Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
سخنرانی در دانشگاه «جرش »
برنامه
دوم ما در روز چهارشنبه 16/2/77 سخنرانی در دانشگاه جرش پیرامون حقوق زن در اسلام
بود، لازم به ذکر است که دانشگاه «جرش » در سال 1993 افتتاح شده و دارای پنج
دانشکده و 135عضو هیئت علمی است. مسولان این دانشگاه با سفارت ایران در اردن و
دانشگاه آزاد اسلامی روابط حسنه دارند.
رئیس
دانشگاه آقای دکتر «خالد العمری » به هنگام ورود، باگرمی خاصی از ما استقبال کرد،
و پس از سخنرانی، جلسه معارفه ای تشکیل داد که در آن روسای دانشکده ها و اساتید
دانشکده الهیات حضور داشتند و در حقیقت خستگی روحی که از برخورد سران
دانشگاه آل البیت عارض ما شده بود، همگی فرو ریخت.
دقائقی
پیش از اذان ظهر راهی سالن سخنرانی شدیم و گوینده، به وسیله مجری معرفی گردید و
موضوع سخن تعیین شد و آن «حقوق زن در قرآن » است، و این موضوع در کشورهای عربی، از
توجه خاصی برخوردار است زیرا رفتار شیوخ و بزرگان عرب با زنان در شان یک زن اسلامی
نیست و من با استمداد از الطاف الهی و پس از حمدو ثنای خدای بزرگ و درود به روان
پاک محمد و آل محمد(ص) ویاران برگزیده اش، سخن خود را چنین آغاز کردم:
«مکانه
المراه فی القرآن الکریم ». «جایگاه زن در قرآن کریم ». زن در آئین اسلام از مقام
و موقعیت بسیار بالائی برخوردار است و حقوق و وظایف او یکی از موضوعات مهم قرآنی
راتشکیل می دهد بررسی همه جوانب مربوط به زن در این کتاب آسمانی،در گرو سخنرانیهای
متعدد و گسترده است و در یک سخنرانی فقطمی توان به نظر قرآن در پاره ای از موضوعات
اشاره کرد مانند:
1 - طبیعت
و آفرینش زن از نظر قرآن.
2 - برخی
از حقوق زن در کتاب خدا.
3 -
تکالیف و وظائف متقابل او.
و ما در
تمام موارد از کتاب عزیز کمک می گیریم و احیانا به مناسبتی به حدیث رسول خدا(ص)
استناد می جوئیم، اینک تشریح هریک از موضوعات:
الف ) طبیعت آفرینش زن در قرآن
خورشید
اسلام بر جهانی تابید که زن، حرمت و ارزش خود را از دست داده و برای او مقام و
منزلتی نبود. در این بی حرمتی،جزیره العرب با دیگر نقاط جهان تا حدی یکسان بود،
آخرین اندیشه حکماء روم و یونان درباره تبیین طبیعت زن این بود که زن،انسان
نیست یا حیوان است و یا موجودی است برزخ میان آن دو.
در تحقیر
زن در جزیره العرب همین بس که اگر به سرپرست خانواده که در میان جمعی منتظر زایمان
زنش بود می گفتند که همسرت دخترزائید، حالش سخت دگرگون می گردید و چهره اش از خشم
سیاه می گشت،از این خبر بد سر به زیر می انداخت و نمی دانست چه کند. آیا اوبا تمام
تحقیر نوزاد (دختر) را حفظ کند یا زیر خاک پنهان سازدچه بد داوری می کردند (1)
.
سرانجام
برخی راه زنده بگور کردن را در پیش می گرفتند و از این طریق کرامت و حقوق او را
پایمال کرده و تصور می کردند که کاردرست انجام می دهند. چنان که می فرماید: (و اذا
الموءده سئلت بای ذنب قتلت)(تکویر: 8 - 9). «آنگاه از کردار زشت زنده بگورکردن
دختر بازخواست شود که به چه جرمی کشته شد؟».
در میان
این افکار و اندیشه ها قرآن برخلاف فکر محیط، حرکت کرده و زن را یکی از عناصری
سازنده و پدیدآرنده جامعه انسانی دانست آنجا که می فرماید: (یا ایها الناس انا
خلقناکم من ذکر وانثی و جعلناکم شعوبا و قبائل..)(حجرات: 12). «ای مردم ماشما را
از مرد و زن آفریدیم و شماها را به تیره و قبیله هادرآوردیم ». بنابراین زن، نه
حیوان است و نه موجود برزخ میان حیوان و انسان، بلکه دوشادوش مرد تشکیل دهنده
جامعه انسانی است و هرنوع ویژگی کلی که مرد دارد زن نیز همان را دارا است ودر این
قسمت میان آن دو تفاوتی نیست.
قرآن برای
زن در آفرینش اصالت قائل است نه این که یکی را اصل و دیگری را فرع بداند برخلاف اندیشه
تورات که می گوید: «حوا»از دنده «آدم » آفریده شد. (یا ایها الناس اتقوا ربکم
الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا ونساء...)(نساء:
1).
«ای مردم
از پروردگار خود بپرهیزید، خدا شماها را از یک انسان آفریده و جفت او را نیز از
همان جنس خلق کرد، و در سایه این مرد و زن، مردان و زنان زیادی را در روی زمین پخش
کرد».
مقصود از
«نفس » در آیه همان «آدم » و مقصود از زوج، همان «حوا» است و جامعه کنونی به این
دو نفر منتهی می گردد ومقصود از جمله «خلق منها» این است که حوا را از جنس
آدم آفرید و به تعبیر ادیبان لفظ «من » برای بیان جنس ست یعنی حوا را از جنس آدم
آفرید چنانچه می گویند: «الخاتم من فضه »یعنی انگشتر از جنس نقره است و سرانجام
این دو زوج، به حکم «تجانس » می توانند زندگی مشترک آغاز کنند.
از مجموع
این آیات استفاده می شود هر یک از زن و مرد انسان کامل بوده و هیچ یک در انسانیت
نقص ندارد نه این که یکی انسان باشد و دیگری برزخ بین انسان و حیوان.
گرامیداشت و ارزش گذاری برای زن
قرآن به
صورت های گوناگون مقام و موقعیت زن راگرامی داشته که برخی را متذکر می شویم:
1 - قرآن
آنجا که در تکریم و بزرگداشت انسان سخن می گویدفرزندان آدم را موضوع قرار می دهد
خواه پسر و خواه دختر، و به هر دو با یک چشم می نگرد و می فرماید: (ولقد کرمنا بنی
آدم وحملناهم فی البر والبحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا
تفضیلا)(اسراء: 70).
«فرزندان
آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا برمرکب های رهوار حمل کردیم و از
نعمت های پاکیزه روزی دادیم و بربسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم ».
2 - به
خاطر این گرامیداشت کلی، در مقام سنجش، زن و مرد مومن و نیکوکار را در یک کفه
ترازو قرار داده و هر دو را به زندگی طیب و پاکیزه نوید بخشیده و وعده بهترین
پاداش به هر دو داده است. چنان که می فرماید:
(من عمل
صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما
کانوا یعملون)(نحل: 97) .
«هرکس از
مرد و زن در حالی که مومن است کار نیک انجام دهد،ما به او زندگی پاکیزه بخشیم در
مقابل عمل نیک او پاداش می دهیم ».
این آیه
برخلاف اندیشه های آن زمان، ملاک برتری را، ایمان و عمل صالح می داند و در این
قسمت میان زن و مرد تفاوتی قائل نمی شودزیرا هر دو از نظر انسانیت، از وجه مشترکی
برخوردارند.
3 - قرآن
در مقام ارزش گذاری هر نوع قتل نفس را قتل تمام مردم تلقی می کند و در این قسمت زن
و مرد را یکسان می داند ومی فرماید: (... من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض
فکانماقتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا...)(مائده: 32).
«هرکس
انسانی را بدون آن که انسانی را بکشد و یا در روی زمین فساد کند بکشد، بسان این
است که همه مردم را کشته باشد و هرکس انسانی را زنده کند تو گوئی همه مردم را زنده
کرده است ».
بنابراین
قتل زن و مرد در پیشگاه خدا یکسان است و هر دو، جرم بزرگ شمرده می شود بدون آن که
یکی جرم بزرگ و دیگری کوچک ترشمرده شود.
4 - در
احکام قصاص نفس و یا عضوی از آن، میان زن و مرد تفاوتی قائل نمی شود اگر مردی زنی
را کشت و یا به عضوی از اعضاء اوآسیب رسانید، ولی زن می تواند قصاص کند، زیرا چون
انسانی به انسانی آسیب رسانیده است از این جهت می تواند حق خود را بگیردچنان که
می فرماید: (...ان النفس بالنفس و العین بالعین والانف بالانف و الاذن بالاذن و
السن بالسن و الجروح قصاص...)(مائده: 49).
«جان در
مقابل جان، چشم در مقابل چشم، بینی در مقابل بینی،گوش در مقابل گوش و دندان در
مقابل دندان می باشد و هر زخمی قصاص دارد».
