شکی نیست که تروریسم به هر شکل و به هرانگیزه ای که باشد، محکوم و
مردود است و از پدیده های بسیار زشت و نفرت آور می باشد . محکومیت تروریسم اختصاص
به کشور یا دولت و ملت یا پیروان مذهب و کیش خاصی ندارد، بلکه امروز می بینیم
حوادث تروریستی که اتفاق می افتد، همه آن را محکوم می کنند . اما متاسفانه پس از
حادثه تروریستی بیستم شهریور (11 سپتامبر) در آمریکا که رئیس جمهوری این کشور، پیش
از هرگونه بررسی و شناسائی عامل یا عاملان انفجار، لبه تیز حملات خود را متوجه
مسلمانان کرد و از جنگ های صلیبی سخن به میان آورد، مسلمانان مورد اتهام قرار
گرفتند و توپخانه های رسانه های تبلیغاتی پرقدرت غربی و صهیونیستی، بر ضد اسلام و
مسلمانان شروع به کار کردند که هنوز هم ادامه دارد . این امر، جو بسیار مسموم و
ناامنی را برای مسلمانان به ویژه در آمریکا به وجود آورده و هم اکنون مسلمانان
ساکن کشورهای غربی در وضع دشوار و ناامنی بسر می برند . محافل صهیونیستی و برخی
دولت های غربی کاری کرده اند که در هرگوشه ای از دنیا که حادثه ای - هرچند کوچک -
از این قبیل می افتد، بی درنگ انگشت اتهام به سوی مسلمانان دراز می شود! از این
نظر می توان گفت مسلمانان، قربانی بزرگ تروریسم در جهان هستند! . مگر منطقی است که
اگر چند نفر از پیروان یک کیش یا یک مرامی، خطایی مرتکب شدند، آن را به همه پیروان
آن تعمیم دهیم و همه را محکوم کنیم؟ مثلا آمریکا یک کشور مسیحی است و «جرج بوش »
یک مسیحی به شمار می رود، اما آیا قلدرمآبی های او را می توان به حساب همه کشورهای
مسیحی مانند فرانسه - که با سیاست های یک جانبه نگر آمریکا مخالف است - و بسیاری
دیگر از کشورهای اروپایی گذاشت؟ آیا چون تک تیرانداز آمریکایی (شکارچی انسانهای
بی گناه و عادی) که در روزهای اخیر دوازده نفر از شهروندان آمریکایی را هدف قرار
داد، آمریکایی و مسیحی بوده می توان همه آمریکایی ها را متهم به اعمال تروریستی
کرد؟ آیا عمل تروریستی دانشجوی آمریکایی را که اخیرا چند تن از استادان خود را با
شلیک گلوله به قتل رساند، و سپس خودکشی کرد، می توان به همه آمریکایی ها تعمیم
داد؟! بی شک پاسخ منفی است .
نکته مهم دیگری که سیاستمداران آمریکا و گروهی از کشورهای دیگر به
آن توجه نمی کنند یا نمی خواهند بکنند، ریشه یابی تروریسم و مبارزه اصولی و
ریشه ای و همگانی با این پدیده است . چنانکه بسیاری از رهبران و سیاستمداران
واقع بین دنیا تذکر داده اند، تروریسم «علت » نیست، بلکه «معلول » و بازتاب است، و
باید علت آن را از بین برد . علت و ریشه تروریسم را اعمال تبعیض و فشار، سلب
آزادی، سلطه قدرت های خارجی بر مقدرات برخی ملتها، محرومیت ها و امثال اینها تشکیل
می دهد، و تا این عوامل از بین نرود، هرگز مبارزه با تروریسم به جایی نمی رسد .
مثلا در مورد دو آمریکایی تروریست که از آنها یاد شد، آیا غیر از فرهنگ خشونت رایج
در آمریکا می توان ریشه دیگری برای عمل آن دو تصور کرد؟! شکارچی دوازده شهروند
بی گناه آمریکایی، با گروه «القاعده » ، ارتباط نداشته، بلکه - طبق گزارشها - از
تفنگداران ماهر آمریکا بوده که در جنگ «خلیج فارس » شرکت داشته است! .