزی جز اطلاعات ساده و غیر علمی ناشی از تجربیات عامیانه نبود
.
اما پس از ظهور اسلام، در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، پزشکان
مسلمان، علم طب را متحول کردند، و نه تنها آن را از آمیختگی به سحر و جادو پیراسته
ساختند، بلکه بر خلاف اطبای یونانی که بیشتر روش نظری و فلسفی را در طب به کار
می بردند، روش تجربی را در پیش گرفتند و موفقیت های بزرگی به دست آوردند .
در مباحث پیشین یادآور شدیم که اقوام عرب، نخست چندان معلوماتی از
علوم بشری نداشتند . آنچه در میان اعراب، از علم و معرفت وجود داشت، مقداری علم طب
بود و اندکی نیز درباره جوشناسی (انواء) معلومات داشتند .
مورخان علم از تعدادی انگشت شمار از اطباء (که معلومات ساده ای از
علم طب داشتند) در میان عرب گزارش می دهند . از جمله اطبای زمان پیامبر صلی الله
علیه و آله، حارث بن کلدة ثقفی بود که آشنائی با طب ایران و یمن داشت . «ابن ابی
رمثر تمیمی » و «ابحر بن ماهر» نیز از اطبا بودند که در زمان عمر بن عبدالعزیز
زندگی می کردند (1) .
در قلمرو جو و فضاشناسی نیز، احمد بن داود دینوری، کتابی دارد که
درباره «انواء» و معلومات عرب درباره فضا، «انواء» ، مجرای وزش بادها، و تفصیل
زمانها در ایام سال، در این مورد گزارش می دهد (2) .
اما وقتی اسلام آمد، تحول شگرفی در ذهنیت عرب مسلمان پیدا شد و
آفاق اندیشه وی در مطالعه هستی و آیات آفاق و النفس، گسترده گردید تا اینکه در
زمان «خالد بن یزید» اموی طلائع فکر یونانی و (علم هیلینی) در جهان اسلام روشن شد
و مقدمات ترجمه علوم بیگانه فراهم گردید .
با روشن اندیشی و سماحت و استفاده از علوم بیگانگان که خلفای
بنی عباس به خصوص مامون الرشید، از خود نشان دادند، می توان گفت جهان اسلام از
ذخائر فکری صاحبان اندیشه بهره مند گردید و به این ترتیب پایه اساسی تمدن اسلام بر
زیربنای اندیشه آزاد و معلومات فراوان پی ریزی شد .
این روش تا اواسط قرون میانه، دوران حمله مغول در جهان اسلام ادامه
داشته است و از این جهت بوده است که در نظر متفکران، قرن چهارم و پنجم هجری، عصر
طلائی تمدن اسلامی نامیده شده است .
چنانکه در تقسیم بندی علوم توسط «ابن خلدون » آمده بود، علوم نزد
مسلمانان بر مبنای علوم شرعی و علوم عقلی تقسیم بندی می شد و اگر بنای بخش اول،
اسلام و معلومات آن باشد . قطعا بخش دوم از ذخائر اندیشه بشری حاصل شده و در دست
مسلمانان تحول و تطور یافته است .
اینک در دنباله بحث از سیر اندیشه علم و معرفت در تمدن اسلامی، به
مباحثی هرچند کوتاه پیرامون تطور علوم طبیعی می پردازیم:
مهمترین علومی که در این تقسیم بندی مدنظر قرار می گیرند،
عبارت اند از:
1 . علم طب .
2 . داروسازی - صیدله .
3 . شیمی (کیمیا) .
4 . علوم طبیعی .
5 . علم موسیقی .
6 . علوم ریاضی و فروعات آن .
1 . علم طب
در نظر پیشینیان، هر نوع مرضی، معلول نفوذ ارواح شریره در بدن
انسان یا در بخشی از جسم آدمی، تلقی می گردید . امراض، نوعی نفرین و لعنت آفت
آسمانی بود که به زمینیان در برابر کارهای زشتی که انجام داده بودند، می رسید . در
نتیجه، برای شفاء و معالجه امراض، راهی به جز از طریق تعویذ و افسانه خوانی، سحر و
جادو و طرد ارواح شریره وجود نداشت . طبیعی است که این نوع معالجه، نوعی سحر بود .
و طبیعی است که ساحر، طبیب تلقی می گردید و شاید طبیبان از تبار ساحران انشعاب
می یافتند .
شاید، هیچ استبعادی نداشته باشد که یکی از معانی «طب » همان «سحر»
باشد . و مطبوب در زبان عرب، همان مسحور، و «سحر شده » باشد . و واژه «طاب » به
معنی ساحر که طب را در معالجه امراض استخدام کرده است، به کار می رود .
در فرهنگ لغات عرب از جمله «منجدالطلاب » (3) و لسان
العرب ابن منظور به این معنا انتشار شده است . جالب اینکه در بعضی احادیث منسوب به
پیامبر نیز ماده «طب » به معنی سحر آمده است . در حدیث آمده است: «فلعل طبا اصابه
ای سحرا» «شاید به او سحر رسیده است » . یا: «انه مطبوب ای مسحور» «او سحرزده شده
است » (4) .
گرچه از منظر احادیث، بسیار بعید است که طب، نوعی سحر به حساب آید
اما به هرحال چنین استعمالی در بیان آنها نیز به کار رفته است .
و از اینجهت است که علم طب، با سحر و ساحری پیوند می خورد . این
نوع تلقی از علم طب، حتی در اروپا نیز، شیوع داشته است . تا آنجا که به مدت
طولانی، اطباء و پزشکان، بیماران خود را به طریق سحر و ساحری معالجه می کردند، تا
اینکه اروپائیان با مسلمانان آشنا شدند . و با تطور علم طب که مسلمانان بدان
دست یافته بودند، آشنا گشتند و از این طریق و از راه ترجمه کتابهای طب اسلامی،
اروپائیان به علل واقعی امراض و بیماریها آگاهی یافتند (5) .
صبغه طب یونانی
اگر طب قدیم در پیش بیشتر ملل جهان از اختلاط سیطره سحر و اوهام،
رنج می برد، اما طب در نزد یونانیان بمانند دیگر علوم، رنگ فلسفی و نظری داشت .
همگان می دانند که روش معرفتی یونانیان چنین بود . جنبه تجربی و عملی و آزمایشی
موضوع مورد مطالعه، در جنبه نظری و تاملات انتزاعی فلسفی، هضم می شد و از طریق
استنتاج عقلی محض، پدیده مطلوب خود را نتیجه می گرفتند .
طبیعی است که اگر این روش در زمینه علوم نظری، سبب فائده ای باشد،
هرگز در مورد علوم تجربی محض بمانند علم طب، ارزشی ندارد .
دسته بندی منطقی بیماریها و تعلیل فلسفی آنها و تصور و ترسیم آنها،
بر اساس تجرید عقلی خالص، تجمید و خشکاندن طب در قالبهای جامد است و تغافل و تجاهل
به جزئیات فراوان موضوع که علم طب از آنها مستغنی نیست سبب عدم پیشرفت و زایائی
علم می گردد . قطعا این روش، ضررش، کمتر از فروغلتیدن طب در اوهام سحر و شعبده و
افسونگری های اصحاب سحر نیست .
در قرن پنجم پیش از میلاد سقراط Hippocrate ، در مورد خطر این روش
تحلیلی در تفسیر بیماری، هشدار داد و به دنبال او، افلاطون و ارسطو، روش فلسفی
تحلیل بیماری را دنبال کردند و حدسیات فلسفی و نظریات عقیم عقلانی را در تحلیل
پزشکی رواج دادند، چنانکه هیچ جائی برای تجربیات علمی که در پزشکی کمال ضرورت را
دارد، باقی نگذاشتند .
این روش (عقلانی - فلسفی) در دوره «جالینوس » قرن دوم بعد از
میلاد، به اوج خود رسید . جالینوس بنای علوم را بر پایه منطق ریاضی و روش هندسی،
بنا نهاد و این روش جالینوس در تحلیل فلسفی بیماریها، مدتها طول کشید تا به یک
نظام فکری موروثی، بدل گردید و در محافل علمی و طبی به عنوان اصل مسلم پذیرفته شد (6)
.
طب در میان عرب
اعراب، علیرغم سیطره و تسلط سحر بر علم پزشکی، در جاهلیت به بسیاری
از امراض شناخت داشتند و با خواص غذاها، داروها و راههای معالجه آشنا بودند (7)
. اما این معلومات بسیار محدود بوده و در نتیجه ممارست و تجربیات زیاد، آنها
را به دست آورده بودند اما فاقد هرگونه پایه نظری و علمی بودند .
آغاز فتوحات اسلامی
وقتی فتوحات اسلامی شروع شد و مسلمانان توانستند، با دیگر ملتها،
ارتباط داشته باشند و بر منابع علمی ملل بیگانه دست یابند، آنها دانشمندان طبی
ایرانی را از دانشگاه جندیشاپور، استخدام کردند و در زمینه علم پزشکی فرآورده های
طبی یونانی، ایرانی و هندی را، جمع آوردند .
در این مرحله، علم پزشکی، همچنان آغشته به اوهام سحری، نظریات
فلسفی و احیانا تجربیات پراکنده بوده است . اما مسلمانان عطش علمی خود را با
معجونی این چنینی، اشباع می کردند . لکن کم کم با گذشت زمان و با تجربیات گرانبها،
آنان، راههای درست علم طب را از روشهای نادرست تفکیک کردند و توانستند به جهت
مهارتهای علمی و تجربیات زیاد، بر تجربه خود بیافزایند و با انواع مشاهده و آزمایش
به وحدت استدلال و برهان بر مبنای قانون علیت، راه یابند (8) .
