[شمار تقریبی و مساکن یهود در مدینه]
اگر بخواهیم آماری از بنی قینقاع ارائه دهیم، باید بگوییم که تعداد مردان بالغ بنی قینقاع به حدود هفتصد مرد میرسید.1 به خاطر آگاهی نداشتن از تعداد زنان و کودکان آنان، اگر فرض کنیم که همه آنها ازدواج کرده و هفتصد زن و شوهر بودند و تعداد متوسط فرزندانشان تقریباً دو فرزند باشد، میتوان گفت که تعداد بنی قینقاع حدود دو هزار و هشتصد نفر بودهاست.
از بنی قریظه نیز آماری در دست نداریم، آنچه که از آمار مردان بالغ آنها گفته شده، حدود ششصد یا هفتصد نفر بودهاند2 و بیشتر از آن نیز گفتهاند، که به هشتصد الی نهصد نفر میرسیدهاند.3 این اختلاف ساده سبب میشود که بتوانیم میانگین آنها را هفتصد و پنجاه مرد در نظر بگیریم واقدی نیز این عدد را ذکر کرده است.4 مطابق روش قبلی ما در شناخت تعداد زنان و کودکان، تعداد تقریبی آنها به سه هزار نفر میرسیده است.
و امّا از آمار افراد بالغ بنی نضیر، که یکی از قبائل سه گانه بزرگ یهودی در مدینه بود، آگاهی نیافتیم مگر متنی که ابن حاج آورده و آمار تقریبی از تعداد زنان و کودکان بنی نضیر را ارائه میدهد و آن را وقتی که سخن از تبعید آنها به میان آورده، اینگونه بیان کرده است: «آنها به خیبر وبعد به شام و حیره رسیدند و کودکان و زنان و دیگران را با خود همراه داشتند که سیصد شتر بود.»5 و اینجاست که نتیجه میگیریم شمار آنها نیز در حدّ آمار بنی قینقاع یا بنی قریظه بوده است.
معروف است که بیرون راندن بنینضیر قبل از خندق خاتمه یافت که تعداد مسلمانان در آن زمان حدود سه هزار نفر بود.6 هنگامی که پیامبر بنی نضیر را محاصره کرد، عبداللهبن اُبیّ به آنها پیغام داد با دو هزار نفر از مردانش، داخل قلعههای بنی نضیر شده به آنها کمک و یاری خواهد کرد7 گویا عبدالله بن اُبیّ با این کار میخواست بین دو نیرو توازن ایجاد کند تا قدرت مسلمانانی که به سه هزار جنگجو میرسید تعدیل یابد.
از بقیه یهودیان، غیر از این که بیش از ده و اندی قبیله بودند، چیز دیگری نمیدانیم.8 خوب است این سخن را بر خود تحمیل نکنیم که اجتماعات یهود در یثرب در آن زمان، بیش از این تعداد بوده، صرفاً در وجود سه اجتماع قبیلهای بزرگ; بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه پدیدار شده بودند، مگر این که بعید ندانیم که هدف آنان اظهار زیادی گروههایشان بوده است و این که خواستهاند خود را گروههای مختلف نشان دهند و فقط به بنی قریظه یا بنی قینقاع یا بنی نضیر که کارشان در مدینه در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) خاتمه یافت خلاصه نمیشوند. آنچه به این سخن مهر تأیید میزند، ورود بسیاری از یهودیان در دین اسلام است که کاملا در اجتماع مدینه ذوب شدند و جزئی از نیرو و ترکیب آن شدند. به خصوص نباید بعید دانست که مخاطب پیمان نامه که پیامبر بعد از هجرتش نوشت و تعدادی از یهود را ذکر کرد، تعداد زیادی از عشیرههای منسوب به اوس و خزرج بودند که به همراه مؤمنان از امّت شمرده میشدند.9
یهود در منطقه خاصی از یثرب فرود نیامدند بلکه در آن شهر پراکنده شدند. سمهودی از ابن زباله درباره سکونت یهود در مدینه چنین نقل کرده که همه آنها در زهره بودند و زهره بزرگترین دهکده مدینه به شمار میرفت; از آن جمله بود بنی ثعلبه و اهل زهره، قبیلهای که فطیون پادشاهشان بود و قلعههایشان به هنگام پایین آمدن از حره، کنار راه عُریض قرار داشت.10 به همین شکل بیشتر یهود در یثرب، در مجتمع سیول، در یک مایلی زغابه فرود آمدند،11 جز یهود یثرب که از بین رفتند و کسی از آنها باقی نماند.12
بنی نضیر در وادی مذینب، در عالیه فرود آمدند و دارایی و ثروت به چنگ آوردند. آنها اوّلین کسانی بودند که در عالیه چاهها کندند و اموال به دست آوردند.13 گروهی از قبایل عرب نیز نزد آنها فرود آمدند و با آنها بودند. آنها نیز اموالی به دست آوردند و در قلعهها و منازل ساکن شدند.14
آنچه که سمهودی از بنای قلعهها و منازل در میان بنی نضیر ذکر کرده، همانا بعد از فرود آمدن قبایلی از عرب بر آنها بود که آن عمارت و ساختمان سازی تأییدی است بر عرببودنشان.15 به خصوص که تعداد بسیاری از قبایل عربی که بر بنینضیر فرود آمدند، قبایل کوچکی از یمن بودند; مانند «بنی جذماء» که «بنی جذمی» نیز گفتهاند.16 و مانند «بنی انیف» و «مرید» از قبیله بلی و بنیمعاویةبن حارث بن بهثةبن سلیم از قیس عیلان،17 و بنیناغصه.18 بعید نیست که آنان عربهای مهاجر از یمن باشند که اسلوب معماری خود را با خود به یثرب آوردند یا از آن اسلوب کلّی پیروی میکردند.
سپس میافزاید: عمالقه، پیش از آمدن یهود به شهر یثرب، از اوّلین کسانی بودند که در مدینه زراعت کردند و نخل فراهم ساختند و خانهها و قلعهها ساختند.19 این بدان معناست که عرب در مدینه پیش از آن که یهودیان به شهرشان بیایند، با ساختن خانه و قلعه آشنایی داشتند. بنابراین، نظر گروهی که در تلاشند تا ساختمان سازی و قلعه سازی در مدینه را به یهودیان نسبت دهند، درست نیست.
این گروه مدعی هستند که آن مناطق پیش از آمدن یهودیان، توسط ساکنان عرب مسکونی نشده بود. زیرا آنها به مکانی آمده، سپس به مناطق دیگر کوچ میکردند.20
منطقه عالیه با سکونت عرب و یهود پر از جمعیت شد و از سمت غرب و جنوب غربی به طرف قُبا توسعه یافت. گفتهاند که بعضی از گروههای قبا، بنی قصیص و بنی ناغصه بودند که به همراه بنو انیف قبل از آمدن اوس و خزرج، در آنجا بودند.21 بنی قریظه در خانههاشان در درّه مهزور ساکن شدند22 که برادرانشان بنی هدل و بنی عمرو هم با آنها بودند.23 بنی زعورا کنار مشربه امّ ابراهیم فرود آمدند و قلعهشان نیز در کنار آن واقع بود.24 اما منازل بنی قینقاع، که از بنی زیدلات بودند، کنار انتهای پل بطحان در یک مایلی عالیه بود. در آنجا بازاری از بازارهای مدینه قرار داشت. آنها در کنار پایان پل، در سمت راست کسی که
از روی پل به عالیه میرود، ساکن شدند25 و خانههایشان تا قبا امتداد داشت.26
همچنین گروهی از یهود در نواحی شوط و عنابس و والج و زباله تا عین فاطمه ساکن شدند.27 اهل شوط قلعهای بیمگس داشتند که به آن «شرعبی» میگفتند. این قلعه بعدها از آنِ بنی جشم بن حارث بن خزرج اصفر، برادران بنی عبدالأشهل شد.28 اهل والج نیز قلعهای در یک مایلی قنات داشتند.29
یهودیان صاحب ثروت و مقام بودند که برای سکونت خود مناطقی از مدینه را آباد کردند، و این زمانی بود که هنوز روح برتری جویی و تکبّر بر همپیمانان عرب و مجاور خود در آنها وجود نیامده بود.30 اوس و خزرج اقدام به خوار کردن یهود نمودند و بعد از این که مرکز خودشان را در مدینه تقویت کردند و با عموزادههایشان در شام به عنوان تکیهگاهی علیه نیروی یهود ارتباط پیدا کردند، قوّت آنها را شکستند.31 به همین سبب مالک بن عجلان بعد از آن که فطیون پادشاه یهود کشته شد، به تنهایی برای دادخواهی به شام رفت.32 به نظر میرسد که این حادثه نزدیک هجرت اتفاق افتاده باشد; زیرا یکی از حاضران در جنگ بدر، فرزند مالک بن عجلان بود.33
غساسنه شام به سرعت، یاری رساندن به اوس و خزرج را پذیرفتند و نیرویی به فرماندهی ابوجبیله به یثرب فرستادند.34 سپاهیان در دامنه کوه احد فرود آمدند و به مقابله با یهود اقدام کردند و سیصدوپنجاه مرد مقاوم از آنها را کشتند.35
[پیمانهای یهود مدینه]
و اینجا بود که ضعف و سستی بر رؤسای یهود چیره شد تا آنجا که نفوذشان از بین رفت و در نتیجه همپیمان اوس و خزرج شدند.36 یهودیان پس از آن که از به کار بردن زور علیه اوس و خزرج ناامید شدند، تصیمیم گرفتند میان آن دو طایفه، حیلهگری و دسیسه چینی کنند و هرچه خواستند کردند. پس جنگهای زیادی میان اوس و خزرج در گرفت که هر دو را ضعیف کرد.37 تا زمان جنگ بعاث که پنج سال قبل از هجرت بود،38 تمام نیروی اوس و خزرج فرسوده شد و آنها ناگزیر متمایل به صلح گردیدند.39
این صلح بر وحشت یهودیان افزود و بی درنگ دست به کار شدند تا آنها را از ایمان خود به ظهور پیامبری در آینده آگاه کنند اما هیچگاه تصوّر نمیکردند که اوس و خزرج، پیش از آنان، از آن پیامبر پیروی کنند! آنها دارای کتاب (آسمانی) بودند و به اوس و خزرج وعده میدادند که به زودی از آن پیامبر، تبعیت خواهند کرد و به کمک او بر اوسیان و خزرجیان پیروز خواهند شد.40 اما ماجرا به عکس شد و اوس و خزرج در یاری پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اطاعت از آن حضرت، بر یهود پیشی گرفتند و این امر یهود را واداشت تا از ایمان به پیامبر و یاریش خودداری کنند. میان یهود افرادی بودند که به محمد(صلی الله علیه وآله)ایمان آوردند، ایمانی راستین که مصالح دنیایی یا شخصی آنان را به تردید نینداخت; مانند یامین بن یامین،41 میمون بن یامین کاهن،42 عبدالله بن سلام که کاهنی آگاه بود43 و از روی ایمان و اعتقاد به دین اسلام گروید. در داستان مسلمان شدن او، تصویری دقیق از تفکر یهودی وجود دارد; چون هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)با شکل گیری اخلاقیات و تجارتشان با عقاید و ایمانشان در راه مصالح شخصی و دنیوی همزمان شد. اینک متنی را، که برگرفته از نوشتههای مورخان مسلمان است، دراین باره میآوریم:
«نقل شده که عبدالله بن سلام گفت: چون خبر آمدن پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را شنیدم و از صفت و اسم و شکل ظاهریش آگاه شدم و زمانش را که منتظر دیدنش بودیم، شناختم، در قبا خوشحال به انتظار نشستم، اما سکوت اختیار کرده بودم تا این که پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه آمد. چون این خبر راشنیدم تکبیر گفتم. عمهام که تکبیر مرا شنید گفت: اگر خبری درباره موسی بن عمران میشنیدی چیزی بر آن نمیافزودی. عبدالله ادامه میدهد که به او گفتم: عمه! سوگند به خدا که او برادر موسی ابن عمران است وبر همان دینی برانگیخته شده که