قرآن این
حکم را از تورات نقل می کند و می رساند که در اسلام نیزاین حکم به قوت خود باقی
است.
5 - رسول
گرامی همه مسلمانان را یکسان می شمرد و می گوید:
کوچکترین
آنان به پشتیبانی بزرگان، تلاش می کند و همگان دربرابر دشمن یک دست می باشند
چنانکه می فرماید: «المسلمون تتکافودماوهم و یسعی بذمتهم اذناهم و هم ید علی من
سواهم ». «خون زن و مرد از نظر احترام یکسان می باشند و اگر زن بسان مرد به دشمن
پناه بخشد، پناه دادن او بسان پناه دادن مرد، محترم به شمار می رود».
در این جا
ممکن است این سوال مطرح شود:
اگر مرد و
زن ارزش یکسانی دارند، پس چرا دیه و خونبهای زن نصف دیه مرد است؟ پاسخ: این سوال
با توجه به موضوع بحث روشن است زیرا موضوع سخن ارزشهای معنوی و روحی است و در این
بخش میان زن و مرد فرقی نیست و امااز نظر ارزش اقتصادی مسلما میان آن دو تفاوت
روشنی است و آن این که در محیط اسلامی نان آور خانواده مرد بوده و درآمد مادی بر
محور وجود او دور می زند بنابراین بافقدان مرد، خانواده از نظر مادی آسیب بیشتری
می بیند، از این جهت دیه او دوبرابر دیه زن تعیین شده است.
یکسان و
یکسونگری از نظر روحی و معنوی مانع از آن نیست که ازنظر مادی ارزش متفاوت داشته
باشند.
اصولا زن
و مرد با داشتن یک رشته مشترکات; یک رشته ممیزات ومشخصاتی دارند که تعیین کننده
وظائف آنان در زندگی است، عواطف فزون از حد ایجاب می کند که اموری که زیربنای آنها
را عاطفه ومحبت تشکیل می دهد به زن واگذار گردد و کارهائی که در گروسخت کوشی و
تحمل سرما و گرما و سر و صدا است، به مرد سپرده شود.
نغمه
زندگی برای خود، لحن های گوناگون می طلبد و باهم آمیختن صداهای زیر و بم، نغمه گرم
و دلنشین پدید می آید، توگوئی بابهم آمیختن عطف و مهر، ظرافت و نرمی با خشونت و
غلظت، آهنگ زندگی تکمیل گردیده و حیات دلنشین پدید می آید.
ب ) حقوق زن در قرآن
زن در
اسلام از حقوق گسترده ای برخوردار است و فقیهان در ابواب ویژه ای از فقه، درباره
آن بحث و گفتگو نموده اند. قرآن درمحیطی نازل شد که زن از ابتدائی ترین حقوق خود
به نام «میراث » محروم بود، بلکه با مرگ پدر، دختران بسان دیگراموال موروثی، به
نوعی (به نحو غیر مستقیم) خرید و فروش می شدند، و اگر ازدواج می کردند مهریه از آن
دیگران بود، قرآن در این شرائط می فرماید: (للرجال نصیب مما ترک الوالدان
والاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا
مفروضا)(نساء: 7).
«برای مردان
از آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان می گذارندسهمی است، همچنان که برای زنان از
آنچه که پدر و مادر وخویشاوندان می گذارند، سهمی است خواه کم و خواه زیاد این
سهمی است تعیین شده و لازم الوفاء».
گاهی تصور
می شود که سهم زنان در میراث پیوسته کمتر از سهم مردان است، درصورتی که این سخن
کلیت ندارد، آری هرگاه پدر ومادر انسان بمیرد، سهم پسر، دوبرابر سهم دختر است،
چنان که می فرماید: (یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...)(نساء: 11).
ولی در
برخی از صور سهم هر دو یکسان می باشد مثلا:
1 - هرگاه
فرزند انسان بمیرد، پدر و مادر سهم یکسان می برند وبرای هر یک، یک ششم (16) مقرر
است چنانکه می فرماید: (و لابویه لکل واحد منهما السدس مما ترک ان کان له ولد). 2
- هرگاه زن کسی بمیرد و وارثی مانند شوهر و دختر داشته باشد، سهم شوهر14;سهم
دختر12 می باشد چنان که می فرماید: (...فان کان لهن ولدفلکم الربع مما ترکن..
.)(نساء: 12).
باید توجه
نمود اختلاف در سهام دختر و پسر آنجا که تفاوت حاکم است، تابع ملاک است و آن این
که: هر کس که مسوولیت انفاق را برعهده دارد و در حقیقت نان آور خانه است، در میراث
سهم بیشتری دارد از این جهت به هنگام فوت والدین سهم پسر دو برابر سهم دختر است
زیرا پسر ازدواج می کند و هزینه خانواده با او است،درحالی که دختر به خانه بخت
می رود و شوهرش، هزینه زندگی او رامی پردازد.
تا اینجا
با یکی از حقوق زن که به عنوان میراث است، آشناشدیم. اکنون با دیگر حقوق مالی او
آشنا می شویم:
یکی از
حقوق زن در اسلام استقلال مالی اوست یعنی در تصرف خودنیاز به اذن شوهر و غیره
ندارد و زنان عربی، فقط اخیرا به چنین آزادی دست یافته اند. قرآن می فرماید:
(...للرجال نصیب ممااکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن و اسئلوا الله من فضله
ان الله کان بکل شی ء علیما)(نساء: 30).
«برای
مردان از آنچه که به دست آورده اند، نصیبی و برای زنان از آنچه که به دست
آورده اند، نصیبی است از کرم خدا بخواهیدخدا به همه چیز آگاه است ».
هیچ
جمله ای در تضمین استقلال مالی زن، واضح تر از این آیه نمی باشد.
مهریه زن،
هدیه است از شوهر به همسر خویش، و در زنده کردن شخصیت زن و بقاء پیوند زناشوئی
کاملا موثر می باشد. هرگاه مردی زنی را با مهر معینی به عقد خود درآورد، باید آنچه
را که به عنوان مهر متعهد شده است، بپردازد چنان که فرموده:
(وآتواالنساء
صدقاتهن نحله...)(نساء: 4).
آری هرگاه
همسر به طیب خاطر مهر را بخشید، شوهر می تواند بسان دیگر هدیه ها بپذیرد چنان که
می فرماید: (...فان طبن لکم عن شی ءمنه نفسا فکلوه هنیئا مریئا)(نساء:4). «هرگاه
چیزی ازمهریه را با رضایت خاطر بخشیدند، آن را با گوارائی بخورید».
قرآن
شوهران را نکوهش می کند که عرصه را بر زنان تنگ نگیرند تاآنان مهر خود را به
شوهران ببخشند و در این مورد می فرماید:
(...و لا
تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن الا ان یاتین بفاحشه مبینه و عاشروهن
بالمعروف...)(نساء: 19).
«آنان را
تحت فشار قرار ندهید تا برخی از چیزهائی که به آنان داده اید، پس بگیرید مگر این
که کار زشت آشکاری انجام دهند وبا آنان به نکویی رفتار کنید».
بار دیگر
قرآن برمی گردد و تاکید می کند که اگر مهریه را به همسرش داد، حق پس گیری را ندارد
چنان که می فرماید:(و ان اءردتم استبدال زوج مکان زوج و آتیتم احدیهن قنطارا فلا
تاخذوا منهن شیئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبینا)(نساء: 20).
«هرگاه
بخواهید همسری را جایگزین همسر کنید و به همسر قبلی مال فراوانی به عنوان مهریه
داده اید، چیزی از آن را پس نگیریدآیا در پس گرفتن مال به دروغ و گناه آشکار،
متوسل می شوید».؟
ج ) تکالیف و وظائف زن در اجتماع
تعاون و
همکاری روح اجتماع پایدار است و با حذف تعاون از آن،جامعه از هم پاشیده، کاخ زندگی
دستجمعی فرو می ریزد.
واقعیت
همکاری این است که فرد در مقابل حقوق شایسته ای که جامعه بر او قائل شده، وظائف و
تکالیف محوله را به نحو شایسته انجام دهد. و به تعبیر دیگر: حقوق در مقابل وظائف
است و قرآن این حقیقت را در مورد زنان چنین بیان می کند و می فرماید:
(... و
لهن مثل الذی علیهن بالمعروف...)(بقره: 228) «برای زنان حقوق شایسته همانند
تکالیفی که بر عهده دارند».
خانواده
یک اجتماع کوچک است که از بهم پیوستن آنها، جامعه بزرگ پدید می آید، زن از نظر
اسلام دربرابر حقوقی که بر عهده شوهر است، مسوولیت تربیت فرزند از نظر جسمی و روحی
را بر عهده دارد. تربیتی که از عشق به فرزند سرچشمه گیرد، و این مسوولیت در برابر
حقوقی که به عهده اش دارد، کاملا متوازن است.
کسانی که
تصور می کنند که شیرخوارگاهها و مهد کودک می تواندوظائف یک مادر را بر عهده بگیرد،
سخت در اشتباهند، این مراکزفقط می توانند کودک را از نظر جسمی تربیت کنند. و غذای
او رابه موقع بدهند، و به بیماری او برسند، اما هرگز جای مادر رانمی گیرند و
نیازهای معنوی و روحی را که بیشتر در مهر و عشق خلاصه می شود، برطرف نمی سازند. از
این جهت کودکان این مراکزفاقد احساسات و عواطف بوده و منشا شرارت ها و بدآموزیها
درجامعه می باشند.
در برابر
این تکالیف ممتد و مستمر زن، شوهران باید تمام وسائل زندگی همسران را در حد توان
فراهم بیاورند، قرآن به هر دومسوولیت در آیه های یاد شده در زیر اشاره می کند:
(و
الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعه...)(بقره: 233).
«مادران
باید فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند (این حکم)
برای کسی
است که بخواهد به نحو کامل شیر دهد».
اگر این
آیه بیانگر وظیفه زن در محیط زندگی است، دو آیه دیگربیانگر وظیفه مرد در همین
کانون است چنان که می فرماید: (...وعلی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف لا
تکلف الله نفس الاوسعها...)(بقره: 233) «بر پدران ست خوراک و پوشاک همسران رابه
نحو متعارف فراهم آورند، ما کسی را بیش از توان او تکلیف نمی کنیم ».
ما در این
باره به گوشه هائی از حقوق مربوط به زن اشاره کرده وبیان موضوعاتی مانند حقوق
فرهنگی و اجتماعی و سیاسی زن برای خود فرصت بیشتری می طلبد.
برابری یا دادگری
روشنفکران
غرب مدعی برابری زن و مرد در حقوق و وظائف می باشند آنان می خواهند زنان بسان
مردان وارد اجتماع گردند ودوشادوش یکدیگر مشغول کار شوند، خواه با آفرینش آنان
سازگارباشد یا نباشد.
این نوع
برابری، خواسته غرب درباره زن است او می خواهد زن درتمام صحنه های زندگی اعم از
فردی و اجتماعی، حضور داشته و هیچ محدودیتی برای زن نباشد.
درحالی که
خواسته اسلام برابری نیست، بلکه اجراء عدالت در حق زنان است که چه بسا برابری میان
دو جنس مخالف، برخلاف عدالت باشد.
غرائز خاص
زن، ایجاب می کند که برخی از قلمروهای زندگی از آن او باشد و جنس دیگر وارد حریم
او نگردد و همچنین است عکس آن.
غرب
اختلاف زن و مرد را اختلاف صوری می انگارد و پشت این اندیشه یک رشته عوامل سیاسی و
اقتصادی قرار دارد که می خواهد همه حائل ها را بردارد ولی به سخن خود ایمان قلبی
ندارد و عملاضررهای این نوع برابری ها را لمس کرده که اهم آن پاشیدگی
رشته خانوادگی است که جامعه غرب را تهدید می کند.
نباید
تردید کرد که زن و مرد، دارای یک رشته ممیزات ذاتی وعرضی است که آن دو را از هم
جدا می سازد و همین مشخصات سبب شده که مسوولیت های متفاوتی داشته باشند.
اسلام
برای تجدید وظائف و مسوولیت ها، خلقت و آفرینش زن را ملاک قرار داده و رمز جاودان
قوانین اسلام در همین نهفته است و درنتیجه هر نوع مسوولیت که باآفرینش زن سازگار
باشد، آن را به رسمیت شناخته و از این طریق تضاد میان قانون و خلقت را ازمیان
برداشته است ولی آن گروه که فقط مصالح و درآمدهای مادی واشباع شهوت را ملاک تقنین
قرار داده اند، پیوسته در این تضادغوطه ورند و پی آمدهای بد آن در جهان غرب مشهود
است.
پرسشها و پاسخها
پرسش اول:
) (الرجال قوامون علی النساء).
مفهوم آیه
این است که مردان سرپرست خانواده می باشند وبرنامه ریزی در دست آنهاست، آیا خود
این یک نوع تبعیض در حقوق نیست؟
پاسخ )
مدیریت خانواده در گرو دو چیز است و فقط مردان از آن برخوردارند:
الف )
نیرومندی و تحمل سختی ها.
ب ) انفاق
و رفع نیازهای مادی.
توانائی
جسمانی مردان قابل قیاس با زنان نیست، مردان سختی هارا بیشتر از زنان تحمل
می کنند، همچنان که کلید انفاق در دست مردان است، زیرا هزینه زندگی را مرد
می پردازد و طبعا باید اومدیر باشد.
قرآن به
اصل مدیریت مردان و دو شرط آن چنین اشاره می کند:
الف )
(الرجال قوامون علی النساء): مدیریت از آن مرد است.
ب ) (بما
فضل الله بعضهم علی بعض): اشاره به شرط نخست،توانائی جسمانی.
ج ) (...و
بما انفقوا من اموالهم...)(نساء: 34): اشاره به شرط دوم و آن این که بار هزینه بر
دوش شوهر سنگینی می کند.
مدیریت و
سرپرستی مردان به معنی برتری معنوی آنان نیست، بلکه هدف بیان حقیقتی است و آن این
که جنس مرد به خاطر تحمل بیشترو این که بار زندگی بر دوش اوست، باید
سرپرست خانواده باشد.
بنابراین
انتخاب مرد به عنوان رئیس خانواده یک انتخاب طبیعی خواهد بود.
قرآن در
این قانون که یک پایه آن را برتری تکوینی (نیرومندی وتحمل شدائد) و یک پایه دیگر
آن را قانون شرعی تشکیل می دهد،قصد تحقیر زن ندارد.
البته
سرپرستی مرد به معنی برنامه ریزی در چهارچوب حفظ حقوق زن است نه این که حقوق زن را
نادیده بگیرد و در حق او اجحاف کند.
پرسش دوم: تعدد همسر
از مسائلی
که در غرب ایجاد موج کرده و سازمانهائی را پدیدآورده که از حقوق زن دفاع کنند،
مساله تعدد همسر است که اسلام آن را به رسمیت شناخته است.
منطق آنان
در جلوگیری از این اصل دو چیز است:
الف ) زن
از تعدد همسر برای شوهر، رنج می برد.
ب ) این
مساله خلاف مساوات و برابری است.
در تحلیل
هر دو دلیل یادآور می شویم:
اصل نخست
در تشکیل خانواده این است که مرد به یک همسر اکتفاءکند و به خاطر رعایت حال همسر
خویش از تعدد خودداری نماید.
شکی نیست
که اکتفاء به یک همسر پیوند زندگی را استوارتر کرده و اعتماد زوجین را بیشتر جلب
می کند ولی بااعتراف به این اصل گاهی شرائطی پیش می آید که زوج ناچار است این اصل
رانادیده بگیرد و وجود این شرائط استثنائی قابل انکار نیست مثلا:
هرگاه زن
مدت مدیدی بیمار شود، یا عقیم و نازا گردد و یاغریزه جنسی او ضعیف و ناتوان باشد
یا وضع زندگی شوهر به گونه ای است در طول سال، مدت مدیدی دور از خانواده خود به
سرمی برد در این شرائط شوهر دربرابر خود دو راه می بیند:
1 - نیروی
شهوت را سرکوب سازد و از آن بهره نگیرد.
2 - به
لانه های فساد رفت و آمد کند و به طور موقت آتش شهوت رافرو نشاند. راه نخست راه
انسانهای والا و بزرگی است و نمی توان همه افراد را به پیمودن آن راه دعوت کرد.
راه دوم
باکرامت مرد سازگار نیست زیرا شرف و حیثیت خود را ازدست می دهد.
گذشته از
این، پیمودن این راه مایه دچاری به بیماری تناسلی وغیره است.
در چنین
شرائطی اسلام اصل دیگری طرح ریزی کرده و آن این که مردهمسر دومی را انتخاب کند و
میان دو همسر با عدالت رفتار کندچنان که فرموده است:
(...فانکحوا
ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث ورباع...)(نساء: 3).
درست است
که تعدد همسر مایه ناراحتی روحی همسر می گردد، ولی تحمل آن در مقابل احتمال انحلال
پیوند زندگی، بسیار آسانتر است زیرا چه بسا ممکن است مرد در اثر ارتباطهای نامشروع
علاقه خودرا به همسر نخست از دست بدهد و کار به طلاق منجر شود.
درست است
غرب نسبت به تعدد ازواج اشک تمساحانه می ریزد ولی اوعملا شیوه بدی را برگزیده که
فساد آن به مراتب از ناراحتی های تعدد همسر بیشتر است و آن این که مرد به ظاهر یک
همسر قانونی دارد اما در خارج از محیط خانه، بازنان بیشتر درارتباط است،در سایه
همین راه و روش، بنیاد خانواده در غرب درحال فروپاشی است زیرا که مردان به زنان
خیانت می کنند و احیانا زنان نیزراه شوهران خود را در پیش می گیرند و درنتیجه
روابط خانواده ضعیف تر و ناتوانتر شده و منتهی به انحلال و جدائی می شود.
اما مشکل
مساوات شاید نیاز به پاسخ نداشته باشد زیرا تجویز دوهمسر برای مرد مشکلی در تشکیل
خانواده ایجاد نمی کند و ارتباطفرزندان با پدران و مادران محفوظ می باشد ولی اگر
تجویز دوشوهر برای یک زن ستون نسب را می شکند و بنیاد خانواده را به کلی ویران
می سازد و بیماری، زنان را فرا می گیرد.
پرسش سوم: زدن زن به هنگام نشوز
از
پرسش هائی که درباره حقوق زن مطرح می شود، این است که اسلام به مرد اجازه می دهد
که به هنگام نشوز پس از طی دو مرحله او رابزند چنان که می فرماید:
(...واللاتی
تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع واضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن
سبیلا ان الله کان علیاکبیرا)(نساء: 34).
«زنانی را
که از نافرمانی آنهامی ترسید، نخست نصیحت کنید وآنان را در بستر ترک کنید و بزنید
اگر تن به اطاعت نداده اندچیزی بر آنان تحمیل نکنید خدا بزرگوار و بزرگ است ».
پاسخ: این
پرسش از عدم دقت در قانون اسلام سرچشمه گرفته است وتصور شده است که اسلام اجازه
می دهد که مرد به خاطر نشوز همه حقوق خود را نادیده بگیرد، بلکه قرآن با این اصل
می خواهدپدیده تمرد را به گونه ای معالجه کند، نخست دستور می دهد که شوهر از در
پند و نصیحت وارد شود چه بسا پیمودن همین راه مایه بازگشت زنان از حالت تمرد
می گردد.
اگر
پیمودن این راه به نتیجه نرسید، دستور می دهد به عنوان قهر، بستر خود را جدا کند و
چه بسا درباره برخی از زنان این عمل موثر می باشد.
و اگر این
کار به نتیجه نرسید، اجازه می دهد او را بزند ولی زدنی که جنبه تخویف و تربیتی داشته
باشد نه ایذائی. و لذافقهاء می گویند لازم است شوهر در کیفیت زدن دقت کند تا بشره
سرخ نشود و امام باقر کیفیت زدن را تفسیر می کند و می گوید: مثلا اورا با مسواک و
مانند آن بزند.
امام
باقر(ع) هشدار می دهد مبادا زدن از حد تربیت بیرون رودآنگاه می فرماید:
«ایضرب
احدکم المراه ثم یعانقها» «صحیح است که یک نفر ازشماها همسر خود را بزند آنگاه با
او همبستر شود». در اینجادو حدیث از دو رهبر بزرگ درباره ارزش زن نقل می کنیم و
سخن خودرا به پایان می رسانیم:
1 -
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «انی اخترت من دنیاکم ثلاثه:
الطیب و
المراه و قره عینی الصلاه ».
«من از
دنیای شما سه چیز را برگزیده ام:
1 -
استعمال عطر2 - تکریم زن 3 - نماز، که نور چشم من است »2 - امیر مومنان علی(ع)
درباره ارزش زن می فرماید: «و لا تملک المراه من امرها ما جاوز نفسها فان المراه
ریحانه و لیست بقهرمانه ».
«زن آنچه
را که فراتر از طبیعت و فطرت اوست، مالک نمی شودزیرا زن گل گلستان زندگی است و
قهرمان میدان های سخت زندگی نیست ».
توگوئی
امیرمومنان می فرماید: زن مانند گل نوبهار است که تحمل سردیها و گرمی های زمستان و
تابستان را ندارد.
سخن به
اینجا رسید و سخنرانی پایان یافت.
پرسش های حاضران:
1 - از
آنجا که محور سخنرانی یک رشته مسائل مسلم اسلامی بود، انتظار اعتراض بسیار کم بود
ولی در عین حال هیچ سخنرانی بدون پرسش و پاسخ نمی باشد، در میان سوال ها دو سوال
قابل اهمیت بود که در این جا نقل می کنیم: سوال: شما در آغاز سخنرانی محوربحث را
حقوق زن از نظر قرآن قرار دادید، چرا سنت را بر آن عطف نکردید در حالی که سنت نیز
مانند قرآن یکی از مدارک احکام وقوانین اسلامی است.
در پاسخ
یادآور شدم: بحث درباره زن از جوانب گوناگون مایه گستردگی سخن می گردد. و مسلما در
یک سخنرانی حق آن اداء نمی شوداز این جهت محور بحث را آیات قرآن قرار دادم ولی در
عین حال گفتم که در برخی از موارد از سنت رسول خدا نیز سخن می گوئیم.
2 -
دانشجوئی که خود را از اهل بوسنی و هرزگوین معرفی می کرد ودر آنجا تحصیل می نمود،
گفت:
گروهی از
مبلغان ایرانی در ایام جنگ به کشور ما مسافرت کرده ودر عین کمکهای مادی
روشنگریهائی نسبت به مذهب شیعه داشته اند وخود این، یک نوع دودستگی در منطقه ایجاد
کرد.
در پاسخ
یادآور شدم هرگاه بحث و گفتگو جنبه واقع نمائی داشته باشد نه تحریک، یک چنین سخن
گفتن به وحدت کمک می کند و مایه تفرقه نمی شود، فرض کنید بوسنیها بر اثر تبلیغات
زهراگین دوران عثمانی ها و بعد از آن دوران مارکسیستها نسبت به شیعه بدبین شده و
در اذهان آنان به صورت دیگر جلوه کرده باشند درچنین صورت رفع بدبینی یا ذکر
مشترکات و تاکید بر وحدت چه اشکالی دارد.
من از شما
دانشجو انتظار تشکر و سپاسگزاری داشتم زیرا درسخت ترین ایام جمهوری اسلامی بیش از
دیگر حکومتها به داد شمارسید.
سپس از
سالن سخنرانی بیرون آمدیم و برای صرف غذا به سالن غذاخوری هدایت شدیم، غذاهائی که
برای ما تهیه دیده بودند،کاملا عربی و محلی بود و همگان دست های خود را با صابون شسته
وبرنج را با دست می خوردند البته برنج خارجی آمیخته با روغن وکشک و گوشت فراوان که
مسلما هاضمه امثال بنده که از مرز هفتادسال گذشته برای چنین غذاهائی آمادگی ندارد.
ولی در هرحال مقداری غذا صرف شد و از میوه های فراوان بهره گرفتیم و بابدرقه گرم
اساتید، دانشگاه جرش را به سوی امان و استراحت درسفارت، ترک گفتیم.
مراسم شب تاسوعاء
از نظر
اعضاء سفارت، شب پنجشنبه، شب تاسوعا بود، پس ازاقامه نماز مغرب و عشاء درباره جهاد
نفس که بزرگ ترین جهاداست، سخن گفتیم.
پیامبر
گرامی به آن گروه اعزامی که از جهاد با دشمن برگشته بودند، چنین فرمود:
«مرحبا
بقوم قد فضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبرقالوا یارسول الله و ما
الجهاد الاکبر؟ قال: الجهاد مع النفس »2.
«آفرین بر
گروهی که جهاد کوچک را به پایان رسانیده، ولی جهادبزرگ را هنوز انجام نداده اند;
گفتند: ای رسول خدا، جهاد اکبرچیست؟. فرمود: جهاد با خواهش های مرزبندی نشده
نفس ».
چه بسا
افراد در میدان نبرد، قهرمانان و یلان را به خاک مذلت می افکنند، اما در برابر یک
خواسته کوچک نفس، تسلیم می شوند ونمی توانند از آن بگذرند.
برادر
سیدالشهداء پرچمدار سپاه او قمر بنی هاشم هر دو جهاد رابه نحو احسن انجام داد، با
دشمن نبرد کرد و با نفس خود نیزجهاد نمود آنگاه که وارد شریعه فرات شد، آبها را
برابر لبهای خشکیده خود قرار داد و به یاد تشنگی برادر و امام بزرگوارش افتاد، آب
به روی آب ریخت و با لب تشنه از شریعه بیرون آمد وبا خود می گفت:
یا نفس من
بعد الحسین هونی و بعده ان کنت لا تکونی هذا حسین شارب المنون و تشربین البارد
المعین
«ای نفس
عباس بمیر، مگر می خواهی پس از حسین زنده بمانی.
سزاوار
نیست حسین کاسه تلخ مرگ سر بکشد، و تو آب سرد و گوارابنوشی ».
پروردگارا
بر همه ما تسلط بر نفس اماره، مرحمت بفرما، ما رادر میدان نبرد با خواهشهای نفس
سرکش، موفق و پیروز بگردان، واز شر نفس اماره در تمام صحنه ها حفظ بفرما.
والسلام
علیکم و رحمه الله
پی نوشتها:
1- (و اذا
بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشر به
ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون) (نحل: 58 - 59).
2- کافی:
ج 1.