ماهان شبکه ایرانیان

سیره نبوی /گواهی ام علاء

مسلمانان مدینه را مجموعاً دو گروه تشکیل می­دادند: گروهی که ساکنان اصلی مدینه بودند و گروهی دیگر که به همراه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله ) به مدینه هجرت کرده بودند

مسلمانان مدینه را مجموعاً دو گروه تشکیل می­دادند: گروهی که ساکنان اصلی مدینه بودند و گروهی دیگر که به همراه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله ) به مدینه هجرت کرده بودند. آن­ها که از جاهای دیگر آمده بودند، مهاجران و ساکنان اصلی مدینه، انصار خوانده می­شدند. مهاجران که از وطن، خانه، مال و احیاناً زن و فرزند خود دست کشیده و عاشقانی پاک باخته بودند، زندگی و سرپناهی از خود نداشتند. از این­رو، انصار با جوانمردی از برادران دینی خود در خانه­هایشان پذیرایی می­کردند و حساب میهمان و میزبان در کار نبود، بلکه حساب یگانگی و یک­رنگی بود. انصار، مهاجران را شریک مال و زندگی خود کرده بودند و آن­ها را بر خویشتن مقدم می­داشتند.([1])

عثمان­بن مظعون یکی از همین مهاجران بود که در خانه­ی یکی از انصار می­زیست. عثمان در آن خانه بیمار شد. افراد خانه به ویژه ام علاء که زنی با ایمان و از جمله کسانی بود که از ابتدا با رسول خدا(ص) بیعت نموده بودند، صمیمانه از او پرستاری می­کردند، ولی بیماری او روز به روز شدیدتر می­شد و سرانجام نیز به همان بیماری از دنیا رفت. افراد خانه که به قدرت ایمان و عمل عثمان­بن مظعون پی برده بودند و او را یک مسلمان واقعی می­دانستند و از میزان محبت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله ) نیز به او آگاه بودند؛ شهادت ­دادند که عثمان اهل بهشت است. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله ) در حالی که مردم مشغول تهیه مقدمات دفن عثمان بودند، وارد شد. ام علاء به جنازه عثمان اشاره کرد و گفت: رحمت خدا شامل حال تو باد ای عثمان، من اکنون شهادت می­دهم که خداوند تو را به جوار رحمت خود برد. در این­ حال، رسول خدا(ص) فرمود: تو از کجا فهمیدی که خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد؟ ام علاء عرض نمود: یا رسول­الله، من همین­طوری گفتم وگرنه من چه می­دانم. عثمان به دنیایی رفت که در آن­جا همه پرده­ها از جلو چشم برداشته می­شود و البته من درباره او امید خیر و سعادت دارم.

رسول خدا(ص) فرمود: به تو بگویم، من که پیامبرم درباره خودم یا درباره یکی از شما این گونه قطعی اظهار نظر نمی­کنم. ام علاء از آن پس درباره هیچ کس این چنین قطعی اظهار نظر نکرد. اگر درباره فردی که مرده بود از او سؤال می­کردند، می­گفت: تنها خداوند می­داند که او در چه حالی است.

پس از مدتی که از مرگ عثمان گذشت، ام علاء او را در خواب دید، در حالی که نهری از آب جاری به او تعلق داشت. پس خواب خود را برای رسول خدا(ص) نقل کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: این نهر عمل اوست که هم­چنان جریان دارد.([2])

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان