Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
با اعلام
امیر عبدالله در اسلامبول و تبعید آل سعود و آل شیخ محمد به مصر، و ویرانی شهر
درعیه تصور می شد که سلطان عثمانی ومحمد علی پاشا، و ابراهیم پاشا، به هدف خود
رسیدند و حکومت خاندان سعود و وهابیان را برانداختند، اما این تصور درست نبودزیرا
عده ای از افراد این دو خاندان گریختند و بعدا اقدام به تشکیل مجدد حکومت آل سعود
کردند.
یکی از
فراریان، امیر ترکی پسر امیر عبدالله بن محمد بن سعودبود، دیگری برادرش زید و نیز
علی بن محمد بن عبدالوهاب بودندکه به قطر و عمان گریخته بودند .
امیر ترکی
همان کسی است که بعدا حکومت سعودی را دوباره تشکیل داد (1) .
در اواخر
سال 1234 محمد بن مشاری بن معمر خواهرزاده سعود بن عبدالعزیز که در هنگام خرابی
درعیه به دستور ابراهیم پاشا، ازآنجا به «عیینه » کوچ کرده بود، دوباره به درعیه
بازگشت و چون با آل سعود نسبت و قرابت داشت، به طمع افتاد که حکومت نجد رادر دست
گیرد آنان «درعیه » را آباد کردند و بیشتر مردم شهر که پراکنده شده بودند، بدان
باز گشتند و مشاری را پیشوای خودساختند.
محمد علی
پاشا سپاهی به فرماندهی «حسین بیک » به جنگ اوفرستاد، وی مشاری را دستگیر کرده به
مصر فرستاد و اتفاقا درراه فوت کرد.
باقیمانده
وهابیها در قلعه ریاض که سابقا «حجرالیمامه »می نامیدند و میان آن و درعیه چهار
ساعت راه است، متحصن شدند،«حسین بیک » آنها را سه روز محاصره کرد آنها امان
خواستند وحسین به آنان امان داد و آنها از قلعه بیرون آمدند مگر ترکی که شبانه از
قلعه فرار کرده بود، «حسین بیک » آنها را به زنجیرکشید و به سال 1236 روانه مصر
ساخت.
پس از
گذشت سالها ترکی ریاض را به تصرف خود درآورد و مردی ازخاندان سعود به نام مشاری بر
او شورید و او را بکشت، ترکی پسری داشت به نام فیصل که هنگام قتل پدرش در میدان
جنگ بود وقتی خبرکشته شدن پدر به گوشش رسید، با مردان جنگی حرکت کرد و مشاری قاتل
پدرش را به قتل رساند و خود به حکومت رسید کار فیصل بالاگرفت و مرام و مسلک
گذشتگانش را آشکار کرد، محمدعلی پاشا سپاهی به همراه خورشیدپاشا برای جنگ با او
آماده ساخت.
خورشید
پاشا به سال 1253 از مدینه حرکت کرد و در این سفرخالدبیک پسر سعود که از اسیران
سال 1233 بود و در مصر تحت سرپرستی محمدعلی بزرگ شده بود، خورشیدپاشا را همراهی
می کرد ومحمدعلی پاشا صلاح می دانست که حکومت نجد را به دست او بسپارد.
خلاصه
خورشید به نجد رسید و میان او و فیصل جنگی درگرفت که فیصل دستگیر گردید و به سال
1254 به مصر فرستاده شد، خورشید پاشا،خالد را امیر ریاض کرد و خود برگشت و خالد دو
سال تمام حکومت کرد تا آن که مردم نجد به رهبری عبدالله بن ثنیان بر وی شوریدند و
تصمیم بر قتل او داشتند که به مکه فرار کرد و سپس درگذشت، بدین ترتیب حکومت نجد به
دست عبدالله بن ثنیان افتاد.
وقتی که
این جریان به گوش فیصل که در مصر زندانی بود رسید،به «عباس پاشا» پسر «طولون » که
گاهی باهم بودند، گفت: اگرمن به نجد برسم، حکومت را از دست پسر ثنیان درمی آورم
وخدمتگزار افندی خود(یعنی عباس پاشا)خواهم بود. عباس پاشا شبانه مقدمات فرار فیصل
را از قلعه فراهم ساخت و او با همراهانش فرارکردند تا آن که به جبل شمر مرکز حکومت
ابن الرشید، رسیدند. ابن رشید آنها را گرامی داشت و آنها به سوی «قصیم » روانه
شدند وبسیاری ازاهالی آنجا به آنان پیوستند و به قصد ابن ثنیان حرکت کردند و در ریاض
او رامحاصره کرده و با وی جنگیدند و سرانجام دستگیرش ساختند و به زندان انداختند و
به سال 1258 در زندان غصه مرگ شد.
