علم و اندیشه در تمدن اسلامی (۹)

با توجه به منطق قرآن جهت کسب شناخت و معرفت، باید ملاحظه کرد که چه روش علمی در قلمرو کدام علمی، کارآیی دارد؟

روح فرهنگ و تمدن اسلامی

با توجه به منطق قرآن جهت کسب شناخت و معرفت، باید ملاحظه کرد که چه روش علمی در قلمرو کدام علمی، کارآیی دارد؟

جامعه شناسان می گویند: جامعه ها و تمدن ها نیز بمانند آدمی، دارای روح هستند . هر تمدنی و فرهنگی که در مجموع، ابعاد مادی و معنوی جامعه را نشان می دهند، با تمایز مؤلفه های فکری و فرهنگی خود روح خاصی دارند که در روند زمان و حیات اجتماعی خود، آن روح را تحقق می دهند و به ظهور می رسانند .

آیا این روح فرهنگی، همان «وجدان جمعی » است که مثلا «امیل دورکیم » مطرح می کنند . آیا منظور از روح فرهنگی فضای خاص فکری - فرهنگی و روش زندگی و متد آموزشی و تربیتی است که با الهام از اصول اساسی آن، فرهنگ و جامعه پدید می آید و نسل ها و فرزندان آن جامعه را می پروراند؟!

شاید منظور از «روح فرهنگی » این معنای دوم باشد که مثلا در فرهنگ و جامعه های مختلف، چنین روح فرهنگی به چشم می خورد .

علمای تربیت، کارشناسان امور پرورشی، اهداف خاصی را در نظامهای تربیتی جهان ارائه می دهند مثلا:

«سقراط » هدف و روح فرهنگ تربیت را «عشق به زیبائی » و افلاطون «روح فرهنگ » را جنگ علیه زشتی و تصنع و ساختگی می داند (1) .

اصولا روح فرهنگ و تربیتی یک جامعه و تمدن، در رابطه با سیستم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن می باشد و قسمتی از «فلسفه عمومی » آن اجتماع است . از این جهت، روح فرهنگی جهان غرب پرورش یک وطن پرست، وطن دوست در آلمان، حفظ وحدت ملی در فرانسه، حفظ تمرکز و وحدت ملی در بریتانیا: پرورش فرد و ایجاد مسئولیت فردی و درک تربیت کودکی است (2) . این روح فرهنگی در عرصه فلسفه هندی و آئین بودائی، کارما ( (Karma ، تناسخ، پیوستن جزء به کل; و در عرصه مسیحیت، محبت و فداکاری است و در دید ژاپنی، ملت خواهی و وطن دوستی است و از این جهت است که فرهنگ ژاپن، امروزه، احساس ملت خواهی و حفظ سنن اجتماعی خود را همراه و همگام با تحولات صنعت و تکنولوژی، عجین کرده و پیشرفت مخصوص جامعه ژاپنی را به وجود آورده است .

تجلیات روح ایرانی

دانشمند والامقام و شخصیت علمی، «حسین کاظم زاده ایرانشهر» ، یکی از افراد فهمیده ایرانی ادعا دارد که فرهنگ و تمدن ایرانی، با اینکه در روند زمان در معرض تحولات اجتماعی و فرهنگی گوناگون قرار گرفته است، اما از آنجا که تمدن خاص ایرانی «روح فرهنگی » خود را دارد، همواره آن عنصر فرهنگی را حفظ کرده و آن را در عرصه های تاریخی از خود نشان داده است . او می نویسد:

«اما خصال و خصایص ملت ایران که از روزگاران پیشین در نهاد او ممکن و در اعمال وی هویدا بوده، عبارت از: علویت طلبی، حس تشبث و تقلید، ذوق مهارت در تجارت، افراط در هوسرانی و خوشگذرانی و ... وطن دوستی و حدت ذکاوت، استعداد در صنایع ظریفه، آزاد اندیشی و طبیعت دوستی بوده است » (3) .

«در پرتو نفوذ همین روح، ایرانی بیش از مادیات، به روحانیت و الهیات پرداخته، به مسائل مادی و علوم اقتصادی و طبیعی کمتر اهمیت داده است » .