موسی مبعوث شد. بی درنگ به قصد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خارج شدم و دین اسلام را پذیرفتم. سپس به سوی خانوادهام بازگشتم و به آنها گفتم که مسلمان شوند! آنها نیز اسلام را پذیرفتند... و من اسلام خود را از یهود پنهان کردم و گفتم: ای پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)همانا یهود قومی دروغگو هستند. اگر آنها خبردار شوند، بر من بهتان خواهند زد و از من ایراد خواهند گرفت».44
پیامبر(صلی الله علیه وآله) این ویژگی یهود را درک کرد. به همین سبب میبینیم که هنگام شروع به تنظیم اجتماع مدینه، یهود را در مکان مناسبی جای داد و ضمن تصدیق دین و اموالشان به هدایت آنها و بازگرداندنشان به دین اسلام به وسیله صلح و همپیمان شدن با یکدیگر مبادرت کرد45 و از آنها جز رعایت بی طرفی در جنگها و یا
یاری کردن او هنگام تهاجم دشمن به شهر، چیز بیشتری نخواست.46 ابن اسحاق در این باره میگوید: میان آنها پیمان یاری به همدیگر بسته شد تا در مقابل کسی که با اهل این پیمان در افتد، بجنگند.47
تاریخ این صلح حدود پنج ماه بعد از آمدن پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه بود.48 این قانون اساسی به شکل کتاب یا نوشتهای است از جانب محمد پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مؤمنان و مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که از آنان اطاعت کردهاند و به ایشان پیوستهاند و همراه آنان پیکار نمودهاند که آنها جدای از دیگر مردمان امت واحده هستند.49 این قانون اساسی به یهودیان تعهد مالی بیشتر از چیزی که به آن ضریب حمایتی میگوییم تحمیل نکرد که هنگام جنگ به همراه مؤمنان آن را انفاق میکردند،50 و آنها را با مؤمنان، یک امت در نظر گرفت که یهودیان و مسلمانان هر یک بر دین خود باشند.51
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دلجویی از یهودیان پرداخت و به آنان خاطرنشان ساخت که اعتقادش در ایمان به خدا و پیامبرانش، با اعتقاد آنها تفاوتی ندارد. پس نماز را به سوی بیت المقدس گزارد، تا دو ماه قبل از بدر، که قبله به سوی کعبه تغییر یافت.52
طبری در این باره مینویسد: «همانا پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) مختار شد که در نماز به هر جا خواست روکند. او بیت المقدس را برگزید شاید با اهل کتاب متّحد گردد.»53 بیتالمقدس فقط شانزده ماه قبله او بود; زیرا او چهرهاش را متوجه آسمان میکرد تا خداوند رویش را به بیتالحرام گرداند.54
گروه دیگری گفتهاند: «توجه به بیتالمقدس، بعد از هجرت بود که به دستور خداوند انجام گرفت.55 پیش از آن، گروهی از مسلمانان، در روزهای آغازین هجرت، روی کردن در نماز به سوی کعبه را با ارزش میدیدند».56
در حدیث کعببن مالک آمده است که گفت: «ما به همراه حاجیان قوممان عازم سفر حج شدیم و نماز گزاردیم و چیزهایی آموختیم و براءبن معرور، بزرگ و سرور ما همراهمان بود. او گفت: سوگند به خدا نظرم این است که این خانه; یعنی کعبه را پشت سر قرار ندهم و به سوی آن نماز بگزارم». کعب ادامه میدهد: «به او گفتیم: سوگند به خدا پیامبر ما به ما جز این دستور نداده است که رو به سوی شام نماز بگزاریم و ما نمیخواهیم با او مخالفت کنیم و هنگام نماز، ما رو به سوی بیت المقدس نماز گزاردیم و او رو به سوی کعبه.»57