فیصل
حکومت را مستقلا به دست گرفت و سعی کرد تا قبایل نجد رابا خود همدست کند اما دولت
عثمانی پیش از آن که وی موفق به ایجاد ارتش مهمی شود، خبردار شد و مانع کار او
گشت.
انگلیسی ها
نیز که از آن سو مدتی بود در سواحل خلیج فارس فعالیت جدی خود را آغاز کرده بودند،
در دریای سرخ و عدن نیز که همان موقع جزء بنادر فعال یمن بود، مستقر شده بودند.
عثمانیهابرای فتح یمن و مقابله با انگلیسی ها چهار ارتش به آنجا گسیل داشتند. این
قوا در ضمن مامور بود که قبیله های سرکش عربستان را نیز سرکوب کند .
بخشی از
این قوا به فرماندهی خورشیدپاشا از نجد عبور کرده دردشت دیلم، فیصل را شکست داد و
او را اسیر کرد و به یکی اززندانهای قاهره انداخت (2) .
پنج سال
بعد، فیصل به موطن خود باز گشت.
صلاح الدین
مختار درباره بازگشت فیصل از مصر دو قول نقل کرده است: یکی این که به گفته ابن
بشر، فیصل با برادر و پسر عمو ودو فرزندش عبدالله و محمد، از قصری که حکام مصری به
او اختصاص داده بودند، گریخت. به این نحو که از روزنه ای به ارتفاع هفتادذراع با
طنابهائی که مخفیانه تهیه کرده بودند، پائین رفتند وبر اسبهائی که برای آنها آماده
شده بود، سوار شدند و به کوه شمر گریختند.
دیگر
نوشته امین ریحانی است در کتاب «نجدالحدیث » که به موجب آن محمدعلی پاشا او را از
زندان رها کرد تا به عنوان امیرنجد به بلاد خود باز گردد.
صلاح الدین
مختار، قول ابن بشر را از این جهت که معاصر با فیصل بوده، درست می شمرد (3) .
ولی عمل کرد فیصل نشان می دهد که قول امین ریحانی صحیح است زیرا فیصل تازمان مرگ
خود به خلیفه عثمانی وفادار بود و از ناحیه او هم تقویت می شد.
به هر
حال، چون فیصل به نجد بازگشت، کوه شمر را مقر خویش قرار داد، در آن وقت یکی از
بنی اعمام او به نام عبدالله بن ثنیان که از سال 1257 قدرتی بهم زده بود، در ریاض
و اطراف آن حکومت می کرد. فیصل پس از وقایع و جریاناتی که رخ داد، ابن ثنیان را
دستگیر و زندانی ساخت و او در زندان درگذشت.
فیصل از
امراء مقتدر با تدبیر آل سعود بود که فتنه ها راخاموش کرد و بعد از سالها هرج و
مرج، آرامش و امنیتی به وجودآورد و بر متصرفات خود افزود، لیکن از سال 1268 به
بعد، دوباره آشوب و اختلاف و ناراحتی، در نجد و اطراف پدیدار گشت و فیصل برای
ازمیان بردن آنها، کوشش می کرد. وی در ماه رجب سال 1282چشم از جهان فرو بست و پس
از درگذشت او، میان دو پسرش. عبدالله و سعود در مورد جانشینی او اختلاف بروز کرد و
طبق معمول شخص سومی از اختلاف آنها بهره گرفت. این شخص محمد بن رشید رئیس طایفه
شمر و امیر حائل بود که در مقابل کمکی که به عبدالله کرد، او را مطیع خویش ساخت.
بعد از
فیصل فرزندش عبدالله به امارت نشست، از این تاریخ یعنی ماه رجب سال 1282 تا
سال 1283 آرامش برقرار بود، اما دراین سال، سعود برادر عبدالله نسبت به وی نافرمان
شد و از برخی از امرای اطراف یاری خواست، سرانجام در جنگی که میان آن و سودرخ داد،
سعود زخمی شد و شکست خورد و به احسا گریخت و از آنجارهسپار عمان گردید.
در
سال 1287، سعود به بحرین و به آل خلیفه پناه برد و ازامرای بحرین درخواست کمک کرد،
آنها به وی وعده کمک دادند و نیزجمعی دیگر از مخالفان عبدالله و از جلمه قبیله
«عجمان » و«آل مره » به سعود پیوستند.
در جنگی
که میان آن دو روی داد، عبدالله شکست خورد و سعوداحسا و ریاض را به تصرف خود
درآورد، بعد از چندی والی بغداد(ازطرف خلیفه عثمانی)به عنوان کمک به عبدالله سپاهی
به فرماندهی فریق پاشا به نجد فرستاد، این سپاه که عبدالله نیز همراه آن بود، سعود
را به سختی شکست داد. علاوه بر سپاه مزبور، عثمانیهانیروی دیگری به فرماندهی
مدحت پاشا اعزام داشتند که این نیرو باکمک شیخ مبارک الصباح از امیران کویت از راه
دریا وارد بندرعقیر شد.
در این
بین کسی به عبدالله اطلاع داد که غرض اصلی مدحت پاشادستگیری وی و تسلیم شدن او به
حکومت عثمانی است، از این روی ازمیان سپاه عثمانی گریخت و به ریاض رفت و به کارهای
خود سر وسامان داد.
در سال
1290 سعود به ریاض حمله کرد و برادرش عبدالله را شکست داد و او به کویت پناه برد.
سعود هم در جنگی که با قبیله عتیبه کرد، به سختی شکست خورد و به ریاض باز گشت
اوضاع همچنان آشفته بود. در سال 1291 امیر عبدالرحمن پسر چهارم فیصل بن ترکی که
دربغداد بود، به احسا آمد و به جمع آوری قوا پرداخت. در این موقع نواحی اطراف در
تصرف نیروهای عثمانی بود. عبدالرحمن، نخست باسپاه عثمانی که در اطراف شهر «هفوف »
متوقف بودند، درآویخت.
پس از آن
با آن عده از اعراب کویت که به مدحت پاشا کمک کرده بودند، به مبارزه برخاست و آنان
را در کوت ابراهیم و کوت حصاربه محاصره افکند.
اعراب
مزبور از والی بغداد یاری خواستند و او نیروئی به کمک ایشان فرستاد. عبدالرحمن از
این نیرو شکست خورد و به طرف ریاض رفت، در این موقع که ذیحجه سال 1291 بود، امیر
سعود که به شهرحریمله رفته بود، درگذشت و عبدالرحمن به امارت استقرار یافت.
در
سال 1293 پسران سعود، با عبدالرحمن به مخالفت برخاستند واو ناگزیر از ترک ریاض شد
و در بادیه عتیبه به برادرش عبدالله پیوست و عبدالله وی را گرامی داشت.
سپس
عبدالله با عده ای جنگجو در حالی که عبدالرحمن نیز همراه او بود به سوی ریاض بیرون
رفتند و عبدالله در ریاض مستقر شدعبدالرحمن و برادر دیگرش محمد، در هیچ کاری با
عبدالله مخالفت نمی کردند.
دولت
عثمانی حکومت آل رشید را تقویت می کرد و در حقیقت صاحب قدرت در نجد خاندان رشید
بودند و حجاج عراقی و نجدی تحت نظارت آنان به زیارت خانه خدا می آمدند آنان از
عربها سی ریال از غیرعربها «عجم » دوبرابر آن حق نظارت می گرفتند.
در واقع
دولت عثمانی تسلطی بر نجد نداشت جز آن که خاندان رشید راتقویت می کرد و باوجود این
همه یا بیشتر رعایای آل رشید،بلکه خود آل رشید همگی در مسلک وهابی بودند.
از این پس
تا سال 1308 هجری وضع آل سعود در اثر اختلافاتی که با یکدیگر داشتند، بسیار آشفته
بود و به طرف ضعف و انحطاطمی رفتند، در نتیجه آل رشید بر آنان غلبه کردند و محمد
بن عبدالله الرشید بر ریاض دست یافت و حکومت نجد را از آن خودساخت و عبدالرحمن با
خانواده خود و از جمله پسر جوانش عبدالعزیز رهسپار کویت شد، اما شیخ کویت مانع از
ورود او به کویت گردید، عبدالرحمن ناگزیر به بادیه نجد روی آورد و بعد ازآن به قطر
رفت و دو ماه در آنجا ماند.
سلطان
عبدالحمید عثمانی، در صدد جلب دوستی عبدالرحمن برآمد ودر هر ماه شصت لیره طلا برای
او مقرری تعیین کرد، به این مناسبت شیخ کویت او را پناه داد و عبدالرحمن از قطر به
کویت رفت و درآنجا ماند تا این که پسرش عبدالعزیز مملکت عربی سعودی را به وجود
آورد.
هنگام
اقامت عبدالعزیز و پدرش عبدالرحمن در کویت، میان حکومت عثمانی و دولت انگلیس برای
جلب توجه شیوخ عرب به سوی خود،مبارزه شدید جریان داشت.
عبدالحمید
دوم سلطان عثمانی احساس کرد که شیخ کویت به طرف انگلستان متمایل است. از این روی
به یاری عبدالعزیز الرشید امیرشمر که دشمن شیخ کویت بود، شتافت و به او خبر داد که
دولت عثمانی از این که وی کویت را ضمیمه کشور خود سازد، ممانعتی ندارد. عبدالعزیز
الرشید از این امر بسیار مسرور شد زیرامعتقدبود که اگر این بندر را تصرف کند، پایه
استواری برای دوام حکومت آل رشید خواهد بود، به این منظور1317 هجری(1900)باافراد
جنگجوی عشایر شمر، آماده حمله به کویت شد.
امیر کویت
قدرت مبارزه با او را نداشت، لیکن باکمک مالی،عشایر عجمان و ضفیر و منتفق را با
خود همراه ساخت و نیز دست یاری به طرف آل سعود دراز کرد و وعده داد که ریاض را به
ایشان برگرداند، عبدالعزیز را هم از اهداف خود آگاه نمود، سرانجام شیخ مبارک بن
الصباح امیر کویت و عبدالرحمن آل سعود و پسرش عبدالعزیز، گرد هم برآمدند و به
پایان دادن کار ابن الرشیدمصمم شدند.
در سال
1318 در جنگی که میان دو طرف روی داد، شیخ کویت سخت شکست خورد و ابن الرشید تا پشت
دروازه های کویت رسید، اماناگهان ناگزیر از عقب نشینی شد زیرا با قوای انگلیسی که
از راه دریا بر سر راه او قرار گرفته بودند، مواجه گردید. و انگلیسیهااز راه
نصیحت به او گفتند که مصلحتش در مراجعت است و گرنه تارو مار خواهند کرد، ابن
الرشید خواست از باب عالی عثمانی کمک بخواهد ولی در اثر مذاکراتی که میان استامبول
و لندن جریان یافته بود، انگلستان دولت عثمانی را قانع کرده بود که ابن الرشید را
یاری نکند.
گویند از
این جریان، سود عمده را انگلستان برد که برای خوددر خلیج فارس در سر راه هند، جای
پای استوار به دست آورد. شیخ کویت از این که مورد تهاجم قرار بگیرد، ایمن شد (4)
.
در مدتی
که عبدالعزیز در کویت اقامت داشت، پیوسته به یاد بلادنجد مخصوصا ریاض بود و از این
که آل رشید بر این نواحی چیره شده اند رنج می برد. سرانجام پس از مذاکراتی که با
پدر کرد، و پس از آن که مقصود خود را با شیخ کویت در میان گذاشت، تصمیم به هجوم به
ریاض گرفت، در یکی از شبهای تاریک سال 1319 درحالیکه بیش از بیست و یک سال نداشت،
با چهل تن از جوانانی که نسبت به او وفادار بودند، از جمله برادرش امیر محمد و پسر
عمش امیرعبدالله، روی به ریاض نهاد.
پی نوشت ها:
1) تاریخ
المملکه العربیه السعودیه، ج 1، ص 194.
2) نظام
آل سعود، ص 24، نورالدین شیرازی.
3) تاریخ
المملکه العربیه السعودیه، ج 1، ص 318.
4) تاریخ
المملکه العربیه السعودیه، ج 2، ص 25 -29.