«از برکت و قوت همین روح است که ملت ایران، پس از قبول دین اسلام و گذراندن چند قرن اسارت (تحت حاکمیت خلفای اموی و عباسی) چنان رونق و بسطی به دیانت اسلامی داده و آن را به اخلاق و روح و شعائر خود، موافق ساخته که یک اسلام مترقی و متعالی و ایرانی به وجود آورده است .

روح تمدن اسلامی

لابد تمدن اسلامی هم برای خود «روحی » داشته است که به طور متقابل توانسته است در خصلت و فرهنگ ملل مسلمان، چنین روحی را ایجاد کند، که یکی از نمونه های آن خصلت روح ایرانی است .

شاید نخستین بار دانشمندی که از این روح تمدن اسلامی سخن گفته است، دکتر محمد اقبال لاهوری است . او در کتاب ارزشمند «احیای فکر دینی در اسلام » در فصل خاصی در این باره بحث کرده است . به نظر اقبال، اسلام یک دستگاه پویا و حرکت فرهنگی است . نظر ایستان قدیمی جهان را رد می کند و به نظری بالان و پویا می رسد .

اما رمز این حرکت و پویائی فرهنگ اسلامی چیست؟ و چه مکانیسمی وجود دارد که فرهنگ اسلامی را پویا و حرکت ساز می سازد که مسلمانان فاقد آن بوده است، به نظر اقبال، باید عامل این پویایی را در فرهنگ قرآنی، جستجو کرد و منطق قرآنی را به جای منطق ایستای یونانی جایگزین ساخت .

او می گوید: پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است تا آنجا که به منبع الهام وی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد و آنجا که پای روح الهام وی در کار می آید، متعلق به جهان جدید است . زندگی در وی، منابع دیگری از معرفت را اکتشاف می کند که شایسته خط سیر جدید آن است .

ظهور و ولادت اسلام، ظهور و ولادت «عقل برهانی استقرائی » (induction) است . رسالت با ظهور اسلام، نتیجه اکتشاف، ضرورت یافتن خود رسالت، به حد کمال می رسد . و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این اسرار است که زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند . الغای دائمی کاهن و سلطنت میراثی در اسلام . توجه دائمی به «عقل و تجربه » در قرآن و اهمیتی که این کتاب مبین به «طبیعت » و «تاریخ » به عنوان منابع معرفت بشری می دهد . همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره رسالت است (4) .

منابع معرفتی بشر

در قرآن کریم که اصول منطق اسلامی را تحریر می کند، این منطق استقرائی در لابلای آیات آن، به وضوح به چشم می خورد .

قرآن، مطالعه در آیات هستی را به عنوان «مشاهده تجربی » و «دقت و نظر» درباره آنها را یکی از راههای معرفت و شناخت معرفی می کند . «قرآن آیات و نشانه های حقیقت نهانی را در خورشید و ماه و دراز شدن سایه و پی آمدن شب و روز و گوناگونی زبانها و رنگها و جانشین شدن روزهای خوشبختی و بدبختی به جای یکدیگر در میان مردم (یعنی سراسر طبیعت بدان صورت که به وسیله ادارک حسی بشری متجلی می شود)، می داند (5) .

وظیفه مسلمان آن است که درباره این آیات بیندیشد و همچون «کور و کر» سرسری از برابر آن نگذرد .

به نظر اقبال لاهوری با جایگزینی فلسفه یونانی به جای روش شناخت در قرآن که همان روش تجربی بوده است، شکست در تمدن اسلامی واقع می شود و جامعه اسلامی روی به فلسفه یونانی (که تاکید بر بعد نظری دارد و نه تجربی) بیاورد . و از روش تجربی فاصله می گیرد .

اما ظهور فلسفه تجربی جدید عصر حاضر، در واقع ظهور روح فرهنگ اسلامی بوده است که «راجر بیکن » پایه های آن را از جهان اسلام یاد می گیرد و آن را «روش مطالعه علم » قرار می دهد که سبب تحول عمیق در فرهنگ و تمدن عصر جدید می گردد (6) .

این تحول چرا و به چه علت واقع شد؟

اکنون این سؤال مطرح است که چرا مسلمانان در قرن دوم هجری از این روش عینی - تجربی که مورد تاکید قرآن بوده، روی برتافتند و روش برهانی و نظری (یونانی) را روش مطالعه فرهنگ خود قرار دادند که در ادوار بعدی تاریخ، مظاهر این روند، ظهور «فارابی » ، «ابن سینا» و «اخوان الصفا» و دیگر متفکران و فیلسوفان بوده است .