قلوب کاهنان یهود از عداوت و حسد و کینه ورزی پر شده بود; زیرا خداوند تعالی با انتخاب پیامبری از عرب، آنان را برگزیده بود،58 در صورتی که یهودیان میپنداشتند خودشان پسران خدا هستند!59
[پیمان شکنی یهود]
به نظر میرسد یهودیانی که مرکز ثقل زندگی اقتصادی و مالی مدینه بودند، وقتی مواجه شدند با افزایش تعداد مهاجران به مدینه، که در میانشان بزرگان اقتصادی قریش و ثقیف قرار داشتند، احساس کردند که نفوذ خود را از دست میدهند. از این رو ترسیدند. افزایش قدرت مرکز اجتماعی مهاجران بعد از پیروزی جنگی و سیاسی بدر نیز سبب ازدیاد ترس یهود شد. پس در فرصتهای به دست آمده، دست به کار نقض عهد و پیمان میان خود و پیامبر شدند60 تا آن مرکز را سست کرده، اوضاع آرام را با ایجاد شک و تردید در جامعه مدینه تکان دهند.
تا زمانی که کسی دشمنی خود را با پیامبر(صلی الله علیه وآله) آشکار نکرده بود، آن حضرت بر ضد او اقدامی نمیکرد. او در برابر یهود نیز ملایمت و نرمش پیش گرفت و آنها را با دلیل و برهان به سوی خدا خواند و آنچه را که در کتابشان درباره پیامبری محمد(صلی الله علیه وآله)آمده بود به یادشان آورد.61 به طوری که خودش به عبادتخانههای آنها که مدارسشان نیز بود، میرفت و به سوی خدا دعوتشان میکرد و از مطالب کتابشان استدلال مینمود.62 اما یهود در گناه خود سرگردان ماندند و شرّشان تا حدّ تهدید زندگانی محمد، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)خطرناک شد; به طوری که یارانش کراهت داشتند آن حضرت شبانه در مدینه به تنهایی راه رود و میترسیدند یهود به او صدمه ای وارد کنند.63 دشمنی آنها از حدّ تهدید پیامبر گذشت و به تحریک مسلمانان به جنگ و اهانت آشکار به آنان منتهی شد.64 آنان در این هنگام عبدالله بن ابی را به عنوان تکیهگاهی محکم برای خود داشتند65 و بیشتر به او متکی بودند تا به شجاعتشان، که میان طوایف یهود به داشتن آن مشهور بودند.66
اما تجربه پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را واداشت که به سرعت مانع کار آنها شود. پس بنی قینقاع را غافلگیر ساخت و آنها را محاصره نمود و چیزی نمانده بود که تمامی آنها را به تلافی خیانت و نقض67 عهدشان بکشد اما وضع چنین اقتضا کرد که به تبعید آنها به شام اکتفا کند. و سرانجام در اَذرعات فرود آمدند68 و زنان و کودکانشان را نیز همراه خود بردند، اما اموال و سلاحهایشان از آنِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) شد.69 بعد از آن که خداوند سبحان در قرآن کریم پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از حقیقت دشمنیهای یهود با این آیه آگاه کرد: «إنّ الَّذین کفروُا سَواءٌ عَلَیْهِم أأنْذَرتَهُم أمْ لَمْ تُنذرهم لا یُؤْمِنُون»70 او آن اقدامات را درباره یهود اجرا کرد. به طوری که نقل شده، این آیه درباره یهود مدینه که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در اطراف مدینه ساکن بودند، نازل شده است و توبیخی است بر بیایمانی آنها به پیامبر(صلی الله علیه وآله)و انکار او، با این که به او آگاهی داشتند.71
بنی نضیر نیز اشتباه بنی قینقاع را با شکستن پیمان و اعتماد بر عبدالله بن ابی که مردی ضعیف و منافق بود، تکرار کردند و در مشورتشان از دستورات وی پیروی نمودند. و در قلعههای خود متحصن شدند، به این امید که او باده هزار مرد به آنها کمک کند.72 آنها نیز در تبعید، به شام رفتند و با خود به اندازه یک بار شتر از وسایل را، به استثنای اسلحه، بردند.73
بنیقریظه نیز پنداشتند که نیروی احزابِ محاصره کننده مدینه در برابر محمد(صلی الله علیه وآله)، یاران خوبی برای آنها خواهد بود. به این جهت عهد خود را شکستند و با دشمنان مسلمانان همپیمان شدند.74
پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقض عهد بنیقریظه را، آن هم به این شکل، خیانتی بزرگ دانست که جزای آن مرگ است و این جزا را مستحق هفتصد و پنجاه مرد جنگجوی آنها دانست.75 پیامبر(صلی الله علیه وآله)زنان و کودکان را زنده نگه داشت، اما اسیران مسلمانان تلقّی شدند.76
چنین اقداماتی; اعم از قتل و تبعید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره بنیقریظه، بنینضیر و بنیقینقاع اتخاذ نمود، اقدام سیاسی و امنیتی بود که امنیت اجتماع مسلمانان مدینه آن را اقتضا میکرد و پیشبرنده آن تعصب دینی یا ریشه داری و اصالت نبود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) آزادی دینی یهود را ضمانت کرده بود77 و با آنها مانند گروهی در اجتماع عمل کرده بود که احیاناً با مسلمانان از طریق خویشاوندی مرتبط بودند.78 همانطور که این اقدام، بقیه گروههای یهودی مدینه را شامل نشد; چه کسانی که دین اسلام را پذیرفته بودند یا کسانی که تا آخر بر دین خود باقی ماندند.
[یهود عنصری غیراسلامی در جامعه مدینه]
برای این که سخن ما درباره یهود، که مانند عنصر غیر اسلامی در جامعه مدینه بودند، کامل شود، شایسته است آن عناصر را برای شناخت حدود تأثر از اسلام و نوع تأثیرشان در اجتماع، دریابیم:
در مورد یهود، باید گفت که آنان مانند عنصری مشخص در جامعه مدینه، بیش از دیگر عناصر غیر اسلامی، بودند. میبینیم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از زمان آغاز هجرتش به مدینه، همواره بنایش بر جذب یهود به دین اسلام بوده است; ]جذب[ کسانی که قبل از بعثت محمد بر اوس و خزرج پیروز شده بودند.79 پیامبر(صلی الله علیه وآله) گروهی از مسلمانان; از جمله معاذبن جبل و بشربن براء و داودبن سلمه را برای مجادله به بهترین روش و به هدف ورود آنها به اسلام، نزدشان فرستاد.80
یهود در نوع قبول دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)تفاوت داشتند، به طوری که گفته شده، از بنینضیر بجز سعدبن وهب و سفیانبن عمیربن وهب کسی مسلمان نشد.81 این حالت در مورد بقیه طوایف یهودی مدینه نیز صدق میکند. پس گروه اندکی از آنها دعوت اسلام را از روی ایمان صادق اجابت کردند.82
بعضی از کاهنان یهود در گردن نهادن به اسلام و ایمان به محمد، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)، پیشتاز شدند و از روی آگاهی قبلی، از علامتهای بعثت و نبوت به دین او شتافتند.83 از جمله آن کاهنان، عبدالله بن سلام بود84 که میگفت: صفت، اسم، شکل او و زمانی را که چشم به راه او بودیم شناختم.85 از خاندان عبدالله بنسلام پسرانش محمد86 و یوسف87 و برادرانش سلمه88 وثعلبه89 و برادرزادهاش سلام90 مسلمان شدند.
از احبار یهود این افراد نیز به محمد(صلی الله علیه وآله) ایمان آوردند: یامینبن یامین،91 زیدبن سعنه،92 یا سعیه93 که میگفت: از علامتهای نبوت چیزی نماند مگر این که هنگام نگریستن به چهره محمد(صلی الله علیه وآله)، آن را شناختم94 و عبدالله بنسالم95 و تمام بن یهودا96 و مخیریق که کاهن بنی ثعلبةبن فطیون بود.97
در میان یهود، بنیقریظه در پذیرش دین اسلام نسبت به بقیه برتری داشتند. و جهتش این بود که آنان دردست مسلمانان اسیر بودند.98 و بیشترشان سن و سال کمی داشتند و مشمول عفو پیامبر شدند و به قتل نرسیدند.99
ابن حجر، اسامی بیش از دوازده نفر قرظی مسلمان را آورده است که از صحابه بودند یا راویان از پیامبر به شمار میآمدند.100
در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه، بزرگانی از یهود بودند که بر دین خود باقی ماندند; مانند: عبدالله بن صائد، که پدرش از یهود بود اما خود نمیدانست که از کدام قبیله است. او در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دنیا آمد و با خانوادهاش در مدینه در طول عهد پیامبر(صلی الله علیه وآله) زندگی کرد.101 روزی پیامبر از کنار وی عبور میکرد، در حالی که او هنوز پسری بود نابالغ و با کودکان بازی میکرد102 زیرا در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دنیا آمده بود، پس ده سالگیاش را در زمان حیات پیامبر طی میکرد.
به آن گروهها آزادی در دین و به خصوص آداب و رسوم دینیشان داده شده بود.103 همچنین پیامبر به بعضی از آن یهودیان کمک کرد و از آنها بلدهایی برای شناسایی راههای اطراف مدینه به کار گرفت و هیچ یک از آنها را به ترک دینش مجبور نکرد.104 گفته شده که گروهی از آنها در زمان ابوبکر مسلمان شدند.105
از جوانان یهود، کسانی بودند که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) خدمت میکردند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به هنگام بیماریشان از آنها عیادت میکرد.106 در مدینه به یهود با دیده همپیمان مینگریستند که دارای حقی از عدالت و انصاف هستند.107 آنها از مرکز معیشتی مالی و اقتصادی بهره میبردند.108
به نظر میرسد، اخراج بنیقینقاع و بنینضیر و کشتن مردان بنیقریظه، تأثیر زیادی در تعداد یهودیان مدینه که ده و اندی قبیله بودند، نداشت.109 همچنین رغبت آنها در فراوانی نفوذ و مرکزیتشان کاهش نیافت، اما همپیمانی اوس و خزرج با آنها فروریخت. پس شروع به دسیسهچینی نمودند و هر جا که امکان یافتند بذر تفرقه پراکندند. از آن جمله داستان شاس بن قیس یهودی است که بر گروهی از اوس و خزرج که در حال صحبت بودند، عبور کرد و از دیدندوستی آنها بعدازدشمنی، خشمگین شد و به جوانی از یهود که با او بود، امر کرد میان آنها بنشیند و روز بعاث را به یادشان آورد.110 اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماجرا آگاهی نیافته بود، آتش فتنه کور برافروخته میشد.111
وجود این گروه از یهودیان و افراد دیگر از همپیمانان در مدینه، اقتضا میکرد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) آشکار سازد که «عشور» فقط مختص به مسلمانان نیست; بلکه بر یهودیان و مسیحیان نیز صدق میکند. این سخن، ضرورتاً ما را به ذکر مختصری از وضعیت گروههای دیگر دینی غیر یهود در مدینه رهنمون میسازد.112