ابتکارات مسلمانان در طب
از ابتکارات اطبای اسلامی که در راه معالجه بیماران به کار بردند،
تبدیل معالجه با دواهای گرمازا به روش معالجه از طریق دواهای سردمزاج است . مثلا
امراض فلج، رعشه و سستی اندام را از راههای: فصه، رژیم غذائی، تر کردن، معالجه
می نمودند . این روش را اولین بار «ابو منصور صاعد» طبیب بغدادی، به کار برد (9)
.
پزشکان مسلمان، نخستین گروهی بودند که «ینیج » (داروی بیهوشی) در
جراحی به کار بردند . و از ابزار و ادوات جراحی به فراوانی در عمل جراحی استفاده
می کردند و از روده های حیوانات در دوختن جراحات استفاده می کردند (10) .
بیمارستانها
مارستان یا بیمارستان واژه فارسی است که بیماران در آنجا معالجه
می شوند اما مارستان یا بیمارستان، در تمدن اسلامی به دانشکده های پزشکی و
بیمارستان گفته می شد زیرا در آن جا، علم طب نیز تعلیم می گردید .
مسلمانان، شکل و ساختار بیمارستان را از ایرانیان یاد گرفتند و
آنها را به سبک بیمارستان جندیشاپور به وجود آوردند .
اعراب در جاهلیت، بیمارستان نداشتند . در ایام جنگ خندق، رسول خدا،
خیمه ای در مسجد مدینه برای رفیده (زنی که جراحات را می بست) بر پا کرده بود و چون
سعد بن معاذ مجروح شد، او را نزد رفیده فرستاد .
نخستین بیمارستان را در اسلام، ولید بن عبدالملک (وفات 88) ساخت .
او پزشکان را در آنجا اسکان داد . آنگاه به حبس جذامیان پرداخت و دستور داد، مردم
با آنان آمیزش و اختلاط نداشته باشند (11) .
در روزگار عباسیان، بیمارستان زیاد شد (به خصوص در بغداد و شهرهای
بزرگ بصره، کوفه، ری و غیره) و از کسانی که به تاسیس بیمارستان همت گماشتند
«هارون الرشید» (193 م) بود .
«خالد برمکی » که خود اهل علم و دانش بود . و علاقه داشت که طب
هندی و اطبای آنان را به بغداد منتقل سازد، بیمارستانی ساخت و یک طبیب هندی به نام
«ابن دهن » به ریاست آن منصوب کرد و او اول کسی است که طب را از زبان هندی به زبان
عربی ترجمه کرده است (12) .
به دنبال آن «المقتدر عباسی » (306 ه) نیز در این راه اهتمام ورزید
و پس از او «معزالدوله دیلمی » در سال 355 و برادرزاده «عضدالدوله » در سال 372 در
بنای بیمارستان و شفاکده، کوشیدند .
مدتی نگذشته بود که روند بیمارستان سازی در جهان اسلام، نضج گرفت و
دیگر شهرها به بغداد پیوستند . «فتح بن خاقان » (247 ه)، وزیر «متوکل » در فسطاط،
بیمارستانی تاسیس کرد که به بیمارستان مغافر مشهور گردید .
وقتی که «ابن طولون » در 259 به مصر مسلط شد، بیمارستانی به نام
خود ساخت و برای بنای آن 000/60 دینار خرج کرد و شرط کرد که در آنجا هیچ سربازی و
غلامی، معالجه نشود، بلکه این بیمارستان مخصوص بیماران عمومی و دیوانگان و دیگران
باشد (13) .
هنوز قرن سوم تمام نشده بود که بیمارستانهائی در مکه، مدینه و دیگر
شهرها ساخته شد .
در خلال قرن چهارم «المقتدر عباسی » و وزرای او، بیمارستانهائی در
بغداد و اطراف آن ساختند . «علی بن عیسی وزیر» ، بیمارستانی، در 302 بنا کرد .
«ابن الفرات » وزیر عباسی در سال 302 بیمارستانی به نام خود ساخت و همزمان
بیمارستانهائی در ری، نیشابور و دیگر شهرها، بنا گردید .
در اواسط قرن چهارم (346) کافور اخشیدی در مصر
بیمارستان (المستشفی الاسفل) را بنا کرد . عضدالدوله به سال 368 بیمارستانی در
بغداد در جانب غربی بنا کرد و 34 جراح شکسته بند، حجامت کن، پزشکان عادی، بر آن
گماشت . این بیمارستان سرآمد همه بیمارستانهای یادشده بود . او برای پزشکان رئیس
تعیین کرد که او را «ساعور» می نامید (14) .
زمانی که فاطمیان بر مصر مسلط شدند و بر «اخشیدیها» پیروز آمدند، و
به بنای جامع «الازهر» و «قاهره » پرداختند در جنب جامع «بیمارستان القشاثین » را
ساختند . چون حکومت به «ایوبیان » رسید، «صلاح الدین » بیمارستان «ناصری » را در
قاهره و بیمارستان «عظیمی » را در اسکندریه تاسیس کرد .
در دولت ممالیک، سلطان قلاوون، بیمارستان «منصوری » بزرگترین و
مجهزترین بیمارستان را بنا کرد . و به این ترتیب در کلیه کشورهای اسلامی: شام،
عراق، سوریه، فلسطین و انطاکیه بیمارستانهایی به وجود آمد (15) .
المستشفی النقال
بیمارستان سیار
بیمارستان گردان یا محمول به ادویه و اغذیه مجهز بوده است و به
مناطق دور فرستاده می شد (در مورد بیماریهای واگیر) و همین طور برای معالجه
بیماران در زندانها از این بیمارستانها، استفاده می گردید .
نخستین کسی که این کار را به صورت رسمی و دیوانی مرسوم کرد: علی بن
عیسی بن الجراح وزیر بود که مدتی وزارت خلیفه المقتدر (320 ه) را داشت و او این
کار را به اشاره سنان بن ثابت بن قره (وفات 335) انجام داد (16) . این
نوع بیمارستان، بعدها، همراه همه خلفا به وجود آمد، و گسترده گردید .
در همه پ بیمارستانها، نظم خاصی حاکم بود و بیماران از هر گروه و
فرقه و طائفه ای بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب امداد می شدند . بیمارستان به
بخشهای ویژه تقسیم می گردید و هر بیماری در سالن ویژه قرار داشت و پرستاران با
ادویه ویژه، آماده معالجه بیماران بودند . تجزیه خانه ها، داروخانه ها، بخش
سرپائی، مطبخها، حمامها، کتابخانه ها، مسجدی برای نماز و سالنی برای مطالعه وجود
داشت .
مناظر دل انگیزی برای قسمت بیماران روحی به بیمارستان پیوسته بود .
بیماران از زن و مرد، غنی، فقیر، آزاده، برده، در آنجا رایگان معالجه می شدند . به
بیماران بهبود یافته، هنگام خروج از بیمارستان مبلغی می دادند تا بلافاصله برای
تحصیل غذا، محتاج کار نباشد . بیمارانی که به بی خوابی مبتلا بودند، به موسیقی
ملایم و قصه گویان حرفه ای گوش می دادند و احیانا کتابهای تاریخی برای مطالعه
دریافت می داشتند .
در اغلب شهرهای اسلامی نیز برای مراقبت دیوانگان، تیمارستانهائی
ساخته بودند . این گونه هایی از آثار تطور علوم طبیعی در تمدن اسلامی در قرن پنجم
بود (17) .
پی نوشت:
1) قاضی صاعد - التعریف بطبقات الامم، ص 212، چاپ میراث مکتوب .
2) همان، ص 207 .
3) منجدالطلاب، ماده طب، ص 330، ترجمه محمد بندر دیگی، انتشارات
اسلام، 1364 .
4) ابن منظور، لسان العرب، ماده «طبب » ، ج 1، ص 554، نشر
ادب الحوزه، 1405ه ق .
5) دکتر محمد عبدالرحمن مرحبا، تاریخ العلوم عند العرب، ص 91 و 92،
دارالکتب اللبنانی، بیروت، 1970 .
6) دکتر مهدی، محقق به آگاهیهائی درباره جراحی در اسلام، ص 204،
ظهوری، 1369 .
7) قاضی صاعد، التعریف بطبقات الامم، 212، چاپ جدید .
8) دکتر مرحبا، تاریخ العلوم عند العرب، ص 93 و جرجی زیدان، تاریخ
التمدن الاسلامی، ج 3، ص 202، دار مکتبة الحیاة، بیروت، 1967 .
9) ابن ابی اصبعه، طبقات الاطباء، ج 1، ص 232 .
10) جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج 3، ص 202، و مهدی محقق،
آگاهیهائی درباره جراحی در اسلام، بیست گفتار، ص 212 .
11) عمر فروخ، تاریخ العلوم عند العرب، ص 292 .
12) ابن الندیم، الفهرست، ص 245 .
13) احمد عیسی بیگ، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام، ص 90، دمشق
1939 .
14) جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج 3، ص 207 .
15) احمد عیسی بیگ، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام، ص 91 .
16) دکتر علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن اسلام، ص 203، نشر بنیاد، 1365
.
17) احمد عیسی بیگ، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام، ص 141 و 142،
دمشق 1939 .