راستی هم این سؤال، سؤال عمیقی است که ضرورت دارد اندیشمندان مسلمان درباره آن بیندیشند و پاسخ مناسب را پیدا کنند .

سیاست عامل انحراف

عده ای از اندیشمندان چنین اظهار نظر می کنند که جایگزینی روش یونانی به جای روش قرآنی، عامل سیاسی داشته و خلفای بنی عباس برای اینکه مانع پخش و گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام شوند، مقدمات انتقال فرهنگ یونانی و در نتیجه جایگزینی روش یونانی به جای روش قرآنی را فراهم ساخته اند . می توان گفت این فکر را اخباریون و طرفداران مکتب «تفکیک » القاء می کنند: گرفتاریهای شیعه از جهت دسیسه های بنی العباس بوده که چون دیدند بنی امیه برای نابود کردن اهل بیت دست به شمشیر زدند و به کشتن و اسیر کردن ایشان رسوای جهان شدند و مورد تنفر خاص و عام گردیدند . بنی عباس بنا گذاشتند به طور دیگری اهل بیت پیغمبر را از بین ببرند . علوم پیچ در پیچ فلسفه یونان را در بین مسلمین رواج دادند تا آنکه به وسیله سرگرم کردن مسلمین به آن علوم غلط، وجهه علمی اهل بیت علیهم السلام را از بین ببرند . و از طرف دیگر، چون صوفیه در آن زمانها تظاهر به زهد و بی اعتنائی به دنیا داشتند، بنی عباس صوفیه را ترویج می کردند که از وجهه زهد و تقوای اهل بیت علیهم السلام در نظرها بکاهند (7) .

نظیر چنین تحلیلی را نیز استاد محمد رضا حکیمی در «مکتب تفکیک » ارائه می دهد . او می نویسد:

«یکی از حرکتهای پیچیده و مهم و بسیار تاثیر گذار در اسلام، حرکت ترجمه است به ویژه اینکه این حرکت در زمان حضور معصومین علیهم السلام واقع گشته و کمترین مشورتی با آنان، در این باره نشده است . درباره اصل کار ترجمه و نه درباره انتخاب متون ترجمه شده، در حرکت ترجمه، بعد سیاسی و فرهنگی به صورت شگفت آور در هم تنیده است » (8) .

سپس استاد نتیجه می گیرد که جهان اسلام، فلسفه و روش برهانی آن را در روش مطالعه علمی انتخاب کردند و از علوم اهل بیت محروم ماندند .

نگارنده در اینجا، در مقام آن نیست که چنین تحلیل تاریخی، سیاسی را ارزیابی نماید که آیا این تحلیل با واقعیات تاریخی نیز انطباق دارد یا نه و آیا در «نهضت ترجمه » ترجمان شیعی نیز وجود داشته اند یا نه .

نگارنده در این مورد، در شماره اول همین مجله مکتب اسلام (سال 41) تا حدی بحث کرده است . اما در اینجا سخن در این است که آیا راستی، در دوره انتقال فرهنگ یونانی، روش علمی و مطالعه در معارف (کل معارف و نه معارف دینی، الهی و اسلامی) چه روشی بوده است؟ آیا ائمه اهل بیت علیهم السلام در مورد مطالعه طبیعت نفس جهان و انسان روش برهانی و استدلالی را ارائه داده اند . (چنانکه در احتجاج ابراهیم آمده است) یا روش تجربی را؟ (9)

ارزیابی مسئله

آیا مسائل مطرح شده در زمان مامون، مسائل طبیعی بوده است یا مسائل دینی و کلامی، فقهی و ادیانی که بیشتر متکلمان و فقها از ائمه اطهار علیهم السلام چنین مطالبی را نقل کرده اند؟ به طور مثال کتاب «الایضاح » فضل بن شاذان از شاگردان حضرت رضا علیه السلام نمونه بارز این مسئله است .

مسلمانان در چه علومی از روش نظری استفاده می کردند؟

آنچه استاد «محمدرضا حکیمی » در «مکتب تفکیک » از علمای بزرگ این مکتب ارائه می دهد، تنها مسائل اسلامی و معارف الهی است، اما سؤال اصلی امروزی از جانب اقبال لاهوری و همفکران این است که اساسا روش قرآن و پیامبر اسلام که پیامبر آخرالزمان است، روش تجربی و استقرایی بوده است . و جهان اسلام از آنجا انحراف یافت که منطق قرآنی (تجربی) را رها کرد و منطق ارسطوئی (نظری) را در همه مسائل (تحقیق در زمینه طبیعت، جهان و انسان) در پیش گرفت؟

اما راستی این سخن «اقبال » ، کاملا در زمینه همه علوم صادق است که مسلمانان روش، «برهانی » را بکار بردند و نه روش استقرائی و تجربی را؟ یا اینکه باید در سخن «اقبال » نیز درنگ کرد و تامل نمود؟!

آیا مسلمانان مثلا در علوم جغرافیا که اصول آن را از یونان گرفته بودند، همان روش برهانی را بکار بردند یا در مورد این علم طبیعی (تجربی) از روش تجربی استفاده کرده در گسترش و تحریر آن استفاده کرده اند؟ .

به عقیده جغرافی دانان، نخستین انگیزه های مسلمانان در توسعه علم جغرافیا (که بخشی از شناخت طبیعت است) انگیزه های فتوحات اسلامی، جنگها و غزوات بوده است، مسلمانان از نزدیک و با دید تجربی راهها، کوهها، شهرها و کشورها را مشاهده می کردند و اوضاع جغرافیائی و سیاسی آن را تحریر می نمودند چنانکه «ابن خردادیه » در نگارش کتاب «المسالک و ممالک » چنین روشی را بکار برده است .

همچنین گرفتن مالیات و عشریه و زکوات در دوره خلافت عباسی سبب آشنایی مسلمانان با راهها، شهرها، روستاها و دیگر حوزه های جغرافیای طبیعی و انسانی شده است . چنانکه «قدامة بن جعفر» در «تحریر الخراج و صنعة الکتابة » چنین گزارش داده است:

انگیزه هجرت اقتصادی تجار و پیمودن راه مکه و سفر حج، نیز اهل علم و نویسندگان را واداشته است که از نزدیک با شهرها و کشورها، راهها و مسافتها آشنا شوند و مشاهدات خود را در قالب کتابهائی مانند: «سالک و ممالک و صورة الارض » گزارش داده اند . چنانکه «ابن حوقل » ، چنین روشی را در پیش گرفته است (10) .

اصولا علم جغرافیا و روش آن از قلمرو علوم نظری - برهانی خارج است تا مشمول روش مطالعه آن علوم باشد! (نگارنده، در بحث های آینده خود در زمینه علم جغرافیا در تمدن اسلامی بحث خواهد کرد) .

همچنین مطالعه طبیعت در رساله های شیمی «جابر بن حیان » و پیدا کردن وزن مخصوص عناصر هرگز با روش مطالعه نظری و برهانی - سازگاری نداشته و تنها روش تجربی در آن مورد کارایی دارد .

بنابراین باید ملاحظه کرد که چه روش علمی در قلمرو کدام علمی کارایی دارد . این سؤالی است که دانشمندان مسلمان باید پاسخگوی آن باشند .

پی نوشت:

1) دکتر ابوالفضل عزتی - آموزش و پرورش اسلامی صفحه 54 - انتشارات بعثت، تهران .

2) همان - ص 60 .

3) حسین کاظم زاده ایرانشهر: تجلیات روح ایرانی - صفحه 19 - 18 انتشارات اقبال - تهران - 1363 .

4) دکتر محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی اسلام، صفحه 145، ترجمه احمد آرام، نشر رسالت قلم، بی تا .

5) همان منبع ص 147 .

6) اقبال لاهوری، احیای فکر دینی، ص 149 - 150 .

7) آیة الله میرزا مهدی اصفهانی، مقدمه، «ابواب الهدی » ، ص 2، انتشارات مشهد، 1361 .

8) محمد رضا حکیمی، «مکتب تفکیک » ، ص 125، (پیوست شماره 2)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، تهران، 1375 .

9) البته ضرورت دارد درباره روش مطالعه ای که از طرف اهل بیت علیهم السلام ارائه شده است، تحقیق بیشتری صورت گیرد .

10) دکتر نقولا زیادة، الجغرافیة و الرحلات عندالعرب، ص 12، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، 1962 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان