ماهان شبکه ایرانیان

بدون مانیفیست ؛ نگاهی به وضعیت کنونی شیعیان عراق(۱)

حتی اگر شیعیان جمعیت شصت درصدی عراق را هم تشکیل نمی دادند، باز هم مورد تامل و توجه و ملاحظه ای جدی بودند

حتی اگر شیعیان جمعیت شصت درصدی عراق را هم تشکیل نمی دادند، باز هم مورد تامل و توجه و ملاحظه ای جدی بودند. رویدادهای تاریخی بزرگی همچون عاشورا که شیعیان را به عراق پیوند داده است، وجود مراکز دینی و فرهنگی پر اهمیت شیعیان در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا، و نیز پتانسیلهای نیرومندی از قدرت تحرک سیاسی که در آنها وجود دارد؛ موجب می گردد که شیعیان مهم ترین موضوع بحث در حوزه دولت و سیاست این کشور باشند.

اگرچه آنها دارای گرایشها و شعبه های گوناگونی هستند اما وجود اندیشه محوری امامت، آنها را در پیوندی ناگسستنی قرار داده و خصیصه عاشورایی مردم و سرزمین عراق آنها را در صف بندی مشترکی از اصلاح طلبی قرار می دهد.

ضعف متفکران امریکایی در تحلیل واقعیتهای عراق و به ویژه درک عمیق از مسایل شیعیان که نتیجه آن سیاستهای مبهم و نادرست امریکا در قبال آنست، نشانگر تغافل امریکاییها نسبت به واقعیتهای موجود در عراق است که همچنان خانه برآب می سازند و موانع استمرار حضور خود را در عراق جدی نمی گیرند.

وجود شور عاشورایی در اکثریت شیعه مذهب عراق، با تاکید بر پیوند دیانت و سیاست نیرویی امیدبخش و ریشه ای مستحکم است که استمرار حضور امریکاییان را در عراق با ملاحظات و احتیاطهای زیادی توام می سازد «و ان الارض یرثها عبادی الصالحون» ترجمه مقاله زیر به امید استفاده علاقمندان صورت گرفته که تقدیم شما می گردد.

شیعیان مسرور عراق در اواخر آوریل یعنی دو هفته بعد از فروپاشی رژیم بعث به سوی حرم امام حسین(ع) در کربلا حرکت کردند تا آیین سوگواری سالیانه ای را احیا کنند که برگزاری آن از سال 1977 توسط دولت عراق ممنوع شده بود. [امام [حسین(ع)، نوه پیامبر(ص) به سال 680 م مورد خیانت مردم کوفه در جنوب عراق قرار گرفت و در نبرد کربلا شهید شد. شهادت او تبدیل به نمادی برای عدالت خواهی شیعه گردید و زیارت حرم او نه تنها به معنای اعتراض است که موجب امید نیز می گردد.

حرکت جمعی شیعیان در این سال، باتوجه به خلاء قدرت پیش آمده، به دلیل سقوط رژیم صدام حسین و نیز اشغال عراق توسط نیروهای خارجی، حاکی از مفهوم آن در پرتو دو موضوع یعنی «شکایتها» و «آرزوهای» شیعیان عراق بود. همان گونه که زائری در مصاحبه با شبکه تلویزیونی امریکا این واقعیت را چنین بیان کرد: «ما هم اکنون از چنگال یک حاکم مستبد رهایی یافته ایم، نمی خواهیم حاکم مستبد دیگری جای او را بگیرد. ما یک دولت عادل می خواهیم، نه دولتی که بر ما تحمیل شود.»

یکی از مهم ترین پرسشهای بعد از جنگ، درباره آینده عراق است. آیا شیعیانِ قدرت یافته که بیشتر جمعیت عراق را تشکیل می دهند، در پی ایجاد یک حکومت اسلامی نظیر ایران می باشند؟ آیا حاضرند، دیگر قومیتها را هم در قدرت شریک سازند؟ آیا ایالات متحده قادر خواهد بود، خود را به عنوان شریکی قابل اعتماد به ویژه در اذهان شیعیان جلوه گر سازد؟ بدون تردید، آینده عراق بستگی به پاسخ این سوالات دارد.

اگرچه بسیاری از رویدادهای اساسی و حیاتی اسلام شیعی در عراق به وقوع پیوسته است؛ اما هنگامی که قبایل چادرنشین و بیابانگرد عرب به نوعی سکنا گزیده و به کشاورزی پرداختند، شیعیان به قوم اکثریت تبدیل شدند. قبایل مذکور هنوز نمادهای فرهنگی عرب را حفظ کرده اند، چه آنهایی که در جنوب، شیعه شدند و چه آن دسته ای که به خاطر ادامه زندگی صحرانشینی خود در مرکز عراق، سنّی باقی ماندند. از این رو، ورای نبرد قدرت در عراق جدید، دو گروه فرقه ای شبیه یکدیگر، قرار دارند. تمایزات میان آنها بیشتر سیاسی است تا قومی و فرهنگی و به نوعی می تواند منعکس کننده رقابت دو گروه برای به دست آوردن حق قدرت و تعیین معنای ناسیونالیسم در کشور باشد. در حالی که نخبگان حکومت سنّی، ناسیونالیسم عمومی و رایج عربی را به عنوان عنصر اصلی ایدئولوژی خود انتخاب کرده اند، شیعیان، ناسیونالیسم عراقی را که بر میراث و ارزشهای مختص جامعه عراق تاکید دارد ترجیح داده اند.

از زمانی که بریتانیا در سال 1921 عراق جدید را به وجود آورد، تمام قومیتها به نوعی در حفظ وحدت قلمرو کشور کوشا بوده اند. برای اقلیت سنّی که 17 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهد، عراق یکپارچه، موضوعی حیاتی به شمار می آید و این مطلب برای اکثریت شیعه که 60 درصد جمعیت را دارا می باشد، مهم تر جلوه می کند. با وجود این واقعیت که دست کم نیمی از جمعیت بغداد شیعه هستند، اگر عراق دو نیمه می شد، شیعیان جنوب نه تنها بغداد را از دست می دادند؛ بلکه شهرهای مقدسی نظیر کاظمین و سامرا و عواید حیاتی ناشی از چاه های نفت شمال نیز از حیطه قدرت آنها خارج می گردید. همچنین باید از آرزوی خود در مورد ایجاد یک دولت بزرگ و مقتدر که از زمان شکست انقلابشان علیه بریتانیا در سال 1920 همواره به دنبال آن بوده اند نیز چشم می پوشیدند.

در نخستین ماه های انقلاب مزبور که پس از سقوط حکومت عثمانی و اقتدار جانشین بریتانیایی آن روی داده بود، رهبران شیعی مذهب در عراق با فرقه سنی مذهب «شرفا» که توسط شاه فیصل رهبری شده و در سوریه تشکل یافته بود متحد گردیدند. هر دو گروه بر سر فرمولی توافق کردند که براساس آن از یک دولت عرب اسلامی حمایت کنند که امیر عرب آن از سوی مجلس مقننه انتخاب شده باشد. در حالی که فرقه شرفا این فرمول را به عنوان دروازه ای برای حکومت خود تلقی می کرد، روحانیون شیعه نیز امیدوار بودند که این شرایط آنها را قادر سازد تا در صورت پایان یافتن قدرت بریتانیا در کشور بر فرایند قانون گذاری، اِعمال نظر کنند. اگرچه قبایل شیعی در جای خود به انقلاب پیوستند؛ اما از ارتش برتر و مسلح بریتانیا شکست خوردند. بریتانیا برای مرعوب شیعیان، شرفا و یک گروه از افسران سابق عثمانی را برای حکومت عراق برگزید. سالها بعد، شیعیان اظهار می کردند که قیام آنها باعث شد تا اقلیت سنّی بتواند قدرت را تصاحب کرده و تمام میوه های آن را برچیند. هم اکنون این احساس در میان شیعیان که قدرت از دستشان ربوده شده، قوی می باشد و مبین اعتراضشان نسبت به سیاستی است که آنها را بار دیگر به حاشیه آینده سیاسی عراق سوق دهد.

حاکمان سنّی عراق یعنی شرفا و افسران سابق عثمانی که تا سال 1958 بر عراق حکومت می کردند و همچنین بعثی هایی که یک دهه بعد، قدرت را به دست گرفتند، توانستند قانون گذاری را انحصاری کرده و با ایجاد ارتشی قوی به مهار اعتراض و جنبشهای شیعی بپردازند. حکومت سنّی عراق، با به کارگرفتن شیوخ قبایل و کاهش قدرت روحانیون، رهبری شیعه را مضمحل کرد. دولت، موقعیت علمی و منابع درآمدی مدارس علوم دینی نجف را از بین برد. از این رو، نجف در سال 1946 موقعیت خود به عنوان مرکز آموزشی شیعه از دست داده و جای خود را به شهر قم در ایران داد.

همچنین دولت بعث، روحانیون بزرگ شیعه را اعدام یا زندانی کرد. در این میان می توان به اعضای دو خانواده صدر و حکیم اشاره کرد. هدف دولت از این کار، حصول اطمینان از عدم ظهور تشکیلاتی شیعی بود که قادر به ایفای نقش در صحنه سیاسی ملی باشد.

حوادث مربوط به انقلاب اسلامی ایران در سالهای 1978 1979 باعث تشجیع شیعیان عراق و سوق دادن آنها به سوی رویارویی علنی با رژیم بعث گردید؛ اما محمدباقر صدر قبل از اعدام خود در سال 1980 اعتقاد داشت که شرایط سیاسی و جامعه شناختی عراق آمادگی لازم برای وقوع یک انقلاب اسلامی را ندارد. همچنین ایجاد حکومتی مانند ایران در میان برخی شیعیان عراق به ویژه اعضای حزب الدعوه اسلامی جایگاهی نداشت. البته، حزب الدعوه در عراق دهه 80 از هم پاشید و به گروه های گوناگونی در قم، دمشق و لندن تقسیم گردید.

قیام سال 1991 شیعیان به نوبه خود ناگهانی و سازمان نیافته و فاقد رهبری برجسته ای برای هدایت و الهام بخشی آن بود. اندکی پس از اینکه شورشیان کنترل بخش اعظمی از جنوب عراق را به دست گرفتند، (آیت الله) ابوالقاسم خویی یکی از رهبران بزرگ شیعیان که در سال 1992 در نجف درگذشت از روی بی میلی، تشکیل نوعی هیات حاکمه شیعی در عراق را مجاز دانست؛ اگرچه او به دنبال تاسیس حکومت اسلامی نظیر آنچه که (امام) خمینی طرفدار آن به شمار می آید، نبود. (آیت الله) خویی نسبت به ورود در امور سیاسی بی رغبت بود. این موضوع حکایت از تنش کهنه ای در اسلام شیعی میان دو گرایش متعارض سکون گرا و عمل گرا دارد. بحث بر سر اینکه روحانیون باید فعالیتهای خود را به امور مذهبی محدود کنند و یا به دنبال نقشی در دنیای سیاست باشند، دست کم برای یک قرن موضوعی مناقشه برانگیز در میان شیعیان بوده است. این تنش در ماه مارس گذشته و در خلال خلاء قدرت ناشی از جنگ و فروپاشی رژیم بعث اوج گرفت. تنش مورد اشاره به وسیله عواملی نظیر رقابت بر سر قدرت بین سران مذهبی شیعه، تلاش ایران برای تاثیرگذاری بر این رقابت و حضور نظامیان امریکا در شهرهای زیارتی نجف و کربلا بیشتر شده است. (آیت الله) علی سیستانی یکی از رهبران برجسته مذهبی و شاگرد (آیت الله) خویی که طرفدار نظریه سکون گرایی نیز می باشد، از ورود مستقیم در مناقشات سیاسی پرهیز نمود؛ اما مخالفت صریح خود را با ورود نظامیان امریکا و انگلیس در عراق اعلام کرد. تقابل میان برخی روحانیون شیعی، سرانجام در 10 آوریل با قتل عبدالمجید خویی، فرزند (آیت الله) ابوالقاسم خویی دچار چرخش گردید. مجید خویی توسط نظامیان امریکا به نجف آورده شد، با این امید که بتواند از نفوذ خود در این شهر استفاده کند. قتل مجید، مردی که چهره محافظه کارانه ای از شیعه ارایه داده بود، تاییدی بر نقش خشونت در امور سیاسی عراق و دشواری دستیابی به توافقی برای تقسیم قدرت در عراق پس از جنگ به شمار می آید. شیعیان آگاه برخلاف سنیها که بر مبنای اصول نظری فرقه خود باید از حاکمان اطاعت کنند و حتی برای پرهیز از نزاع و حفظ وحدت جامعه مسلمین در مقابل ظلم و ستم کرنش نمایند، هیچ قدرت و قیمومیتی را به جز ولایت امام نمی پذیرند. (حضرت) مهدی(عج)، دوازدهمین امام از دیده ها پنهان است. شیعه معتقد است که او روزی مانند مسیح ظهور خواهد کرد. در غیاب او هیچ انسانی دارای حاکمیت کامل و سرپرستی مشروع نمی باشد. این نوع نگرش نسبت به قدرت جهانی موجب بروز تفاسیر گوناگونی در مورد مسوولیت حکومت و نقش روحانیون در امور حکومتی در اسلام شیعی شده است. دیدگاه و برداشت (امام) خمینی از حکومت فقهی، در میان دیگر دیدگاه ها منحصر به فرد است. سقوط رژیم صدام موجب شده است تا مباحثات شیعیان در معنای حکومت عدل برای عراق، از اولویت ویژه ای برخوردار شود.

در عراق تشکیلاتی نظیر حزب الدعوه و انشعاباتش وجود دارند که طرفدار برقراری حکومت اسلامی در عراق هستند. آنها دیدگاه های تعارض برانگیزی درخصوص چگونگی حکومت اسلامی دارند.

برخی از اعضای این حزب آماده می شوند تا اهداف خود را از طریق خشونت پیاده نمایند. با این وجود، اندکی از شیعیان عراق تمایلی به تقلید از جمهوری اسلامی ایران ندارند. علاوه بر این، فرهنگ سیاسی و شاکله اجتماعی آنها با ایرانیان متفاوت است. جامعه شیعی عراق جدا از وجود اقوام کرد، سنی، کلدانی و ترکمن در درون خود نیز دارای تنوع و گوناگونی می باشد. در میان آنها، افراد سکولار شامل لیبرالها و کمونیستها و گروه های گوناگون مذهبی، شهرنشینان و روستانشینان، ثروتمندان، فقرا، شیعیانی که هرگز عراق را ترک نکرده اند و کسانی که سالیان زیادی را در تبعید و خارج از عراق به سر برده اند، وجود دارد. در میان شیعیان، رهبر واحدی که بتواند برای تمام شیعیان سخن بگوید و به تنهایی قادر به سوق عراق پس از جنگ به سوی دولتی به سبک جمهوری اسلامی باشد، وجود ندارد.

همان گونه که پیشتر عنوان گردید، تعریف و تعیین رابطه بین سیاست و دین در عراق، چالش گروه های مذهبی شیعه به شمار می آید. آیت الله محمدباقر حکیم، رییس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که از پیش طرفدار نوعی حکومت اسلامی بود، به تازگی لحن متفاوتی را در پیش گرفته است. حکیم، بعد از 23 سال تبعید در ماه می به نجف بازگشت. او برای خود جایگاه رهبری مذهبی شیعیان عراق را قایل است. باید ببینیم، وی با توجه به واقعیتهای پیچیده اجتماعی عراق و حضور امریکا در آنجا چه روشی را انتخاب خواهد کرد. اگر او شیوه ای واقع بینانه را در پیش بگیرد، دنباله روی محمدحسین فدلاله، روحانی لبنانی خواهد بود که اعتقاد داشت، هنوز شرایط برای تشکیل یک حکومت اسلامی در لبنان فراهم نشده است. شیعیان عراق و دیگر هموطنان غیرشیعی آنها، نیاز به ایجاد و توسعه هویت ملی فراگیری دارند که موجب وحدت و یکپارچگی کشور شود. شیعیان و سنیهای عرب تبار در مجموع 75 درصد از جمعیت عراق را تشکیل می دهند. هر دو گروه به واسطه حلقه هایی نظیر ازدواجهای فراوان درونی، قوانین اجتماعی و نگرشهای فرهنگی مشترک با یکدیگر پیوند خورده اند. این ویژگیهای مشترک باعث شکل گیری ناسیونالیسم عراقی بر مبنای ایده های چهره ادبی آنها یعنی علی شرقی شده است که در سال 1964 درگذشت. شرقی، دیدگاهی از ناسیونالیسم ارایه داد که بر پایه ویژگی نیرومند قبیله ای عربهای جامعه عراق ساخته شده بود. او طرفدار گسترش نوعی ایدئولوژی ناسیونالیستی بود که عناصر عربی و شرقی را در مقیاس وسیعی با میراث و ارزشهای خاص عراق پیوند می داد. دیدگاه علی شرقی تحت تاثیر این تلاش مصریان قرار دارد که سعی می کنند، تاریخ باستان خود را مبنای اساطیری جهان قرار دهند. ایده های او بر نسلهای بعدی روشنفکران عراقی نیز تاثیرگذار بوده است. شاید آنها در آینده شکل جدیدی از ملت عراق را بسازند.

عربها که اکثریت جمعیت عراق را تشکیل می دهند، برای بنا نهادن پایه های عراق جدید نیازمند ارایه میثاق نامه ای معتبر به کردها برای رعایت حقوق فرهنگی و اجتماعی آنها خواهند بود. امضای توافق نامه سال 1970 بین صدام و مصطفی بارزانی، رهبر بخش بزرگی از اکراد طی سالیان گذشته، همواره به عنوان مرجعی مطرح بین عربها و اکراد برای رفع معضل کردهای عراق بوده است. در پیشنهادی مشابه که توسط ایالات متحده و سازمان ملل و همچنین پذیرش ضمنی ترکیه مورد حمایت قرار گرفت، کردها باید آماده برقراری روابطی نوین با هموطنان عرب تبار خود شده و متعهد شوند تا «معضل اکراد» را در چهارچوب عراق واحد حل و فصل نمایند.

در این شرایط زمانی که احزاب سیاسی فرصتی برای توسعه پیدا کرده و عراقیها برای گزینش یک رهبر ملی آماده می شوند، وجود یک دولت موقت ضروری خواهد بود. دولتی که وظیفه دارد، ترکیبی کامل و فراگیر از عراق که شامل جنبه های دینی و غیردینی است را ارایه نماید. برای حفظ اعتبار این دولت و پرهیز از تشدید اوضاع متشنج سیاسی لازم است، عراقیهایی که در داخل کشور به آنها احترام گذاشته می شود، متصدی پستهای وزارتی گردند. قدرت می تواند براساس یک ساختار توافقی، بین گروه ها و دسته جات عمده عراقی توزیع شود. گروه های بزرگ تمایل دارند، نهادهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی را تقویت کنند که برمبنای اصل تطابق و تعادل عمل می نمایند. بدون شک، چنین نهادهایی به حمایت و تقویت تمایزات نژادی و قبیله ای نخواهند پرداخت؛ بلکه به مدیریت رقابت در میان گروه های گوناگون هر فرقه پرداخته و تنش های بین شیعیان، سنیها و اکراد را کاهش خواهند داد. اینکه در آینده دور، عراق قادر به گذار از سیستم معترف به گناه (خطاکار) به سوی دولتی دمکراتیک و منتخب مردم خواهد بود یا نه؟ سوالی است که می تواند توسط رفتارها و خواسته های خود عراقیها پاسخ داده شود.

تصمیم شیعیان مبنی بر عدم شورش علیه رژیم صدام در جنگ اخیر، تاییدی بر سوءظن آنها نسبت به امریکا و همچنین تاکیدی بر علاقه آنان به هویت ملی عراقی خود می باشد. عدم موضع گیری آنها می تواند این گونه تفسیر شود که شیعیان احساس می کنند در خلال قیامشان در پایان نخستین جنگ خلیج، مورد خیانت ایالات متحده قرار گرفته اند. بوش (پدر) در سال 1991 عراقیها را به تسلط اوضاع و براندازی حکومت وقت، ترغیب می کرد؛ اما هنگامی که شیعیان قیام کردند، دولت او از کمک به آنان سر باز زد و واحدهای ارتشی وفادار به صدام را در سرکوب شیعیان حمایت کرد.

تصمیم امریکا در وانهادن و تنها گذاشتن شیعیان در سال 1991 باعث بروز تنفر همگانی آنان و زنده شدن خاطراتی گردید که حکایت از خیانتهای تاریخی ای دارد که تجربه کرده بودند. همچنین اذهان آنها را به سوی بازنگری حوادثی که در کربلا منجر به شهادت امام حسین(ع) گردید، سوق می داد. این خاطرات در سال 2003 با احساسات و عواطف مذهبی و ملی پیوند خورد و موجب شد تا شیعیان، تهاجم نیروی خارجی مسیحی را با گوشه چشم بنگرد. اگرچه شیعیان، مشتاق سقوط رژیم بعث بودند؛ اما نگران جایگاه خود در میان دنیای عرب تحت حکومت سنیها نیز هستند. علاوه بر این، شیعیان نسبت به اهداف بلند مدت امریکا مشکوک می باشند. آنها مانند دیگر عراقیهای میهن پرست از اشغال طولانی مدت کشورشان توسط امریکا منزجر هستند و از یک دولت عراقی دست نشانده امریکا درست نظیر فرقه شرفا که در سال 1921 توسط بریتانیا وارد عراق شد که به دنبال تامین منافع امریکا باشد، تنفر دارند. برخلاف وعده های فراوان دولت جرج بوش در مورد اینکه نفت عراق به مردمش تعلق دارد؛ چنین به نظر می رسد که شیعیان نگران تسلط دولت امریکا بر منابع نفتی کشورشان هستند. شکاف عمیقی بین نقطه نظرات دولت بوش و انتظارات شیعیان در مورد عراق جدید پس از صدام وجود دارد. در حالی که برخی از دولتمردان امریکا در ذهن خود به دنبال عراقی دمکراتیک به سبک غربی می باشند که توسط یک دولت سکولار و دست نشانده امریکا اداره شود، شیعیان و بسیاری از عراقیها کشوری مستقل با دولتی که نماینده سنتها و فرهنگ آنها باشد را ترجیح می دهند و انتظار دارند که این دولت به مثابه پایگاهی در خدمت نظامیان امریکا در خلیج فارس قرار نگیرد.

ویرانیهای عظیم ناشی از جنگ و تعلل امریکا در بازگرداندن امنیت و خدمات رفاهی، باعث عمیق تر شدن شکاف مزبور شده است. بنابراین، تعریف چگونگی روابط امریکا و عراق آسان نبوده و نیازمند مصالحه دو جانبه می باشد.

اعتبار امریکا در عراق از زمان جنگ، مورد آزمون قرار گرفته است. دولت بوش برای برطرف کردن تناقض موجود بین دیدگاه بلندپروازانه اش در خصوص عراق جدید و منابع محدود و اندکی که تاکنون برای بازسازی کشور تخصیص داده، تلاش کمی به عمل آورده است. بدتر از همه اینکه در داخل دولت، شکافهای بزرگی بر سر چگونگی پیشبرد امور در عراق وجود دارد. امریکا به خاطر دلایل قابل درکی که وجود دارد، از طرح خود به عنوان تنها قدرت عراق پرهیز کرده و مشخص ننموده است تا چه زمانی می خواهد در عراق بماند. اگر اعلام کند که مدت زیادی را در عراق خواهد ماند، دسته جات عمده عراق از همکاری با حکومت غیرنظامی امریکا امتناع کرده و آن را نوعی بی تدبیری سیاسی برخواهند شمرد. آنها نسبت به حضور امریکا در کشورشان یا با بی تفاوتی رفتار خواهند کرد یا با خصومت. واشنگتن نیازمند حصول اطمینان از عدم تبدیل ناآرامیهای شهری در جنوب عراق و بخشهایی از بغداد به نهضتی ضد امریکایی در مقیاسی وسیع و یا حتی یک انقلاب نظیر آنچه که در سال 1920 به دنبال اشغالگری بریتانیا رخ داد، می باشد. دولت بوش در حرکتی آشکار، با نزدیکی به شیعیان، باید به اشتباه ایالات متحده در عدم حمایت از آنان در قیام سال 1991 اعتراف نماید و به عنوان قدرت پیروز، رفتاری متواضعانه داشته باشد. عذرخواهی امریکا از شیعیان باعث تخریب منزلت امریکا در عراق نخواهد شد؛ بلکه موجب بازسازی اعتبار امریکا در عراق و شیعیان جهان می گردد. مقامات درگیر بازسازی عراق نیز باید به همکاری با شیعیان میانه رو و رهبران قبیله ای و مذهبی پرداخته تا رهبران تندرو را در انزوا قرار دهند و در احیای سکولارهای طبقه متوسط و روشنفکران شیعه بکوشند. طی دوره ای بیشتر از سه دهه، بعثیها تمام اَشکال سازمانهای مدنی سکولار را که در کنترل حزبشان نبودند، پاکسازی کردند. احیا و تقویت طبقه متوسط جامعه باعث کنترل آن دسته از گروه های مذهبی ای خواهد شد که در جریان خلاء قدرت در عراق به عنوان نیروی سازمان یافته و پر تحرک سیاسی که پر سر و صداترین جریان کشور به شمار می آمدند، ظهور کرده اند. واشنگتن قادر نخواهد بود که رضایت تمام شیعیان عراق را جلب کند؛ اما ممکن است، بتواند به تدریج قلوب اکثریت خاموش و بی سر و صدا را به دست آورد. علاوه بر این، ایجاد رابطه ای مبنی بر اعتماد بین امریکا و شیعیان می تواند موجب تسهیل در طرز رفتار و یا حتی برپایی گفت و گو بین ایران و امریکا شود. خوب است، بدانیم؛ تهدید منافع امریکا در خلیج فارس نظیر حادثه 11 سپتامبر، ناشی از انقلاب شیعی ایران نمی باشد؛ بلکه رشد رادیکالیسم سنّی تحت تاثیر مکتب وهابی حنبلی عربستان سعودی می تواند علت آن به شمار آید. عداوت وهابی گری با امریکا تنها توسط خصومتی که با شیعیان دارند، قابل کنترل است. ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش این عداوت، نیازمند ایجاد پلهایی به سوی شیعیان دنیای عرب و اصلاح طلبان ایران خواهد بود. بنابراین، چگونگی رفتار دولت بوش با شیعیان نه تنها برای آینده عراق بلکه برای آتیه تمام منطقه بسیار حساس و بحرانی خواهد بود.

پی نوشتها:


1 به نقل از ماهنامه فارین افرز، سال 2003، ش جولای / آگوست

2- Yitzhak Nakash

ییتزاک ناکاش استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه براندیس امریکا بوده و نویسنده کتاب شیعیان عراق نیز می باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان