ءدر ساختار اداری حکومت نبوی،«کارآمدی »، «فضیلت » و «شایستگی » از اصول محوری تعیین مسؤولیت ها به شمار می رفت و «جوانان » که در میان سایر اقشار، گرایش بیشتری به آیین اسلام داشتند، واز روی آورندگان نخست دین محمدی بودند،بیشترین امتیاز را در تصدی مسؤولیت های اداری، دفاعی، داوری و فرهنگی داشتند و درعرصه های مختلف، دیدگاهها و نظریات مشورتی ایشان مورد پسند و پذیرش پیامبراکرم صلی الله علیه وآله قرار می گرفت که در این میان می توان به حضور چشمگیر، بی نظیر و به یادماندنی سرآمد جوانان، امام علی علیه السلام در تمام عرصه ها اشاره کرد.
دراین بخش، گونه های مختلف حضور وکارکردهای نمادین جوانان را در حوزه های گوناگون بررسی و مرور می کنیم:
عرصه مشاوره
مشورت در نگاه پیامبرخداصلی الله علیه وآله، جایگاه ویژه داشت، بدان نحو که ایشان هیچ پشتیبانی را قابل اعتمادتر از مشورت نمی دانست. (1) و هماره رعایت این اصل را به یاران و پیروان خویش توصیه می فرمود:
«استعینوا علی امورکم بالمشاوره » (2)
در کارهایتان از مشاوره استفاده کنید.
مشورت ادراک و هوشیاری دهد عقلها مرعقل را یاری دهد گفت پیغمبر بکن ای رای زن مشورت کالمتشارهن مؤتمن(3)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله هفت سال سوم زندگی را - که بستر شکل گیری دوران جوانی است.- عصرمشورت و وزارت جوان دانسته (4) و در این راستا به جوانان می نگریست و به آنان شخصیت داده، در صحنه های مختلف، دیدگاههای ایشان را جویا می شد. این عنایت و توجه ویژه، سبب شیفتگی و ارادت جوانان به رسول خداصلی الله علیه وآله شده بود.
در سال سوم هجرت، که قریش با سه هزارمرد جنگی آهنگ جنگ با مسلمانان رانواخت و زمینه نبرد «احد» را فراهم آورد. (5) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پس از آگاهی از تصمیم قریش، مقابله با هجوم مشرکان را تدارک دید.او خوش نداشت که جنگجویان مسلمان دربیرون شهر مدینه با دشمن رو به رو شوند وبرخورد با مشرکان قریش را در مدینه ترجیح می داد. از این رو، نظر خود را با اصحاب درمیان گذارد و آنان را به مشورت فرا خواند. بزرگان مهاجر و انصار نیز دیدگاه پیامبر راپسندید و با ایشان هم عقیده شدند. اماجوانان (فتیان احداث) که بسیاری از آنان به دلیل کوچکی در نبرد «بدر» شرکت نکرده بودند، به شوق شهادت با این رای مخالفت کرده و گفتند:
«ای رسول خدا! ما را برسر دشمن ببر تاگمان نکنند که ترسیده ایم و از ناتوانی و زبونی در شهر مانده ایم.» (6)
عبد الله بن ابی در اعتراض به نظر جوانان،گفت:
«ای رسول خدا! در مدینه بمان و بر سردشمن مرو، چه به خدا قسم ما تاکنون ازمدینه برسر دشمن نرفته ایم جز این که شکست خورده ایم و برعکس، دشمن تاکنون برسرما به مدینه نیامده است جزاین که پیروزشده ایم. پس دست از ایشان بدار، تا اگربمانند، دربدترین زندان مانده باشند و اگربرسرما بتازند، مردان ما رو به رویشان بجنگندو زنان و کودکان از بالای بامها سنگبارانشان کنند و اگرهم بازگردند، چنان که آمده اند،ناامید برگردند.» (7)
در نتیجه اصرار جوانان، رسول خداصلی الله علیه وآله نظرآنان را مقدم داشت و تصمیم بر حرکت گرفت و داخل خانه شد و سلاح پوشید آماده حرکت بیرون آمد و در پاسخ یاران جوان که براثر توبیخ صحابی بزرگ; سعدبن معاذ و اسیدبن حضیر از اصرار خویش معذرت خواستند،چنین فرمود:
«پیامبری را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد وبی آن که جنگ کند، آن را از تن درآورد. اکنون بنگرید که آنچه دستور می دهم،انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگرشیکبا باشید، پیروز خواهید شد.» (8)
نیکویی مشاوره و پسندیدگی آن در هنگامه جنگ احد، بخصوص شخصیت دادن به جوانان و درنگ و توجه به نظرات آنان، نزول این آیات را در پی داشت: (9)
«به (برکت) رحمت الهی در برابر آنان نرم و(مهربان) شدی; و اگر خشن و سنگدل بودی،از اطراف تو، پراکنده می شدند. پس آن ها راببخش و برای آن ها آمرزش بطلب; و در کارها،با آنان مشورت کن، اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش و) بر خدا توکل کن، زیراخداوند متوکلان را دوست دارد.» (10)
کاروانسالاری مهاجران
به ترغیب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در سال پنجم بعثت، به منظور در امان ماندن از آزار و فشارقریش کاروان یکصد و یک نفره مهاجران به حبشه عزیمت کرد و از سوی حضرت، سرپرستی آن به جوان رشید اسلام، جعفربن ابی طالب علیه السلام سپرده شد.
عملکرد و نقش جعفر در محفل بزرگ نجاشی، و معرفی زیبای دین اسلام و قرائت آیاتی از سوره مریم، در اقامت مسلمانان درحبشه بسیار مؤثر بود و ایشان را از بازگشت نجات داد. (11)
پیام آوری دین
در سال دوازدهم بعثت گروهی از یثربیان بارسول خداصلی الله علیه وآله دیدار کرده و به دین اسلام گرویدند. در پی بازگشت این گروه، پیامبرصلی الله علیه وآله،جوان خوش سیمای مسلمان، مصعب بن عمیر را همراهشان ساخت تا در ابلاغ پیام دین در میان یثربیان تلاش کند و به آنان قرآن بیاموزد.
کارکرد مصعب در یثرب بسیار مثبت بود، اوبا قرائت قرآن و تبیین دیدگاههای خاتم الانبیاء، دل مردم بخصوص جوانان را به سمت اسلام کشاند و بر تعداد مسلمانان افزود. مصعب پیشنماز یثربیان بود ونخستین نماز جمعه را در آن شهر اقامه کرد وزمینه هجرت رسول خداصلی الله علیه وآله را به این شهرفراهم ساخت. (12)
حضرت محمدصلی الله علیه وآله در راستای نشر و تبلیغ دین، افرادی را در مناطق می گماشت، ازجمله پس از نبرد حنین و انجام عمره، معاذبن جبل به عنوان مامور تعلیم قرآن، بیان احکام و تبلیغ آیین اسلام در شهر مکه منصوب کرد.(13)
«معاذبن جبل » که در سن هیجده سالگی مسلمان شده بود، در نخستین نبردمسلمانان با مشرکان (جنگ بدر) - که بیست بهار از عمرش می گذشت.- شرکت کرد. اوهماره در کنار پیامبرصلی الله علیه وآله حضوری چشمگیرداشت. معاذ در هنگام تصدی ترویج دین درشهر مکه حدودا 26 ساله بود. (14)
همچنین رسول خداصلی الله علیه وآله در سال دهم هجرت، یار هفده ساله خود، عمروبن حزم رابه نجران فرستاد تا بنوحارث بن کعب را بادین اسلام آشنا کند و آنان را قرآن بیاموزد. (15)
پرچمداری جنگ
علمداری در میدان جنگ، جایگاه والایی داشت و هماره قهرمانان و دلیران نامور سپاه این سمت را عهده دار می شدند.
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله در تمام غزوات، پرچم را به دست سردار جوان سپاه، علی علیه السلام می سپرد.(16) و این نکته در میان تمام نخبگان زبانزد بود و مورخان از آن یادکرده اند. (17)
ابن عباس، علی علیه السلام را صاحب لواء و پرچم سپاه محمدصلی الله علیه وآله می دانست. (18)
مالک بن دینار از سعید بن جبیر و برخی ازقاریان قرآن پیرامون پرچمدار رسول اکرم سؤال کرد و ایشان در پاسخ، علی علیه السلام راصاحب رایت و پرچم حضرت معرفی کردند. (19)
گویند: در جنگ احد دست راست علی علیه السلام آسیب می بیند و پرچم از دست او می افتد،پیامبرصلی الله علیه وآله دستور می دهد که پرچم را به دست چپ علی بسپارند و سپس این جمله رافرمود:
علی علمدار من در دنیا و آخرت است. (20)
گویا به جز منصب علمداری سپاه محمدصلی الله علیه وآله، مهاجر و انصار و هریک از قبایل نیز پرچم و پرچمداری داشته اند که می توان از علمداری مصعب بن عمیر در بدر و احداشاره کرد. (21)
همچنین در نبرد تبوک، پرچم «بنی مالک بن نجار» به دست عماره بن حزم بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله آن را از او ستاند و به یکی ازجوانان آن قبیله، یعنی زید بن ثابت (22) سپردو در پاسخ به شکوه عماره، چنین فرمود:
چون زید قرآن بیشتری از تو می داند، او رامقدم داشتم. (23)
فرماندهی نبرد
غیر از غزواتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خودفرماندهی سپاه را به عهده داشت، سریه ها رااصحاب منصوب از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله فرماندهی می کردند. رسول خداصلی الله علیه وآله فرماندهی بیشتر سریه ها را از میان جوانان نامی بر می گزید، که گاه اعتراض پیشکستوتان و ریش سفیدان را نیز به دنبال داشت!
رسول اکرم صلی الله علیه وآله در سال هشتم هجرت،سریه موته را برای نبرد با رومیان فراهم آورد ودو جوان دلیر، جعفربن ابی طالب و زید بن حارثه را فرمانده اول و دوم سپاه قرار داد. (24)
همچنین زید، از سال سوم هجرت تا پیش از جنگ موته، هشت سریه را فرماندهی کرد، (25) که این انتصاب ها از سوی برخی یاران مورد اعتراض قرار گرفت. لیکن پیامبرخداصلی الله علیه وآله شایستگی و فضیلت زید را دلیل این انتصاب بر شمرد. (26)
در اقدامی دیگر، حضرت محمدصلی الله علیه وآله درسال دهم هجرت، فرماندهی سپاه اسلام را به «اسامه بن زید» سپرد و با دست مبارک خویش پرچمی برای اسامه بست و به او چنین فرمود:
«به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، بادشمنان خدا پیکار بنما، سحرگاهان براهالی «انبا» (27) حمله ببر و این مسافت را آن چنان سریع طی کن که پیش از آن که خبر حرکت توبه آن جا برسد، خود و سربازانت به آن جارسیده باشید.» (28)
انتصاب اسامه، آن جوان هیجده ساله (29) سیه چرده (30) ، شکوه بسیاری از یاران را درپی داشت، آنان با زبان طعن و گلایه سخنانی گفتند که همگی نشان از فقدان روحیه تسلیم بود، محور گفتار یاران این بود که پیامبر جوان نو رس و کم سنی را بربزرگانی از صحابه فرمانده قرار داده است. (31) رسول خداصلی الله علیه وآله درپاسخ به اعتراض های اصحاب چنین فرمود:
«اگر از فرماندهی او گله دارید، همانا پیشترنیز، از انتصاب پدرش نیز گله داشتید، لیکن این دو سزاوار و شایسته این مقام بوده وهستند.» (32) و (33)
«قیس بن سعد» جوان شجاع یثرب و فرزندصحابی نامی سعد بن عباده نیز در عصرشکوفایی اسلام، خوش درخشید، او گاه ازسوی رسول اکرم صلی الله علیه وآله مامور گرفتن صدقات ازقبایل می گشت. (34) همچنین در سال هشتم هجرت، پیامبر خداصلی الله علیه وآله، او را به ناحیه یمن فرستاد و دستور داد که بر «صداء» (35) حمله برد. قیس با چهارصد نفر ازمسلمانان درناحیه «قنات » (36) اردوزد. پیش از حمله قیس،جمعی از صداء نزد حضرت محمدصلی الله علیه وآله آمده وتعهد کردند که قوم خود را به اطاعت ازمسلمانان وادارند. رسول خداصلی الله علیه وآله نیز سپاه قیس را به مدینه بازگردانید و پس از آن،اسلام بین اهل صداء رواج یافت. (37)
جلال الدین رومی، اعتراض جمعی ازیاران رسول خداصلی الله علیه وآله در فرمانده ساختن جوانی ازطایفه هزیل و پاسخ آن حضرت را به شکلی مبسوط به نظم آورده است که گزیده ای از آن را مرور می کنیم:
گفت نه نه یا رسول الله مکن سرور لشگر مگر شیخ کهن یارسول الله جوان از شیرزاد غیرمرد پیر سرلشگر مباد هم توگفتستی و گفت تو گواه پیر باید پیر باید پیشوا یا رسول الله درین لشگر نگر هست چندین پیر و ازوی پیشتر
رسول خدا در پاسخ معترضان چنین گفت:
گفت پیغمبر که ای ظاهر نگر تو مبین او را جوان و بی هنر ای بسا ریش سیاه و مرد پیر ای بسا ریش سپید و دل چو قیر عقل او را آزمودم بارها کرد پیری آن جوان در کارها پیر پیر عقل باشد ای پسر نه سپیدی موی اندر ریش و سر از بلیس او پیرتر خود کی بود چونک عقلش نیست لاشی بود.
× × ×
پیش ظاهربین چه قلب و چه سره او چه داند چیست اندر قوصره ای بسا زر سیه کرده بدود تارهد از دست هردزدی حسود ای بسا مس زر اندود تا فروشد آن به عقل مختصر ما که باطن بین جمله کشوریم دل ببینیم و به ظاهر ننگریم(38)
ماموریت ویژه
یک سال پس از فتح مکه، آیات سوره توبه نازل شد. چون پیامبر خود تصمیم به حضوردر حج را نداشت، به وحی الهی علی علیه السلام رامامور ابلاغ این پیام الهی نمود و بی درنگ اورا با حکم امیری کاروان حجاج جایگزین ابوبکر که عازم مکه بود.- کرده و به سوی بیت الله اعزام نمود. (39)
جوان دلیر و رشید هاشمی، در روز دهم ذی الحجه، بالای جمره عقبه با ندای رسا،سیزده آیه از سوره توبه را قرائت کرد وقطعنامه چهار ماده ای پیامبرصلی الله علیه وآله را به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید. براساس این پیام، مشرکان تنها چهار ماه مهلت داشتند که تکلیف خود را با حکومت اسلامی روشن نمایند که در نتیجه پیش از مهلت مقرر،دسته دسته به آیین توحیدی روی آوردند، به گونه ای که در سال دهم هجرت، شرک درحجاز ریشه رکن شد.(40)
نابودی نمادهای شرک
پیامبر رحمت در کنار نشرآیین یکتاپرستی، به تخریب بت خانه ها پرداخت و دراین راستا، محو برخی از نمادهای شرک را به دست جوان نام آور، حضرت علی علیه السلام سپرد.
پس از فتح مکه، برخی از بتهای نصب شده در درون و برون کعبه، به وسیله امام علی علیه السلام سرنگون شد. علی علیه السلام به دستور رسول خداصلی الله علیه وآله بردوش ایشان قرار گرفت و بت بزرگ قریش را که از مس بود، به زمین افکند وسپس به انداختن دیگر بتها پرداخت. (41)
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درایام محاصره طائف نیزبه امیرمؤمنان علیه السلام ماموریت داد تا با سپاهی مجهز بر بت پرستان حمله برد و هر جا بتی یابد آن را بشکند. علی علیه السلام نیز در انجام این دستور، دشمن را درهم شکست و بتهای آنان را درهم کوبید و سپس به طائف بازگشت.حضرت محمدصلی الله علیه وآله با رسیدن او، تکبیر گفت ومدتی را با وی در خلوت به گفتگو پرداخت،چنان که گله برخی از صحابه!! را از رسول خداصلی الله علیه وآله برانگیخت. (42) همچنین در سال نهم هجرت، علی علیه السلام ماموریت یافت تا با یکصد وپنجاه مرد انصاری بر سرخاندان «حاتم طایی »رفته و بتخانه «فلس » راویران نماید. آن حضرت با یاران خود بامدادان بر آن قبیله یورش برده و بت و بتخانه آنها را ویران ساختند. (43)